درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

81/02/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 103 الی 105

 

﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾(103)﴿أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾(104)﴿وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَي عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾(105)

 

از امر خذ معلوم مي‌شود كه تأديهٴ زكات صدقه واجب است زيرا ممكن نيست كه گرفتن واجب باشد ولي اعطا واجب نباشد. اگر بر پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اخذ واجب است، پس بر ديگران اعطا هم واجب خواهد بود. مطلب دوم اين است كه صدقه در بعضي از تعابير ديني جامع بين زكات و خمس است. اين طور نيست كه مخصوص زكات باشد. مطلب سوم آن است كه اگر كسي زكات را نداد طاهر نيست و مُزَكّيٰ نيست و با تأديهٴ زكات تطهير و تزكيه مي‌شود دربارهٴ خمس هم مشابه اين تعبير آمده است. دربارهٴ خمس تعبير اين است كه اگر كسي با عين مال غير مخمَّس نكاح بكند و همان عين مال غير مخمَّس را صداق و مهر زن خود قرار بدهد، آن نكاح سفاح است در حقيقت. آن بغي است نكاح مشروع نيست. اين قدر تعبير تند دربارهٴ اوست. و قهراً جريان ﴿و شاركهم في الاولاد﴾ هم بر همين منطبق مي‌شود بنابراين اگر دربارهٴ زكات تعبير به وسخ شده است، دربارهٴ خمس هم يك هم‌چنين تعبيرات تندي در روايات ما آمده است. منتها در داخلهٴ در تقسيم داخلي بين بعضي از اموال گفتند كه سادات از اين مال استفاده كنند حالا مشكلي سياسي يا اجتماعي را به همراه داشت و از مال ديگر استفاده كنند. و گر نه اين طور نيست كه گوهر مال به عنوان زكات وسخ باشد طبق همان شواهدي كه در بحثهاي ديروز اشاره شد. مطلب ديگر آن است كه آن چه را ذات اقدس الهي قبول مي‌كند در حقيقت تصدق است نه صدقه. يعني آن عمل را خدا قبول مي‌كند و آن عمل را مي‌گيرد. گرچه اخذ به صدقه اسناد داده شد كه ﴿يأخذ الصدقات﴾ اما او تصدق را يعني اعطا زكات را يعني فعل مزكِّي را ذات اقدس الهي اخذ مي‌كند، آن را مي‌گيرد. و همان فعل است كه به صورتهاي گوناگون ظهور مي‌كند. فرمود ﴿ألم يعلموا ان الله يقبل التوبهْْ عن عباده و يأخذ الصدقات و ان الله هو التواب الرحيم﴾ كه اين كريمه صبغهٴ ترغيب و تشويق دارد. بعد فرمود ﴿و قل اعملوا فسيري الله عملكم و رسوله و المؤمنون و ستردون الي عالم الغيب و الشهادهْْ فينبئكم بما كنتم تعملون﴾ دستور به عمل اگر در مقام تهديد باشد اين ناظر به همان سيئات است. مي‌گويند هر چه خواستيد انجام دهيد. به تبهكاران مي‌گويد هر كاري كه مي‌خواهيد بكنيد ﴿اِعمَلُوا ما شِئْتُمْ﴾ي كه قرآن كريم دارد يعني هر گناهي كه دلتان بخواهد بكنيد. براي اينكه ذات اقدس الهي آن گناههاي شما را مي‌بيند و كيفر مي‌دهد. آيهٴ 40 سورهٴ مباركهٴ فصلت اين است ﴿ان الذين يلحدون في آياتنا لا يخفون علينا أفمن يلقيٰ في النار خير أم مَنْ يأتي ءٰامِناً يوم القيامهْْ اعملوا ما شئتم﴾ هر چه دلتان مي‌خواهد بكنيد. ﴿انه بما تعملون بصير﴾ اين اعملوا ماشئتم دربرابر دستور تقواست يعني پرهيز كردن و پروا داشتن، مال كسي است كه اميد درمان او هست، طبيب اگر ببيند يك بيماري قابل درمان هست به او دستور پرهيز مي‌دهد. و اگر ببيند اين بيمار از علاج گذشته است مي‌گويد آزادي هر غذايي كه ميل داري بخور يعني رفتني هستي حالا پرهيز دربارهٴ تو چون هيچ اثري ندارد دليلي ندارد كه ما بگوييم پرهيز كني. اين شخص بايد بفهمد كه وقتي رها شد يعني راهي براي علاج او نيست وگرنه چطور مي‌شود كه يك بيمار را بگويند هر چه خواستي بخور هر غذايي خواستي بخور اينكه به بيمار گفتند شما ديگر پرهيز نداريد او بايد بفهمد كار گذشته است اينها كه ملحدانه زندگي كرده‌اند و در نار الهي بايد القا بشوند به اينها مي‌فرمايد اعملوا ما شئئم هرچه دلتان خواست بكنيد ولي بدانيد انه بما تعملون بصير خب پس اگر اين اعملوا در سياق تهديد باشد ناظر به همان سيئات و معاصي است و اگر چنانچه به طبع اولي باشد يعني بدانيد كه هر كاري انجام بدهيد چه اطاعت چه معصيت خدا مي‌داند اختصاص به سيئه ندارد مقام ما كه فرمود اعملوا و قل اعملوا اين اختصاصي به سيئه ندارد، ﴿قل اعملوا فسيري الله عملكم و رسوله و المؤمنون﴾

مطلب ديگر آن است كه رؤيت غير از علم است، چون علم گاهي از راه برهان حاصل مي‌شود، گاهي از دليل معتبر نقلي حاصل ميشود، گاهي هم از راه شهود عرفاني و قلبي حاصل مي‌شود همش علم است. اما رؤيت كه شهود است اين مخصوص و محدودتر از مطلق علم است فرمود خدا مي‌بيند، پيغمبرش مي‌بيند، مؤمنين هم مي‌بينند . مطلب ديگر اين است كه اگر منظور رؤيت آثار عمل باشد بله هم مؤمنين مي‌بينند هم منافقين مي‌بينند هم خدا و پيامبر يعني كاري را كه انسان انجام داده است اين كار بالاخره در فضاي طبيعت خودش را نشان مي‌دهد حالا برفرض يك چند صباحي انسان او را مخفي نگه بدارد يَستَخْفُون من الناس است و لا يَستَخفُون من الله بالاخره ظهور مي‌كند دربارهٴ منافقين فرمود اينها سعي مي‌كنند كارشان را در خفا انجام بدهند مردم اينها را نبينند غافل از اينكه اگر مردم نديدند خب خدا مي‌بيند ديگر يستخفون من الناس ولي ولا يستخفون من الله چون به خدا معتقد نيستند، اينها كه نمي‌توانند خودشان را مخفي نگه بدارند، چون ﴿هو معهم اذ يبُيِّتوُن ما لا يرضي من القول﴾ و مانند آن در بخشهاي ديگر فرمود به اينكه اين شب‌نشينيهايي كه اينها دارند خدا با اينها هست اين تبييت و بيتوته و تصميم‌هاي شبانه پشت درهاي بسته كه دارند خدا با اينها هست. ﴿اذ يُبَيِّتُون ما لا يرضي من القول﴾ اينها تبييت مي‌كنند بيتوته مي‌كنند پشت درهاي بسته شبانه جلسه مي‌گيرند خدا با اينها هست و مي‌داند. پس اين گروه ﴿يستخفون من الناس و لا يستخفون من الله﴾ در حقيقت نمي‌توانند از خدا مخفي كنند. آن كار، كارهاي سري منافق يك وقتي ظهور مي‌كند چه اينكه فرمود ﴿ام حسب الذين في قلوبهم مرض ان لن يخرج الله أَذقانهم﴾ سر ظهور كار اين است كه در نظام آفرينش هيچ موجودي تعطيل نيست معطل نيست اينكه مي‌گويند خلاف بالاخره يك وقت روشن مي‌شود سرش اين است مثلا جريان دروغ يك وقتي بالاخره روشن مي‌شود. يا فلان كار خلاف يك وقتي روشن مي‌شود چرا روشن مي‌شود چه دليل عقلي هست براي اينكه يك وقتي روشن مي‌شود دليل عقلي البته دليل نقلي و شواهد تاريخيش كه فراوان است اما برهان عقلي مسئله اين است اگر يك كاري در عالم واقع شد اين يك امر موجودي است ديگر حالا يافت شد اين مطلب اول. موجود در عالم هستي معطل نيست اين يك روابط خاصي با علل خود دارد يك روابط مخصوصي با معاليل خود دارد، از يك سو به اسباب خود وابسطه هست از يك سو مسبباتي كه به دنبال او مي‌آيند با او رابطه دارد اگر يك شيئي كه در خارج موجود شد اين در حد كسي آن را مخفي كرد خفا يعني به منزلهٴ عدم باشد كه ديگر معدوم شده باشد خب بله معدوم اصلا اثر ندارد اما اگر يك كاري در جهان موجود شد، موجود در عالم هستي كه معطل نيست، او به دلخواه عاملش كه تعطيل نمي‌كند، اگر موجود است كما هو المفروض مؤثِّر است آثاري دارد، هيچ موجودي در جهان هستي معطل نيست كار خودش را انجام مي‌دهد هم به عللش مرتبط است هم به آثار و معاليل خودش وابسته است آنگاه يك جا يكي از اين آثار و معاليل ظهور مي‌كند حالا خود آن عامل نفهميد ديگري مي‌فهمد، لذا اخفا هيچ ممكن نيست كاري را آدم انجام بدهد و آن كار ظهور نكند اين شدني نيست. حالا ادلهٴ نقلي فراوان است كه فرمود ﴿ام حسب الذين في قلوبهم مرض ان لن يخرج الله أَذقانهم﴾ اين هم برهان عقلي اين هم دليل نقلي.

جواب سؤال: چون آخر اثر خاص مثلا در يك زمان مخصوصي در يك جاي مخصوصي به يك شخصي، در محيط مخصوصي آن ظهور مي‌كند ديگر اين شيء كه موجود هست اين فرض كنيد اين كاغذ كه موجود هست اين در شرق و غرب عالم اثر نمي‌گذارد كه اين در محدودهٴ خودش اثر مي‌گذارد آن اثر كه ظهور كرد به دنبال آن اثر مي‌روند مؤثر را پيدا مي‌كنند.

جواب سوال: چون اگر يك چيزي در عالم موجود شد، در يك محيط خاصي موجود است نه نسبتش به جميع اماكن علي السواء باشد در يك محيط مخصوصي با يك شرايط خاصي وجود دارد، و آثار خودش را دارد نه آثار چيز ديگر را. لذا اگر الف موجود شد، در يك گوشهٴ عالم موجود است در يك جاي معين موجود است و در همان جا آثار خودش را ظاهر مي‌كند. و از آثار پي به همان مؤثر هم مي‌برند و او را كشف مي‌كنند . و اگر در روايات ما دارد كه دروغ به جايي نمي‌رسد و دروغ به ثمر نمي‌رسد سرش اين است براي اينكه فرض كنيد اين كاغذ موجود است نه كسي گزارش دروغ بدهد بگويد كاغذ نيست ولي اين كاغذي كه موجود است، موجود كه در عالم هستي معطل نيست مي‌شود يك چيزي موجود باشد و هيچ كاري از او صادر نشود؟ اين شدني نيست يك لوازمي دارد، يك ملزوماتي دارد يك ملازماتي دارد يك مقارناتي دارد كه از او ظاهر مي‌شود الا و لابدّ. اگر تعطيل در عالم هستي محال است و اگر هر شيء يك آثار و لوازم خاص خودش را دارد اين بالاخره ظهور مي‌كند وقتي ظهور كرد از ظهور به آثار پي به او مي‌برند و او را كشف مي‌كنند . لذا در روايات ائمه عليهم السلام فرمودند دروغ به ثمر نمي‌رسد؛ اِنّ الكذب لا يفلح.

جواب سؤال: نه اين محدوده‌اي است چهار نفر ممكن است ندانند بالاخره خودش را نشان مي‌دهد ديگر. يك چيزي ممكن است يك آتشي يك جا باشد اين آتش كه آتشش را روشن بكنند فعلا چيزي كنار او نيست تا او را بسوزاند ولي بالاخره آتش كار خودش را مي‌كند همين كه به يك چيز قابل احتراقي برخورد كرد او را مي‌سوزاند ممكن است چند لحظه‌اي قابل در كار نباشد ولي فاعل معطل نيست. خب عمل پس به آن معني همه مي‌بينند. يعني آثار و نتايج عمل را هم الله مي‌بيند هم رسول مي‌بيند هم ائمه مي‌بينند هم كافر مي‌بيند هم منافق مي‌بيند هم مؤمن. اختصاصي به مؤمن ندارد ﴿قل اعملوا فسيري الله عملكم و رسوله و المؤمنون﴾ اين چنين نيست اگر كسي كاري را انجام داد فَيٰراهُ الكُل. يك سلسله عملي است كه براي همه مشخص نيست براي يك گروه خاص مشخص است مثل اينكه مؤمنيني در فضاي ايماني در حوزهٴ ايماني زندگي مي‌كنند از حال يكديگر باخبرند اينها مطلعند. كساني كه در اين حوزه‌هاي ايماني به سر نمي‌برند اينها بي‌اطلاع هستند اين مي‌شود گفت كه اينگونه از اعمال را مؤمنين مي‌دانند غير مؤمن نمي‌داند اين هم يك جور.

اما خود رؤيت، ديدن، اين ممكن است كه يك چيزي را مؤمن ببيند و منافق نبيند. ﴿قل اعملوا فسيري الله عملكم و رسوله و المؤمنون﴾ اگر رؤيت منظور رؤيت قلب باشد يا رؤيت مستند به وحي باشد منافق چون به اين استناد ايمان ندارد به اين سند ايمان ندارد چه اينكه از شهود قلبي هم بهره ندارد ممكن است نبيند. آنرا خدا مي‌بيند و پيغمبر و مؤمنين. مؤمنين هم گاهي از راه وجبي كه به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) شده است مي‌بينند گاهي اگر خودشان جزء اوحدي از مردان باايمان باشند و از طهارت روح باخبر باشند مي‌بينند حالا يا در رؤياي صادقه نصيبشان مي‌شود يا در مشاهدات ديگر نظير آنچه را كه حارثهْْ بن مالك گفت يا نظير آنچه كه در خطبهٴ تقواي وجود مبارك حضرت امير در نهج البلاغه است كه مردان الهي گويا بهشت و اهل بهشت را مي‌بينند گويا جهنم و اهل جهنم را مي‌بينند ﴿هم و النار كمن قد رأوها و هم و الجنه كمن قد رأوها﴾ آنجا منعم و منعمونند اينجا معذبونند و آنهايي كه جزء اوحدي از اينها هستند از اينها بالاتر هستند ديگر كَأنَّ نيست خود أَنَّ است. خب اگر طبق آن خطبه‌اي كه حضرت در وصف متقيان به حمام فرمود كه مردان الهي بهشت و اهلش را مي‌بينند، جهنم و اهلش را مي‌بينند، اين در حقيقت جزء مؤمنوني هستند كه اعمال ديگران را مي‌بينند آنوقت مطابق با آن بخشي كه در بحثهاي ديروز اشاره شده است كه ﴿كَلاّٰٰ اِنّ كتاب الابرار لفي عليين و ما ادراك ما عليون كتاب مرقومٌ يشهَدهُ المُقَرَّبون﴾ هماهنگ مي‌شود. مردان مقرب از اعمال ابرار از نامهٴ اعمال و از كتاب اعمال ابرار باخبرند فضلاً از غير ابرار هر كاري را كه ابرار انجام بدهند، مقربون باخبرند اگر در قيامت غُرَفْ مَبْنِيَّه است و درجاتي است، كسي كه در درجهٴ پايين هست قدرت رفتن درجهٴ بالا را ندارد. كسي كه در درجهٴ بالا هست احياناً اشراف دارد، سركشي مي‌كند به طبق پايين مي‌آيد اين نظير دنيا نيست كه اگر يك واحد آپارتماني باشد كسي در طبقهٴ پنج مستأجر باشد يا مالك باشد بتواند به طبقهٴ شش برود. اين غُرَفْ مَبنِيَّه كه در بهشت است اگر چنانچه كسي در طبقهٴ پنج جا گرفت ديگر جايش همانجاست. توان اينكه برود طبقهٴ شش اين را ندارد. به همان دليلي كه در دنيا توان آن را كه نماز شبش ترك نشود نداشت، نماز صبحش را مي‌خواند نافلهٴ صبحش را مي‌خواند اما اهل نافلهٴ شب نبود. يا در ايثارها يا در معارف ديگر يا در درجات توفيقي ايماني به همان دليلي كه در دنيا درجهٴ ششم را كسب نكرد در آخرت هم آن غُرَفْ مبنيه‌اي را كه توزيع مي‌شود به آن طبقهٴ شش را نخواهند داد همان طبقهٴ پنجم را خواهند داد.

جواب سؤال: براي اينكه آنجا كسي كه در درجهٴ پنج است اشتهاي درجهٴ شش را ندارد اصلا مثل اينكه گوش ما اشتهاي ديدن را ندارد. هر كدام از اينها مرز خاص خودشان را دارند مي‌كنند. آنجا ديگر ﴿لالغوٌ فيها و لا تأثيم﴾. در دنيا ﴿تلك أمانيّكم﴾ مطرح است بعد خدا مي‌فرمايد ﴿ليسَتْ بأمانيكم ولاٰ امانَّي اهل كتاب﴾ اما آنجا سخن از اماني و اُمنيه نيست، آنجا هر چه هست نقد است و عاقلانه است. كسي هوس چيز ديگر نمي‌كند. مثل اينكه قُوا و شئون نفساني ما هيچ كدام هوس كارهاي ديگر را نمي‌كنند. هرگز باصرهٴ ما هوس شنيدن نمي‌كند و غصه نمي‌خورد كه چرا من نمي‌بينم. نه باصره، باصره است، كارش هم همين است. در قواي دروني هم همين طور است. هرگز قوهٴ خيال نگران ادراك معاني نيست كه چرا من كار وهم را انجام نمي‌دهم. يا قوهٴ واهمه نگران قوهٴ خيال نيست كه چرا من صور را درك نمي‌كنم. اين قواي دروني هر كدام كار خوشان را انجام مي‌دهند، نظير فرشته‌ها. اگر فرشته‌ها ﴿و ما منا الا له مقام معلوم﴾ هيچ فرشته‌اي هوس كار فرشتهٴ ديگر را نمي‌كند و نگران نيست غصهٴ اين را نمي‌خورد كه من آن درجه را ندارم، مؤمنين هم در بهشت كه ﴿لا لغو فيها و لا تأثيم﴾ همين طور است. هيچ كسي هوس كار ديگر را نمي‌كند به همين مقدار بسنده مي‌كند. ولي قدرت اينكه به طبقهٴ بالاتر برود ندارد. اما آنها كه طبقهٴ بالاتر هستند، اشراف اين را دارند كه سري به طبقهٴ پايين‌تر بزنند. خب

جواب سؤال: يعني تو بالذات نمي‌داني و ما تو را آگاه مي‌كنيم ولي اين در همان آيهٴ 101 بحث شد كه اين ناظر به آيه‌ايست نظير آيهٴ سورهٴ مباركه انفال است كه فرمود ﴿و أَعِدُّوا لَهُم ما استطعتم من قوهْْ و مِنْ رِباطِ الخيلِ تُرهبوِنُ به عِدو اللهِ و عدَّوكم و آخرين مِنْ دُونِهِم﴾ كه ﴿لا تعلمونهم الله يعلمكم﴾ كه اين ناظر به تودهٴ مسلمين است. مي‌فرمايد به اينكه شما سه تا دشمن داريد. آيهٴ 60 سورهٴ انفال اين بود كه ﴿و اعدوا لهم ما استطعتم من قوهْْ و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله﴾ يك، آنها كه ملحدند، دشمن خدايند، دو ﴿و عدّوكم﴾ آنها كه با شما درگيرند نظير استكبار و صهيونيست و اينها. سه، يك سلسله دشمنان داخلي هستيد يا داريد يا مجاور شماست كه در شماست يا اطراف شماست كه خدا اينها را ميداند و شما اينها را نمي‌دانيد، اينها در جامعهٴ دشمن كه نيستند كه ﴿و آخرينَ مِنْ دونهم﴾ كه ﴿لا تعلمونَهم اللهُ يَعلمُهُمْ﴾ شما سه تا دشمن داريد بنابراين هميشه مسلح باشيد. اين چنين نيست كه همهٴ اين دشمنان شما يا ماركسيست باشند يا كساني كه رو در روي شما صف كشيدند. يك سلسله دشمنهاي ناشناخته‌اي در ميان خود شما هستند، اطراف شما هم هستند، اينها را نمي‌شناسيد. خب اينكه فرمود از دشمن سوم هم بي‌خبر نباشيد و آماده باشيد همين است. آن وقت اينها را شما نمي‌شناسيد و خدا مي‌داند. اينكه فرمود ﴿لا تعلمهم نحن نعلمهم﴾ مشابه همان است كه در حقيقت خطاب به تودهٴ مردم است. وگرنه در همان جريان تبوك در همين سورهٴ مباركهٴ توبه آيهٴ 94 وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه تشريف بردند تبوك عده‌اي همراهي كردند، منافقين كارشكني كردند نرفتند. حضرت خداي سبحان از تك‌تك اينها خبر داد فرمود اينها اين كاره‌اند، فلان كس است، فلان كس است، فلان كس است، كارشان اين است، برنامه‌شان اين است، ريزكارشان اين است، درشت كارشان اين است، بعد هم كه شما رفتيد اينها مي‌آيند عذرخواهي مي‌كنند. ديگر عذر اينها را قبول نكنيد. در آيهٴ 94 همين سورهٴ مباركهٴ توبه كه قبلاً اين آيه بحث شد فرمود ﴿يعتذرون اليكم اذا رجعتم اليهم قل لا تعتذروا لن نؤمن لكم﴾ ما شما را تصديق نمي‌كنيم. حرفهايتان را تصديق نمي‌كنيم. چرا؟ براي اينكه ﴿قد نَبَّأنا اللهُ مِن أخباركم﴾ تمام ريز جريان را خدا به ما گفته كه شما كه هستيد، چه كرديد. ﴿قَد نبأنا الله مِنْ اخباركم﴾ حضرت كه برگشت ديگر عذرخواهي اينها را قبول نكرد. خب وقتي كارهاي جزئي را ذات اقدس الهي به پيغمبرش (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌فرمايد، كارهايي مهمي كه درصدد براندازي‌اند نمي‌گويد؟ آنجايي كه فرمود ﴿و آخرينَ مِن دونِهِم﴾ كه ﴿لا تعلمونهم الله يَعْلَمهُمْ﴾ به پيغمبر مي‌گويد كه فلان كس دشمن است، برنامهٴ شبانه‌اش اين است، ريز و درشتش هم اين است. خب لذا وجود مبارك پيغمبر مطمئن بود كه پيروز مي‌شود. در اينجا هم كه فرمود ﴿لا تعلمهم نحن نعلمهم﴾ ناظر به تودهٴ مؤمنين است. و اگر هم به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) برگردد يعني تو بالذات نمي‌داني، آن كه ذاتاً مي‌داند ماييم ولي بالاخره به تو مي‌گوييم ديگر. براي اينكه خودش در همان آيهٴ 94 فرمود ﴿قد نبأنا الله مِنْ أخبارِكم﴾ چطور باشد يك عده درصدد براندازي باشند ما شما را خبر نكنيم؟! اينكه نمي‌شود كه. بعد هم به شما بگوييم دين را حفظ بكن. با دست خالي هم بگوييم دين را حفظ بكن. اين كه شدني نيست كه. پس ما به تو مي‌گوييم. وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود كه خب چه عذرخواهي داريد كه بكنيد. ﴿قد نَبأنا اللهُ مِنْ أخباركم﴾ من كه در مسافرت بودم همهٴ اين جريان ريز و درشت را خدا به من گفته ديگر. خب بنابراين اينها به تودهٴ مردم مي‌فرمايد شما آماده باشيد. علم غيب مال شما نيست ولي بدانيد يك سلسله دشمنهاي ناشناخته هم داريد. اگر خداي ناكرده مسلح نباشيد، آماده نباشيد، آن دشمن شناخته به وسيلهٴ دشمن ناشناخته حمله مي‌كند ﴿و آخرين من دونهم لا تعلمونهم الله يعلمهم﴾ خب در اينجا هم فرمود به اينكه خداي سبحان مي‌بيند در آنجا سخن از مؤمنين نبود يعني در آيهٴ 94 سخن از ديدن مؤمنين نبود فرمود: ﴿و سيري الله عملكم و رسولُه﴾ اين معلوم مي‌شود كه گزارشهاي غيبي است به دليل اينكه در همان جملهٴ قبل دارد كه ﴿قد نبأنا الله مِنْ اخباركم﴾ البته وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) وقتي به مؤمنين بفرمايد، مؤمنين خودشان بعدا مي‌فهمند اما در اينجا كه فرمود ﴿و سيري الله عملكم و رسوله﴾ يعني از راه غيب وگرنه از راه علن و نقل و اينها باشد خب مؤمنين هم مي‌فهمند لذا تفاوت آيهٴ 94 كه قبلا بحث شد با آيهٴ 105 كه فعلا محل بحث است اين است كه در اين آيه المؤمنون اضافه شده آنجا المؤمنون اضافه نشده اينجا گاهي ممكن است كه از راه اِخبار پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) باشد به بركت حضرت شهودي نصيب اينها بشود و مانند آن.

خب پس اگر جمع‌بندي نهايي قيامت باشد، يَستوي فيه المؤمنُ و الكافر همه اعمال را مي‌بينند در قيامت هم به كافر اعمالش را ﴿كذلك يريهِم اللهُ اعمالَهم حَسنٰات﴾ بعد هم در سورهٴ ق دارد كه ﴿و قد كشفنا عنك غطائك فَبَصَرُكَ اليومَ حَديد﴾ ما امروز پرده را كشيديم كنار، بَصَر تو حديد است حِدَّتْ دارد تيز بين است درون بين است و ريز بين هم هست. آن چشمي كه ريز بين باشد، تيز بين باشد مي‌گويند اين ديد حِدَّتْ دارد فَبَصُرَكَ اليومَ حَديد. خب پس كافر منافق در قيامت ريز و درشت اعمال خود را مي‌بينند آن ديدن در قيامت عمومي است شامل همه مي‌شود ديدن در دنيا با چشم غيب اين مال مؤمنان خاص است. بعضي كَأَنَّ است بعضي أَنَّ است.

مطلب بعدي آن است كه اين مؤمنان اگر جزء افراد عادي و اوحدي از مسلمانها باشند اين احياناً اشتباه هم مي‌كنند. چون غيرمعصومند ولي اگر مربوط به اهلبيت عليهم الصلاهْْ و عليهم السلام باشد، آنها مثل پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) معصومند و درست مي‌بينند. و رؤيت درجاتي دارد از رؤيت خدا شروع كرده كه بالذات و الاصالهْْ است تا رؤيت پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) تا رؤيت ائمه عليهم السلام بعد برسد به رؤيت شاگردانشان.

جواب سؤال: پس معلوم مي‌شود رؤيت شهودي معصومانه است روايات هست تطبيق كرده بر اهلبيت عليهم السلام كه هركاري كه مي‌كنيد ائمه مي‌بينند و منظور از ائمه مؤمنين هستند. اين هم رؤيت شهودي است يك، و معصومانه است دو و اين معنا مخصوص اهلبيت سلام الله عليهم است .

جواب سؤال: اما اينها خوبها را نميبينند قبلا هم بحثش گذشت كه همانطوري كه در دنيا اين همه مراكز مذهبي است اينها نمي‌بينند به دنبال فساد مي‌روند در آخرت هم اين همه نعمتهاي الهي هست آنها را نمي‌بينند فقط جهنم را مي‌بينند. اينطور نيست كه اين كه ﴿و نحشره يوم القيامهْْ أَعْمٰي﴾ اين جهنم را نبيند كه اين جهنم را مي‌بيند خوب هم مي‌بيند. بهشت را نمي‌بيند، اوليا را نمي‌بيند نعمتها را نمي‌بيند. هميني كه ﴿و نحشره يوم القيامهْْ اَعمٰي﴾ همين مي‌گويد ﴿ربنا أَبصَرْنٰا و سَمِعْنا﴾ چه اينكه مؤمن در قيامت از يك جهت كر محشور مي‌شود كَرْ محشور مي‌شود يعني چي؟ يعني نعمت است اين خروشي كه جهنم دارد اصلا خروش جهنم را اينها نمي‌شنوند ﴿لا يسمعون حسيسها و هم في ما اشتهت انفسهم خالدون﴾ نه تنها خروش را آن صداي ضعيفش را هم نمي‌شنوند اين يك نعمتي است به همان دليل كه در دنيا مراكز فساد زياد است، مؤمن اصلا آن را گوش نمي‌دهد آهنگهاي حرام زياد است گوش نمي‌دهد، غيبت زياد است، دروغ زياد است، آنها را گوش نمي‌دهد به گوشش نمي‌رسد و اين هم به گوشش نمي‌رساند، و او هم گوشش را نمي‌رساند در قيامت آن جهنمي كه صداي خروشش تا پنجاه فرسخ مي‌آيد حالا پنجاه فرسخ قيامت ﴿اذا رأتهُم من مكان بعيدٍ سمعوا لها تغيظا و زفيرا﴾ ١٢ فرقان آنقدر غضبناك مي‌شود كه ﴿تكاد تميز من الغيث و زفير دارد شهيق دارد و مانند آن اصلا مؤمن نمي‌شنود صداي جهنم را حسيسش را هم نمي‌شنود. به دليل اينكه در دنيا اين همه دروغها و خلافها بود گوش نداد. كافر هم همينطور است نه اينكه كور محض باشد هيچ چيز را نبيند، هميني كه مي‌گويد ﴿ربنا لِمٰا حشرتَني اَعمٰي و قد كنتُ بصيرا﴾ همين اين چون جمال الهي را رحمت الهي را نمي‌بيند كور است و گرنه همين مي‌گويد ربنا ابصَرنا و سمعنا. چه را مي‌بيند او؟ جهنم را نشانش مي‌دهند ﴿أ فسِحرٌ هذا اَمْ اَنتم لا تُبْصِرُونْ﴾ حالا قبول بكنيد ديدي آن را يا نمي‌بيني اما اين باز هم مي‌گويد سحر است پس اين جهنم را مي‌بيند آتش را مي‌بيند، هم جنس خودش را مي‌بيند عذابها را لمس مي‌كند اما آن نعمتها و رحمتهاي الهي را نمي‌بيند همان است كه در سورهٴ مباركهٴ حديد ترسيم شده است كه ﴿فضرب بينهم بسور﴾ بسوري كه ﴿له باب باطنه فيه الرحمه و ظاهرهُ مِنْ قِبَلِهِ العذاب﴾ حديد ١٣ مثل كسي كه از پشت مساجد و مراكز مذهب مي‌گذرد درون اين مسجد و مراكز مذهب و حسينيه‌ها رحمت الهي است اين كاري به درون ندارد اصلا همش بيرون به سر مي‌برد خب اينكه در دنيا كاري به درون مراكز مسجد و حسينيه‌ها نداشت و فقط بيرون به هرزگي مي‌پرداخت، در قيامت هم يك همچنين صحنه‌اي براي او ترسيم مي‌شود ﴿فضرب بينهم بسور له باب﴾ كه ﴿باطنه فيه الرحمه﴾ اما ﴿ظاهره مِنْ قِبَلِهِ العذاب﴾ غرض اين است كه اينچنين نيست كه كافر كه كور محشور مي‌شود كور محض باشد حتي جهنم را هم نبيند. نه او بهشت را نمي‌بيند نعمتهاي الهي را نمي‌بيند و مانند آن.

جواب سؤال: بله؟ نه علم دارد ولي نمي‌بيند مي‌داند اين راه است ولي راه را نمي‌بيند. و لذا مي‌افتد. اگر نداند بله چون برايش روشن شد مي‌داند راه است مي‌داند بهشت هست مي‌داند رفاه هست اما نمي‌بيند هيچ لذتي را نمي‌بيند استشمام هم نمي‌كند صداي خوب را هم نمي‌شنود. وجود مبارك حضرت امير سلام الله عليه دارد كه وجود مبارك داود سلام الله عليه قاريء اهل الجنهْْ است خوانندهٴ بهشتي‌ها داود است. و قرآن ميخواند و هرچه كه بخواهد بخواند، خواننده بالاخره اوست. اين همه صداهاي خوب كه هست هيچكدامش را اينها نمي‌شنوند.

جواب سؤال: بله ديگر چون دو آيه در اين زمينه هست و چون مثبِتانند هيچ كدام مقيِّد، سخن از اطلاق و تقييد نيست. يك آيه دارد كه ﴿ان جهنم لمحيطهْْ بالكافرين يوم يغشاهم﴾ كه در آيهٴ بعد يوم يَغشٰهُم اين ناظر به قيامت است. يك آيه ديگر مطلق است كه ﴿ان جهنم لمحيطهْْ بالكافرين﴾ و ظاهر مشتق هم در متلبس بالفعل است نسبت به متلبس بعدي همه مي‌گويند مجاز است ديگر اگر اختلافي هست نسبت به ما انقضي عنه المبدأ است كه حقيقت است يا مجاز وگرنه نسبت به مَنْ يتلبس بعدُه همه مي‌دانند كه مجاز است ديگر. ظاهر ان جهنم لمحيطهْْ يعني الان محيط است. اگر نظير آن آيه باشد كه خب قرينه دارد اينها چون مثبِتانند مقيِّد يكديگرند و مقيِّد اطلاق و تقييد هم ندارند يكي مقيد ديگري نيست. جهنم هم الان موجود است و محيط هم هست. وجود مبارك امام رضا سلام الله عليه دارد كه از ما نيست كسي كه باور نكند بهشت و جهنم الان موجود است. اينها ﴿أزلفت الجنهْْ للمتقين﴾ است. اُعِدَّتْ للكافرين است. روايتي كه در نهج‌الفصاحه بود از وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل كرديم اين بود كه جهنم به شما از اين شسع نعلتان به شما نزديكتر است از بند كفش شما به شما نزديكتر است. بهشت هم همينطور است؛ در آن روايت نوراني حضرت فرمود: اينچنين نيست كه خيلي دور باشد همين كه سقوط كرده آدم مي‌افتد و همين كه انشاءالله كار خوب انجام داد وارد بهشت مي‌شود آن نسيم آرام‌بخش را كه استشمام مي‌كند يا احساس مي‌كند اين به نوبت خود روضه‌اي از روضه‌هاي بهشت است.

جواب سؤال: آن در آيهٴ طه انشاء الله كه رسيده ﴿اِنْ مِنكم الا واردها كان عَلٰي ربِك حتماً مقضيّاً﴾ بايد معلوم بشود كه اين صراط روي جهنم هست و گوشه‌اي از جهنم هم در دنياست فرمود هيچ كس نيست مگر اينكه وارد اين جهنم بايد بشود ﴿ان منكم الا واردُها كان عَلٰي ربك حتماً مقضياً﴾ آن بزرگان فرمودند جُزْنٰها و هي خامده.

جواب سؤال: بله ديگر اين از وقتي كه در جهنم رفتند به آنها مي‌گويند آيه ٥٠ اعراف ﴿اَفيضوا علينا مِن الماء اَو مما رزقكم الله﴾ بعد آنها جواب مي‌دهند كه ﴿اِنَّ الله حرّمهما علي الكافرين﴾ در سورهٴ مباركهٴ اعراف گفتگويي بين جهنمي‌ها و بهشتي‌هاست بعد از استقرار در جهنم وگرنه قبلا به اينها اجازهٴ حرف هم نمي‌دهند ﴿قال اخسئوا فيها و لا تُكلِّموا﴾ اين هم حسرتي است روي حسرت. وقتي تشنه‌اند گرسنه‌اند اصحاب نار به اصحاب جنهْْ مي‌گويند به اينكه ﴿اَفيضوا علينا مِن الماء اَو مما رزقكم الله﴾ آنها در جواب مي‌گويند ﴿ان الله حرّمهما علي الكافرين﴾ اين تحريم، يك تحريم تكويني است نه تحريم تشريعي. آنجا چون سخن از حلال و حرام و تشريعي و شريعت و امثال ذلك نيست . يك خنديدن متقابلي هم هست در دنيا يك عده مؤمنين را مسخره مي‌كردند مي‌خنديدند همين افرادي را كه مؤمنين را مسخره مي‌كردند و مي‌خنديدند در قيامت گرفتار مي‌شوند آن مؤمنيني كه به سعادت رسيدند ﴿فاليوم الذين آمنوا كانوا من الذين كفروا يضحكون﴾ در دنيا يك عده مؤمنين را مسخره مي‌كردند يك عذاب روحي ميدادند مي‌خنديدند همين عذاب روحي در قيامت عليه خود آنها ظهور مي‌كند .

به هر تقدير رؤيت مراتبي دارد؛ برخيها خيال كردند كه اين اعمال نظير اجرام و اشباح مادي است اين رؤيت نظير رؤيت اشباح و اجرام ماديست كه به هر چيزي تعلق نمي‌گيرد گفتند عمل اگر قلبي باشد كه قابل رؤيت نيست اگر ظاهري باشد ولي از سنخ گفتار باشد كه قابل رؤيت نيست رفتار باشد قابل رؤيت است آدم عمل را مي‌بيند ولي گفتار را كه نمي‌بيند گفتار را مي‌شنود لذا فكر مي‌كردند كه اين رؤيت يك معناي مجازي را به همراه دارد اگر رؤيت به معناي شهود باشد، شهود هم به مسموع تعلق مي‌گيرد هم به مبْصَر و مَذُوقْ تعلق مي‌گيرد هم به معقول تعلق مي‌گيرد هم به موهوم و متخيَّل تعلق مي‌گيرد. اينطور نيست كه اين رؤيت به باصره باشد كه اگر رؤيت به باصره نيست رؤيت به بصيرت است رؤيت به بصيرت به همه تعلق مي‌گيرد اين چنين نيست كه منظور از ديدن، ديدن با چشم باشد تا مرئي بايد مُبْصَر باشد تا اگر مسموع بود او را با گوش بايد درك كرد اينطور نيست . فرمود عمل شما را همه مي‌بينند مشهود آنهاست. اگر منظور ديدن ظاهري باشد به معني ادراك خواهد بود آنوقت بايد توسعه داد چون قسمت مهم كار با چشم انجام مي‌گيرد لذا به جاي اينكه بفرمايد مي‌شنويد يا لمس مي‌كنيد، مي‌فرمود مي‌بينيد نظير اينكه ﴿لا تأكلوا اموالَكم بَينكم بالباطل﴾ اينكه فرمود نخوريد يعني تصرف نكنيد. يعني برخورد نكنيد چون مهمترين كار خوردن است از آن كارها به اكل ياد شده است. يا مي‌گوييم ﴿بما كَسَبَتْ اَيديكُم﴾ چون قسمت مهم كار با دست انجام مي‌گيرد فرمود ﴿بما كَسَبَتْ ايديكم﴾ وگرنه ما كَسَبتْ ارجُلكم يا افواهكم يا اَبصارُكم آنها هم در حقيقت كيفر خاص خودش را دارد.

و منظور از اين عمل اعتقادات و نيّات و اخلاق و اينها را هم در بر مي‌گيرد و همهٴ اينها مي‌توانند مرئي باشند، رؤيت به معناي اعم ﴿قل اعملوا فسيري الله عملكم و رسولُه و المؤمنون و ستردون الي عالم الغيب و الشهادهْْ فينبئكم بما كنتم تعملون﴾

«و الحمد لله رب العالمين»