81/02/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 104 الی 105
﴿أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾(104)﴿وَقُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ وَسَتُرَدُّونَ إِلَي عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾(105)
احكامي كه دربارهٴ صدقات وارد شده است دو قسم است بخشي مربوط به خود مال است، بخشي مربوط به صاحب مال. و در هر دو بخش هم سخن از طهارت مطرح شد. يعني مال زكوي قبل از پرداخت زكات آلوده است و با پرداخت زكات طاهر ميشود. شخصي كه مأمور به پرداخت زكات است قبل از امتثال اين حكم آلوده است و با امتثال اين حكم الهي پاك ميشود. آيهٴ محل بحث طهارت و تزكيه را بر مكلفين به صاحبان اموال اسناد داد. فرمود ﴿خذ من أموالهم صدقهٴ﴾ كه ﴿تطهّرهم و تزكّيهم﴾ به اين صدقه، معلوم ميشود كه قبل از ادا صدقه اينها طاهر و مزكّي نيستند و با گرفتن صدقه به وسيلهٴ پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) يا مأموران از طرف حضرت اين شخص طاهر ميشود. دربارهٴ خود مال هم اين چنين آمده است كه اگر كسي مال زكوي را تطهير نكرد و زكات آن را نداد خود آن مال آلوده است. آن طوري كه از دعاهاي صحيفهٴ سجاديهٴ امام سجاد (عليه السلام) بر ميآيد اين است كه مال زكوي قبل از پرداخت زكات آلوده است. در دعاي چهل و چهارم صحيفهٴ سجاديه كه دعاي ورود ماه مبارك رمضان است، وجود مبارك امام سجاد (سلام الله عليه) اين چنين ميفرمايد به خدا عرض ميكند: «و وفّقنا فيه لأن نصل أرحامنا بالبرّ و الصّلهٴ و أن نتعاهد جيراننا بالإفضال و العطيّة و أن نخلّص أموالنا من التّبعات و أن نطهّرها بإخراج الزّكوات»، خدايا توفيقي به ما عطا بكن كه مالمان را از آن پيامدهاي تلخ خالص كنيم و آن اموال را با پرداخت زكات طاهر كنيم. معلوم ميشود اين مال غير مزكي آلوده است و با پرداخت زكات طاهر ميشود پس از آيهٴ محل بحث بر ميآيد كه مزكّي يعني كسي كه بايد زكات بپردازد، صاحب مال يعني مكلَّف، قبل از امتثال اين تكليف ديني و عبادي آلوده است و با امتثال پاك ميشود. از دعاي 44 صحيفهٴ سجاديهٴ امام سجاد (سلام الله عليه﴾ بر ميآيد كه اموال زكوي قبل از پرداخت زكات آلودهاند و با پرداخت زكات پاك ميشوند. روايت هم زكات را وسخ ميداند. قرآن كريم دربارهٴ صدقات هم تعبيرش اين است كه اگر صدقهاي عطا شد خداوند آن را ميپروراند. ﴿يمحق الله الربا و يربي الصّدقات﴾ سورهٴ مباركهٴ بقره آيهٴ 276 اين است ﴿يمحق الله الربا و يربي الصّدقات و الله لا يحبّ كلّ كفّار أثيم﴾ خداوند صدقات را ميپروراند به ربوه و به افزايش و به آن رشد و نمو ميرساند. صدقات را ميگيرد و رشد ميدهد و كسي كه اهل صدقه است، يعني اهل امتثال صدقه است برميگرداند. اينكه فرموده: ﴿يمحق الله الربا و يربي الصّدقات﴾ خدا ربا را در محاق ميگذارد و محو ميكند و از بين ميبرد و صدقات را نمو ميدهد يعني مالي را كه خداوند به عنوان صدقه قبول كرد چون ﴿ألم يعلم أنّه يقبل التوبهٴ عن عباده و يأخذ الصّدقات﴾ مالي را كه خداوند به عنوان صدقه پذيرفت آن را ميپروراند كامل ميكند چند برابر ميكند به كسي كه صدقه داده است برميگرداند. معلوم ميشود كه مال قبل از تأديهٴ زكات آلوده است يك نقصي دارد كه بايد اين نقص برطرف بشود؛ اگر اين مال غير در اموال اين شخص بود و پرداخت نشد همانطوري كه خداوند ربا را به محاق ميبرد ﴿يمحق الله الربا﴾ ممكن است اين مالي را كه صدقه و زكات مخلوط اوست و داده نشد آن را هم به محاق ببرد. چون بالاخره مال حرام باعث زوال آن بقيهٴ اموال است و اگر اين مال به صاحب اصليش تأديه شد يعني به عنوان صدقه پرداخت شد، خداوند آن مال را چند برابر ميكند و به صاحبش ميدهد پس مال قبل از تأديهٴ زكات يك نقصي دارد و با تأديهٴ زكات آن نقصش برطرف ميشود. از مجموع دعاي صحيفهٴ سجاديه و همچنين ساير تعبيراتي كه از صدقات به عنوان اوساخ ياد ميشود و از آيهٴ محل بحث سورهٴ توبه بر ميآيد كه اين آلودگي هست. اين آلودگي در حقيقت مال جِرم مال و بدنهٴ مال و هويت خود مال نيست. آن عنوان غصب و عنوان ظلم و عنوان تعدّي و تجاوز به حريم ديگريست كه وسخ است و باعث محاق است و مايهٴ عذاب است و مانند آن وگرنه خود مال بدنهٴ مال هويت مال اين طور نيست كه وسخ باشد براي اينكه همين مال را كه به عنوان زكات تأديه ميكنند در مصارف هشتگانه صرف ميكنند يكي از آن مصارف هشتگانه في سبيل الله است مثلاً براي ساختن مسجد، بازسازي مسجد، نوسازي مسجد، كتابخانههاي ديني، نوشتن قرآن كريم، نوشتن كتب احاديث و فقهي روايي و دعا، تعمير كعبه، اعزام نيرو به جبهههاي جهاد حق عليه باطل، همهٴ اينها جزء مصارف زكات است. و هرگز نميشود وسخ را براي ساخت و ساز مسجد يا براي نوشتن قرآن كريم يا براي پوش كعبه و مانند آن يا براي اعزام نيرو به جبهههاي اسلامي مصرف كرد. پس خود مال وسخ نيست. آن تعلق بيجا به اين مال كه در حقيقت غصب همان است تعدّي و تجاوز همان است اين وسخ است كه بقيهٴ اموال را آلوده ميكند خود مالك را هم آلوده ميكند و اگر اخراج بشود هم بقيهٴ اموال از اين وسخ و اختلاط غصب و مانند آن نجات پيدا ميكنند و مالك هم نجات پيدا ميكند. عمل، انسان را طاهر ميكند در نتيجه مال هم بركت پيدا ميكند بازگشتش اين وسخ بودن و دنس بودن به همان آن حرمت است و غصب است كه نسبت به مال غير تعلق ميگيرد در بيانات نوراني حضرت امير سلام الله عليه هم هست كه تقوي شما را از آن دنس و چرك دروني پاك ميكند اين در نهجالبلاغه به اين صورت آمده است كه فرمود به وجود مبارك پيغمبر اسلام (صلّي الله عليه و آله و سلّم) تأسي كنيد و تقوي را فراموش نكنيد براي اينكه اين تقوي باعث طهارت نفوس شماست. تقوي خطبهٴ ١٩٨ بند سوم اين است كه «و انّي أُوصيكم بتقوي الله الّذي ابتدء خلقكم و إليه يكون معادكم و به نجاح طلبتكم و إليه منتهي رغبتكم و نحوه قصد سبيلكم و إليه مرامي مفزعكم فإنّ تقوي الله دواء داء قلوبكم و بصر عمي أفئدتكم و شفاء مرض أجسادكم و صلاح فساد صدوركم و طهور دنس أنفسكم» خب پس تقواي ذات اقدس الهي مايهٴ طهارت شماست و شستشوي شماست از آلودگيهاي دروني، اعتقادي، اخلاقي و مانند آن. و اگر كسي اين واجب الهي، اين فرضيهٴ الهي را امتثال كرد در حقيقت به نوبهٴ خود تقوا را رعايت كرده است و اين مال حرام باعث ميشود كه بقيهٴ اموال آلوده بشوند و خود صاحب مال هم آلوده باشد با اين طهارت و تزكيه حاصل ميشود. گاهي ممكن است شيء خودش آلوده باشد و با خروجش بقيهٴ آن شيء تطهير بشود نظير غساله و يا نظير چركها كه اينها تا مادامي كه هستند باعث آلودگي هستند هم خودشان آلوده هستند و هم لباس را آلوده كردهاند. ولي وقتي خارج شدند باعث طهارت آن لباس ميشوند باعث نظافت آن لباس ميشود. ولي خودشان آلوده هستند امّا مال زكوي و مانند آن نظير غساله نيست نظير چرك نيست كه خروج او باعث طهارت آن بقيه است و خودش آلوده است براي اينكه خودش هم در بهترين مصارف ديني صرف ميشود معلوم ميشود كه بدنهٴ مال و هويت مال نظير رين و وسخ و امثال ذالك نيست آن تعلّق و غصب و عناوين صادق بر اين مال است كه در حقيقت آنها وسخند و آنها دنسند و آنها قذرند و مانند آن و اگر گفته شد به اينكه زكات مال را طاهر ميكند معنايش هم درست است، مالك را هم طاهر ميكند معنايش درست است و باعث بركت مال ميشود اين هم درست است باعث تزكيهٴ روح مالك ميشود درست است هر چهار عنوان درست است. منشأ نفس چهارگانه همين اين غصب بودن و حرام بودن است كه از يك طرفي مال را از يك طرفي مالك را هم آلوده ميكند هم مانع رشد و نمو اينهاست.
جواب سؤال: اينها خصيصهٴ جوهري ندارد براي زكات سيّد به سيّد ميرسد چه در زكات فطر چه در زكات مال و اگر واقعاً زكات وسخ باشد كه ديگر اينگونه از موارد تخصيصپذير نيست. حالا يك صبغه مردمي هم دارد كه تودهٴ مردم اين را جزء مالياتي ميدانند كه خيال ميكنند به فرزندان پيغمبر هم دارند يك باجي ميدهند و از اين طرف گفتند اين مال خود شما باشد وگرنه اگر گوهر اين مال آلوده باشد خب چه فرق ميكند زكات سيّد كه به سيّد ميرسد زكات فطر سيد كه به سيد ميرسد. يا اگر زكات است چطور دربارهٴ علما و امثال ذلك از خيليها احياناً افضلند به آنها ميرسد براي چاپ قرآن و تعمير مسجد ميرسد اينها را كه نميشود گفت وسخ است. براي مجاهدين فيسبيل الله اينها مصرف ميشوند فرمود: ﴿و لا ينفقون نفقهٴ صغيرهٴ و لا كبيرهٴ﴾ مگر اينكه ذات اقدس الهي در برابرش پاداش حسنه ميدهد اينها را كه نميشود وسخ دانست. اگر وسخ است در حقيقت آن عناوين غصبي و تعدّي و تجاوز و امثال ذلك وسخ است. وگرنه خود اين مال بما أنه مال بعيد است وسخ باشد به دليل اينكه با اين ميشود قرآن را چاپ كرد با اين ميشود قرآن را براقي كرد با اين ميشود كعبه را پوشاند با اين ميشود كعبه را بازسازي كرد با اين ميشود در احداث مسجد، بازسازي مسجد، نوسازي مسجد، ادارهٴ حوزههاي علمي فقهي از همين مال استفاده كرد بنابراين اين چنين نيست كه گوهر اين مال آلوده باشد. اگر اين مال را بدست آن وليّ امر بدهند بعد ميشود تبرّك. خب چطور اين مال ذاتاً وسخ است بعد ميشود تبرك؟! اگر همين مال را به صاحب اصليش كه وليّ مسلمين است امام معصوم سلام الله عليه بدهند از دست امام عين آن مال را بگيرند ميشود تبرّك براي اينكه به صاحب اصليش رسيده است. خب پس از اين دعاي صحيفهٴ سجاديه و از آن آيهٴ قرآن كريم كه محل بحث است مجموعاً برميآيد كه منشأ همهٴ اين سه چهار امر همان آن آلودگي عصيان است و اگر كسي اين كار را كرد يعني اين فريضهٴ الهي را امتثال كرده است در حقيقت از تاريكي گناه به روشني اطاعت رسيده است؛ اين همان معناي صلوات است كه در سورهٴ مباركهٴ احزاب آمده و در دعاي چهارم صحيفهٴ سجاديه هم تقريباً به منزلهٴ تفسير آيهٴ سورهٴ مباركهٴ احزاب وارد شده است در سورهٴ احزاب دوتا صلوات مطرح است: يك صلوات دربارهٴ شخص پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مطرح است آن آيهٴ 56 سورهٴ احزاب است كه ﴿إن الله و ملائكته يصلّون علي النّبي يا أيّها الّذين آمنوا صلّوا عليه و سلّموا تسليماً﴾ يك صلوات ديگر در همين سورهٴ مباركهٴ احزاب آيهٴ 43 مطرح است كه فرمود ﴿هو الّذي يصلّي عليكم و ملائكته ليخرجكم من الظّلمات إلي النّور و كان بالمؤمنين رحيماً﴾ ذات اقدس الهي بر شما مؤمنين صلوات ميفرستد و فرشتگان خدا هم به امر خدا بر شما مؤمنين صلوات ميفرستند تا شما را از ظلمتها به نور خارج كند. يا نه اگر در آيهٴ الكرسي آمده ﴿الله وليّ الّذين آمنوا يخرجهم من الظّلمات إلي النّور﴾ راه اخراج مؤمنين از ظلمتها به نور همين تصليهٴ خدا و ملائكهٴ خداست. آن فيوضاتي كه از ذات اقدس الهي به وسيله فرشتگان بر بشر نازل ميشود اينها اعمال ولايت الهي است اين كسي كه در تحت ولايت خداست از تصليهٴ الهي و فرشتگان الهي طرفي ميبندد خداوند خودش و همچنين به دستور خداوند ملائكهٴ او، بر مؤمنين صلوات ميفرستند يعني اين ولايت را اعمال ميكنند كه او از ظلمتها به نور بيايد. اگر ﴿الله وليّ الّذين آمنوا يخرجهم من الظّلمات إلي النّور﴾ نحوهٴ اعمال ولايت خدا اين است كه خود خدا بلاواسطه و همچنين به واسطهٴ فرشتگان بر مؤمنين صلوات ميفرستد تا اينها را از ظلمات به نور خارج كند نسبت به يك عدهاي دفع است نسبت به يك عدّهاي رفع. نسبت به اوحدي نميگذارند اينها آلوده بشوند نسبت به اوساط بعد از آلوده شدن اينها را تطهير ميكنند و از ظلمتها به نور ميآورند. اگر معناي تصليهٴ خدا و فرشتگان الهي اين است كه اعمال ولايت كنند و مؤمنين را يا دفعاً يا رفعاً از ظلمات نجات بدهند معناي صلواتي كه وجود مبارك امام سجاد سلام الله عليه در دعاي چهارم صحيفهٴ سجاديه نسبت به پيروان راستين انبياي الهي دارد از همين قبيل است در دعاي چهارم كه تصليهٴ وجود مبارك امام سجّاد در آن جا نسبت به پيروان انبيا و مصدقين انبيا نقل شده است، اللّهم و أتباع الرّسل و مصدّقوهم من أهل الأرض بالغيب عند معارضهٴ المعاندين لهم بالتّكذيب و الاشتياق تا ميرسند به اينجا عرض ميكنند اللّهم و صلّ علي التّابعين من يومنا هذا إلي يوم الدّين هر كي تابع قرآن و عترت بود از امروز تا روز قيامت، و علي أزواجهم و علي ذرّيّاتهم كه آنها هم در همين مسير باشند و علي من أطاعك منهم صلوهٴ تعصمهم بها من معصيتك و تفسح لهم في رياض جنّتك و تمنعهم بها من كيد الشّيطان و تعينهم بها علي ما استعانوك عليه من برٍّ و تقيهم طوارق اللّيل و النّهار إلاّ طارقاً يطرق بخير و تبعثهم بها علي اعتقاد حسن الرّجاء لك و الطّمع فيما عندك و ترك التّهمهٴ فيما تحويه أيدي العباد لتردّهم إلي الرّغبهٴ إليك و الرّهبهٴ منك و تزهّدهم في سعهٴ العاجل و تحبّب إليهم العمل للاجل و الإستعداد لما بعد الموت و تهوّن عليهم كلّ كرب يحلّ بهم يوم خروج الأنفس من أبدانها و تعافيهم ممّا تقع به الفتنهٴ من محذوراتها و كبّهٴ النّار و طول الخلود فيها و تصيرّهم إلي أمن من مقيل المتّقين. اين پايان دعاي چهارم نوراني صحيفهٴ سجاديه است. اين بخش كه تقريباً نصف صفحه است، به منزلهٴ تفسير همان آيهٴ سورهٴ مباركهٴ احزاب است يعني وقتي در آيهٴ الكرسي آمده است كه ﴿الله وليّ الّذين آمنوا يخرجهم من الظّلمات إلي النّور﴾ نحوهٴ ولايت را اين چنين در سورهٴ، اعمال ولايت را اين چنين در سورهٴ احزاب فرمود كه ﴿هو الّذي يصلّي عليكم و ملائكته ليخرجكم من الظّلمات إلي النّور﴾ چطور خدا وليّ مؤمنين است كه ﴿يخرجهم من الظّلمات إلي النّور﴾؟ با فرستادن تحيت و صلوات اين كار را ميكند. آن انديشههايي كه انسان را از هر خطر جهلي حفظ ميكند و آن انگيزههايي كه انسان را از هر جهالت عملي حفظ ميكند اينها به دست كسي نيست. اين درس و بحثها يك سلسله آهنگي را منتقل ميكند، يك سلسله مفاهيمي را منتقل ميكند قراردادي، امّا آني كه علم است علمي كه نه در كتاب است، نه در درس است، نه در مباحثه است، نه در مطالعه است، علم يك حقيقت مجرّد است كه با اين نقوش همراه نيست، با آن آهنگ هم همراه نيست، با آن مفاهيم اعتباري هم همراه نيست. اين مگر يك موجود مجرد را در فضاي مسجد ميتواند منتقل بكند؟! اينها همهاش علل معده است. الآن يك كشاورز چكار ميكند؟ يك كشاورز كار مادّي و فيزيكي انجام ميدهد. يعني اين گندم را از انبار به مزرعه ميبرد، اين كار مادي است، آب را هم به مزرعه هدايت ميكند بعد از شيار، اين هم كار مادي است. امّا آني كه در دل خاك اين بذر مرده را زنده بكند بعد اين را بشكافد بعد يك طرفش را ريشه كند يك طرفش را جوانه كند، حيات به يك جامدي بدهد اين ديگر كار يك زارعي نيست. اين شخص اصلاً خبر ندارد. اين كه فرمود ﴿ءأنتم تزرعونه أم نحن الزّارعون﴾. فرمود شما كارتان حرث است نه زرع، آن كسي كه مرده را زنده ميكند خداست. لذا مستحب است كه يك كشاورز موقع بذرافشاني يك مقداري بذر در دست بگيرد رو به قبله بايستد اين كريمه را بخواند ﴿ءأنتم تزرعونه أم نحن الزّارعون﴾. كار استاد، كار مصنف، كار مؤلف اين نقوش را منتقل كردن است. يك كسي حالا زحمت كشيده، چند سال حالا سنش بيشتر است يا درس بيشتري خوانده چهار تا كلمه را حالا در محضر ذهنش حفظ كرده در صحنهٴ درس يا در صحنهٴ تصنيه و تأليف از آن انبار به مزرعه آورده همين، با بيانات ديگر هم اين را آبياري كرده، امّا آن كسي كه اين را علم ميكند ديگري است. علم يك امري است موجود نه معدوم، و مجرد نه مادي، موجود مجرد كه در فضا نيست، در كتاب نيست، در درس و بحث نيست. معلم پس ديگري است. و آن معلم كه علم به آدم بدهد يعني علم نافع بدهد، اين صلوات خداست. ﴿هو الّذي يصلّي عليكم و ملائكته ليخرجكم من الظّلمات إلي النّور﴾. اگر كسي را ذات اقدس الهي علم داد يعني وجود مجرد داد يعني نور داد كه به وسيلهٴ او انگيزهٴ خوب پيدا بشود، اين صلوات خداست كه شامل حال او شده، اين نصف صفحهٴ صحيفهٴ نوراني مال امام سجاد (سلام الله عليه﴾ به منزلهٴ تبيين، تفسير، شرح و تحرير همان يك جملهٴ قرآن كريم است كه فرمود ﴿هو الّذي يصلّي عليكم و ملائكته ليخرجكم من الظّلمات إلي النّور﴾ يعني خدا ولايتش را از راه صلوات اعمال ميكند. صلوات هم يك فيض خاصي است كه آثارش اين است. آثارش چيست؟ آثارش عصمت از گناه است، نه عصمت مصطلح. پرهيز از گناه است و فسحت ميدان بهشت است و نجات از كيد شيطان است، كمك در رسيدن به آن اهداف والاست، مبعوث شدن با اعتقاد خير است كه ﴿يدعون خوفاً و طمعاً﴾. رغبت به سوي تو، رهبت از تو، زهد در دنيا، محبت آخرت، هيچ كسي لذت علم را نميچشد مگر اينكه زاهد در دنيا باشد يعني كارهاي دنيايي شامهٴ جان او را آسيب برساند. چطور از مزبله ميگذارد شامهاش آسيب ميبيند، اين هر جا بازي ميبيند اين ميرنجد، بدش ميآيد. بوي بازي به مشام او ميرسد، ميرنجد، اين را ميگويند زهد. دماغش را ميگيرد. اگر كسي بفهمد يك چيزي بازي است و فريب است، اگر در شامهٴ درونيش احساس كرد بدش آمد، منزجر شد، اين بايد خدا را شكر بكند، معلوم ميشود شامهاش سالم است. اين ديگر مزكوم نيست. به اين ميگويند زهد. چرا انسان نسبت به دنيا بيرغبت است؟ دنيا هم كه نه يعني آسمان و زمين، كه اينها آيات الهياند، اينها كه نورند، آيات الهي كه نميشود مزبله باشند كه. همين اين فريبكاريها، فريب دادنها، بازيها، اگر چيزي بازي شد اين بدبو است. انسان بايد نسبت به اينها زاهد باشد. آن وقت صلوات ذات اقدس الهي باعث ميشود انسان از اين بازيها منزجر ميشود. زاهد ميشود در اينها و تزهّدهم في سعهٴ العاجل و تحبّب إليهم العمل للاجل، در همين روايات باب خمس و مجهولالمالك و صدقه و امثال ذلك ملاحظه فرموديد وجود مبارك امام صادق فرمود من از همهٴ شما مردم مدينه وضع ماليام بهتر است، باغم خوب است، كشاورزيام خوب است، و مسائل اقتصادي من هم إني لأغنيٰ الناس في المدينه، وضع ماليام از همه بهتر است، اما اين صدقات را از شما قبول ميكنم اين اموال را قبول ميكنم تا شما پاك بشويد. اين را حتماً ملاحظه بفرماييد به روايات باب اخذ صدقات كه بايد به ولي مسلمين داد، تا روشن بشود كه عالم شدن، ولي شدن، والي شدن، روحاني شدن، غير از فقير بودن و گدا بودن و عضو كميتهٴ امداد بودن است. چيز ديگري است. ممكن است كسي در آن حد زندگي بكند و اما نه فريب بخورد نه فريب بدهد. بازي نكند بالاخره. اين
جواب سؤال: خب حالا زكات خود سيد بر سيد چي؟ پس معلوم ميشود كه عين مال نيست. خب اگر عين مال را به امام دادند گفتند شما با اين مال كعبه را بپوشان، باز هم وسخ است؟ يك وقت است كه يك مال خاصي را براي بعضي از جهات حقوقي يا اجتماعي گفتند اين مال را به اين گروه ندهيد به گروه ديگر بدهيد، نه اينكه جِرم اين مال هويت اين مال و بدنهٴ اين مال آلوده است، خب چطور با اين مال ميشود قرآن نوشت؟ قرآن چاپ كرد؟ جبهه را حفظ كرد؟ اسلام را حفظ كرد؟ اما نميشود به كسي داد؟ نميشود به يك سيد داد؟ اين يك بار سياسي را به همراه دارد و گر نه بدنهٴ مال و گوهر اين مال آلوده نيست به دليل اينكه همين مال وقتي به دست امام برسد ميشود تبرك. وقتي با همين مال حرم را تعمير كردند ميشود تبرك كه اينها مسح ميكنند به صورت ميمالند. حالا اگر كسي عين مالش را از همين كاشيها بود، يا سنگ بود، يا گچ بود، گل و خاك بود، همينها را به عنوان زكات ميخواست بدهد داد، داد براي حرم، داد براي مسجد، و مُهري درست كرد در نمازخانهها گذاشت، خب انسان رويش سجده ميكند با او تبرك ميكند، مسح ميكند، اگر حرم بود اين چنين است، اگر مسجد بود اين چنين است. چطور عين مال يك وقتي ميشود تبرك يك وقتي ميشود وسخ. پس معلوم ميشود يك مشكل ديگري او را همراهي ميكند. خود اين مال ذاتاً وسخ نيست براي اينكه در بهترين مصارف اسلامي از اين مال استفاده ميكنند. چون في سبيل الله از بارزترين مصاديق ثمانيهٴ مصرف زكات است، زكات سيد هم كه به سيد ميرسد چه زكات مال چه زكات فطر. به هر تقدير اين بيان نوراني امام سجاد (سلام الله عليه﴾ در بخش پاياني دعاي 4 صحيفهٴ سجاديه به منزلهٴ تفسير همان آيهٴ سورهٴ مباركهٴ احزاب است كه فرمود خدا ولايتش را از راه اعمال صلوات از راه فرستادن صلوات اعمال ميكند. ﴿هو الذي يصلي عليكم و ملائكته﴾
جواب سؤال: بله، سرش اين است كه علم براي عمل است ديگر. علم مقدمهٴ تزكيه است و تزكيه مقدم بر علم است. لذا آيات قرآن گاهي علم را مقدم ذكر ميكند ﴿يعلمهم الكتاب و الحكمه و يزكيهم﴾ از باب اينكه مقدمه قبل از ذيالمقدمه ذكر ميشود، گاهي هم تزكيه قبل از تعليم ذكر ميشود ﴿و ابعث فيهم رسولا منهم﴾ كه ﴿يتلوا عليهم آياتك و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه﴾ از باب اينكه هدف قبل از وسيله ذكر ميشود. تزكيه مقدم بر تعليم است و تعليم مقدمهٴ تزكيه است. كه اين ميشود علم، علم نافع. و اگر خداي ناكرده به عمل نرسد كه رُبَّ عالمٍ قَدً قَتَلَهُ جَهلُه. خب پس ﴿خذ من أموالهم صدقهٴ﴾ كه ﴿تُطَهّرهم و تزكيهم بها﴾ اين لسانش هم لسان حصر نيست كه تأثير صدقه فقط اين است كه شخص را تطهير ميكند تا به آيهٴ 276 سورهٴ مباركهٴ بقره ناهماهنگ باشد. آن آيه دارد كه خداوند صدقه را ميپروراند يعني نمو ميدهد يعني اگر كسي تصدق كرد آن صدقه تزكيه ميشود، نمو ميكند البته دوباره به او بر ميگردد. خب اين چه وسخي است كه خدا نمو ميكند دوباره برميگرداند؟ نمو ميكند به چه كسي ميدهد؟ ﴿يمحق الله الربا و يربي الصدقات﴾ اينكه در روايات آمده ذات اقدس الهي صدقه را چند برابر ميكند يعني به شما بر ميگرداند حالا في الدنيا و الاخره معا، يا في الدنيا أو في الاخره احِدهما. فرمود همان طوري كه شما بچهٴ آهو را برهٴ گوسفند را بچهٴ گوسفند را و غزال را ميپروانيد بزرگ ميكنيد، خدا هم صدقه را اين چنين بزرگ ميكند به شما ميدهد. صدقات علمي هم همين طور است. گاهي ميبينيد يك وقت يك كسي صدقات مالي دارد صدقه ميدهد به دنبال نام و نان است، اين مالش بركت نميكند. يا صدقهٴ علمي دارد يك چهار تا درسي ميگويد چهار تا كتابي مينويسد بعد هم خاموش ميشود. اما اگر كسي نه چهار تا مال دهد، چهار تا درس بگويد، چهار تا كتاب بنويسد و صيادانه نباشد، سخاوتمندانه باشد رشد ميكند. به ما گفتند صياد هيچ وقت به جايي نميرسد . صياد هم سفره پهن ميكند اين طور نيست كه دانه نپاشد اما قصدش صيد است. او سخاوتمند هم سفره پهن ميكند اما قصدش شكار كسي نيست. اگر صيادانه كسي سفرهٴ تدريس پهن كرد، سفرهٴ نان و نام پهن كرد، اين طولي نميكشد كه جمع ميشود. اگر سخاوتمندانه پهن كرد اين تابع ﴿انما نطعمكم لوجه الله﴾ است از آن وقت ميبينيد ﴿يربي الله الصدقات﴾ ميشود ﴿تطهرهم و تزكيهم بها﴾ ميشود. حالا چه فيضي كه ذات اقدس الهي ممكن است به اين شخص عطا بكند. خب جواب سؤال: چرا عنوان عامش در بحثهاي قبل هم داشتيم كه عنوان عامش شامل خمس هم ميشود. لذا حضرت عبدالعظيم حسني ﴿رضوان الله عليه و سلام الله عليه﴾ وقتي عقيدهٴ خود را بر امام زمانش عرضه ميكند، از اصول اعتقادي كه شروع ميكند، به فروع دين كه ميرسد، اصلاً نام خمس را نميبرد، آن طوري كه مرحوم ابنبابويه قمي ﴿رضوان الله عليه﴾ در كتاب شريف توحيدش عرض عقيدهٴ حضرت عبدالعظيم حسني را نسبت به پيشگاه امام دهم (سلام الله عليه﴾ نقل ميكند اصلاً نام خمس نيست، عرض ميكند عقيدهٴ من دربارهٴ اصول اين است، دربارهٴ فروع دين نماز هست، زكات هست، حج هست، روزه هست ومانند آن. اصلاً اسم خمس را نميبرد. ميگويند اين خمس در آن مجموعهٴ زكات مندرج است. يك قسمي از صدقات است در حقيقت.
خب اينكه فرمود ﴿ان صلٰواتك سَكَنٌ لَهُمْ﴾ اين تنوين سَكَنٌ يك تنوين تفخيم است. يعني يك نوع آرامش خاصي به شما ميدهد. قبلاً هم عرض شد كه بعضي از فقها احتياط ميكنند، بعضيها همان فتوي به استحباب ميدهند. احتياط ميكنند يعني شبههٴ وجوب است. اين طور نيست كه ما بگوييم آنها وظيفهشان را انجام ميدهند. البته وظيفهشان را انجام ميدهند ولي گيرنده هم يك وظيفهٴ ديگر دارد كه دعا بكند. گيرنده هم بايد طرزي باشد كه دعاي او آرامبخش باشد. يك دعايي داشته باشد كه بالاخره آرامبخش باشد. خالصاً دعا كند و طمأنينهٴ دلهاي كساني كه مُؤدّيان وجوه شرعياند فراهم بكند. اين تنوين سكن تنوين تفخيم است. بر خلاف سَكَني كه زن و شوهر در داخل خانه نسبت به هم دارند ﴿جعل لكم من أنفسكم أزواجا لتسكنوا اليها﴾ آن يك سكينهٴ خاصي است. بعد براي ترغيب اين مطلب فرمود ﴿ألم يعلموا أن الله هو يقبل التوبهْْ عن عباده﴾ اسم ظاهر آوردن با ذكر ضمير كه خدا توبه را قبول ميكند آن هم قبلاً هم اشاره شده كه كلمهٴ عَنْ عباده نه مِنْ عباده، قبلاً بيان شد به اينكه قبول با مِنْ استعمال ميشود يتقبل الله من المتقين و مانند آن، اما آنچه كه قبول توبه عَنْ عباده است يعني متجاوزاً عن عباده، از بندگانش ميگذرد بالاخره اگر توبه يك كمبودي هم داشته باشد، همين كه انسان به درگاه ذات اقدس الهي رفت خداي سبحان توبهاش را قبول ميكند و كمبودش را هم صرف نظر ميكند. از كمبودش عفو ميكند. ﴿و يأخذ الصدقات﴾ صدقات را قبول ميكند، ميگيرد. حالا يا از سنخ ﴿الذين يبايعونك انما يبايعون الله﴾ است از سنخ ﴿وَ مٰا رمّيتَ اِذْ رميت﴾ است، يا نه ذات اقدس الهي خودش هم قبول ميكند. مَجاز در كار نيست. اگر براي ما مسلم شد كه منظور اخذ پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است، يا اخذ امام (سلام الله عليه﴾ است يا اخذ عاملين ﴿رضوان الله عليهم﴾ است، بله ميگوييم اين اخذ مصحح در اسناد دارد. ولي وقتي برهان نقلي معتبر، عقلي معتبر، بر اين حصر نيامده اخذ هم به خود خداي سبحان اسناد پيدا ميكند در مقام فعل، خدا خودش قبول ميكند، او كه عالم في دنوه و دان في علوه اين است. او قبول ميكند او اخذ ميكند. اگر دليل معتبر داشتيم بله ميگوييم چون اخذش از سنخ ﴿ما رميتَ﴾ است اخذش، اينكه منافاتي ندارد كه او هم قبول بكند. او كه نبايد ديده بشود دست الهي كه. ﴿و أن الله هو التواب الرحيم﴾ آن وقت در چنين فضايي فرمود ﴿و قل اعملوا﴾ پس اين كارها را انجام بدهيد. نسبت به منافق و كسي كه في قلبِه مَرَضٌ جزو مرجفونند و مانند آن، اين قل اعملوا تهديد است. نسبت به مؤمنان خالص اين ترغيب است. به اينها ميگويد هر كاري ميخواهيد بكنيد بكنيد، خدا كه ميبيند، بالاخره كيفرش را هم ميبينيد. نسبت به مؤمنين ترغيب ميكند خب پس اين كارها كه ما گفتيم انجام بدهيد. براي اينكه هم خدا ميبيند، هم پيغمبر ميبيند، هم مؤمنين ميبينند، اين مؤمنين ميبينند چه كساني هستند؟ رؤيتها البته سه قسمت هستند. رؤيت خدا مخصوص خودش است، رؤيت پيغمبر در حد متوسط است (صلّي الله عليه و آله و سلّم)، رؤيت مؤمنين در حد خودشان است. خب اين منظور نيست كه فَسَيَريٰ سين سينِ استقبال باشد يعني در قيامت ميبيند. چون بعد دارد ﴿و سَتُرَدُّونَ الي عالمِ الغيبِ و الشَّهادَهٴ﴾ و ديدن خدا هم كه مربوط با استقبال نيست او هر چيزي را در متن عمل، چه اينكه در سورهٴ يونس دارد كه همهٴ شما وارد كار ميخواهيد بشويد در مشهد ماييد ﴿الا كُنَّا عَليكم شهوداً اذ تُفيضوُنَ فِيه﴾ همين كه ميخواهيد وارد كار بشويد ما ميفهميم شما را ميبينيم، نه ميفهميم. شما را ميبينيم. ﴿إلا كنا عليكم شهوداً﴾ همين كه ميخواهيد وارد شويد در مشهد ماييد. پس نسبت به ذات اقدس الهي اين چنين نيست كه اين سين، سين تسويف باشد يعني خدا بعدها ميبيند. هم به آن دليل هم به دليل ذيل آيهاي كه دارد ﴿سَتُردُّون الي عالمِ الغيبِ و الشهادهِ﴾ آنها هم كه با يك جمله ذكر شده ﴿فسيري اللله عمَلكم و رسولّه﴾ نفرمود «و يَرٰي رسوله»، فعل كه تكرار نشده كه، ﴿فسيري الله عملكم و رسوله و المؤمنون﴾ يعني في الدنيا. خب مؤمن ميتواند به جايي برسد كه هم از كار خودش با خبر باشد هم از كار ديگري. اما آن كسي كه از كار خودش باخبر نيست چگونه از كار ديگري باخبر باشد. آن هيچ. يك رؤيتي است كه در دنيا حاصل است. اين رؤيت ملكوتي بهرهٴ مؤمنان خاص است. و اگر در روايتي به ائمه (عليهم السلام) تطبيق شده است، براي اينكه آنها مصداق كاملند. محال نيست كه بعضي از شاگردان اينها به بركت آنها هم ببينند و بفهمند كه ديگران هم دارند چه ميكنند. اصلش را ذات اقدس الهي فرمود درون اعمال را بعضي از كارها را چه در دنيا، و چه اموري كه مربوط به آخرت، است شما در دنيا هم اكنون ميبينيد ﴿كلا لو تعلمون علم اليقين لترون الجحيم﴾ يعني هم اكنون كه اينجا هستيد جهنم را ميبينيد، نه اينكه بعد از مرگ. خب بعد از مرگ كافر هم ميبيند به او ميگويند ﴿أفَسِحرٌ هذا أم أنتم لا تُبْصِروُن﴾ ديدن جهنم بعد از مرگ كه خب هنر نيست. خب همه ميبينند. فرمود شما در دنيا جهنم را ميبينيد. بعد هم اين علم شكوفاتر ميشود. در بخشهاي ديگر هم فرمود ﴿إن كتاب الابرار لفي عليين و ما ادريٰك ما عليون كتابٌ مرقومٌ يَشْهدُه المُقرَّبون﴾ خب پس مقربون ميفهمند كه ابرار دارند چه ميكنند فضلاً از فجار. پس معلوم ميشود كه يك عده هستند كه از كار ديگران باخبرند و ميبينند. هم آنجا سخن از شهود است هم اينجا سخن از رؤيت. تنها سخن از حدس تاريخي و حدس علمي و حدس تجربي و اينها . . .