81/02/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 103 الی 104
﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾(103)﴿أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾(104)
بررسي متعلّق صدقه در آيات محل بحث
جريان صدقه گاهي به صورت امر به ايتاي زكات مطرح هست مثل آيات فراواني كه در كنار اقامهٴ نماز امر به دادن زكات طرح شده است؛ ﴿أَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاة﴾[1] و مانند آن، اينگونه از آيات دلالت ندارد به اينكه زكات به ذمّه تعلق ميگيرد يا به عين براي اينكه مكلف مأمور به دادن زكات است و حقِّ مالي است كه او بايد تأديه كند اما اين حق به عين تعلق ميگيرد يا به ذمه معلوم نيست. محتمل است نظير خمس باشد كه ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ﴾[2] كه به عين تعلق بگيرد محتمل است از سنخ زكات فطر باشد كه به ذمه تعلق بگيرد نه به عين. هر مكلفي كه بتواند هزينهٴ سالش را تأمين كند مأمور است كه زكات فطر خود و عايلهٴ خود را بپردازد و اين حق مالي است كه به ذمه تعلق ميگيرد نه به عين. از آياتي كه دلالت دارد به اينكه ﴿آتَوُا الزَّكَاة﴾ نميشود استنباط كرد كه زكات حقيست به عين تعلق گرفته ولي از اين آيهٴ محل بحث كه فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً﴾ معلوم ميشود كه بايد از اين مال بايد گرفته بشود بايد اين مال را تطهير كرد در حقيقت، هم مالك را تطهير كرد هم اين مال را. معلوم ميشود آن صدقه آن زكات واجب، به عين تعلق گرفته است نه به ذمه.
بررسي نحوه تحلّق زكات به عين
وقتي به عين تعلق گرفته باشد بايد فقيهانه بحث كرد كه آيا شواهدي دلالت ميكند بر اينكه اين به نحو كسر مشاع است يا به نحو كلي في المعيّن يا نه اگر دليلي دلالت كرد بر كسر مشاع يا كلي في المعيّن كه برابر آن دليل و اماره عمل ميشود و اگر نه كه برابر با اصل بايد عمل بشود. از ادلهاي كه در باب زكات آمده است كه كسر مشاع را فرمود كه مثلاً «فيما سقت السماء العشر»[3] در آنگونه از موارد كه كسر مشاعي را متوجه عين كرده است معلوم ميشود كه تعلقش به نحو اشاعه است نه به نحو كلي في المعيّن. فرمود: گندم اگر ديمي باشد كه از باران كمك ميگيرد نه از چاه و نازح و دلو و امثال ذلك اين يك دهم را بايد بپردازد و اگر با چاه و آب دستي و اينها باشد مثلاً نصف آن را بايد بپردازد نصف يك دهم را يك بيستم را بايد بپردازد يا حتي گاهي ممكن است كمتر باشد. اينكه در زكات نقدين به يك چهلم يا گاهي از موارد به صورت كسر مشاع ديگر ذكر ميشود از اين نصوص شايد بتوان كسر مشاع را استفاده كرد لذا سيدنا الاستاد امام(رضوان الله عليه) و بعضي از مشايخ ديگر(رضوان الله عليهم)، قايل به كسر مشاعاند عدهاي از بزرگان ديگر مثل آقا سيد محمد كاظم و ديگران اينها ناظر به كلي في المعيّناند كه اين زكات حقي است مالي به عين هم تعلق گرفته است لكن به نحو كلي في المعيّن نه به نحو كسر مشاع.
تفاوت كسر مشاع با كلّي في المعيّن
كسر مشاع مستحضريد كه تفاوت جوهري با كلي في المعيّن دارد؛ در كسر مشاع هر جزيي از اجزاي اين مال را كه دست بزنند يك دهمش مثلا در گندمهاي ديمي حق فقراست به عنوان زكات است آنجا كه يك بيستم است، يك بيستم و مانند آن چه اينكه در خمس هم همينطور است يك پنجم در هر جزيي براي امام و سادات است ولي اگر به صورت كلي فيالمعيّن باشد معنايش اين است كه خصوصيتها براي مالك است؛ مالك ميتواند اين مقدار را بر هر جزيي كه خواست منطبق كند خصوصيت در دست خود مالك است اولاً و ميتواند قبل از تأديهٴ زكات در ساير اجزاي زكات تصرف بكند فقط مقداري كه براي زكات صلاحيت دارد اگر بماند كافيست. ميتواند اين گندم را بفروشد و مقدار زكات را نگه بدارد ولي بنابر اشاعه حق فروش ندارد. اول بايد حق زكات را تأديه كند بعد بقيه را بفروشد و اگر بقيه را قبل از تأديهٴ زكات مقداري از اين گندمها را فروخت، نسبت به سهم خودش اين معامله درست است نسبت به زكات اين معامله فضولي است ولي مسلمين و حاكم شرع بايد اجازه بدهد. مثلاً اگر ده من گندم را در گندم ديم اين شخص قبل از پرداخت زكات فروخت، معاملهٴ نه منش صحيح است معاملهٴ يك منش فضولي است محتاج به اذن حاكم شرع است چون آن يك دهم سهم زكات به نام زكات مطرح است. تعيين اين را بالأخره فقه بايد به عهده بگيرد از بعضي از نصوص اشاعه استفاده ميشود از بعضي از شواهد كلي في المعيّن لذا رأي فقها(رضوان الله عليهم) هم يكسان نيست بعضيها فتوا به اشاعه ميدهند بعضيها فتوا به كلي في المعيّن. ولي علي أيّ التقدير به عين تعلق ميگيرد نظير زكات فطر نيست كه به ذمه تعلق بگيرد.
بررسي تعلّق زكات به مال صبّي و مجنون
مطلب ديگر آن است كه اگر ما يك دليلي داشتيم كه مكلفين را مخاطب كرد به تأديهٴ زكات نظير ﴿أَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ﴾[4] صبيان و مجانين و امثال ذلك مشمول اين ادله نيستند اصلاً خطاب شامل قاصر نميشود بر فرض هم كه بشود ادلهٴ رفع القلم «عن الصبيّ حتي يحتلم و عن المجنون حتي يفيق و عن النائم حتي يستيقظ»[5] اينها را تخصيص ميزند. ولي اگر ادلهٴ ما متوجه خود مال بود نه مكلف مثلاً فرمود: «فيما سقت السماء العشر»، يعني گندم ديم يك دهمش زكات است اين كاري به مالك ندارد اين كار به مال و ملك دارد. ميفرمايد در اين مال يك دهم به عنوان زكات حق بيتالمال است. اگر ادله ناظر به تعلق مال به خود عين باشد كاري به مالك نداشته باشد از اين جهت فرقي بين اينكه مالكش مكلف است يا نه مجنون است يا نه بالغ است يا نه نيست خمس چون اينهچنين است لذا در مال صبي هم خمس تعلق ميگيرد. اگر سخن در اين بود كه ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ﴾[6] تعبير اين بود كه شما خمس بپردازيد بله نابالغ، مجنون اينها كه مكلف بالفعل نيستند مشمول اين خطابها نبودند. ولي اگر دليل ناظر به خود عين باشد بفرمايد در اين عين حقي به نام خمس تعلق ميگيرد يا حقي به نام زكات تعلق ميگيرد، لذا فرقي بين اينكه صاحب اين مال مكلف باشد يا نه نيست زيرا اين يك امر وضعي است و در امر وضعي فرقي بين بالغ و غير بالغ، مكلف و غير مكلف نيست.
پرسش ...
پاسخ: بله ﴿أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ﴾[7] همهتان بدانيد كه اين مالي كه درآمد شماست يك پنجمش براي خدا و پيامبر است. به مال تعلق گرفته نه اينكه شما ادّوا الخمس اگر بفرمايد شما خمس تأديه بكنيد خطاب به مكلف است اما اگر خطاب به همهٴ مردم است فرمود بدانيد به اينكه اين مال متعلق خمس است، در آنجا ولي مأمور به اخراج است مأموريت اخراجش متوجه ولي است لكن تعلق خمس به همهٴ اموال است. زكات هم همينطور است. بر خلاف زكات فطر، زكات فطر يك حكم تكليفي است كه متوجه اشخاص است لذا بايد مكلف باشد اما زكات مال، خمس و مانند آن يك حق مالي است كه متوجه به خود عين ميشود. كاري به مالك ندارد لذا مالك اگر هم نداند يا مكلف نباشد مشمول اين حكم است.
ناتمام بودن استدلال به ﴿تُطَهِّرُهُمْ﴾ بر عدم وجوب زكات بر صبّي
برخيها خواستند بگويند از اين تطهير و تزكيه ما ميتوانيم استنباط بكنيم كه اين مخصوص بالغين است؛ ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا﴾ چون غير بالغ معصيتي ندارد، قذارت و ذنب و وسخي ندارد، لذا اين حكم مخصوص بالغين است البته اينها حكمت است، اينها امور جانبي حكم است اينطور نيست كه مسير حكم را عوض بكند و بگويد چون تطهير آمده چون تزكيه آمده مخصوص بالغين است. اينها حكمت است و غالبش هم مربوط به بالغ هست چون غالب مربوط به بالغ است بنابراين اگر بفرمايد: ﴿تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا﴾ مناسب خواهد بود و هرگز ناظر به جميع نيست تا انسان بگويد غير بالغ كه تطهير و تزكيه ندارد. ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا﴾.
پرسش ...
پاسخ: گاهي بيان ميكنند، گاهي نميكنند اين ﴿لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾[8] ﴿لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾[9] اينطوري است غالباً بيان نميكنند وگرنه حكمت روزه را بيان فرمودند حكمت جهاد را بيان فرمودند، حكمت صدقات را بيان فرمودند، اما آن راز و رمز نهاييش غالباً معلوم نيست.
بينيازي خداوند و خليفهاش از صدقات مردم
مطلب ديگر آن است كه آياتي كه دارد صدقه بدهيد گاهي موهم آن است كه خداوند نيازي به مال اينها دارد يا نظام اسلامي را خدا حتماً از همين اموال زكوي بايد اداره كند و راه ديگري ندارد و مانند آن لذا در بحثهايي كه مربوط به زكات است قرضالحسنه است و انفاق است، خداوند قبل از آن آيه يا بعد از آن آيه آيهاي نازل ميكند مطلبي بيان ميفرمايد كه نشانهٴ بينيازي خدا از اين اموال است؛ آياتي كه مربوط به قرضالحسنه است همينطور مثلاً در آن آياتي كه دارد ﴿مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللّهَ قَرْضاً حَسَناً﴾[10] بسياري از آن آيات نزاهت خدا از نياز به غير خود را اصل نياز را بازگو ميكند گاهي ميفرمايد همهٴ نعمت را خدا به شما داد به دست او همهٴ نعمت ميگردد، گاهي ميفرمايد: ﴿سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّماوَاتِ وَمَا فِي الأرْضِ﴾[11] و مانند آن. غالب آن مسبّحاتي كه اين آيهٴ ﴿مَن ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً﴾[12] در آنها هست نظير سورهٴ «حديد» و مانند آن در صدر آن سور تسبيح الهي مطرح است يعني خداوند منزّه از هر حاجت و نقص و عيب است بعد از اينكه در صدر آن سوره نزاهت خداي سبحان ذكر شد آنگاه در اثناي آن سوره سخن از قرضالحسنه به ميان ميآيد تا كسي خيال نكند خداوند محتاج به اين امور است در جريان صدقاتي هم كه اينجا ذكر شده است يعني در سورهٴ مباركهٴ «توبه» اين را در دو بخش ذات اقدس الهي بازگو كرد؛ يكي بخشي كه مربوط به خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله وسلّم) است كه مأمور به گرفتن زكات است همين آيهاي كه الآن در محل بحث ما قرار دارد ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا﴾ و يك مقدار مربوط به مصارف هشتگانهٴ صدقات است كه آيهٴ شصت سورهٴ مباركهٴ «توبه» كه قبلاً هم اين آيهٴ شصت بحث شد آنجا آمده فرمود: ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا﴾ اين مصارف هشتگانه را كه قبلاً ذكر ميكند، مصدَّر فرمود آن آيه را به اينكه ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَاآتَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَقَالُوا حَسْبُنَا اللّهُ سَيُؤْتِينَا اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَي اللّهِ رَاغِبُونَ﴾[13] اين مثلاً كافيست. قبل از اينكه جريان صدقات را ذكر بكند، ميفرمايد شما اگر به دادههاي الهي راضي باشيد و چشم طمع هم به اين صدقات نبنديد براي شما خوب است معلوم ميشود كه تمام آن نعمتهايي را كه ديگران دارند اينها جزء دادههاي الهي است. همان خداي سبحان كه به اينها نعمتهاي فراوان داده است هم اكنون امر ميكند كه يك مقداري از اين نعم را به مستمندان عطا بكنيد. بنابراين اگر يك جايي صحبت از صدقه و دادن زكات و امثال ذلك است يا در همان آيه يا در آيهٴ قبل يا در آيهٴ بعد، مطلبي ذكر ميشود كه نشانهٴ بينيازي ذات اقدس الهي از اينگونه از مسايل است كه خداوند به اين امور نيازمند نيست.
روايتي در همين كنزالدقائق و مانند آن نقل شده است كه وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) فرمود: من در بين مردم مدينه غنيترين فردم و از خيلي از شما هم بينيازترم و شما احتياج داريد كه من از شما اين زكات را قبول بكنم ما احتياج نداريم. براي اينكه حكم خداست براي تطهير خود شما بنابراين وقتي خليفهٴ الهي نيازي به اين مال نداشته باشد يقيناً ذات اقدس الهي كه غني محض است نيازي به اين مسايل ندارد. پس اگر صدقاتي هست در حقيقت براي تطهير خود شخص است براي تزكيهٴ خود شخص هست. اين از بهترين راههاي تطهير و تزكيهٴ خود صاحب مال است.
﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ﴾
شبهه فخررازي دربارهٴ اختصاص وجوب دريافت زكات بر پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
فخر رازي ميگويد اين ﴿خُذْ﴾ كه دلالت بر وجوب دارد مخصوص خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله وسلّم) است لذا دربارهٴ ابيبكر بعيد است شامل بشود آنوقت آن جريان ردّه و اعزام ابيبكر نيرو را براي گرفتن زكات و رد كردن مردم آن منطقه و شروع به كشتن و درگيري اينها همه بايد توجيه بشود. ولي ميگويند از اين آيه شايد نشود استفاده كرد ولي از آيات ديگر كه آتوا الزكاة و امثال ذلك است بخوبي استفاده ميشود كه اين زكات واجب است خوب بايد بپردازند حالا گيرنده يا پيغمبر(صلّي الله عليه و آله وسلّم) است يا خلفا و جانشينان او. و اينكه ايشان دارد فقير شريك نيست اين تام نيست براي اينكه روايات اهلبيت(عليهم السلام) فقرا را شركاي اغنيا به اموالشان قرار دادهاند.
نقد سخن فخررازي در تفاوت تعلّق زكات به عين يا ذمّه
يكي از فروقي كه ناظر به اين است كه ايشان اين را هم متعرّضاند كه اگر زكات به عين تعلق بگيرد يا به ذمّه فرق دارد آن فرق اين است كه اگر كسي معصيت كرد اين مال را مال زكوي را تأديه نكرد طبق برخي از حوادث اين كل مال تلف شد اين شخص ديگر ضامن نيست. چرا؟ چون به عين تعلق گرفته و عين هم از بين رفته ولي اگر به ذمه تعلق بگيرد، اين بدهكار است اين غفلتي است كه در تفسير جناب فخر رازي مشهود است. سرّش آن است كه اگر كسي تفريط كرده است اين ضمان از عين به ذمه منتقل ميشود اين «علي اليد ما أخذت حتّي تؤدّي»[14] ، ميگويد اين عين تحت يد ضمانشان است. اين عين دو مرحله دارد يك مال است، يك ماليت. هر دو مرحله تحت يد ضامن است. اگر عين موجود است كه خود اين مال تحت ضمان ضامن است، اگر اين عين به تفريط تلف شده است، ماليتش تحت ضمان صاحب يد عاديه است. حالا اگر مثلي بود، مثل، اگر قيمي بود، قيمت. چون ضمان، ضمان يد است نه ضمان معاوضه. بنابراين در اين جهت فرقي نيست، فرق اساسي همان بود كه قبلاً ذكر شد. پس اگر زكات به عين تعلق بگيرد و تفريط شود و عين تلف بشود، اين شخص ضامن است. اينطور نيست كه اگر به ذمه تعلق گرفته باشد، با زوال عين شخص بدهكار باشد، ولي اگر به عين تعلق گرفته با زوال تفريطي عين شخص بدهكار نباشد، اينطور نيست.
آگاهي مسلمانان از احكام صدقات واجب
مطلب ديگري كه ايشان ميگويند البته اين درست است اين است كه اين صدقهاي كه در آيه آمده ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً﴾ از سنخ آن صدقات معهوده است، يك چيزي است كه مورد قبول و معرفت و آگاهي مكلفين بوده است كه اگر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله وسلّم) نيرو اعزام ميكرد به عنوان ﴿الْعَامِلِينَ عَلَيْهَا﴾[15] تا زكات را جمع بكنند، مردم ميدانستند كه چه چيز بايد بدهند و چقدر بايد بدهند. اينطور نيست كه اين ﴿صَدَقَةً﴾ مطلق باشد، ولو يك مشت گندم هم شامل بشود، بلكه ناظر به آن صدقهٴ معهود مفروض است كه حالا يا يك دهم است، يا يك بيستم برابر آن احكامي كه قبلاً بازگو شده است. ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً﴾ كه ﴿تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا﴾. ميماند مسئلهٴ صلٰات.
پرسش ...
پاسخ: بله گاهي تنوين، كار الف و لام را ميكند. وقتي معهود باشد همان كار را انجام ميدهد كه با الف و لام انجام ميداد.
پرسش ...
پاسخ: چون آخر اين در اواخر هجرت است، و بعد از اينكه نظام اسلامي مستقر شد. چون كه الآن تقريباً سال نهم، در طي اين نه سال آيات ﴿أَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ﴾[16] آمده. جريان ثعلبهاي هم كه تمرّد كرده هم در همين سوره بود كه گذشت. در طي اين نه سال جريان ﴿أَقِيمُوا الصَّلاَةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ﴾ كاملاً گفته شده تفسير شده و اِعمال هم شده. خب
اين ناظر به همان ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ﴾ اي است كه در همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» بحثش قبلاً گذشت. در همين آيهٴ شصت همين سوره بود كه ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ﴾ آنجا ديگر با الف و لام و اينها آمده است ديگر مرزها مشخص شده است. الآن اينجا ناظر به همان است ميفرمايد همان را بگير.
منشأ اختلاف قرائت ﴿صَلاتَكَ﴾ در آيهٴ محل بحث
مطلب ديگر دربارهٴ درود و تحيّت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است كه فرمود: ﴿وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ﴾. اين ﴿صَلِّ عَلَيْهِم﴾ يعني درود بفرست براي اينكه درود تو باعث تسكين است، بعضيها «إنّ صلاتك سكن لهم» خواندند، بعضيها «إنّ صلواتك سكن لهم» خواندند، كه جمع گفتند. آنهايي كه جمع گرفتند استشهاد ميكردند به اينكه يك عدهاي براي رسيدن به صلوات پيغمبر زكات ميدادند نظير آيهٴ 99 همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» كه اين آيهٴ 99 قبلاً بحث شد فرمود: ﴿وَمِنَ الأعْرَابِ مَن يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَيَتَّخِذُ مَايُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ﴾ برخيها هستند كه خيلي عاقلاند، اين صدقاتي را كه انجام ميدهند براي اين است كه تقرب الي الله حاصل بشود و از صلوات پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم استفاده كنند. هم قربات جمع است، هم صلوات. چون اينچنين است پس ما بايد بگوييم: «إنّ صلواتك سكن لهم». گروه ديگر كه همينطور مفرد قرائت كردند كه معروف است، ميگويند اين جنس است و همهٴ قليل و كثير و امثال ذلك را شامل ميشود ديگر احتياج ندارد به اينكه ما جمع بياوريم بگوييم «إنّ صلواتك سكن لهم»، ﴿إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ﴾، اين صلات شامل هر دو قسم ميشود. چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «هود» به اين صورت آمده است قوم شعيب به شعيب گفتند: ﴿قَالُوا يَا شُعَيْبُ أَصَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَن نَتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا﴾ اين جنس است، گر چه اين صلات غير از اين صلات است، آن به معني عبادت است اين به معني دعاست، ولي منظور جنس است. در آنجا يعني سورهٴ «هود» آيهٴ 87 ميفرمايد آيا اين نمازت جلوي كارها را ميگيرد و نميگذارد ما آزاد باشيم؟! ﴿أَصَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَن نَتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا﴾ بالأخره نماز تو و دين تو اگر ما آنها را قبول بكنيم جلوي آزادي ما را ميگيرد، ما ميخواهيم رها باشيم. تو با اين ديني كه آوردي جلوي آزادي ما را ميگيري. مالي هم كه از پدران ما به ما ارث رسيده يا خودمان كسب كرديم، هر طور دلمان ميخواهد ميخواهيم در اين مال تصرف بكنيم. اين دين تو جلوي آزادي تصرفات مالي ما را هم ميگيرد. ﴿أَصَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَن نَتْرُكَ مَا يَعْبُدُ آبَاؤُنَا﴾ آن وثنيت و بتپرستي كه از پدران ما به ما ارث رسيده آن را رها كنيم، و همچنين در مال خودمان هر گونه تصرفي كه ميخواهيم بكنيم، نكنيم، نتوانيم، آزاد نباشيم. غرض اين است كه آنجا مفرد آمده، ﴿أَصَلاتُكَ﴾ كه آنجا جنس است گر چه آن صلٰوت به معني عبادت است، و اينجا صلٰوت به معني دعاست ولي صلٰوت شامل قليل و كثير هم ميشود. اينجا ديگر نيازي نيست كه ما جمع بياوريم. حالا آن شخص كه در آيهٴ 99 سورهٴ مباركهٴ «توبه» به اين صورت جمع ذكر شده است ﴿وَيَتَّخِذُ مَايُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ﴾ منافاتي با اين افرادي كه اينجا هست ندارد. ﴿وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾.
ديدگاه اماميه در وجوب قبول توبه از طرف خداوند
بعد فرمود: ﴿أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾، آنجا كه فرمود ﴿وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً عَسَي اللّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِمْ﴾[17] اينجا به صورت جزم فرمود كه اگر آنها توبه كردند مگر نميدانند خدا توبهٴ آنها را ميپذيرد. قبول توبه واجب است منتها عن الله است نه علي الله. معتزله كه قايل به وجوب است متأسفانه علي اللهي است نه عن اللهي. ولي اماميه ميگويد اين كار لازم است يقيناً خدا اين كار را ميكند، نه بايد بكند. چيزي بر خدا حاكم نيست. ﴿أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ﴾.
تفاوت حكم دعا نسبت به دريافت كنندهٴ زكات
در جريان ﴿صَلِّ عَلَيْهِم﴾ در كتابهاي فقهي ملاحظه فرموديد بين مستمند كه گيرندهٴ زكات است و عاملين كه صدقات را جمع ميكنند با ولي مسلمين كه آمرانه زكات را طلب ميكند فرق است. گرچه در اول امر فتوا ميدهند به استحباب دعا براي هر سه گروه، يعني هم براي فقيه، هم براي عامل، هم فقير، لكن در آن مرحلهٴ نهايي براي فقيه احتياط قائلاند و احتياط ميكنند. ميگويند مستحب است كه عامل ﴿وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا﴾[18] يا فقير هنگام گرفتن زكات دعا بكنند ولي احوط اين است كه فقيه جامعالشرايط كه به عنوان ولايت ميگيرد او دعا بكند. دعاي او را ميگويند احوط كه شبههٴ وجوب دارد گرچه مسبوق به استحباب است در اينجا منظور احتياط مستحب است، ولي احوط است نسبت به فقير و عامل ديگر صريحاً ميگويند مستحب است، احتمال وجوب نميدهند. فقيه هم يك وقت است به عنوان مصرفكننده ميگيرد آنجا كه حكومت اسلامي نباشد يك شخصي هم كه به عنوان فقيه جامعالشرايط كه مرجع امور است به او چيزي نميدهند به عنوان اينكه يكي از مصارف است. در ذيل آيهٴ 99 كه قبلاً بحث شد آنجا گذشت كه انسان بهتر است ارتزاقش با احترام همراه باشد نه با ترحّم. هم جامعه بداند وقتي كه ميخواهند يك بخشي از اين وجوه را به اهل علم بدهند به عنوان فقير و مسكين ندهند، به عنوان في سبيلالله بدهند. يكي از مصارف هشتگانهٴ زكات هم في سبيلالله است. همانطوري كه انسان ميتواند با پول زكات كعبه را تعمير بكند، پوش كعبه را تهيه كند، نيازهاي كعبه را فراهم بكند، نيازهاي مسجد را فراهم بكند، نيازهاي جبهه را فراهم بكند، نيازهاي حوزه را هم همانطور فراهم بكند. هم مردم را بايد آگاه كرد كه اين همت را پيدا كنند، هم خود گيرندگان در اين فضا زندگي كنند كه به عنوان مصرف في سبيلالله بگيرند، نه مصرف الفقراء و المساكين. حالا هستند كساني كه فقيرانه زندگي ميكنند براي آنها هم فرقي نيست. ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ﴾ آيهٴ شصت به اين صورت بود ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ﴾ خود زكات دهندهها اينچنين باشند كه اين را به عنوان في سبيلالله به اين روحانيشان به اين عالمشان عطا كنند، نه به عنوان فقير. به طلبه هم اگر خواستند چيزي بدهند به عنوان اينكه اين جزء سربازان وليعصر است، جزء سربازان امام صادق(عليه السلام) است و خدمت به او خدمت به اسلام است، به عنوان في سبيلالله بدهند نه به عنوان يك فقير و مسكين، او هم به عنوان في سبيلالله توجيه باشد و دريافت كند. به هر تقدير گرچه قصد دهنده معتبر است نه قصد گيرنده. اينكه فرمود: ﴿وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ﴾ ميبينيد در كتابهاي فقهي بين عامل و فقير از يك سو و بين فقيه از سوي ديگر فرق ميگذارند گرچه اول ميگويند مستحب است براي فقيه و فقير و عامل كه دعا كنند، ولي در سرانجام در بحثهاي نهايي ميفرمايند براي فقيه احوط است، براي ساير گيرندگان مستحب است. اين گرچه اين احتياط چون مسبوق به فتواست احتياط وجوبي نيست، ولي فرق است بين احوط و مستحب. احتياط استحبابي در جايي است كه احتمال وجوب باشد. يعني شخص ميگويد من احتمال ميدهم كه عمل واجب باشد. در جريان استحباب ديگر مسلماً ميدانيم واجب نيست، يك عمل مستحبي است.
جواز ذكر صلوات در مورد زكات دهندگان
پرسش ...
پاسخ: آن در بحث ديروز اشاره شده است وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دربارهٴ آلأبي أوفي كه زكات را دريافت كردند فرمود «اللّهم صلّ علي آل أبي أوفي»[19] . اما آيا خود صلوات جايز است يا نه در بحث ديروز اشاره شده كه بسياري از فقهاي اهل سنت و برخي از فقهاي شيعه هم ميگويند همان كه بگويند بارك الله، آجرك الله، رزقك الله، كذا و كذا تقبل الله منك، ضاعف الله أجرك، از اين تعبيرات، اما بگويند اللّهم صلّ علي فلان اين را استيحاش دارند، لكن محذوري ندارد براي اينكه آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «احزاب» اينگونه صلواتها را تجويز كرده است ﴿هُوَ الَّذِي يُصَلِّي عَلَيْكُمْ وَمَلاَئِكَتُهُ لِيُخْرِجَكُم مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَي النُّورِ﴾[20] خداست كه بر شما صلوات ميفرستد تا شما را نوراني كند، خب اگر كسي صلوات بفرستد حالا اين شعار رسمي شد براي مسلمانها نسبت به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم). اينطور نيست كه نسبت به اهلبيت نشود. و نقد مرحوم محقق اردبيلي نسبت به زمخشري هم همين بود. ميفرمايد اگر اين مخصوص پيغمبر است و دربارهٴ غير پيغمبر گفته نميشود براي اينكه شما نداشتيد وگرنه دربارهٴ اهلبيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) هم ميشود گفت چه اينكه وارد هم شده. ولي خب همين كه بگويند بارك الله، آجرك الله، ضاعف الله اجرك و مانند آن كافي است. اگر صلِّ به معني دعا كردن باشد، حالا دعا لازم نيست به كلمهٴ صلات باشد، به كلمهٴ صلات هم ميشود كرد ولي عمده دعاست، دعا هم مصاديق فراواني دارد.
«و الحمد لله رب العالمين»