81/02/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 103 الی 104
﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾(103)﴿أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ هُوَ يَقْبَلُ التَّوبَةَ عَنْ عِبَادِهِ وَيَأْخُذُ الْصَّدَقَاتِ وَأَنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ﴾(104)
بعد از جريان تبوك و تخلف عدهاي از مسلمانهاي صدر اسلام، وقتي وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) به مدينه برگشتند وارد مسجد شدند و قبل از هر كاري هم شروع به نماز تحيت كردند كه دأب آن حضرت همين بود بعد ديدند عدهاي به اين ستونهاي مسجد بستهاند و خود را در مسجد محصور كردند و اين را نشانهٴ توبه دانستند به وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) عرض شد كه شما دستور بدهيد اينها آزاد بشوند، فرمود: تابع حكم خدايم ببينم در اين زمينه چه آيهاي نازل ميشود آيهٴ توبه كه نازل شد به اينها اعلام فرمود اينها خود را از مسجد آزاد ديدند و توبهٴ خود را قبول شده تلقّي كردند بعد به حضور مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيدند عرض كردند ما براي حفظ اموالمان از رفتن به تبوك محروم شديم و اين اموال كه مزاحم ماست در اختيار شما قرار ميدهيم. اين را به عنوان صدقات بپذيريد. وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) طبق اين نقل فرمودند قبول اين صدقات به دستور الهي است اگر آيهاي نازل بشود ميپذيرم آنگاه آيهٴ ﴿خذ من أموالهم صدقهٴ تطهّرهم﴾ نازل شده است بر فرض تماميت چنين شأن نزولي هرگز مخصص اطلاق يا عموم آيه نيست بلكه اين آيه نشانهٴ وجوب زكات و مانند آن هم خواهد بود.
مطلب دوم آن است كه پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مامور شد به اخذ چه اينكه آنها مأمور به ايتا هستند ﴿و آتوا الزّكاهٴ﴾ وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم مأمور به اخذ است. تعبير ﴿صدقهٴ تطهرهم و تزكيهم بها﴾ براي آن است كه در حقيقت روشن بشود اين امر، امر طبيبانه است همانطوري كه خدا در قرآن فرمود: ﴿و ننزّل من القرٰان ما هو شفاءٌ و رحمهٴ﴾ اين حكم هم، حكم طبيبانه است وصف كردن صدقه به اينكه اين مطهر هست، زمينهٴ پذيرش و شرح صدر را فراهم ميكند يعني مكلّفين به تأديهٴ زكات با يك شرح صدري اين امر را امتثال ميكنند چون ميدانند اين در حقيقت به منزلهٴ تطهير آنهاست و قبلاً آلودهاند و با اين كار طاهر ميشوند. قبلاً صلاحيت نمو را ندارند و با اين كار صلاحيت نمو را پيدا ميكنند لذا اين كلمهٴ ﴿صدقهٴ تطهّرهم﴾ كه وصف صدقه قرار ميگيرد چنين خاصيتي را دارد از اين جهت به جزم قرائت نشده است كه جواب امر باشد ﴿خذ من أموالهم صدقهٴ﴾ كه تطهّرهم بلكه اين صدقه مطهّر اينهاست. اين دو احتمال كه ضمير تطهر هي باشد به صدقه برگردد يا أنت باشد كه منظور پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هست در هر دو فرض گفتهاند اين صفت صدقه است. راهي را كه مرحوم شيخ طوسي رفتهاند آن راه، را زمخشري در كشاف كه قبل است و امينالإسلام در مجمع كه بعد است هم طي ميكنند ميگويند ما اين صدقهٴ تطهّرهم را صفت براي صدقه بدانيم چه ضميرش هي باشد چه ضميرش انت، در هر دو حال مناسب است كه بگوييم ﴿خذ من أموالهم صدقهٴ﴾ كه آن صدقه اين وصف را دارد كه آنها را طاهر بكند يا صدقه اين صفت را دارد كه تو به وسيلهٴ اين صدقه آنها را تطهير ميكني كه اگر ضمير تطهّر ضمير أنت باشد و خطاب باشد اين فعل نه غيبت و نه ضمير غائب مؤنث، باز هم ميتواند وصف باشد براي صدقه ديگر نيازي به حال نيست تا آن شبهه مطرح بشود كه حال بعد از معرفه است نه بعد از نكره.
خب مطلب سوم آن است كه اين تعليم كتاب و حكمت با تزكيه همراه است تزكيه هم بدون تطهير حاصل نميشود. چون اول بايد تطهير و لكهگيري بشود بعد نمو و فربهي پديد بيايد چه اينكه تطهير مقدمهٴ تزكيه هم هست بنابراين اگر به عنوان هدف رسالت آمده است كه ﴿بعث في الأُميين رسولاً يتلوا عليهم آياته و يزكّيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمهٴ﴾ يا وجود مبارك حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) به ذات اقدس الهي عرض كرد كه ﴿وابعث فيهم رسولاً يتلوا عليهم آياتك و يزكّيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمهٴ﴾ يا يعلّمهم الكتاب و الحكمهٴ و يزكّيهم هر جا كه تزكيه مطرح شده است تطهير را هم به همراه خود دارد براي اينكه تزكيه بعد از تطهير است. چه اينكه هرجا كه تطهير مطرح است از آن جهت كه مقدمه تزكيه هست ما را به تزكيه هدايت ميكند.
مطلب ديگر آن است كه اين يزكّيهماي كه به عنوان يكي از رسميترين اهداف بعثت آمده است اين در موارد گوناگون مشروح شده باز شده در مسائل مالي مثل اين آيه فرمود: ﴿خذ من أموالهم صدقهٴ﴾ كه ﴿تطهّرهم و تزكّيهم بها﴾. در مسائل اجتماعي همان آيهٴ سورهٴ مباركهٴ نور هست كه شما اگر وقتي به سراغ كسي رفتيد ملاقات قبلي نگرفتيد فرصت ملاقات نگرفتيد بدون ملاقات قبلي رفتيد، صاحبخانه گفت من الآن فرصت ملاقات ندارم براي نوبت ديگر شما بدتان نيايد ﴿و إذا قيل لكم ارجعوا فارجعوا هو أزكي لكم﴾ و اين منيت را بگذاريد كنار خب شما بالاخره بايد وقت قبلي ميگرفتيد آن شخص كه ننشسته ببيند شما كي ميرويد آن هم يك كارهاي شخصي دارد، كارهاي اجتماعي دارد، كارهاي علمي دارد، همينجور رفتي منتظري كه بپذيرد اين چه توقعي است. براي كم كردن روح خودخواهي و غرور اين يك عامل خوبي است. در بحثهاي ديگر هم فرمود به اين كه اين كار شما را تزكيه ميكند در مسألهٴ نماز هم همينطور است در جريان نماز كه مقدمهٴ آن طهارتهاي سه گانه است يعني وضو و غسل و تيمم بدل از غسل و وضو يعني اين طهارتهاي مائيه و ترابيه آن جا هم آنطوري كه در سورهٴ مباركهٴ مائده بحثش گذشت كه ﴿إذا قمتم إلي الصّلاهٴ فاغسلوا وجوهكم و أيديكم إلي المرافق﴾ در پايان دارد كه خداوند اين طهارتهاي سه گانه را بر شما نازل كرده است ﴿يريد الله ليطهّركم﴾ و منظور اين نيست كه شما را فقط نظيف بكند، بدنتان را طاهر بكند چون اين ممكن است دربارهٴ غسل درست باشد اما دربارهٴ وضو كه فقط يك مقداري از بدن شسته ميشود و قسمتي از بدن شسته نميشود اثبات طهارت براي وضو كار آساني نيست مخصوصاً طهارت ترابيه، چه تيمم بدل از غسل و چه تيمم بدل از وضو آن هم مشمول همين آيه است . فرمود اگر چنانچه شما ﴿إذ جاء أحدكم من الغائط أو لامستم النساء فلم تجدوا ماءً فتيمّموا﴾ خب اين تيمم را شما را پاك ميكند اين جريان ﴿يريد الله ليطهركم﴾ بعد از طهارتهاي سه گانهٴ مائيه و ترابيه است. معلوم ميشود كه منظور آن طهارت ظاهري و شستن آن نظافت ظاهري نيست وگرنه با خاك آن هم مختصري خاك انسان به صورت و دست بمالد كه طهارت مصطلح پديد نميآيد. آن است كه كسي واقعاً در پيشگاه امر خدا خاضع و خاشع باشد و صورتش را به خاك بمالد خاك را به صورتش بمالد، خاك را به دستش بمالد، خاكسار بشود زمينهٴ طهارت را فراهم ميكند طهارت از غرور و خودخواهي و منيت كه بدترين قذارت است. و چون هر طهارتي در اسلام زمينه براي تزكيه است، شما به وسيلهٴ طهارتهاي ترابيه و مائيه آن طهارت را كه مقدمهٴ تزكيه است فراهم ميكنيد، بعد وارد نماز ميشويد كه به وسيلهٴ نماز تزكيه خواهيد شد. پس اگر ﴿أقيموا الصّلاهٴ﴾ است و ﴿آتوا الزّكوهٴ﴾ هر دو براي تطهير و تزكيه است. موارد ديگر هم همينطور است. پس اگر فرمود ﴿يعلّمهم الكتاب و الحكمهٴ و يزكّيهم﴾ اين را در موارد گوناگون باز فرمود كه نماز براي تطهير و تزكيه است، زكات براي تطهير و تزكيه است، رعايت آداب اجتماعي براي تطهير و تزكيه است و مانند آن. و اگر اين طهارت روح حاصل بشود ما مشكلي در جامعه نداريم. هر جا هر مشكلي پديد ميآيد براي اين است كه هر كسي ميخواهد خودش را مطرح كند. و اين كار را با يك پسوند و يا پيشوندي كه من كردم، من گفتم، من آوردم، همهٴ اين بازيهاي كودكانه. و اگر اين بازي كودكانه بر طرف بشود جامعه هيچ مشكلي ندارد. مشكل جامعه همان طوري كه قبلاً عرض كردم در آن معارف عميق برهان صدّيقين و اينها نيست، آن مشكل اوحدي مردم است. وگرنه مشكل جامعه همين الفباي دين است. شما الآن وقتي به دستگاه قضايي مراجعه بكنيد به دادگستري مراجعه بكنيد ميبينيد پر از جمعيت است اين سالن و دالان ورودي پر از جمعيت است و محتواي اين پروندهها همان الفباي دين است نه آن معارف عميق دين. آنها كه نميخواهند آن مشكلات توحيد را حل بكنند كه. تمام اين شكايتها مال اين است كه يك كسي گران فروخته، يك كسي دروغ گفته، يكي تهمت زده، يكي مالالاجاره را نداده، يكي كالاي بد فروخته، يكي سر و ته جنسش يكسان نبوده، اينها يك چيزهايي است كه به عنوان الفباي دين است ديگر. يعني هر كسي يك سواد ابتدايي داشته باشد همهٴ اينها را در رسالههاي عمليه خوانده و در مراكز مذهبي هم شنيده. ما مشكل علمي نداريم، تمام مشكلات ما مشكل اخلاقي است يعني انگيزه است كه اين مسئلهٴ يطهرهم و يزكيهم بايد اصلاح بكند. آنگاه جامعه ميشود راحت. بخش عظيمي از بودجههاي مملكت صرف همين بداخلاقيهاي ماست. اين موعظههاي مسجدها اگر واقعاً هنرمندانه كار بكنند وظيفهشان را انجام بدهند بسياري از مشكلات حل ميشود. يعني ما بايد عالمي داشته باشيم كه حرفش در مردم اثر بكند. ما او را كم داريم. سخنرانيهاي حرفهاي زياد است الي ما شاء الله. اما كسي كه حرفش بتواند مردم را اصلاح بكند. يعني مردم بدانند كه اين يك شعله است بيخود با آتش بازي نكنند. ما اين را كم داريم. چه در نويسندهها، چه در گويندهها، چه در رسانهها، اين كم است. خب شما وقتي همهٴ بخشهاي قرآن را باز ميكنيد ميبينيد از نماز و روزه شروع كرده تا خمس و زكات همهاش تطهير، تزكيه، تطهير، تزكيه. بعد مبادا كسي خيال بكند كه منظور نظافت است، نظافت چيز بسيار خوبي است اما عمده آن تطهير روح است يعني قذارتهاي اخلاقي است. لذا طهارت ترابيه هم در كنار طهارت مائيه فرمود ما اگر گفتيم تيمم منظور اين است كه شما را پاك بكنيم همين. اين چنين نيست كه اين طهارت فقط مربوط به طهارت مائيه باشد. فرمود اگر ﴿لم تجدوا ماءً فتيمموا يريد الله ليطهّركم﴾خب لذا فرمود به اينكه ﴿خذ من أموالهم صدقهٴ تطهّرهم و تزكّيهم بها﴾.
مطلب ديگر آن است كه گاهي به تطهير بسنده ميشود براي اينكه مقدمهٴ تزكيه است، گاهي به تزكيه بسنده ميشود براي اينكه ذيالمقدمهٴ تطهير است. مسائل مالي اين مشكل را دارد كه بسياري از مردم گرفتار مالند و به تعبير بعضي از مفسران مال را هم مال گفتهاند بأنّه تميل إليه النّفس از اين جهت به آن مال گفتهاند. و بسياري از مشكلات هم در اثر مالدوستي است براي اينكه خداي سبحان اين سرمايه را داده ولي ما بايد اين را تعديل بكنيم نه تعطيل بكنيم، زهد بيجا بورزيم، و دست از كار و زندگي بكشيم، نه اين را رها بكنيم. فرمود اين شوق و اين علاقه و مالدوستي اين اصلاً در دل شما نهادينه شده است ﴿و أحضرت الأنفس الشّح﴾ اين در درون دلتان است. بعد هم ﴿و من يوق شحّ نفسه فأولئك هم المفلحون﴾. اين حيّ علي الفلاحها يعني از اين شح بهراسيد. اگر كسي بخل نداشته باشد، مال حلال را دوست داشته باشد نه مال حرام را، اين مشكلي پيش نميآيد. خب لذا در بعضي از موارد تطهير به تنهايي ذكر شده، در بعضي از موارد تزكيه به تنهايي ذكر شده، در مسئلهٴ مال كه اهميت به سزايي دارد تطهير و تزكيه با هم ذكر شده ﴿خذ من أموالهم صدقهٴ تطهرهم و تزكيهم بها﴾ كه به هر تقدير چه ضمير تطهّر هي باشد چه ضمير تطهر أنت، اين جمله در محل نصب است تا صفت باشد براي صدقه به قرينهٴ اينكه ﴿و تزكيهم بها﴾ چون اين صفت را دارد تو به وسيلهٴ اين اينها را تزكيه ميكني. خب
جواب سؤال: آن وقت اين تفكيك اين سياق است و تفكيك اين سياق هم با آن فصاحت و سلاست قرآن كريم سازگار نيست.
جواب سؤال: بله، ممكن است اين ﴿بها﴾ به عنوان تنازع متعلق باشد هم به تطهّر، هم به تزكّي، آن وقت ما دو تا جمله داشته باشيم؛ يكي تطهر كه مال غياب باشد، يكي تزكي مال حضور باشد، اين ناهماهنگي با دأب قرآن مثلاً سازگار نيست.
جواب سؤال: نه، آنجا كه تطهرهم كه مال خودش است. يعني خود چيز تطهرهم. اگر چنانچه ضمير ما رفع بخوانيم و أنت فاعلش باشد آن وقت اين بها مال هر دو است علي التنازع آنجايي كه هي باشد كه ديگر نيازي ندارد كه.
جواب سؤال: نه، آنكه بها آن نيست. چون دربارهٴ تزكيهم كه غالباً گفتند يعني همه گفتند كه أنت است. دربارهٴ تطهرهم اين دو تا احتمال است. دربارهٴ تطهرهم دو احتمال است يكي اينكه ضمير هي فاعل باشد، يكي اينكه ضمير أنت. ولي چه زمخشري چه مرحوم امين الإسلام چه بزرگان ديگر آنها هم پذيرفتند كه حتي اگر تطهرهم ضمير أنت فاعلش باشد باز جمله ميتواند در محل نصب باشد تا صفت براي صدقه باشد. البته اگر تطهرهم ضمير هي فاعلش باشد ديگر بها به او برنميگردد. بها مخصوص تزكيهم ميشود. منتها تناسب رعايت نميشود.
جواب سؤال: براي اينكه تناسب رعايت بشود هم جملهٴ تطهرهم هم تزكيهم هر دو در محل نصب تا صفت باشد براي صدقه، آن وقت ضمير هر دو هم أنت باشد، كه تناسب رعايت بشود.
خب ﴿خذ من أموالهم صدقهٴ﴾ كه اين صفت دارد اين صدقه هم مطهر است هم مزكي است. يا نه اين صفت را دارد كه تو به وسيلهٴ اين صدقه آنها را تطهير ميكني و تزكيه ميكني.
جواب سؤال: تطهير همان تطهر در بحث ديروز اشاره شد آن لكهگيريست و مقدمهٴ تزكيه است، و تزكيه فربهي و نمو است ديگر. اگر بخواهند يك چيزي را به صبغهٴ الهي كه ﴿و من أحسن من الله صبغهٴ﴾ رنگ كنند اول بايد تطهير كنند، لكهگيري كنند، غبارروبي كنند، غبارزدايي كنند، بعد تزكيه كنند. خب
جواب سؤال: آنجا ارادهٴ تكويني است ديگر. خب
جواب سؤال: تزكيه اصطلاحاً بعد از تطهير است. تطهير مقدمهٴ تزكيه است. لذا گاهي به مقدمه اكتفا ميشود زمينه براي ذيالمقدمه است. گاهي به ذيالمقدمه بسنده ميشود براي اينكه مسبوق به مقدمه است. در خصوص مسئلهٴ مال چون مهم بود به هر دو عنايت فرمود.
مطلب ديگر آن است كه اين كلمهٴ خذ كه دلالت بر وجوب دارد يا برخي حمل بر استحباب كردند، اين جزو مختصات پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است يا جزء وظايف و اختيارات و يا تكاليف مسئول اسلام و حكومت اسلامي است. برخيها فكر ميكردند كه اين جزء مختصات پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است. ولي ما چون آن حضرت اسوه است ﴿و لكم في رسول الله أسوهٴ حسنهٴ﴾ تا دليل بر اختصاص پيدا نكرديم نظير وجوب صلات الليل و مانند آن، يا نظير تعدد زوجات و آنچه كه در اين زمينه وارد شد، به اطلاق و عموم تمسك ميشود. چون آن حضرت اسوه است و حضرت مأمور شد به اخذ پس حاكم اسلامي هم مأمور به اخذ است. چه اينكه صلوات هم اين چنين است. دعا كردن پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) چه حمل بر وجوب بشود چه حمل بر استحباب بشود، اين ثابت نشده كه جزو مختصات آن حضرت است، نظير وجوب صلاهٴ الليل يا نظير تعدد زوجات كه جزو خصائص نبي ميباشد. به عنوان ولي مسلمين مأمور است به تصليه و چون اسوه است حاكمان دين هم يا عاملين بر صدقه هم فقها هم كه وارثان آن حضرتند مأمور به تصليهاند همان طوري كه مأمور به اخذند.
مطلب ديگر آن است كه اين ﴿صلّ عليهم﴾ يعني چه؟ آن طوري كه بعد از جريان اخذ زكات از خود پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل شده است كه آل أبيعوفٰي صدقاتشان را به حضرت تقديم كردند حضرت فرمود اللّهم صلّ علي آل أبيعوفٰي. برخيها ميگويند كه اين صلوات بر خصوص پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) رواست بر غير پيغمبر نيست مگر بالتبع. چون اين شعار پيغمبر است. يعني اگر ما خواستيم بر غير پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) صلوات بفرستيم اگر گفتيم اللّهم صلّ علي الرسول و آله و صحبه ميتوانيم. اما مستقيماً بر غير پيغمبر بخواهيم صلوات بفرستيم اين نميشود چون اين شعاري است مخصوص پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و براي ديگران نيست.
جواب سؤال: بله، آن در جريان مصيبتديدهها به آن معنا عيب ندارد اما بگوييم اللّهم صلّ خود خداي سبحان صلوات فرستاده است در آنجا ﴿الّذين إذا أصابتهم مصيبهٴ قالوا إنّا لله و إنّا إليه راجعون أولئك عليهم صلوات من ربهم﴾ اما ما مأمور باشيم كه صلّ عليهم بگوييم اين دليل ميخواهد. چه اينكه در جريان مؤمنين ديگر هم آن را قبول دارند در سورهٴ مباركهٴ احزاب دو تا صلوات است ديگر . يك صلوات را ذات اقدس الهي و همچنين فرشتگان با تفاوت و تفكيك جمله بر وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اهدا ميكنند كه ﴿إنّ الله و ملائكته يصلّون علي النبي يا أيها الذين آمنوا صلّوا عليه و سلّموا تسليماً﴾ بر وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم)، در بخش ديگر همان سورهٴ احزاب دارد كه ﴿هو الذي يصلي عليكم و ملائكته ليخرجكم من الظلمات إلي النور﴾ خداوند بر شما كه مؤمن هستيد صلوات ميفرستد فرشتگان هم بر شما كه مؤمن هستيد صلوات ميفرستند، تا شما را از ظلمت به نور خارج كنند. اين صلوات هست كه خدا صلوات ميفرستد فرشتگان صلوات ميفرستند تا آدم را نوراني بكنند. حالا يك تفاوتي هم هست در سورهٴ مباركهٴ احزاب بين اين دو تا صلوات كه بحث خاص خودش را دارد. اما هيچ كدام از اين دو آيهاي كه ياد شده است يعني چه آيهٴ ﴿أولئك عليهم صلوات﴾ كه دربارهٴ مصيبزده است چه آيهٴ سورهٴ احزاب كه فرمود ﴿هو الّذي يصلّي عليكم و ملائكته﴾، براي ما ترخيص نيست كه مثلاً ما بگوييم اللهم صل علي زيد، اللهم صل علي عمرو، اين را ترخيص نميكند. لذا خيلي از آن فقها مخصوصاً اهل سنت ميگويند اگر كسي وجوه شرعيهاش را داد انسان بگويد آجرك الله، بارك الله، اعطاك الله، ضاعف الله لك و مانند آن. اين گونه از ادعيه را تجويز كردند، اما بگويند اللهم صلّ علي زيد كه اين وجوه شرعيهاش را پرداخت گفتند نميشود. مرحوم محقق اردبيلي (رضوان الله عليه) در نقد سخنان زمخشري ميگويد به اينكه اگر وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اسوهٴ ماست كه هست، اگر خود آن حضرت در هنگام دريافت وجوه از آل ابيعوفي گفت اللّهم صلّ علي آل ابيعوفي و اگر در ظاهر قرآن هم اين است كه ﴿و صلّ عليهم﴾ چرا ما كساني كه وجوه شرعيهشان را دادند تصليه روا نداريم؟! و اما اينكه شما گفتند اين شعار مخصوص پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است براي غير پيغمبر نيست مشكلش اين است كه شما نداشتيد وگرنه براي غير پيغمبر يعني اهل بيت ﴿عليهم الصلاهٴ و عليهم السلام﴾ هم بود. شما آمديد جلويش را گرفتيد. چه كسي آمده گفته اين شعار مخصوص پيغمبر است؟! آيهٴ قرآني داريم مخصوص پيغمبر است؟! نهي خود پيغمبر﴿ص﴾ آمده؟! يا نه شما جلويش را گرفتيد در خانهٴ اهل بيت را بستيد! اگر نهي شما نبود ما هم صريحاً ميتوانستيم بگوييم اللهم صلّ علي على و علي فاطمهٴ و علي الحسن و علي الحسين و ائمه ﴿عليهم السلام﴾ ميتوانستيم بگوييم. چه اينكه الآن هم ميگوييم. بنابراين اين اختصاص به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اگر به دليل قرآني باشد يا به گفتهٴ خود آنها باشد يا گفتهٴ خود اهل بيت﴿عليهم السلام﴾ نعم القبول اما وقتي كه با جلوگيري شماها پيدا شد خب اين شما در حقيقت به حرف خودتان داريد تمسك ميكنيد به آن سنت سيئهٴ خودتان استدلال كرديد، اين چه دليلي است. خب بنابراين اين تصليه هست كه مرحوم بحرالعلوم (رضوان الله عليه) علي ما ببالي در آن رجالشان فوائد رجاليهشان وقتي سخنان مرحوم محقق طوسي را كه نقل ميكنند مرحوم محقق طوسي يك مطلبي را در درس از مرحوم سيد مرتضي (رضوان الله عليه) نقل كرده گفته قال سيدالمرتضي صلوات الله عليه، بعد شاگردان درس محقق طوسي كه تعجب كردند مرحوم محقق طوسي براي رفع اعجاب حضار محفل فرمود فكيف لايصلي علي المرتضي، او كسي است كه مورد رضاي خداست چرا ما بر او صلوات نفرستيم. اين كريمهٴ سورهٴ مباركهٴ احزاب دليل خوبي است، وقتي خدا بر مؤمن صلوات ميفرستد، ملائكهٴ خدا بر مؤمن صلوات ميفرستند خب چرا ما صلوات نفرستيم. منتها حالا گاهي حريم ميگيريم، سلام الله را بر هر كسي نميگوييم حرف ديگري است. وگرنه ذات اقدس الهي در قرآن بر مؤمنين سلام هم فرستاده. اگر دربارهٴ نوح فرمود (سلام علي نوح في العالمين﴾ يا دربارهٴ موسي و هارون (سلام الله عليهما﴾ فرمود (سلام علي موسي و هارون﴾، در بخشهاي ديگر فرمود ﴿و كذلك نجزي المحسنين إنّه من عبادنا المؤمنين﴾ يعني اين گونه از تصليهها مال مردان با ايمان است و آنها را هم به اين جزا ما مجزي ميكنيم. خب پس آن سخنان جناب زمخشري تام نيست و نقد مرحوم اردبيلي (رضوان الله عليه) وارد است.
مطلب ديگر آن است كه در قرآن كريم فرمود دل تنها به دارالقرار كه برسد آرام است. چون مستحضريد دل در اختيار افراد عادي نيست. كم كسي است كه بتواند مالك قلب خودش باشد، به دليل همين دشواري حضور قلب در صلات، كنترل خاطرات هم كار آساني نيست. خب اين دل تا به دارالقرار نرسد نميآرمد . اين همان است كه ﴿ألا بذكر الله تطمئنّ القلوب﴾ در سورهٴ مباركهٴ رعد اين را بيان فرمود. خب دعاي پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) چقدر اثر دارد كه به منزلهٴ ذكرالله است در حقيقت مصداقي از ذكر خداست. فرمود ﴿إنّ صلواتك سكن لهم﴾ اينها مؤمنيني هستند كه به تصليهٴ تو دلهاي اينها آرام ميشود. خب پس اگر از يك طرف فرمود ﴿ألا بذكر الله تطمئنّ القلوب﴾ از يك طرف هم اينجا ميفرمايد ألاٰ بتصليتك تطمئن القلوب ، تسكن القلوب، براي آن است كه تصليهٴ تو به نوبهٴ خود ذكر خداست. همان نام خدا و ياد خدا از زبان مطهر تو درميآيد. نشانهاش اين است كه تو بگير من ميگويم خدا گرفته است، خذ، تو بگير من ميگويم ﴿ألم يعلم أنّ الله ... يأخذ الصدقات﴾ اين است. تو بگير من ميگويم مگر اينها نميدانند كه خدا ميگيرد. خب در سورهٴ مباركهٴ انفال جريان ﴿و ما رميتَ إذ رميت﴾ كه توجيه شد، اينجا هم بازگشتش اين است كه و ما أخذت إذ أخذت ولكن الله أخذ. اگر ﴿الّذين يبايعونك إنّما يبايعون الله﴾ است، اگر ﴿يد الله فوق أيديهم﴾ است، اگر در اثر قرب نوافل در مقام فعل نه در مقام ذات يا صفت ذات، اگر در قرب نوافل در مقام فعل ذات اقدس الهي ميفرمايد «كنت لسانه الّذي ينطق به» يا «بصره الّذي يبصر بها» يا «يده الذي يبطش بها»، يعني من در مقام فعل مجاري ادراكي و تحريكي او را تأمين ميكنم، اينجا هم در مقام فعل اخذ پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اخذ الله است. لذا فرمود خذ، در آيهٴ بعد فرمود به اينكه ﴿ألم يعلموا أنّ الله هو يقبل التوبهٴ عن عباده و يأخذ الصدقات﴾، او قبول ميكند. آنگاه روايات ديگري هم دارد كه صدقه قبل از اينكه به دست گيرنده برسد، به دست ذات اقدس الهي ميرسد. اگر خداي سبحان ﴿واعلموا أنّ الله يحول بين المرء و قلبه﴾ اينجا هم به طريق اولي يحول بين المعطي و الاٰخذ. اگر خدا بين ما و خود ما فاصله است، بين ما و گيرنده يقيناً فاصله است. اگر ﴿إن الله يحول بين المرء و قلبه﴾ خب يحول بين المعطي و الاٰخذ، لذا در نصوص آمده است كه صدقه قبل از اينكه به دست گيرنده برسد به دست خدا ميرسد. و ائمه ﴿عليهم السلام﴾ دستشان را ميبوئيدند، ميبوسيدند، بالاي سر ميگذاشتند، خب درك ميكردند كه اين دست با جاي پربركتي تماس گرفته است. لذا اگر فرمود ﴿و صلّ عليهم إنّ صلواتك سكن لهم﴾ اين سكينت را، اين طمئنينهٴ دل را دعاي تو بار ميآورد. يك وقتي است يك تشكري است عاطفي وقتي انسان احساني نسبت به او شده است مأمور است، وظيفه است، دستور هم همين است، روايتهاي اخلاقي هم همين است، كه شما شكرگزاري كنيد. اين مضمون حديث است و كم هم نيست به اين مضمون كه اگر كسي شكر بندگان خدا را به عمل نياورد شكر خدا را به عمل نياورده. عين اين روايت شايد نباشد من لم يشكر المخلوق لم يشكر الخالق ولي به اين مضمون كاملاً هست با يك تفاوت مختصري البته. خب اين يك گرايش عاطفي است اما اين آيه ميخواهد بفرمايد كه يك گرايش عاطفي پيدا ميكنند يا نه واقعاً قلب اينها ميآرمد ﴿و صلّ عليهم إنّ صلواتك سكن لهم﴾ سكينت ايجاد ميكند. همان خدايي كه ﴿أنزل السّكينهٴ في قلوب المؤمنين﴾ همان خدا با دعاي تو سكينت در دلهاي اينها ايجاد ميكنند. اينها مطمئنند، براي اينكه خداي سبحان فرمود شما اين حق را بده من چند برابر به تو ميدهم. خب چه كسي است كه اهل ايمان باشد و باور نكند. آن روايتي كه قبلاً به عرضتان رسيد كه مرحوم كليني در روضهٴ كافي دارد همين است كه وجود مبارك امام (سلام الله عليه) فرمود به يكي از اصحاب كه اگر من به شما بگويم شما كارتان را انجام بدهيد من عهدهدار رزق شما هستم، آيا مطمئن ميشوي يا نه؟ عرض كرد آري مطمئن ميشوم. فرمود خب همين وعده را خدا به شما داد ما هم كه هر چه داريم بندهٴ خداييم از خدا داريم، چرا با اين وعدهٴ الهي قلب شما آرام نميشود. فرمود شما كاري كه از شما بر ميآيد كوتاهي نكن، روزيت با من ﴿ما من دابهٴ إلاّ علي الله رزقها﴾ خدا هم كه ﴿لايخلف الميعاد﴾ اگر كسي به فكر تجمل نباشد، اگر كسي به فكر امر و اسراف نباشد، اگر كسي كار خودش را انجام بدهد تنبل و بيكار نباشد، ممكن نيست وعدهٴ الهي عمل نشود. پس ﴿و صلّ عليهم إنّ صلواتك سكن لهم و الله سميع عليم﴾.
«و الحمد لله رب العالمين»