درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

81/01/28

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 100 الی 102

 

﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدَاً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾(100)﴿وَمِمَّنْ حَوْلَكُم مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَي النِّفَاقِ لاَتَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُم مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَي عَذَابٍ عَظِيمٍ﴾(101)﴿وَآخَرُونَ اعْتَرَفُوا بِذُنُوبِهِمْ خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَيِّئاً عَسَي اللّهُ أَن يَتُوبَ عَلَيْهِمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾(102)

 

گرچه در اين بخش از سورهٴ مباركهٴ توبه از چهار پنج گروه سخن به ميان آمد ولي تقسيم اصلي اين گروهها به سه فرقه درمي‌آيد؛ اين سه فرقه همانند كه به صورت مبسوط در سورهٴ مباركهٴ «واقعه» مشخص شد، كه سابقون مقربونند و اصحاب يمينند و اصحاب شمال و به صورت اجمال در سورهٴ مباركهٴ فاطر بيان شد اين جا هم به صورت اقلام پنج شش گانه مثلاً پنجگانه مفصل ذكر شد. در سورهٴ واقعه كه مشخص شد كه و كنتم أزواجاً ثلاثهٴ عدّه‌اي سابق مقربند عدّه‌اي اصحاب يمينند عدّه‌اي اصحاب مشئمه در سورهٴ مباركه فاطر آيهٴ 32 به اين صورت آمده است ﴿ثمّ أورثنا الكتاب الّذين اصطفينا من عبادنا فمنهم ظالم لنفسه و منهم مقتصد و منهم سابق بالخيرات﴾ منتها در سورهٴ فاطر از پايين به بالا آمده در سورهٴ مباركهٴ توبه كه محل بحث است از بالا به پايين ذكر شده در اين بخش از سوره توبه اوّل از سابقون اوّلون ياد شده است بعد از منافقون و متمردين اينها بعد الّذين خلطوا عملاً صالحاً و آخر سيّئاً ياد شده است و مانند آن گرچه بخشي از اقوام قبل از اينها ياد شده است ﴿و من الأعراب من يؤمن بالله و اليوم الاخر﴾ بنابراين يا اهل نجاتند مي‌شود اصحاب يمين، يا اهل عذابند مي‌شود اصحاب مشئمه يا كساني‌ هستند كه جزء احرارند فوق بهشت و جهنمند گرچه بهشت در انتظار آنهاست مي‌شود سابق مقرب و اين تثليثي كه در سورهٴ مباركهٴ اذا وقعت ﴿واقعه﴾ آمده است ﴿و كنتم أزواجاً ثلاثهٴ﴾ و در آيهٴ 32 سورهٴ فاطر آمده است برابر همين تثليث آن حديث شريف پيدا شده است كه عبادت كنندگان سه گروه هستند؛ عدّه‌اي حبّاً و شوقاً و شكراً عبادت مي‌كنند اينها عبادتشان، عبادت احرار است، عدّه‌اي شوقاً إلي الجنّه عبادت مي‌كنند، عدّه‌اي خوفاً من النار. آنهايي كه خوفاً من النّار عبادت مي‌كنند اگر واقعاً عبادت بكنند جزء اصحاب ميمنت هستند و در حقيقت آن سه گروهي كه در آن حديث آمده بازگشتشان به دو گروه است يك عدّه سابق مقربند يك عدّه اصحاب ميمنه منتها اصحاب ميمنه زير مجموعه‌شان دو گروه است و آن‌هايي كه اصحاب مشمئه هستند اصلاً اهل عبادت نيستند . خب و در همان حديثي كه فرمود عبادت كنندگان سه گروهند مشابه آن اشاره‌اي هم دارد به كساني كه از عبادت محرومند اهل دوزخند.

اين ﴿والسابقون الأوّلون﴾ بر همان سابق مقرب قابل تطبيق هست؛ البته ممكن است كساني در جزء سابقين اولين از مهاجر و انصار باشند ولي جزء اصحاب ميمنت باشند، اصحاب يمين باشند نه آن سابق مقرّب مصطلح.

مطلب ديگر آن است اين كه فرمود ﴿و ممن حولكم من الأعراب منافقون و من أهل المدينهٴ مردوا علي النفاق﴾ براي اين قسمت چند تا تفسير هست؛ يك تفسير همان است كه در نوبت ديروز اشاره شده كه روستايي‌هايي كه در اطراف شما هستند آنها هم از نفاق مصون نيستند منتها شهريها در نفاق متمردتر و متمرنترند. وجه دوم آن است كه اين ﴿مردوا علي النفاق﴾ به هر دو گروه بخورد؛ به اين صورت كه ﴿و ممن حولكم من الأعراب منافقون و من أهل المدينهٴ مردوا علي النفاق﴾ يعني چه آنهايي كه اطراف شهر شما هستند و چه آنهايي كه در شهرند اينها منافقند، يعني بعضي از اينها منافقند. و نفاقشان هم متمرّدانه و تمرين شده است. كه ﴿و ممن حولكم من الأعراب منافقون و من أهل المدينهٴ﴾ اين ﴿مردوا﴾ ضميرش به هر دو گروه برگردد. و اين خب هم قابل احتمال است كه هر دو گروه اينچنينند اختصاصي به اهل المدينهٴ ندارد و اين هم مي‌تواند هماهنگ باشد با ﴿الأعراب أشدّ كفراً و نفاقاً﴾ بنابر اين‌كه اعراب همان خصوص اهل باديه باشند.

مسئلهٴ ﴿سنعذّبهم مرّتين﴾ اين كلمهٴ مرتين گاهي در مقام بيان عدد است خب مفهوم دارد يعني نه يك مرتبه و نه سه مرتبه گرچه عدد مفهوم ندارد اما وقتي در مقام تحديد باشد داراي مفهوم است يا نسبت به ماقبل و بعد هر دو را نفي مي‌كند يا فقط يك طرف را نفي مي‌كند . بعضيها هستند كه هر دو طرف را نهي مي‌كنند نظير آن حدودي كه مثلاً نصابي كه گاهي هست كه اگر زيادتر شد حكم ديگري دارد كمتر شد حكم خاص ديگري دارد و اين وسط شد حكم مخصوص خودش را دارد. در حالت دماء هم همينطور است در دماء اين چنين است دماء زني كه معتاده است اينچنين است حيض و نفاس و استحاضه گاهي اين حد براي نفي مادون و براي مافوق است. گاهي اين تحديد براي نفي مادون است نه نفي مافوق مثلاً مي‌گويند كه مسافت بايد هشت فرسخ باشد يعني كمتر از هشت فرسخ نباشد نه بيشتر از هشت فرسخ نباشد يا در كر كه مي‌گويند مساحتش سه وجب و نيم است در سه وجب و نيم است به اين صورت مساحت دارد، يعني كمتر از اين نباشد نه اگر بيشتر شد كر نيست. پس گاهي ناظر به دو طرف هست گاهي ناظر به يك طرف اين در صورتي است كه عدد در مقام تحديد باشد مفهوم دارد. مثل ﴿الطّلاق مرّتان فإمساك بمعروف أو تسريح بإحسان﴾ اين كريمه‌اي كه در آيه 229 سورهٴ مباركهٴ بقره است از اين قبيل است ﴿الطلاق مرتان فإمساك بمعروف﴾ يعني طلاق بار اول كه هيچ طلاق بار دوم حكمش اين است كه بالاخره انسان حق رجوع دارد ﴿فإمساك بمعروف أو تسريح بإحسان﴾ اما وقتي بار سوم شد سه طلاقه شد ديگر اين حكم را ندارد ديگر بر او حلال نيست. خب ﴿حتي تنكح زوجاً غيره﴾ خواهد بود و مانند آن.

جواب سؤال: بله؟ آن محتمل بود كه ﴿و السابقون﴾ عطف باشد بر ﴿من يؤمن﴾ آن وقت اعرابي كه سابقون را شامل مي‌شود اعم از شهري و روستايي است اما اينجا چون خود تفصيل قاطع شركت است اينجا در اين آيه كه فرمود ﴿و ممّن حولكم من الأعراب منافقون و من أهل المدينهٴ﴾ اين تفصيل قاطع شركت است ديگر نمي‌شود از آن اعراب معناي عام استفاده كرد. اعرابي كه در اين آيه است حتماً يعني روستايي‌ها و اهل باديه به قرينه.

جواب سؤال: قرينه نه چون در يك جمله نيست در يك آيه نيست.

خب اينجا قرينه‌اش قرينهٴ داخلي است چون تفصيل قاطع شركت است آنجا يك همچين قرينه‌اي آن كلمه را همراهي نمي‌كند . پس آيهٴ 229 در سورهٴ بقره كه دارد ﴿الطلاق مرّتان﴾ چون در مقام تحديد است مفهوم دارد بار سوم را شامل نمي‌شود چه اينكه حكم بار سوم جداست و در آيهٴ 230 همان سورهٴ مباركهٴ بقره مشخص شد كه فرمود: ﴿فإن طلّقها فلا تحل له من بعد حتّي تنكح زوجاً غيره﴾ اينها عددهايي هستند كه در مقام تحديدند لذا مفهوم دارند بعضي هستند كه در مقام تحديد نيستند تا مفهوم داشته باشند نظير آنچه كه به عنوان نمونه در بحث ديروز اشاره شد كه آيهٴ 4 سورهٴ مباركهٴ ملك اين است : ﴿ثم ارجع البصر كرّتين ينقلب إليك البصر خاسئاً و هو حسير﴾ معنايش اين نيست كه شما اگر دوبار به نظام كيهاني نگاه كنيد بي‌نظمي نمي‌بينيد اما بار سوم و چهارم اگر ملاحظه كنيد ممكن است بي‌نظمي ببينيد اينطور نيست. كَرَّ يعني بيش از يك بار ولو دو بار ولو سه بار ولو چندين بار هم ملاحظه كنيد جز نظم در عالم چيزي نمي‌بينيد. بنابراين پس اين كرّتين براي نفي مادون است نه نفي مافوق. نظير مسافت هست نظير كُر هست كه تحديدش براي نفي مادون است نه نفي مافوق. مافوق را نفي نمي‌كند. آيا مقام ما كه فرمود ﴿سنعذّبهم مرّتين﴾ از قبيل ﴿الطلاق مرّتان﴾ است؟ يعني ما اينها را فقط دوبار عذاب مي‌كنيم نه بيشتر؟ يا از سنخ ﴿ثمّ ارجع البصر كرّتين﴾ است كه چندين بار را شامل مي‌شود؟ چون عذاب منافقان عَقَبات كعود دارد دركات فراواني دارد در دنيا چندين بار اينها را عذاب مي‌كنند در آخرت چندين بار عذاب مي‌كنند، اين ممكن است كه نسبت به مادون باشد نه نسبت به مافوق. چه اينكه اجر صابران هم همينطور است . ذات اقدس الهي كه به صابران اجر مي‌دهد نه يعني دو مرتبه يا دو بار چندين بار به صابران اجر مي‌دهد به دليل اينكه در بخشهاي ديگر مي‌فرمايد ﴿يؤتون أجورهم بغيرحساب﴾. پس اگر دربارهٴ صابران و مانند آن مي‌فرمايد به اينكه اينها اجرشان دو بار هست دو مرتبه ما اجر مي‌دهيم يا قانتان و صالحان را دو بار اجر مي‌دهيم، يعني بيش از يك بار آيهٴ 31 سورهٴ مباركهٴ احزاب اين است ﴿و من يقنت منكن﴾ به همسران پيغمبر (صلّي الله عليه و آله وسلّم) خطاب مي‌كند ﴿و من يقنت منكن لله و رسوله و تعمل صالحاً نؤتها أجرها مرّتين و أعتدنا لها رزقاً كريماً﴾. خب فضل خدا كه به دو بار و سه بار و چهار بار تحديد نمي‌شويد. ممكن است به اضعاف مضاعف اجر بدهد، چندين بار اجر بدهد. بنابراين اين يك احتمال معقول و مقبولي است كه در اين گونه از موارد چون در مقام تحديد نيست ناظر به كثرت باشد. نفي اقل بكند نه نفي اكثر. اما آنجا كه براي حكم فقهي و حقوقي است اين براي نفي طرفين است وقتي مي‌فرمايد ﴿الطلاق مرّتان﴾ يعني حكم طلاق اول با حكم طلاق سوم فرق مي‌كند. اينجا هم كه فرمود ﴿سنعذّبهم مرّتين﴾ يعني ممكن است ما چندين بار آنها را عذاب بكنيم. و اينكه مفسران اختلاف كردند كه منظور از اين دو عذاب چگونه است، آيا رسوا كردن است، افشاگري خود پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است، بيرون كردن آنها از مسجد است، تنبيه مالي است؟ ممكن است همهٴ اينها درست باشد. منحصر در دو تا از اين عذابها نيست. لذا فرمود ﴿سنعذّبهم مرّتين﴾.

جواب سؤال: اگر يك دليلي داشته باشيم كه دلالت كند بر اينكه اين در مقام تحديد است البته به اين مفهوم اخذ مي‌شود. اما وقتي دليل نباشد ما مشابه‌اش را هم داشته باشيم نظير ﴿نؤتها أجرها مرّتين﴾ ﴿ثم ارجع البصر كرّتين﴾ و مانند آن ممكن است كه از سنخ كثرت باشد. اما اگر دليل داشته باشيم كه در مقام تحديد است نظير ﴿الطلاق مرّتان﴾ خب بله ظاهر مرّتان همان دو بار است كه نفي مادون و نفي مافوق هر دو را به عهده دارد.

جواب سؤال: البته منشأش هم همين است. منشأش هست آنجا. آنجا براي رعايت كردن حيثيت پيغمبر و اصول خانوادگي پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است ولي تحديد نشده كه ﴿نؤتها أجرها مرّتين﴾ يعني دو بار مي‌دهيم بيش از اينها نمي‌دهيم. اينجا هم دربارهٴ افراد عادي اين كيفر ذكر نشده. اينها دسيسه‌كنندگاني كه درصدد براندازي نظام اسلامي و درگيري مستقيم با پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بودند گناه اينها يك گناه كوچكي نيست. لذا اينها در قيامت در آن ته جهنّمند ﴿إنّ المنافقين لفي الدرك الأسفل من النّار﴾. بنابراين چون گناه اينها عظيم است اينها تنها قصدشان نيست كه مال كسي را سرقت كنند يا يك شخصي را بكشند، اينها درصدد كشتن شخص پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بودند، يك. به دليل همان آن نيرنگ ليلهٴ العقبه. درصدد براندازي نظام و حكومت اسلامي بودند با آن توطئه‌هايي كه داشتند. بنابراين گناه اينها يك گناه عادي نيست. اگر گناه اينها گناه عادي نيست، اينها با قرآن مخالفند، با پيغمبر مخالفند، با نظام اسلامي مخالفند، محتمل است عذاب اينها چندين بار باشد. خب

جواب سؤال: نه ممكن است چندين بار باشد. براي اينكه آنجا هم گناه زياد است ديگر. بله، چون آخر گناهشان اين نبود كه مثلاً يك خلاف عادي انجام بدهند. گناهشان اين بود كه حيثيت پيغمبر را زير سؤال مي‌برند ديگر.

جواب سؤال: بله تثنيه بودن هست اما تثنيه يك وقت است كه براي من نفي مادون و مافوق هر دو است، مثل ﴿الطلاق مرّتان﴾، يك وقت براي نفي مادون است نه نفي مافوق خب ثماني فراسخ هم تحديد است ثلاثهٴ اشبار في ثلاثهٴ اشبار في ثلاثهٴ اشبار هم تحديد است و ثلاثهٴ ايام هم تحديد است. ما چند گونه تحديد در فقه داريم. يك وقت است براي نفي مادون و نفي مافوق هر دو هست. يك وقت است براي نفي مادون است نه براي نفي مافوق. اگر دم از ده روز كمتر شده حكمش اين است بيشتر شد حكمش اين است در مسافت اگر كمتر از ده روز اقامه شد حكمش اين است اما بيشتر از ده روز اقامه شد، مثل حكم ده روز دارد. مسافت اين طور است، كُر اين طور است كه خيلي از اينها براي نفي مادون است نه نفي مافوق.

جواب سؤال: اين هم براي تأكيد آن است ديگر ضعفين ديگر. چون اين چنين است بنابراين ممكن است كه از سنخ ﴿الطلاق مرّتان﴾ باشد كه فقط براي نفي مادون و نفي مافوق هر دو به كار مي‌رود بس، براي تكثير نيست. يك وقت است نظير همه آن تحديدهاي كه ياد شده باشد كه براي نفي مادون است نه نفي مافوق. در كُر اين چنين است، در مسئلهٴ مسافت اين چنين است، در قصد اقامت اين چنين است. اما در ده روز اين براي نفي مافوق هم هست، كه اگر خون از ده روز گذشته ديگر حكم حيض را ندارد. خب

جواب سؤال: چون بالاخره ﴿جزاء سيئهٴ سيئهٴ مثلها﴾. مثل آن گناه اين است كه آنها چندين بار عذاب بشوند چون گناهشان گناه كوچكي نبود كه نسبت به شخص معين كه نبود كه. نسبت به قرآن گناه بود، نسبت به پيغمبر گناه بود، عدو الله بودند، عدوالناس بودند، عدو رسول الله بودند، عدو كتاب الله بودند و توطئه‌هاي فراواني هم داشتند. نسبت به هر كدام از اين معاصي اگر يك كيفر بشود كيفرهاي متعددي دارد.

﴿سنعذّبهم مرّتين ثمّ يردّون إلي عذاب عظيم﴾ اينها عذابهاي دنياييشان است و عذاب عظيم هم در روز قيامت است كه قابل ارزيابي با عذابهاي دنيا نيست. خب اينها سابقون اولون بودند، بعد آنها هم تابعين بودند، اينها هم منافقين روستايي و شهري. فرمود ﴿و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملاً صالحاً و آخر سيئاً عسي الله أن يتوب عليهم إنّ الله غفورٌ رحيم﴾ يك گروه ديگري هم هستند كه اينها نه معصومند و نه عادل. ولي به جا اقرار دارند. اين اعتراف يك نعمت خوبي است كه انسان اقرار داشته باشد. حالا لازم نيست كه در حضور ديگران اقرار بكند در بعضي از موارد نه تنها لازم نيست، شايسته هم نيست. نه تنها شايسته نيست بله محذور دارد، نه تنها محذور اخلاقي دارد حرام هم هست. خب چه اصراري كه آدم عيب خودش را و نقص خودش را به ديگري بگويد. اما با ذات اقدس الهي در ميان گذاشتن چيز بسيار خوبي است. اين اعتراف يك روزي هيچ اثر ندارد، يك روزي هم منشأ بركتهاي فراواني است. ما دو تا اعتراف داريم، دو جور اقرار داريم، دو جا اقرار داريم. يك جا اقرار است كه ﴿فاعترفوا بذنبهم فسحقاً لأصحاب السّعير﴾ اين اعتراف هيچ اثري ندارد. در سورهٴ مباركهٴ ملك آيهٴ 11 اين است كه، آيهٴ 10 سورهٴ ملك اين است كه ﴿و قالوا كنا نسمع أو نعقل ما كنّا في أصحاب السعير ٭ فاعترفوا بذنبهم فسحقاً لأصحاب السّعير﴾ خب پس اعتراف بي‌موقع اقرار بي‌موقع هيچ اثري ندارد. چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ غافر هم آيهٴ 11 به اين صورت آمده است ﴿قالوا ربّنا أمتّنا اثنتين و أحييتنا اثنتين فاعترفنا بذنوبنا فهل إلي خروج من سبيل﴾ به آنها گفته مي‌شود به اينكه آن روزي كه بايد اقرار مي‌كرديد كه نكرديد الآن اقرار سودي ندارد. پس اقرار كه جزء بركات الهي و اخلاقي است از فرصت كه بگذرد هيچ سودي ندارد. اما در دنيا اقرار از بهترين بركتهاست. اينكه ذات اقدس الهي فرمود ﴿وابتغوا إليه الوسيلهٴ﴾ يعني توسل بجوييد كبري را قرآن كريم مشخص كرد كه ﴿و ابتغوا إليه الوسيلهٴ﴾ اما وسيله چيست آن را به وسيلهٴ عقل يا دليل قرآني يا دليل روايي بايد تشخيص داد كه وسيله چيست. در روايات آمده كه نماز وسيله است، روزه وسيله است، توبه وسيله است، و بهترين وسايل ولايت اهل بيت(عليهم الصلاة و عليهم السلام) وسيله‌اند، اينها وسيله‌اند. كسي كه ﴿استعينوا بالصبر و الصلوهٴ﴾ بايد از راه نماز، از راه روزه، از راه قرائت قرآن، از راه عبادتهاي واجب و مستحب به ذات اقدس الهي نزديك بشود اينها وسيله است. گاهي انسان از خود مايه مي‌گذارد عبوديت خود را وسيله قرار مي‌دهد. حالا مسئلهٴ نماز و عبادتها اينها كه وسيلهٴ روشني است اينها. اما گاهي انسان از خود مايه مي‌گذارد اين را ذات اقدس الهي خب قبول مي‌كند. يعني انسان مي‌گويد خدايا من هيچ وسيله‌اي نياوردم مگر بندگي خودم. و گاهي ربوبيت خدا را وسيله قرار مي‌دهد «توسلت إليك بربوبيّتك»، خب اين ديگر وسيلهٴ عاليي است. آني كه دارد «و قرّب إليك وسيلتي من بين الوسائل» كه يكي از ادعيه ماه مبارك رمضان است همين است. اگر كسي زبانش گويا باشد بگويد خدايا من كرامت تو را وسيله قرار مي‌دهم، از اينكه تو رب مني من ربوبيت تو را وسيله قرار مي‌دهم «توسلت إليك بربوبيّتك». گاهي عبوديت خود را وسيله قرار مي‌دهد همين اقرار است، «وجعلت الإقرار بالذّنب إليك وسيلتي». خب گاهي از پايين شروع مي‌كند، گاهي از بالا شروع مي‌كند، گاهي بندگي خود را وسيله قرار مي‌دهد، گاهي كرامت و آقايي و ربوبيت خدا را وسيله قرار مي‌دهد همهٴ اينها وسيله است و اينها را ادعيه مشخص مي‌كند. وگرنه ما بگوييم كه چون خدا در قرآن كريم فرمود ﴿وابتغوا إليه الوسيلهٴ﴾ اين تمسّك به عام در شبههٴ مصداقيه خود عام است كه احدي تجويز نكرده. خب چرا اين كار را مي‌كنيم؟ براي اينكه خدا فرمود ﴿و ابتغوا إليه الوسيلهٴ﴾. خب اما اين وسيله است يا نه؟ اين را بايد دليل بگويد ديگر. اين ادعيه مشخص كرد كه چه چيز وسيله است آن آيات مشخص كرده كه چه چيز وسيله است. بنابراين اقرار جزء بهترين وسائل است به بركت همين ادعيه. براي اينكه در دعا دارد كه خدايا من اين اقرار را وسيله قرار مي‌دهم تو كه فرمودي ﴿وابتغوا إليه الوسيلهٴ﴾ من هم اقرار كردم، اعتراف دارم به بدي‌ام. «و جعلت الإقرار بالذنب إليك وسيلتى» يعني وسيلتي إليك، جعلت وسيلتي إليك إقرار بالذنب و اعترا فى بالذنب خب پس همين اعترافي كه يك روز هيچ اثر ندارد، يك روز خيلي بركات بر او مترتّب است. و آنچه در آيهٴ محل بحث آمده يعني در سورهٴ مباركهٴ توبه كه محل بحث است فرمود ﴿و آخرون اعترفوا بذنوبهم﴾ اينها كساني‌اند كه در دنيا اهل توسلند. اقرار دارند. با خداي خود اين مطلب را در ميان گذاشتند. اقرار دارند كه بد كردند. اين چنين نيست كه ﴿مردوا علي النفاق﴾ باشد، يا مردوا علي العصيان باشد. مارد نيستند متمرد نيستند. ممكن است دو جا پايشان لغزيده باشد، اما با خدايشان رابطه دارند مي‌گويند خدايا بد كرديم، اين همان توبه است، اين همان انابه است. دربارهٴ اينها ذات اقدس الهي تعبيرهاي مناسبي دارد يعني لطيفانه دارد فرمود ﴿و آخرون اعترفوا بذنوبهم﴾ اينها ﴿خلطوا عملاً صالحاً و آخر سيئاً﴾ با اينكه سئيه‌شان اول است اعترافشان آخر، اين اعترافاشان را كه عمل صالح است اين را اول ذكر مي‌فرمايد، آن سيئ را بعد ذكر مي‌كند. بعد دو تا كار مي‌كند يكي روح اميد در اينها تقويت مي‌كند يكي هم وعده مي‌دهد. روح اميد را با ﴿عسي الله أن يتوب عليهم﴾ در اينها مي‌دمد. وعده را با ﴿إنّ الله غفور رحيم﴾ تأمين مي‌كند. ممكن است ذات اقدس الهي از اينها بگذرد، بر اينها توبه كند. معمولاً ﴿يقبل التوبهٴ عن عباده﴾ آنجا كه بعداً در همين سورهٴ مباركهٴ توبه خواهيم داشت كه با كلمهٴ عن ذكر شده است ﴿يقبل التوبهٴ عن عباده﴾ ﴿خذ من أموالهم صدقهٴ تطهّرهم و تزكّيهم بها و صلّ عليهم إنّ صلاتك سكن لهم و الله سميع عليم ٭ ألم يعلموا أنّ الله هو يقبل التوبهٴ عن عباده﴾ نه من عباده. با اينكه به حسب ظاهر بايد گفت از او قبول مي‌كند چون اين من نشانهٴ پيوند است، آن كلمهٴ عن نشانهٴ تجاوز و عبور است. اما اينجا كلمهٴ عن استعمال شده است كه حالا در بحثهاي بعد به خواست خدا خواهد آمد كه اين توبه را با تجاوز تلقيح كند در حقيقت، تركيب كند. حالا توبه كرده، توبه‌اش توبهٴ نصوح نبود، يك سلسله كمبود هم دارد بالاخره، او را هم مي‌گذرد. اين چنين نيست كه حالا حتماً توبه بايد توبهٴ نصوح باشد وگرنه خدا قبول ندارد، نه يقبل التوبهٴ متجاوزاً عن عباده كه با كلمهٴ عن ذكر شده. يك چنين خدايي هم اميد را تزريق كرد با ﴿ عسي الله أن يتوب عليهم﴾، هم وعده داد ﴿إنّ الله غفور رحيم﴾. اينها كساني‌اند كه اهل اعترافند. بنابراين يكي از بهترين نعمتها آن است كه انسان با ذات اقدس الهي اين رابطه داشته باشد حالا يا در نماز، يا در غير نماز، در حال سجده، يا قنوت بالاخره اين لسان مقرّ بالذنوب، مقراً بالذنوب و مانند آن را داشته باشد بگويد خدايا من قبول دارم و بد كردم، كه اين يك درجه‌اي است براي توبه. فرمود اين گروه اين فضيلت را دارد اما آنها ﴿مردوا علي النفاق﴾اند هر چه هم پيغمبر اسلام (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در اينها نصيحت مي‌كرد اثر نمي‌كرد. ﴿و آخرون اعترفوا بذنوبهم خلطوا عملاً صالحاً و آخرَ سيئاً عسي الله أن يتوب عليهم إنّ الله غفور رحيم﴾

«و الحمد لله رب العالمين»