81/01/27
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 100 الی 101
﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدَاً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾(100)﴿وَمِمَّنْ حَوْلَكُم مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ مَرَدُوا عَلَي النِّفَاقِ لاَتَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُم مَرَّتَيْنِ ثُمَّ يُرَدُّونَ إِلَي عَذَابٍ عَظِيمٍ﴾(101)
گرچه هجرت و نصرت مخصوصاً سبقت در هجرت و سبقت در نصرت جزو فضائل هست اما هيچكدام از اينها رافع تكليف نيست طوري كه اگر كسي بعداً مرتكب گناهي شده باشد خدا از او صرفنظر بكند اينچنين نيست بلكه هر كسي اگر گناه كرد گرفتار كيفر گناه خود خواهد شد و ذات اقدس الهي از گناهكار راضي نيست اگر در ذيل اين آيه آمده كه (رضي الله عنهم و رضوا عنه) اين ناظر به حال كساني است كه حدوثاً و بقائاً داراي وصف هجرت و نصرت بودند و عمده آن است كه «المهاجر من هجر السيّئات» از خود پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيده است كه مصداق بارز هجرت آن است كسي از معصيت به اطاعت مهاجرت كند ﴿و الرّجز فاهجر﴾ اگر كسي از گناه مهاجرت كرد مرضي خدا است بنابراين صرف سبقت در هجرت يا نصرت گرچه فضيلت است اما رافع تكليف نيست جناب فخر رازي تلاش و كوشش زيادي كردند كه با اين آيه افضليت ابابكر را ثابت كنند و استحقاق ايشان را براي امامت غافل از اينكه اين آيه هرگز ناظر به اين نيست كه كسي بعداً چه كار ميكند ناظر به آن است كه كسي تا حال اين كار را كرده است مرضي خدا است اگر اين كارهاي او لله باشد اگر خود اين كارها لله نبود كه مورد رضا نيست اگر تاكنون اين كارها مرضي خدا بود تاكنون مورد رضايت است و اگر از اين به بعد يك خطايي از او ظاهر بشود كه ﴿إنّ الله لايرضي عن القوم الفاسقين﴾ يا ﴿لايهدي القوم الفاسقين﴾ لايرضي كه قبلاً آياتش هم خوانده شد بنابراين اين تلاش و سعي ايشان هم نارواست چه اينكه ﴿والّذين اتبعوهم بإحسانٍ﴾ برخي از مفسران اهل سنت اينچنين معنا كردهاند كه شما درباره صحابه حرف بد نزنيد ﴿والّذين اتّبعوهم بإحسانٍ﴾ يعني شما تابع صحابه باشيد به احسان و نيكي درباره اينها جز نيك چيز ديگر نگوييد اين هم با ساير خطوط كلي قرآن كريم ناسازگار است ما موظفيم دربارهٴ نيكان نيك بگوييم و درباره بدان هم تبري بجوييم اين تولّي و تبرّي جزو دستورات ديني ما است كه ما همانطوري كه ذات اقدس الهي از گناه و گناهكار منزجر است ﴿و كلّ ذلك كان سيّئه عند ربّك مكروهاً﴾ بندگان خدا هم بايد همينطور باشند از سيّئ و صاحب سيّئ از كار سيّئ و صاحب سيّئ و مسيئ بايد تبرّي داشته باشند. مطلب ديگر آن است كه گرچه سبقتي در هجرت و نصرت از نظر تاريخي نصيب ما نيست ولي هركدام ما موظفيم بلكه مورد تشويق و اينها هم هست كه بگوييم ﴿واجعلنا للمتّقين إماماً﴾ آنهايي كه جزو سابقون اولون از مهاجر و انصار بودند آنها برابر با بخشهاي پاياني سوره مباركه فرقان اينها امام ديگران هستند در بخشهاي پاياني سوره مباركه فرقان آيهٴ 74 سورهٴ فرقان اين است كه ﴿ والّذين يقولون ربّنا هب لنا من أزواجنا و ذرّياتنا قرهٴ أعين و اجعلنا للمتقين إماماً ﴾ اينها كه داراي همتهاي والا هستند نه تنها براي خودشان تقوا طلب ميكنند بلكه به خداي سبحان عرض ميكنند آن توفيقي بده كه متقيان به ما اقتدا كنند ما امام متّقين باشيم هر كسي در حوزه خودش حالا يا در منزل خودش امام متقين است يا در محله خودش امام متقين است يا در مسجد خودش امام متقين است يا در حوزه درسش امام متقين است يا در حوزه امامت جماعت و جمعهاش يا در حوزهٴ رياستش بالاخره اگر تقواي او كامل بود در سيرت و سنت او جز تقوا چيزي ديگر نشد قهراً متقيان به او اقتدا ميكنند يعني عمل او را ميبينند و برابر عمل او شيفته عمل او هستند و به دنبال عمل او هم عمل صالح انجام ميدهند اين شخص در حوزه كاري خود امام المتقين است هر كدام از ما مأموريم اين دعاها را داشته باشيم ما را تشويق هم كردند كه گفتند شما از ذات اقدس الهي بخواهيد بگوييد ﴿واجعلنا للمتقين إماماً﴾ اگر كسي در خانهاش طوري بود كه ﴿قو أنفسكم و أهليكم ناراً وقودها النّاس و الحجارهٴ﴾ او در منزلش راست زندگي كرد و راست گفت آن طوري هم كه در بيرون بود در درون بود آن طوري هم كه در درون بود در بيرون منزل هم باشد بچهها ببينند اين يك رنگ است آن حرفي را كه بيرون ميزند در درون هم همانطور عمل ميكند و هركاري هم كه در درون منزل دارد در بيرون هم همانجور رفتار ميكند قهراً آنها تربيت ميشوند پس اگر كسي ﴿قو أنفسكم و أهليكم ناراً وقودها الناس و الحجارهٴ﴾ شد در داخل منزل با رفتار خودش با سنت و سيرت خودش مربي بچههاي خوبي بود اين امام متقيان است در همان حوزه چهار پنج نفره اگر استادي اين چنين بود و اگر امام جمعه يا جماعتي اين چنين بود و اگر نويسندهاي اين چنين بود بالاخره هر كسي در حوزه كاري خود كساني كه با او مأنوسند ببينند اين راست ميگويد و راستي هم براي جان آدم لذيذ است هيچ ميوهاي به اندازه راستي براي ذائقهٴ جان شيرين و گوارا نيست لازم نيست به انسان بگويند هر كاري را كه اين آقا ميكند شما هم بكنيد آدم خودش مجذوب ميشود چنين آدمي امام متقيان است ﴿واجعلنا للمتقين إماماً﴾ سابقون أوّلون جزء مصاديق اين آيه پاياني سوره مباركه فرقانند كساني كه سبقت داشتند به هجرت و جزء سابقون اولون بودند يا سبقت داشتند به نصرت و جزء سابقين اولين بودند اينها جزء امام متقيناند حالا تا برسد به آن امام معصوم كه امام الأئمّه است در حقيقت به ما گفتند شما ميتوانيد امام ديگران باشيد يعني طرزي زندگي كنيد كه مردان بزرگ و پرهيزگار به شما اقتدا كنند نه فقط در نماز به شما اقتدا كنند در همه كارها به شما اقتدا كنند خب پس ﴿والسّابقون الأوّلون﴾ جزء ﴿و اجعلنا للمتقين إماماً﴾ بودند ﴿من المهاجرين و الأنصار و الّذين اتّبعوهم بإحسانٍ رضي الله عنهم و رضوا عنه) در دو بخش از قرآن كريم يك اصل كلي را كه جزو محكمات است اشاره كرده يكجا فرمود ﴿إن عدتم عدنا﴾ يك جا فرمود ﴿إن تعودوا نَعُد﴾ فرمود اينچنين نيست كه حالا اگر ما اينجا وعده داديم يا وعيد داديم اين براي ابد باشد اين وعده ما تابع كارهاي شما است اين وعيد ما هم تابع كارهاي شما است اگر شما برگشتيد اوضاع هم برميگردد ﴿إن عدتم عدنا﴾ ﴿إن تعودوا نَعُد﴾ پس اينچنين نيست كه اگر كسي جزء مهاجرين باشد يا جزء انصار باشد و رضايت ابدي براي او تأمين شده باشد نمونهاش هم جريان ثعلبه بود كه خوانديم كساني هم بودند كه صحابت را درك كردند هجرت را درك كردند نصرت را درك كردند و ملعون هم شدند آن هم طبق شواهد قرآني و روايي آن هم بحثش گذشت بعد فرمود ﴿ و ممّن حولكم من الأعراب منافقون ﴾ ذات اقدس الهي كه ﴿أعطي كلّ ذي حقٍ حقّه﴾ اينچنين نيست كه به طور جمع حكم بكند و خصوصيتهايي كه مال برخي افراد هست آنها را ملحوظ نكند حق هر ذي حقّي را رعايت ميكند يك فتنهاي اگر در بين دسيسهگران وجود دارد آن را هم بازگو ميكند دو اعلام خطر هم كند سه آبروي او را هم تا آن مرز امكان حفظ ميكند چهار و رهبر مسلمين يعني پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و امام معصوم﴿ سلام الله عليه﴾ آن خصوصيت را بازگو ميكند كه چه كسي است و چه كاري دارد ميكند پنج اما آبرو را در فضاي جامعه حفظ ميكند مگر اينكه آنها ديگر تجري كنند به سوء اختيار خودشان به حريم اسلام و مسلمين بخواهند تعدي كنند كه ﴿ أم حسب الّذين في قلوبهم مرض أن لن يخرج الله أضغانهم﴾ آن روز ديگر بالاخره آنچه در درون آنها است بيرون ميآورد. خب لذا هم خوبها را ذكر ميكند هم بدها را ذكر ميكند اين اختصاصي به، جزو خطوط كلي اسلام است اختصاصي به حوزهٴ قرآن و مانند آن ندارد درباره اهل كتاب درباره يهوديها فرمود اينها اينطوري هستند داخلشان آدمهاي خوب است اهل نماز شب هستند مبين آيات الهي هستند آيات الهي را اقامه ميكنند اجرا ميكنند بزرگاني هم بودند كه در ايران قبل از جريان الحاد ماني اين جريان زرتشتي را حفظ كردند يا جريان يهودي و مسيحي را حفظ كردند ﴿ومن أهل الكتاب أمهٴ قائمهٴ يتلون آيات الله ﴾ در ايران بودند در غير ايران بودند و ذات اقدس الهي آنها را هم به عظمت ياد ميكند اما آنهايي كه اهل كتاب هستند ﴿ومن أهل الكتاب أمهٴ قائمهٴ﴾ نيستند و كارشان دسيسه و تحريف است آن را هم مشخص ميكند در سوره مباركه نساء آيه 46 اينچنين فرمود ﴿ من الّذين هادوا يحرّفون الكَلِم عن مواضعه و يقولون سمعنا و عصينا و اسمع غير مسمع ﴾ پس هم در بين اهل كتاب آن رجال علمي و ديني و با تقوا را به نيكي ياد كرد فرمود ﴿ و من أهل الكتاب أمهٴ قائمهٴ يتلون آيات الله ﴾ اين با عظمت با تجليل از آنها اسم برد بعد هم فرمود ﴿ و من الّذين هادوا يحرّفون الكلم ﴾ تا مردم بدانند كه اينها يكدست نيستند كه بحث فعلي ما دربارهٴ اهل كتاب و اقليتهاي ديني نيست بحث در اين است كه اين جزو خطوط كلي قرآن كريم است كه بازگو ميكند در جريان مؤمنين كه فرمود عدهاي جزو سابقون اوّلون هستند جزو مهاجرين هستند جزو انصار هستند واتّبعوهم بإحسان هستند جزو رضي الله عنهم هستند و رضوا عنه هستند در اين اثناء هم فرمود كه نه مواظب باشيد يك عده آدمهاي فتنهگر هم در بينشان هست هم از اين روستاييها هم از اين شهريها ﴿و ممّن حولكم من الأعراب منافقون﴾ اين يك ﴿و من أهل المدينهٴ مردوا علي النّفاق﴾ اين دو برخيها خيال ميكردند كه اين يك تقديم و تأخيري است يعني و ممّن حولكم من الأعراب و من أهل المدينهٴ منافقون ولي اينچنين نيست سر اين تكرار كه به صورت جمله مستقل آمدند گفتند به اينكه يك عده منافقين در آن روستائيها هستند روستائي هستند منافق هستند اما شهري آن سياست بازياش منافقانهتر است او تمرين كردهتر است او فتنهجوتر است ﴿ومن أهل المدينهٴ مردوا علي النفاق﴾ اينها مارد هستند متمرد هستند و متمرّن هستند هم تمرين كردهاند هم متمرد اينها كارآزموده هستند در نفاق آن روستاييهايشان منافق هستند البته اما اينها يك منافق كارآمدي هم هستند پس ﴿وممن حولكم من الأعراب منافقون﴾ اين يك ﴿ومن أهل المدينهٴ﴾ نه تنها منافق در بين آنها هست بلكه اينها ﴿مردوا علي النفاق﴾ اين مُرود كه شيطان مارد از همين باب است مَرَده هم جمع مارد است نه جمع مريد مَرَده يعني انسانهاي متمرد شيطان را هم كه مارد ميگويند به همين مناسبت است اين هم از يكدستي و خلوص نشان ميدهد آن سنگ امرد يا رمل امرد آن جا كه گياهي در آن نباشد و اينها امرد را به اين مناسبت امرد ميگويند اين يكدست منافق است منتها نرم است يك نفاق نرمي دارد كه كسي باخبر نيست نفاق او سركش نيست اگر يك رمل نرمي باشد كه گياه نرويد ميگويند رملهٴ مَرداء خب پس اينها سركشي ندارند كه كسي بفهمد مارد هستند هم تمرين كرده هستند كه مَرَدَ به معني مَرَنَ آمده و هم نفاقشان نرم است سركشي نيست كه زود بفهمند فرمود شهريها هم اينطوري است شهريها اينطوري هستند روستائيها هم همچنان البته شهريها بدتر از روستاييهايند ﴿مردوا علي النفاق﴾ بعد فرمود ﴿لاتعلمهم نحن نعلمهم﴾ اينكه فرمود تو نميداني نه يعني تو پيغمبر چون در همين سوره مباركه توبه دو جا آمده كه يك مقدارش هم گذشت كه فرمود ﴿ قل اعملوا فسيري الله عملكم و رسوله ﴾ فرمود هر كاري كه ميكنيد بكنيد خدا ميبيند پيغمبر ميبيند يكجا دارد ﴿والمؤمنون﴾ يكجا ندارد پس هر كاري را كه انسان انجام ميدهد وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميبيند مسأله روايات عرض اعمال كه فراوان است هر كاري را انسان انجام ميدهد وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميبيند اين كه فرمود لاتعلمهم نظير آن آيه است كه در سوره مباركه انفال خوانديم آيهٴ 60 سوره انفال اين بود كه ﴿ و أعدّوا لهم ما استطعتم من قوهٴ ﴾ فرمود شما آن نيروهاي نظامي خود را تجهيز كنيد هميشه آماده باشيد ﴿ومن رباط الخيل﴾ هم آن نيروي هواييتان زمينيتان بالاخره سواره نظامتان پياده نظامتان همه اينها را آماده كنيد برابر روز ﴿ترهبون به﴾ چند گروه را يك ﴿عدوّ الله و عدوّكم﴾ كه اينها را ميشناسيد خب كسي كه كافر است دشمن خدا است شما ميشناسيد كسي كه رودرروي با شما ميجنگد اين دشمن شما است ميشناسيد گروه سوم ﴿ و ءاخرين من دونهم لاتعلمونهم الله يعلمهم﴾ يك گروه فتنهگري هم هستند كه شما آنها را نميشناسيد خدا آنها را ميشناسد شما براي آنها هم مسلّح و آماده باشيد اين سه گروه به فكر براندازي هستند آنهايي كه صريحا كافر هستند آنهايي كه صريحاً با شما درگير جنگ هستند يك گروهي هم هستند كه شما آنها را نميشناسيد خدا آنها را ميشناسد اينها همان گروه منافق هستند ﴿ و ءَاخرين من دونهم ﴾ كه ﴿ لاتعلمونهم الله يعلمهم ﴾ اينجا نفرمود لاتعلمهم به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نگفت به مؤمنين خطاب كرد كه شما آنها را نميشناسيد برابر آياتي كه در همين سوره مباركه توبه كه محل بحث است آمده و ساير آيات هركاري را كه انسان انجام ميدهد وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و ائمه ﴿ عليهم السلام﴾ ميبينند بنابراين سخن در اين نيست كه پيغمبر﴿ص﴾ نميداند ﴿ قل اعملوا فسيري الله عملكم و رسوله ﴾ اما سخن در اين است كه جامعه اسلامي نميداند اين چند تا خاصيت دارد يكي اعلام خطر است به منافقين و متمرّدين كه بالاخره ما ميدانيم شما داريد چكار ميكنيد با كسي روبرو هستيد كه هم ميداند و هم مكر شما كليدش به دست او است مشكل شما اين است كه شما نميبينيد كسي را كه شما را ميبيند و نميدانيد كه كليد مكر شما هم به دست او است ﴿و عند الله مكرهم و إن كان مكرهم لتزول منه الجبٰال﴾ بالاخره مكر يك كار مستوري است يك كار شفاف و روشني نيست اين كارهاي مستور پيچيده بالاخره يك رمزي دارد فرمود اين رمز كار شما پيش ما است آن وقت شما با اين چطوري ميتوانيد اصلاً فرض ندارد كسي در برابر خدا بخواهد بجنگد يك وقت است ممكن است كسي در برابر يك ارتش قهاري ميجنگد ميگويد من ولو يك لحظه هم باشد مقاومت ميكنم ولي بعد كشته ميشوم اين فرض دارد يك كسي در برابر يك لشگر جرّار بايستد بگويد من ولو به اندازه يك تير مقاومت ميكنم بعد كشته ميشوم اين فرض دارد اما اگر كسي بخواهد با كسي بجنگد كه تمام هستي او سرباز او است اين فرضش محال است نه خود كار محال اين بيان نوراني حضرت امير ﴿سلام الله عليه﴾ است كه شما بدانيد كه «أن جوارحكم جنوده» «واعلموا عباد الله أن جوارحكم جنوده و خلواتكم عيونه» فرمود همه اعضاي شما سربازان خدا هستند حالا اگر كسي خواست خدا خواست كسي را بگيرد خب با دست او ميگيرد ديگر يك حرفي را ميزند رسوا ميشود يك جايي را امضا ميكند يك چيزي را امضا ميكند يك جايي ميرود كه گرفتار ميشود اينطور نيست كه ذات اقدس الهي اگر خواست كسي را بگيرد از جاي ديگري لشگر كشي بكند خود اين شخص سرباز او است خب در چنين حالي جنگ با خدا مقدور نيست اصلاً مفروض نيست فرض صحيح ندارد فرمود به اينكه بدانيد كليد كارهاي شما پيش ما است ما فعلاً آبرويتان را حفظ كرديم يك هشدار اجمالي به امت اسلامي است كه بدانيد داخل شماها اينطوري هم هستند يك عده منافقين سادهلوح ابتدايي هستند در روستاها يك عده منافقين كاركرده سياست باز هستند در شهرها ﴿و ممّن حولكم من الأعراب منافقون﴾ ﴿و من أهل المدينهٴ مردوا علي النفاق ﴾ بدانيد به طور اجمال كه اين دو گروه هستند ﴿لاتعلمهم﴾ اما ﴿نحن نعلمهم﴾ خب اين يك وظيفه خوبي است البته روزي كه لازم باشد برابر ﴿أم حسب الّذين في قلوبهم مرض﴾ يعني آيه 29 سورهٴ 47 كه به نام مبارك پيغمبر ﴿ عليه و آله آلاف التحيهٴ و الثناء﴾ است در آن سورهٴ 47 آيهٴ 29 به اين صورت آمده ﴿ أم حسب الذين في قلوبهم مرض أن لن يخرج الله أضغانهم ﴾ اين مطلق است هم در دنيا هم در آخرت ممكن است باشد بالاخره يك روزي خدا آن درون را بيرون ميآورد حالا اگر مصلحت بود در دنيا، نبود در آخرت آن هم كه فرمود اينها كيدهايشان را ميكنند ﴿و عند الله مكرهم و إن كان مكرهم لتزول منه الجبٰال﴾ هم براي همين است كه به اينها هشدار بدهد شما در برابر ذات اقدس الهي توان مقاومت نداريد خب چندين خاصيت دارد اين اعلام يكي به خود منافقين فهماندن است يكي به امت اسلامي هشدار دادن است يكي رهبر مسلمين را محتاط كردن است كه اينها هستند و اسلام اينها را به عنوان (رضي الله عنه) يا ﴿واتّبعوا بإحسانٍ﴾ اينها را باور نكنند ﴿ و ممّن حولكم من الأعراب منافقون﴾ اين يك ﴿و من أهل المدينهٴ مردوا علي النفاق ﴾ دو ﴿لاتعلمهم﴾ اما ﴿نحن نعلمهم﴾ بعد هم فرمود به اينكه اگر اينها بالاخره توبه نكردند و به همان نفاقشان ادامه دادند ما اينها را چند بار عذاب ميكنيم ﴿سنعذّبهم مرّتين﴾ حالا يا عذاب دنيا يا عذاب آخرت يا دو بار اينها را رسوا ميكنيم هم عذاب مال هم عذاب جان يك وقت هم عذاب سياسي هم عذاب اجتماعي اين براي مرتين وجوهي گفته شد يك وجه ديگري هم محتمل است كه حالا عرض ميكنيم اين درباره منافقين چند جا همين سوره مباركه توبه گذشت نظير آيهٴ 85 اين سوره توبه كه فرمود ﴿ و لاتعجبك أموالهم و أولادهم إنّما يريد الله أن يعذّبهم بها في الدنيا و تزهق أنفسهم و هم كافرون ﴾ فرمود اينهايي كه از امكانات مالي يا فرزند و قبيله برخوردارند داراي فرزندان زيادي هستند و داراي مال زيادي هستند شما را به اعجاب و شگفتي وادار نكند براي اينكه اينها مورد تعذيب الهي هستند خدا ميخواهد به وسيله همينها خب اگر خداي ناكرده فرزند نااهل درآمد معتاد درآمد بساط كار را به هم زد همان فرزند وسيله تعذيب پدر است ديگر مال هم همينطور است ﴿ولاتعجبك أموالهم و أولادهم إنّما يريد الله أن يعذّبهم بها في الدنيا و تزهق أنفسهم و هم كافرون ﴾ احتمال اينكه منظور از اين مرّتين تكرار و كثرت باشد نه دو بار اين هست چون در قرآن كريم از اين تعبيرات هم آمده وقتي ميگويند دو بار يعني بيش از يكبار نه دو بار يعني كمتر از سه بار در سوره مباركهٴ ملك كه آيهٴ چهارم به اين صورت آمده است ﴿ ثم ارجع البصر كرّتين ينقلب إليك البصر خاسئاً و هو حسير﴾ معنايش اين نيست كه شما اگر دو بار نگاه بكنيد عالم را بينظم نميبينيد مثلاً اگر بار سوم نگاه بكنيد اينچنين است نخير منظور آن است كه بيش از يك بار حالا يا دو بار يا سه بار يا ده بار يا بيست بار يا صد بار صد بار هم نگاه بكني اينطور است اين كه فرمود شما دو بار كرّتين نه يعني دو مرتبه يعني مكرر انجام بدهي حالا دو مرتبه يا بيشتر.
جواب سؤال حالا يكبار بله يكبار تكرار كرد يا دو بار تكرار كرد چون بالاخره تثنيه ياء و نون يا الف و نون براي تعدد همان ماده است يكبار تكرار كرد يا دو بار اصل تعبير هم اين است ﴿فارجع البصر هل تري من فطور﴾.
جواب سؤال بسيار خوب اينجا هم همينطور است ممكن است كه اينكه فرمود ﴿سنعذّبهم مرّتين ﴾ ما چند بار اينها را عذاب ميكنيم به انحاء گوناگون آنها را رسوا ميكنيم گاهي عذاب سياسي دارد گاهي عذاب اجتماعي دارد گاهي عذاب فرزند دارد گاهي عذاب مال دارد گاهي عذاب حيثيتي دارد گاهي عذابهاي زندان دارد گاهي عذاب شكست دارد اينچنين نيست كه فقط دو بار عذاب بدهد نظير دو ركعت نماز صبح كه همين دو ركعت است و بيشتر نيست بنابراين اينكه فرمود ﴿سنعذّبهم مرتين﴾ اينچنين نيست كه دو بار در برابر سه بار باشد يعني بيش از يك بار حالا يا دو بار مصطلح است يا بيشتر اين هم محتمل است چه اينكه در سوره مباركه احزاب هم مشابه اين آمده است آيه 30 سوره احزاب اين است كه ﴿ يا نساء النبي من يأت منكنّ بفاحشهٴ مبينهٴ يضاعف لها العذاب ضعفين ﴾ نه يعني دو بار ﴿ و كان ذلك علي الله يسيراً﴾ يعني ما چند بار بالاخره مكرر عذاب ميكنيم بنابراين هم محتمل است كه ﴿سنعذّبهم مرتين﴾ ناظر به دو بار عذاب رسمي و مهم باشد و هم ممكن است ناظر به اين باشد كه چندين بار ما اينها را عذاب ميكنيم ﴿سنعذّبهم مرتين﴾ تازه اين مال دنيا ﴿ثمّ يردّون إلي عذاب عظيم﴾ در برابر فوز عظيمي كه بهره مهاجرين و انصار ميشود اينها گرفتار عذاب عظيم هستند براي اينكه آنها به همان دليل كه حافظان دين هستند از فوز عظيم برخوردار هستند اينها به دليل اينكه مخرّبان دين هستند گرفتار عذاب عظيم هستند آنها جزو ﴿واجعلنا للمتقين إماماً﴾ هستند اينها جزو ائمهٴ كفر هستند براي اينكه همين اينها كه ﴿مردوا علي النفاق﴾ يك عده را هم به دنبال خودشان ميكشانند ﴿فقاتلوا أئمهٴ الكفر إنّهم لا أيمان لهم﴾ همينها كه در زمان پيغمبر با ديدن پيغمبر عصرشان با ديدن قرآن و معجزه به اين صورت ﴿مردوا علي النفاق﴾ درآمدند خب ديگران هم در بعد از پيغمبر ﴿ صلّي الله عليه و آله و سلّم ﴾ كاملاً گمراه كردند اينها كه ميشوند جزو ائمه كفر گرفتار عذاب عظيم هستند آنها كه ميشوند جزو ائمه تقوا از فوز عظيم برخوردار هستند .
جواب سؤال: اين چون با آيات قبلي كه همين سورهٴ مباركه توبه دارد و بعد كه ﴿ قل اعملوا فسيري الله عملكم و رسوله ﴾ سازگار نيست فرمود هركاري كه بكنيد پيغمبر ميبيند وجود مبارك پيغمبر ﴿ صلّي الله عليه و آله و سلّم ﴾ فرمود به اينكه «تنام عينى و لاينام قلبى» قلب من نميخوابد غفلت سهو نسيان جهل اينها خواب قلب است خب اگر دو جا در همين سوره مباركه توبه فرمود هر كاري كه ميكنيد خدا ميداند و پيغمبر هم ميداند يكجا مؤمنين هم اضافه شده است كه منظور ائمه ﴿ عليهم السلام ﴾ هستند يكجا اضافه نشده و اينها چون مثبتين هستند تعارضي هم ندارند خب پس اگر همين سوره دو جا فرمود هر كاري كه ميكنيد پيغمبر ميداند معلوم ميشود آن از آن جهتي كه داراي ولايت الهي است ميفهمد و ميداند منتها آيا وظيفه دارد كه اجرا بكند يا نه آن راه ديگر است در نوبتهاي قبل هم گذشت كه بعضي از علوم است كه فوق تكليف است تكليفآور نيست علم ملكوتي اينچنين است علم غيب اينچنين است اينها عالم هستند كه چه ميگذرد ولي در برابر او مكلف نيستند خود پيغمبر اكرم ﴿ صلّي الله عليه و آله و سلّم ﴾ رسماً در محكمه اعلام كرد كه «إنّما أقضي بينكم بالأيمان و البيّنات» صريحاً اعلام كرد فرمود كه من در محكمهٴ قضا فقط روي شاهد و سوگند حكم ميكنم مدعي بايد بيّنه اقامه كند منكر بايد سوگند ياد كند بعد هم فرمود اگر كسي سوگند دروغي ياد كرد يا شاهد زور و بينه دروغي ارائه كرد و مالي را با حكم من از محكمه من گرفت «فكأنّه قطعهٴ من النار» اين را صريحاً اعلام كرد گاهي اتفاق ميافتاد در قضاهاي حضرت امير ﴿سلام الله عليه﴾ يا قضاهاي خود پيغمبر اكرم ﴿ صلّي الله عليه و آله و سلّم ﴾ براي اثبات كرامت و معجزه اينها از آن علم غيب استفاده كنند ولي بنا بر اين نبود كه بنا بر علم غيب محكمه انجام بشود كه اگر مردم بدانند كه فوراً اسرار آشكار ميشود كه كسي از ترس خلاف نميكند كه بنابراين آن علم ملكوتي فوق تكليف محكمه و نماز جمعه و نماز جماعت و عبادات و اينها است لذا اگر طبق آن علم ملكوتي كسي بداند كه امشب كه نوزده ماه مبارك رمضان است وقتي وارد مسجد بشود حتماً شمشير ميخورد او ديگر مكلف نيست كه به آن عمل نكند جريان سيد الشهداء ﴿ سلام الله عليه ﴾ اينطور است جريان امام مجتبي ﴿ سلام الله عليه﴾ اينطور است آن اصلاً با علم به ذات تكليف نبود در هيچ كار باعث تكليف نبود گاهي كه ذات اقدس الهي دستور ميداد برابر آن براي حفظ كرامت يا معجزه انجام بدهد اينطور است كه قضاهاي حضرت امير از اين قبيل دارد كه غالب خب آخر آنروز زير مجموعهٴ حضرت امير حكومتهاي فراواني بود ديگر يعني كل حكومت اسلامي بعد از شكست امپراطوري ايران و امپراطوري روم و درهم شكستن شبه جزيرهٴ العرب تقريباً قسمت مهم روي زمين كه آلان به صورت پنجاه دولت يا پنجاه كشور در آمده آنروز همهاش در اختيار حضرت امير بود البته عدهاي طغيان داشتند سركشي داشتند و آن حكومتها و آن معيارهاي اصلي آن پروندههاي مهم به دست خود حضرت امير تعقيب ميشد حضرت امير هم برابر ايمان و بيّنات حكم ميكردند خود پيغمبر ﴿ صلّي الله عليه و آله و سلّم ﴾ همينطور است آن علم ملكوتي فوق آن است كه باعث تكليف باشد يك علمي نيست كه در علم اصول بگويند اين حجّت است اين مافوق حجت است يك علمي است كه در اصول فقه حجيت آن تثبيت ميشود به درد فقه ميخورد يك علمي است به درد نظام هستي ميخورد لذا ذات اقدس الهي فرمود هر كاري كه ميكنيد پيغمبر ميبيند ﴿ قل اعملوا فسيري الله عملكم و رسوله ﴾ اين سين هم سين تحقيق است نه سين تسويف براي اينكه اينچنين نيست كه خدا بعدها ببيند ﴿قل اعملوا فسيري الله﴾ سين تحقيق است يعني حتماً البته خدا ميبيند پيغمبر هم ميبيند .
جواب سؤال آن از اجمال و تفصيل است مثل اينكه آدم در قفسه كتابخانه خود يك كتاب دارد ميخواهد بياورد ميخواهد نياورد ولي در اختيار خودش است اين «لو شائوا علموا» يعني در اختيار خودش است ميخواهند از اجمال به تفصيل بياورند و مانند آن .
جواب سؤال آن دربارهٴ ملائكه است دعاي كميل را ميفرماييد آن درباره ملائكه است آن خداي سبحان آنروز هم گذشت كه او با ما ستّارانه رفتار ميكند براي اينكه آبروي ما محفوظ باشد درباره فرشتهها كه اصلاً فرشتهها را فرستاده ﴿إنّ عليكم لحافظين ٭ كرام الكاتبين ٭ يعلمون ما تفعلون ﴾ اصلاً آنها را فرستاده كه اعمال ما را بنويسند اگر ما يك قدري روبراه باشيم بعضي از كارهاي ما را هم ذات اقدس الهي حتي اجازه نميدهد كه آنها هم بفهمند .فرمود اين فرشتگان را فرستادي براي اعمال ما اصلاً اينها كارشان هم همين است اما اينچنين نيست كه حالا علم اينها بالذات باشد كه تو اينها را فرستادي اينها مأمور تو هستند و چيزي كه مخفي شده برآنها «و برحمتك أخفيته و بلطفك سترته» نه اينكه آنها غفلت كردند آنها اهل غفلت و سهو و نسيان نيستند تو نگذاشتي آنها بفهمند همانطوري كه علم آنها با تعليم شما است غفلت آنها هم با اغفال شما است سهو آنها هم با اسهاء شما است نسيان آنها هم با انساء شما است شما اجازه نداديد آنها بفهمند «و برحمتك أخفيته» خب.
جواب سؤال بله منتها حالا درجاتش فرق ميكند البته اول آنجا در اصل پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) به بركت پيغمبر عالم ميشوند ديگر آنجا اينطور است خب بنابراين نسبت به شخص پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در همين سوره توبه دو جا به صراحت فرمود هركاري ميكنند تو ميداني اين ديگر نميشود گفت كه يك همچه كار مهم سياسي كه يك عده روستايي يك عده شهري دارند فتنه ميكنند اين نداند اينطور نيست كسي يك كار ريز در خانهاش بكند در مطبخ خانهاش انجام بدهد پيغمبر ميبيند اين كار اساسي را نداند نميشود كه .
جواب سؤال نه علم غيب است ديگر خب بنابراين اينكه فرمود ﴿لاتعلمهم﴾ مناسب اين است كه برابر همان آيه 60 سوره انفال معنا بشود كه به مسلمين خطاب ميكند كه شما مجهز باشيد مسلح باشيد ﴿و أعدوا لهم ما استطعتم من قوهٴ و من رباط الخيل ترهبون به عدو الله﴾ يك ﴿و عدوّكم﴾ دو ﴿و آخرين من دونهم﴾ كه ﴿لاتعلمونهم الله يعلمهم﴾ سه كه در حقيقت شما نميدانيد.
جواب سؤال بله؟ آن بله خب نسبت به او بالأصاله اين است اينها همهشان مثبتين هستند معارض هم نيستند مفهوم ندارد كه الله يعلم و رسول الله لايعلم به دليل همان دو جاي همين سوره مباركه توبه فرمود ﴿ قل اعملوا فسيري الله عملكم و رسوله ﴾ اينها چون مثبتين هستند معارض هم نيستند كه مثلاً من بگويم اينجا مفهوم دارد يعني الله يعلم و رسول الله مع ذلك لايعلم بعد بگوييم كه آن آيه كه دارد رسول الله يعلم اينها معارض هستند اينها مثبتان هستند و مثبتين هستند تعارض ندارند ﴿لاتعلمهم﴾ اولاً خطاب به مردم است نه خطاب به رسول الله رسول الله خودش عالم است ثانياً اگر باشد يعني بالاصاله خدا ميداند اينچنين نيست كه فقط خدا ميداند پيغمبر نميداند لا بالأصاله و لا بالتّبع به تعليم الهي براي اينكه با آن دو تا آيهاي كه در همين سوره توبه آمده ﴿ قل اعملوا فسيري الله عملكم و رسوله﴾ هماهنگ نيست.
« والحمد لله رب العالمين»