81/01/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 100
﴿وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدَاً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾(100)
اگر ﴿و السابقون الاولون﴾ عطف جمله بر جمله باشد كه برخي از مفسران بر آن هستند اين اعم از آن است كه كساني كه سابق هستند و پيشگامان نهضت اسلامي هستند خواه از اعراب باشند خواه از عرب باشند خواه از اهل باديه باشند خواه از اهل شهر باشند اختصاصي به اعراب مصطلح ندارد عمده در مسأله سابقون الاولون آن است كه آيا حدّي براي اين شرعا ذكر شده است يا نه مرزي ذكر شده است يا نه كه اگر كسي تا اين حد هجرت كرد از مكه به مدينه يا از غير مكه به مدينه و دين خدا و پيغمبر اكرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) را ياري كرد جزو مهاجرين و انصار باشد و گر نه مشمول عنوان مهاجر و انصار نباشد همانطوري كه در بحثهاي اوليه ما مشاهده فرموديد حدي مشخص نشده است عنوان صحابه بودن هم مورد اختلاف است كه چه كسي را از اصحاب ميشمرند صحابي دانند آيا كسي كه مطلق حضور را ادراك كرده است صحابي است يا يك سال دو سال حداقل بايد محضر حضرت را درك ميكرد تا صحابي باشد چون هيچ كدام از اينها اثر عملي ندارد يك حكم فقهي بر اصحاب بار باشد به عنوان صحابي يا اصحاب كه ديگران فاقد آن حكم فقهي باشند اينچنين نيست لذا بحث در اينكه حد صحابي بودن چقدر است آيا يك سال است يا دو سال است يا كمتر يا بيشتر ثمره عملي و فقهي ندارد بر خلاف عنوان مجاورت و مجاور مكه بودن. عنوان مجاور مكه بودن يك فضيلت كلامي را همراه دارد اما يك حكم فقهي را هم همراه دارد اگر كسي مجاور مكه بود دو سال در مكه ماند حكم حجش از حج تمتع به حج قران تبديل ميشود در قرآن كريم آمده است به اينكه اين حج با عمره تمتع آميخته است ﴿ ذلك لمن لم يكن اهله حاضر المسجد الحرام﴾ اگر كسي اهلش يعني جايگاه زيستش در مكه نيست اين بايد حج تمتع انجام بدهد كه به اصطلاح ميگويند نائي و كسي كه دور از مكه است بايد حج تمتع انجام بدهد و اگر كسي اهل مكه است يا جزء روستاهاي مكه كه بس كه به او نزديك است اين حج قران يا افراد انجام ميدهد ولي اگر نائي قبل از اينكه مستطيع بشود مجاور مكه شود دو سال در مكه بماند بعد مستطيع بشود ولو اهل مكه نيست نائي بود ولي فعلا مجاور است اين حكمش عوض ميشود از حج تمتع به حج قران يا اِفراد لذا يك مرز فقهي است و رواياتش هم مختلف است از 5 ماه تا دو سال و مشهور است كه حضرت امام ﴿رضوان الله تعالي عليه﴾ فرمود دو سال است جمع روائي هم اقتضاي همين دو سال را ميكند اما عنوان صحابه بودن از اصحاب به حساب آمدن اين حكم فقهي ندارد كه حالا انسان بحث بكند مقدارش دو سال است 6 ماه است يك سال است كمتر است بيشتر است البته يك فضيلت كلامي خواهد بود لذا بحث ثمره عملي ندارد كه آيا دو سال است يا كمتر يا بيشتر مطلب ديگر آن است كه عدهاي حالا يا روي فتنه بود يا سادهلوحي بود هر كسي را كه صحابي بود آن را مورد مغفرت خدا تلقي ميكردند ميگفتند خود عنوان مهاجر بودن عنوان انصار بودن عنوان پيشگام در هجرت و نصرت داشتن اين باعث مغفرت گناهان است لذا وقتي از آنها سؤال ميشد كه در اين فتنه جَمَل در فتنه صفين در فتنه نهروان بالاخره چه كسي اهل نجات است كي اهل عذاب ميگفتند بايد از اين بحث صرفنظر كرد اينها همه شان همه كساني كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را درك كردند جزو اصحاب بودند اينها اهل نجات هستند به همين آيه 100 سوره توبه استشهاد ميكردند ميگفتند والسابقون الاولون من المهاجرين و الانصار و الذين اتبعوهم باحسان رضي الله عنهم و رضوا عنه ميگفتند وقتي گروهي كه خدا از آنها راضي باشد و آنها هم از خدا راضي باشند ما درباره آنها نبايد بحث بكنيم درحالي كه اين هم مخالف عقل است هم مخالف قرآن است هم مخالف روايات سه منبع براي دين ياد ميشود يكي عقل است يكي قرآن يكي سنت كه اجماع هم بالاخره به سنت برميگردد زير مجموعه سنت است چيزي در قبال سنت نيست اين منبعهاي سه گانه هر سه فتوا ميدهند كه اين سخن درست نيست براي اينكه در اين جريان و فتنه و خونريزي جمل و صفين و نهروان يا جنگهاي قبل از آن بالاخره يك عده ظالم بودند يك عده مظلوم وجهي ندارد كه همه اينها مورد رضاي خدا باشند اما برهان عقلي همين است كه اشاره شده است كه در اينجا يقينا ظلمي واقع شده است عدهاي قاتل هستند و عدهاي مقتول و ظلم معصيت كبير است و ظالم از خدا راضي نيست و خدا هم از ظالم راضي نيست اما ظالم از خدا راضي نيست براي اينكه دارد به ميل خود عمل ميكند نه آنچه خدا دستور داد كسي از خدا راضي است كه در تكوين وتشريع مطيع باشد هم به قضا و قدر تكويني خدا تن در بدهد گله نكند هم به اوامر و نواهي ذات اقدس الهي معتقد باشد و تمرد نكند كسي كه حكم خدا را پشت سر ميگذارد و به رأي خود عمل ميكند اين معلوم ميشود از خدا راضي نيست و خدا هم از آنها راضي نيست براي اينكه قتل معصيت كبيره است ظلم است و ظلم معصيت كبيره است و ذات اقدس الهي هرگز از متمرد از قاتل از ظالم راضي نخواهد بود و اما مخالف با آيات قرآن كريم است براي اينكه خداي سبحان خودش تصريح فرمود كه ما از كسي كه اهل ستم است يا اهل فسق است راضي نيستيم آيه 96 همين سوره مباركه توبه كه قبلا اين آيه بحث شد به اين صورت آمده است ﴿ يحلفون لكم لترضوا عنهم فان ترضوا عنهم فان الله لايرضوا عن القوم الفاسقين ﴾ خوب اگر خدا از فاسق راضي نيست و يقينا ظلم فسق است قتل فسق است ظالم و قاتل فاسقاند يقينا خدا از آنها راضي نخواهد بود پس رضي الله عنهم شامل چنين گروهي نميشود چه اينكه خداي سبحان هرگز آنها را هدايت هم نميكند براي اينكه در همين سوره مباركه توبه آيه 80 اين بود آيه ٩٦ همين سوره مباركه توبه كه قبلاً بحثش اين بود فالله لايرضي عن القوم الفاسقين و اما آيه ٨٠ سورهٴ توبه اين است انه لايهدي القوم الفاسقين خوب اگر لطف خدا شامل حال فاسق نميشود و ظالمان و قاتلان يقينا فاسق هستند كه در جريان صفين و نهروان و جمل حضور پيدا كردند چگونه ذات اقدس الهي از اينها راضي ميشود چگونه از طلحه و زبير بگذرد و مانند آن پس قرآن مثل عقل مخالف اين مسأله است روايات هم كه كاملا مشخص است و جود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عدهاي را صريحا لعن كرده في كل موقف وقف فيه نبيك در چندين موقف اباسفيان را لعن كرد معاويه را لعن كرد و برخي از منافقان اينچنيني را لعن كرده است چه اينكه قصهٴ حاطب بن ثعلبه هم ثعلبه هم در همين سوره مباركه توبه به ضميمه آن روايات حكمش مشخص شد در همين سوره مباركه توبه آيه 75 اين بود كه ﴿ و منهم من عاهد الله لئن ٰاتٰنا من فضله لنصدقن و لنكونن من الصالحين ٧٥ فلما آتاهم من فضله بخلوا به و تولوا وهم معرضون ٧٦ فَأعقبهم نفاقا في قلوبهم الي يوم يلقونه بما اخلفوا الله ما وعدوه و بما كانوا يكذبون ﴾ همين جريان ثعلبه كه به دعاي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) متمكن شد و از پرداخت زكات متمرد بود اين آيه دربارهٴ او نازل شد خوب اينها جزو مهاجر بودند جزو انصار بودند جزو اصحاب بودند گذشته از اينكه هيچ ممكن نيست خداي سبحان براي يك عدهاي حاشيه امن درست كند بگويد ما از شما راضي هستيم هرچه ميخواهيد بكنيد بكنيد به دليل آن سابقه حُسني كه داشتيد هرگز خدا آن سابقه حسن را بدون لاحقه حَسَن حفظ نميكند اگر چنانچه لاحقه حسن باشد سابقه حسن كمال ميآورد و اما اگر لاحقه سوء و سيّء بيايد سابق حسن را هم از بين ميبرد اينها همه نشان ميدهد كه والسابقون الاولون من المهاجرين والانصار اين هم مقيد است به رضوان كه در ذيل آمده و هم ميتواند اين مِنْ مِن تبعيضيه باشد نه بيانيه و السابقون الاولون من المهاجرين والانصار مهاجرين و انصار دو قسم هستند آنها كه جزو پيشگامان اوّلي هستند و جزو بنيانگذاران نهضت هستند و جزو كساني هستند كه به همين روال ماندند اينها رضي الله عنهم و رضوا عنه و گرنه اينچنين نيست كه همه مهاجر و همه انصار اينطور باشند مطلب ديگر اين است كه عنوان مهاجر و انصار طبق اين آيه فضيلت بود بعد كم كم يك لقب تاريخي شد كه ميگفتند فلان كس از انصار است فلان كس از مهاجر است يعني از قبيله مهاجر است و از قبيله انصار است. يا از نوههاي مهاجر است و يا از نوههاي انصار است و لو اينكه بعد منافق هم باشد كم نبودند كساني كه جزو اعقاب اينها بودند و جزو منافقان هم بودند از آن به بعد ديگر يك لقب افتخار آميز نبود يك لقب شناسنامهاي بود كه ميگفتند فلان كس جزو انصار است فلان كس جزو مهاجر اما آنچه كه قرآن كريم به آن تكيه ميكند يك لقبي است كه آن معنا را به همراه داشته باشد مردم مدينه از آن به بعد يعني ساكنان در مدينه از آن به بعد به دو گروه تقسيم شدند ميگفتند يك عده مهاجرند يك عده انصارند اما هجرت طبق بياني كه وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) دارد و در اين تفسير كنزالدقائق هم اين حديث از وجود مبارك حضرت امير نقل شده است اين متكي است به معرفت حجت عصر و عمل صالح در صفحه 522 از جلد پنجم اين تفسير كنزالدقائق اين حديث است البته اين را ميتوانيد در نهج البلاغه هم پيدا كنيد اين آسانتر است و آن حديث اين است كه وجود مبارك حضرت امير فرمود كه ﴿ لايقع اسم الهجره علي احد الا بمعرفهٴ الحجهٴ في العصر فمن عرفها و اَقرَّ بها فهو مهاجر ﴾ خوب كسي كه حجت عصر و امام زمان خود را در سقيفه خانه نشين كرده اين چه مهاجري است آنهايي كه در سقيفه حجت عصر را و امام زمان را خانهنشين كردند ديگر مهاجر نخواهند بود بنابراين بر اساس آيات قرآن هرگز اين گونه از افراد مورد رضاي الهي نيستند شواهد ديگري از آيات قرآن كريم است كه رضاي خداي سبحان مقيد به ايمان و عمل صالح است حدوثاً و بقائاً در سوره مباركه بيّنه آيه 8 به اين صورت آمده است ﴿ جزاؤهم عند ربهم جنات عدن تجري من تحتها الانهار خالدين فيها ابدا رضي الله عنهم و رضوا عنه ذلك لمن خشي ربه ﴾ اينچنين نيست كه رضوان الهي مطلق باشد رضوان الهي مخصوص كسي است كه از خداوند سبحان هراس داشته باشد ايمان به الله داشته باشد از كساني باشد كه خشيت رب بهره او شده است و امثال آن چه اينكه در سوره مباركه مجادله آيه 22 آنجا هم رضوان الهي مقيد است در سوره مجادله آيه 22 اين است كه ﴿ لاتجد قوما يومنون بالله و اليوم الاخر كه اينها يوادون من حاد الله و رسوله و لو كانوا ءاباءهم او ابناءهم او اخوانهم او عشيرتهم كساني كه به خدا و قيامت معتقدند و مومن هستند هرگز كساني را كه در برابر خدا و قيامت موضع ميگيرند دوست ندارد هرچند پدران آنها يا فرزندان آنها يا قبيله آنها باشند اينگونه از رادمردان الهي كه موضع شفافي نسبت به بيگانگان دارند اينها كساني هستند كه ﴿ كتب في قلوبهم الايمان و أيّدهم بروح منه و يدخلهم جنت تجري من تحتها الانهار خالدين فيها رضي الله عنهم و رضوا عنه اولئك حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون ﴾ اين گروه با اين خصوصيات مشمول اين دو تا رضا هستندكه هم خدا از آنها راضي است هم آنها از خداي سبحان راضي هستند بنابر اين هرگز رضاي الهي مطلق نيست كه هر كسي به او برسد و هر كسي به او دسترسي داشته باشد در بخشهاي ديگري هم از قرآن كريم رضاي الهي را مقيد كرده است به اينكه حالا يا به ايمان و عمل صالح مقيد كرده يا يك رضاي مقطعي است كه خصوصيت آن مقطع را ذكر فرموده نظير آيه 18 سوره فتح كه فرمود ﴿ لقد رضي الله عن المؤمنين اذ يبايعونك تحت الشجره ﴾ اين رضاي مطلق نيست رضاي محدود و مقيد است به همان خصوصيتي كه زير درخت از وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اطاعت كردند و مجددا بيعت كردند بنابراين خود قرآن كريم هرگز رضاي الهي را مطلق ذكر نكرده كه براي يك عده حاشيه امن قرار بدهد تقريباً اين به منزله رفع تكليف است اگر يك كسي كار خوبي كرده مورد عفو الهي باشد براي آينده يعني ديگر مكلف نيست هر چه ميخواهد بكند بكند يك همچنين كاري حتي براي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نيست انسان ولو پيغمبر هم باشد تا زنده است مكلف است منتها آن ذات مقدس و ائمه(عليهم السلام) معصوم هستند عالماً عامداً از گناه ميپرهيزند ديگران احياناً آلوده ميشوند اين رفع تكليف و نفي تكليف به هيچ وجه نه معقول است و نه مقبول مطلب ديگر آن است كه رضاي عن الله غير از رضاي من الله است رضاي عن الله چيز خوبي است يعني انسان هر چه از طرف ذات اقدس الهي ميآيد بپسندد رضاي من الله تبديل است يعني بدل خدا به چيزي دل ببندد لذا به رضا با من ياد نشده است با عن ياد شده است رضي الله عنهم و رضوا عنه نه منهم اگر با منه ياد ميشد اين معني تبديل را به همراه داشت لذا رضا عن الله است نه من الله .
جواب سؤال: آن جعل است كه كردند همان جعلياتي كه دستگاه خلافت جور به راه انداخت همين اَول مَن أَسْلَمْ را گفتند ابوبكر است آن عشره مبشره حرفش در آن حديث مجعول بودنش هم به دليل عقل است هم به دليل قرآن كريم خوب همين جريان طلحه و زبير جزو عشره مبشره است آن اموال فراواني كه به ورثه به ارث رسيده است از همين غارتگريهاي طلحه و زبير بود در حاليكه اينها جزو عشره مبشره هستند اينها كه آمدند به كشتن امام زمانشان به اينها بشارت بهشت دادند حرف لطيف مرحوم محقق طوسي خواجه نصير در متن تجريد اين است كه مخالف عليٍ(عليه السلام) فسقهٴ و محاربٰه كَفَره يك وقت است يك كسي با علي ابن ابي طالب مخالفت دارد خوب يك حساب ديگري است اين مسلمان است ولي فاسق است ولي يك وقتي در برابر علي ابن ابي طالب ميايستد آن ديگر مسلمان نيست او ديگر كافر است سرش اين است كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) درباره حضرت امير طبق نقلي كه فريقين از او ياد كردند فرمود ﴿ حربك حربي سلمك سلمي ﴾ جنگ با تو مثل جنگ با من است خوب جنگ با پيغمبر كفر است ديگر چطور ميشود كه همه اين حرفها را وجود مبارك پيغمبر درباره حضرت امير(سلام الله عليه) بفرمايد بعد هم انسان بفرمايد طلحه و زبير آنها مسلمان مردند و يا مثلا اهل بهشت هستند به هر تقدير آن جزو جعلياتي است كه در دستگاههاي دربار اموي است از اين روايات مجعول كم نيست .
جواب سؤال خوب بلكه بالاخره يك بيّن الغيّ را توجيه ميكند آن روزها كه ميگساري ميكردند ميگفتند لَعِبَ الهاشم بالملك كه توجيه نميكردند قيام مردمي گفتار اهل بيت(عليهم السلام) مداحان سرايندگان علما فقها حكما به دنبال اهل بيت(عليهم السلام) جريان كربلا را خوب باز كردند بعدا همانها كه ميگساري ميكردند ناچار شدند كه بگويند نه حسين بن علي مثل عيسي بن مريم به آسمانها رفته آن فضل هاشمي از طرف دستگاه عباسي همين حرفها را زده بني عباس ديدند اوضاع دارد ميگيرد بالاخره اين فضا را آمدند جريان كربلا را انكار كردند بله گفتند حسين بن علي آمده كربلا ولي خداوند چون در قرآن كريم فرمود ﴿لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلاً ﴾ مگر ميشود كسي قدرت داشته باشد پسر پيغمبر را بكشد همانهايي كه يك روز عربده ميكشيدند و ميگفتند لعب الهاشم و دستياران آنها و دنبالهرويان آنها آمدند گفتند نه حسين بن علي مثل عيسي بن مريم به آسمانها رفته بعد وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) ديد اين هم يك دسيسه تازهاي است از دستگاه حكومت فرمود نه اين ﴿ لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلا ﴾ معنايش اين نيست كه كافر بر مسلمان مسلط نميشود معنايش اين است كه حكم فقهي سلطه ندارد در حكم فقهي از نظر فقهي سلطه ندارد يك در احتجاجات كلامي هرگز كافر حرفي براي گفتن ندارد كه مؤمن را محكوم كند مجاب كند دو و مانند آن و الا در جنگهاي نظامي اينهمه انبياء را شهيد كردند ديگر قتلوا النبيين بغير حق را قرآن گفته و قَتْلِهم الانبياء را قرآن گفته و كَأيِّن من نبي قاصد معه ربيون كثير را قرآن گفته اينهمه آيات كه دلالت دارد بر اينكه انبياء را كشتند و شهيد كردند ناظر به آن است كه اين لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلا اين از اين قبيل نيست كه كافر مسلمان را نميتواند بكشد و حسين بن علي را شهيد كردند و عزاداري را هم بايد بكنيد و آن عصر هم همانروزي كه آن روز بعد از آن قصه مرحوم كليني﴿ رضوان الله تعالي عليه ﴾ در روضه كافي نقل ميكند كه عباسيها روضهخواني را قدغن كرده بودند و نميگذاشتند كسي روضهخواني بكند براي سيد الشهدا(سلام الله عليه) گريه بكند وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) اين روضه خواني را تقويت ميكرد ترجيح ميداد و به خدمتگذارش فرمود دم در بايست اگر مأمور عباسي آمد گفت اينجا گريه چي است فرمود به آنها بگو يك بچهاي افتاد داخل حوض و اهل منزل براي او دارند گريه ميكنند خوب اين كار را طبق نقل مرحوم كليني در جلد هشت كافي يعني در روضه كافي از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) نقل كردند كه اينجا سه مسأله است يكي اينكه خود حضرت(سلام الله عليه) خلاف نكند يك تئوريه هم نكرد دو، دستور داد به خدمتگذارش براي حفظ اين حريم ولايت و شيعه تئوريه بكند تا از خطر بنيالعباس نجات پيدا بكند سه خوب اينها به اين روز كشيده بود و گرنه آن روزهايي كه خيليها جشن گرفته بودند پايكوبي ميكردند كه اين حرفها را نميزدند كه بعدها وقتي قيام مردم شروع شده بود توجيه و تبيين علما در جامعه اثر كرد اينها ناچار شدند اين حرف را بزنند اين وضع مهاجر و انصار بود لذا جعل حديث عشره مبشره هم از همين قبيل است آن از اموال غارتشده آنها اين هم از كشتار بيرحمانه اينها آنوقت اينها را هم اهل بهشت كردند لذا وجود مبارك امام صادق﴿سلام الله عليه﴾ فرمود نه اوضاع اينچنين نيست اينها را كاملا تشريح بكنيد و بازگو بكنيد پس بنابر اين صرف صحابت حكم فقهي ندارد تا آدم دو سال بود ده سال بود نظير مجاورت مكه نيست كه حكم فقهي داشته باشد اين يك مطلب و حاشيه امن هم نيست كه صرف سبقت در مهاجرت يا صرف سبقت در نصرت باعث رفع تكليف بشود كه همه گناهان گذشته و آينده بخشوده بشود اين هم دو مطلب لذا .
جواب سؤال چون خود امام كه جواب نداد امام حكم را فرمود، فرمود اگر آمدند تو اينطور بگو مثل اينكه به علي بن يقطين فرمود تو اينطور وضو بگير اين تقيه در مقام عمل است يعني به شيعه خود دستور ميدهد كه در موقع خطر براي حفظ جان خودت اينچنين عمل بكن كه اين مسأله سوم است بنابر اين مهاجر بودن يا انصار بودن يك فخري است در صورتي كه انسان در مرحله بقا در برابر اين حدوث همچنان جزء السابقون الاولون باشد اما اگر چنانچه ارتدادي پديد آمد ولو از ولايت ارتد الناس بعد النبي اين ارتداد از ولايت است ديگر ارتداد از اسلام كه نيست اينها احكام اسلام بر آنها بار بود به حسب ظاهر مسلمان بودند طاهر بودند نكاح با اينها جايز بود خريد و فروش جايز بود اموال اينها به ورثه اينها منتقل نميشد حكم ارتداد ملي يا فطري را از نظر اسلام فقهي نداشتند اين ارتداد از ولايت بود ارتد الناس بعد النبي حالا يا الا ثلاث يا اربع و مانند ذلك خوب اينها جزو عشره مبشره هستند اما وقتي از اينطرف ديگران قدرت نقل احاديث نداشته باشند حديثگويي دست آنها باشد همينطور در ميآيد ديگر .
جواب سؤال نه اگر والذين اتبعوهم باحسانٍ باشد بله اما اگر نه فقط صرف نسل مهاجر بودن نسل انصار بودن نه چنين فضيلتي نيست .
جواب سؤال البته رضا خوب بله ديگر رضا بله كمالات نفس است خوب بنابر اين اين نميتواند صرف مهاجر بودن يا انصار بودن اثر بكند البته اين كلمه تجري تحتها الانهار كه ظاهراً در قرآن همين يكجا بدون مِنْ ياد شده است محل اختلاف است از نظر قرائت بعضيها قرائت كردند كه مِنْ تحتها الانهار است پس والسابقون الاولون من المهاجرين و الانصار اگر مقيد به احسان نيست معنايش آن نيست كه آنها رها هستند بلكه در آنجا هم تبعيض آمده به عنوان من المهاجرين و الانصار چه اين كه در بخشهاي ديگر هم همه موارد رضا مقيد ميشود به ايمان و عمل صالح كه مثلا آنهايي كه دارد كه خدا راضي است از كساني كه عمل صالح انجام دادند اين كه فرمود خدا راضي است از كساني كه عمل صالح انجام دادند اين ميخواهد نشان بدهد كه هيچكسي رها نيست مثل آيه 29 سوره فتح كه آيه پاياني است وقتي كه اصحاب پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را به همراه آن حضرت ذكر ميكند ميفرمايد به اينكه بخش پاياني اين آيه سوره فتح اين است كه ﴿ وعد الله الذين آمنوا و عملوا الصالحات منهم مغفره و اجرا عظيما ﴾ اول يعني صدر اين آيه 29 كه پايان بخش سوره مباركه فتح است اين است كه ﴿ محمدٌ(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسول الله والذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم تراهم ركعا سجدا يبتغون فضلا من الله و رضوانا سيماهم في وجوههم من اثر السجود ذلك مثلهم في التورات و مثلهم في الانجيل كزرع اخرج شطئه فئٰازره فاستغلظ فاستوي علي سوقه يعجب الزّراع ليغيظ بهم الكفار ﴾ آنگاه نفرمود وَعدَهُم الله همين گروهي كه با پيامبر هستند أشداء علي الكفار هستند رُحَمٰاء بينهم هستند تَرٰاهم رُكَّعا سجدا هستند همه اينها را دارند آن شرط پاياني اين است ﴿ وعد الله الذين آمنوا و عملوا الصالحات منهم ﴾ نه همه آنها خوب اين با لسان آيات مطابق است با عقل مطابق است با سنت اهل بيت مطابق است وعد الله الذين آمنوا و عملوا الصالحات منهم مغفره و اجرا عظيما پس اينطور نيست كه والسابقون الاولون به طور مطلق مشمول وعده الهي باشد رواياتي كه شما الان ملاحظه ميفرمايد يك كسي كه از خارج ميخواهد وارد حوزه اسلامي بشود آن راه تحقيقي ندارد مگر اينكه خود شيعه يك تاريخ تحليلي مدوني به آنها ارائه كند تا آنها مطمئن بشوند و گرنه وقتي به اين كتابهاي معروف مسلمين مراجعه ميكنند همان اندازه كه وجود مبارك حضرت امير را به عنوان اولين مسلمان ميدانند براي ابوبكر هم همينطور است شما اين جامع قُرطُبي را كه ملاحظه بكنيد ميبينيد اول رواياتي را كه نقل ميكند اين است اول كسي كه مسلمان بود اسلام آورد ابابكر بود بعد هم جمع ميكند پس آني كه علي ابن ابي طالب(سلام الله عليه) فرمود من اولين مسلمان هستم چي است ميگويد جمعش اين است كه در بين مردها و رجال اولين مسلمان ابابكر است در بين نساءِ اولين مسلمان خديجه است در بين صبيان اولين مسلمان علي است خوب اين جعليات هم هست غرض آن است كه انسان تا يك تاريخ مدون تحليلي عقلي نداشته باشد راه براي بيگانه يعني كسي كه از خارج بخواهد تحقيق كند آسان نيست و اما اينكه وجود مبارك حضرت امير فرمود انا ثالثهم ثالث ثلاثه بودن نه معنايش اين است كه من در رتبه سوم قرار دارم الان مثلا همين خامس آل عبا وجود مقدس پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميتواند خامس آل عبا باشد حضرت اميرهم ميتواند خامس آل عبا باشد امام مجتبي هم ميتواند باشد يعني پنج نفر كه هستند شما از كجا شروع بكني از هر كجا كه شروع بكني آن آخري ميشود خامس در اين گونه شمارشهاي ارضي معناي ثالث ثلاثه يا ثاني اثنين اين نيست كه يعني چه كسي اول است چه كسي دوم اين است يعني از هر جا شروع بكني يكي اولي است يكي دومي خامس هم همينطور است حالا ما كه وجود مبارك سيد الشهدا خامس آل عبا اطلاق ميكنيم يعني از نظر سن يا از نظر سوابق ديگر از وجود مقدس پيغمبر اكرم شروع ميكنيم وجود مبارك حضرت سيد الشهدا ميشود خامس آل عبا غرض آن است كه خامس خمسه نه يعني از نظر زمان هم پنجمي است اينطور نيست ثالث ثلاثه هم همينطور است يعني سه نفر هستند در عرض هم از هر طرف شروع بكني آن آخري ميشود ثالث ثلاثه در اين تفسير كنزالدقائق روايات فراواني است كه اگر فرصت كرديد ملاحظه بفرماييد آنها تطبيق كردند كه سابقون الاولون در حقيقت پيروان ائمه (عليهما السلام و الصلوهٴ﴾ است ايشان از اصول كافي نقل ميكند كه از وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) سؤال شده كه انّ الايمان درجات و منازلي دارد كه يتفاضل المؤمنون فيها عند الله حضرت فرمود نعم راوي كه عمر ابن زبيري است عرض كرد صِف لي رحمك الله حتي أَفهمه به امام صادق سلام الله عليه عرض كرد كه شما درجات و منازل ايمان را بازگو كنيد تا من بفهمم كه چگونه مؤمنان داراي درجات و منازل هستند آنگاه حضرت فرمود ان الله سَبّق بين المؤمنين كما يُسَبِّق بين الخيل يوم و يك مسابقهاي قائل شد ثم فضلهم علي درجات وسبق اليه قد قدم الله السابقين آنوقت السابقون الاولون را ذكر ميكند كه روايت مفصل است فقال قول لعزّوجّل والسابقون الاولون الي وقوله و رضوا عنه فبدأ بالمهاجرين الاولين علي درجهٴ سبقهم ثم سَمّٰي بالانصار ثم ثلَّث بالتابعين لهم باحسان فوضع كل قوم علي قدر درجات و منازلهم عنده آنجا در همان حديث دارد به اينكه شيعيان ما مشمول اين هستند ولَتقدّمِهِم اذا لم يكن كه درباره خود شيعيان اين حرف را ذكر كرد باز در صفحه 524 از روضه كافي نقل ميكند كه عمر بن ابي المقداد از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) شنيدم كه فرمود ﴿ خرجت انا و ابي حتي اذا كنا بين القبر و المنبر اذا هو بأناس من الشيعة فسلم عليهم ثم قال اني والله لأحب رياحكم و ارواحكم فاعينوني علي ذلك بورعٍ و اجتهاد واعلموا ان ولايتنا لاتنالوا الا بالورع و الاجتهاد فمن ائتمّ منكم بعبد فليعمل بعمله انتم شيعة الله و انتم انصار الله و انتم السابقون الاولون و السابقون الأخرون و السابقون بالدنيا و السابقون في الاخره عندنا احاديث ديگري هم هست كه الان فرصت نيست.
«والحمد لله رب العالمين»