درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

80/12/15

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 97 الی 99

 

﴿الْأَعْرَابُ أَشَدُّ كُفْراً وَنِفَاقاً وَأَجْدَرُ أَلاَّ يَعْلَمُوا حُدُودَ مَاأَنْزَلَ اللّهُ عَلَي رَسُولِهِ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾(97)﴿وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَن يَتَّخِذُ مَايُنْفِقُ مَغْرَماً وَيَتَرَبَّصُ بِكُمُ الدَّوَائِرَ عَلَيْهِمْ دَائِرَةُ السَّوءِ وَاللّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾(98)﴿وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَن يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ وَيَتَّخِذُ مَايُنفِقُ قُرُبَاتٍ عِندَ اللّهِ وَصَلَوَاتِ الرَّسُولِ أَلاَ إِنَّهَا قُرْبَةٌ لَهُمْ سَيُدْخِلُهُمُ اللّهُ فِي رَحْمَتِهِ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾(99)

 

بعد از اينكه جريان نفاق و كفر را بازگو فرمود در قبالش جريان ايمان و اخلاص را هم مطرح فرمود منشأ كفر و نفاق را تشريح كرد اولا راه درمانش را بازگو فرمود ثانيا و ترغيب به فرمان فرمود ثالثا فرمود منشأ بيماري كفر و نفاق جهل است كسي كه جاهل است زود فريب مي‌خورد در تشخيص زود اشتباه مي‌كند حق را باطل و باطل را حق مي‌انگارد پس جهل است كه منشأ كفر و نفاق است منشأ اين جهل هم دور بودن از مراكز علمي است چون كساني كه در روستا يا باديه زندگي مي‌كردند سابقا اينطور بود كه دسترستي به مراكز علمي نداشتند قهرا گرفتار جهل علمي بودند و جهل علمي هم زمينه جهالت عملي را فراهم كرد پس كفر و نفاق را به عنوان مرض معرفي فرمود كه اينها بيماري هستند همانطوري كه قبلا گذشت ﴿في قلوبهم مرض و زادهم الله مرضا﴾ علم را حدود الهي را و مانند آن را داروي اين بيماري‌ها قرار داد و اصل كلي و ننزل من القران ما هو شفاء و رحمه را سايه افكن اين مسائل معرفي كرد مطلب سوم اين‌كه هم بيمارها را دستور داد كه به مراكز درمان مراجعه كنند هم پزشكان را دستور داد كه شما به عنوان طبيب و دوارّ بطبه به مراكز دور افتاده بيماران حركت كنيد درباره دستوري كه به بيماران داده است همان آيه معروف سوره مباركه توبه كه انشاءالله در بحثهاي بعدي خواهيم خواهند لولا نفر من كل فرقهٴ منهم طائفهٴ ليتفقهوا في الدين و لينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم يعني آيه 122 سوره مباركه توبه اين برا ي ترغيب ديگران است كه به مراكز علمي بيايند البته از هر منطقه‌اي از باديه و روستا وقتي بيايند توي مراكز علمي فقيه بشوند و برگردند هم مشكل علمي خودشان را حل مي‌كنند هم مشكل قومشان را حل مي‌كنند پس بر آنها واجب است كه نقل كنند كوچ كنند بيايند ياد بگيرند و برگردند لينذروا قومهم اذا رجعوا هم بر رهبران و علما و فضلا و اساتيد لازم است كه اينها هم هجرت كنند سفر كنند بروند به مراكز محروم آنها را ياد بدهند اينكه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) متصف شد به اينكه طبيب دوار بطبه آنطوري كه وجود مبارك حضرت اميرالمؤمنين برابر نهج البلاغه خودشان يا پيغمبر را چون قابل تطبيق بر هر دو است آن جمله معروف طبيب دوار بطبه سرش اين است اين طبيب اين طبش را مي‌گرداند حالا خودش مي‌گردد يا طبش را مي‌گرداند هر دو لازم است هم طب را مي‌گرداند آنجا در نهج البلاغه است كه كجا داغ بكند كجا مرهم بدهد و قد احكم مواهبهم مرهم را كجا بدهد و كجا را داغ بدهد اين معناي دور دادن طب است كه طبيب دوار بطبه يعني طبش را مي‌گرداند يعني همه جا مرهم نمي‌دهد و همه جا داغ نمي‌كند يك جا مرهم مي‌دهد يك جا داغ ميكند يك جا تند است يك جا كند است يك جا قهر است يك جا مهر است يك جا سخط است يك جا رضا است يك جا انتقام است يك جا بخشش است يك جا تحذير و تهديد است يك‌جا تحبيب است اين همان دوران طب است گاهي هم لازم باشد خودشان تشريف مي‌برند قسمت مهم دوران طب است نه دوران طبيب به هر تقدير هم قابل تطبيق بر خودشان است هم قابل تطبيق بر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) لذا وجود مبارك حضرت امير را پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به يمن اعزام مي‌كند خيلي‌ها را هم اين جعفر را به حبشه اعزام مي‌كند اين مبلغ فرستادن همينطور بود پس منشأ كفر و نفاق جهل است براي جهل زدايي حدود الهي را تعليم كردند از دو طرف برنامه‌ريزي كردند يكي اينكه از هر شهر و روستايي بيايند به مراكز علمي فقيه بشوند و برگردند يكي اينكه علما و فقها و اساتيد و بزرگان و فضلا و اينها هجرت كنند بروند به مناطق دور دست آنها را بفهمانند هم طبيب دور بزند و هم طب طبيب دور بزند همين مهاجرتها است كه وجود مبارك حضرت امير را به يمن فرستاد جعفر را به حبشه فرستاد و مانند آن طب را دور بدهد همان است كه در نهج البلاغه آمده كه يك جا قهر يك‌جا مهر يك جا عفو و بخشش و يك جا انتقام و مانند آن اينطور نباشد كه همه جا مهر باشد يا همه جا قهر باشد بالاخره يك جا اشد المعاقبين في موضع النكال و النقبه يكجا هم ارحم الراحمين في موضع العفو و الرحمه اين راهها را ذات مقدس حضرت امير در نهج‌البلاغه تبيين كرد خوب پس احكام فقهي قابل دوران است حدود الهي قابل دوران است يعني يكجا دستور مهر دارد يكجا دستور قهر دارد خود اين توي اين قفسه‌هاي داروخانه دين هم كارد و چاقوي جراحي است هم پماد و مرهم همه چيز است اين فقيه بايد طبيب باشد داروشناس باشد درد شناس باشد و بداند كجا مرهم و كجا چاقوي جراحي كجا عمل جراحي و كجا عمل درمان مرهمي .

جواب سؤال بله آنوقت اين طب بخشش مرهمت است مرهم است و بخشي از آن هم چاقوي تيز ايشان بخواهد همه جا با چاقوي تيز برخورد بكند روا نيست همه جا هم مرهم بدهد روا نيست اين بايد دور بدهد.

جواب سؤال نه تدوير طب است دور دادن طب است نه تغيير طب نه اينكه يكجا طب باشد يك جا طب نباشد هر دو جا طب است منتها طب دو بخش دارد يك بخش قهر دارد يك بخش مهر اين بايد دور بدهد بالاخره همه جا قهر نباشد همه جا همه مهر نباشد خوب.

جواب سؤال: البته ديگر اول اين است بعد حدود و تعزيرات اول تبليغ و موعظه و ارشاد است اين بخش اولش بعد نوبت به امر به معروف و نهي از منكر مي‌رسد مرحله سوم به دستگاه قضايي مي‌رسد در مرحله موعظه و ارشاد و نصيحت عالم مي‌كنند تعليم كتاب و حكمت مي‌كنند تزكيه نفوس مي‌كنند تا احكام الهي عمل بشود اگر كسي با تعليم كتاب و حكمت و تزكيه و موعظه متنبه نشد با اينكه عالم است عالما عامدا دارد گناه مي‌كند اينجا جاي امر به معروف و نهي از منكر است چون اگر كسي جاهل به حكم يا موضوع باشد غافل باشد ساهي باشد ناسي باشد اينها را بايد با تعليم با تذكر با هشدار متوجه كرد اينجا جاي امر به معروف و نهي از منكر نيست امر به معروف و نهي از منكر همانطور كه در بحثهاي قبل ملاحظه فرموديد مال كسي است كه عالما عامدا دارد گناه مي‌كند بنابر اين سخنراني كردن درس دادن بحث كردن كتاب نوشتن اينها جزو يعلمه الكتاب و الحكمه است نه جزو يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر اگر كسي عالما عامدا دارد گناه مي‌كند بايد او را امر كرد كه گناه نكند اگر خداي ناكرده دست از گناه برنداشت آنوقت دستگاه قضايي دخالت مي‌كند كه چرا كردي دستگاه قضايي هم تخفيف دارد هم عفو دارد هم رحمت دارد هم گذشت دارد زندان هم دارد شلاق هم دارد اين مي‌شود دور دادن طب اين مي‌شود طبيب دوار بطبه يعني طبش را دور مي‌دهد نه خودش دوره گردي مي‌كند گاهي هم كه لازم باشد مهاجرت مي‌كند مثل اينكه حضرت امير ﴿سلام الله عليه﴾ به يمن فرستادند و مانند آن و الان يك روحاني اگر بخواهد يك شهر برود آن شهر را معمولا خيلي بالاتر از يمن آنروز است خوب علي بن ابيطالبي كه بعد از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) احدي همتاي او نه بود و نخواهد آمد مي‌رود به عنوان يك مبلغ وجود مبارك پيغمبر فرستاده به يمن ديگر خوب اين كار درماني پس اگر فرمود و ننزل من القران ما هو شفاء و رحمه سازماندهي هم كرده با يك سامانه با يك سازماندهي با يك نظام بندي اين دين را ترويج كرده مطلب ديگر اينكه آن رسوبات نژاد پرستي يا قومي يا همان تفاوتهايي كه هست احيانا روي مقايسه‌هايي كه نبايد انجام بشود به فتواهاي فقهي هم سرايت مي‌كند توي تفسير فخر رازي و اينها هم هست كه شما مي‌خواهيد تفاوت باديه‌نشين با شهر نشين يا تفاوت روستايي با شهر نشين را ببينيد ببينيد ميوه‌هاي جنگلي با ميوه‌هاي باغ چقدر فرق است خوب آن ميوه‌هاي وحشي قابل خوردن نيست اما خوب ميوه‌هاي تربيت شده نه اين هم كم كم به فقهشان سرايت كرده وقتي شما به جامع احكام قرطبي مراجعه مي‌كنيد مي‌بينيد فتواي برخي از فقهاي اهل سنت را بازگو كرده‌اند كه شهادت روستايي عليه شهري مقبول نيست يا امامت روستايي نسبت به شهري روا نيست كار به اينجاها كشيده ولي وقتي شما به فقه شيعه و اماميه مراجعه مي‌كنيد مي‌بينيد اين حرفها نيست گاهي ممكن است به طور اشاره در بعضي جاها ذكر بشود كه امامت شهري بر روستايي مقدم است و اينها ولي روند فقه شيعه اين نيست كه اگر دو نفر بودند عند التشاح يك شهري يكي روستايي مثلا روستايي نبايد چيز كند شهري مقدم است عروه و امثال عروه كه محور فتواي آقايان است مراجعه مي‌كنيد مسئله سيادت است اقرا بودن است افقه بودن است اصح بودن است صاحب منزل بودن است همه جهات را رعايت كرده‌اند اما شهري و روستايي را شما مي‌بينيد در كتابها نيست حالا اگر يك جايي رفته صاحب منزل را انسان به حسب ظاهر انسان سنش بيشتر است يا دو كلمه بيشتر بلد باشد سعي كند آن صاحب منزل نماز جماعت را بخواند صاحب منزل در آن روستا يا شهر او نماز جماعت را بخواند فرمودند شما اين نكات اخلاقي و اجتماعي را حفظ بكنيد تنها نماز نيست نماز تنها براي عبادت نيست عمود دين است بالاخره وقتي عمود شد بسياري از مسائل درش حل است هرگز هوس اين نداشته باشيد كه اگر شما رفتيد جايي ولو آن آقايي كه امام جماعت است از شما سنش كمتر است ممكن است شما بيشتر از او درس خوانده باشيد دو سه سال درس را براي خودتان داشته باشيد بگذاريد او نماز را بخواند اگر نماز جمعه است به او اقتدا كند اگر امام جماعت است به او اقتدا كنيد بگذاريد اين مسائل اجتماعي مردم زنده بماند تا مردم هم ادراك بكنند كه دين يك امر عاطفي هم هست اما ايشان در آن جامع الاحكامش جناب قرطبي نقل مي‌كند كه برخي از فقهاي رسمي اهل سنت فتوا داده‌اند كه مثلا شهادت روستايي عليه شهري مقبول نيست يا شهادت باديه‌نشين عليه شهري مقبول نيست امامت باديه‌نشين براي شهري درست نيست و امثال آن ولي وقتي احكام آمده شهري و روستايي را يكجا بيان كرده ديگر آن تفاوتها و امتيازات رخت برميبندد .

جواب سؤال خوب آن سرش اين است كه همان نكته اجتماعي‌اش است ديگر شهري و روستايي ندارد آنجا آن اولي به اين است وجوه شرعي هم همينطور است زكوهْْ هم همينطور است ديگر كه فقراي شهر مقدم هستند ديگر اگر شما بخواهيد زكات شهر را ببريد روستا اگر برديد شرعا صحيح است ولي اگر بين راه تلف شد شرعا ضامن هستيد و بالعكس براي اينكه فقراي همان جا مقدمند اين كاري به شهري و روستايي ندارد از شهري به شهر ديگر ببريد نمي‌شود از روستايي به روستاي ديگر ببريد نمي‌شود نمي‌شود يعني اگر وسط تلف شد شما ضامن هستيد اگر همان محل فقير دارد آن اولي است خوب بنابراين اين راه درمانش است و مطلب مهمتر آن است كه آيه نفر كه فرمود ﴿لولا نفر من كل فرقهٴ منهم طائفهٴ ليتفقهوا في الدين﴾ اين ناظر به مراكز علمي حوزه‌ها و دانشگاهها و مانند آن است ولي چون همه اين مراكز علمي به خاندان وحي و نبوت برمي‌گردد در جريان مكه و مدينه با اينكه بالاخره مكه مركز حجاز بود تجارتهاي مهم آنجا بود بازار عكاظ آنجا بود رحله الشتاء والصيف آنجا مستقر بود و مانند آن ولي وجود مبارك پيغبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) وقتي از مكه تشريف آوردند به مدينه مهاجرت ديگر واجب شد با اينكه مدينه نسبت به مكه خيلي كوچكتر بود آن شكوه و جلايي كه مكه آنروز داشت مدينه الان هم همينطور است تقريبا بالاخره مكه به احترام آن كعبه يك مركزيتي داشت ولي نسبت به وجود مبارك پيغمبر﴿ صلي الله عليه و آله و سلّم) در حد يك روستا تلقي مي‌شد و حرمت مكه هم به حرمت صاحب وحي است كسي كه مهبط وحي است در حقيقت كه وحي بر قلب مطهر او نازل مي‌شود و آن وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است اگر هم فرمود لا اقسم بهذا البلد فرمود وانت حل بهذا البلد چون تو در اين شهري من به اين شهر سوگند ياد مي‌كنم يا نه سوگند به اين شهر چون تو در اين شهر هستي پس حرمت مكه به صاحب وحي است و اگر وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از مكه به مدينه مهاجرت كرده است هجرت شده واجب آنقدر هجرت واجب بود كه احيانا در صدر اسلام جريان ارث مهاجر مطرح بود و اگر كسي جزو بستگان بود و هجرت نمي‌كرد از ارث سهمي نمي‌داشت ظاهر بعضي از تعبيرات اين است و وجود مبارك حضرت امير ﴿سلام الله عليه﴾ آنطوري كه در نهج البلاغه است فرمود اين كعبه بدون راهنما و صاحب وحي احجاري است ولاتضر و لا تنفع فرمود خوب از اين سنگها چه كاري ساخته است تا نباشد يك امامي نباشد يك پيغمبري خداوند بشر را آزمود تا طواف بكند حول احجار لا تضر ولا تنفع از اين سنگ چي ساخته است آن انسان است كه هدايت مي‌كند انسان است كه خليفه الله است از آنوقتي كه وجود مبارك حضرت ابراهيم قبل از حضرت ابراهيم ﴿سلام الله عليه﴾ كه حساب خاص خودش را داشت از آنوقتي كه وجود مبارك حضرت ابراهيم﴿ع﴾ كعبه را ساخت تا الان چندين بار خراب شده و دوباره بازسازي كرده‌اند خيلي از مشركين در ساختن او دخيل بودند توي جاهليت سيل برد او را ويران شده بالاخره يك خانه چهار ديواري كه سه چهار قرن نمي‌ماند كه مثل خانه هاي معمولي هر از چند گاهي خراب مي‌شود دوباره مي‌سازند خود اين سنگها قبله نيست آنوقتي كه كعبه را سيل برد آنوقتي كه همين دستگاه اموي ملعون مرواني ملعون اينها آمدند روي كوه ابوقبيس كساني كه قبل از انقلاب مكه مشرف شده‌اند ميدانند كوه ابوقبيس مشرف به كعبه بود البته الان تسطيح كردند اين را بالاي كوه ابوقبيس همين دستگاه حكومتي وقت منجنيق كار گذاشتند براي اينكه عبدالله بن زبير ومصعب و اينهايي كه در بست متحصن شده بودند و درون كعبه رفته‌اند آنقدر سنگ از بالاي كوه ابوقبيس ريختند روي كعبه كه كعبه را ويران كردند ابن زبير را گرفتند و به دار كشيدند اينطور نيست كه حالا اين كعبه ساخت حضرت ابراهيم باشد يك بيان بسيار لطيفي مرحوم ابن بابويه قمي دارد ظاهراً توي من لايحضر است كه اين كعبه بالاخره سنگ و گل است ديگر حرمتش از جاي ديگر است يكوقتي ابرهه حركت مي‌كند كه اين كعبه را ويران بكند تمام نيروهاي غيبي بسيج مي‌شوند و او را سركوب مي‌كنند الم تركيف فعل ربك باصحاب الفيل الم يجعل كيدهم في تضليل و ارسل عليهم طيرا ابابيل ترميهم بحجاره من سجيل فجعلهم كعصف مأكول همه نيروها بسيج شدند اينها كه از امپراطوري روم آمده‌اند با آن فيلهاي جنگي اينها را به احسن وجه ترك كردند اين يك صحنه اين صحنه‌اي بوده كه قبل از اسلام اتفاق افتاده است كه هم مسلمانها ضبط كرده‌اند هم مسلمانهاي بعدي كه حضور داشتند هم كفار ضبط كردند يك وقتي هم نه يك آشنايي به نام دستگاه اموي و مرواني روي كوه ابوقبيس از همين چند قدمي از جاي دور هم نمي‌آيند منجنيق كار مي‌گذارند آنقدر سنگباران مي‌كنند كعبه را كه خراب مي‌كنند و هيچ ممانعتي هم پيش نمي‌آيد خوب همان خدايي كه مهلت نمي‌دهد كه ابره بيايد خوب همان خدا چه جور اجازه داد كه اين خانه او را صاف ويران كنند تلي از خاك كردند اين يك بيان بسيار لطيفي مرحوم ابن بابويه قمي دارد ظاهرا از وجود مبارك امام سجاد نقل مي‌كند كه حرمت كعبه به حرمت ولايت است به حرمت انسان كامل است به حرمت پيغمبر و امام است اين ابن زبير بايد امام زمانش را ياري مي‌كرد و آن حضرت حسين بن علي ﴿عليه السلام﴾ بود اين در برابر امام زمان داعيه‌اي براي خود پيدا كرد و ياري نكرد بعدش هم نوبت به وجود امام سجاد ﴿عليه السلام﴾ رسيد بايد تابع امام زمان خودش باشد يعني امام سجاد ﴿عليه السلام﴾ باشد باز هم گردنكشي كرده خوب وقتي كسي تابع امام زمان نيست در مقابل امام زمان گردنكشي مي‌كند اگر به كعبه هم پناه ببرد خدا پناهش نمي‌دهد خوب كعبه كه جز سنگ و گل چيز ديگر نيست دوباره مي‌سازند او آمده اثر كعبه را بردارد يعني قبله را مطاف را و اثر دين را محو بكند خدا آن را حفظ كرد نگذاشت و دين به وسيله كربلا مانده است نه بوسيله سنگ و گل كربلا اين سنگ و گل را حفظ كرده است همه موقف را حفظ كرده منا را حفظ كرده زمزم را حفظ كرده است اين اينكه فرمود انا ابن مكه و مني يعني ما شناسنامه داريم يعني عرفات و مشعر و منا و صفا و زمزم تا روز قيامت زنده است ما زنده كرديم اگر وجود مبارك حضرت سيدالشهدا ﴿عليه السلام﴾ نبود خوب كاملا اساس را برمي‌چيدند ديگر ويران كردن كعبه به دست يك عامل طغيانگر اموي آسان بود انجام شد همان كعبه را ويران كردند و ابن زبير را گرفتند و به دار كشيدند و دوباره ساختند كعبه را آنچه كه قبله است آن بعد است نه آن ديوار گرچه مي‌گوييم الكعبه قبلتي حالا آنروزي كه كعبه را ويران كردند اينچنين نبود كه مسلمين بي‌قبله باشند كه آن بعد قبله است من تخوم الارض اله اَم السماء نه اين چهار ديواري هراز چند گاهي بالاخره خراب مي‌شود مرمت مي‌كنند بازسازي مي‌كنند قبله كه خراب نمي‌شود اين ديوارها خراب مي‌شود اينها توي قبله است يعني آن بعد قبله است نه اين ديوارها خوب احترام اين گونه مكانها به احترام انسان كامل است و به احترام وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و به احترام امام ﴿سلام الله عليه﴾ است وقتي وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) از مكه به مدينه مي‌آيد مهاجرت هم مي‌شود واجب تا اينكه نيازي به مهاجرت نباشد وگرنه اوايل مهاجرت واجب بود آنطوري كه جهاد واجب بود اينطور نبود كه حالا هجرت يك چيز مستحبي باشد همانطوري كه الان براي مستطيع واجب است زيارت بيت الله آنروز هم براي كسي كه قدرت داشت هجرت واجب بود نه اينكه هجرت مستحب پس محور شده وحي شهر و روستا معيار نيست اگر يك روزي پيغمبر اكرم مجبور مي‌شد به يكي از روستاها يا باديه‌ها مهاجرت كند هجرت به آن باديه مي‌شد واجب رفتن به آن روستا مي‌شد واجب چون آني كه در حقيقت مدار اين امور است محور وحي است وجود مبارك پيغمبر﴿ صلي الله عليه و آله و سلم ﴾است يعني انسان كامل يعني وحي لذا ذات اقدس الهي عظمت را به وحي مي‌دهد فرمود به اينكه اينها كي هستند حالا توي بحثهاي ديگر كه به خواست خدا بعد از دهه محرم مي‌خوانيم مي‌فرمايد به اينكه هيچ كس حق ندارد براي حفظ خود پيغمبر اكرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) را در معرض خطر قرار بدهد هر وقت خطري پيش آمد بايد خود را سنگر قرار بدهد و پيغمبر اكرم﴿ص﴾ را در سنگر جان خود حفظ بكند كه به اساس دين برمي‌گردد بنابر اين اين فتواهايي كه جناب قرطبي نقل كرده است اينها تام نيست بيش از يك امر ذوقي نخواهد بود ما براي اينكه تعطيلي دهه محرم در پيش داريم ديگر نمي‌توانيم اين آيه 100 را يعني والسابقون الاولون را شروع بكنيم حالا چون پايان بحث است و در آستانه تعطيلي محرم هستيم يك چند جمله‌اي از وجود مبارك سيدالشهدا نقل بكنيم كه اين عظمت را همه آقايان به عنوان اصحاب آن حضرت بايد حفظ بكنيم چون قسمت مهم دين به وسيله همين جريان كربلا مانده است وگرنه آنها اساسي براي دين باقي نگذاشته بودند يك بيان نوراني حضرت سيدالشهدا ﴿ سلام الله عليه ﴾ دارد كه جهاد را تقسيم مي‌كند مي‌فرمايد كه جهاد چند قسم است بعضي از اقسام جهاد جهاد واجب است بعضي‌ها جهاد سنت است كه بدون واجب انجام نمي‌شود بعضي‌ها جهاد سنت محض است چهار نوع جهاد را وجود مبارك سيد الشهدا ﴿سلام الله عليه﴾ نقل مي‌كند آنچه كه الان محور بحث است كه ما داريم اين روايت نوراني را مي‌خوانيم اين است كه ابتكاري كه شما آقايان علما و فضلا بايد داشته باشيد شوراي هماهنگي بايد داشته باشد حوزه‌هاي علميه بايد داشته باشند در نحوه برگزاري اين مراسم عزاداري كيفيت تبليغ كيفيت نشر معارف كه چه طور باشد كه در شرايط كنوني بهتر از گذشته اثر بكند در تحف العقول در بخش روايات مربوط به حسين بن علي ﴿سلام الله عليه﴾ آمده است كه از وجود مبارك امام سوم حسين بن علي سؤال كردند كه آيا جهاد سنت است يا فريضه سئل عن الجهاد سنهٴٴ او فريضهٴ فقال ﴿ عليه السلام ﴾ الجهاد علي اربعهٴ اوجه جهاد بر چهار قسم است فالجهادان فرضٌ دو قسم آن است كه واجب است و جهاد سنهٴ لا يقام الا مع فرض قسم سوم جهاد سنتي است كه به وسيله سنت پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ثابت شده است و اين بدون فرض حاصل نمي‌شود قسم چهارم هم جهاد سنت كه سنت محض است خوب توضيح اين جهادهاي چهارگانه چي است فرموند فاما احد الفرضين فرمود جهاد واجب دو قسم است پس دو قسم جهاد واجب است قسم سوم سنتي است كه بدون واجب نمي‌شود قسم چهارم سنت محض است فاما احد الفرضين فجهاد الرجل الجهاد الذي فجهاد الرجل نفسه عن معاصي الله سبحانه تعالي و هو من اعظم الجهاد كه اين جهاد اعظم است جهاد اكبر است باصطلاح كه انسان تهذيب نفس بكند با خواسته‌هاي درون خود مبارزه كند با وسوسه‌ها مخصوصا با حسد اگر ديگري ترقي كرد بايد شاكر باشد خدايا به اين رحمت بيكران رحمت تو تو را شكر مي‌كنيم كه به فلان رفيق ما دادي به ما هم بده اينطور نيست كه حالا كم بيايد وقتي آدم بتواند از راه آسانتر و صحيحتر يك چيزي را تهيه بكند چرا به زحمت بيفتد هم خودش را محروم بكند هم ديگري را پس از ترقي ديگران هميشه خوشحال باشيد چه همشهري ما چه همباديه‌اي ما چه هم حوزه‌اي ما چه هم دهي ما هر كه ترقي كرد خوشحال باشيم و دعا كنيم چون چند برابر آن را خدا به ما مي‌دهد هر كسي يك مشكلي دارد هر گروهي فرمود انسان اعظم جهاد اين است كه خودش را تهذيب بكند فاما احد الفرضين فجهاد الرجل نفسه عن معاصي الله و هو من اعظم الجهاد و مجاهده الذين يلونكم من الكفار فرض كفاري كه نقدند مزاحم هستند هميشه تجاوز مرزي دارند مزاحمت مرزي دارند آشوب مرزي دارند مبارزه با اينها هم واجب است پس اين دو قسم جهاد يكي جهاد اكبر مي‌شود جهاد علمي و فرهنگي و اخلاقي تهذيب يكي هم جهاد نظامي و اما قسم سوم و اما الجهاد الذي هي سنهٴ لا يقام الا مع فرض آن دفاع عمومي است كه اگر بيگانه حمله كرده است بر همگان واجب است آن هم بايد به دستور رهبر باشد به دستور ولي مسلمين باشد و مانند آن و اما الجهاد الذي هو سنهٴ كه لا يقام الا مع فرض فان المجاهده العدو فرض علي جميع الامه ولو ترك الجهاد لاتاهم العذاب اين درحقيقت سبقه دفاعي دارد اگر كسي در اين دفاع عمومي ديني شركت نكند معصيت كرده است و اين عذاب و هذا هو من عذاب الامه است منتها مسئوليتش به عهده زعيم مسلمين است و هو سنه علي الامام و حد شرعي‌اش اين است كه ان يعطي العدو مع الامه فيجاهدهم بالاخره به سراغ آنها برود بعد از ابلاغ و نصيحت و اينها اگر اثر نكرد مبارزه را شروع كنيد اما قسم چهارم و اما الجهاد الذي هو سنه آن جهادي كه سنت است اين است فكل سنت اقامها الرجل و جاهد في اقامتها و بلوغها و احيائها اين مي‌شود جهاد سنت فالعمل و سعي فيها من افضل الاعمال لانها احياء سنهٴ و قد قال رسول الله (صلّي الله عليه و آله و سلّم) من سن سنهٴ حسنهٴ فله اجرها و اجر من عمل بها الي يوم القيامه من غير ان ينقص سبحان من أجورهم شيئاً اين جهاد چهارم اين جهاد ابتكار و نوآوري است اين احتياج به توضيح دارد بيان ذلك اين است كه ما دو تا اجتهاد داريم يكي اجتهاد علمي است كه از دير باز در حوزه‌هاي علميه رايج بود كه يك كسي وارد ميشود در حوزه‌هاي علميه علوم پايه سطوح ومقدمات و سطوح و اينها را مي خوانند ديگر بعدش هم كم كم كم به مراحل بالاتر مي‌رسد يك تجزي درش پيدا مي‌شود مي‌شود مجتهد ومتجزي و اگر توفيق الهي نصيبش شد همه راهها را در يك رشته‌اي آموزش ديد مي‌شود مجتهد مطلق اين اجتهاد علمي است اين براي حل علمي مشكلات كشور اما يك اجتهاد نو آوري هست دين ما را به دو اجتهاد دعوت كرده اينكه فرمود من سن سنهٴ حسنهٴ يعني تو هم نو آور باش تو هم يك ابتكار داشته باش تو هم يك جوري حرف بزن يك جوري كتاب بنويس يك جوري عزا داري بكن كه جاذبه داشته باشد من سن سنه حسنه يعني خودت سنت بگذار خودت سنت بگذار يعني چه يعني خطوط كلي دين را بدان و هدف پاك داشته باش دو در اين چهار چوب يك نو آوري داشته باش سه الان بين بدعت با سنت چه فرقي است يك وقتي كسي قلندري مي‌كند خانقاه درست مي‌كند يك وقت نه عزاداري مي كند حسينيه درست مي كند هيچ كدامشان نه در روايت هست نه در قرآن هست نه در حديث هست حسينيه چيزي نيست كه در قرآن باشد يا در روايت باشد اما سنت حسنه است هر كس اين ابتكار را كرد سنت حسنه است سنت حسنه يعني نو آوري يعني يك چيزي كه با شئون كلي دين بسازد با هدف دين بسازد با ظاهر دين بسازد با باطن دين بسازد با شور مردمي بسازد بازده خوبي داشته باشد اين مي شود سنت اگر يك چيزي اين چنين نبود مي‌شود بدعت بيگانه است خب الان مثلا قبلا حوزه هاي علميه به اين جلال شكوه نبود حالا يا احتياط مي‌كردند يا اين حكم فقهي برايشان شفاف نبود حوزه علميه با اين بودجه ها كه به لطف الهي بتواند كتاب تأليف بكند و مراكز تدريس داشته باشد مدرسه فراوان داشته باشد مدرسه هاي خوب داشته باشد مسجدها ي خوب داشته باشد كتابخانه هاي خوب داشته باشد نبود براي اينكه فتواي رسمي فقهاي پيشين اين نبود كه حتما بايد اين 20درصد را به حوزه هاي علميه بدهند به عنوان خمس بعضي فتوايشان اين بود كه بايد دفن بكنند تا وجود مبارك حضرت ولي عصر كه مي آيد خودش از زمين بيرون بياورد و اخرجت الارض اثقالها بود بعضي قائل به تحليل بودند متأسفانه بعضي قائل به ايثار بودند بعضي قائل به دفن بودند و مانند آن چهار پنج قول كه محقق در شرايع در بحث سهم امام و خمس نقل مي كند اين است بعد كم كم فقهاي بزرگي پيدا شدند گفتند كه اين سهم امام مال امام سلام الله عليه است يك ما دسترسي به ذات مقدسش نداريم دو مال مالك را بايد در راهي صرف كرد كه او راضي باشد سه مهمترين و برجسته‌ترين راه تحصيل رضاي امام زمان ارواحنا فداه اين است كه بياييم فقه اين خاندان را علوم اين خاندان را ترويج كنيم چهار اين هم بودجه مي خواهد پنج لذا فتوا دادند به اينكه سهم امام را بايد بدهيد به حوزه علميه اين مي شود سنت حسنه وگرنه شما وقتي شرايع محقق را نگاه بكنيد مي بينيد كه پنج قول درباره سهم امام هست كه يكي از آنها اينها نيست اين را مي گويند يك فقيه نو آور ما اين اجتهادها را بايد داشته باشيم اجتهاد عملي نو آوري كه چه جور حوزه را اداره كنيم مگر همه براي فقه اند مگر همه براي فلسفه اند مگر همه براي تفسيراند ذات اقدس الهي هر كسي را براي يك كار خلق كرده قد خلقكم اطواراً و هيچ كس هم نمي داند كه حسن خاتبت درجات برتر براي كي است حالا ممكن است يك كسي در حوزه بماند يك نام و شهرتي هم داشته باشد يك ناني هم ببرد اما آنجا بالاخره لنگ باشد اين بيان نوراني است كه به حضرت امير منسوب است فرمود ان الغنا و الفقر بعد العرض علي الله چه كسي توانگر است چه كسي تهيدست است امروز معيار نيست وقتي روز عرض علي الله شد روز حساب شد معلوم مي‌شود كه بالاخره بسا اسير كه آنجا امير مي‌آيد بسا امير كه آنجا اسير خواهد شد بسا پياده كه آنجا سواره مي‌آيد بسا سواره كه آنجا پياده خواهد شد خيلي روشن نيست كه حالا هر كسي اينجا يك نام و ناني دارد آنجا هم اينجور باشد يك وقتي يك طلبه با اخلاصي بلند مي‌شود مي‌رود يك ده مي ماند براي رضاي خدا خب اجرش از خيلي از اين نامدارها بيشتر است اين معيار نيست خب كه كي كجا باشد كي چه نامي داشته باشد استعدادها هم فرق مي كند بعضيها علاقه دارند استعداد ماندن دارند بعضيها ذوق رفتن دارند منتها هر كس هر چه دارد اگر مخلصانه عمل بكند او برنده است ممكن است كسي استعدادش ضعيف باشد حوصله اينكه بماند سي چهل سال در حوزه نداشته باشد برود يك جايي امام جماعت و مبلغ باشد باشد براي جوانها و براي مردم و در قيامت سواره خواهد شد بعضيها هم براي دست بوسي يا اوهام و خيالات باطل در حوزه بمانند آنجا پياده خواهد شد عمده قد خلقكم اطوارا لذا فرمود آن جهاد چهارم كه مطرح است اين است كه شما سنت بگذاريد پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود من سن سنهٴٴ حسنهٴ سنت حسنه بگذاريد يعني سنت حسنه نه يعني نماز جماعت نماز جماعت را كه خود پيغمبر گذاشت نه نماز جمعه اين را كه او گذاشت نه يعني خمس و زكات اين را كه او گفت شما اگر بتوانيد يك نو آوري داشته باشيد كه با خطوط كلي هماهنگ باشد با هدف نظام الهي هماهنگ باشد آثار مردمي داشته باشد اين را مي‌گويند سنت حسنه اين جايش خالي است وجود مبارك سيد الشهدا فرمود اين كار بكنيد حالا اگر كسي مشورت كرد مطالعه كرد ديد چه جوري عزاداري محرم را به بهترين نحو برگزار كند شما اگر نجنبيديد اين مسأله عَلَم و آهن سرد و اينها هست تا آخر خواهد بود بالاخره يك كسي بايد باشد كه بگويد شما آن عزا دار‌ي‌هايتان آن سينه زني هايتان آن پابرهنه رفتنتان آن شور و نشاطتان همه اش حق و لطف است اما اين آهن سرد را ديگر به همراهتان نبريد آخر اين فايده‌اي ندارد اين علم چه است آن پرچم آن پارچه‌ها كه رويش شعار نوشته شده است آنها در كربلا بود آنها چيز بسيار خوبي است يك پارچه‌اي باشد يك چوبي باشد لا اله الا الله باشد صلوات باشد اينها خوب است اما حالا شعارهاي سيد الشهدا باشد چه فارسي چه عربي چه شعر چه نثر چه نظم اما حالا آن آهني كه به همراه مي بريد غرض آن است كه برگزاري اين مراسم بايد بر اساس يك سنت عاقله باشد و اين سنت عاقله را شما بايد ابتكار كنيد من سن سنهٴ حسنهٴ يعني اين يعني نوآوري اين اجتهاد در سنن كم است اجتهاد فكري كم نيست اجتهاد در اجرا و نو آوري كم است و آنچه را كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و ائمه فرمودند آدم بخواهد عمل كند دارد به سنت عمل مي كند نه خودش سنت گذاشت اين بيان نوراني سيد الشهدا آن است كه شما سنت بگذاريد يعني نو آوري داشته باشيد يك طرحي حالا بنشينيد فكر كنيد كه همه جوانب ملحوظ باشد كه اين عزا داري به بهترين وجه برگزار شود اميدواريم همه شما ان شاء الله مشمول عنايت ولي عصر ارواحنا فداه باشيد .

«والحمد لله رب العالمين»