درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

80/12/06

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 87 الی 93

 

﴿رَضُوا بِأَن يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَي قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَيَفْقَهُونَ﴾(87)﴿لكِنِ الْرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَأُولئِكَ لَهُمُ الْخَيْرَاتُ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾(88)﴿أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾(89)﴿وَجَاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ لِيُؤْذَنَ لَهُمْ وَقَعَدَ الَّذِينَ كَذَبُوا اللّهَ وَرَسُولَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾(90)﴿لَيْسَ عَلَي الضُّعَفَاءِ وَلاَ عَلَي الْمَرْضَي وَلاَ عَلَي الَّذِينَ لاَيَجِدُونَ مَايُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَي الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾(91)﴿وَلاَ عَلَي الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَأَجِدُ مَاأَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوا وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ يَجِدُوا مَا يُنفِقُونَ﴾(92)﴿إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَي الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَهُمْ أَغْنِيَاءُ رَضُوا بِأَن يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطَبَعَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ﴾(93)

 

هشدار الهي به مؤمنان براي ياري دين

ذات اقدس الهي دين خود را هرگز رها نمي‌كند يك هشدار عمومي داد فرمود: ﴿إِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم﴾[1] فرمود اين‌چنين نيست كه خداوند دين خود را رها كند اگر شما دين او را حفظ نكرديد خداي سبحان عده‌اي را اعزام مي‌كند كه دين او را بفهمند و باور كنند و حفظ كنند. گاهي مطلب را در جريان كلي ذكر مي‌كند نظير همين آيه‌اي كه تلاوت شد گاهي دربارهٴ انبيا و مرسلين و مانند آن ذكر مي‌كند و گاهي هم دربارهٴ شهدا. در جريان انبيا و اينها در سورهٴ مباركهٴ «انعام» به اين صورت گذشت آيات 89 و نود سوره مباركه «انعام» اين بود ﴿أُولئِكَ الَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ فَإِن يَكْفُرْ بِهَا هؤُلاَءِ﴾ اگر كفّار و منافقان به كتاب آسماني و وحي و نبوت انبيا الهي (عليهم‌السلام) كفر بورزند ﴿فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْماً لَيْسُوا بِهَا بِكَافِرِينَ﴾ عدّه‌اي را كه وكلاء‌الله و اُمناء‌الله هستند آنها را ما اعزام مي‌كنيم تا ايمان بياورند و دين را حفظ كنند اعم از انبيا و مرسلين و شاگردان آنها. اينها در حقيقت وكلاء‌الرحمن هستند.

ياري دين با ايجاد شوق جهاد و شهادت در مؤمنان

در مسأله جهاد هم فرمود: ﴿لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَي مَضَاجِعِهِمْ﴾[2] فرمود اگر بيگانه حمله كرد و دين نياز به مجاهد و مدافع داشت اگر شما شركت نكرديد اين‌طور نيست كه ذات اقدس الهي دين خود را رها كند و دست از دين بردارد تا بيگانگان به دين بتازند يك عدّه‌اي را مشتاق جبهه مي‌كند كه سرگذشت و سرنوشت اينها شهادت است و مبارزه با بيگانگان. آنها شوق بهشت پيدا مي‌كنند به هر وسيله است به ميدان مي‌روند ﴿لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَي مَضَاجِعِهِمْ﴾ اينها به مضجعشان مي‌شتابند. الآن شما ببينيد اين مرزهاي بين ايران و عراق چه مرز شلمچه و مرزهاي ديگر، خاكش پربركت شده و صحنهٴ عرفات آنجا حضور خاص خودش را نشان مي‌دهد. عده زيادي سعي مي‌كنند بروند آنجا در كنار مزار و مقتل و مضجع شهدا دعاي عرفه بخوانند. اين نيست مگر به همين عنايت الهي فرمود اين‌چنين نيست كه دلها دست شما باشد. دلهاي مردم دست خالق مردم است. فرمود: ﴿لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ﴾ چه كسي كتب؟ غير از ذات اقدس الهي كسي نيست.

تفاوت كتابت فقهي با كتابت تقديري جهاد

يك كتابت عمومي است كه به همه فرمود كه ﴿كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقِتَالُ﴾ اين كتابت فقهي است يعني بر همهٴ شما واجب است كه دفاع كنيد اما يك كتابتي است كه ذات اقدس الهي با قلم تقدير مي‌نويسد آن با شوق و گرايش و جذبه و ناله و لابه همراه است. اين ﴿لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَي مَضَاجِعِهِمْ﴾ نه يعني كتابت فقهي، يك وقت است ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيَامُ﴾[3] يعني روزه بر شما واجب شد حالا بعضي مي‌گيرند و بعضي نمي‌گيرند.﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَهُوَ كُرْهٌ لَكُمْ﴾[4] بعضي مي‌روند و بعضي نمي‌روند اين يك كتابتي است كه عصيان‌پذير است چون كتابت فقهي است يعني واجب شده است يعني فُرِضَ. امّا يك كتابت ترغيبي و تشويقي با قلم قدرت است در دل نوشته شده آن اصلاً با شوق همراه است هر كار هم بكنند خود آن شخص حاضر نيست، او با اشتياق مي‌رود. همان‌طور كه يك عدّه ﴿تَرَي أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾[5] يك عدّه هم بالأخره با دستكاري شناسنامه‌شان راهِ شهيد فهميده (رضوان الله تعالي عليه و رضوان الله علي جميع الشهداء) آن راه را طي مي‌كنند، يعني با شوق مي‌روند درد هم احساس نمي‌كنند اين‌طور نيست كه حالا احساس خطر بكنند وقتي ترس برداشته شد ﴿لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[6] شد با شوق مي‌روند لذت مي‌برند از اين كار.

پرسش:...

پاسخ: خب بله اين‌گونه از افراد اگر آمادگي داشته باشند، علما وظيفه‌شان را انجام بدهند، مؤمنين وظيفه‌شان را انجام بدهند خدا اين روزي را هم مي‌دهد. گاهي هم مي‌بينيد از اينجا غروب مي‌كند جاي ديگر سر درمي‌آورد. اين‌طور نيست كه حالا شما خيال كنيد كه شمس اسلام غروب مي‌كند بكند، آفتاب كجا غروب كرد كه جاي ديگر طلوع نكرد منتها اگر بخواهد اينجا طلوع كند شرطش اين است كه در افق ما غروب كند اينكه مي‌گويند هر بقايي از فنا شروع مي‌شود همين است تا انسان پا روي خود نگذارد و غروب نكند طلوع نمي‌كند اين شدني نيست هيچ كس به جايي نرسيده مگر از غروب از خودي. اين طور نيست كه حالا آفتاب هميشه روي زمين بماند يا در افق بماند اين يك مقداري غروب دارد اگر يك جايي غروب كرد يك جاي ديگر سر در مي‌آورد. به هر تقدير اگر يك جايي غروب كرد جاي ديگر سر در ‌آورد اين‌طور نيست كه بالكلّ غروب بكند لكن وعده ذات اقدس الهي اين است.پس اصل كلي اين شد ﴿إِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم﴾[7] يك، بعد فرمود: ﴿فَإِن يَكْفُرْ بِهَا هؤُلاَءِ فَقَدْ وَكَّلْنَا بِهَا قَوْماً لَيْسُوا بِهَا بِكَافِرِينَ﴾[8] دو، بعد هم در مسأله جهاد و شهادت و مبارزه فرمود: ﴿لَوْ كُنْتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَي مَضَاجِعِهِمْ﴾[9] سه. اين آيهٴ سوم كه مسأله شهادت است و قلم تقدير است اين را ذات مقدس زينب(سلام‌الله‌عليها) در همان دارالإماره كوفه، به ابن‌زياد فرمود. فرمود: «هولاء قوم كتب الله عليهم القتل فبرزوا إلي مضاجعهم»[10] خب پس يك كتابت فقهي است يعني بر شما واجب كرده است آن گاهي با عصيان همراه است گاهي با امتثال. يك كتابت تشويقي و ترغيبي قضا و قدر است آن ديگر با شوق همراه است ديگران هر كاري بكنند كه جلوي شهادت كسي يا جانبازي كسي يا آزادگي كسي را بگيرند نمي‌توانند او با شوق مي‌رود بالأخره. خب

ترك جهاد توسّط منافقان و ياري دين الهي توسّط مؤمنان مجاهد

در اينجا فرمود اين‌چنين نيست كه حالا چهار نفر سرمايه‌دار دين را كمك نكردند اسلام ضايع بشود اين‌طور نيست.فرمود: ﴿لكِن﴾ اين لكن استدراك است در قبال آنها، آنها كه ﴿رَضُوا بِأَن يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ﴾ در قبال آنها ذات اقدس الهي فرمود كه پيامبر و همراهان او اين‌چنين هستند. پس منافقان و گروهي خاص ﴿رَضُوا بِأَن يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ﴾ اما ﴿لكِنِ الْرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا﴾ پس اين‌طور نيست كه حالا اگر يك عده دين را ياري نكردند دين رأساً از بين برود اين‌طور نيست. يك عده ديگر را ذات اقدس الهي مبعوث مي‌كند. ﴿لكِنِ الْرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾ و دين را نگه مي‌دارند. ﴿وَأُولئِكَ لَهُمُ الْخَيْرَاتُ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾.

سلب تكويني يا تشريعي توفيق ياري دين از منافقان

ولي اگر كسي ـ معاذالله ـ در حالت نياز دين به كمك دين قيام نكند ديگر توفيق از او ممكن است سلب بشود. اينكه وجود مبارك پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مأمور شد به آنها بگويد: ﴿لَن تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَداً وَلَن تُقَاتِلُوا مَعِيَ عَدُوّاً﴾[11] اين يا ناظر به آن است كه شما به سوء اختيار خودتان آن نور را خاموش كرديد اين مي‌شود نظام تكوين. يعني اگر كسي خداي ناكرده چند بار بيراهه برود ديگر آن رغبت اطاعت از او گرفته مي‌شود. اين دست كسي نيست يك وقت است نه، مربوط به تشريع است نه تكوين. اينكه فرمود: ﴿لَن تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَداً وَلَن تُقَاتِلُوا مَعِيَ عَدُوّاً﴾ براي اينكه ﴿إِنَّكُم رَضِيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾[12] اين اگر بخواهد عضو رسمي سپاه و ارتش اسلام بشويد اين نمي‌شود اين شرطي دارد بالأخره ما منافق را عضو ارتش و سپاه نمي‌كنيم يا آدم ضعيف‌الإيمان را عضو نمي‌كنيم اينكه وجود مبارك پيامبر (صلّي الله عليه و آله وسلّم) مأمور شده است از طرف خدا به اينها بگويد كه نه شما ديگر اگر جنگ بعدي پيش بيايد شما جزء ما نيستيد. يعني چه؟ يعني شما اگر بخواهيد عضو سپاه بشويد، عضو ارتش بشويد، جزء نيروهاي مسلح ما بشويد ما قبول نمي‌كنيم. اين يا ناظر به آن تكوين است كه اصلاً شما اين كار را نمي‌كنيد به سوءِ اختيار خودتان اين جمله، جملهٴ خبريه است ﴿فَقُل لَن تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَداً وَلَن تُقَاتِلُوا مَعِيَ عَدُوّاً﴾ اين يك خبر داد از درون اينها شما نمي‌كنيد اينكار را اگر چه برشما واجب است بايد هم بكنيد ولي خب نمي‌كنيد؛ چرا؟ براي اينكه شما آن چراغ را از اول خاموش كرديد ﴿إِنَّكُم رَضِيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ اگر صبغهٴ فقهي و تشريعي داشته باشد اين معنايش اين است كه ما بخواهيم شما را عضو سپاه يا ارتش بكنيم نه. ما يك كسي را عضو مي‌كنيم كه بالأخره از همان اول بسيجي بود شما كه يك روز با مخالفين هستيد و يك روز با ما هستيد ظاهرتان با باطنتان دوتاست اين ديگر جزء ارتش ما نخواهد بود.

وعده بهشت مؤمنان مجاهد مادامي كه مؤمن و مجاهد باشند

خب به هر تقدير خود پيامبر (صلّي الله عليه و آله وسلّم) با مؤمنان همراهشان دين را ياري مي‌كنند. دربارهٴ اينها ذات اقدس الهي فرمود: ﴿أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾ اينها كه اين‌چنين باشند اينكه فرمود: ﴿لكِنِ الْرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾ يعني وصفشان اين است خداوند هرگز كسي را با اسم و رسم شخصي وعده بهشت نمي‌دهد به زيد نمي‌گويد ما بهشت را براي تو آماده كرده‌ايم. اين تعليقهاي حكم بر وصف كه مشعر به عليت است اينها را مادامي كه مؤمن‌اند مادامي كه مجاهدند مادامي كه تابع پيامبر (صلّي الله عليه و آله وسلّم) هستند وعده مي‌دهد. مستحضريد كه در اين‌گونه از امور ادامه‌دار و ممتد حدوث به حدوث وابسته است و بقا به بقا وابسته است. يعني چه؟ يعني اگر يك امري را موكول كردند به يك امر بقا‌دار حدوث آن امر به حدوث اين امر بقا‌دار مرتبط است و بقاي آن به بقاي اين امر بقا‌دار مرتبط است. حدوث وعده الهي به حدوث ايمان و جهاد است بقاي وعده الهي به بقاي ايمان و جهاد است. پس اگر كسي ـ معاذالله ـ حسن عاقبت نداشت ديگر وعده هم نيست. در بحثهاي فقهي هم مستحضريد مثلاً اگر گفتند «لا تصلِّ الا خلف من تثق بدينه»[13] نماز يك امر بقاداري است امر حدوثي كه نيست اگر يك كسي امام جماعت بود بايد دينش مورد وثوق باشد. حدوث اقتدا به حدوث وثوق وابسته است، بقاي اقتدا به بقاي وثوق وابسته است حالا اگر كسي خداي ناكرده در ركعت دوم يا سوم فاسق شد خب نمي‌شود به او اقتدا كرد همان جا اقتدا تمام است؛ چرا؟ چون خاصيت تطبيق امر بقادار اين است. نماز يك امر ممتد و بقاداري است. عدالت هم بشرح ايضاً. حدوث اقتدا به حدوث عدالت وابسته است و بقاي اقتدا به بقاي عدالت وابسته است. وعده‌هاي الهي اين‌چنين است اگر ذات اقدس الهي عده‌اي را به بهشت وعده داد برابر با ايمان و جهاد، است. حدوث وعده به حدوث ايمان و جهاد بقاي وعده به بقاي ايمان و جهاد. لذا نام كسي را نمي‌برد بگويد فلان كس ما بهشت را به او وعده مي‌دهيم بهشت منتظر اوست. همه‌اش روي علاقهٴ تعليق حكم بر وصف است كه مشعر به علّيت است و حدوث و بقايش هم بايد محفوظ بماند يعني ايمان، جهاد به اموال و انفس تا آخر بايد باشد.

پرسش:...

پاسخ: اين در اثر اينكه حسن عاقبت را ذات اقدس الهي مي‌داند ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾ اين‌چنين است. يا درباره يك عده‌اي فرمود بهشت منتظر آنهاست اين از باب اخبار به غيب است منتها مي‌داند به اينكه اين شخص تا آخر ايمانش را حفظ مي‌كند وگرنه يك وعده رايگاني به اين شخص بدهند بگويند كائناً ما كان تو اهل بهشت هستي اين‌چنين نيست.

تصريح شدن عنوان «وعده» در برخي وعده‌هاي قرآن كريم

اين عنوان نويد گاهي با وعده ذكر مي‌شود نظير آنچه كه قبلاً در همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» آيهٴ 72 گذشت فرمود: ﴿وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ گاهي عنوان وعده نيست اينكه فرمود: ﴿أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي﴾ اين خودش يك نحو وعده است پس گاهي عنوان وعده در آيه مطرح است گاهي كلمه‌اي مطرح است كه پيام وعده را به همراه دارد ولو عنوان وعده در آن ذكر نشود.

معذور بودن برخي روستائيان از جنگ با روميان

از روستاها چند گروه در برابر اين فرمان بسيج گروهي پيامبر (صلّي الله عليه و آله وسلّم) نسبت به دفاع در برابر تهاجم احتمالي امپراطوري روم آنها قرار گرفتند يك عده افرادي بودند كه معذور بودند و آمدند عذرخواهي بكنند و اجازه بگيرند چون اگر كسي هم معذور باشد بايد بگويد و با عذرخواهي برود با اذن برود تا ديگران نگويند كه چرا فلان كس نيامده است. اين بايد مشخص بشود كه آن آيه هم در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «نور» بود كه يك وقتي هم قرائت شد فرمود آنها هم كه معذورند در جريان حنظله غسيل‌الملائكه هم همين‌طور بود ديگر. فرمود آنها كه معذورند بايد در حضور جمع عذرشان را بگويند و اذن بگيرند بالأخره حالا لازم نيست كه بگويند كه عذرشان چيست از شما استيذان بكنند تا ديگران بفهمند كه آنها كه نيامدند مأذون و معذور بودند. به استناد لزوم استيذان يك عده‌اي از اعراب، اعراب يعني اهل بدو يعني باديه‌نشين، اهل باديه آمدند تا اذن بگيرند اما از همانها در قبال «جاء» گرفتار «قعد» بودند ﴿جَاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الأعْرَابِ لِيُؤْذَنَ لَهُمْ وَقَعَدَ الَّذِينَ كَذَبُوا﴾ اينها حتي حاضر نشدند كه اذن هم بگيرند فرمود اينها دو گروه هستند

شرط عدم تعرّض مسلمانان نسبت به افراد معذور از جهاد

معذور بودن گروه‌هاي سه‌گانه به شرط داشتن رفتار خالصانه نسبت به اسلام و مسلمين

در جريان افرادي كه معذورند به طور عام فرمود: ﴿لَيْسَ عَلَي الضُّعَفَاءِ وَلاَ عَلَي الْمَرْضَي وَلاَ عَلَي الَّذِينَ لاَيَجِدُونَ مَايُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلّهِ وَرَسُولِهِ﴾ اينها مادامي كه در مدينه هستند و براي بيگانگان جاسوسي نمي‌كنند و خالصانه نسبت به اسلام و مسلمين رفتار مي‌كنند كسي حق اعتراض ندارد چون اگر بخواهند جان كسي يا مال كسي يا آبروي كسي را مورد تعرض قرار بدهند بايد نفوذ بكنند به آبرو يا مال يا جان فرمود شما اصلاً نسبت به اينها هيچ راه نداريد. ﴿مَا عَلَي الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ﴾ بالأخره انسان بخواهد تعدّي كند به جان كسي يا مال كسي يا عِرض كسي، يك راهي دارد، يا راه گفتن است، يا راه نوشتن است. فرمود شما اصلاً راه نداريد به اينها. اينها آبرويشان محترم است، حيثيتشان محترم است، جانشان، مالشان محترم است. هيچ سبيلي بر اينها نداريد يعني اينها در حصن ما هستند. اگر اينها درحصن توحيدند، در حصن ولايت هستند، در حصن شريعت هستند راه بسته است. كسي بخواهد نفوذ بكند غاصبانه است. حق ندارد نفوذ بكند. نه، تكويناً نفوذ نداريد شرعاً نفوذ نداريد اينها در حصن دين هستند و راه هم با دژبانيها بسته است. هيچ كس به جان و مال و عِرض اينها حق نفوذ ندارد يعني شرعاً، اگر كسي نسبت به اينها تهمتي بزند اين راه را غاصبانه طي كرده است. فرمود: ﴿مَا عَلَي الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ﴾.

مسائل كلامي و فقهي «محسنين» در قرآن كريم

دربارهٴ محسنين يك بحث كلامي هست كه آن كم نيست در بسياري از آيات قرآني آثار كلامي احسان را ذكر مي‌كند كه محسن داراي اجر است. محسنين داراي ثواب عظيم هستند. اجرشان را ما ضايع نمي‌كنيم ﴿كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ﴾[14] و مانند آن دعاي آنها را مستجاب مي‌كنيم و دعوت‌كنندگان را هم كه اگر از اهل احسان باشند دعايشان را مي‌پذيريم ﴿كَذلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ﴾ و مانند آن. يك سلسله بحثهاي فقهي دارد نظير همين آيه ﴿مَا عَلَي الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ﴾ اين است كه در موارد فراواني به همين آيه استشهاد مي‌كنند به اينكه اگر كسي كار خيري داشت يد او يد اماني بود نه يد عاديه او ضامن نيست. اگر يك اميني مال را به او سپرديد او بدون افراط و تفريط مال را نگهداري كرد ولي مال تلف شد او ضامن نيست. قاضي اگر روشمندانه قضا و حكم كرد و اشتباه درآمد ضامن نيست. حاكم اين‌چنين است. در خيلي از موارد به اين قاعده احسان تمسّك مي‌كنند حالا اگر مواردي هم لازم بود ممكن است كه شواهد ديگري ذكر بشود. اين بحثهاي فقهي را به همراه دارد. غفران و رحمت الهي هم كه دارد.

اجر داشتن آرزوي انجام عمل صالح

مطلب ديگر آن است كه از وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل شده است كه «نعم المال الصالح للعبد الصالح»[15] از آياتي كه مي‌شود از آن استفاده كرد كه داشتني كه در راه دين باشد يك داشتن خوبي است همين آيه است فرمود: ﴿وَلاَ عَلَي الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَأَجِدُ مَاأَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوا وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ يَجِدُوا مَا يُنفِقُونَ﴾ بر اينها هم حرج نيست حالا اگر كسي متأثر است كه چرا امكاناتي ندارد يك كتابخانه خوبي يك مسجد خوبي يك حسينيهٴ خوبي يك درمانگاه خوبي در شهرش يا روستاي خودش بسازد و مشكلات مردم منطقه‌اش را حل كند و غصه مي‌خورد اين مي‌شود عبادت. حالا گاهي يك جهاد فرهنگي است، گاهي جهاد نظامي است، گاهي جهاد اقتصادي است و مانند آن. اين الآن نگران است كه چرا يك كتابخانه در اين روستا يا اين محله يا اين شهر خودش نمي‌تواند ايجاد كند كه جلوي تهاجم فرهنگي را بگيرد و اشك هم مي‌ريزد اين مشمول اين آيه است حالا گاهي جهاد نظامي است گاهي جهاد فرهنگي است اگر اثرش بيشتر نباشد كمتر نيست. معلوم مي‌شود اگر كسي مال را براي اينها بخواهد قرآن تصديق مي‌كند و ترغيب مي‌كند

تعظيم الهي نسبت به محسنان فقير

اختصاص آيهٴ مستقل به گروه سوّم (محسنان فقير)

خب اينها هم مشكلشان مال بود ديگر، نه ضعيف بودند، نه مريض بودند، نه جزء خوالف ديگر. فقط همين مشكل مالي داشتند. اين طور قرآن از آنها به عظمت ياد مي‌كند. نه تنها آنها را در آيهٴ قبل ياد مي‌كند بلكه يك آيهٴ مستقلي به اينها اختصاص مي‌دهد. چون اينها گروه جدايي كه نيستند همان گروه قبلي هستند بخشي از گروه قبلي هستند. ملاحظه بفرماييد: ﴿لَيْسَ عَلَي الضُّعَفَاءِ﴾ اينها مشكل ضعف ندارند قدرت بدني‌شان خوب است ﴿وَلاَ عَلَي الْمَرْضَي﴾ اينها سالم هستند بيمار نيستند ﴿وَلاَ عَلَي الَّذِينَ لاَيَجِدُونَ مَايُنْفِقُونَ﴾ اينها جزء اين گروه هستند. خب با اينكه جزء اين گروه هستند يك آيه را بعد از اين به نام همين گروه، يك گروه خاصي، و طايفهٴ مخصوص اختصاص داده است. فرمود: ﴿وَلاَ عَلَي الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَأَجِدُ مَاأَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوا وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ يَجِدُوا مَا يُنفِقُونَ﴾ اين آيه تقريباً معادل آيهٴ قبل مخصوص همين صنف است كه اينها زير مجموعهٴ همان ﴿لاَيَجِدُونَ مَايُنْفِقُونَ﴾ هستند اما اينها اهتمامشان به اين است اشك مي‌ريزند كه چرا حالا امكانات مالي ندارند انفاق كنند كه بتوانند مشكلات چهار تا جوان را حل كنند؟ پس معلوم مي‌شود داشتن مال و صرف مال در اين‌گونه از مواردي كه حالا گاهي جهاد فرهنگي است يا جهاد اقتصادي است يا بالأخره مشكل مردم حل مي‌شود عبادت است و اين‌طور هم ذات اقدس الهي از آن با عظمت نام مي‌برد. بكائون يك گروه مشخصي بودند در جبهه رفتن هم همين‌طور بود بعضي از اين جوانها چون شناسنامه‌شان شرعاً سنشان رسيده بود حالا قانوناً مثلاً سنشان يك مقدار كم بود، اشك مي‌ريختند كه چرا ما را به جبهه اعزام نمي‌كنيد. ﴿تَرَي أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾[16] حالا يا جهاد نظامي يا جهاد فرهنگي.

پرسش:...

پاسخ:

درخواست كفش از پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) توسّط محسنان جهت شركت در جنگ

برخيها آن‌طوري كه در تفسير علي‌بن‌ابراهيم قمي(رضوان‌الله‌عليه) آمده اين است كه آنها از وجود مبارك پيامبر (صلّي الله عليه و آله وسلّم) كفش مي‌خواستند چون پابرهنه نمي‌شد ولي پياده مي‌شد. در تفسير آمده است كه اينها به حضرت عرض كردند كه «احملنا علي الخفاف المرفوعه والنعال المخصوفه»[17] عرض كردند يا رسول‌الله يا موزه و خوفي كه بالأخره، وصله زني شده چون كفش يا سالم است يا پاره شده كه آن را ترقيع مي‌كنند وصله‌كاري مي‌كنند. آن در قصه‌اي كه وجود مبارك حضرت امير (سلام الله عليه) هنگام خسف و وصله‌زدن نعلش گفت اين كفش كهنه چقدر مي‌ارزد؟ ابن‌عباس گفت مثلاً ارزشي ندارد يا يك درهم حضرت فرمود خلافت شما براي من همين است. اين نعل نو را نمي‌گويند مخسوف. آن نعل يعني كفشي كه استعمال شده، پاره شده حالا مي‌خواهند با ليف خرما آن را وصّالي كنند اين را مي‌گويند نعل مخسوف. آنچه كه در كشف‌الأسرار است اين است كه عرض كردند «يا رسول الله احملنا علي الخفاف المرفوعه والنعال المخصوفه» آنچه كه در تفسير علي‌بن‌ابراهيم قمي(رضوان‌الله‌عليه) حضرت نقل كردند همان بود كه در بحث ديروز اشاره شد كه نعل به ما بدهيد.

بعد وجود مبارك پيامبر (صلّي الله عليه و آله وسلّم) فرمودند كه شما راكب هستيد مادامي كه متنعل هستيد اصلاً سواره يعني كسي كه كفش پايش باشد در قبال پياده يعني كسي كه پا برهنه باشد. وگرنه سوار به آن معنا كه بسيار كم بود.

شمول عبارت ﴿مَا يُنفِقُونَ﴾ بر تجهيزات جهاد نظامي يا فرهنگي

پس اينكه ﴿لاَيَجِدُونَ مَايُنْفِقُونَ﴾ يعني «في ما يرجو إلي امر جهاد» ديگر. ولي اينها خصوصيتي ندارد كه حتماً جهاد نظامي باشد. حالا اگر دشمن از راه به رنگ آمد، دشمن اگر به جنگ نبرد خب حالا از آن راه آمده است بالأخره جهاد است ديگر. حالا يك وقتي حمله مي‌كند چهار تا جوان را مي‌كشد يك وقت است نه با چهار تا مقاله چهار تا جوان را از دين منحرف مي‌كند. اينكه جهاد فرهنگي اثرش بيشتر است حالا اين يا القاي خصوصيت است يا اولويت اگر كسي نگران اين باشد كه چرا مشكل مالي دامنگير او يا جامعه‌اش شده كه نمي‌تواند در برابر اين تهاجم فرهنگي مشكلات جوانان را حل بكند اين يك نحوه عبادت است در صورتي كه جزءِ بكّائون باشد علاقه‌مند باشد دلش براي اسلام بسوزد ﴿إِذَا نَصَحُوا لِلّهِ وَرَسُولِهِ﴾.

جواز انتقاد از اغنياي ترك كنندهٴ جهاد

خب فرمود راه انتقاد بر اين گروهها باز است ﴿إِنَّمَا السَّبِيلُ﴾ شما مي‌خواهيد انتقاد كنيد ديگر. حكومت اسلامي اگر بخواهد دخالت كند راه باز است شما بخواهيد انتقاد كنيد گله بكنيد راه باز است ﴿إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَي الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَهُمْ أَغْنِيَاءُ رَضُوا بِأَن يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطَبَعَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَيَعْلَمُونَ﴾ راه انتقاد به اينها باز است حكومت اسلامي بخواهد نفوذ پيدا كند اينها را از خيلي از پستهاي كليدي محروم بكند مي‌تواند. مثل اينكه پيامبر (صلّي الله عليه و آله وسلّم) مي‌تواند بگويد: ﴿لَن تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَداً وَلَن تُقَاتِلُوا مَعِيَ عَدُوّاً﴾[18] شما نمي‌توانيد عضو سپاه و بسيج و ارتش باشيد شما نمي‌توانيد سمتهاي كليدي را داشته باشيد اينها را مي‌تواند. ديگران هم مي‌توانند گله كنند، اعتراض كنند، انتقاد كنند به عنوان نهي از منكر به اينها بگويند كه چرا نرفتيد، شركت نكرديد اين راه باز است. ﴿إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَي الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَهُمْ أَغْنِيَاءُ﴾.

بهانه‌هاي متعدّد اغنيا براي ترك جهاد

اينها هر روز هم چون متلوّن هستند، هر روز به يك بهانه‌اي متمسك مي‌شوند گاهي مي‌گويند خانه كسي نيست بچه‌ها مسافرت هستند خانه ما در محله نوساز است آنجا، جاي امن نيست اين همان است كه در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» است ﴿يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِن يُرِيدُونَ إِلاّ فِرَاراً﴾[19] اينكه مي‌گويند محلهٴ ما امن نيست آنجا كسي نيست خانهٴ ما در و پيكر ندارد بچه‌ها نيستند همه‌اش بهانه است ﴿يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِن يُرِيدُونَ إِلاّ فِرَاراً﴾ گاهي هم مي‌گويند ما اصلاً نمي‌دانيم اين جنگ مصلحت هست يا نه؟ يا به فنون نظامي آشنا نيستيم. يا اصل اين جنگ را به مصلحت نمي‌دانيم. يا اهل جنگ نيستيم. ﴿لَوْ نَعْلَمُ قِتَالاً لاَتَّبَعْنَاكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِْيمَانِ﴾[20] فرمود چرا، خب جنگي است كه پيامبر (صلّي الله عليه و آله وسلّم) اعلام كرده كه ما در معرض تهاجم هستيم و اين هم كه فنون پيچيده نظامي نيست مگر همه آنها كه دارند حمله ‌مي‌كنند از فنون نظامي باخبرند تو از خودت فقط دفاع بكن. گاهي اين بهانه را مي‌آورند ﴿لَوْ نَعْلَمُ قِتَالاً لاَتَّبَعْنَاكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلاِْيمَانِ﴾، گاهي هم عذرهاي گوناگون كه در اين بخش آن اعذارشان ياد نشده است فقط ﴿رَضُوا بِأَن يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ﴾ آمده و عذرشان كه ما معذوريم آمده. عمده آن است كه نخواستند دين را ياري كنند پس آن بخشهايي كه نظير سورهٴ «احزاب» و مانند آن عذرهاي متنوع آنها را ذكر مي‌كند يك مرحله است. اينجا كه بدون نام بردن عذر خاص از معذّرون نام مي‌برد مطلب ديگر است ﴿إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَي الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَهُمْ أَغْنِيَاءُ رَضُوا بِأَن يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطَبَعَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَيَعْلَمُونَ﴾.

«والحمد لله رب العالمين»


[1] محمد/سوره47، آیه38.
[2] آل عمران/سوره3، آیه154.
[3] بقره/سوره2، آیه183.
[4] بقره/سوره2، آیه216.
[5] مائده/سوره5، آیه83.
[6] بقره/سوره2، آیه62.
[7] محمد/سوره47، آیه38.
[8] انعام/سوره6، آیه89.
[9] آل عمران/سوره3، آیه154.
[10] . بحارالانوار، ج45، ص116.
[11] توبه/سوره9، آیه83.
[12] توبه/سوره9، آیه83.
[13] . الكافي، ج3، ص374.
[14] انعام/سوره6، آیه84.
[15] . بحارالانوار، ج69، ص60.
[16] مائده/سوره5، آیه83.
[17] . مسالك الافهام الي آيات الاحكام، ج2، ص328.
[18] توبه/سوره9، آیه83.
[19] احزاب/سوره33، آیه13.
[20] آل عمران/سوره3، آیه167.