80/12/05
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 86 الی 93
﴿وَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللّهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَكَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَقَالُوا ذَرْنَا نَكُن مَعَ الْقَاعِدِينَ﴾(86)﴿رَضُوا بِأَن يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَي قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَيَفْقَهُونَ﴾(87)﴿لكِنِ الْرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَأُولئِكَ لَهُمُ الْخَيْرَاتُ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾(88)﴿أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾(89)﴿وَجَاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ لِيُؤْذَنَ لَهُمْ وَقَعَدَ الَّذِينَ كَذَبُوا اللّهَ وَرَسُولَهُ سَيُصِيبُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾(90)﴿لَيْسَ عَلَي الضُّعَفَاءِ وَلاَ عَلَي الْمَرْضَي وَلاَ عَلَي الَّذِينَ لاَيَجِدُونَ مَايُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَي الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾(91)﴿وَلاَ عَلَي الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَأَجِدُ مَاأَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوا وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ يَجِدُوا مَا يُنفِقُونَ﴾(92)﴿إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَي الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَهُمْ أَغْنِيَاءُ رَضُوا بِأَن يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطَبَعَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَ يَعْلَمُونَ﴾(93)
اهميت جنگ با امپراطوري روم و توانمندي نظام اسلامي
اين بخش از آيات كه مقداري از آن مبسوطاً تلاوت شد براي آن است كه جريان غزوه تبوك يكي از مهمترين غزوههاي نظام اسلامي با امپراطوري آن روز بود. آن روز دو امپراطوري روي زمين مستقر بود. يكي در شرق حجاز بود به نام ايران و يكي هم در غرب حجاز بود به نام روم و اين دو قدرت مالك زمين بودند در حقيقت. منافقين از يك سو، افراد ضعيفالايمان از سوي ديگر اينها در اين غزوه يا كارشكني ميكردند يا كوتاهي ميكردند بالأخره يا قصور بود يا تقصير در اين غزوه خيلي ظهور داشت. وجود مبارك پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) با مؤمنين همراه در اين غزوه ظاهرتر و حاضرتر بودند و تداركاتش هم بيشتر بود. آياتي هم كه در اين زمينه نازل شد تقريباً در رديف مهمترين آيات نظامي قرآن كريم است. جنگ با يك ابرقدرتي كه تجهيز شده و مسلمانان را تهديد ميكرد احتياج داشت به يك نيروي عظيم و آمادگي عظيم. بسياري از اينها فكر ميكردند كه اگر امپراطوري روم حمله كند اينها توان مقاومت را ندارند. نظام اسلامي فرمود ما توان مقاومت را داريم اوّلاً، اگر هم نشد بالأخره إحديالحسنيين بهره ما است ما چيزي را از دست نميدهيم. تمام اينها برميگردد به يك نحوه جهانبيني از يك سو و انسانشناسي از سوي ديگر. تمام اين هراسها و ترسها يا طمعها و آزها برميگردد به اينكه انسان مرگ را درك نميكند كه انسان ميميرد يعني چه؟ و اگر براي او روشن شد كه انسان دفعتاً ميخوابد و از همه چيز غافل است به استثناي آن چيزي كه فراهم كرده است و مهمان خداي خود است و مهمان اعمال، چنين انساني هراسي از چيزي ندارد و به چيزي هم دل نميبندد و اين هم هر لحظه حاضر است معلوم نيست كه حالا مرگ چه زماني ميآيد.
ياد مرگ؛ برترين ذكر پس از ذكر توحيد
اين است كه بعضي از بزرگان از قدما گفتند كه كسي كه به دنبال ذكر باشد بهترين ذكر بعد از توحيد ذكر موت است بالأخره ما ذكر ميخواهيم كه ما را بسازد هيچ ذكري به عظمت ياد مرگ نيست. اوّل توحيد ذات اقدس الهي كه صلوات و تحيّات ائمّه (عليهمالسلام) در همان مجموعه است چون صلوات به منزله شرط لا إله إلاّ الله است آن بيان نوراني امام رضا (عليهالسلام) كه در حديث سلسلهٴ الذهب فرمود: «بشروطها و أنا من شروطها»[1] همين است يعني وقتي لا إله إلاّ الله باعث ورود به بهشت است كه با صلوات همراه باشد. شما ديروز در اعمال عيد قربان حتماً اين وظايفتان را انجام داديد اين دعاي نوراني امام سجاد (عليه السلام) را در روز عيد قربان خوانديد آنجا حضرت هزار بار بعد از آن دعا صلوات ميفرستد هزار بار. و به ما هم دستور ميدهند كه اين هزار بار را بگوييم. در حقيقت شرط است اينچنين نيست كه كسي بگويد من لا إله إلاّ الله بگويم كافي است لا إله إلاّ الله بدون صلوات آن مشروط بدون شرط است آنكه فرمود: «بشروطها و أنا من شروطها»[2] همين است.
تبيين حقيقيت مرگ و ايجاد شوق لقاءالله توسّط پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
به هر تقدير وجود مبارك پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مهمترين كاري كه به وسيله آيات قرآن كريم كرد اين است كه مرگ را براي اينها معنا كرد كه انسان ميميرد چه ميشود. هم آن زندگي ننگين را از اينها گرفته و هم شوق به لقاءالله را در اينها زنده كرد و هم به اينها عزّت داده است حالا بنگريد كه اينها چطوري اشك ميريختند كه نميتوانند بروند جبهه. در اين تفسير شريف عليبنابراهيم كه اصلاً رجال سند او را مرحوم آقاي خويي(رضوان الله تعالي عليه) ميگويد چون غالب رجالي كه در سند تفسير عليبنابراهيم هستند موثق هستند و فلان شخص هم مثلاً چون جزء رجال سند تفسير عليبنابراهيم قمي است موثق است. ايشان نقل ميكند كه در همان تفسير عليبنابراهيم اينها كه آمدند خدمت پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و عرض كردند كه به ما چيزي بدهيد كه ما بياييم به نبرد با امپراطوري روم، بعضيها فقط يك جفت كفش ميخواستند ميگفتند كفش به ما بدهيد ما خودمان را تا آنجا برسانيم بالأخره اين سنگ هست آنجا مثل همين انتفاضه اين سنگ كه آنجا هست اين سنگها را ميگيريم و حمله ميكنيم. همين را ميخواستند، يك جفت نعل نداشتند، يك جفت كفش نداشتند و اشك ميريختند كه ما چرا يك جفت كفش نداريم كه پياده برويم؟ چون در اين سنگلاخ و راههاي صعبالعبور پا برهنه كه نميشد رفت. فقط يك جفت نعل ميخواست خُب اينها را پيامبر ساخت ديگر. بشر با آن انديشه و با فكر زنده است در حقيقت.
نزول فرمان جهاد و خانهنشيني منافقان ثروتمند
حالا ملاحظه ميفرماييد در اين آيات كه ذات اقدس الهي چگونه اين حمله امپراطوري روم را بازگو ميكند قدرت مسلمانان را تشريح ميكند ضد حمله را تبيين ميكند ميفرمايد: ﴿وَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ﴾[3] منظور از اين سوره نظير قرآن، نظير كتاب، هم كل را شامل ميشود هم بعض را اينطور نيست كه سوره يعني حتماً با هم نازل ميشود. مقداري از سوره هم سوره است مثل اينكه مقداري از قرآن يا كتاب هم قرآن يا كتاب است. اگر سورهاي نازل شود حالا بتمامها يا ببعضها كه در آن سوره دستور ايمان و جهاد در صحابت پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل شده باشد اينهايي كه اغنيا هستند ﴿أُولُوا الطَّوْلِ﴾[4] هستند و از ثروت برخوردارند و دنبال عيش رفيعاند ميگويند: ﴿ذَرْنَا نَكُن مَعَ الْقَاعِدِينَ﴾[5] ما معذوريم حالمان مساعد نيست نميتوانيم بياييم و سعي ميكنند كه با خردسالان و سالمندان و اينها خانهنشين باشند. ميفرمايد كه اينها اصلاً نميفهمند كه براي چه زندهاند اينها فقيه نيستند آن ادراك ظريف حكمت عملي در كنار حكمت نظري آن را ميگويند فقه. فرمود آنها چون اهل فقاهت نيستند كاري به جبهه ندارند﴿رَضُوا بِأَن يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ﴾[6] .
تبيين معناي كلمه «خوالف»
خوالف را هم گفتند به اين معنا است كه كسي در پشت سر نشسته نظير زنان و سالمندان و خردسالان. هم خالفه يعني آن تهمانده مثلاً. يك ميوهاي كه يك باغبان فراهم ميكند آن آخرش يك مقدارش پوسيده است كه به درد بخور نيستند ته اين زنبيل ميماند يا ته آن كارتن ميماند اينها را ميگويند خالفه. برخيها مثل كنزالدقائق گفتند اين خوالف جمع خالفه يعني ته ماندهاي كه دور ميريزند برخيها هم نظير اين تفسير معروف كه خوالف جمع خالف يا خالفه است به معني همين كساني كه پشت سر ميمانند.
نقشبستن دنياطلبي در دلهاي منافقان و ناتواني آنان از فهم حقايق
فرمود اينها دلشان با اين گناه چاپ شده است. يك وقت است كه گناه دستنويس است دنيا طلبي دستنويس است اين قابل شستشو است امّا اگر طبع و چاپ شود اين تا آن كاغذ را پاره نكند كه پاره نميشود فرمود اين دنياطلبي در دلشان چاپ شده است لذا به اين آساني پاك نميشود لذا اينها اهل فقاهت نيستند ﴿فَهُمْ لاَ يَفْقَهُونَ﴾[7] ملاحظه فرموديد كه فقه در اصطلاح قرآن به معناي فقه رايج نيست چه اينكه حكمت هم در اصطلاح قرآن به معناي فلسفه نيست. آن فقه هم در حقيقت حكمت است چه اينكه حكمت هم فقه است. عمده اين است كه انسان اين درسهاي اساسي را بخواند كه خودش را بشناسد دنيايش را بشناسد آيندهاش را بشناسد بعد تصميم بگيرد اين براي سرمايهداران.
تبيين اوصاف و احكام اقشار مختلف جامعه در برابر حكم جهاد
بالأخره شهريها حكمشان مشخص ميشود، روستاييها حكمشان مشخص ميشود، اغنيا حكمشان مشخص ميشود، فقرا حكمشان مشخص ميشود، وجود مبارك پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه رهبري را به عهده داشت حكمش مشخص ميشود، مؤمنان همراه او هم مشخص ميشود. كل اين مجموعه را اين يك صفحه آيهاي كه تلاوت شده در بردارد. حالا روستاييها ميآيند عذرخواهي ميكنند شهريها ميآيند عذرخواهي ميكنند اغنيا و فقرا ميآيند همه را بازگو كرده است. فرمود اغنيا كه وضعشان اين است، حالا ميرسند به شهريها فرمود: ﴿لكِنِ الْرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ﴾[8] هماني كه در سورهٴ «فتح» خوانده شد كه رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ﴿وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ﴾[9] ﴿لكِنِ الْرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ﴾ هم به خدا ايمان آوردند هم راه پيامبر، هم به خود پيامبر ايمان آوردند هم به راه پيامبر كه ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾[10] اينها ﴿جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾[11] .
فضايل مؤمنان مجاهد
اگر سورهاي نازل شود كه ﴿أَنْ آمِنُوا بِاللّهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ﴾[12] آنهائي كه به وحي و نبوّت در سايه توحيد ايمان آوردند اينها ﴿جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾ حالا چه فضيلتي خدا براي اينها ذكر ميكند. ميفرمايد يك: ﴿أُولئِكَ لَهُمُ الْخَيْرَاتُ﴾[13] با جمع الف و لام، دو: ﴿وَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[14] يك وقت يك شخصي كار خوب ميكند جزء ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾[15] است عَمِلَ صالحاً است يَعَمَلُ صالِحاً است و مانند آن و اين هنوز به گوهر صلاح نرسيده است يك وقت جزء صالحين است. صالحين خيلي بالاتر از كساني هستند كه عملوا الصّالحات دارند. صالح يعني كسي كه گوهر ذاتش ديگر به مقام صلاح رسيده است اين ديگر تقريباً تضمين شده است. لذا فاصلهٴ صالحين با ﴿عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ﴾ خيلي است. ذات اقدس الهي در اينجا فرمود نه تنها خيرات براي اينها است خود اينها گوهر ذاتشان هم مفلح است نه تنها كار فلاح دارند يا بهرهٴ فلاح ميبرند خود اينها مفلح هستند. اين مفلحون هم ملاحظه فرموديد كه اسم فاعل نيست صفت مشبهه است منتها به وزن اسم فاعل. سه: ﴿أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا﴾[16] پس دنيايشان تأمين است، آخرتشان تأمين است، فضايل نفسانيشان تأمين است، گوهر ذاتشان تأمين است ﴿ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾[17] اين براي وجود مبارك پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و همراهان او. در اين محدوده مؤمنين با پيامبر سهيم هستند البته آن ﴿دَنَا فَتَدَلَّي﴾[18] و آن مقامات برتر پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مخصوص خود حضرت است. امّا آنچه كه در اين كريمه آمده است مؤمنين هم اين نعمتها را كه وجود مبارك پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) دارد اينها هم دارند. حالا اين مربوط به شهريها بود. روستاييها چه؟
اذن خواستن برخي روستائيان از پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) جهت ترك جهاد
روستاييها هم دو قسم بودند يك عده، مؤمن ،مسلمان، متديّن. اينها شدّ رحال كردند آمدند در مدينه و از وجود مبارك پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) استيذان كردند و به همراه حضرت آمادگي خود را اعلام كردند كه بروند به دفاع عليه امپراطوري روم كه تهديد كرد. يك عده هم آمدند كه واقعاً معذور بودند و گفتند كه ما در باديه زندگي ميكنيم آنجا امنيتي نداريم و گروهي هم منتظر غارتگري هستند و بين ما و آنها هم نبرد فراواني هم اتفاق افتاد اينها منتظرند كه ما زن و بچه خودمان را رها كنيم و آنها غارت بكنند، اگر اجازه بدهيد ما نياييم. اينها معذور بودند واقعاً. عدهاي كه هيچ عذري نداشتند از روستا آمدند به اينها ميگويند اعراب نه عرب. ﴿الأعْرَابُ أَشَدُّ كُفْراً وَنِفَاقاً وَأَجْدَرُ أَلاَّ يَعْلَمُوا حُدُودَ مَاأَنْزَلَ اللّهُ﴾[19] همان آن روستاييها را ميگويند وگرنه اينها تعبير شهريها را تعبير به عرب ميكردند. فرمود اينها كه از روستا آمدند اينها هم دو قسم بودند مثل اين شهريها. ﴿وَجَاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الأعْرَابِ﴾[20] حالا يا عذر واقعي داشتند يا نه ميخواستند عذرتراشي كنند ﴿لِيُؤْذَنَ لَهُمْ﴾[21] تا وجود مبارك پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) به آنها اذن بدهد كه اينها شركت نكنند بگويند كه ما معذوريم. بالأخره اگر يك كسي به اصطلاح سرباز وظيفه است و به ارتش دعوت شده و نرفته است بايد عذر خودش را ثابت كند. ولي ﴿وَقَعَدَ الَّذِينَ كَذَبُوا اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾[22] آنهايي كه هيچ عذري نداشتند به خدا دروغ گفتند به پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) دروغ گفتند اينها به جاي قيام، قعود كردند به جاي جهاد فرسودگي كردند و همانجا نشستند. قيام يعني ايستادگي نه ايستادن، قعود يعني بدون ايستادگي ولو شخص ايستاده باشد چون ايستادگي ندارد نشسته است ﴿وَقَعَدَ الَّذِينَ كَذَبُوا اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾[23] خب اينها هم مربوط به روستاييها. قبلاً شهريها را هم كه مشخص كرد. دوبارهٴ جمعبندي ميكند چه شهري و چه روستايي آنها را هم در ذيل ذكر ميكند.
آمادگي برخي مؤمنان براي جهاد و عذرتراشي برخي ديگر
درباره مؤمناني كه همراه پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) آمادگيشان را اعلام كردند فرمود: ﴿لَهُمُ الْخَيْرَاتُ﴾[24] از يك سو ﴿أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[25] از سوي ديگر ﴿أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي﴾[26] از سوي سوم ﴿ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾[27] از سوي چهارم. اما درباره اينها فرمود: ﴿سَيُصِيبُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[28] در ميان اينهايي كه عذرخواهي كردند يك عدّه واقعاً عذرشان بجا بود اين هيچ. امّا آنهايي كه بيجا عذر آوردند لذا كلمه ﴿مِنْهُمْ﴾ آورده ﴿سَيُصِيبُ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ از اين گروهي كه بيجا عذر آوردند عذاب اليم است. برخيها مثل فخر رازي و امثال ذلك اين ﴿مِنْهُمْ﴾ را به لحاظ آينده معنا ميكنند چون عدّهاي در جبهه شركت نكردند و مقصر بودند عالماً و عامداً شركت نكردند ولي حسن عاقبتي داشتند توبه كردند بعداً ترميم كردند و جبران كردند آنها ديگر گرفتار عذاب اليم نيستند. پس اين ﴿مِنْهُمْ﴾ به لحاظ بعضي از آنها است نه به لحاظ همه. به هر تقدير يا به لحاظ گذشته تبعيض است يا به لحاظ آينده ،اين من در ﴿مِنْهُمْ﴾ تبعيض است فرمود: ﴿سَيُصِيبُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾ خب،
معذور بودن برخي افراد در انجام وظايف ديني
حالا فرمود چه شهري و چه روستايي اصل جامع اين است انسان بين خود و بين خداي خود ﴿بَلِ الْإِنسَانُ عَلَي نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ﴾[29] بايد عمل كند. دربارهٴ روزه اينطور است دربارهٴ نماز اينطور است دربارهٴ حج و زكات اينطور است. در مسايل بدني ميفرمايد: ﴿فَمَن كَانَ مِنْكُم مَرِيضاً أَوْ عَلَي سَفَرٍ فَعِدَّةٌ مِنْ أَيَّامٍ أُخَرَ﴾[30] در مسايل مالي هم كه ﴿عَلَي الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَي الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ﴾[31] در مسايل نظامي هم ميفرمايد: ﴿لَيْسَ عَلَي الضُّعَفَاءِ وَلاَ عَلَي الْمَرْضَي وَلاَ عَلَي الَّذِينَ لاَيَجِدُونَ مَايُنْفِقُونَ حَرَجٌ﴾[32] يك وقت است كه كسي بايد به جبهه كمك كند امّا ندارد يك وقت نه چون بايد خودكفا باشد در تأمين زاد و راحله ندارد تا حركت كند فرمود اينها ديگر حرجي ندارند لكن يك وقت است كه خوشحال هستند كه ندارند تا در جبهه شركت كنند چون در سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» و «نساء» و امثال ذلك گذشت همين كه يك شهيدي را از جبهه ميآوردند گروهي هم از همين افراد منافق يا ضعيفالإيمان ميگفتند كه خدا بر ما منت نهاد كه خوب شد به جبهه نرفتيم. همين كه يك شهيد را ميديدند ﴿أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيَّ إِذْ لَمْ أَكُن مَعَهُمْ شَهِيداًً﴾[33] شهيداً يعني حاضرا خوب شد كه ما نرفتيم. در اينجا فرمود اگر كسي ضعيف بود يا مريض بود يا فقير بود و نتوانست به جبهه كمك كند يا در جبهه حضور پيدا كند حرجي بر او نيست در صورتي كه نسبت به دين خالص باشد نسبت به رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) خالص باشد.
ضمانت بهشت توسّط پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در صورت رعايت پنج چيز
نقل شده است كه وجود مبارك پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود اگر شما اين چند چيز را ضمانت كنيد من هم بهشت را براي شما ضمانت ميكنم اين روايت در همان تفسير كنزالدقائق است. اگر شما پنج چيز را براي من ضمانت كنيد من هم بهشت را براي شما ضمانت ميكنم. خب آن روز وجود مبارك حضرت شفيع خداست ديگر. عرض كردند كه آن پنج چيز چيست يا رسولالله (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود يكي «النصيحهٴ لله» است يعني خالصاً نسبت به دين خدا با او برخورد داشته باشيد. دوم «النصيحهٴ لرسوله»[34] (صلّي الله عليه و آله و سلّم) آنچه كه به قلمرو نبوت و رسالت و فرمانروايي آن حضرت برميگردد خالص باشيد. سوم «النصيحهٴ لكتاب الله» است. در بحثهاي تفسيري اگر خداي ناكرده كسي به عنوان قرائت تازه، تفسير جديد از قرآن دارد برداشتي ميكند كه با خطوط كلي و با اصول كلي قرآن هماهنگ نيست شما ناصحانه و خالصانه به حمايت قرآن برخيزيد. چهارم «النصيحهٴ لدين الله» اگر شما احكامي را كه مربوط به ولايت است، مربوط به تشيّع است، مربوط به اهلبيت است يا مربوط به خطوط و اصول دين است، اصول مذهب يا فروع دين بالأخره به دين برميگردد يا به اصل دين يا به اصل مذهب يا به فروع فقهي برميگردد، آن هم به بهانههاي گوناگون دارد آسيب ميرساند ناصحانه و خالصانه انسان به حمايت دين برخيزد. پنجم «النصيحهٴ لجماعة المسلمين»[35] اگر كسي حق مردم را، حق ملت را، رأي ملت را فضيلت ملت را، حقوق ملت را ناديده ميگيرد، بر شما لازم است ناصحانه وخالصانه به حمايت ملت برخيزيد بالأخره جماعت مسلمين را ذات اقدس الهي به عنوان امانت خود به ديگران سپرده است آنها كه اُمناء الرحمن هستند بايد حقوق مسلمين را رعايت كنند. فرمود اگر شما اين پنج چيز را ضمانت كنيد من هم بهشت را براي شما ضمانت ميكنم.
بازگشت نصايح چهارگانه به اخلاص با خداوند
آن نصايح سهگانه اخير در ضمن نصيحت لله و رسوله است. حتي نصيحت با رسول خدا و خلوص با رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در ضمن نصيحت با الله است در بحثهاي قبل هم ملاحظه فرموديد كه گرچه ذات اقدس الهي نام پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) را در كنار نام خود ذكر ميكند ولي وقتي ميخواهد جمعبندي كند هميشه ضمير مفرد است هرگز تثنيه نميآورد اگر ميفرمايد از خدا و پيامبر اطاعت كنيد اگر فرمود: ﴿إِذَا نَصَحُوا لِلّهِ وَرَسُولِهِ﴾[36] اگر فرمود: ﴿آمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ﴾[37] آنجا كه زمان نتيجهگيري و جمعبندي است ضمير مفرد است چون همهٴ اينها به توحيد برميگردد بالأخره. آن ﴿أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأمْرِ﴾[38] آن آيهٴ مبسوطاً بحث شد كه صدرش تثليث است دامنهاش تثنيه است و ذيلش توحيد است. صدرش تثليث است زيرا كه فرمود: ﴿أَطِيعُوا اللّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الأمْرِ مِنْكُمْ﴾ بعد اثنائش ببينيد اصلاً سخن از اولي الآمر نيست ﴿فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَي اللّهِ وَالرَّسُولِ﴾[39] ، ذيلش اصلاً سخن از پيامبر نيست ﴿إِن كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَومِ الآخِرِ﴾[40] براي اينكه اگر پيامبر است فرمان خدا را ميآورد و اگر اوليالأمر است جاي پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نشسته است و اگر همه اينها حرمت و مسئوليت دارند به دستور ذات اقدس الهي است آنجا مفصل بحث شد كه چگونه اين آيه سه بخش دارد، اوّلش تثليث است، وسطش تثنيه است، ذيلش توحيد است. شواهد ديگري هم كه اين روزهاي اخير گذشت همينطور بود كه هر جا سخن از خدا و پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است در آن جمعبندي آخر ضمير مفرد ميآيد. لذا در پايان همين آيهٴ 91 سورهٴ مباركه «توبه» ميفرمايد: ﴿إِذَا نَصَحُوا لِلّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَي الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾.
گروههاي سهگانه معذور از جهاد: ضعيفان، مريضان و محسنان فقير
مطلب ديگر آن است كه اينجا بعد از اينكه اين گروه سهگانه را ذكر فرمود كه ﴿لَيْسَ عَلَي الضُّعَفَاءِ﴾[41] 1. يك وقتي كسي ضعيف است از نظر قدرت بدن مريض نيست، بلكه سالم است ولي ضعيف است و 2. يك وقت يك كسي مريض است بيماري يك رخداد نامناسبي است كه احتمال زوال وجود دارد اما ضعف اينطور نيست و 3. يك وقت كسي وضع مالياش مناسب نيست. اين روايت را شما از تفسير عليبنابراهيم كه آنها از وجود مبارك پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه ميفرمايد يك جفت نعل ميخواستند ملاحظه بفرماييد درتفسير عليبنابراهيم قمي (رضوان الله عليه) جلد اوّل صفحه 293 اين است ذيل آيه ﴿وَلاَ عَلَي الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَأَجِدُ مَاأَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوا وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ يَجِدُوا مَا يُنفِقُونَ﴾[42] اينچنين دارد «و إنّما سال هولاء البكائون» بكائون همينها كه ﴿تَرَي أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾[43] اينها اشكريزان بودند غير از ضعفا و غير از مرضا اينها به نام بكائون بودند كه ﴿لاَيَجِدُونَ مَايُنْفِقُونَ﴾[44] هولاء البكائون از وجود مبارك پيامبر همين را خواستند «نعلاً يلبسونها» يك جفت كفش ميخواستند كه پاي برهنه نميشود آن راههاي طولاني صعب العبور را طي كرد پياده ميشود امّا پاي برهنه نميشود. به حضرت عرض ميكردند يك جفت كفش تهيه كنيد به ما بدهيد بپوشيم خودمان را آنجا برسانيم ما هستيم و اين سنگ، ما هستيم و چوبهاي اين بيابان و سنگهاي اين بيابان. همين كاري كه الآن انتفاضه دارد ميكند. ذات اقدس الهي از اينها نهايت تجليل را به عمل آورد. فرمود اينها محسن هستند ﴿مَا عَلَي الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ﴾[45] آنگاه ديگر نفرمود «ما عليهم من سبيل» اينها را زير مجموعه عنوان محسن آورده بعد كلمه ﴿مَا عَلَي الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ﴾ را به عنوان ضابط و اصل كلي بيان فرمود كه مستند بسياري از احكام فقهي است. وَدَعي چنانچه مالي را گم كند گم بشود بدون تفريط ضامن نيست چون ﴿مَا عَلَي الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ﴾ يد اماني اينچنين است يد عاريه اينچنين است قاضي اگر اشتباه كند ﴿مَا عَلَي الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ﴾ فقيه اگر اشتباه كند در صورتي كه روشمندانه قضا كند فقه را اداره كند ﴿مَا عَلَي الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ﴾ اين ﴿مَا عَلَي الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ﴾ يك اصلي است كه مستند بسياري از احكام فقهي است كه فقها (رضوان الله تعالي عليهم) به آن استناد ميكنند. فرمود اينگونه از بزرگان از محسنين هستند و محسنين حرجي بر آنها نيست و خداي سبحان غفور است و رحيم است حالا سبيل بر كيست آن را در آيهٴ 93 ذكر ميكند. فرمود اينها كساني كه ما گفتيم جهاد بكنيد با مال و جهاد بكنيد با جان اگر سوره نازل شود كه ﴿جَاهَدُوا﴾[46] بعد بگوييم ﴿بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ﴾[47] اينها كه جهاد بدني ندارند بر اثر ضعف و مرض معذور هستند، جهاد مالي ندارند بر اثر ﴿لاَيَجِدُونَ مَايُنْفِقُونَ﴾[48] اينها معذور هستند اما آنها كه سالم هستند و مريض نيستند ولي يك جفت كفش ندارند كه بيايند اينها هم معذور هستند. لذا آن را جداگانه در آيهٴ 92 بيان فرمود: ﴿وَلاَ عَلَي الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ﴾ نه تنها مالي ندارند كه به ديگري كمك كنند كه آيهٴ ﴿لاَيَجِدُونَ مَايُنْفِقُونَ﴾ ناظر به آن است بلكه مالي ندارند كه خودشان را تأمين كنند يعني هزينه سفرشان را تأمين كنند. اينها غير از فقيرند. فقير آن است كه هزينه شام و نهار خودش را ندارد اينها آن طور نيستند كه شام و نهار خودشان را نداشته باشند ولي كفش رفتن را ندارند ﴿وَلاَ عَلَي الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَأَجِدُ مَاأَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوا وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ يَجِدُوا مَا يُنفِقُونَ﴾[49] «لأنفسهم في سبيل الله»، نه ينفقون لغيرهم. اينها طبق بياني كه در تفسير عليبنابراهيم بود اينها همين را ميخواستند نه اينكه ندارند كه به ديگران كمك كنند، ندارند كه وسيله اعزام خودشان را به جبهه فراهم كنند هيچ حرجي بر اينها نيست.
اتمام حجّت بر افراد غير معذور در جهاد
پس بر چه كسي حرج است؟ ﴿إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَي الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَهُمْ أَغْنِيَاءُ﴾[50] اينها كه امكان مالي دارند حال يا اقويا هستند يا اغنيا هستند فرق نميكند اين ﴿وَهُمْ أَغْنِيَاءُ﴾ به عنوان نمونه است چون قسمت مهم اين طور بودند. وگرنه آن كه ضعيف نباشد و مريض نباشد و يك جفت كفش داشته باشد بايد برود.
فرمود: ﴿إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَي الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ وَهُمْ أَغْنِيَاءُ﴾[51] هم اغنيا و هم اقويا، اينها سبيل بر آنها است. حجّت خدا بر اينهاست براي اينكه ﴿رَضُوا بِأَن يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ﴾[52] اين خوالف هم با همان دو تا احتمال. يعني رضوا به اينكه با زنان و سالمندان و پيران باشند يا نه نظير تهماندههاي در كارتن. ﴿وَطَبَعَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَيَعْلَمُونَ﴾[53] در آيهٴ 87 فعل مجهول ذكر شده فرمود: ﴿وَطُبِعَ عَلَي قُلُوبِهِمْ﴾[54] در آيهٴ 93 به صورت معلوم كه ذات اقدس الهي طَبع كرده است. اگر چيزي را خدا ﴿مَا يُمْسِكْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ﴾[55] كسي نميتواند آن را تطهير كند يا باز كند.
تطبيق آيهٴ ﴿تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ﴾ بر منكران ولايت
آن آيهٴ ﴿تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ﴾[56] در همان تفسير كنزالدقائق بر منكرين ولايت هم تطبيق شده است. يعني كساني كه عامداً و عالماً در خانه اهلبيت را بستند در حقيقت نگذاشتند اسلام ناب به آن صورت در بيايد اينها مشمول ﴿تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ﴾ هستند كفر باطني چون الآن شما مهمترين عاملي كه وصل كرده حكومتهاي به ظاهر اسلامي را با حكومتهاي شاهنشاهي قبل از اسلام همين اموي و مرواني و عباسي بودند اينكه ميگوييم رژيم 2500 ساله، اينها كه همشان ساساني و ساماني و اشكاني نبودند قبل از اسلام ساساني بودند و اوايل اسلام ساماني بودند بعد هم ديگر امويان و عباسيان و مروانيان و طاهريان و عبّاسيان و همينها بودند. بني العباس چند قرن در ايران حكومت كردند. اينها در حقيقت جزء رژيم شاهنشاهي بودند اينطور نبود كه اين وسطها اسلامي بود بعد زمان پهلوي شده باشد شاهنشاهي. سابق شاهنشاهي و لاحق شاهنشاهي و اين وسطها اسلامي؟ اين 2500 سال همهاش همينطور بود. آن كسي كه نگذاشت بالأخره اسلام خودش را نشان بدهد و تمام اين حكومتها به دنباله ساساني و ساماني رفت همينها بودند لذا حضرت فرمود كه اينها كار كوچكي نكردند.
مراد از تصرّف فدك در لسان اهل بيت(عليهمالسلام)
مراد از فدك: تمام بلاد حكومت اسلام
يك وقت سخن از فدك است كه اينها فدك را گرفتند كه اين را وجود مبارك امام هفتم وقتي هارون عباسي گفت شما فدك را تحديد كنيد حدود چهارگانهاش را مشخص كنيد من برگردانم فرمود نميدهي گفت من ميدهم فرمود يك طرفش دريا است. يك طرفش سواحل است تمام قسمتهاي ايران را گفته است. فرمود فدك يعني اين براي يك تكه باغ كه دعوا نداشتيم. فرمود فدك يعني اين، يعني تمام اين كرانهها و كنارههاي دريا تا برگرديد به اين قسمت آسياي ميانه، اينها تمام فدك مادرمان است. هارون فهميد اينها كه نام فدك را زنده ميكنند براي چيست او خيال ميكرد كه يك باغي است در اطراف مدينه. فرمود فدك اين نيست آن بهانه بود كه ما را خانه نشين كنند وگرنه همان بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه فرمود زير اين آسمان فدك دست ما بود «و ما أصنع بفدك و غيرفدك»[57] اگر ما سخن از اعتراض داريم براي آن يك تكه باغ نيست آن وقتي هم كه دست ما بود كه به ديگري ميداديم «ما أصنع بفدك و غير فدك» اين نامه را در نهجالبلاغه براي معاويه، حضرت نوشت. پس منظور از آن فدك، حكومت بود نميگذاشتند كه بيگانه اين وسطها را پر كند آن وقت كل جهان اسلام عالم را ميگرفت چون قدرت كه با معنويت همراه باشد اين است. آن روز، روي زمين، اسلام حكومت ميكرد. يعني دو تا امپراطوري بود يكي روم كه در غرب حجاز بود يكي هم ايران بود كه در شرق حجاز بود. غير از اين دو بلوك مقتدر، كشوري نبود در زمين حجاز هم كه در وسط در اختيار پيامبر بود در زمان عثمان كه اينها فتح شد تا زمان حضرت امير برسد حضرت امير خليفه روي زمين بود نه خليفه مكه و مدينه، استانداراني كه براي ايران تعيين ميكرد، بخشنامههايي كه تعيين ميكرد، مالياتي كه ميگرفت، خراجي كه ميگرفت بايد حكومت حضرت امير در زمين را بررسي كرد نبايد گفت كه 1400 سال قبل اينها در حجاز حكومت ميكردند اينها 1400 سال قبل كره زمين را پنج سال اداره ميكردند وجود مبارك حضرت امير و همين اگر ادامه پيدا ميكرد ديگر ما مشكلاتي نداشتيم.
«و الحمدلله رب العالمين»