80/11/30
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 85 الی 89
﴿وَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ أَن يُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ﴾(85)﴿وَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللّهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَكَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَقَالُوا ذَرْنَا نَكُن مَعَ الْقَاعِدِينَ﴾(86)﴿رَضُوا بِأَن يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَي قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَيَفْقَهُونَ﴾(87)﴿لكِنِ الْرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَأُولئِكَ لَهُمُ الْخَيْرَاتُ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾(88)﴿أَعَدَّ اللّهُ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾(89)
كيفرخداي سبحان در برابر استهزاي عملي منافقان
منافق از آن جهت كه ظاهرش صلاح است و باطنش فساد، ظاهرش اسلام است و باطنش كفر اين در حقيقت يك استهزاي عملي دارد نسبت به نظام اسلامي چه اينكه خودشان تصريح كردند، گفتند: ﴿إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ﴾ آيات چهارده و پانزده سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين بود كه اينها گفتند: ﴿إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ﴾ كيفري كه ذات اقدس الهي به اين منافقين ميدهد فراوان است هم در دنيا هم در آخرت. لكن برخي از كيفرهاي اينها مساوق با روش مشئوم خود اينهاست يعني طرزي اينها را عذاب ميدهد كه ظاهرش نعمت است و باطنش نقمت يعني يك كاري است كه اين كار شبيه سيره خود منافق است و آن دادن اموال فراوان و فرزندان فراوان. خب اين ظاهرش نعمت است ولي باطنش نقمت است. خدا اگر كسي را بخواهد به وسيله فرزند او بگيرد و خانوادهاش را متلاشي كند يا به وسيله مال او، او را بگيرد اين كار به اين صورت است كه ظاهرش نعمت است و باطنش نقمت. وقتي ذات اقدس الهي دربارهٴ منافقان فرمود اينها ميگويند ما داريم مسخره ميكنيم بعد خدا هم اينها را مسخره ميكند ﴿سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ﴾[1] كه آيهاش در همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» چند روز قبل گذشت ﴿فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ﴾ آيه 79 همين سوره بود كه ﴿فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ﴾ بعد فرمود: ﴿سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ﴾ اينجا يك سؤالي مطرح شد كه خب اگر منافق اينقدر مورد غضب خداست چگونه داراي اموال فراوان و اولاد فراوان است خداي سبحان هم پاسخ آن سؤال را عطا ميكند همان كيفري كه به منافق ميدهد برابر با روش خود اينهاست اين ميشود استهزا.
چگونگي استهزاي عملي خداوند نسبت به منافقان
خدا كه كسي را استهزا ميكند نه يعني طنز خندهدار بلكه يك كاري انجام ميدهد كه ظاهرش نعمت است و باطنش نقمت مثل اينكه كسي را بلند ميكنند براي اينكه به زمين بزنند هر چه بيشتر بلند شد وقتي سقوط كرد آسيبش بيشتر است اين بلند كردن ظاهرش ارتفاع است و باطنش سقوط. اين بلند كردن در حقيقت يك مسخره الهي است، يك استهزاي الهي است، خدا كه مسخره ميكند نه يعني حرف طنز ميزند بلكه يك كاري ميكند كه ظاهرش نعمت است و باطنش نقمت خب اگر كسي به دست فرزندانش متلاشي بشود يا كسي به وسيله مالش متلاشي بشود اين در حقيقت گرفتار يك عقوبتي شده است كه ظاهرش نعمت است و باطنش نقمت. پس هم پاسخ آنهايي كه گفتند اگر منافقان مورد قهر الهياند چطور از مال و فرزند برخوردارند، داده شد و هم كيفيت ﴿سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ﴾ تبيين شد كه چطور خدا مسخره ميكند آن مسخرههايي كه طنز باشد بگويند و بخندند كه كار ذات اقدس الهي نيست و اين هم كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» فرمود: ﴿اللّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ﴾[2] يا در آيهٴ 79 همين سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ﴾ مسخره كردن خدا جزو اوصاف فعلي اوست نه اوصاف ذاتي او. صفت فعل را از مقام فعل انتزاع ميكنند نه از مقام ذات. صفت فعل وقتي از مقام فعل انتزاع شد بايد كار را بررسي كرد وقتي كار را انسان بررسي ميكند ميبيند نحوهٴ كاري كه خداي سبحان دربارهٴ منافقان انجام ميدهد مطابق با روش مشئوم و پليد خود اينهاست و بازگشت چنين كاري هم به اين است كه عمل اينها ﴿جَزَاءَ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾[3] همين است، آنكه فرمود: ﴿فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلاً وَلْيَبْكُوا كَثِيراً﴾ هرگز امر نيست كه اين كار را بكنيد براي اينكه اينها به قيامت معتقد نيستند چون ﴿جَزَاءَ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾ دارد معلوم ميشود كه از سنخ انشا نيست گرچه ظاهرش جملهٴ انشايي است يعني فعل، فعل انشايي است ولي در حقيقت يك خبري را دارد ميدهد كه اينها يك مدت كوتاهي خوشحالاند و مدت طولاني اينها مينالند يعني اين كارهايي كه اينها دارند انجام ميدهند ظاهرش ضِحك است باطنش بُكا.
رسوايي و تحقير، جزاي مستكبران در آخرت
مثل كسي كه مستكبر است كيفري كه ذات اقدس الهي به مستكبرها عطا ميكند يك عذاب روحي هم به اينها ميدهد كه اينها رسوا ميشوند و تحقير ميشوند اين تحقير را خداي سبحان عذاب استكبار اينها ميداند. فرمود اينها كه مستكبرند به عذاب هون مبتلا ميشوند يا خدا آنها را به طرزي كه آن طرز براي اينها مهين است گرفتار ميكند. اهانت، توهين با وهن همراه است. هون، سستي، حقارت، وهن هم همينطور است اينكه فرمود اينها عذاب هون دارند براي اينكه اينها در دنيا مستكبر بودند و به حسب ظاهر بزرگ بودند اين يك مطلب. چنين كبيري و چنين عظيمي يك عظيمي دروغ است يك بزرگي دروغ است اين هم مطلب دوم. اگر بزرگي يك فرد يا ملتي دروغ بود كوچكي او و حقارت او درست است ديگر معنا ندارد هم بزرگي دروغ باشد و هم كوچكي اگر بزرگمنشي يك ملتي يا يك فردي دروغ بود حقارت و فرومايگي اينها راست است اين هم سه مطلب. قيامت ظرف ظهور حقيقت است اين هم چهار مطلب. آنچه حقيقت است دربارهٴ مستكبران و متفرعنان ظاهر ميشود اين هم پنج مطلب. آن وقت رسوايي اينها و خوار بودن اينها و فرومايگي اينها و سستي اينها آن روز ظهور ميكند ميشود عذاب هون. حالا آن عذاب جسماني كه البته سرجايش محفوظ است.
كيفر استهزايي منافقان به وسيلهٴ كثرت اموال و اولاد
غرض آن است كه اين كريمه و همچنين كريمهاي كه قبلاً ذكر شده است كه فرمود: ﴿فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ﴾ يعني آيهٴ 55 همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» ضمن اينكه پاسخ سؤال مقدّر را ميدهد كه اگر كسي بگويد منافق با اينكه مورد قهر خداست پس چرا از نعمتهاي مال و فرزند برخوردار است؟ ذات اقدس الهي جواب ميدهد كه شما در تعجب نباشيد كه آنها داراي مال و فرزندند اين وسيله تعذيب آنهاست هم پاسخ به اين سؤال است هم استهزا را دارد معنا ميكند مسخره كردن خدا را معنا ميكند خدا چگونه اينها را مسخره ميكند يعني كاري كه مثلاً يك كسي كه شايسته صدر نشستن نيست كسي بخواهد او را به صدر مجلس دعوت كند اين استهزا است ديگر. بلند كردن كسي كه شايسته بلند شدن نيست اين استهزا است اين را بلند ميكند كه از همان بالا به زمين بزند و اين نحوهٴ استهزاي الهي است كه فرمود: ﴿اللّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ﴾[4] و نحوهٴ مسخره كردن خداست كه فرمود: ﴿سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ﴾.
تفاوت آيه 55 با آيه 85 سوره توبه
بين آن آيهٴ 55 و آيهٴ 85 تقريباً جهاتي فرق است چهار جهتش اين است كه يكي آنجا فاء دارد اينجا ندارد، آنجا لام تكرار شده است اينجا نشده است، آنجا ﴿لِيُعَذِّبَهُم﴾ دارد اينجا ﴿أَن يُعَذِّبَهُم﴾، آنجا كلمهٴ حيات آمده اينجا نيامده اينجا فقط كلمه الدنيا است با حرف أن است بدون حرف لام است و بدون فاء. آنجا در اثر سياق اقتضاي اين چهار نكته را ميكرد اينجا بينياز از آن نكات اربع بود .اينجا چون از حيات آخرت و مرگ و اينها سخن به ميان آمد وقتي كه فرمود دنيا يعني في الحيٰوة الدنيا خب ﴿وَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ﴾[5] آنجا با فاء عطف ميشد چون تفريع بود اينجا در جريان نماز ميت است چيزي نيست كه اين متفرع بر آن باشد.
نزول حكم حرمت نماز بر جنازهٴ منافقان پيش از مرگ عبداللهابنابيّ
آن جريان نماز هم مشخص شد كه هم بزرگان اهل سنت گفتند و هم سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) در الميزان فرمودند كه عبداللهبناُبيّ سال نه مرده است و اين آيات در سال هشت هجري آمده يكسال قبل از مرگ عبدالله آمده بنابراين ديگر سخن اينكه عبداللهبناُبيّ وقتي مرد وجود مبارك پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميخواست نماز بخواند مثلاً جبرئيل جلويش را گرفته يا مثلاً عمر اعتراض كرده و بعد از نماز خواندن كه اين آيات نازل شده اينها تام نيست براي اينكه تقريباً يك سال قبل از مرگ عبداللهبناُبيّ اينها نازل شده اين را هم بزرگان سنت گفتهاند و بزرگان شيعه گفتهاند و مانند آن.
توصيف منافقان: شعار جنگ در ايام صلح و فرار به هنگام جهاد
﴿وَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللّهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَكَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَقَالُوا ذَرْنَا نَكُن مَعَ الْقَاعِدِينَ﴾ منافق در حالت عادي شعار جنگطلبي و شعار مبارزه و وطندوستي و امثال ذلك ميدهد و روز امتحان فرار ميكند. گاهي از اين معنا در سورهٴ مباركهٴ «فتح» خبر ميدهد، گاهي هم در سورهٴ «احزاب» به صورت ديگر بيان ميكند در سورهٴ «فتح» در سورهاي كه سورهٴ 47 سورهاي كه به نام پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است آنجا به اين وضع آمده آيهٴ بيست سوره 47 كه به نام مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است ﴿وَيَقُولُ الَّذِينَ آمَنُوا لَوْلاَ نُزِّلَتْ سُورَةٌ﴾ مؤمنين منتظر سوره و پيام جديدي هستند از طرف ذات اقدس الهي ﴿فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ وَذُكِرَ فِيهَا الْقِتَالُ﴾ اگر سورهاي شفاف جريان مبارزه را، جهاد را، هجرت را بدون اينكه آيات متشابه در آن باشد بدون اينكه كلمات مبهمي در آن باشد بيّن، تبيان، روشن مسألهٴ جهاد را مشخّص كند ﴿فَإِذَا أُنزِلَتْ سُورَةٌ مُحْكَمَةٌ وَذُكِرَ فِيهَا الْقِتَالُ﴾ بعضي از آياتي كه مربوط به آن سوره است دربارهٴ مبارزهٴ با كفار است ﴿رَأَيْتَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ نَظَرَ الْمَغْشِيِّ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ﴾[6] آنها كه قلبشان مريض است مثل حالت احتضار پيدا ميكنند كه نميخواهند به جبهه بروند اين يك چنين حالتي براي آنها اولي است آنها شايسته و سزاوار اين حالتاند ﴿طَاعَةٌ وَقَوْلٌ مَعْرُوفٌ فَإِذَا عَزَمَ الأمْرُ فَلَوْ صَدَقُوا اللَّهَ لَكَانَ خَيْراً لَهُمْ﴾[7] اگر اينها صاحب عزم بودند و در برابر ذات اقدس الهي اطاعت ميكردند براي اينها خير بود. در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» آيات هجده و نوزده به اين صورت آمده است ﴿قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنكُمْ وَالْقَائِلِينَ لإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَلاَ يَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلاّ قَلِيلاً ٭ أَشِحَّةً عَلَيْكُمْ فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَي عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُم بِأَلْسِنَةٍ حِدَادٍ أَشِحَّةً عَلَي الْخَيْرِ أُولئِكَ لَمْ يُؤْمِنُوا فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَكَانَ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيراً﴾ يك عده عائقاند و معوّق همانطوري كه نائياند و ناهي عائقاند و معوّقاند و دورند و تعويق دارنده خودشان نميآيند جلوي آمدن ديگران را هم ميگيرند ديگران را تأخير مياندازند همين كار منافقان است و به همفكرانشان هم ميگويند كه ﴿هَلُمَّ إِلَيْنَا﴾ به طرف پيغمبر نرويد، به طرف جبهه نرويد و خودشان هم در جبههها شركت نميكنند مگر كم آن هم با احراز سلامت در حال عادي شعارهاي تند و تيز ميدهند كه شما را شهيق ميكنند، حريص ميكنند به مبارزه، ولي وقتي صحنهٴ خطر و خوف پديد آمد اينها حالت احتضار پيدا ميكنند مثل كسي كه در حالت احتضار چشمش ميگردد ﴿يَنظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَي عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ﴾ وقتي جنگ و خطر و اينها برطرف شد باز همان شعار تند و تيزشان را ميدهند اينها اهل سلقاند تند و تيز شعار دادناند حرفهاي انقلابي زدناند ﴿فَإِذَا ذَهَبَ الْخَوْفُ سَلَقُوكُم﴾ شما را با سلق با ترغيب با تهديد با تشويق با اَلسنهٴ حداد با زبانهاي تند و تيز ترغيب ميكنند ﴿أَشِحَّةً عَلَي الْخَيْرِ﴾ اين گروه ﴿لَمْ يُؤْمِنُوا﴾ اصلاً ﴿فَأَحْبَطَ اللَّهُ أَعْمَالَهُمْ وَكَانَ ذلِكَ عَلَي اللَّهِ يَسِيراً﴾[8] بنابراين منافق دأبش اين است.
عذرتراشي منافقان ثروتمند پس از نزول حكم جهاد
در اين كريمه فرمود وقتي يك سورهاي نازل بشود كه در اين سوره دستور ايمان كه زيربناست در آن ملحوظ باشد و دستور جهاد صادر بشود ﴿أَنْ آمِنُوا بِاللّهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ﴾ (اين ﴿جَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ﴾ يعني «آمِنوا بالله و رسوله و جاهدوا معه» براي اينكه اگر كسي با پيغمبر جهاد ميكند اول به او ايمان ميآورد بعد همراه او جهاد ميكند از اين تعبير روشن ميشود كه سوره در عصر خود پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مشخّص بود نظير همان ﴿فَأْتُوا بِعَشْرِ سُوَرٍ مِثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ﴾[9] يا ﴿فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِن مِثْلِهِ﴾[10] و مانند آن. معلوم ميشود سوره در عصر خود پيغمبر(صلّي الله عليه وآله و سلّم) معيّن بود) خب اگر يك سورهاي نازل بشود و برخي از آيات آن مربوط به جهاد باشد اولين كاري كه ميشود اين است كه ﴿اسْتَأْذَنَكَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ﴾ آنهايي كه وضع ماليشان خوب هست اغنيا هستند صاحب طولاند آنها اول ميآيند عذرخواهي ميكنند اجازه بدهيد ما در جبهه شركت نكنيم اينچنين نيست كه حالا حضورًا محروماند از نظر مال كمك بكنند كه از نظر مال هم ﴿يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ﴾[11] ﴿وَكَرِهُوا أَن يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾[12] آنجايي كه بذل نفس مهم است بعد بذل مال كلمه نفس مقدم بر مال است آنجايي كه بذل مال مقدم است و بذل نفس بعد بايد ذكر بشود آنجا اول مال ذكر ميشود بالأخره نفس و مال روي اين جهت است نفس مقدم است و مال مقدمه خب اهميت با نفس است ديگر نظير تزكيه و تعليم گاهي آن زمينه اقتضا ميكند كه ما هو الأهم كه مقدم است ذكر بشود لذا نفس بر مال مقدم ميشود گاهي زمينه اقتضا ميكند ما هو المقدمه قبل ذكر بشود مثل اينكه تعليم قبل از تزكيه ذكر ميشود اينجا هم مال قبل از نفس ذكر ميشود منافق نه از بذل نفس بهره ميبرد نه از بذل مال نه اهل نثار است نه اهل ايثار استيذان ميكند كه اجازه بدهيد ما نياييم.
تبيين معناي واژههاي «اولوا الطول» و «اولوا الالباب»
اينها را ميگويند ﴿أُولُوا الطَّوْلِ﴾ به جاي ﴿أُوْلُوا الألْبَابِ﴾[13] خب علما و دانشمندان أولوا الألباباند اغنياء أولوا الطولاند. طول به آن مال ماندني فراواني كه طولاني است ميگويند كسي كه مال كمي دارد نميگويند أولوا الطول است كلام هم همينطور است مطلب هم همينطور است اينكه ميگويند اين مطلب لاطائل تحته اين طائل از طَوْل است طُول طائل از طَوْل است، طَوْل يعني فايدهٴ ماندگار و ماندني يعني اين سخن يا اصلاً محتوا ندارد يا يك محتواي جزيي دارد يك محتوايي كه آدم براي او وقت صرف بكند نيست ميگويند لاطائل تحته و ذات اقدس الهي هم ذوالطَول است يكي از اسماي حسناي خداي سبحان اين است كه او داراي طَوْل است يعني منفعتهاي ماندگار، بركتهاي فراوان كه ماندني است از ذات اقدس الهي است او ذوالطول است. افراد كه از علم برخوردارند از عقل برخوردارند از لب برخوردارند لبيباند به آنها ميگويند أولواالالباب. كساني كه مالدارند از عقل برخوردار نيستند در اينگونه از آيات به آنها ميگويند أولواالطول. يعني اينها فقط داراي مال فراواني اند گاهي هم البته ممكن است.
تقسيم عادلانه رزقهاي مادي و معنوي توسّط خداوند
از بعضي از ائمه (عليهم السلام) سؤال كردند يا از بعضي از حكما كه شاگردان اينها بودند كه چطور وضع علما و دانشمندان و اينها از نظر مسائل مالي ضعيف است حضرت فرمود: «أليس العقل رزقاً» خدا بالأخره ارحمالراحمين است عادلانه تقسيم ميكند شما دلتان ميخواهد يك كسي زحمت بكشد علم پيدا كند و زندگياش هم خوب باشد اين چنين نظامي كه عادلانه نيست خب اين وقتش را صرف كرد يك گوهري فراهم كرده كه با خودش باشد آن را در دنيا حفظ بكند و طبق بيان نوراني پيامبر اكرم (صلّي الله عليه وآله وسلّم) كه فرمود: «لكلّ شيءٍ طريق و طريق الجنة العلم» «العلم طريق إلي الجنة» اين راه را پيدا كرده خب اين وضع ماليش خوب باشه يعني چه يعني عالم حساب و كتابي ندارد ديگر. اولاً عالم روي عدل است روي عقل است خب اين عمرش را صرف كرده است يك چيزي براي گوهر و به گوهر هم رسيده قهراً وضع مالياش هم ضعيف خواهد بود حالا از بيتالمال يا غير بيتالمال يك زندگي ساده كه بتواند آن مسايل ابتدايي را تأمين بكند دارد اما بيش از اين چرا بيش از اين اگر بود كه حساب و كتابي در عالم نبود كه آن وقت همه ميآمدند به سراغ علم آن يكي عمر را داده يك چيزي گرفته كه بايد بگذارد و برود حضرت فرمود: «أليس العلم رزقاً» «أليس العقل رزقاً» خب روزيها تقسيم شده است ديگر اين هوس خام است كه كسي هم علم داشته باشد هم مال اگر اين طور بود معلوم ميشود عالَم حساب و كتابي ندارد به هر تقدير بعضي أولوا الألباباند بعضي أولوا الطولاند كم اتفاق ميافتد كه حالا كسي نظير سليمان (سلام الله عليه) باشد كه جامع هر دو قسم باشد «ولقد رقعت مدرعتي هذه حتي استحييت من راقعها»[14] .
معناي واژه «طول» و اذن گرفتن منافقان ثروتمند جهت ترك جهاد
اين كلمه طول كه به معناي غناست در آيهٴ 25 سوره مباركه «نساء» آمده؛ فرمود: ﴿وَمَن لَم يَسْتَطِعْ مِنكُمْ طَوْلاً أَن يَنكِحَ الْمُحْصَنَاتِ الْمُؤْمِنَاتِ فَمِن مَا مَلَكَتْ أَيْمَانِكُم﴾ كسي كه امكانات مالي مناسب ندارد كه با زنهاي آزاد ازدواج كند او ممكن است كه با امه ازدواج كند. طول پس به اين معناست اينهايي كه وضع ماليشان خوب است به جاي أولوا الألباب، أولوالطولاند اينها ميآيند استيذان ميكنند اجازه بدهيد كه ما به جبهه نرويم شركت نكنيم و مانند آن و حرفشان هم اين است كه خيليها هستند كه نميتوانند بيايند ما هم جزو قاعدين باشيم ﴿وَقَالُوا ذَرْنَا نَكُن مَعَ الْقَاعِدِينَ﴾ خب مثل خردسالان مثل زنان مثل سالمندان ذات اقدس الهي ميفرمايد اينها كسانياند كه ﴿رَضُوا بِأَن يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ﴾ اينها اين را پسنديدند كه كودكانه زندگي كنند يا مثل آدمهاي فرتوت زندگي كنند يا زنانه زندگي كنند.
مخالفت منافقان با رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و مهر شدن قلبهاي آنان
در جريان خلاف ملاحظه فرموديد دو جهت ملحوظ شده است كه بار منفي دارد آن آيات قبلي نفرمود «فرح المخلّفون بمقعدهم خلفك أو خلفه». هم به جاي خلف خلاف ذكر فرمود اين يك و هم اضافه به اسم ظاهر كرد اين دو. اگر ميفرمود «فرح المخلّفون بمقعدهم خلفك» اين دو جهت منفي را نداشت اما به جاي خلف خلاف فرمود كه بار مخالفت را هم برساند و بعد اسم ظاهر آورد كه اينها در حقيقت ميخواهند با رسول الله مخالفت كنند. در اينجا هم خوالف از آنها ديگر خالفاند اينچنين نيست كه كار اينها صبغهٴ مخالفت با پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) داشته باشد ﴿رَضُوا بِأَن يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ وَطُبِعَ عَلَي قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَيَفْقَهُونَ﴾ در اوايل سورهٴ مباركهٴ «بقره» ملاحظه فرموديد نامه را تا پايان نپذيرد مهر نميكنند و اگر چيزي به آن مرحلهٴ نهايي نرسد كه قابل زوال نباشد آن را چاپ نميكنند دربارهٴ منافق و امثال منافق هم كلمهٴ ختم به كار رفت هم كلمه طبع ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ﴾[15] ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ﴾ يعني چه؟ يعني ذات اقدس الهي اين قلب شفاف را به عنوان يك لوح نوراني به اينها داده است به اينها فرمود هر چه ميخواهيد بنويسيد، بنويسيد با عقل و نقل مطابق باشد بنويسيد اينها ﴿رَانَ عَلَي قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾[16] بودند و معاصي و گناهان را در او پر كردند باز ذات اقدس الهي به اينها مهلت داد توبه كنند چون اين صفحه وسيع بود اينها در تمام اين مدت از توبه و انابه و امثال ذلك بهرهاي نبردند از تذكّر و موعظه و امثال آن هم طرفي نبستند با شواهد فراوان با آيات و بينات فراوان و مانند آن هم به راه نيامدند تا اينكه اين صفحهٴ دل را كاملاً با آن سيئاتشان نوشتند و پر كردند و سياه كردند فقط جاي امضا مانده اينجا ذات اقدس الهي ميفرمايد كه ما ديگر اين را امضا كرديم اين دل را امضا كرديم ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ﴾ ديگر چيزي نميشود كم و زياد كرد در اين دل و اينها با سوءِ اختيار خودشان آمدند به اينجا رساندند محال نيست ولي اين را نميكنند اينكه مي بينيد ما ميخواهيم ولي نميشود همين است ميخواهيم ولي نميشود براي اينكه آنچه را كه محور تصميمگيري است عمداً با دست خود پر كرد و داده است به كسي كه قاهرانه مهر ميكند اين را مهر زده ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَي قُلُوبِهِمْ﴾ طبع هم همينطور است يك وقت انسان يك چيزي را مينويسد قابل حذف و اصلاح است يك وقت ميدهد چاپ ميكنند وقتي به چاپ ميرسد كه ديگر مرحلهٴ پاياني باشد فرمود اين گروه ﴿طُبِعَ عَلَي قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَيَفْقَهُونَ﴾ آنها حرفها را ميشنوند ولي چيزي را درك نميكنند براي اينكه آن معاصي آمده صحنه دل را پر كرده.
جهاد پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و مؤمنان با بذل جان و مال
خب ذات اقدس الهي از همان اوّل هم فرمود اين كتاب تبشير و اِنذار است ترغيب و ترهيب است وعد و وعيد است بهشت و جهنم و مدح و قدح را كنار هم ذكر ميكند در جريان منافقون ﴿الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾[17] كساني كه گرفتار دوزخ الهياند حكمشان گذشت امّا در قبالش فرمود: ﴿لكِنِ الْرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ وَأُولئِكَ لَهُمُ الْخَيْرَاتُ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ ولي خود پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و كساني كه با او ايمان آوردند، هم به او ايمان آوردند هم با او ايمان آوردند ﴿جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾ نه از بذل مال نه از بذل جان هيچ دريغ و مضايقهاي ندارند البته در آيهٴ 29 سوره «فتح» كه بخش پاياني آن سوره است به اين صورت بيان شده ﴿مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ تَرَاهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَاناً﴾ پس كساني كه با پيغمبرند ﴿أَشِدَّاءُ عَلَي الْكُفَّارِ﴾ اينجا فرمود: ﴿وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ﴾ همراه خود پيامبر ﴿جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾ اين گروه از خيرات برخوردارند در قبال محروميت منافقان از خيرات. اين گروه اهل فلاح اند در قِبال اينكه منافقان اهل طلاح و فسادند ﴿وَأُولئِكَ لَهُمُ الْخَيْرَاتُ وَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾ كه هر دو در قبال منافقان است.
مختص نبودن جهاد مالي به مؤمنان ثروتمند
اين مؤمنين كه با اموالشان مجاهده ميكنند اختصاصي به مؤمن غني ندارد چون ﴿عَلَي الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَعَلَي الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ﴾[18] همانطور كه در مسايل انفاق داخلي اينطور است در انفاقهاي اجتماعي هم همينطور است در آيههاي قبل هم داشتيم كه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ترغيب كرده به انفاق. آنهايي را كه مطّوّع بودند دو گروه بودند يك گروه اغنيا بودند كه از امكانات بيشتري برخوردار بودند آنها كمك كردند يك عده هم ﴿وَالَّذِينَ لاَيَجِدُونَ إِلاّ جُهْدَهُمْ﴾[19] بودند اينها فقط توانستند تلاش و كوشش خودشان را عرضه كنند يك كسي مثلاً ميتوانست يك من خرما بياورد و مانند آن اين ﴿وَالَّذِينَ لاَيَجِدُونَ إِلاّ جُهْدَهُمْ﴾ چه در متطوع بودن صدقات چه در كمك به جبههها و مانند آن هر دو را در برميگيرد اين گروه را ذات اقدس الهي فرمود بهشت را خدا براي اينها آماده كرده است.
«و الحمد لله رب العالمين»