80/11/29
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 83 الی 86
﴿فَإِن رَجَعَكَ اللّهُ إِلَي طَائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ فَقُل لَن تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَداً وَلَن تُقَاتِلُوا مَعِيَ عَدُوّاً إِنَّكُم رَضِيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخَالِفِينَ﴾(83)﴿وَلاَ تُصَلِّ عَلَي أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً وَلاَتَقُمْ عَلَي قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ﴾(84)﴿وَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ أَن يُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ﴾(85)﴿وَإِذَا أُنْزِلَتْ سُورَةٌ أَنْ آمِنُوا بِاللّهِ وَجَاهِدُوا مَعَ رَسُولِهِ اسْتَأْذَنَكَ أُولُوا الطَّوْلِ مِنْهُمْ وَقَالُوا ذَرْنَا نَكُن مَعَ الْقَاعِدِينَ﴾(86)
لغو بودن استغفار كردن براي منافقان
مساوي بودن استغفار و عدم استغفار پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در حق منافقان
در جريان استغفار وجود مبارك رسول اكرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) براي منافقان بعضيها خواستند بگويند پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) مخير بود و چون مخير بود و اين كار براي او مباح بود استغفار كرد و جمله ﴿اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَتَسْتَغْفِرْ لَهُمْ﴾[1] حمل بر تخيير كرد. ظاهراً اين جمله در حد تسويه است نه تخيير. بين تخيير و تسويه فرق است، تخيير اين است كه اين كار در اختيار شماست ميخواهيد انجام بدهيد ميخواهيد انجام ندهيد مثل اينكه مي گويند مسافر در حرمين مكه و مدينه يا خصوص مسجدين مخير بين قصر و اتمام است يعني هر دو رواست اما اينجا تسويه است. تسويه يعني اين استغفار كردن شما مساوي استغفار نكردن شما است اگر استغفار نكني هيچ بهرهاي آنها نميبرند و اگر استغفار بكني هم آنها هيچ بهرهاي نميبرند بنابراين ميشود يك لغو. اگر وجود مثل عدم بود چنين كاري مي شود لغو. پس سخن از تخيير نيست سخن از تسويه است آن هم تسويه وجود و عدم. نظير ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾[2] گاهي اين «أو» كه براي تسويه است با كلمه سواء همراه است مثل ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾[3] ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾و مانند آن. گاهي با كلمه سواء همراه نيست نظير آيهٴ ﴿اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَتَسْتَغْفِرْ لَهُمْ﴾. خب اگر وجود، مساوي عدم بود يعني اين كار، كار لغوي است و شاهد اينكه اين وجود مثل عدم است و اين كار، كار لغو است اين است كه فرمود: ﴿إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ﴾[4] بنابراين وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) با نازل شدن اين آيه هرگز براي منافقان طلب مغفرت نكرده است.
ظاهر آيهٴ ﴿فَإِن رَجَعَكَ اللّهُ...﴾ مربوط به بازگشت پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از سفر
مطلب ديگر اين است كه اينكه فرمود: ﴿فَإِن رَجَعَكَ اللّهُ إِلَي طَائِفَةٍ مِنْهُمْ﴾[5] برخيها خواستند بگويند اين مربوط به مسافرت نيست يعني اگر اتفاق افتاد محاضرهاي، برخوردي، محاورهاي پيش آمد و با آنها ديدار داشتيد آنها استيذان كردند و خواستند به همراه شما بيايند براي سفر بعدي اينها را نپذير چون اين سورهٴ مباركه بعد از جنگ تبوك نازل شده است و در مسافرت نبوده. اما اثبات اين هم خيلي آسان نيست ظاهرش اين است كه اين در حالت سفر بود و وجود مبارك پيغمبر در حال سفر اينها را تلقي كرده است گرچه در جريان تبوك است اما منافاتي ندارد كه بعضي از آيات در همان سفر تبوك و بعضي از اين آيات هم بعد از مراجعت از غزوه تبوك نازل شده باشد، بنابراين اين رجوع را ما به رجوع به معناي محاوره و برخورد بعدي معنا كنيم گرچه ممكن است. ولي با ظاهر خيلي هماهنگ نيست ظاهرش اين است كه اين در سفر بود يعني در سفر فرمود اگر شما برگشتيد و اينها دوباره پيشنهاد دادند كه با شما همراهي كنند و با شما هماهنگي كنند آنها را نپذير.
خوشحالي منافقان از عدم جهاد مالي و بدني و تأثير كارشكنيها و توطئههاي خويش
مطلب ديگر اين است كه اينها خيلي خوشحال شدند كه از يك سو جهاد مالي نكردند، از يك سوجهاد بدني هم نكردند، از يك سو توطئه كردند، كارشكني كردند هم به يكديگر گفتند: ﴿لاَتَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ﴾[6] بر اساس ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾[7] هم به ديگران گفتند: ﴿لاَتَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ﴾ بر اساس ﴿يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ﴾[8] معذلك كسي كاري به اينها نداشت اينها خيلي خوشحال بودند، خوشحال بودند كه توطئه اينها و نقشه اينها مؤثر شد در بعضي از بخشها فرمود اگر به شما يك آسيبي برسد اينها خوشحال مي شوند ميگويند كه ما گفتيم كه شما مثلاً به جنگ مشركين نرويد يا به جنگ امپراطوري روم نرويد خيلي خوشحال بودند آيهٴ پنجاه همين سوره كه قبلاً گذشت اين بود كه ﴿وَإِن تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِن قَبْلُ وَيَتَوَلَّوْا وَهُمْ فَرِحُونَ﴾[9] اينها خيلي خوشحالاند كه به نظر خود به واقع رسيدند اينجا هم دو سه تا توطئه كردند يعني جهاد مالي نكردند، جهاد بدني نكردند و يكديگر را هم گفتند: ﴿لاَتَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ﴾ به طور درون گروهي از باب﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾[10] ديگران را هم وادار مي كردند كه شركت نكنند از باب ﴿يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾[11] و اين نقشههايشان گرفت و خوشحال بودند لذا فرمود ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ﴾[12] .
لكن ذات اقدس الهي از همه اين راز و رمزها پرده برداشت فرمود وقتي شما رفتيد اينها دوباره ميآيند نزد شما استيذان ميكنند لكن به اينها بگو شما با آن گروه عَجَزَه يكسانيد.
گروههاي بازمانده از جهاد و جايگاه منافقان در ميان آنان
چون آنهايي كه در جبهه شركت نكردند تقريباً چهار گروه بودند بدترين گروه كه با كيفر الهي همراه بودند همين منافقان بودند و سه گروه ديگر آنها جرم نداشتند لكن بعضيها با حسنات همراه بودند بعضي جرمشان بخشوده شد بعضي هم آدمهاي عادي بودند بنابراين اين اقوام چهارگانه و گروههاي چهارگانه عبارت از ايناند : يك: منافقيناند كه الآن آيات دربارهٴ اينها آمده كه اينها مخلّفاند ﴿كَرِهُوا أَن يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾[13] . گروه دوم آن نيروهاي بسيج مخلص بودند كه هيچ امكاناتي نداشتند براي اعزام به جبهه بالأخره يك ساز و برگي ميخواهد، يك سلاحي ميخواهد، يك زاد و راحلهاي ميخواهد اينها همانهايي هستند كه ﴿وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ يَجِدُوا مَا يُنفِقُونَ﴾[14] اينها كسانياند كه چشمهايشان پر اشك است كه چرا امكانات در اختيارشان نيست كه به جبهه بروند. گروه ديگر كساني اند كه تقصير كردند با اينكه ميتوانستند به جبهه بروند نرفتند ولي فوراً نادم شدند پشيمان شدند ﴿ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الأرْضُ بِمَا رَحُبَتْ﴾[15] ناله كردند، ضجّه كردند توبه اينها مقبول شد. گروه چهارم همين عَجَزَه هستند يعني زنها، پيرمرد، اعمي، اعرج و مريض و خردسال و اينها هستند كه معذورند و نه مأجور، بر خلاف آنها كه ﴿تَرَي أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾[16] كه هم معذورند و هم مأجور، فرمود شما آن گروه كه معذور و مأجورند ﴿تَرَي أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ به آنها ملحق نميشويد به آن گروهي كه تقصير كردند ولي فوراً توبه كردند نالهها كردند ضجّهها زدند ﴿ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الأرْضُ بِمَا رَحُبَتْ﴾ توبه آنها هم مقبول شد با آنها هم نيستيد. فقط فخرتان اين است كه با بچهها و امثال ذلك هستيد همين ﴿قِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِينَ﴾[17] . اين چهار گروه وضعشان مشخص شد.
آگاهي دادن خداوند از شركت نكردن منافقان در جنگ خيبر
در بخشهاي ديگري كه قرآن كريم مشخص كرد نظير آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «فتح» است فرمود شما در تبوك كه با ما نبوديد حالا در غزوه خيبر و مانند آن هم نخواهيد بود. آيهٴ پانزده سورهٴ مباركهٴ «فتح» اين است كه ﴿سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انطَلَقْتُمْ إِلَي مَغَانِمَ لِتَأْخُذُوهَا ذَرُونَا نَتَّبِعْكُمْ يُرِيدُونَ أَن يُبَدِّلُوا كَلاَمَ اللَّهِ قُل لَن تَتَّبِعُونَا كَذلِكُمْ قَالَ اللَّهُ مِن قَبْلُ فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنَا بَلْ كَانُوا لاَ يَفْقَهُونَ إِلاّ قَلِيلاً﴾ آنها ميگويند مگر شما نسبت به ما حسد داريد نميگذاريد ما در جبهه شركت كنيم ذات مقدس پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) فرمود ذات اقدس الهي اسرار شما را ميداند، راز و رمز شما را ميداند، فتنهگري شما را ميداند و خبر داد كه شما اهل جبهه نيستيد بالأخره اين؟
معذور بودن افراد فاقد تجهيزات از جهاد
دربارهٴ كساني است كه ﴿تَرَي أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾[18] اينها كساني هستند كه هيچ امكاني براي رفتن به جبهه نداشتند و تلاش و كوشش كردند لكن وسيله پيدا نكردند خدا فرمود كه عذر اينها پذيرفته است. در همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» هم بحثشان گذشت كه اينها امكان رفتن به جبهه نداشتند و اشك ريزان برگشتند و خدا فرمود كه ما از اينها ميپذيريم در سورهٴ مباركهٴ «توبه»، آيهٴ 92 اين است بعد از اينكه فرمود: ﴿لَيْسَ عَلَي الضُّعَفَاءِ وَلاَ عَلَي الْمَرْضَي وَلاَ عَلَي الَّذِينَ لاَيَجِدُونَ مَايُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلّهِ وَرَسُولِهِ مَا عَلَي الْمُحْسِنِينَ مِن سَبِيلٍ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[19] در آيهٴ 92 همين سوره فرمود ﴿وَلاَ عَلَي الَّذِينَ إِذَا مَا أَتَوْكَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَأَجِدُ مَاأَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوا وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ يَجِدُوا مَا يُنفِقُونَ﴾ بر اينها هيچ حرجي نيست براي اينكه اينها آمادگيشان را اعلام كردند آمدند حضور شما كه شما اينها را به جبهه اعزام بكنيد چون خودشان نه امكانات مالي داشتند نه اسلحه داشتند نه ساز و برگ سفر داشتند و مانند آن. سفر هم خب طولاني بود نظير احد نبود كه اينها بتوانند از مدينه حركت كنند بيايند بجنگند بايد ميرفتند در مرز شام و كار طولاني بود اين گروه كه خود آمادگيشان را اعلام كردند و آمدند تا شما اينها را تجهيز كنيد و شما هم به آنها گفتيد ﴿لاَأَجِدُ مَاأَحْمِلُكُمْ عَلَيْهِ تَوَلَّوا﴾[20] .
گريه شديد مجاهدان محروم از جهاد به دليل نداشتن تجهيزات
اينها برگشتند ولي نه تنها در حال اشك بلكه آنقدر ناله كردند كه گويا چشمشان دارد ميريزد. تعبيري كه دربارهٴ اينگونه رزمندهها و مجاهدان دارد نظير تعبيري كه دربارهٴ برخي از اولياي از اهل كتاب دارد كه اينها وقتي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را شناختند وحي را شناختند ﴿تَرَي أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾[21] در آن بخش هم اين آيه قبلاً معنا شد كه وقتي فرمودند فاضت العين؛ يعني اشك تمام اين شبكه چشمشان را پر كرده و مرتب اين شبكه چشم پر ميشد و خالي ميشد وقتي تمام شبكه چشم را اشك پر بكند ديگر چشم ديده نميشود وقتي اين اشكها دارد ميريزد گويا چشم دارد ميريزد اين حالت را ميگويند «تفيض أعينهم من الدمع» نفرمود «تفيض دموعهم» اشكهايشان ريخت. فاض يعني جاري شد تفيض يعني جاري ميشود نفرمود اشك جاري ميشود فرمود چشم جاري ميشود ﴿تَرَي أَعْيُنَهُمْ﴾ كه ﴿تَفِيضُ﴾ اين اعين ﴿مِنَ الدَّمْعِ﴾. بنابراين يك وقت است يك كسي گريه ميكند اين اشك از چشمش جاري ميشود روي خد و گونهاش اين را ميگويند عَبَرَه. آن بيان نوراني سيدالشّهدا (سلام الله عليه) كه فرمود: «أنا قتيل العبرة»[22] اين است آن اشك. يك وقت كسي نَمي تر ميكند بالأخره در شبكه چشم اين آن نيست كه حضرت فرمود. يك وقتي اين قطرات اشك از چشم عبور ميكند به صورت ميريزد اينها را ميگويند عبرات، عبره بالأخره اشكي است كه عبور ميكند و جاري ميشود يك وقت شديدتر از آن است و تمام اين شبكه چشم را اشك ميگيرد و ميريزد اينجا گويا چشم دارد ميريزد اين حالت را ميگويند: ﴿تَرَي أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ نه تري دموعهم تفيض ﴿تَرَي أَعْيُنَهُمْ تَفِيضُ﴾ فرمود اينها مشتاق جبههاند اين طور گريه ميكنند بر اينها هيچ حرجي نيست اينها محبوب الهياند و اجرشان هم با خداست.
همساني منافقان با افراد ناتوان و خانهنشين
خب منافقين با اينها نيستند اينكه فرمود: ﴿قِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِينَ﴾[23] يا ﴿مَعَ الْخَالِفِينَ﴾[24] يا ﴿رَضُوا بِأَن يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ﴾[25] اينها نيستند. با اينها هرگز نخواهند بود، اينها جزو بهترين بندگان الهياند و همچنين با آن گروهي كه ﴿ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الأرْضُ بِمَا رَحُبَتْ﴾[26] در اثر توبه با آنها هم نيستند، ميماند عَجَزَه، خردسالان و كودكان و پيرمردها و كورها و لنگها و اينها با آنها هستند پس اينها هستند كه جزو خالفيناند نه آنها.
استيذان مجدّد منافقان براي شركت در جهاد و آگاهي دادن خداوند به انگيزه فتنهگري آنها به پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
فرمود اينها تلاش و كوشش ميكنند كه از شما باز دوباره استيذان كنند خيال ميكنند كه آن توطئهٴ قبلي همچنان باقي است، ﴿فَاسْتَأْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ فَقُل لَن تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَداً﴾[27] . خب اين را چطوري بگو چه كسي به تو ميگويد بگو؟ بنابر آيهٴ پانزده سورهٴ «فتح» ذات اقدس الهي به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) اعلام كرد كه اينها اهل حضور در جبهه نيستند ﴿كَذلِكُمْ قَالَ اللَّهُ مِن قَبْلُ﴾ يعني در آيهٴ پانزده سورهٴ «فتح» اينچنين آمده ﴿سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انطَلَقْتُمْ إِلَي مَغَانِمَ لِتَأْخُذُوهَا﴾ ميگويند اجازه بدهيد ما همراه شما باشيم ﴿ذَرُونَا نَتَّبِعْكُمْ﴾ اينها ميآيند براي جاسوسي، براي فتنه و مانند آن ﴿يُرِيدُونَ أَن يُبَدِّلُوا كَلاَمَ اللَّهِ﴾ حكم خدا را، پيام خدا را تغيير بدهند فرمود به آنها بگو ﴿لَن تَتَّبِعُونَا كَذلِكُمْ قَالَ اللَّهُ مِن قَبْلُ﴾ خدا از قبل به من گفته شما اهل جبهه نيستيد بالأخره و حقِ آمدن هم نداريد براي اينكه كارتان فتنهگري است اينجا هم ذات اقدس الهي به پيغمبر ميفرمايد: ﴿قُل لَن تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَداً وَلَن تُقَاتِلُوا مَعِيَ عَدُوّاً﴾[28] چرا براي اينكه ﴿إِنَّكُم رَضِيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾[29] اگر اين دربارهٴ منافقين كهن و ريشهدار باشد اين «اوّل» نفسي است يعني از روز اوّل هم شما اهل توطئه بوديد اگر جزو همان جريان تبوك و امثال تبوك باشد اين اوّل نسبي است.
محروميت منافقان از جهاد در اثر محبّت دنيا
دنيادوستي منشأ محروميت منافقان از جهاد
به هر تقدير وقتي جريان نفر آمده كه آياتش در سورهٴ مباركهٴ «توبه» خوانده شد عدهاي كه از حضور ممنوع بودند خدا ميفرمايد چون به حيات دنيا بسنده كردهايد و راضي شدهايد و خوشحاليد از حضور در جبهه محروم گشتيد. آيهٴ 38 سورهٴ مباركهٴ «توبه» اين بود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَي الأرْضِ أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فِي الآخِرَةِ إِلاّ قَلِيلٌ﴾ مهمترين عامل محروميت شما از حضور در جبهه همين دنياپسندي شما است چه اينكه مهمترين عامل حضور مجاهدان در جبهه همان دنيا را فروختن و آخرت را خريدن است ﴿فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَةِ﴾[30] طبق آن آيه ﴿فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَةِ﴾ تنها شرط و مهمترين شرط حضور در جبهه، فروش دنيا و خريد آخرت است همين. نه سن شرط است، نه سواد شرط است، نه شهري بودن شرط است، هيچ چيزي شرط نيست ﴿فَلْيُقَاتِلْ فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ چه گروهي؟ ﴿الَّذِينَ يَشْرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا بِالآخِرَةِ﴾ در قبال همينهايي هستند كه ﴿رَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الآخِرَةِ﴾[31] در آيهٴ محل بحث ذات اقدس الهي تحليل ميكند، ميفرمايد: ﴿إِنَّكُم رَضِيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾[32] و منشأ اين رضايت شما هم دنيا دوستي شما است و الاّ قيام و قعود كه فرقي نميكند براي شما ﴿إِنَّكُم رَضِيتُمْ بِالْقُعُودِ﴾ يعني «رضيتم بالحياة الدّنيا من الاخرة» وگرنه قيام در برابر قعود كه فرقي نميكند، قيام و قعود يعني جهاد و عدم جهاد ﴿رَضِيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ پس ﴿فَاقْعُدُوا مَعَ الْخَالِفِينَ﴾[33] آن خالفيني كه در حدّ عَجَرَه هستند نه آن دو گروه ديگر. آن دو گروه ديگر بالأخره از يك فيض خاصّ متنعماند.
تفاوت افراد معذور با افراد مأجور شركت نكرده در جهاد
پرسش:...
پاسخ: خب حالا اگر يك وقتي است كه ميگويند اي كاش امكاناتي مي داشتيم پاي سالمي ميداشتيم، آن برابر نيت خودش مثاب است امّا اين عَجَزَه عادي به همان حالت عادّي اگر باشد، معذور است ولي مأجور كه نيست. حالا يك كسي تمام تلاش و كوشش او اين است و خيلي هم نگران است بسيار متأثر است و گاهي هم گريه ميكند كه چرا من مريضم نميتوانم روزه بگيرم خب او اجر حضور خودش را ميبرد. امّا يك وقتي است آدم، چرا حالا يك مسافرتي پيش آمد كه من نتوانم روزه بگيرم و اينها خب او اجر آن حالت دروني خودش را ميبرد. يك وقتي يك آدم عادي است، براي بيتفاوتي است ميگويد حالا كه مسافريم روزه نميگيريم اين معذور است و نه مأجور. به اين مسافر كه اجر نميدهند فرمود شما جزو آن خالفيني هستيد كه با آنها هستيد ديگر حالا خودتان راضي شديد و اجر هم در كار نيست
جواز اقامه نماز بر جنازه منافق در حال ضرورت و چگونگي آن
﴿وَلاَ تُصَلِّ عَلَي أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً﴾[34] آن نمازي كه بر منافق ميخواندند گفته شد حالا يك وقتي اگر ضرورت پيدا كرد بر منافق نماز بخوانند، در حال غير ضرورت كه نميشود خواند و اگر دعاهاي او مسموع است كساني دعاهاي او را كنترل ميكنند او نميتواند آن جملهاي كه در روايتهايي كه در بحث ديروز عنوان شده بگويد «اللهم فاحش قبره ناراً»[35] خدايا قبر او را پر آتش بكن لااقل كليات را بگويد خدايا تو هركسي را برابر نيّتش پاداش بده برابر عملش پاداش بده كليات را بگويد دربارهٴ خود اين شخص نه دعايي دارد و نه نفريني. ولي اگر نمازگذار فاسق بود او ديگر نميگويد «أللّهم إنا لا نعلم منه إلاّ خيراً»[36] كه حصر بكند چون مسلمان بود بگويد «أللّهم إنّا نعلم منه خيراً» نه «لانعلم منه إلاّ خيراً» كه حصر كند اين جملهها كاملاً قابل تغيير است و ترك اين جملهها هم جايز است و تبديل اين جملهها هم جايز است «أللّهم إنا لا نعلم منه إلاّ خيراً» و منظور از خير هم اسلام باشد نه خير ذاتي نه اينكه «لا نعلم منه إلاّ خيراً» منحصر بكند پس نماز بر فاسق و مانند آن كه حضرت فرمود: «صلّ علي أهل القبلة» و حسابش با خداست، جايز است. منتها طوري كه بهره سوء برده نشود طوري كه مثلاً حالا يك شخصيتي به سراغ نماز يك فاسقي شركت بكند مثلاً آن طورها نباشد ولي يك من به الكفايه برود نماز بخواند و آن ديگر نگويد «أللّهم إنّا لانعلم منه إلاّ خيراً» كلماتي بگويد كه فقط اسلام او را تثبيت بكند نه عدالت او را، نه طهارت او را، نه تقواي او را و مانند آن خب ﴿وَلاَ تُصَلِّ عَلَي أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً﴾[37] .
چگونگي استنباط وجوب اقامه نماز بر جنازه مؤمن از آيهٴ محل بحث
مسألهٴ نماز ميّت قسمت مهمش در روايات است در قرآن نيست در بحثهاي آيات الأحكام هم كه ملاحظه ميفرماييد ميبينيد مسألهٴ صلات بر ميت فقط دربارهٴ منافق و اينها آمده. آنها كه قائلاند كه لقب مفهوم دارد مطلقاً، يا در صورتي كه در صدد تحديد و مرزگذاري باشد البته لقب و مانند آن اگر در مقام تحديد باشد، در مقام محدود كردن باشد. مرزگذاري باشد مفهوم دارد والاّ در حالت عادي مفهوم ندارد. آنهايي كه قائلاند لقب مطلقاً مفهوم دارد يا اگر در صدد تحديد و بيان حد و مرز باشد مفهوم دارد از اين آيه مفهوم گرفتند همانطوري كه مفهوم مثبت منفي است مفهوم منفي هم مثبت است، همانطوري كه اگر بگويند اكرم عالماً و در مقام تحديد باشد لقب مفهوم دارد. يعني لاتكرم الجاهل يا اكرم عادلاً يعني لاتكرم الفاسق اگر آنجا بگويد لاتكرم الفاسق يعني اكرم العادل. لاتكرم الجاهل يعني اكرم العالم. همانطوري كه مفهوم مثبت، منفي است مفهوم منفي هم مثبت است. اگر لقب مفهوم داشته باشد مطلقاً يا در مقام تحديد و آيه در مقام مرز و تحديد باشد از اين نهي يك امري مفهوماً استنباط ميشود. از اين منطوق يك مفهومي بدست ميآيد و آن اين است كه «صلّ علي المؤمن و قم علي قبره» ﴿وَلاَ تُصَلِّ عَلَي أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً وَلاَتَقُمْ عَلَي قَبْرِهِ﴾[38] يعني صلّ علي مؤمن مات.
﴿وَلاَ تُصَلِّ عَلَي أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً وَلاَتَقُمْ عَلَي قَبْرِهِ﴾ غرض اين است كه مسأله نماز ميت در قرآن فقط همين بخشش آمده است ﴿إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ﴾[39] كه منظور فسق اكبر است.
لزوم شگفتزده نشدن مؤمنان از اموال و اولاد كافران
شگفتانگيز نبودن اموال و اولاد كافران مجتمعاً و منفرداً
آيهٴ 85 اين است كه ﴿وَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ أَن يُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ﴾ اين آيه قبلاً بيان شد يعني در آيهٴ 55 همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» آمده است كه ﴿وَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ﴾ تفاوتش در فاء و واو است كه در آنجا دارد «فلا» و در آيه محل بحث دارد «ولا» كه اين خيلي مهم نيست ديگر. با اضافهٴ كلمهٴ «لا» است فرمود: ﴿فَلاَ تُعْجِبْكَ﴾ در آيهٴ 55 «لا» تكرار شده ﴿فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ﴾ امّا در آيهٴ محل بحث «لا» تكرار نشده فرمود: ﴿وَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ﴾ اين اگر تحليل بشود مطابق همان آيهٴ 55 در ميآيد و اگر تحليل نشود يعني اجتماع اينها كه عامل اعجاب است و شگفتانگيز است، براي شما شگفتانگيزي نياورد اين آيهٴ 85 يقيناً مضمون آيهٴ 55 را هم به همراه دارد؛ چرا؟ براي اينكه اگر اجتماع اينها شما را به شگفتي وادار نكند يعني از اجتماع اينها شما تعجب نكنيد خيلي خرسند نباشيد با ديده اعجاب ننگريد از انفراد آنها به طريق اولي است. يك وقتي است يك كسي داراي فرزندان فراوان و رشيد است ولي از امكانات آنچناني برخوردار نيست. يك وقت است كسي از امكانات مالي فراواني برخوردار است. ولي از فرزنداني برخوردار نيست گروه سوم كسانياند كه هم از اموال فراوان برخوردارند هم از اولاد. اگر اجتماع آنها باعث شگفتي نميشود يعني شما نبايد از اجتماع اموال و اولاد در يك جايي تعجب بكنيد مثلاً اظهار شگفتي بكنيد و فريب بخوريد در مواردي كه يكي از اينها به تنهايي هست هم به طريق اولي نبايد تعجب بكنيد ﴿وَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ﴾ اجتماع اينها نبايد اثر داشته باشد فضلاً از انفراد اينها.
تأثير تكرار «لا» در معناي جملات مثبت و منفي
پرسش:...
پاسخ: يك وقت هست كه بار مثبت است بله بار مثبتي كه بر مجموع بار شد بر تك تك بعيد است دليل ميخواهد، يك وقت بار منفي است فرمود از مجموع اينها اين كار ساخته نيست خب از جميع به طريق اولي، از تك تك به طريق اولي. اگر اجتماع اموال و اجتماع اولاد دو تايي با هم شگفتانگيز نيست كاري از پيش نميبرد هر كدام از اينها به تنهايي به طريق اولي كاري از پيش نميبرند. ولي اگر بار مثبت بار بود يعني مثلاً گفته شد اجتماع اينها آن اثر را دارد نميشود گفت پس هر كدام از آنها آن اثر را دارد اگر اثر مثبت بر مجموع بار بشود بر جميع بار كردنش آسان نيست دليل ميخواهد ولي اگر اثري از مجموع منتفي شد از تك تك به طريق اولي منتفي است ديگر.
پرسش:...
پاسخ: ﴿وَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَأَوْلاَدُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ أَن يُعَذِّبَهُم بِهَا﴾[40] به اين اموال و اولاد كه جمعاند ﴿فِي الْدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ﴾[41] كه در آيهٴ 55 سورهٴ «توبه» كه همين آيه قبلاً گذشت همين طور بود بنابراين يك وقت ممكن است كه اثر از مجموع برداشته شود ولي بگويد ما با هر دو مثلاً نيستيم ولي ممكن است يكي از اينها را قبول بكنيم هر دو را قبول نميكنيم، ولي ممكن است كه يكي از اينها را بپذيريم در آنجا آن «لا» بايد تكرار شود ولي اگر گفته شد يك كاري از مجموعشان ساخته نيست خب از جميع به طريق اولي اينكه ميگويند: ﴿غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّينَ﴾[42] اگر اين كلمهٴ «لا» نبود يعني خدايا راهي كه براي مجموع اينها است به ما نده خب ممكن است يكي از اينها براي تك تك اينها باشد عيب ندارد اين شعار هم كه ميگويند لاشرقي و لاغربي همين است اگر بگويند لاشرقي و غربي اين آن نكته را نمي فهماند لاشرقي و غربي يعني با مجموع اينها ما نيستيم ولي ممكن است با يكي از اين دو گروه باشيم لذا كلمهٴ «لا» اينجا بايد تكرار شود نه شرقي نه غربي اگر بگويد نه شرقي غربي آن لطيفه فوت ميشود اگر بگويند نه شرقي غربي يعني با مجموعشان نيستيم با هر دو نيستيم ممكن است مثلاً با يكي باشيم اما وقتي كه بگويند نه شرقي نه غربي يعني با هيچ كدام از اينها نيستيم فضلاً از مجموعشان، با مجموع اينها هم نيستيم. بنابراين گاهي يك اثري است كه چاره جز تكرار لام نيست تكرار حرف نيست نظير ﴿غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّينَ﴾ يعني «غير المغضوب و غير الضّالّين». يك وقت است نه، يك اثري است كه از مجموع برداشته ميشود اوّلاً، از جميع به طريق اولي برداشته ميشود ثانياً.
«والحمدلله رب العالمين»