80/11/28
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 81 الی 84
﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ وَكَرِهُوا أَن يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَقَالُوا لاَتَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّاً لَوْ كَانُوا يَفْقَهُونَ﴾(81)﴿فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلاً وَلْيَبْكُوا كَثِيراً جَزَاءَ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾(82)﴿فَإِن رَجَعَكَ اللّهُ إِلَي طَائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ فَقُل لَن تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَداً وَلَن تُقَاتِلُوا مَعِيَ عَدُوّاً إِنَّكُم رَضِيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخَالِفِينَ﴾(83)﴿وَلاَ تُصَلِّ عَلَي أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً وَلاَتَقُمْ عَلَي قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَمَاتُوا وَهُمْ فَاسِقُونَ﴾(84)
بعد از اينكه دربارهٴ منافقان فرمود به اينكه چه استغفار بكني چه استغفار نكني، خدا اينها را نميآمرزد، هر چند تو هم كه مستجابالدعوهاي هفتاد بار براي اينها طلب آمرزش كني اينها اهل مغفرت نيستند. يعني مأذون نيستي. آن اذني كه بايد باعث تأثير شفاعت بشود در اينجا حاصل نخواهد شد. آنگاه چند تا دليل ذكر ميكند. اين حب را با اينكه رحمت خدا وسيع است و با اينكه خدا فرمود اگر استغفار كرديد بخشيده ميشويد و فرمود اگر دعا كرديد دعاي شما مستجاب ميشود، دربارهٴ منافقان اين طور به نحو غلظت حكم كرد، بايد اين را تبيين كند كه چرا؟ همان طوري كه به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿يا أيّها النبي جاهد الكفّار و المنافقين و اغلظ عليهم﴾ و همان طوري كه به مؤمنين فرمود ﴿و ليجدوا فيكم غلظهٴ﴾ در همين سورهٴ مباركهٴ توبه نسبت به مؤمنين فرمود ﴿وليجدوا فيكم غلظهٴ﴾ خودش هم به عنوان «أشدّ المعاقبين في موضع النكال و النقمهٴ» اعمال غلظت ميفرمايد. دليل اينكه هيچ كسي نميتواند براي منافق طلب مغفرت كند و هرگز مشمول رحمت خدا نميشوند چند چيز است. بعضي از ادله آن امور در آيهٴ ٨٠ كه قبلاً مورد بحث قرار گرفت ذكر شده. فرمود ﴿فلن يغفرالله لهم ذلك بأنهم كفروا بالله و رسوله و الله لا يهدي القوم الفاسقين﴾ بعضي از آن ادله در آياتي كه امروز تلاوت شده مطرح است. بنابراين منافق هم مورد غلظت مؤمنين است كه فرمود ﴿وليجدوا فيكم غلظهٴ﴾ چه اينكه كفار هم اين چنينند. هم مورد تغليظ و اعمال غلظت پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است فرمود ﴿واغلظ عليهم﴾ هم مورد غلظت خود ذات اقدس الهي است گرچه كلمهٴ غلظت دربارهٴ ذات اقدس الهي به كار نرفت اما مصداق غلظت و فرد غلظت در اينجا ذكر شده است فرمود به هيچ وجه ذات اقدس الهي اينها را نميآمرزد با نفي تأكيد، فرمود ﴿فلن يغفر الله لهم﴾ هر چند پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) براي آنها هفتاد بار هم استغفار كند. دليل اين غلظت كه اينها مشمول أشدّ المعاقبين خواهند بود اين است كه اينها به خدا كفر ورزيدند، به پيغمبر كفر ورزيدند و در مسائل اعتقادي فاسقند اين يك. بعد نسبت به اسلام و مسلمين كينهتوزانه برخورد ميكنند، عليه اينها توطئه ميكنند، عليه اينها تبليغ ميكنند، عليه اينها تشويش اذهان را به عهده گرفتند و مانند آن، لذا در اين بخش فرمود به اينكه بهرههاي اينها از دنيا بسيار كم است و عذابهاي الهي چه در دنيا چه در آخرت دامنگير اينها خواهد بود و زياد هم هست و مادامي كه زندهاند چون اسرارشان مكتوم است حكم مسلمان را دارند ولي چون كافرند مردهاند بهرهاي از مزاياي اسلامي نخواهند داشت. تو حق نداري بر جنازهٴ اينها نماز بخواني و حق نداري بعد از مرگ براي اينها طلب مغفرت كني و در كنار قبر اينها براي اينها حضور پيدا كني. اين آيات را اينجا ذكر ميفرمايد. ادلهٴ مسئله يكيش همان است كه فرمود: ﴿ذلك بأنهم كفروا بالله و رسوله و الله لايهدي القوم الفاسقين﴾ و برخي از آنها از همين آيهٴ 80 شروع ميشود ﴿فرح المخلّفون بمقعدهم خلاف رسول الله﴾.
اينها چندين كار كردند. يكي اينكه جبهه را ترك كردند، جبهه نرفتند، همراه مجاهدان نرفتند، بسيار خوشحالند، معذور نبودند و خود را به دروغ معذور معرفي كردند و از اينكه در جبهه شركت نكردند بسيار خوشحالند. اين يكي. و از اينكه پشت سر پيغمبر هم حاضر نشدند به رهبري پيغمبر حركت نكردند خيلي مسرورند. و نه تنها از نرفتن خوشحالند از هر گونه جهادي اينها كراهت دارند ﴿و كرهوا أن يجاهدوا بأموالهم و أنفسهم﴾ حالا نرفتند ولي كمك مالي مقدورشان بود در كمك مالي كه عذري نداشتند كه. بر فرض بگويند ما به رموز نظامي آشنا نيستيم يا بگويند لا تفتني، يا بگويند ما مريضيم، ولي مشكل مالي كه نداشتند كه ميتوانستند كمك مالي بكنند ولي ﴿كرهوا أن يجاهدوا بأموالهم و أنفسهم في سبيل الله﴾. اين دو قسمت. قسمت سوم هم اين بود كه نسبت به مسلمانها هم كارشكني ميكردند ميگفتند در اين هواي گرم چرا ميرويد جبهه آنجا خيلي گرم است ﴿و قالوا لا تنفروا في الحرّ﴾ خب پس اينها نه خودشان نسبت به اسلام خدمت ميكردند، نه خدمت بدني و نه خدمت مالي، و نه ميگذاشتند ديگران هم كمك بكنند .آنهايي كه ميخواستند حضور پيدا كنند، ميگفتند ﴿لا تنفروا في الحرّ﴾. آنهايي كه كمك مالي ميكردند ﴿يلمزون في المطوعين﴾ دربارهٴ متطوعان هم آن لمز و عيبجويي را داشتند. بنابراين اينها نه خودشان حضور بدني داشتند، نه حضور مالي. نسبت به ديگران هم كه ميخواستند حضور بدني پيدا كنند ميگفتند ﴿لا تنفروا في الحرّ﴾ و همچنين نسبت به ديگراني كه ميخواستند حضور مالي پيدا كنند آنها را لمز ميكردند، طعن ميزدند، مسخرهشان ميكردند. در چنين فضايي ذات اقدس الهي فرمود به آنها بگو: ﴿نار جهنّم أشد حرّاً لو كانوا يفقهون﴾ اگر اين مسئلهٴ كلامي را ميفهميدند و ميفهميدند كه عذاب قيامت يعني چه و ميفهميدند كه ترك اطاعت خدا در دنيا باعث ورود به جهنّم است در آخرت، اگر اينها را ميفهميدند هرگز اين كارها را نميكردند. فقه در بخش قابل توجهي از آيات قرآني به همين معناست، يعني به كلام ميگويند فقه، به علم اخلاق ميگويند فقه، به تفسير ميگويند فقه، به فقه هم ميگويند فقه. فقه قرآني غير از فقهي است كه رايج حوزههاست. خب اين يك مسئلهٴ كلامي و تفسيري است. فرمود اگر اينها فقيه بودند مسئلهٴ جهنّم برايشان حل ميشد، مسئلهٴ حرارت جهنّم برايشان حل ميشد، مسئلهٴ اينكه عذاب جهنّم بدتر از عذاب دنياست برايشان حل ميشد ﴿لو كانوا يفقهون﴾ چه اينكه مسئلهٴ جبر و تفويض و قضا و قدر را ميگويند فقه. ﴿قل كل من عندالله فما لهؤلاءِ القوم لايكادون يفقهون حديثاً﴾ چه اينها فقيه نيستند كه بفهمند قضا و قدر چيست، جبر چيست، تفويض چيست، حسنات از كجاست، سيئات از كجاست، در حالي كه هيچ كدام از اينها جزو مسايل فقه رايج نيست.
جواب سؤال: اصطلاح فقه مثل اصطلاح حكمت همهٴ اين علوم اسلامي را شامل ميشود. حكمت هم در قرآن به معني فلسفه نيست. فقه هم حكمت است، اخلاق هم حكمت است، تفسير هم حكمت است، حكمت هم حكمت است. اين اصطلاحات تفسيري غير از اصطلاحات فقهي رايج است. به هر تقدير
جواب سؤال: بله ايشان دارد ﴿وليجدوا فيكم غلظهٴ﴾. بالاخره آن كه بدتر از كفار است ﴿إن الله جامع الكفار و المنافقين جميعاً﴾.
جواب سؤال: چون آخر دربارهٴ منافق وقتي به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در آيهٴ 73 ميفرمايد ﴿يا أيّها النبي جاهد الكفار و المنافقين و اغلظ عليهم﴾ وقتي دستور به رهبر رسيد، امت هم همين حكم را دارد. منتها دربارهٴ امت به صراحت ﴿وليجدوا فيكم غلظهٴ﴾ دارد كه منافق چون بدتر از كافر است قهراً نسبت به منافقان هم بايد ﴿وليجدوا فيكم غلظهٴ﴾ باشد منتها جهاد منافقان با جهاد كافران فرق ميكند وگرنه اصل غلظت هست. در آن بخشي كه مربوط به منافقان است با غلظت همراه است.
جواب سؤال: نه هر كسي را كه پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) با او غليظانه رفتار ميكرد وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) دستور هم ميداد و ديگران هم به حضرت تأسّي ميكردند برابر آيهٴ سورهٴ احزاب كه ﴿ان لكم في رسول الله أسوهٴ حسنهٴ﴾ وقتي پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) با يك گروهي غليظانه رفتار بكند امت هم همين كار را ميكنند.
خب فرمود: سرّش اين است اينها نه با پيغمبر نه با خدا نه با مؤمنين نميسازند نه تنها يقبضون أيديهم سعي ميكنند يقبضون ايدي غيرهم هم باشند. اينها چندين كيفر تلخ دارند؛ اوّلاً ﴿فليضحكوا قليلاً و ليبكوا كثيراً﴾ اينها براي دنيا اين خلافها را مرتكب ميشوند چون ﴿متاع الدنيا قليل﴾، پس بهرههاي اينها در دنيا اندك است. ﴿فليضحكوا﴾ نه يعني خنده در قبال ﴿و ليبكوا﴾ يعني گريه، بلكه منظور نشاط و اندوه است. فرمود اينهايي كه ﴿فرح المخلّفون﴾ اين نشاطشان اندك است و آن حزن و غم و رنجشان زياد است. ﴿فرح المخلّفون﴾ اما تا كي يك چند روزي بيش نيست ﴿قل متاع الدنيا قليل﴾ و بر فرض اگر هيچ حادثهٴ تلخي پيش نيايد و اينها تا آخر عمر خوشحال باشند چون ﴿و ما الحياهٴ الدنيا في الاٰخرهٴ إلاّ متاع﴾ و اين تنوينش هم تنوين تحقير است يعني بررسي دنيا نسبت به قيامت چيز اندكي است. اگر در تمام مدت عمر هم كه زنده باشند، مسرور باشند، سرورشان كم است چه رسد به اينكه حوادث تلخي هم به انتظار اينهاست. خب پس اينكه ﴿فرح المخلّفون بمقعدهم خلاف رسول الله﴾ اين دوام ندارد اين ضحك يعني اين فرح، اين سرورشان ناپايدار است، اندك است ، امّا آن غم و اندوه و رنجشان زياد است. اين ﴿وليبكوا كثيراً﴾ اختصاص به مسألهٴ معاد ندارد يعني رنج اينها زياد و اندوه اينها بيش از سرور اينها و سرور اينها كم است اگر همهٴ عمرشان در دنيا مسرور باشند چون عذابشان از مرگ شروع ميشود و آن هم زياد است پس اندوه آنها به مراتب بيشتر از نشاط آنهاست. اين يك.
جواب سؤال: بله كه بگويند پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اصحاب خودشان را ميكشتند چون به حسب ظاهر آنها مسلمان بودند حكم اسلام در آنها جاري بود با آنها مبارزهٴ سياسي و امثال ذلك ميكردند امّا مبارزهٴ نظامي نميكردند. قسمت بعدي آن است كه اين ﴿فليضحكوا قليلاً و ليبكوا كثيراً﴾ شامل بخشي از دنيا هم ميشود. يعني اينها اين فرح و نشاطي را كه دارند اندك است در همين دنيا عذاب و خزي و رنج اينها شروع ميشود الي يوم القيامه گاهي هم در همين دنيا اينها مشكلات اخلاقي پيدا ميكنند، مشكلات اجتماعي پيدا ميكنند، مشكلات خانوادگي پيدا ميكنند، مشكلات سياسي پيدا ميكنند، بالاخره گرفتار خزي ميشوند اين چنين نيست كه اين بكاء يعني اين حزن و اندوهشان فقط بعد از مرگ شروع ميشود پس به هر تقدير رفاه و فرح اينها اندك است حزن و غم و درد و رنج اينها زياد. ﴿جزاءً بما كانوا يكسبون﴾. اين كاري كه آنها ميكردند يك همچين كيفر تلخي را هم به دنبال دارد. اين ديگر بعيد است يك حكم انشائي و دستور اخلاقي باشد كه مثلاً انسان كم بخندد و زياد بگريد البته اگر ما روي آن مبنا كه آيات را بتوانيم تقطيع كنيم از هر جملهاي يك حكمي استنباط بكنيم، ميشود گفت كه ﴿فليضحكوا قليلاً و ليبكوا كثيراً﴾ ناظر به اين است كه انسان بايد مواظب باشد كه نشاطش اندك و حزنش زياد. البته برسد تا به جايي كه اصلاً اندوه نداشته باشد كه بگويد ﴿ألحمدلله الذي أذهب عنّا الحزن﴾ آنجا ديگر دائماً مسرور است، روح و ريحان است ولي مادامي كه در دنياست بايد مواظب باشد ولي اگر ما كلّ اين آيهٴ 82 را با هم، با حفظ وحدت سياق معنا كنيم، اين مربوط به منافقين است و دربارهٴ كيفر تلخ آنهاست و استفادهٴ حكم اخلاقي و انشا آسان نيست ﴿فليضحكوا قليلاً و ليبكوا كثيراً جزاءً بما كانوا يكسبون﴾.
وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه در غزوهٴ احد بودند هنوز به مدينه برنگشتند ذات اقدس الهي وحي فرستاد كه وقتي شما برگشتيد بعضيها ميآيند از شما عذر خواهي ميكنند يعتذرون إليكم يا ميگويند به ما اجازه بدهيد ما در صحنهٴ بعد در جبهه بعد شركت بكنيم ولي بدانيد اين دسيسهاي بيش نيست، اينها اهل جبهه نيستند. ﴿فإن رجعك الله إلي طائفهٴ منهم﴾ چون اين مخلفين سه گروه بودند؛ يك گروه خردسالان و سالمندان و زنان و اينها بودند كه اصلاً مكلف نبودند، يك عده مكلف بودند ولي اين عذر باعث شد كه آنها نتوانند شركت كنند مريض شدند و مانند آن. يا ضرورتي وادارشان كردند كه استيذان كنند بمانند و آن برطرف شود و به جبهه برگردند قسم سوم همين منافقان بيعذر بود كه اينها مخلّفان بيعذرند. فرمود: مخلّفين خب چند گروهند اگر به طائفهاي از اين مخلّفين نه طائفهاي از اين منافقين، طائفهاي از اين مخلّفين برگردي خدا تو را برگرداند اين همان رجعهاي است كه متعدي است ﴿ربّ ارجعونِ﴾ كه رَجْع است مصدرش نه رجوع كه لازم باشد آن رجوع است كه لازم است . ﴿ذلك رجع بعيد﴾ متعديست. رجعناه اين است ﴿ربّ ارجعون﴾ اينچنين است متعدي است . فرمود ﴿فإن رجعك الله إلي طائفهٴ منهم فاستئذنوك للخروج﴾ به طرف جبههها به آنها بگو يعني صريحاً بگو شما داريد فتنه ميكنيد اهل جبهه نيستيد نه تنها خودتان نميآييد ديگران را هم نميگذاريد بيايند. فرمود به آنها بگو ﴿لن تخرجوا معي أبداً﴾ شما هرگز اين دو كار را نميكنيد نه با من به جبهه ميآييد نه با من ميجنگيد يعني همراه من ميجنگيد خب در جنگ احد و امثال احد بود ما ديگر نخواستيم بيرون برويم اينها آمدند مزاحم مرز و امنيت محلي ما شدند ما هم داخلهٴ مدينه، بالاخره ميخواستيم با اينها بجنگيم شركت نكردند الآن هم كه ميخواهيم خارج بشويم يا جاي ديگر مثل تبوك شركت نميكنيد نه حاضريد از شهر بيرون بياييد به طرف جبهه حركت كنيد نه اگر دشمن حمله كرد حاضريد در آن شهر دفاع بكنيد نه اهل قتاليد نه اهل اعزام به جبهه ﴿قل لن تخرجوا معي أبداً﴾ شما هرگز اينكار را نميكنيد چون من ميدانم ديگر. ﴿و لن تقاتلوا معي عدّواً﴾ در ركاب من و در جبهه من با هيچ دشمني نميجنگيد. چرا؟ براي اينكه شما خط فكريتان از همان اوّل مشخص شد ﴿إنّكم رضيتم بالقعود أوّل مرّهٴ﴾ اين اوّل مرّهٴ نه يعني قبلاً اين كار را كرديد، خب خيليها قبلاً اين كار را كردند بعد توبه كردند برگشتند مجاهد شدند و مانند آن. اينطور نيست كه اگر يك كسي يك بار معصيت كرد براي ابد گرفتار بشود كه ممكن است يك بار معصيت كرده بعد توبه بكند. فرمود شما نه اصلاً از همان بار اوّل مسيرتان را مشخص كرديد كه چه كارهايد. وقتي مسيرتان از همان اوّل مشخص شد، نه با من به جبهه ميآييد نه در پاي ركاب من با هيچ دشمني ميجنگيد. ﴿إنّكم رضيتم بالقعود اوّل مرّهٴ﴾. آن وقت وسط و آخر را هم روي اين موضعتان تماماً مشخص كرديد. نه يعني يكبار گناه كرديد. لذا فرمود ﴿فاقعدوا مع الخالفين﴾. ديگر حالا برويد بنشينيد خودتان راضي باشيد كه در حد كودكانيد، زنانيد، سالمندانيد، بيمارانيد، خودتان را با آنها محشور كرديد ديگر آنها را ميگويند خالف. شما كه عذري نداريد شما بايد قيام داشته باشيد ولي با آنها نشستيد.
جواب سؤال: بله. معامله بكنيد با باطنشان معاملهٴ كفر همين است ديگر يعني برابر باطنشان معامله ميكنند به حسب ظاهر پاكند به حسب ظاهر در مسجد راهشان ميدهند امّا ميخواهند فريب بدهند پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) را بگويند كه ما اهل جهاديم، ما اهل مبارزهايم فرمود نه من باطنتان را ميدانم. ميخواهيد در مسجد بياييد، بياييد در نماز جماعت، در صف جماعت شركت بكنيد، بكنيد اما بخواهيد فريب بدهيد، يك فريب سياسي كه ما هم اهل مبارزهايم، ما هم اهل مجاهدهايم، نه، من ميدانم نيستيد. از من چرا اذن ميگيريد كه بگوييد پيغمبر به ما گفت بياييد شما كاري كه ساير مسلمانها ميكنند بكنيد ولي من ميدانم شما نميكنيد. بنابراين مگر افراد عازم جبهه ميشدند شخصاً از پيغمبر اذن ميگرفتند اصلاً پيغمبر اينها را دعوت كرده ﴿إذا قيل لكم انفروا انفروا في سبيل الله ما لكم إذا قيل لكم انفروا في سبيل الله اثاقلتم﴾ اصلاً فرمود وقتي پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در مسجد گفت ما عازم جبههايم شما هم بشويد. ديگر آمدن اذن نميخواهد. ماندن اذن ميخواهد، نرفتن اذن ميخواهد وگرنه رفتن كه وظيفه است اينها ميخواهند بيايند به جبهه ميآيند استيذان ميكنند اجازه ميدهيد ما بياييم به جبهه اين يك فريب سياسي است. حضرت فرمود شما اهل اين نيستيد. خب ﴿فقل لن تخرجوا معي أبداً و لن تقاتلوا معي عدوّاً﴾ با هيچ دشمني هم نميجنگيد چرا براي اينكه شما از همان اوّل راضي شديد به قعود در برابر قيام. نه اهل مبارزهايد نه اهل هجرتيد نه اهل جهاد، شما قاعديد نه قائم، قيام يعني مبارزه، يعني ايستادگي. خب، لذا همراه با خالفين، آنهايي كه در خلف من قرار گرفتهاند، مثل خردسالان، مثل زنان ، مثل سالمندان با آنها باشيد ديگر ﴿فاقعدوا مع الخالفين﴾.
خب، آنگاه ذات اقدس الهي بعد از اين تحليل فرمود به اينكه اينها تا زندهاند خودشان يك تكليفي دارند در حد ساير مسلمانها عمل ميكنند به حسب ظاهر. كفاري هستند كه ظاهراً مسلمانند و آثار اسلامي را بار ميكنند. مسجد ميآيند، با مسلمانها هم خريد و فروش ميكنند. و شما هم تا آخرين لحظه با اينها به حسب ظاهر رفتار مسلمان داشته باشيد بلكه إن شاءالله برگردند يا لااقل ﴿معذرهٴ إلي ربّكم﴾ بهانهاي نداشته باشند. امّا وقتي منافقاً مردند اينها كسانياند كه ﴿ليهلك من هلك عن بيّنهٴ﴾ بود. ساليان متمادي آيات الهي، بينات، معجزات به حد نصاب رسيد، اينها جزو كساني هستند كه ﴿ليهلك من هلك عن بيّنهٴ﴾ از اين به بعد ديگر با آنها معاملهٴ كافر بكن، بخواهي نماز ميت بخواني، نه. بخواهي كنار قبرشان بروي طلب استغفار و مغفرت بكني، نه. آنها هم برهانش را ذكر ميكند براي اينكه اينها كافراً مردند. تا آخرين لحظه ما مهلت داديم بلكه توبه كنند، خب نكردند ديگر. فرمود: ﴿و لا تصلّ علي أحد منهم مات أبداً﴾ اين هم با يك بيان تأكيدي است. مبادا نماز جنازه بخواني، نماز ميت بخواني. بعد از اينكه خب حالا آنها را دفن كردند و به گور سپردند مبادا كنار قبر آنها بروي و براي آنها طلب مغفرت كني ﴿و لا تقم علي قبره﴾. پس نه نماز ميت كه واجب است براي اينها رواست، نه طلب مغفرت كه مستحب است براي اينها سزاست. چرا؟ همان دليلي كه در آيهٴ 80 ذكر فرمود ﴿بأنّهم كفروا بالله و رسوله و الله لايهدي القوم الفاسقين﴾ اينجا هم همين تحليل را ميفرمايد. ميفرمايد ﴿إنّهم كفروا بالله و رسوله و ماتوا و هم فاسقون﴾. تمام تلاش و كوشش را شما كرديد كه اينها توبه كنند، ما هم راه توبه را باز گذاشتيم در آيهٴ 74 فرمود به اينكه ﴿و ما نقموا إلاّ أن أغناهم الله و رسوله من فضله فإن يتوبوا يك خيراً لهم﴾ تا آخرين لحظه راه توبه باز است. فرمود﴿فإن يتوبوا يك خيراً لهم﴾ اما ﴿و إن يتولّوا يعذّبهم الله عذاباً أليماً في الدنيا و الاٰخرهٴ و ما لهم في الأرض من وليّ و لا نصير﴾. اينجا فرمود به اينكه راه توبه باز بود اما اينها ﴿و ماتوا و هم فاسقون﴾ اينها كافراً مردند. فسق همان انحراف از طريق است ديگر. فَسَقَ يعني إنْحَرَفَ عن الطريق. فسق اختصاصي به معصيت در حال اسلام ندارد، آن را هم ميگيرد و فسق كبير و اكبر همان نفاق و كفر و امثال ذلك است. خب پس در آيهٴ 80 و در آيهٴ 84 تحليل مسئله اين است كه اينها كافر بودند به خدا، كافر بودند به رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و با همين كفر مردند ﴿و ماتوا و هم فاسقون﴾. از اين بيان كه ذات اقدس الهي به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود بر جنازهٴ منافق نماز نخوان معلوم ميشود كه كار رسمي پيغمبر اين بود كه بر جنازهٴ مؤمنان نماز ميخواندند، اين يك. و از اينكه فرمود بر قبر اينها طلب مغفرت نكن، آنجا اقامه نكن و نايست و طلب مغفرت نكن معلوم ميشود نسبت به ساير مؤمنين اين كار را ميكردند و روا بود. بنابراين اگر كسي از اين وهابيه و مانند آن نقدي بكنند كه نسبت به قبر و زيارت قبور و دعا براي آنها مشكل دارد اينكه خب يك امر بيّن الغي است مطابق با قرآن كريم نيست بلكه صريحاً مخالف قرآن كريم است. منتها مسأله توسل و امثال ذلك آنها معناي توسل را درست درك نكردند. خب اينكه فرمود ﴿و لاتصل علي أحد منهم مات أبداً﴾ دربارهٴ جنازهٴ عبدالله بن أُبي چند تا نقل شده. يكي اينكه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بر آن جنازه نماز خوانده تأليفاً للقلوب كه بازماندگان آنها به اسلام گرايش داشته باشند و مانند آن. يا مثلاً فرزند صالحي داشت. كه اين البته بيش از حدس نيست بايد ثابت بشود از نظر تاريخي بايد ثابت بشود كه نشد. نقل ديگر آن است كه وقتي حضرت آنجا حاضر شد، جبرئيل (سلام الله عليه) رداي حضرت را كشيد و نگذاشت كه حضرت نماز بخواند. اين برابر همان اصل كلي است كه وجود مبارك حضرت اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) دارد در نهجالبلاغه آمده كه ذات اقدس الهي از دوران خردسالي پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرشتگاني را اعزام كرد كه براي تسديد او، تأييد او، تقويت او، توفيق او مرتب با او بودند. آن جرياني كه ابن هشام در سيره نقل ميكند شايد به استناد همين تأييد فرشتهها باشد كه در نهجالبلاغهٴ حضرت امير آمده. آني كه ذات مقدس حضرت امير (سلام الله عليه) …