80/11/23
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 81 الی 83
﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ وَكَرِهُوا أَن يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَقَالُوا لاَتَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّاً لَوْ كَانُوا يَفْقَهُونَ﴾(81)﴿فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلاً وَلْيَبْكُوا كَثِيراً جَزَاءَ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾(82)﴿فَإِن رَجَعَكَ اللّهُ إِلَي طَائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ فَقُل لَن تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَداً وَلَن تُقَاتِلُوا مَعِيَ عَدُوّاً إِنَّكُم رَضِيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَاقْعُدُوا مَعَ الْخَالِفِينَ﴾(83)
تبيين نفاق عبادي و كارشكنيهاي منافقان در سوره توبه
بسياري از اسرار و فتنههاي منافقان در اين سورهٴ مباركهٴ «توبه» تبيين شده است. نماز منافقانهٴ آنها در همين سوره بيان شد كه ﴿وَلاَ يَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلَّا وَهُمْ كُسَالَي﴾ انفاق منافقانهٴ آنها در همين سوره بيان شد كه ﴿وَلاَ يُنفِقُونَ إِلَّا وَهُمْ كَارِهُونَ﴾. در جريان امور اجتماعي خواه به صورت مسائل مالي، خواه به صورت مسائل سياسي و نظامي اينها يك كارشكني رسمي داشتند. صريحاً در برابر دستور پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) موضع ميگرفتند. پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) كه فرمود: ﴿انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَي الْأَرْضِ أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الآخِرَةِ﴾ كه در آيهٴ 38 همين سورهٴ توبه گذشت، آنها صريحاً حضور در جبهه را يك نحوه سفاهت ميدانستند. پس پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از طرف خدا دستور داد كه ﴿إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَي الْأَرْضِ﴾ و نفر را و بسيج شدن را ترغيب ميكرد، اينها در خلاف اين جهت حركت ميكردند ميگفتند نفر نكنيد، بسيج نشويد. و از اينكه حرف پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) را گوش نميدادند و با آن حضرت مخالفت ميكرد و حضرت به جبهه ميرفت و اينها نميرفتند، خيلي خوشحال بودند. مؤمنين را هم تحريك ميكردند كه در صحنهٴ جنگ شركت نكنند.
خوشحالي منافقان از عدم حضور در جهاد
اين سه تا كار را در اين بخش از آيه، قرآن تشريح كرد؛ فرمود: ما به پيغمبر گفتيم دستور داديم كه به مردم ابلاغ بكند ﴿إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ﴾[1] چرا؟ ﴿فَانفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِيعاً﴾[2] آنها ميگويند ﴿لاَتَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ﴾. ما گفتيم در راه خدا حركت كنيد و جهاد كنيد اينها ﴿يَرْتَابُوا وَجَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ﴾. پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود من عازم جبهه تبوك هستم شما به دنبال من حركت كنيد اينها نه تنها شركت نكردند بلكه از اينكه نرفتند خيلي خوشحال بودند. ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ﴾. مقعد كه مصدر ميمي است به معني قعود است قائمين همانهايي هستند كه مجاهد هستند قاعدين آنهايي هستند كه اهل قيام و جهاد نيستند خردسالان سالمندان، عجزه، بيماران، زنان اينها جزء قاعدين هستند. قائمين همان مبارزان و مجاهدان هستند. منافق از اينكه در حد يك كودك و مريض و پيرزن و پيرمرد قرار گرفت خيلي خوشحال شده است منتها خوشحالي او تنها به اين نيست كه جبهه نرفته و همسان ساير بيماران و كودكان و سالمندان در خانهها نشستند، بلكه بخش مهم خوشحالي اينها اين است كه با پيغمبر مخالفت كردند. ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ﴾ يعني «بقعودهم خلافا لرسول الله» اين خلاف به دو معنا تفسير شده است؛ خلاف يعني خلف يعني بعد، خلاف يعني مخالفت و معاندت. خلاف به معني خلف و بعد، همان است كه در سورهٴ مباركهٴ «اسراء» آيهٴ 76 به اين صورت آمده است ﴿وَإِن كَادُوا لَيَسْتَفِزُّونَكَ مِنَ الْأَرْضِ لِيُخْرِجُوكَ مِنْهَا وَإِذاً لاَّ يَلْبَثُونَ خِلاَفَكَ إِلَّا قَلِيلاً﴾ آنها تلاش و كوشش ميكنند كه تو را از اين سرزمين و محدوده بيرون كنند حالا بر فرض كه بيرون كردند خودشان مگر چقدر روي زمين ميمانند، اينها ﴿لاَّ يَلْبَثُونَ خِلاَفَكَ﴾ يعني بعدك ﴿إِلَّا قَلِيلاً﴾ اينجا خلاف يعني بعد يعني پشت سر شما يعني خلف شما. اما آيهٴ محل بحث احتمالاً خلاف به معني مخالفت هست. گرچه آن خلاف به معناي خلف و بعد را هم ميفهماند، اما چون خطاب مستقيماً متوجه پيغمبر بود ولي معذلك ذات اقدس الهي نفرمود «فرح المخلفون بمقعدهم خلافك» نظير آنچه كه در سورهٴ «اسراء» آمده كه ﴿خِلاَفَكَ﴾ كه خلاف را به كاف اضافه كرده بلكه فرمود: ﴿بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ﴾ اين ﴿خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ﴾ نشانهٴ آن است كه اينها ميخواهند با پيغمبر مخالفت كنند. تنها خلاف به معني بعد نيست خلاف معني مخالفت را هم خواهد داشت. خب پس نسبت به الله اينها كراهت داشتند در راه او تلاش و كوشش كنند نسبت به رسول الله هم نه تنها حاضر نشدند با او هماهنگي و همكاري كنند بلكه از اينكه متمرد شدند و با او مخالفت كردند، خوشحال هستند. نسبت به مؤمنين هم اين توطئه و فتنهگري و تشويش اذهان را داشتند؛ ميگفتند: ﴿لاَ تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ﴾. در تابستان در اين هواي گرم كجا ميرويد؟ خب پس هم نسبت به الله هم نسبت به رسول الله هم نسبت به مؤمنين اين سه تا كار را كردند.
پرهيز از انفاق و تمسخر انفاق كنندگان توسط منافقان
مطلب ديگر آن است كه در مسائل مالي همانطور كه ملاحظه فرموديد اينها ﴿يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ﴾[3] بودند يعني هرگز حاضر نبودند به آن جهات عامهٴ اسلامي كمك بكنند به مراكز خيريه به نيازمندان كمك بكنند. ﴿يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ﴾. زكات نميدادند صدقات مستحبه را سعي ميكردند ندهند و مانند آن. آنهايي كه با ميل و رغبت نه تنها صدقات واجب را ميدادند صدقات مستحب را هم ميدادند مطّوّع بودند. متطوع يعني كسي كه با طوع و رغبت خود انفاقها را امتثال ميكند. اين منافقان گذشته از اينكه خودشان ﴿يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ﴾ كمك مالي نميكردند به كساني كه كمك مالي ميكردند طعن ميزدند، لمز و طعن و عيبجويي و مسخره ميكردند ﴿الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الْصَّدَقَاتِ وَالَّذِينَ لاَ يَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ﴾[4] . هم اغنيا را مسخره ميكردند كه اينها قصد ريا و صنعه دارند هم فقرا را مسخره ميكردند كه اينها براي خودنمايي آوردند، اين يك من خرما را آوردند در تلّي از خرما ريختند. قهراً خودشان انفاق نميكردند ﴿إِلَّا وَهُمْ كَارِهُونَ﴾ نسبت به ديگران هم لمز و عيبجويي داشتند. پس نرفتن اينها به اين سمت بود، مسائل مالي و صدقات واجب و مستحبش هم به آن سمت بود، نماز خواندنشان هم كه ﴿وَلاَ يَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلَّا وَهُمْ كُسَالَي﴾[5] بود.
نشاط منافقان هنگام بهرهمندي از دنيا و آسيبرساني به اسلام
ذات اقدس الهي بعد از اينكه اين ابعاد گوناگون را چه در بخش نماز و عبادي چه در بخش زكات و چه در بخش جهاد و مانند آن بيان كرد فرمود اينها از آن جهت كه اهل دنيا هستند ﴿فَرِحُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾[6] و مانند آن از اين آيات در قرآن كريم كم نيست، كساني كه دنيازدهاند به دنيا علاقهمند هستند قرآن دربارهٴ آنها با اين آيات سخن گفت.
پرسش:...
پاسخ: نه چون خلافك نفرمود وگرنه ميفرمود «لا يلبثون خلافك» نظير آنچه كه در سورهٴ «اسراء» آمده با اينكه خطاب به پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) است، مناسب است بفرمايد خلافك نظير آنچه كه در سورهٴ «اسراء» آمده ﴿وَإِذاً لاَّ يَلْبَثُونَ خِلاَفَكَ إِلَّا قَلِيلاً﴾[7] اما عنوان رسول الله را اخذ كردن نشانهٴ آن است كه آنها در عين حال كه پشت سر پيغمبر خلاف را به معني بعد را حفظ كردند، ضمناً خوشحالاند كه با پيغمبر مخالفت كردند. فرح و نشاط گاهي در مسائل مالي است كه غالب متكاثران و دنيازدگان و دلباختگان دنيا او را دارند. ﴿رَضُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ ﴿فَرِحُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ و مانند آن. اما اين نه تنها نشاط دنيايي نيست اين يك نشاط عقيده و نشاط مكتب و نشاط منافقانهٴ اينها است اينها هر وقت اسلام و مسلمين آسيب ميديدند اينها خوشحال ميشدند اين پس از سنخ ﴿فَرِحُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ نيست يا از سنخ ﴿لِكَيْلاَ تَأْسَوْا عَلَي مَا فَاتَكُمْ وَلاَ تَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ﴾[8] نيست يك وقت كسي مالي گيرش ميآيد خوشحال است اين خوشحالي منشأش شهوت است. آن خوشحالي كه نصيب اين منافقان ميشود از آسيب ديدن اسلام است و منشأش كينه است، عداوت است، حقد است، يعني دو گونه فرح است. لذا اينها از آن جهت كه اهل دنيا هستند ﴿رَضُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾[9] خب خوشحالاند كه دنيا نصيبشان شده، اما از آن جهت كه كينه دارند و عدو اسلام و مسلمين هستند اگر يك آسيبي به پيغمبر برسد يا كمكي از پيغمبر قطع بشود در هر دو حال اينها خوشحالاند. نمونهاش هم در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» گذشت هم در اين بخش از آيات سورهٴ «توبه» قبلاً گذشت. آيهٴ 120 سورهٴ «آلعمران» اين است: ﴿إِن تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْكُمْ سَيِّئَةٌ يَفْرَحُوا بِهَا﴾ آنها خوشحالاند كه اسلام و مسلمين آسيب ميبيند. ﴿وَإِنْ تَصْبُروا وَتَتَّقُوا لاَ يَضُرُّكُمْ كَيْدُهُمْ شَيْئاً إِنَّ اللّهَ بِمَا يَعْمَلُونَ مُحِيطٌ﴾[10] در همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» كه اين بخش از آياتش قبلاً بحث شد ميفرمايد اگر آسيبي به شما برسد آنها خوشحالاند. آيهٴ پنجاه همين سوره اين است ﴿إِن تَمْسَسْكُمْ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ﴾ اگر به توي پيغمبر يك نشاطي برسد، حسنهاي برسد آنها نگران ميشوند و اگر مصيبتي به شما برسد آنها ميگويند: ﴿قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِن قَبْلُ وَيَتَوَلَّوْا وَهُمْ فَرِحُونَ﴾ رو برميگردانند در حالي كه خوشحالاند اين خوشحالي آنها از اين جهت كه اسلام و رهبر اسلامي آسيب ديده است. پس اين قسم از فرح و سرور از سنخ ﴿رَضُوا بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ و ﴿فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾[11] از آن سنخ نيست.
خوشحالي منافقان از مخالفت كردن با پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
خب يك سنخ ديگري از فرح است كه به فرح سياسي و نفاق نزديكتر است تا فرح دنيايي. فرمود: ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ﴾ و هر فرحي آن انقباض مقابل را به همراه دارد لكن براي اهميت مطلب هركدام را جداگانه ذكر فرمود. فرمود اينها از اينكه كمكي به اسلام نكردند، خوشحالاند و از اينكه يك عده كمك بكنند يا خودشان كمك بكنند نگراناند ﴿وَكَرِهُوا أَن يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ﴾ تنها خودشان اينچنين نيست كه كراهت دارند، ديگران هم اگر با مال و جانشان اسلام را ياري بكنند اينها خوششان نميآيد بنابراين گرچه در جريان جهاد مثل جريان زكات به صورت صريح نفرمود ﴿الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الْصَّدَقَاتِ وَالَّذِينَ لاَ يَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ﴾ ولي دربارهٴ صدقات فرمود لكن از اين قرينه معلوم ميشود كه آنها از حضور ديگران در صحنهٴ مبارزه نگراناند. پس ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ﴾ از يك سو، ﴿وَكَرِهُوا أَن يُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ از سوي ديگر؛ گرچه آن فرح اين كراهت را به دنبال دارد، چه اينكه اين كراهت آن فرح را به همراه دارد ولي براي اهميت مطلب هركدام را جداگانه ذكر فرمود.
پرهيز منافقان از انفاق و جهاد و ممانعت ديگران نسبت به آن دو
مطلب ديگر آن است كه اين گروه نفاق نه تنها ﴿يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ﴾[12] هستند نه تنها خودشان حاضر نيستند بلكه مطابق آيهٴ سورهٴ «انعام» ﴿وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾ هم نائي هستند هم ناهي. لذا نه تنها خودشان نرفتند بلكه سعي كردند ديگران را هم باز دارند ﴿وَقَالُوا لاَ تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ﴾ پس قبض اينها از دو نظر است و قعود اينها هم از دو نظر اينها قبضشان از اين جهت است كه هم خودشان دست خودشان را ميكشند كمك مالي ميكنند را هم سعي ميكنند آنها كه كمك مالي نميكنند طرد كنند لذا آنها را مسخره ميكنند طعن ميزنند، طنز ميزنند اگر توانستند از راه تبليغ منحرفشان كنند كه ميكنند وگرنه از نظر جنگ رواني و اينها منصرفشان ميكنند از دو راه.
در جريان مبارزه و حضور در جبهه هم همينطور است نه تنها خودشان شركت نميكنند بلكه ديگران را هم از حضور باز ميدارند ميگويند: ﴿لاَ تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ﴾. وجود مبارك حضرت امير (سلام الله عليه) اين استدلال را دارد كه شما در زمستان ميگوييد هوا سرد است در تابستان ميگوييد هوا گرم است كسي كه از سرد و گرم پرهيز ميكند از جهنم چگونه نجات پيدا ميكند. منافق هم به افراد ضعيف الايمان ميگفتند در اين گرما كجا ميخواهيد برويد؟ ﴿لاَ تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ﴾. خب پس معلوم شد كه منافق هم ناهي بود هم نائي، هم دربرابر فرمان خدا ايستاد هم مخالفت رسمي با پيغمبر كرد هم كارشكني در كار مؤمنان.
دستور خداوند جهت معرفي منافقان به عنوان رجس
در چنين فضايي ذات اقدس الهي به پيغمبر دستور داد كه منافقين را به عنوان اينكه اينها رجس هستند معرفي بكن. اين آيات همچنان ادامه دارد تا اينكه در بخشهاي ديگر در همين سورهٴ مباركهٴ توبه خواهد آمد كه ﴿إِنَّهُمْ رِجْسٌ﴾ اينها ديگر رجس هستند و آلوده هستند، وقتي كه آلوده شدند ديگر راهي براي تطهير اينها نيست اگر تعبير به رجس شده، براي اينكه از هر نظر اينها را آزموده است يعني از هر نظر اينها در برابر ذات اقدس الهي و پيغمبر اسلام و امت اسلامي، اينها موضع گرفتند. لذا فرمود اينها رجس هستند، اينها را ديگر رها كن. ﴿إِنَّهُمْ رِجْسٌ﴾. خب اگر رجس بودند به حسب ظاهر با هيچ عاملي قابل تطهير نيستند كه البته در همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» خواهد آمد. 95 همين سورهٴ «توبه» اين است ﴿سَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَكُمْ إِذَا انقَلَبْتُمْ إِلَيْهِمْ لِتُعْرِضُوا عَنْهُمْ فَأَعْرِضُوا عَنْهُمْ إِنَّهُمْ رِجْسٌ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ جَزَاءَ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾ بعد از تبيين اوصاف اينها از جهت عقيده و اخلاق و عمل بعد فرمود اينها رجساند.
شدّت آتش جهنّم نسبت به آتش دنيا و قابل درك نبودن آن براي منافقان
﴿قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّاً لَوْ كَانُوا يَفْقَهُونَ﴾ البته قابل قياس نيست آتش جهنم با آتش دنيا، ناري كه «سجرهم جبارها»[13] ، و آن طوري كه در نهجالبلاغه آمده جهنم «دار» كه «ليس فيها رحمة»[14] به هيچ وجه رحمت در او راه ندارد. چون غضب محض است «نار جهنم اشد حرا لو كانوا يفقهون» فقه هم در اصطلاح آيات و روايات فقه مصطلح نيست چه اينكه حكمت هم حكمت مصطلح نيست. در اصطلاح قرآن و روايات علم فقه هم حكمت است سيره، تفسير، اخلاق، حديث اينها همه حكمت است، حكمت عملي است بالأخره. خب اينكه فرمود: ﴿قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّاً لَوْ كَانُوا يَفْقَهُونَ﴾ يعني اينها از اين مقدار تفقه هم محروماند.
بياعتباري روايات دالّ بر استغفار پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نسبت به منافقان
با اينكه ذات اقدس الهي نسبت به پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اين همه دستور داد كه مبادا استغفار بكني براي اينكه استغفار بياثر است معذلك برخي از روايات دارد كه وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) براي جذب قلوب آنها و جلب توجه آنها اين كارها را ميكردند براي آنها طلب مغفرت ميكردند لكن بعيد است آن روايات درست باشد براي آنكه آن روايات مخالف قرآن است. ما براي صحت و سقم هر روايتي اول بايد او را بر قرآن عرضه كنيم. اگر با خطوط كلي قرآن مخالف بود و مباين بود، معلوم ميشود كه روايت مجعول است. اينجا هم همينطور است آن رواياتي كه، قبلاً چرا وجود مبارك پيغمبر اين كارها را ميكرد ولي بعد از اينكه ذات اقدس الهي دستور داد ديگر بر اينها استغفار نكن روي قبر اينها نماز نخوان طلب مغفرت نكن ديگر پيغمبر هرگز اين كارها را نميكرد. بنابراين پس اگر روايتي آمده است پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اين كارها را انجام ميداد بعد از نهي الهي، ظاهراً چون مخالف آيه است مطرود خواهد بود.
پرسش:...
پاسخ: چرا در همين آياتي كه الآن ميخوانيم آيه 84 اين است ﴿وَلاَ تُصَلِّ عَلَي أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً وَلاَتَقُمْ عَلَي قَبْرِهِ إِنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ﴾ اين معلوم ميشود.
پرسش:...
پاسخ: خب معلوم ميشود كه هيچ اثر ندارد ديگر آنجا هم وجود مبارك را اعلام كرد، فرمود هفتاد بار هم استغفار كني بياثر است يعني كار لغوي است خب يقيناً وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) از لغو منزه بود ديگر.
پرسش:...
پاسخ: خب حالا بنابراين روايتهايي كه دلالت ميكند كه وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) براي جذب دلهاي آنها جلب دلهاي آنها تمايل قلوب آنها استغفار ميكرد و نماز ميخواند اين روايات از آن جهت كه مخالف قرآن است معتبر نيست ديگر. البته قبل از نزول آيات چرا «اللهم اغفر لقومي فانهم لا يعلمون لا يغفرون» آنها يك حساب ديگري است ولي بعد از اينكه ذات اقدس الهي فرمود منافق ديگر متأثّر نميشود متنبّه نميشود چه بگويي چه نگويي بياثر است ديگر بايد پيغمبر اين كار را نميكرد.
پرسش:...
پاسخ: آنكه خود ذات اقدس الهي دستور داد كه به مردم ابلاغ كنيد تا آخرين لحظه ابلاغ بكنيد فرمود: ﴿وَمَا عَلَي الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاَغُ﴾[15] شما ابلاغ بكن تكليف شما هم ابلاغ است حالا قبول نكردند حرف ديگر است ﴿مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُمْ﴾ همانطور كه در جريان موسي و هارون آمده شما هم اين كار را بكنيد ﴿مَعْذِرَةً إِلَي رَبِّكُمْ﴾ ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَيَحْيَي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾[16] حجت اقامه بشود و عذر قطع بشود و مانند آن، خب.
فرمود: ﴿قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرّاً لَوْ كَانُوا يَفْقَهُونَ﴾ منافق از هر جهت در برابر كار ذات اقدس الهي ميايستاد، همانطوري كه خدا اشاره فرمود اينها مخالفت كردند از سه چهار جهت كه بازگو شد.
رفاه نسبي منافقان در دنيا و اندو ه دائمي از آن در آخرت
اما نتيجهاي كه اعلام ميكند، ميفرمايد: ﴿فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلاً وَلْيَبْكُوا كَثِيراً﴾ اينها حداكثر براي بهرههاي دنيا اين كار را ميكنند. دنيا هم كه متاع قليل است چيز كمي است. اينها در دنيا ممكن است يك رفاه نسبي داشته باشند، اما گريهٴ طولاني را در پيش دارند. اين براي بيان آن واقعيت است. اينها در دنيا كه متاع قليل است قرار دارند يك چند روزي راحتاند اما گريهٴ طولاني را در پيش دارند. ﴿فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلاً وَلْيَبْكُوا كَثِيراً﴾ اين كار ﴿جَزَاءَ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾[17] است آنچه را كه اينها كسب كردند همين بود كه دنيا كسب كردند و آخرت را از دست دادند از آن جهت كه دنيا كسب كردند، مقدار كمي در نشاطاند چون خود دنيا متاع قليل است از آن جهت كه آخرت را از دست دادند بايد به عذاب دايم و اشك و آه و تمني دايم گرفتار بشوند. ﴿فَلْيَضْحَكُوا قَلِيلاً وَلْيَبْكُوا كَثِيراً﴾ اين هر دو كار ﴿جَزَاءَ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾ آنچه را هم كه اينها كسب كردند همين دو امر است ضحك قليل و بكاء كثير.
دستور خداوند به پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) جهت قطع رابطه با منافقان پس از بازگشت از جنگ تبوك
بعد فرمود حالا اين صحنه كه براي شما مسلم شد ثابت شد براي شما كه آنها اهل مبارزه نيستند اهل انفاق نيستند اهل عبادت هم نيستند، حالا اگر شما از جريان تبوك برگشتيد يك عده آمدند حضور شما عذرخواهي كردند بعد گفتند ما بعداً شركت ميكنيم صريحاً اعلام بكن بگو شما اهل جبهه نيستيد ديگر كسي را فريب ندهيد سرّ و علنتان را هم جدا نكنيد ﴿فَإِن رَجَعَكَ اللّهُ إِلَي طَائِفَةٍ مِنْهُمْ﴾ رجوع دو قسم است يكي لازم است ديگر متعدي آن رَجْعْ متعدي است رجوع لازم است ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾[18] اين از رجع است ﴿رَجْعٌ بَعِيدٌ﴾[19] و مانند آن. رجع متعدي است رجوع لازم است، اين ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ﴾ از آن رجع است ظاهراً مثل ﴿فَإِن رَجَعَكَ اللّهُ إِلَي طَائِفَةٍ﴾ اگر خداي سبحان تو را از اين جبهه تبوك برگرداند سالماً و يك عده از منافقين آمدند نزد تو و عذرخواهي كردند، گفتند ما در جبهههاي بعد شركت ميكنيم نه تنها باور نكن صريحاً به آنها اعلام بكن كه شما با نظام اسلامي اصلاً رابطهاي نداريد. ﴿فَإِن رَجَعَكَ اللّهُ إِلَي طَائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوكَ لِلْخُرُوجِ﴾ براي بار ديگر اينها خواستند عازم جبهه بشوند صريحاً به آنها بگو ﴿لَن تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَداً﴾ هرگز نميآييد شما ما ميدانيم نميآييد نه نبايد بياييد تكليف شرعي شما اين است كه بياييد ولي نميآييد. ما هم شما را ميشناسيم فتنهگري شما را ميشناسيم شما كه به ديگران ميگوييد: ﴿لاَ تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ﴾ خودتان هم يقيناً نخواهيد آمد. ﴿لَن تَخْرُجُوا مَعِيَ أَبَداً وَلَن تُقَاتِلُوا مَعِيَ عَدُوّاً﴾ با من و در ركاب من هرگز با دشمن اسلام نميجنگيد. چرا؟
علّت شركت نكردن منافقان در جهاد
منشأ اينكه شما به جبهه نميرويد منشأ اينكه با ما همكاري نداريد منشأ اينكه با دشمنان اسلام جنگ نميكنيد اين است كه ﴿إِنَّكُم رَضِيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ شما در طليعهٴ امر اصلاً با ما مخالف بوديد ما دعوت به قيام ميكرديم شما قعود داشتيد، ما ميگفتيم برخيزيد شما مينشستيد و شما اين را اصل قرار داديد و تحولي در فكر و عقيده شما كه پديد نيامد ﴿إِنَّكُم رَضِيتُمْ بِالْقُعُودِ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ و همان را هم ادامه ميدهيد ديگر توبه نكرديد كه لذا فرمود: ﴿فَاقْعُدُوا مَعَ الْخَالِفِينَ﴾ اينها كه خلاف ما هستند و در خلف ما جاسازي شدهاند و در پشت سر ما سنگر ميكنند و به عنوان خلاف رسول الله هم اگر نباشند لااقل به عنوان خلافي آنجا قعود دارند شما با آنها باشيد. ﴿فَاقْعُدُوا مَعَ الْخَالِفِينَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمين»