80/11/21
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 79 الی 80
﴿الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الْصَّدَقَاتِ وَالَّذِينَ لاَيَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾(79)﴿اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَتَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَاللّهُ لاَيَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ﴾(80)
علّت مفرد بودن ضمير «فضله» در آيه ﴿أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ﴾
يك مطلبي مربوط به مسأله وحدت و كثرت و افراد و تثنيه و جمع دربارهٴ ذات اقدس الهي بود كه در آن كريمهٴ ﴿أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ مطرح شد و نكتهاي را سيدنا الاستاد بيان كردند كه چون خداي سبحان وحدتش عددي نيست رقم برنميدارد و قابل افراد و تثنيه نيست، در آيه فرمود: ﴿وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ﴾ يعني ذات اقدس الهي و رسول خدا از ناحيهٴ فضل الهي آنها را بينياز كردند چرا من فضلهما گفته نشد ﴿مِن فَضْلِهِ﴾ فرمود است آيهٴ 74 سورهٴ مباركهٴ «توبه». آنجا ديگران اشاره كردند به اينكه چون وجود مبارك پيغمبر(صلي الله عليه و آله وسلم) هرچه دارد از ناحيهٴ خداست لذا ضمير تثنيه ذكر نشد. بيان سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) اين بود كه چون خداوند وحدتش عددي نيست بنابراين تثنيه و جمع بر نميدارد اين دو مطلب شد؛ يكي معروف بين اهل تفسير بود كه چرا ضمير مفرد آمد ﴿إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ﴾، من فضلهما نفرمود براي اينكه پيغمبر(صلي الله عليه و آله وسلم) هرچه دارد از ناحيهٴ خداست جداي از او نيست مظهر اوست مستقل نيست. جواب ديگر آنچه سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) بيان فرمودند: كه ذات اقدس الهي چون وحدتش عددي نيست رقم رياضي برنميدارد مفردش هم اينكه فرمود ﴿مِن فَضْلِهِ﴾[1] از سنخ افراد در قبال تثنيه و جمع نيست اصلاً تثنيه و جمع برنميدارد مفرد هم برنميدارد يك وقت است ما ميگوييم عدد يكي است واحد بالعدد است، يك وقتي است ميگوييم خدا واحد است اين وحدت خدا، وحدت عددي نيست.
تبيين وحدت خداي سبحان و تفاوت آن با وحدت مجرّدات
مطلب سوم كه در خلال بحثها اشاره شده اين است كه وحدت ذات اقدس الهي نه تنها عددي نيست، از سنخ هيچ وحدتي نيست و هيچ وحدتي هم از سنخ وحدت الهي نيست. مثلاً وحدت مجردات وحدت عقول وحدت فرشتهها اينها هم وحدت عددي نيست آنها هم داخل در مقولهٴ كم نيستند اگر احياناً گفتند عقول عشره نه يعني مثل اينكه بگويند دوازده خط يا دوازده درخت يا دوازده انسان يا ده انسان اين هم نظير ده تا انسان باشد. اگر بگويند ده تا عقل يا ده تا فرشته يا بيست تا فرشته يا ﴿بِثَلاَثَةِ آلاَفٍ مِنَ الْمَلاَئِكَةٍ﴾[2] يا ملائكه مجرد اينها از سنخ رياضي نيست . براي اينكه عدد رياضي و سنخ رياضي روي كميات ميآيد اين يك، و كم هم تقسيمپذير است تا شيء مادي نباشد كميت نميپذيرد تقسيمپذير نيست اين دو، بنابراين تا شيئي مادي نباشد عدد رياضي ندارد لذا منطق رياضي فلسفهٴ رياضي و مانند آن خب ميتواند در بحثهاي علمي كاربرد داشته باشد ولي در جهانبيني راجل است. يعني همين كه انسان به متافيزيك رسيد، ديگر هرگز نميتواند با مسائل رياضي آن مرحله را حل كرد ممكن است از سنخ تشبيه معقول و محسوس آدم بگويد دو تا عقل دو تا فرشته يا پنج فرشته ولي نه آنطوري كه ميگويد پنج تا درخت پنج تا انسان يا پنج تا فرشته رياضي با جمع و تفريق و تقسيم و ضرب شكل ميگيرد ضرب و تقسيم هم جز جمع و تفريق مكرر چيزي ديگري نيست آن جمع مكرر ميشود ضرب، آن تفريق مكرر ميشود تقسيم. پس اين چهار عملي اصلي يعني جمع و تفريق و ضرب و تقسيم بازگشتش به همان جمع و تفريق است، جمع و تفريق هم بدون حركت ممكن نيست. ما اين عددها را كه جمع ميكنيم به لحاظ معدود است عددها را كه تفريق ميكنيم به لحاظ معدود است اگر معدود جابهجا بشود چيزي روي چيزي قرار بگيرد يا چيزي از چيزي جدا بشود به تبع آن معدود عدد هم كم ميشود يا اضافه ميشود اگر چهارتا گردو روي چهار تا گردوي ديگر قرار بگيرد ميشود گفت كه چهار به علاوه چهار هشت، يا دو چهار تا هشتتا و اگر ما چنين چيزي نداشته باشيم نه ضرب داريم نه جمع. خب اگر يك چيزي مجرّد بود منزه از حركت است منزه از تجزيه است منزه از جمع است منزه از تفريق است منزه از كسر است و مانند آن. پس هيچ بحثي از بحثهاي رياضي در متافيزيك راه ندارد آنجا بايد با ابزار ديگر شناخت. بنابراين وحدت عددي سبكش محدود است يك موجود متكمّم مادي ميتواند وحدت عددي بپذيرد. اگر يك چيزي مجرد شد وحدتش عددي نيست ولو در غير واجب تعالي.
راه نداشتن كمّيت در موجودات مجرّد
خب بنابراين اگر مفرد و تثنيه و جمع رياضي دربارهٴ واجب نيست اين از سنخ صفات خاصهٴ واجب نيست اين براي تجرد اوست نه براي وجود او اين چون مجرد است اين اوصاف را ندارد نه چون واجب الوجود است براي اينكه موجودات ديگر كه مجردند و واجب نيستند آنها هم مفرد و تثنيه و جمع ندارند جمع آنها از اين سنخ نيست ما ميگوييم ملائكه، ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴾[3] اما نه آنطوري كه ميگوييم همهٴ درخت، نه آنطوري كه ميگوييم همهٴ انسان، جمع و تفريق و امثال ذلك در مجردات به هيچ وجه راه ندارد آنجا يك كثرت ديگري است كه از سنخ مفرد و جمع رياضي نيست.
پرسش:...
پاسخ: واقعيت دارد اما وحدت رياضي ندارد مثل اينكه ما ميگوييم يك چوب يا يك گردو قابل تقسيم هست، اما مطالب علمي، مطالب عقلي، مثلاً شما در امور فقهي حالا چون جزء بايد و نبايد است نه جزء بود و نبود حالا وقتي ما در بايد و نبايد اينها را داريم در بود و نبود به طريق اولي پس اين قاعدهٴ لا تعاد را شما بياييد نصف بكن ميگويد نصف ندارد سر ندارد پا ندارد، دست و پا ندارد، چشم و گوش ندارد نصف و ثلث و ربع ندارد ميشود گفت آقا شما بيا قاعدهٴ لا تعاد الصلاة را نصف بكن. ثلث بكن، جابهجا بكن، ميگويي نميشود؛ چرا؟ ميگويي چون موجود مجرد است موجود مجرد جا ندارد قدر و اندازه ندارد امتداد ندارد طول و عرض و عمق ندارد من چه چيزش را نصف بكنم. تازه اين ذرهاي از آن معارف است يك موجود مجرد اصلاً در بحثهاي زير مجموعهٴ رياضي نميگنجد. خب پس ذات اقدس الهي اگر وحدت عددي ندارد و تثنيه و جمع هم دربارهٴ خدا نيست، اين جزء مختصات واجب نيست براي اينكه مجردات هم همينطور هستند.
وجود نوعي از وحدت و كثرت در ميان مجرّدات و منتفي بودن آن درباره خداوند
لكن مجردات حالا اينجا طليعه است براي مطلب سوم و جواب سوم؛ مجردات يك كثرت ديگري يك وحدت ديگري دارند از سنخ خودشان لذا قابل جمع است قابل تثنيه است ميگوييم ﴿الْمَلَكَيْنِ بِبَابِلَ هَارُوتَ وَمَارُوتَ﴾[4] تثنيه دارد يا ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴾[5] جمع دارد، يا ميگويند عقول عاليه جمع دارد و مانند آن ولي دربارهٴ ذات اقدس الهي تثنيه محال است چه رسد به جمع و لا شريك له بالقول المطلق. براي اينكه تثنيه ان است كه چيزي كه شبيه اين است شريك اين است زميمهٴ اين بشود دو تايي بشود تثنيه تشكيل بدهند.
پرسش:...
پاسخ: اگر چيزي لا شريك له شد به هيچ وجه تثنيه ندارد فضلاً از جمع و اين مخصوص ذات اقدس الهي است؛ چرا؟ براي اينكه ذات اقدس الهي بالقول المطلق ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ﴾[6] چه در ذهن چه در خارج چه در متافيزيك چه در فيزيك چه در طبيعيت چه در ماوراي طبيعت، هيچ چيزي شبيه خدا نيست نه در دنيا نه در آخرت آنوقت چه چيزي را انسان با خدا ضميمه بكند تثنيه درست بكند چه رسد به جمع تثنيهاش محال است چه ر سيد به جمع اين جواب سوم است.
مطلب چهارم آن است كه اين وحدت البته وحدتش اطلاقي است و غير متناهي جا براي عليه او نميگذارد. ندارد . اين مطلب سوم اين را من تكرار كردم براي آن كسي كه نوار را گوش ميدهد و بخواهد آن تفسير را تدوين بكند اينها را درست تنظيم بكند به خواست خد.
توجيه آيه ﴿مَا يَكُونُ مِن نَجْوَي ثَلاَثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ﴾ توسط برخي مفسّران
مطلب چهارم اين است كه گاهي گفته ميشود آنچه كه ذات اقدس الهي در سورهٴ مباركهٴ «مجادله» فرمود: ﴿مَا يَكُونُ مِن نَجْوَي ثَلاَثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلاَ خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ﴾[7] يعني هيچ سه نفري نيستند مگر اينكه ذات اقدس الهي چهارمي آنهاست و هيچ پنج نفري نيستند مگر اينكه ذات اقدس الهي ششمي آنهاست، كه خدا رابع ثلاثه است نه ثالث ثلاثه اين براي آن است كه چون خدا از جنس آنها نيست چون از جنس آنها نيست لذا رابع اربعه نيست رابع ثلاثه است آيهٴ هفت سورهٴ «مجادله» اين بود ﴿مَا يَكُونُ مِن نَجْوَي ثَلاَثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلاَ خَمْسَةٍ إِلَّا هُوَ سَادِسُهُمْ﴾ اين دلالت ندارد بر اينكه خدا حقيقت نامتناهي است؛ بلكه دلالت دارد كه چون خدا از جنس اينها نيست. و چون از جنس اينها نيست لذا رابع اربعه نيست رابع ثلاثه است به چه دليل آيه معنايش اين است براي اينكه در سورهٴ مباركهٴ «كهف»، قصهٴ اصحاب كهف را كه مطرح ميكنند آنجا هم به همين صورت بيان شده است در قصه اصحاب كهف كه در رقم آنها اختلاف كردند آنجا هم به همين صورت بازگو شده است. آيهٴ 22 سورهٴ مباركهٴ «كهف»: ﴿سَيَقُولُونَ ثَلاَثَةٌ رَابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَيَقُولُونَ خَمْسَةٌ سَادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ وَيَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَثَامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ﴾ اين واو ثمانيه كه در مغني هست، براي اينكه در كلمهٴ ثمانيه اين واو اينجا ذكر شده است.
خب در اينجا كلب آنها رابع اربعه نيست، رابع ثلاثه است. بعضي ميگويند آنها سه نفرند چهارمي كلبشان است بعضي ميگويند پنج نفرند ششمي كلبشان است كه كلب آنها رابع ثلاثه است نه رابع اربعه يا كلب آنها سادس خمسه است نه سادس سته پس آنچه كه در آيهٴ هفت سورهٴ مباركهٴ «مجادله» بيان شده براي آن است كه خدا چون از جنس اينها نيست فرمود: ﴿مَا يَكُونُ مِن نَجْوَي ثَلاَثَةٍ إِلَّا هُوَ رَابِعُهُمْ﴾.
پاسخ توجيه مفسّران درباره آيه ﴿مَا يَكُونُ مِن نَجْوَي ثَلاَثَةٍ...﴾
جوابي كه قبلاً بيان شده و الآن اينجا بازگو ميكنيم در مرحله چهارم تا تدوين كننده اينها را درست تنظيم بكند براي اين جهت است؛ در جريان كلب به شهادت همان ذيل آيه هفت سورهٴ مباركهٴ «مجادله» ما اگر خواستيم اجسام را بشماريم ميگوييم كلب ثالث ثلاثه است و رابع اربعه است، خامس خمسه است، اجسام را بشماريم يكي از اجسام همين است اين يك، اگر خواستيم حيوان را بشماريم اگر سه تا حيوان بودند سه تا سگ بودند اين رابع اربعه است اين را ديگر نميگوييم رابع ثلاثه كه ميگوييم آن سه تا سگ اين هم چهارمي. اگر خواستيم حيوان درنده را بشماريم ميگوييم اين رابع اربعه است سادس سته است پنج تا اين هم ششمي آنها جمعاً شش تا هستند و اگر خواستيم حيوان پستاندار را بشماريم اين است. حيواني كه با توالد كار ميكند اين است در رديف ساير حيوانات اينجا چون از سنخ انسان نيست وقتي سه تا انسان با يك سگ ضميمه شدند اينها نميگويند چهار نفر كه ميگويند سه تا انسان هستند سگ هم همراهشان است. كه از جنس نيست فرمود وگرنه در جنسهاي ديگر سگ كاملاً تحت رقم است رقم رياضي است وقتي بخواهند حيوانات را سرشماري بكنند اين رابع اربعه ميشود پستانداران را سرشماري بكنند اين رابع اربعه ميشود، درندهها را سرشماري بكنند رابع اربعه ميشود سگان گله را سرشماري بكنند رابع اربعه ميشود و مانند آن. حالا چون از جنس انسان نيستند از اين جهت فرمود رابع ثلاثه. چه اينكه با فرشتهها بخواهند بررسي كنند اين هم همينطور است. خب ولي دربارهٴ ذات اقدس الهي چون ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ﴾ بخواهند جمادات را بشمارند خدا به رقم در نميآيد، حيوان را بشمارند به رقم در نميآيد، حيوان و انسان را بشمارند به رقم در نميآيد، فرشتهها را بشمارند به رقم درنميآيد، علوم و عقول را بشمارند به رقم درنميآيد، نعمتهاي بهشت را بشمارند به رقم درنميآيد در رديف چيزي نيست چون ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ﴾ پس ذات اقدس الهي بالقول المطلق هر چيزي در هر شرايطي باشد خدا محيط به اوست، به هيچ وجه تحت رقم در نميآيد. نه رقم رياضي نه رقم فرا رياضي نه مسائل فيزيكي نه مسائل متافيزيكي. اين چهار مطلب تنظيم شده مربوط به اين.
همانند نداشتن خداوند سرّ عددي نبودن وحدت حق تعالي
لذا اگر ذات اقدس الهي مفرد آورد اين نه براي آن است كه ضمير مفرد است نظير اينكه ما ميگوييم رأيت شجرا واحدا، تثنيه ندارد، جمع ندارد، مفرد هم ندارد. مفرد رياضي آنطوري مفرد دارد كه هو واحد احد.
پرسش:...
پاسخ: بسيار خب، بسيار خوب نه سرّش همان است كه قرآن دارد ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ﴾ ما وقتي كه ميخواهيم بر اساس «فان القرآن يفسر بعضه بعضا»[8] معنا كنيم ديگر حتماً بايد جمعبندي بكنيم آيات را در نظر بگيريم معنا كنيم. آنوقت چنين چيزي تثنيه ندارد اصلاً.
پرسش:...
پاسخ: آن نه براي آن است كه اين تحت رقم نميآيد، براي اينكه همجنسش نيست نشانهاش اين است كه اگر چهارتا سگ باشند اين ميشود رابع اربعه. اگر ما چهارتا سگ داشتيم خواستيم سگان گله را بشماريم ميگوييم اين يكي هم رابع ثلاثه است يا رابع اربعه؟ بسيار خوب ولي خدا جنس ندارد اصلاً. ﴿لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ﴾. لذا اين ﴿مَا يَكُونُ مِن نَجْوَي﴾[9] در فرشتهها هم همينطور است فرمود: ﴿أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذِينَ آمَنُوا﴾[10] به موسي و هارون(سلام الله عليهما) فرمود: ﴿أَنِّي مَعَكُمْ﴾ به ما فرمود: ﴿هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ﴾[11] دربارهٴ وجود مبارك پيغمبر و ديگران فرمود من با شما و ديگران هستم اين معيت الهي كه مع كل شيء لا بالمقارنه لا بالممازجه و امثال ذلك اين نشان ميدهد با فلك و با ملك يكسان هست، تحت رقم در نميآيد. ببينيد خود ذات اقدس الهي آنهايي كه عمري صرف كردند براي اينكه يك مقدار خدا را بشناسند آنها حرفشان اين است كه «اما الذات الالهيه الانبياء و الاولياء فيها» همهٴ انبيا متحيرند چه رسد به ديگران نسبت به ذات احدي دسترسي ندارد.
ويژگيهاي فيض الهي
حالا فيض الهي كه ﴿وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ﴾[12] ، اين فيض ميبينيد اگر يك كسي دربارهٴ فيض خدا بخواهد بيانديشد، فكر بكند، اينچنين نيست كه فيض جداي از او باشد به تعبير امروزيها كه فلسفهٴ دين را ميگويند ما از بيرون بشناسيم دين را يا فقه را از بيرون بشناسيم آدم فيض را از بيرون بشناسد اين چنين بيرون ندارد. هرچه را فرض بكند درون و بيرون آن در فيض است انسان خيال ميكند مثلاً بتواند فيض خدا را بشناسد. خب يك چيزي در منظر اوست در ديد اوست به نام فيض. بعد وقتي كه جلوتر ميآيد ميبيند كه فهم او و خود او از ظهورات فيض هستند. قبل او كه علل و معاليل او هستند، جزء فيضاند خودش هم حلقهاي از حلقات اين فيض ﴿وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ﴾ است اين وسطها خودش را گم ميكند بعد ناچار است به حالت عادي در بيايد اين است كه مرحوم صدوق(رضوان الله) اين چند تا روايت را نقل ميكند در پايان كتاب شريف توحيد هست كه دربارهٴ خدا فكر نكنيد چون كمي كه عدهاي رفتهاند فكر بكنند متحير شدند وقتي به فكر نميآيد براي اينكه خود اين فهم را برش ميزند، فهمنده را برش ميزند و در ميرود، انسان اين وسط گير ميكند. خب اين فيض او دوتا نيست چه رسد به خود او اينكه ميگوييم: ﴿وَمَا أَمْرُنَا إِلَّا وَاحِدَةٌ﴾، امر او دوتا نيست، دويي در كار نيست. رياضي و غير رياضي اين وسطها پيدا شده، عدد اين وسطها پيدا شده .
پرسش:...
پاسخ: ديگر آن ﴿يُحَذِّرُكُمُ اللّهُ نَفْسَهُ﴾[13] آن را كه ذات اقدس الهي كه كسي دسترسي ندارد ما فقط آيات او را ميشناسيم.
پرسش:...
پاسخ: بله ما فقط آيات او را ميشناسيم ما فقر خودمان را به يك تكيهگاه غني بالذات احساس ميكنيم.
چگونگي عملكرد پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نسبت به ظاهر و باطن منافقان
خب مطلب ديگر اينكه فرمود اگر اين مطّوّعين اين كار را كردند شما ظاهرشان را حفظ بكنيد، باطنشان را خودتان عمل بكنيد. اين منافقين يك ظاهري داشتند همتاي ساير مسلمانها، باطني داشتند همتاي كفار، اين دو لايهٴ نفاق و ناهماهنگ طوري شد كه ذات اقدس الهي خودش هم به لايهٴ ظاهر اينها هم به لايهٴ باطن اينها عالم است يك، به پيغمبر خود(صلي الله عليه و آله و سلم) هر دو مطلب را فهماند دو، قرآن هم كه كلام خداست، خطوط كلي را بدون افشاگري و پردهبرداري تطبيقي تصريح كه نام كسي را ببرد بازگو بكند كرد سه، مسلمانها چون منافقان را نميشناختند ظاهر و باطنشان را مسلمان و يكسان ميدانستند با آنها معاملهٴ مسلمان ميكردند چهار، پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) مأمور بود كه با باطن آنها معاملهٴ كافر بكند، با ظاهر اينها معاملهٴ مسلمان بكند اين كار را پيغمبر مأمور بود بكند و ميكرد در چنين فضايي براي خود پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) خيلي سخت بود كه به زحمت حضرت ميخواهد اينها را ميخواهد به طرف بهشت ببرد با زنجير ميخواهد اينها را به طرف بهشت ببرد، اينها به طرف جهنم ميروند، لذا بسيار متأثر ميشد. آيهٴ سورهٴ «فاطر» نازل شده كه ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾[14] اينقدر تحسر، اينقدر تأسف، اينقدر افسوس نخور خب بالأخره نپذيرفتند ديگر اينطور داري غصه ميخوري ﴿فَلَعَلَّكَ بَاخِعٌ نَّفْسَكَ عَلَي آثَارِهِم إِن لَّمْ يُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِيثِ أَسَفاً﴾[15] اين براي چيست؟ ﴿فَلاَ تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَرَاتٍ﴾ كه اين بخش در سوره «فاطر» است . لذا طلب مغفرت ميكرد، تا آنجايي كه نهي آمده وقتي كه نهي آمده كه ﴿وَلاَ تُصَلِّ عَلَي أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً وَلاَتَقُمْ عَلَي قَبْرِهِ﴾[16] از آن به بعد ديگر وجود مبارك پيامبر مقابل نهي اطاعت ميكرد.
كارشكنيهاي منافقان در نظام اسلامي و مسخره كردن انفاق كنندگان
در چنين مواردي كه ملاحظه فرموديد اينها در مسائل نظامي كارشكني كردند كه آيات گفت در مسائل سياسي و امنيتي جاسوسي كارشكني كردند كه آيات گفت در مسائل مالي و حقوقي هم كارشكني كردند كه گفت، هيچ كار مثبتي را هم نكردند حالا شروع كردند به مسخره كردن. وجود مبارك حضرت امير سلام الله عليه را نقل كردند كه حاضر شد آبياري كند دلوي به تمري يك دلو آب بكشد از چاه يك دانه خرما هم بگيرد. خب حالا چقدر آب بايد بكشد كه بشود سه كيلو خرما وجود مبارك حضرت امير اين كار را كرده سه كيلو خرما به عنوان اجرت اين آبياري فراهم كرده اين را وقتي پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) فرمود شما براي كمك به مستمندان يك چيزي فراهم بكنيد حضرت آورده گذاشته روي اين اموال هم وجود مبارك اميرالمؤمنين يك صاع آورد هم ديگري. منتها در مورد حضرت علي نقل شده است كه دلو بتمر. اين در تفسير كنزالدقائق نقل شده است . اينها نشستند مسخره ميكنند اين منافقان نشستند مسخره ميكنند هم آن متطوعيني كه اغنيا هستند وضعشان خوب بود مال فراواني آوردند آنها را مسخره كردند كه اينها به قصد ريا و سُمعه و خودنمايي آوردند هم اينهايي كه ﴿لاَ يَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ﴾ و مُقلّ بودند بضاعت اندكي داشتند آوردند، اينها را هم مسخره ميكردند ميگفتند اينها ميخواهند خودشان را مطرح بكنند. ﴿فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ﴾، هر دو گروه را چون هر دو گروه متطوعاً، مؤمناً با طوع و رغبت آمدند كمك بكنند.
سرّ پذيرفته نبودن استغفار پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در حق منافقان
ديگر هيچ مجالي براي ترحم نسبت به اين گروه نفاق نمانده است هر گونه احساني ذات اقدس الهي و امهال و اهمالي بنا بود روا داشته شود روا داشته شد. لذا فرمود از اين بعد ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِر لَهُمْ لَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ﴾[17] تو مستجاب الدعوه هستي پيغمبر مستجاب الدعوه است و حرف در او نيست؛ اما همانطوري كه قبلاً از آيات سورهٴ مباركهٴ «فاطر» و «سبأ» خوانده شد، اينها شفيعاند حق شفاعت دارند وسيلهٴ الهياند وسيلهٴ الهياند، اما در همهٴ موارد گفته شد باذن الله، باذن الله، وجود مبارك حضرت عيسي(سلام الله عليه) اين كار را ميكرد، خدا هم فرمود: «تخلق باذن الله»[18] ، همهاش باذن الله است . خب تا ذات اقدس الهي اذن ندهد دعا مستجاب نميشود. فرمود: من دربارهٴ منافقين اذن نميدهم. ﴿اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَ تَسْتَغْفِرْ﴾ اذن نميدهم براي اينكه اينها شرك دارند فرقي با مشركين ندارند، كافرند. ﴿إِنَّ اللّهَ لاَ يَغْفِرُ أَن يُشْرَكَ بِهِ﴾[19] تنها يك راه است توبه آنها هم حاضر نيستند كه نه خودشان با ميل و رغبت ميآيند نه عدهاي رفتند آنها را دعوت كردند آمدند. اما با ميل و رغبت نميآيند براي اينكه با ميل و رغبت بيايند كاملاً ذات اقدس الهي ميپذيرد برابر آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيهٴ 64 آمده ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِيماً﴾ اينها اگر با ميل خودشان بيايند توبه بكنند در توبه باز است. حالا يك عده رفتند بالأخره جلوي اينها دعوتشان كردند گفتند بياييد يك عذر خواهي بكنيد از وجود مبارك پيغمبر طلب مغفرت بكنيد، و ذات مقدس پيغمبر هم براي شما طلب مغفرت ميكند آن هم حاضر نشدند. آن آيهٴ پنج سورهٴ مباركهٴ «منافقون» است در آن آيهٴ پنج اين است: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رُسُولُ اللَّهِ﴾ بياييد پيغمبر براي شما طلب مغفرت كند ديگر پيغمبر كه مستجاب الدعوه است، اما خدا وقتي اجازه ميدهد كه شما بياييد. بياييد بالأخره، نه منافقاً بياييد مؤمناً بياييد. وگرنه منافقاً كه هر روز هستيد كه. ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رُسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُم مُسْتَكْبِرُونَ﴾[20] صد با صاد هم به معني صرف است، هم به معني انصراف. ينصرفون بانفسهم و يصرفون بغيرهم. خب ﴿وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُم مُسْتَكْبِرُونَ﴾ در چنين فضايي فرمود: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِر لَهُمْ﴾[21] چه استغفار بكني چه استغفار نكني ﴿لَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ﴾.
مقايسه آيه محلّ بحث با آيه 5 و 6 سوره منافقون
آيهٴ پنج و شش سورهٴ مباركهٴ «منافقون» بيانگر كيفيت آيهٴ هشتاد محل بحث است يعني سورهٴ مباركهٴ «توبه». آن آيه سورهٴ «منافقون» كه دارد: ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِر لَهُمْ﴾ ديگر بيمسأله است آن ﴿أَسْتَغْفَرْتَ﴾ يعني أاستغفرت كه فعل ماضي است آن ضلع مقابلش هم ﴿أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِر لَهُمْ﴾ اين «لم» كه حرف جزم است فعل ماضي را به مضارع تبديل ميكند. «سواء عليهم استغفرت او ما استغفرت» اين يك انسجام طبيعي است. اما آيهٴ محل بحث نيازي به تأمل دارد براي اينكه يك طرفش نهي است يك طرفش امر است، نهي تخيري ما نداريم امر تخييري داريم. استغفر يعني مختاري ميخواهي بكني ميخواهي نكني، اما لا تستغفر نهي، نهي تخييري يعني چه؟ مگر اينكه يك معنايي در او تضمين شده باشد و به اين صورت در بيايد كه يك وقت است كه او لا تستغفر است كه اولي مثبت دومي منفي ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ﴾، مثلاً «استغفرت لهم او لم تستغفر» نظير آيهٴ سورهٴ «منافقون» دربيايد يا نه اين لا نافيه باشد نه ناهيه. اگر لاي نافيه بود نبايد مجذوم باشد بفرما لا تستغفر بايد بفرمايد لا تستغفرُ لكن لاي نافيه باشد وعطف باشد اين تستغفر بر استغفر امر چون مجزوم به آن لام امر است ولو امر حاضر مجذوم به آن لام امر است اين هم عطف بر مجزوم است و مجزوم ميشود. و بازگشتش با تقدير اين است كه استغفار تو مثل عدم استغفار توست. نه عدم استغفار تو مثل استغفار توست، اين دو تا با هم مساوياند يعني چه؟ يعني اين فعلش مثل آن ترك است. به شهادت اينكه از ترس سخن به ميان آورد، فرمود: ﴿إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً﴾ نه تنها اگر هفتاد بار هم كه ميگويند هفتاد ناظر به كثرت است حالا اينطور نيست كه اگر هشتاد بار استغفار بكني حالا خدا بيامرزد كه اين هفتاد بار مثل اينكه بگويند حالا صد بار يا هزار بار گفتي اين ناظر به كثرت است يعني هر چه بگويي بياثر است. ﴿فَلَن يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَاللّهُ لاَيَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمين»
(ادامه متن در اعمال اصلاحات نبود)
فردا هم 22 بهمن است پيروزي انقلاب است سالگرد انقلاب است و ذات اقدس الهي اين ايام را به عنوان ظهور رحمت خدا ميداند فرمود: اينها را يادآور باش، به وجود مبارك موساي كليم فرمود به اينكه ﴿ذَكِّرْهُم بِأَيَّامِ اللَّهِ﴾ يعني اين تاريخيهايي را كه در اين فرصتهاي طلايي كه ذات اقدس الهي آثار قدرت خودش را نشان داد فيض قدرت خودش را نشان داد اين را به ياد مردم بياورد تذكرهاي باشد هم براي آنانكه بودند تذكره باشد هم براي جوانها ونوجوانها كه نبودند تبصره باشد، حضور اين مردم باعث ميشود اين بيگانهاي كه ميگويد مردم حرف ميزنند و مردم مخاطب ما هستند بفهمد كه مردم هم جواب او را ميدهند . الان آن خشونتها و آن قهاريهايي كه نشان ميدهد ميخواهد بگويد كه مردم با من هستند مثلا دولتمردان با من نيستند آنها ميگويند ما با مردم كار داريم خب مردم هم جواب اينها را ميدهند با مرگ بر آمريكا . اين آيهٴ 62 سورهٴ مباركهٴ نور را ملاحظه بفرماييد فرمود مردان الهي كه مؤمنان راستين هستند كساني هستند كه ﴿إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ الَّذِينَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِذَا كَانُوا مَعَهُ عَلَي أَمْرٍ جَامِعٍ لَّمْ يَذْهَبُوا حَتَّي يَسْتَأْذِنُوهُ﴾ مردم مؤمن واقعي كساني هستند كه از نظر مسائل اعتقادي به خدا و پيغمبر با ايمان باشند هم در مسائل اجتماعي او را تنها نگذارند خب حالا اين آيه تنها قرائتش كه در عصر غيبت نيست كه قرائت و تلاوتش و تفسيرش الي يوم القيامة هست. امر جامع يعني انتخابات، امر جامع يعني نماز جمعه و جماعات، امر جامع يعني تظاهرات، امر جامع يعني راهپيمايي روز قدس و امر جامع بارزترين مصداقش در شرايط كنوني راهپيمايي روز 22 بهمن است. امري كه يجمع الامة فرمود: در امري كه جامع است مبادا كسي در خانه بنشيند، و اذا كانوا معه علي امر جامع لم يذهبوا حتي، حالا اگر كسي مريض هست اين بگويد من مريض هستم اين نه اينكه حالا مريض است و در خانه افتاده است يا كار ضروري دارد اگر كار ضروري دارد رفع عن امتي ما اضطره مريض دارد ضروريتي دارد مشكلي دارد، حتما بايد در خانه باشد، خب بگويد من مريض هستم، اظهار تأسف بكند قبلش بگويد بعدش بگويد. فرمود: اگر اينها، همين جريان حنظله همين است ديگر. جريان حنظلهٴ غسيل الملائكه ذيل همين آيه است ديگر. خب شب زفافش است، شب عروسيش است بايد بماند در مدينه، اين صريحا آمده در حضور جمع به پيامبر عرض كرده اگر اجازه بدهيد من بمانم. خب اگر نه كه ميگويد بيا ميگويد من معذورم اجازه ميدهيد من بمانم امشب شب زفاف من است فردا من ميآيم. و حضرت اجازه داد و فردا آمد و وجود مبارك پيامبر(صلي الله عليه و آله و سلم) هنگام شهادت همين نوداماد فرمود من دارم ميبينم فرشتگان دارند او را غسل ميدهند. حنظله كه غسيل الملائك شد به همين مناسبت است. خب اين نگفت كه حالا كه شب زفاف من است ديگر چرا من بايد اجازه بگيرم فرمود بدون اجازه نماند. پس بنابراين كسي كه عذر ندارد بينه و بين الله كه حق ندارد شركت نكند آن كه عذر دارد بالاخره بگويد من عذر دارد يعني به جامعه به امت به دوستان همه بفهمند كه او معذور بود نيامد بالاخره اين طور نيست كه بگويد خب خدا كه ميداند كافي است. در مسائل اجتماعي خدا بايد بداند بندگان هم بايد بدانند. فرمود و اذا كان معه يك وقت است نماز ميخواهد بخواند در خانهاش خب وضو برايش ضرر دارد تيميم ميكند ديگر لازم نيست پشت تريبون بيايد بگويد من دارم وضو ميگيرم كه اما يك كسي در راهپيمايي 22 بهمن نميتواند شركت كند اين حتما تريبون ميخواهد به همسايگان به دوستان به آشنايان بگويد كه من معذروم فردا هم عذرخواهي بكند . فرمود و اذا كانوا معه علي امر جامع لم يذهبوا حتي يستأذنوه از رهبر اسلامي مگر اينكه كسي معاذ الله بگويد اين آيات فقط تلاوتش مانده حكمش نسخ شده است كه نيست اين آيات الي يوم القيامه زنده است.
فرمود اينها كه در امر جامعه شركت ميكنند بدون عذر كسي حق تخلف ندارد با عذر بايد استيذان كند تازه آنهايي كه استيذان ميكنند از يك فيضي محرومند ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَسْتَأْذِنُونَكَ أُولئِكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ فَإِذَا اسْتَأْذَنُوكَ لِبَعْضِ شَأْنِهِمْ فَأْذَن لِمَن شِئْتَ مِنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمُ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ براي اينكه اينها از يك فيضي محروم شدند تو فضيلتشان را با يك دعا جبران بكن. اليوم هم انسان بايد از وجود مبارك وليعصر ارواحنا فداه اجازه بگيرد خب خود حضرت كه نميبينيد اينچنين نيست كه اينها را رها كرده باشند كه خب خود حضرت فرمود: فاما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي الروات احاديثنا. اين گونه از احاديث را بزرگاني مثل مرحوم صاحب جواهر و شيخ انصاري به او استدلال كردهاند و طبق او فتوي دادهاند كه حوادث واقعه كار رهبري و ولايت و قضا و امثال ذلك است اختصاص به جريان فتوي و امثال ذلك ندارد آنوقت انسان مراجعه ميكند و با وضو هم شركت ميكند در آن جبههها وجود مبارك پيغمبر فرمود: دعا كنيد بعضيها ذكر يا كاف عين صاد را ميگفتند بعضي هم اذكار ديگر را داشتند اينطور نباشد كه اين راهپيمايي ما نظير راهپيمايي ديگران باشد با وضو شركت بكنيم با اعضاي خانواده شركت بكنيم با ذكر شركت كنيم. فرمود اگر اين ذكر نبود اگر اين دعا نبود كه خب دشمن از هر طرف حمله كرده بود و گرفته بود اين كشور تقريبا اجير اينها بود يعني در جنگ جهاني اول اينطور بود در جنگ جهاني دوم اينطور بود. هر وقت حمله كردند بالاخره يا نفت گرفتند يا گاز گرفتند يا هفده شهر هفده شهر گرفتند يا ميراث فرهنگي را خواستند گرفتند. شما الان ميبينيد بسيار الان آستان قدس كه مشرف ميشويد اين موزه تقريباً مال زمان صفويه به بعد است. يك كشور حداقل آثار عميق 1400 ساله را بايد داشته باشد حالا قبل از اسلام هيچي. هر چه هست مال زمان صفويه به بعد است يك چهار تا فرش است و يك چهار تا فلان، آثار مهم قيمتي و ارزنده نسخ خطي همه غارت شده است. غارتش هم اين بود آنها اگر وقتي به كتابخانههاي غرب مراجعه ميكنيد ميبينيد نسخ خطي علماي ايرانزمين آنجاست. آنها نه اهلش هستند نه ميفهمند نه بهرهبرداري ميكنند اما نسخههاي خطي اينجا آنجاست. به اينها ميگفتند هر وقت ميآمدند سفرايشان ميآمدند اينها هر چه ميخواستند ميدادند. تنها سخن از فرش و پوستر كه نبود كه. حالا اين سنگهاي تختجمشيد را نميتوانستند ببرند و گر نه اين را هم جابجا ميكردند. غالب نسخههاي خطي را اينها در هر سفري اهدا ميكردند. هم ميراث فرهنگي را بردند هم آن شرف و عزت را بردند هم نفت و گاز را بردند. حالا ذات اقدس الهي اين شرف را اين مجد را به وسيلهٴ همين اين ادعيه و اذكار و اولاد و نفوس و ادعيه زكيه حوزويان و مسلمانها و دانشگاهيان و سراسر ملت اسلامي زن و مرد حفظ كرده آن وقت الان حيف است كه اين امانت الهي را رايگان از دست بدهد. اميدواريم كه بيش از هر سالي در اين مراسم انشاءالله شركت بكنيد.
«و الحمد لله رب العالمين»