80/11/20
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 75 الی 80
﴿وَمِنْهُمْ مَنْ عَاهَدَ اللّهَ لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الْصَّالِحِينَ﴾(75)﴿فَلَمَّا آتَاهُم مِن فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوا وَهُمْ مُعْرِضُون﴾َ(76)﴿فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقاً فِي قُلُوبِهِمْ إِلَي يَوْمِ يَلْقَوْنَهُ بِمَا أَخْلَفُوا اللّهَ مَا وَعَدُوهُ وَبِمَا كَانُوا يَكْذِبُونَ﴾(77)﴿أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ وَأَنَّ اللّهَ عَلاَّمُ الْغُيُوبِ﴾(78)﴿الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الْصَّدَقَاتِ وَالَّذِينَ لاَيَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾(79)﴿اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَتَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَاللّهُ لاَيَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ﴾(80)
رذايل اخلاقي مرتبط با نفاق
منافق چند تا رذيلت دارد يكي اينكه خلف وعده دارد و يكي اينكه دروغ ميگويد و اينها از نشانههاي نفاق است آن كه منافق است، اينگونه از رذايل معلول نفاق اوست؛ آن كه منافق نيست و به اين رذايل مبتلاست اينها جزء علل پيدايش نفاقاند اينگونه از رذايل يا علت نافقاند يا علامت نفاق. اگر كسي منافق بود نشانههايش اين است اين رذايل است و اگر كسي منافق نبود، علت پيدايش رذيلت نفاق همين رذايل ياد شده است. لذا از ذات مقدس پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) نقل شده است: كه چند چيز سبب نفاق است يكي از آن همين كذب است و ديگري مسألهٴ خلف وعده. حتي فرمود كودكانتان را به دروغ وعده ندهيد چيزي كه نميخواهيد به آنها بدهيد آنها را وعده ندهيد. وعدهٴ دروغ حتي نسبت به صبي نارواست. منافق يا ضعيفالايمان گاهي اظهار شجاعت ميكند، گاهي اظهار سخاوت ميكند گاهي ميگويد در روز خطر من از مرگ نميترسم گاهي ميگويد در روز لزوم انفاق من از سخاوت هراسي ندارم بخشي كه مربوط به اظهار شجاعت منافقان است يا ضعيفالايمان در سوره مباركهٴ «آلعمران» آيهٴ 143 گذشت كه فرمود: ﴿وَلَقَدْ كُنْتُمْ تَمَنَّوْنَ الْمَوْتَ مِن قَبْلِ أَن تَلْقَوْهُ فَقَدْ رَأَيْتُمُوهُ وَأَنْتُمْ تَنْظُرُونَ﴾ قبل از مرگ شما اظهار شجاعت ميكرديد خود را مشتاق شجاعت و مرگ معرفي ميكرديد ولي وقتي كه مرگ را ديديد نسبت به مرگ هراسناك هستيد و خائفاً نظر ميكنيد. آيهٴ 143 سورهٴ «آلعمران». كه اين براي كذب بودن تمني شجاعت آنهاست يا دعواي شجاعت آنهاست. آيهٴ محل بحث درباره كذب تمني سخاوت آنهاست كه آنها به پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) گفتند: ﴿لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الْصَّالِحِينَ ٭ فَلَمَّا آتَاهُم مِن فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ﴾ پس هم در مسألهٴ مبارزات بخل از جان داشتند هم در مسألهٴ انفاق بخل از مال هم از ايثار محروم بودند هم از نثار. هم از شجاعت و هم از سخاوت چنين گروهي نه تنها كه از فضايل محروم بودند بلكه به رذايل كذب و خلف وعده مبتلا بودند اينها چون از فضايل الهي دورند، ديگران را هم از فضايل باز ميدارند.
علم شهودي خداي سبحان به سرّ و نجواي انسان
اينكه فرمود: ﴿أَلَمْ يَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ سِرَّهُمْ وَنَجْوَاهُمْ﴾ آنچه را كه به ذات اقدس الهي اسناد داده شده است علم است، علم ممكن است به صورت شهود باشد ممكن است به صورت حصول ولي آنچه كه مربوط به خداي سبحان است، همان علم شهودي است لذا در سورهٴ «علق» و مانند آن از علم خدا به رؤيت ياد شده است كه ﴿أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَي﴾[1] اينها مطلق و مثبتين هستند خلاصه منافاتي هم ندارند. يا اگر احياناً فردي از علم به نام شهود ذكر شده است، ميتواند مقيد و مخصص اطلاقات و عمومات باشد كه بيانگر نحوهٴ علم واجب باشد. كه اگر بعضي از آيات دارد خدا عالم است، بعضي از آيات دارد خدا شاهد است و بيننده است آن آيات به منزلهٴ تفسير آيات علم است يعني بيانگر آن است كه نحوهٴ علم ذات اقدس الهي به رؤيت و شهود است. خب اين هم مربوط به رؤيت.
نهي از انفاق و تمسخر انفاق كنندگان توسط منافقان
اين منافق كه نه تنها از مسألهٴ انفاق محروم است گرفتار رذيلت بخل است، بكله انفاق كنندگان را هم نهي ميكند نهي از انفاق گاهي در جلسات خصوصي آنهاست كه ميگويند چرا اين كار را ميكنيد مگر بايد جزيه بپردازيد و مانند آن گاهي در مجامع عمومي است در مجامع عمومي چون راهي براي نهي از انفاق ندارند انفاق كنندگان را مسخره ميكنند. اين يك نحوه نهي از معروف است به جاي نهي از منكر. خودشان به اين معروف عمل نميكنند ولي ديگران را از اين معروف نهي ميكنند. در جلسات سرّي صريحاً به افرادي كه همفكر آنها هستند نهي از معروف ميكنند ولي در مجامع عمومي نهي از معروفشان به اين سبك است كه اينها افرادي را كه در راه خدا خدماتي انجام ميدهند اينها را مسخره ميكنند يا طعن ميزنند، طنز ميگويند، ميگويند هدف اينها رياست هدف اينها سُمعِه و خودنمايي است. وقتي وجود مبارك پيغمبر(صلي الله عليه و آله و سلم) مؤمنان را ترغيب كرد به مسألهٴ انفاق براي يك امر لازمي مؤمنين هرچه در توانشان بود سعي كردند برابر آن انجام وظيفه كنند، آنهايي كه امكانات بيشتري داشتند، مال بيشتري آوردند، آنهايي كه امكاناتي نداشتند يا بسيار كم بود برابر همان امكانات محدودشان تلاش و كوششان كردند ولو يك من خرما هم كه شد بياورند، سه كيلو خرما. خب بعضي مالشان خوب بود فراوان آوردند بعضيها هيچ نداشتند، فقط همين سه كيلو. اين منافقها همان آنهايي كه مال فراوان آورده بودند آنها را به طنز گرفتند و مسخره كردند هم اينهايي كه مال كم آوردند. آنها را مسخره كردند گفتند اينها قصد ريا و سمعه و اينها دارند اينها كه بيش از سه كيلو خرما مقدورشان نبود اين را آوردند گفتند اينها هم ميخواستند نامشان محفوظ بماند اينها هم خواستند خودشان را مطرح كنند رفتند اين را آوردند اينها خواستند كه اسمشان برده بشود. در چنين فضايي آيه نازل شد و آن آيه اين است ﴿الَّذِينَ﴾ يعني همان منافقين، اين منافقين همانهايي هستند كه بالأخره جزء باند كساني هستند كه تعهد كردند ﴿لَئِنْ آتَانَا مِن فَضْلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ وَلَنَكُونَنَّ مِنَ الْصَّالِحِينَ ٭ فَلَمَّا آتَاهُم مِن فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَتَوَلَّوا وَهُمْ مُعْرِضُونَ ٭ فَأَعْقَبَهُمْ نِفَاقاً فِي قُلُوبِهِمْ﴾.
عيبجويي منافقان از انفاق كنندگان با رغبت
همين گروه و همين باند كساني هستند كه ﴿يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ﴾ مطّوّع كه اصلش متطوع است، يعني كسي كه با طوع و رغبت انفاق ميكند حالا چه كم چه زياد چه غني باشد چه فقير ولي با طوع و رغبت انفاق ميكند. اينها عيبجويي ميكنند نسبت به كساني كه با طوع و رغبت انفاق ميكنند ﴿الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾ اينها مؤمنين را كه متطوع در صدقات هستند لمز و عيبجويي ميكنند. متطوع يعني كسي كه با طوع و رغبت انفاق ميكند حالا خواه غني باشد، مال فراوان بدهد يا فقير باشد مال كم، در هر دو حال با طوع و رغبت ميدهد اينها را ميگويند متطوع. مستحبات را هم كه ميگويند شما تطوعاً انجام بدهيد براي اينكه انسان با ميل و رغبت خودش انجام بدهد الزامي هم كه نيست چون واجب نشده. ﴿الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الْصَّدَقَاتِ﴾ اين مطّوّع يعني متطوع، اعم از غني و فقير است غني به آساني ميتواند انفاق كند، اما فقير با دشواري انفاق ميكند. انفاق فقير مهمتر از انفاق غني است، لذا از باب ذكر خاص بعد از عام، كمك فقرا را جداگانه و مستقل بعداً ذكر ميكند؛ ميفرمايد: ﴿الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الْصَّدَقَاتِ﴾ كه شامل غني و فقير هر دو گروه ميشود ﴿وَالَّذِينَ لاَيَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ﴾ كه اينها فقرا هستند و اينها را علي حده ذكر كرد براي اهميت مطلب از سنخ ذكر خاص بعد از عام است. چون اينها هم جزء متطوعين هستند چون بر اينها كه انفاق واجب نبود اينها ﴿لاَ يَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ﴾ اينها فقط تلاش و كوشش خودشان را دارند چيز ديگر ندارند حالا اين ﴿لاَ يَجِدُونَ﴾ يعني از وجدان است يا از جده است جدهٴ اينها سرمايهٴ اينها تمكن اينها فقط توان خود آنهاست. همين مسجد اعظم را كه مرحوم آيت الله بروجردي(رضوان الله عليه) ميساختند يك غني ميآمد به مقدار غناي خودش ميداد، بعضي از زائران ميآمدند قم براي زيارت وقتي ميديدند آقا دارد مسجد ميسازد همانجا ميايستادند صبح تا غروب كارگري ميكردند و اسامي شريفشان هم در همان دفتر مسجد اعظم هست خب اينها كساني بودند كه به قصد زيارت ميآمدند و اينجا ديدند دارد مسجد ميسازد مرجعشان هيچ راهي هم نداشتند كمك بكنند فقط يك مقدار صبح تا ظهر يا صبح تا غروب كار ميكردند اينها ﴿وَالَّذِينَ لاَ يَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ﴾ هستند تنها چيزي كه موجودي اينهاست كار اينهاست يا تلاش و كوشش اينهاست حالا يا اين ﴿لاَ يَجِدُونَ﴾ يعني نمييابند يا جدهٴ اينها سرمايهٴ اينها فقط همين كار اينهاست. هر دو گروه را ذات اقدس الهي نام ميبرد و قبول ميكند و از باب ذكر خاص بعد از عام روي اهميتي كه هست نام اينها را جداگانه ميبرد وگرنه همهٴ اينها زير مجموعهٴ المتطوع هستند ديگر.
خب پس ﴿الَّذِينَ يَلْمِزُونَ﴾ منافقيني كه لَمز ميكنند و عيبجويي ميكنند متطوعين را اين متطوعين اعم از غني و فقير، خصوصاً فقرا را ﴿وَالَّذِينَ لاَ يَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ﴾ لمز ميكنند آنها را ﴿فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ﴾ مسخره ميكنند راه استهزايشان هم به اين است كه اغنيا را اتهام ريا و سُمعه ميبندند فقرا را با اين وضع مسخره ميكنند عيبجويي ميكنند كه اين هم ميخواهد خودش را مطرح كند اين هم ميخواهد اسمش در ليست باشد.
معناي تمسخر الهي در برابر تمسخر منافقان
خب آنگاه جواب ﴿الَّذِينَ﴾ است ﴿سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ﴾ بعد از جملهٴ ﴿الَّذِينَ يَلْمِزُونَ الْمُطَّوِّعِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فِي الْصَّدَقَاتِ وَالَّذِينَ لاَ يَجِدُونَ إِلَّا جُهْدَهُمْ فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ﴾ نميفرمايد ﴿سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ﴾ ﴿فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ﴾ خدا هم اينها را مسخره ميكند چون مسخره كردن و استهزا كردن از اوصاف فعلي خداست و فعل خدا خارج از ذات اقدس الهي است و از مقام امكان انتزاع ميشود نظير ﴿يُخَادِعُونَ اللّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ﴾[2] كه در اوايل سورهٴ مباركهٴ «بقره» مبسوطاً گذشت، يعني ذات اقدس الهي كاري نسبت به اينها ميكند كه اينها را تحقير ميكند. و از آن مورد تحقير هم ميشود استهزا و سخريه، مسخره كردن را انتزاع كرد. ﴿سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ﴾ كه اين براي دنيايشان است ﴿وَلَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾ البته اين مسخره كردن در آخرت هم ميتواند باشد.
پرسش:... پاسخ: زياده، زياده بر واجب نه مال زياد، مستحبات را كه ميگويند تطوعاً انجام بدهيد براي اينكه زياده بر مقدار واجب است نه يعني مال زايد. حالا اگر كسي زكاتش را داد يك گرم خرما هم زياده داد اين ميشود تطوع. يعني مستحب مثل اينكه آدم نمازش را خواند حالا دو ركعت هم خواند نماز مستحبي اين هم ميشود تطوع. تطوع يعني زايد بر فريضه نه مال زايد يا كار زايد، كار فراوان.
پرسش:... پاسخ: بله آنجا تطوع يعني مطلق رجحان ﴿وَمَن تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللّهَ شَاكِرٌ عَلِيمٌ﴾[3] آنجا هم لا جناح شده است با اينكه حتماً بايد انجام بدهد آنجا معني مطلق رجحان است. خب اگر اينها متطوعين را مذمت ميكنند معلوم ميشود كه خودشان اهل تطوع نيستند.
دوري و بازدارندگي منافقان از معارف ديني و فضايل اخلاقي
در قرآن كريم يك اصل كلي دربارهٴ منافقان و اينها ذكر كرد بعد فروعات جزيي آنها را هم بيان فرمود؛ اصل كلي اين است كه اينها از فضايل دورند و ديگران را هم از فضايل باز ميدارند آيهٴ 26 سورهٴ «انعام» اين بود كه اين گروه از حقايق قرآن و معارف قرآن دورند ديگران را هم دور ميدارند آيهٴ 26 سوره «انعام» ﴿وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ وَإِن يُهْلِكُونَ إِلَّا أَنْفُسَهُمْ وَمَا يَشْعُرُونَ﴾ اينها هم ناهي هستند هم نائي هم ديگران را از خير باز ميدارند هم خودشان دورند. دورند و دور ميدارند. اين يك اصل جامعي است اگر كسي منافق بود مثلاً يا كافر بود از حقيقت قرآن دور بود سعي ميكند ديگران را هم از معارف قرآن دور بكند اين يك اصل جامع. منافقان كارشان اين بود كه نسبت به اين بخش از فضايل انفاق محروم بودند ديگران را هم از اين فضايل محروم ميكنند. محروميت آنها از فضايل انفاق در همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» آيهٴ 53 و 54 قبلاً گذشت كه فرمود: ﴿أَنفِقُوا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً لَن يُتَقَبَّلَ مِنكُمْ إِنَّكُمْ كُنتُمْ قَوْماً فَاسِقِينَ ٭ وَمَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَبِرَسُولِهِ وَلاَ يَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلَّا وَهُمْ كُسَالَي وَلاَ يُنفِقُونَ إِلَّا وَهُمْ كَارِهُونَ﴾ شما روي ميل و عقيده و ايمان كه انفاق نميكنيد بنابراين روي يا رياست يا سُمعه است و بالأخره منافقانه است اين كار را انجام ميدهيد و چنين عملي تقوا درش نيست و خدا اينها را قبول نميكند. بنابراين خود منافق يا انفاق نميكند يا اگر هم انفاق بكند منافقانه است و كارهانه قهراً اگر هم مالي گيرش بيايد بر خلاف آن وعدهاي كه داد ﴿فَلَمَّا آتَاهُم مِن فَضْلِهِ بَخِلُوا بِهِ﴾ خواهد بود، چه اينكه ديگران را هم كه دستشان براي انفاق باز است آنها را هم مسخره ميكنند ﴿فَيَسْخَرُونَ مِنْهُمْ سَخِرَ اللّهُ مِنْهُمْ﴾ اين در اثر آن اصل كلي ﴿وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾ است و مواردي هم كه ذكر ميشود از سنخ نمونه است كار اينها چه به عنوان ملكه است به صورت فعل مضارعي كه دلالت بر استمرار است ياد شده ﴿يَلْمِزُونَ﴾ از اين قبيل است، ﴿يَسْخَرُونَ﴾ از اين قبل است و كارشان اين است مسخره كردن به تحقير كشاندن و تهمت زدن و اينهاست از اينها به صورت فعل مضارع ياد شده است.
پرسش:... پاسخ: همان كه شهادتين را بگويد حكم اسلام اين است كه اثر اسلام بر آنها جاري ميشود چون با قلب كاري ندارد مگر اينكه اثر كفر ظهور پيدا كند وقتي كه اثر كفر ظهور پيدا كرد البته حكم كافر را دارد.
ناشناخته بودن منافقان در ميان اكثر مسلمانان و وضعيت آنان بعد از رحلت پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
پرسش:... پاسخ: خب آخر همه كه از اسرار غيب كه باخبر نيستند ذات اقدس الهي اين امور را به پيغمبر ارائه فرمود برخي از خواص مثل حذيفه و ديگران اين منافقان را ميشناختند وگرنه ديگران، تودهٴ مردم كه اينها را نميشناختند خيال ميكردند كه مسلمانها را پيغمبر دارد ميكشد حضرت هم فرمود عذرشان را ذكر كرد فرمود ديگران ميگويند كه فلان كس آمده ادعاي پيغمبري كرده و اصحاب خود را كشت خيليها نميدانند كه درون اين مردم چيست. آن استدلال نوراني حضرت امير كه قبلاً هم گذشت به همين جهت بود ديگر فرمود: رقم زيادي در مدينه از مكه و مدينه مخصوصاً در مدينه فضاي مدينه را همين منافقين مسموم ميكردند اينها كساني بودند كه هيچ تهمتي را نسبت به وجود مبارك پيغمبر(صلي الله عليه و آله وسلم) دريغ نميداشتند و باكشان نبود آن توطئه براي فتح و ترور و شهيد كردن پيغمبر(صلي الله عليه و آله وسلم) بود اينها همه را كه پشت سر گذاشت. آن قصهٴ افك را هم كه پشت سر گذاشت. وجود مبارك حضرت امير ميفرمايد اينها جمعيتشان كم نبود براي اينكه اينها در جنگ احد تقريباً يك سوم مردم مدينه را تشكيل دادند به دليل اينكه تقريباً هزار نفر براي احد حركت كردند و سيصد و اندي برگشتند اين سيصد و اندي همينها بودند ديگر. پس رقم اينها زياد بود و اينها هم از هيچ كاري دريغ نداشتند عليه اسلام. و هيچ كاري هم نسبت به پيغمبر(صلي الله عليه و آله وسلم) به ذهنشان نرسيد حتي افك و تهمت خانوادگي كه اين كار را كردند و ذات اقدس الهي حفظ كرد. بعد فرمود وقتي حضرت رحلت كرد و سقيفه بنيساعده تشكيل شد و ما را خانهنشين كردند همهٴ اينها آرام شدند، اصلاً كارشكني ديگر در صدر اسلام نبود. يا شما بايد بگوييد همهٴ اينها دفعتاً مردند اينكه نبود براي اينكه آمار متوفيات در مدينه مشخص است ديگر. يا همهٴ اينها برگشتند مثل سلمان و اباذر توبه كردند و آدم خوب شدند بعدها قصهٴ اينها در آمد يكي پس از ديگري در جهادهاي جمل و صفين و اينها بودند يا اينكه نه بگوييد اينها بر نگشتند توبه كنند و آدم خوب بشوند و همهشان از بين نرفتند اين جمعيت زياد منافق با دستگاه حكومت ساخت و هر كدام ميخواستند به جايي برسند رسيدند ديگر داعي نداشتند كه كارشكني بكنند كه. اين تحليل وجود مبارك حضرت در نهجالبلاغه دارد بعد اين جملهٴ معروف «الناس مع الملوك و الدنيا»[4] را آنجا دارد اينكه گفته شد «الناس علي دين ملوكهم»[5] اين در همان خطبهٴ وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) است منتها نه به تعبير «الناس علي دين ملوكهم» فرمود: «الناس مع الملوك و الدنيا». خب اكثريت مردم ايناند طبع مردم اين است خواص البته حسابشان جداست. فرمود اين منافقين اين همه كارشكني كردند وقتي ما خانهنشين شديم همه آرام شدند ديگر. اينگونه از منافق را اگر پيغمبر(صلي الله عليه و آله وسلم) با همهٴ اينها جنگ ميكرد تازه ميشد جنگ داخلي اصلا اسلام شكل نميگرفت. يك نفر، دو نفر هم نبودند و باطنشان هم مشخص نبود. لذا هيچ چارهاي نبود مگر اينكه حضرت با اينها معاملهٴ يك مسلمان بكند ولي آيات قرآن پشت سر هم اوصاف اينها را رذايل اينها را كارشكني اينها را توطئهٴ اينها را و اسرار دروني اين را علن كرد كه مردم بفهمند اين همه آياتي كه در سور ديگر مخصوصاً اين سورهٴ مباركهٴ «توبه» كه از او به عنوان مفضحه و مانند آن ياد ميشود براي همين جهت است.
دنيا، محل رنج و آزمون
پرسش:... پاسخ: نه اصلاً لازمهٴ اين نشئه اين است كه انسان بيازمايد آن كسي كه اين نشئه را خلق كرد قسم ياد كرد فرمود اينجا قسم ياد ميكنم كه اينجا جاي رنج است. اصلاً هيچ كس خيال باطل را در ذهن نكند كه دنيا جاي آسايش است اينجا فرمود جاي جنگ و خونريزي و اينهاست تا ما يك آزمايش بكنيم چه كسي شجاع است، چه كسي مجاهد است، چه كسي ترسوست. فرمود: ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ﴾[6] اين «لام»، «لام» قسم است ديگر. فرمود من قسم ياد ميكنم، مني كه انسان را خلق كردم اين انسان را در رنج آفريدم كه اين پخته بشود، كبد يعني رنج، مكابده يعني سختي. راحتي در جاي ديگر است اينجا هشتاد سال يا نود سال فقط رنج تا پخته بشود آدم. آنجا هم فرمود: ﴿وَكَذلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوّاً شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾[7] فرمود اينچنين نيست به انبيا فرمود كه مبادا خيال بكنيد اينجا شما بياييد اينجا و آقايي بكنيد بدانيد عدهٴ زيادي براي شما دشمن تراشيدم، شما را ميآزمايم ببينيد با دشمنان چه كار ميكنيد. ﴿وَكَذلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوّاً شَيَاطِينَ الْإِنْسِ وَالْجِنِّ﴾ آن وقت آدم شبانه روز بايد با خدا رابطه داشته باشد دشمنش را بشناسد دوستش را بشناسد در مبارزه باشد جهاد اكبر جهاد اوسط جهاد اصغر بالأخره نشئه اين است حالا يا قل او كثر زود يا دير اين سفر را بايد به پايان برساند تا هست مثل سنگ آسياب بايد بگردد اينجا جاي تنبلي نيست اينجا جاي كار است فقط رنج هيچ چيزي اينجا پيدايش نميشود.
پرسش:... پاسخ: نه اين همه را ذات اقدس الهي عقل داد، فطرت داد، انبيا فرستاد كه اينها حرفهاي اين و آن را گوش ندهند ديگر. اين همه انبيا فرستاد اوليا فرستاد ائمه فرستاد، علما فرستاد براي اينكه حرف اين و آن را گوش ندهند. عقل از درون، فطرت از درون ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[8] از درون.
سرّ بيثمر بودن استغفار در حق منافقان
خب فرمود چون خودشان از فضايل دورند ديگران را هم از فضايل دور ميدارند كه ﴿وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾[9] لذا در جريان انفاق ﴿وَلاَ يُنفِقُونَ إِلَّا وَهُمْ كَارِهُونَ﴾ كه در همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» آيهٴ 54 بحثش گذشت پس منافق يا اصلاً انفاق نميكند ﴿يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ﴾[10] يا اگر انفاق كند كاره است مؤمن بسط يد دارد انفاق ميكند و انفاقش هم متطوعاً است طاعاً است رغبةً الي الله و قربةً الي الله است. حالا يا غنيست با مال بيشتر يا تهديدست است با مال كمتر علي اي حال انفاق ميكند ولي آنها ﴿لاَ يُنفِقُونَ إِلَّا وَهُمْ كَارِهُونَ﴾ در چنين فضايي فرمود حالا معلوم شد اينها كساني هستند كه چه نصيحت بكني چه نصيحت نكني، چه برهان اقامه بكني چه برهان اقامه نكني چه آنها معجره را ببينند چه نبينند ايمان نميآورند. حالا كه اين است ﴿اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَتَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ﴾ اينها بعد از اينكه كشف خلاف شده و رسوا شدند، همانطوري كه ﴿يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ﴾[11] و مانند آن اينجا هم ميآيند پيش پيغمبر(صلي الله عليه و آله وسلم) كه براي ما طلب مغفرت بكند التماس دعا داريم اين هم منافقانه ميگويد نه مؤمنانه.
تظاهر منافقان به اسلام و آگاهي پيامبر اكرم و اميرمؤمنان(عليهما السلام) از آنان
پرسش:... پاسخ: لذا آن بحث كلامي را ذات اقدس الهي حفظ كرده فرمود: ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الْأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾[12] اين عذاب آنها در قيامت بيش از عذاب ديگران است اما در يك فضايي كه به حسب ظاهر آنها نماز هم ميخوانند در صف اول هم هستند، پيشاني او را هم نشانهٴ سجده دارد يك كسي هم اينها را نميشناسد اين است كه وجود حضرت امير فرمود تنها من بودم كه چشم فتنه را كور كردم و غير از من احدي جرأت اين كار را نداشت همين است ديگر خب حالا چه كسي ميتواند اينها را بفهمد چه كسي ميتواند به اسرار اينها پي ببرد. ميگويند چرا اين شخص مظلوم را اين كسي ادعاي ايمان دارد در صف جماعت هم هست، اين را چرا پيغمبر كشت. از آن طرف هم كه دشمن تريبون دستش است.
معتقد نبودن منافقان به استغفار و منافقانه بودن عذرخواهي آنان
خب اگر اين منافق صريحاً و واقعاً توبه ميكرد و ميآمد حضور پيغمبر(صلي الله عليه و آله وسلم) و از ذات مقدس پيغمبر درخواست دعا ميكرد به اصطلاح التماس دعا ميگفت، يقيناً پيغمبر(صلي الله عليه و آله وسلم) طلب مغفرت ميكرد و خدا هم ميآمرزيد برابر آيات سورهٴ مباركهٴ «نساء» كه در آن بخش فرمود آيهٴ 64 سورهٴ «نساء» ﴿لَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ تَوَّاباً رَحِيماً﴾ اينها بايد خودشان استغفار بكنند و از تو هم التماس دعا داشته باشند كه براي آنها طلب مغفرت بكني در چنين فضايي خدا البته ميبخشد اما اينها خودشان استغفار نميكنند به خدا معتقد نيستند. به تو ميگويند التماس دعا كه آن نفاقشان را تثبيت بكنند وگرنه اگر واقعاً دعا ميخواستند خودشان خب استغفار ميكردند بعد به شما هم ميگفتند التماس دعا. لذا فرمود چه استغفار بكني چه نكني بياثر است براي اينكه آنها كه معتقد نيستند ﴿اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ﴾ اينها كه حالا آمدند عذر خواهي بكنند، منافقانه دارند عذرخواهي ميكنند وگرنه با خودشان استغفار نميكنند كه اگر هم هفتاد بار استغفار بكني خدا نميآمرزد اينها را. اين «سبعين» ظاهراً ناظر به كثرت است يعني اگر استغفار فراوان هم بكني چه استغفار بكني، چه استغفار نكني بر فرض كه استغفار بكني چه كم چه زياد مغفرت رحمت خاصه است يك، منافق و كافر گرچه از رحمت عامه برخوردارند ولي از رحمت خاصه محروماند دو، پس استغفار نسبت به اينها اثر ندارد اين سه. مغفرت كه جزء رحمتهاي عامه نيست. لذا فرمود: ﴿إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَن يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ﴾.
علّت بخشيده نشدن منافقان
چرا؟ برهان مسأله چيست؟ برهان مسأله اين است كه ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ﴾ چون به خدا كافرند با خود استغفار نميكنند از خدا چون به توي پيغمبر كافرند منافقانه ميگويند استغفر لنا نه مؤمنانه، بنابراين اينها طلب مغفرت نميخواهند كه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آنجا كه گذشت كه اگر اينها گناه كردند ظلم نفس كردند ﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرَوا اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللّهَ﴾[13] اگر اينها بعد از معصيت بيايند حضور شما رابطهٴ خودشان را با خدا قوي كنند از خدا طلب مغفرت كنند از شما هم بخواهند به عنوان التماس دعا براي آنها طلب مغفرت بكني خدا ميبخشد. اما اينها چون كافر به الله هستند، از خدا نسبت به خدا استغفار ندارند از او طلب مغفرت نميكنند چون كافر به رسولالله هستند اگر به رسولالله ميگويند التماس دعا اينجا مسخره است لذا خدا ﴿فَلَن يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ﴾ چرا؟ براي اينكه اينها فاسقاند اين صغراي قياس و فاسقان از هدايت و رحمت خاصهٴ خدا برخوردار نيستند اين دو، پس اينها از رحمت الهي، از رحمت خاصه برخوردار نيستند اين نتيجه. ﴿فَلَن يَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ ذلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَاللّهُ لاَيَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ﴾ و اين ديد منافقانه براي آن است كه همه را در آينهٴ خودشان ميديدند.
«و الحمد لله رب العالمين»