درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

80/11/15

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 73 الی 74

 

﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِير﴾(73)﴿يَحْلِفُونَ بِاللّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ فَإِن يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَإِن يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ عَذَاباً أَلِيماً فِي الْدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِن وَلِيٍّ وَلاَنَصِيرٍ﴾(74)

 

دستور جهاد و غلظت نسبت به كفار و منافقان پس از رحمت و بخشش حكومت اسلامي به آنان

دستور جهاد نسبت به كفار و منافقين و اعمال غلظت براي آن است كه تبهكاريهاي آنها به حدي رسيد كه هيچ چاره‌اي جز جهاد و اعمال غلظت نبود وگرنه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه رحمة للعالمين است، گذشته از آنكه رحمة للعالمين است ﴿بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾[1] طبع آن حضرت بر مناينت و ملايمت است هرگز با غلظت هماهنگ نيست. مؤمنيني هم كه در دامن پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تربيت شدند، آنها هم نسبت به جامعهٴ انساني و اسلامي رؤف و مهربان بودند ولي منافقان كاري كردند كه هيچ چاره‌اي جز اين نبود كه به جهاد و غلظت توسل بشود. از آيه 42 همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» كه محل بحث است، گذشته از آن مسايل ديگر شما يك مرور اجمالي بفرماييد، ببينيد منافقان چه كار كردند و نظام اسلامي دربارهٴ اينها چكار كرد. هر توطئه‌اي كه منافقان كردند نظام اسلامي گرچه آن توطئه را برطرف كرد ولي در قبال آن توطئه مهرباني و محبت نشان داد، هم گذشت اخلاقي هم گذشت حقوقي هم گذشت اقتصادي و مالي. بسياري از اهانتها را كه باعث پيدايش حق انتقام بود مسلمانها مخصوصاً پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) صرف‌نظر كردند. گفتند اين گوش است يعني ساده‌لوح است يعني اهل تشخيص نيست ﴿أُذُنُ﴾، فرمود ﴿أُذُنُ خَيْرٍ﴾[2] راههاي حل دارد؛ يعني تحمل كرد. ﴿وَمِنْهُمْ مَن يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ﴾[3] اهانت كردند كه تو عادلانه غنايم را توزيع نكردي حضرت پاسخ داد و اين هم تحمل كرد. بعد ذات اقدس الهي فرمود اين مقداري از مسايل مالي هم در اختيارشان قرار بدهيد بلكه از باب مؤلفة قلوبهم اينها دست از اين كارشكني بردارند، حداقل اين تأليف قلوب آن است كه اينها علناً دشمني نكنند ديگر، اين هم اعمال شد. خب پس تمام اهانتهاي آنها تحمل شد، كارشكنيهاي آنها تحمل شد. بي‌ادبي آنها تحمل شد در قبال احسان هم شد. و مشكلات مالي اينها هم در نظام اسلامي برطرف شد. خب پس از چند جهت ذات اقدس الهي نسبت به منافقان طبق دستوري كه داد به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) گذشت كرد، گذشت حقوقي شد، گذشت اخلاقي شد، گذشت فقهي شد، مالهاي فراواني هم در اختيار اينها گذاشتند امكانات هم به اينها دادند كه بالأخره اينها از آن فلاكت بيرون بيايند. بعد از گذشت همهٴ اينها ﴿هَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا﴾ به اين فكر بودند كه حالا آن شتر را در ليلة العقبه برمانند و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را از بالاي شتر تا ته دره پرت بكنند هيچ راهي نبود كه طي بشود آن‌گاه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾

مشكلات سياسي منافقان، توطئه‌گري و كارشكني در نظام اسلامي

آن مرور اجمالي اين است كه آيه 42 سورهٴ مباركهٴ سورهٴ «توبه» كه بحثش گذشت اين بود، فرمود: ﴿لَوْ كَانَ عَرَضاً قَرِيباً وَسَفَراً قَاصِداً لَاتّبَعُوكَ وَلكِن بَعُدَتْ عَلَيْهِمُ الشُّقَّةُ وَسَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَوِ اسْتَطَعْنَا لَخَرَجْنَا مَعَكُمْ يُهْلِكُونَ أَنْفُسَهُمْ﴾ اينها همين كه سخن از جبهه و جنگ شد قسم ياد مي‌كنند كه ما نمي‌توانيم اگر يك مسافرت نزديكي يك درآمدي چيزي باشد فوراً شركت مي‌كنند. ﴿وَاللّهُ يَعْلَمُ إِنَّهُمْ لَكَاذِبُونَ﴾ بعد هم فرمود اينها اصلاً نمي‌خواهند بيايند جبهه كمك بكنند براي اينكه ﴿لَوْ أَرَادُوا الْخُرُوجَ لَأَعَدُّوا لَهُ عُدَّةً﴾[4] و بر فرض هم اگر در بين رزمنده‌ها حضور پيدا كنند به جبهه بروند جز كارشكني و گزارش براي بيگانگان كار ديگري نمي‌كنند. ﴿لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلاّ خَبَالاً وَلَأَوْضَعُوا خِلاَلَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَفِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ﴾[5] يا تشويش اذهان است يا اضطراب است يا ترساندن است يا جاسوسي. ﴿لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِن قَبْلُ وَقَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ حَتَّي جَاءَ الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ اللّهِ وَهُمْ كَارِهُونَ﴾[6] بالأخره تمام آن توطئه‌هاي اينها بي‌اثر شد نظام اسلامي مستقر شد مسلمانها پيروز شدند اينها نگران‌اند، اينها نگرانيشان اين است كه چرا اسلام پيروز شد. ﴿وَمِنْهُم مَن يَقُولُ ائْذَن لِي وَلاَ تَفْتِنِّي أَلاَ فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا﴾[7] كه بهانه مي‌گرفتند ما نمي‌توانيم با آن امپراطورها بجنگيم براي اينكه آنجا گرفتار فتنه‌هاي ديگر مي‌شويم.

مشكلات اخلاقي و عبادي منافقان در نظام اسلامي

از نظر اخلاقي و رواني هم قلباً اين‌چنين بودند كه اگر پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و مسلمانها فاتح مي‌شدند اينها بدشان مي‌آمد اگر شكست مي‌خوردند اينها خوششان مي‌آمد ﴿إِن تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا﴾[8] بعد انفاق هم نمي‌كردند ﴿يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُم﴾[9] بود اگر هم يك وقتي مي‌خواستند زكاتي بدهند با ريا و سمعه مي‌دادند چه اينكه اگر يك وقتي هم مي‌خواستند نماز بخوانند با كسالت نماز مي‌خواندند براي اينكه به مردم نشان بدهند كه ما نماز مي‌خوانيم. اين هم نمازشان آن هم زكاتشان. يا نمي‌دادند اگر هم مي‌دادند با كراهت مي‌دادند ولي با ريا و سمعه مي‌دادند. اينها به جايي رسيدند كه در روز خطر ﴿لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَوَلَّوْا إِلَيْهِ وَهُمْ يَجْمَحُونَ﴾[10] با فشار در اين سوراخهاي امن مي‌رفتند. بعد در جريان غنايم جنگ، به شخص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه ديگر علي وجه الارض مثل او عادلي نبود صريحاً مي‌گفتند كه «ما عدلت»، عادلانه تقسيم نكردي ﴿وَمِنْهُمْ مَن يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ﴾ در صدقات هم اهانت مي‌كردند در كيفيت توزيع زكاتها مي‌گفتند عدالت را رعايت نكردي دلشان مي‌خواست كه به فقراي باند خودشان بدهد. و همچنين به خود آنها برسد. ﴿فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِن لَمْ يُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ﴾[11] بعد آيه نازل شد اين زكات است زكات براي فقرا و مستمندان است به شما نمي‌رسد گرچه سهمي از سهام هشت‌گانهٴ زكات به مؤلفة قلوبهم اختصاص پيدا كرد. بعد ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ﴾[12] كه اين اهانت را هم وجود مبارك پيغمبر تحمل كرد و ذات اقدس الهي او را تبيين كرد. و هركاري كه مي‌كردند كه اسلام و مسلمين را تضعيف بكنند، همين كه مسلمانها باخبر مي‌شدند، قسم ياد مي‌كردند كه كاري انجام بدهند كه مسلمانها را راضي بكنند در حالي كه بايد خدا را راضي بكنند. ﴿يَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ﴾ در حالي كه ﴿وَاللّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن يُرْضُوهُ﴾[13] و هر توطئه‌اي كه از دستشان بر مي‌آمدند مي‌كردند و اگر توطئه كشف مي‌شد ﴿لَئِن سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ﴾[14] ما شوخي كرديم ما قصد جدي نداشتيم ما قصدي نداشتيم.

بعد از همهٴ اين تلاشها و كوششها ذات اقدس الهي تهديد كرد، فرمود: كساني را خداوند قبلاً عذاب كرد كه قدرت آنها بيش از شما بود مگر شما جريان قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهيم و اصحاب مدين و مؤتفكات را نشنيديد. در چنين فضايي فرمود: ﴿وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾

توصيه منافقان به آزادمردي و قدرشناسي از الطاف نظام اسلامي

خب پس هر كاري كه ممكن بود نظام اسلامي نسبت به منافقان بكند از گذشت كرد و هر كاري هم از دست آنها برآمد عليه اسلام كردند. همان بيان نوراني سيدالشهداء(سلام الله عليه) كه «ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد فكونوا احرارا في دنياكم»[15] ، ريشهٴ قرآني آن بيان نوراني همين جمله است كه ذات اقدس الهي به منافق مي‌گويد اگر دين نداريد در دنيا آزاد مرد باشيد. خب شما يك مشت آدمهاي فقير مفلوك بي‌خانمان، بي‌مسكن بي‌بهداشت بي‌آب و نان به همه چيز رسيديد چرا حالا با اسلام مخالفت مي‌كنيد؟ حالا اگر دين نيست لااقل در دنيا آزاد مرد باشيد. ﴿وَمَا نَقَمُوا إِلاّ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾ شما وضع آبتان وضع نانتان، وضع بهداشتتان وضع امنيتتان، اين دين كه آمده گفته مبادا كسي نامحرم را نگاه كند قبلاً با غارتگري به سراغ زنهاي يكديگر مي‌رفتيد. خب به شما حيثيت داد، به شما عاطفه داد، مگر اين دو سه كار را شما در جاهليت نمي‌كرديد دو سه بار بچه‌هايتان را مي‌كشتيد؛ اگر دختر بودند كه ﴿يَتَوَارَي مِنَ الْقَوْمِ مِن سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلَي هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ﴾[16] اگر مشكلات مادي پيش مي‌آمد چون نمي‌توانستيد عايله را اداره كنيد فرزندانتان را مي‌كشتيد يك قدري كمتر بشود، اينها را زير خاك مي‌كرديد كه عايله‌تان كم بشود آيه نازل شد كه خدا روزي مي‌دهد، ﴿وَلاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاَقٍ نَّحْنُ نَرْزُقُهُمْ وَإِيَّاكُمْ﴾[17] گاهي هم براي بتها قرباني مي‌كرديد كه باز آيه نازل شد ﴿قَتَلُوا أَوْلاَدَهُمْ سَفَهَاً﴾[18] سه بار شما در فرصتهاي ننگين بچه‌هايتان را مي‌كشتيد.

نهي منافقان از كارشكني و توصيه آنان به قدرشناسي از الطاف حكومت اسلامي

پرسش ...

پاسخ: نه منظور آن است كه ايمان نداشتند ولي به وسيلهٴ اسلام اقتصادشان تأمين شد، قرآن مي‌گويد بسيار خوب قبول نداشتيد نداشته باشيد ولي خب چرا كارشكني مي‌كنيد، دشمني مي‌كنيد، آخر شما هيچ چيز نداشتيد و به همه چيز رسيديد لااقل در دنيا آزادمرد باشيد همان بيان نوراني سيدالشهداء(سلام الله عليه) كه فرمود: «ان لم يكن لكم دين و كنتم لا تخافون المعاد فكونو احرارا في دنياكم»[19] ، ريشهٴ قرآني اين همين است. مي‌فرمود شما بالأخره شما يك غيرتي يك انسانيتي يك حس عاطفه‌اي در شما باشد شما مگر اين فقرها را نديديد آن فلاكتها را نديديد اسلام آمد همه را برطرف كرد ديگر ﴿وَمَا نَقَمُوا إِلاّ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ﴾

خب سه نحوه آدم، فرزندكشي رواج داشت؛ خب كدام حيواني بچه‌اش را در اثر گرسنگي بكشد ؟ اين است كه ذات اقدس الهي فرمود ﴿كَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[20] همين است. خب كدام سنگ است كه سعي بكند بالأخره آن سنگي كه ﴿لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ﴾ اين بي‌رحمي بكند اين است كه اينها ﴿ثُمَّ قَسَتْ قُلُوبُكُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِكَ فَهِيَ كَالْحِجَارَةِ أَوْ أَشَدُّ قَسْوَةً﴾[21] تمام اين اقسام سه‌گانه را قرآن تشريح كرد؛ فرمود يادتان است كه دختران را مي‌كشتيد براي اينكه ﴿مِن سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَيُمْسِكُهُ عَلَي هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرَابِ﴾[22] يادتان هست كه بچه‌هايتان را چه دختر چه پسر در سال مجاعو و گراني و قحطي مي‌كشتيد ما گفتيم نكشيد ﴿لاَ تَقْتُلُوا أَوْلاَدَكُمْ خَشْيَةَ إِمْلاَقٍ﴾[23] يادتان است كه بچه‌هايتان را براي قربة الي صنم والوسن مي‌كشتيد ما گفتيم كه ﴿قَتَلُوا أَوْلاَدَهُمْ سَفَهَاً﴾[24] خب آخر ما شما را آدم كرديم الآن بالأخره كاري به ما نداشته باشيد دين نياورديد، اسلام نياورديد نياورده باشيد اين است كه بعد از آن بيانها فرمود: ﴿وَمَا نَقَمُوا إِلاّ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ﴾ يعني توقع اين است كه حالا كه شما هيچ چيز نداشتيد هم چيز پيدا كرديد كاري با اسلام نداشته باشيد ديگر.

خطبهٴ اميرمؤمنان(عليه السلام) پيرامون بهره‌مندي مردم حجاز از نعمتهاي فراوان در سايه ظهور اسلام

اين خطبهٴ نوارني حضرت امير را حتماً ببينيد كه وجود مبارك حضرت فرمود شما وضعتان را قبل از اسلام ببينيد بعد از اسلام هم ببينيد، بهداشت نداشتيد به شما دادند آب آشاميدني نداشتيد به شما دادند محيط زيست نداشتيد دادند، امنيت نداشتيد به شما دادند، منشأتان ضعيف بود به شما دادند. اين ﴿أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾[25] همين است ديگر. اطراف حرم، اطراف مكه ﴿أَوَ لَمْ نُمَكِّن لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾. كعبه را قبله كرديم كعبه را مطاف كرديم كه ﴿يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾[26] كه ﴿يَشْهَدُوا مَنَافِعَ لَهُم﴾[27] . سالي يكي دو بار بازار عكاظ هم همان اطرافيان و روستاييان مي‌آمدند. الآن اين‌طور نيست كه شرق عالم، غرب عالم گفتيم كه بايد برويد مكه. بعضي از حجاج معمر خدا رحمتشان كند به ما مي‌گفتند ما از شمال حركت كرديم تا برويم زيارت مكه و برگرديم يازده ماه طول كشيد. سفر اينها يازده ماه طول مي‌كشيد براي اينكه از محل خودشان تا اين قسمتهاي جنوب را با اين اسب و قاطر مي‌آمدند از آن جا با كشتي مي‌رفتند بعد وارد جده كه مي‌شدند خاك عربستان را با شتر طي مي‌كردند و مكه و مدينه و اينها. مكه و مدينه هم همين‌طور بود اين‌طور نبود كه فاصله مكه و مدينه قهوه‌خانه و چيزي داشته باشد كه يك سلسله قهوه‌خانه سيار همراه قافله بود. همان عربهاي پابرهنه‌اي كه ديگ و ديگ‌ برداشتند به همراه خودشان مي‌آوردند هر جا قافله پياده ميشد اينها بالأخره آتش درست مي‌كردند به اينها چايي مي‌دادند. همين قهوه‌چيهاي سيار عرب به حاجيها مي‌گفتند ما با زور از خدا روزي مي‌گيريم اين پاهايشان برهنه بود وصله زده بود، پاي برهنهٴ وصلهٴ زدهٴ ترك خوردهٴ سفنات شده مي‌گفتند ما با زور از خدا روزي مي‌گيريم. خب همهٴ اينها را نقل كردند ديگر. تازه بعد از اسلامش اين بود وگرنه معمولاً از راه غارتگري ارتزاق مي‌كردند فرمود ما همه چيز به شما داديم. كه ﴿يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْ‌ءٍ﴾[28] . خب چرا با ما درگير هستيد ﴿وَمَا نَقَمُوا إِلاّ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ﴾.

دستور خداوند به خشونت داستن پيامبر اكرم و مسلمانان در برابر كفار و منافقان

حالا ملاحظه بفرماييد چرا ذات اقدس الهي هم به پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در آيه 73 فرمود ﴿وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾ هم به قاطبهٴ مسلمين در همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» فرمود ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾[29] يعني ديگر از اين به بعد شما خشونت نسبت به اينها اعمال بكنيد. كه اينها در شما يك خشونتي ببينند. ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾ يعني بالاخره يك رادمردي يك شهامتي يك چيزي از شما ببينند در اين در اين عقدالفريد هست مرد گرچه حق ندارد زن را بزند ولي بالأخره بايد مرد باشد ايشان در آن العقدالفريد نقل مي‌كند «علّق سوتك حيث يراه اهلك»[30] سوت با سين و تاي مألف يعني تازيانه يعني وقتي آمدي تازيانه روي ميخ آويزان بكن كه ببينند تو مردي نزن ولي نشانهٴ مردي را در تو ببينند «علق سوتك حيث يراه اهلك». كه بالأخره ببينند غيوري مردي مي‌تواني شهامت داشته باشي. اينجا فرمود: ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾ يعني همين منافقين در شما اين غلظت را مشاهده بكنند كه بفهمند شما غيرت داريد در برابر دين بي‌تفاوت نيستيد اگر كسي به دينتان اهانت كرده به احكامتان تعدي كرده شما بي‌تفاوت نيستيد و آرام نيستيد و حمايت هم مي‌كنيد از دينتان. خب پس در درجهٴ اول فرمود شما نسبت به آنها مهربان باشيد در آن بخشهاي پاياني و نهايي كه اينها نه حقوق الهي را رعايت مي‌كنند نه حقوق انساني را رعايت مي‌كنند، آن‌گاه هم به پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دستور داد ﴿وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾ هم به مؤمنين فرمود: ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾[31] وگرنه ملاحظه فرموديد نسبت به كفاري كه اصلاً اسلام را به رسميت نشناختند ولي كاري به اسلام ندارند فرمود زندگي مسالمت‌آميزي داشته باشيد ﴿لَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَلَمْ يُخْرِجُوكُم مِن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾[32] اعمال قسط و عدل نسبت به كافري كه كاري با انسان ندارد حسن است ما مأموريم و اگر كسي اين كار را بكند محبوب خداست رعايت اصول انساني باعث محبت خداست. فرمود ما شما را نهي نمي‌كنيم بلكه ﴿إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ﴾ نشانهٴ امر به اعمال قسط و عدل نسبت به كافران است. اما در چنين فضايي كه آنها به هيچ وجه حاضر نيستند نسبت به اسلام دست از جفا و اينها بردارند خب چاره جز اين نيست مي‌فرمايد: ﴿وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾ از يك سو، و ﴿وَلْيَجِدُوا فِيكُمْ غِلْظَةً﴾ از سوي ديگر.

عبارت ﴿قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ﴾ بيانگر كلام اهانت‌بار منافقان

مطلب ديگر اين است كه فرمود اينها باز آن حرف شنيع را مي‌زنند و با سوگند مي‌گويند ما نگفتيم آن حرف به قدري مستهجن بود، اهانت‌بار بود كه ذات اقدس الهي از او فقط به عنوان كلمهٴ كفر ياد مي‌كند خود آن كلمه را نقل نمي‌كند كه چي بود. كلمهٴ كفر در قبال كلمة الاسلام است كلمة الاسلام شهادتين است لا اله الا الله است، شهادت به رسالت است كه اينها را مي‌گوييم كلمة الاسلام. كلمة الكفر در مقابل اين است اين كلمه يعني آن جمله‌اي كه پيام خاصي داشته باشد وگرنه اين كلمه در مقابل كلام نيست. خب كلمة الكفر در مقابل كلمة الاسلام است، فرمود: ﴿وَلَقَدْ قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ﴾ اين را گفتند ﴿وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ﴾ اين كلمه‌اي را مي‌گويند يعني جمله يعني پيام نظير آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «مؤمنون» هست آيه صد سورهٴ «مؤمنون» اين است كه تبهكار محتضر به ذات اقدس الهي عرض مي‌كند. ﴿رَبِّ ارْجِعُونِ ٭ لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحاً فِيَما تَرَكْتُ﴾. آن‌گاه پاسخي كه مي‌شنود اين است ﴿كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا﴾[33] اين كلمه در مقابل كلام نيست يعني يك جمله يك مطلبي است كه او فقط مي‌گويد چون در مقام تحديد هست، مفهوم دارد. ﴿هُوَ قَائِلُهَا﴾ يعني ليس به فاعلها گرچه قايل كه لقب است مفهوم ندارد اما اينجا كه مقام تحديد است مفهوم دارد يعني اين فقط حرفش را مي‌زند. اما منافقان هم حرفش را مي‌زدند دربارهٴ حرفهاي كفرآميز هم كارش را مي‌كردند ﴿وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا﴾ خب روي اين جهت ذات اقدس الهي فرمود مأوايشان جهنم است و بئس المصير.

توصيه منافقان به توبه و انذار آنان از عذاب الهي

لكن رحمت بي‌انتهاي الهي هميشه حضور و ظهور دارد؛ انذار خدا با تبشير خدا، وعيد خدا با وعدهٴ خدا همراه است، باز فرمود با همهٴ اين سيئات تا نفس مي‌كشند زنده هستند مكلف هستند. اگر توبه كردند باز ما مي‌پذيريم. ﴿فَإِن يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ﴾ اين تعبير ﴿يَكُ﴾ نظير كان‌ مفيد استمرار در جاي ديگر مفيد تأكيد است اگر مي‌فرمود «فان يتوبوا فهو خير» و مانند آن هم كافي بود اما اين كلمهٴ ﴿يَكُ﴾ براي تثبيت و تأكيد است. ﴿فَإِن يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ﴾ اما ﴿وَإِن يَتَوَلَّوْا﴾ همچنان بخواهند اين راه را ادامه بدهند ﴿يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ عَذَاباً أَلِيماً فِي الْدُّنْيَا وَالآخِرَةِ﴾ يك عذاب اليم دنيايي كه هيچ مأمني اينها نخواهند داشت براي اينكه ﴿لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ﴾ كه آيه 57 همين سورهٴ «توبه» بود ﴿لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَوَلَّوْا إِلَيْهِ وَهُمْ يَجْمَحُونَ﴾ ولي گيرشان نمي‌آيد در آن روز اينجا هم فرمود: ﴿يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ عَذَاباً أَلِيماً فِي الْدُّنْيَا وَالآخِرَةِ﴾

وليّ و نصير نداشتن منافقان دردنيا و آخرت در روي زمين

در آخرت كه مشخص است احدي به داد اينها نمي‌رسد اما در دنيا كه كسي خيال مي‌كند اينها علي وجه الارض يك معين و معاوني دارند آن هم درست نيست براي اينكه ﴿مَا لَهُمْ فِي الأرْضِ مِن وَلِيٍّ وَلاَنَصِير﴾ در تمام روي زمين اينها كه يك كمك آسماني نخواهند داشت، مي‌ماند كمك زميني. پس در آخرت كه جايي براي توهم كمك نيست براي اينكه خيلي ديگران مشكل دارند چه رسد به اينها. در دنيا كمكهاي آسماني مدبرات امر، فرشتگان كه به سود اينها كار نمي‌كنند هيچ. مي‌ماند زمين، در تمام روي زمين احدي به داد اينها نمي‌رسد. ﴿وَمَا لَهُمْ فِي الأرْضِ مِن وَلِيٍّ وَلاَنَصِيرٍ﴾ قبلاً هم فرق ولي و نصير بازگو شد؛ نصير آن است كه انسان را ياري مي‌كند، يعني چه؟ يعني انسان آن توان را دارد يك كاري است كه خود انسان توانش را دارد وارد بشود شروع بكند عهده‌دار آن كار باشد منتها معين و معاون و كمك مي‌خواهد ديگري او را ياري مي‌كند. يك وقت است هيچ كاري از او بر نمي‌آيد، مثلاً جوان پدر او نصير اوست ولي كودك پدر او ولي اوست خب يك كودك نوزاد چه كاري از او ساخته است؟ فرمود انسان در بعضي از موارد هيچ كاري از او ساخته نيست ديگري بايد آن كار را به عهده بگيرد سرپرستي بكند اين مي‌شود ولي در بعضي از موارد گوشه‌اي از كار را خودش به عهده مي‌گيرد ديگري او را ياري مي‌كند اين مي‌شود نصير. فرمود در تمام روي زمين براي منافق در روز خطر نه وليي پيدا مي‌شود نه نصير. ﴿وَمَا لَهُمْ فِي الأرْضِ مِن وَلِيٍّ وَلاَنَصِيرٍ﴾

توبه برخي از منافقان در اثر تبشير و انذار قرآن كريم

خب اين‌گونه از برخوردهاي قرآن كريم گفتند خيلي اثر مثبت داشت اين جمع بين تبشير و انذار و جمع بين وعده و وعيد خيليها توبه كردند و ايمان آوردند با اين تهديد. چون اين يك عده خوفاً من النار است بالأخره همه آنها كه شوقاً الي الجنه يا حباً و شوقاً ايمان ندارند كه يك عده خوفاً الي النار است ديگر. خب همان هم كافي است حالا درجه‌اش خيلي عالي نيست ولي كافيست ديگر عده‌اي خوفاً من النار عبادت بكنند چون خدا را عبادت مي‌كنند منتها نمي‌دانند از خدا چه بخواهند خواسته آنها ضعيف است، نجات از آتش را از خدا مي‌خواهند. نه اينكه خدا را وسيله قرار بدهند و نجات از آتش معبودشان باشد، نه خير. خدا معبودشان است و لا غير. منتها چون نمي‌فهمند از خدا چه چيز بخواهند و چقدر بخواهند نجات من‌النار. لذا غالب فقها(رضوان الله عليهم) فتوا به صحت عبادت كسي دادند كه خوفاً من النار عبادت بكند يا شوقاً الي الجنه عبادت بكند.

امكان توبه و بازگشت انسان قبل از مرگ

پرسش...

پاسخ: بله؟ بله چون انسان تا نفس مي‌كشد در مسير حركت است مي‌تواند برگردد. اما وقتي «اذا مات ابن آدم انقطع عمله»[34] ، ديگر حالا پوسيد پوسيد ديگر. ميوهٴ پوسيده كه ديگر برنمي‌گردد.

اين مادامي كه در مسير حركت است گاهي از اسلام به كفر، و گاهي از كفر به اسلام همين طوري در صيرورت است در حركت است ديگر. اين حركت دروني تا لحظهٴ مرگ هست. گاهي از ايمان به كفر، گاهي از كفر به ايمان، اميد نجات هست. اما وقتي حركت به پايان رسيد، به دارالقرار رسيد، هرچه هست، هست. اگر ان‌شاءالله مؤمناً مرد، ديگر خطر ارتداد نيست. اگر ـ معاذالله ـ كافراً يا منافقاً مرد، ديگر بشارت ايمان مطرح نيست. در حال انقطاع عمل كه «اليوم عمل و لا حساب، و ان غدا حساب و لا عمل»[35] ، همين‌طور است. انسان كه مرد تمام كارهاي او در اختيار ملكات قبلي اوست. چيزي است كه عمل در اختيار او باشد. ولي در تا لحظهٴ آخر اميد انقلاب و تحول دو جانبه است. بعد از اين جريان كه تهديد شده است خب عده‌اي خوفاً من النار يا خوفاً من العذاب اليم ايمان آوردند لذا ذات اقدس الهي از اين توبه هم به نفع آنها استفاده كرد.

«الحمد لله رب العالمين»


[1] توبه/سوره9، آیه128.
[2] توبه/سوره9، آیه61.
[3] توبه/سوره9، آیه58.
[4] توبه/سوره9، آیه46.
[5] توبه/سوره9، آیه41.
[6] توبه/سوره9، آیه48.
[7] توبه/سوره9، آیه49.
[8] توبه/سوره9، آیه50.
[9] توبه/سوره9، آیه67.
[10] توبه/سوره9، آیه57.
[11] توبه/سوره9، آیه58.
[12] توبه/سوره9، آیه61.
[13] توبه/سوره9، آیه62.
[14] توبه/سوره9، آیه65.
[15] . بحار الانوار، ج45، ص51.
[16] نحل/سوره16، آیه59.
[17] اسراء/سوره17، آیه31.
[18] انعام/سوره6، آیه140.
[19] . بحار الانوار، ج45، ص51.
[20] اعراف/سوره7، آیه179.
[21] بقره/سوره2، آیه74.
[22] نحل/سوره16، آیه59.
[23] اسراء/سوره17، آیه31.
[24] انعام/سوره6، آیه140.
[25] قریش/سوره106، آیه4.
[26] قصص/سوره28، آیه57.
[27] حج/سوره22، آیه28.
[28] قصص/سوره28، آیه57.
[29] توبه/سوره9، آیه123.
[30] . معجم الكبير، ج10، ص285.
[31] توبه/سوره9، آیه123.
[32] ممتحنه/سوره60، آیه8.
[33] مؤمنون/سوره23، آیه99 ـ 100.
[34] . مستدرك الوسائل، ج12، ص230.
[35] . الكافي، ج8، ص58.