80/11/14
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 73 الی 74
﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِير﴾(73)﴿يَحْلِفُونَ بِاللّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ فَإِن يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَإِن يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ عَذَاباً أَلِيماً فِي الْدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمَا لَهُمْ فِي الْأَرْضِ مِن وَلِيٍّ وَلاَنَصِيرٍ﴾(74)
امر به معروف و نهي از منكر واجب عيني يا كفايي؟
در جريان امر به معروف و نهي از منكر مستفاد از آيه ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ﴾[1] اشاره شد كه دو قول بود كه يكي قول شيخ طوسي و محقق صاحب شرايع و مانند آن كه امر به معروف و نهي از منكر واجب عيني است بر همه منتها اگر بعضي قيام كنند موضوع منتفي است و از ديگران ساقط است براي انتفاي موضوع و نظر ديگران مثل سيد مرتضي و امثال ايشان اين است كه واجب كفايي است كه با قيام برخي از ديگران ساقط است. آيه ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ﴾ چون عنوان بعض اطلاق دارد و هر بعضي را شامل ميشود هر كه گناه كرد بر ديگري هر كه ميخواهد كه باشد لازم است كه امر به معروف و نهي از منكر كند، چنين چيزي مفيد عموم است، چون بعض كه معيّن نيست تا دلالت كند بر وجوب كفايي چون بالأخره آن كسي كه گناه ميكند آمر به معروف و ناهي از منكر نيست. در هر مطلبي هر كس كه گناه كرد بر ديگري لازم است و اين بعض متقابل چون اطلاق دارد و مشخص نيست كه چه گروهي است، شامل جميع ميشود.
دستور مبارزه نظامي با كفار و منافقاني كه كفر خود را اظهار كردهاند
اما آيه محل بحث يعني ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾ جهاد به معني مبارزه است كه اين مبارزه گاهي مسلحانه است كه با كفار خواهد بود گاهي جهاد فرهنگي است اخلاقي است جهادهاي امنيتي است كه آنها توسعه دارد اعم از جهاد كفار و جهاد منافقين هر دو را شامل ميشود منافق مادامي كه منافق هستند احكام مسلمان بر او جاري است و جهاد مسلحانه با او روا نيست. لكن اين گروهي كه در آيه محل بحث مطرح است كفرشان را ظاهر كردند و اگر كلمه منافق بر اينها اطلاق ميشود به علاقه ماكان است. اينها قبلاً باطناً كافر بودند و ظاهراً مسلمان و بعداً كفرشان را ظاهر كردند ﴿قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ﴾ يعني اسلام ظاهري. اگر چنين چيز شدند آنگاه مسأله جهاد با منافق مثل جهاد كافر خواهد بود.
نحوهٴ برخورد پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با عامه مردم مؤمنان و كافران
در جريان امربه غلظت آيات قرآن كريم سه طايفه است.
رحمت و ملايمت، اصل اولي در برخورد با انسانها
طايفه اولي آن حكم اولي و اصلي را تبيين ميكند و در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» هست كه ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ﴾[2] اين اصالة الرحمة و اصالة اللين و اصالة الملائمة اين حاكم است. تمام برخوردها اصل اولي رحمت و ملايمت و نرمي است.
خفض جناح و رحمت خاصه پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نسبت به مؤمنان
طايفه ثانيه آياتي است كه مربوط به برخورد پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با مؤمنين است. برخورد با مؤمنين گذشته از ملايمت و لنيت و نرمش عمومي يك رحمت خاصه را هم به همراه خواهد داشت. نظير آنچه كه در آيهٴ 215 سورهٴ مباركهٴ «شعراء» است. ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾ اگر كسي جزء پيروان پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود مؤمن بود از نظر عقيده و تابع آن حضرت بود و جزء اصحاب و پيروان عملي آن حضرت بود، وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) گذشته از آن رحمت عامه و ملايمت و ملاينت عامه، يك رحمت خاصهاي را هم اعمال ميكند، خفض جناح است. اين خفض جناح كه نشانه تواضع است، براي آن است كه ديگران را زير پر بگيرد. معمولاً اين مرغها، اين پرندهها و اين كبوترها و مانند آن وقتي فرزندي پيدا كردند قبل از آنكه اين فرزند پر در بياورد و قدرت پرواز پيدا كند اينها را زير بغلشان نگه ميدارند. بالهايشان را پهن ميكنند و اينها را زير بال و پر خود نگه ميدارند تا كم كم اينها پر در بياورند وقتي كه پر در آوردند، عملاً اين كبوترها و اين مادرها يك مقداري پرواز ميكنند تا اين بچههاي پر در آورده پرواز را ياد بگيرند. بعد رفته پرواز آنها را يعني رفته پرواز بچهها را كنترل ميكنند و ميآزمايند و امتحان ميكنند وقتي ديدند اين كاملاً پر در آورده و قدرت پرواز دارد و خوب هم پرواز ميكند ديگر حالا اينها را آزاد ميكنند. در پرندهها اينطور است ولي در انسان چون تا زنده است احتياج دارد كه كسي او را راهنمايي كند و به او بال و پر بدهد و پرواز او را كنترل كند لذا ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد كه شما گرچه قدرت پرواز داريد و معراج ميآييد ﴿دَنَا فَتَدَلَّي ٭ فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَي﴾[3] و مانند آن بهرهٴ شما هست ولي گرچه با اينكه قدرت پرواز داريد، ولي موظفيد كه پرپهن كنيد و بالهاي خود را پهن كنيد كه اين امت زير بال شما پر در بياورند و بال پيدا كنند و قدرت پرواز داشته باشند. شما به وسيله «الصلاة معراج المؤمن»[4] اينها را پرواز ميدهيد و اينها هم پرواز ميكنند و شما هم كنترل ميكنيد. بعضي هستند كه بيراهه ميروند تو بايد واقعاً راهنمايي بكنيد. بعضيها عوضي ميگيرند آنچه را كه در بالا هست پايين ميگيرند خيال ميكند كه در پايين است شما بايد باشي و اينها را راهنمايي بكني. همان مثل معروف كه كسي بالأخره تشنهاي بود آمد لب چاه آب بگيرد و عكس ماه را در چاه ديد خيال كرد كه ماه در چاه است حالا به اين فكر افتاد كه برود پايين و به ماه برسد. ماه از بالا صدا ميدهد كه من بالا هستم عكس من آنجا افتاده است چرا بيراهه ميروي؟ بالأخره يك كسي بايد باشد كه اينچنين باشد. خيليها عكس ماه را در آب ميبينند پايين ميروند خيال ميكنند كه در پايين خبري هست در حاليكه ماه جاي ديگري است. انبيا براي همين هم آمدند كه به انسان بگويند كه آنچه را كه شما ميبينيد جاي ديگر است اينها عكس اوست. شما هرگز نگاه نكنيد ببينيد كه عدهاي دستها را ﴿قَطَّعْنَ أَيْدِيَهُنّ﴾[5] كه دستها را بريدند. «به يوسف بنگر بر دست منگر» حالا چكار داري كه چهار نفر دستها را بريدند، ببين چه كسي را ديدند كه دستها را پاره كردند. به دنبال چيز ديگر نرو و خودت را هدر نده. خب اين يك پر پهن كردن ميخواهد. فرمود تو پر پهن بكن بالها را پهن كن اينها را زير بال بگير و اينها را و زير پر بپروران تا قدرت پرواز پيدا بكنند. اما تا زنده هستند بايد زير پر تو باشند اينچنين نيست كه حالا اينها را بعد رها بكني. ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾[6] حالا اگر يك كسي بيراهه رفت به سوء اختيار خودش است. خب اين غير از آن ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ﴾[7] است كه ملاينت و ملايمت عامه است و يك نرمش عام است كه با همه از راه ملاطفت برخورد ميكند. اينجا فرمود: ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾ اينها را زير بال بگير و اينها را پر درآوردن و پرواز كردن بياموز تا اينها از رحمت خاصه تو استفاده بكنند. اين ميشود خفض جناح. اصولاً از تواضع به خفض جناح تعبير ميكنند همين است.
تفاوت خفض جناح پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با خفض جناح مؤمنان
البته يك خفض جناح ترحمي داريم و يك خفض جناح احترامي.
خفض جناحي كه پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نسبت به پيروانش ميكند با ترحم آميخته است ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾ اما خفض جناحي كه فرزند نسبت به پيامبر ميكند آن ديگر با احترام همراه است يعني خود انسان بايد متذلانه خفض جناح كند ﴿وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ﴾[8] در عين حال كه رأفت است احترام هست، ذليلانه پر پهن كردن است.
پرسش ...
پاسخ: بنابراين خفض جناح دو قسم است يكي احترامي است و يكي هم ترحمي. يك قسم با عظمت همراه است و يك قسم با مذلت. و چون رابطه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و همچنين اميرالمؤمنين(عليه السلام) با امت رابطه پدر و فرزند است كه «انا وعلي ابوا هذه الامه»[9] يك خفض جناح متقابلي هم خواهد بود يعني هم پيامبر و اميرالمؤمنين(سلام الله عليهما) مجموع اهلبيت(عليهما الصلواة وعليهما السلام) دأبشان اين است خفض جناح دارند و هم امت نسبت به اهلبيت(عليهم الصلاة وعليهم السلام) خفض جناح دارند. براي اينكه اگر حضرت فرمود: «انا وعلي ابوا هذه الامه» و از طرفي هم ذات اقدس الهي ميفرمايد: ﴿وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ﴾[10] اينها هم كه پدران حقيقياند نسبت به اينها هم بايد خفض جناح كرد، خفض جناح ذليلانه. براي اينكه خب اگر كسي خفض جناح ذليلانه نكند و نرم نباشد، نه خواري و فرومايگي بلكه فروتني، يك ذلول بودن است و يك ذليل بودن. اينجا صحبت از ذليل بودن و فرومايه بودن و خوار بودن نيست، سخن از ذلول بودن و نرم بودن و فروتن بودن است. نسبت به پدر و مادر بودن فروتنانه شما خفض جناح كنيد. ﴿وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ﴾ همين كه ارض را خدا ذلول قرار داده است و مانند آن. ﴿أَذِلَّةٍ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَي الْكَافِرينَ﴾[11] از آن سنخها است. خب حالا ذلول باشيد فروتن باشيد چون فرومايگي مطلقا بد است. فروتني چيز بسيار خوبي است. پس دوتا خفض جناح داريم يك خفض جناح عالي براي داني براي تعليم و تربيت است و يكي خفض جناح داني براي عالي است كه ذلولانه و فروتنانه است. چون وجود مبارك پيامبر واميرالمؤمنين(عليهما السلام وعليهما الصلواة) «ابوا هذه الامه» هستند، و همين حكم هم البته شامل اهلبيت(عليهم الصلاة وعليهم السلام) ميشود، آنها اين دستور الهي را عمل ميكنند كه ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾[12] وظيفه ما كه امت مرحومه هستيم براي آن ذوات مقدس خفض جناح ذلولانه و فروتنانه است در پيشگاه اينها انسان خفض جناح بكند پر پهن ميكند، بال پهن ميكند ذلولانه نه ذليلانه، فروتنانه نه فرومايگي و درخواست رحمت و شفاعت و كرامت ميكند از اينها. اين دو طايفه از آيات كه خفض جناح متقابل را تبيين ميكند، مربوط به مقام ثاني بحث است.
بيزاري و مبارزه پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با منافقان پس از دعوتهاي مكرر آنان
اما مقام ثالث بحث كه برخورد پيامبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نسبت به كساني كه نصيحت و موعظه در آنها هيچ اثر نميكند. از آن به بعد ديگر سخن از تبري است. اگر اينها كم كم به جايي رسيدند كه ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾[13] ديگر هيچ راهي ندارد، البته پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تا آخرين لحظه دعوت ميكند حالا همين آيات منافق را كه بعد ملاحظه ميفرماييد ديگر از اين بدتر گروهي نبودند در صدر اسلام، اينها قصد شهيد كردن پيامبر را داشتند در ليلةالعقبه و آن اهانتها را كردند در جريان غزوه تبوك و مانند آن. مع ذلك ذات اقدس الهي راه توبه را باز گذاشته است و فرمود: ﴿فَإِن يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ﴾ در همين بخش از آيات و روايات توبه كه محل بحث است. پس آن حكم فقهي تا آخرين لحظه هست و دعوت اخلاقي هم هست اما آن زايد بر مقدار دعوت و زايد بر مقدار هدايت، يك لطف ويژهاي وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بخواهد اعمال كند، اين نيست و از آن جهت كه آنها را در برابر نظام ايستادند و به فكر براندازي بودند، اين هم ناچار است كه آن رحمت خاصه را تبديل كند به غضب خاصه. طليعهاش از همين آيهٴ 216 سورهٴ مباركهٴ «شعراء» شروع ميشود كه فرمود: ﴿وَاخْفِضْ جَنَاحَكَ لِمَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾[14] بعد فرمود: ﴿فَإِنْ عَصَوْكَ فَقُلْ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تَعْمَلُونَ﴾[15] اين طليعه انزجار و غلظت است. فرمود مرزت را از اينها جدا بكن. اعلان برائت بكن كه من از شما بيزارم. بعد از اين مرحله كه گذشت آنگاه نوبت به مراحل وسطا ميرسد تا برسيم به محل بحث كه فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾ اين خشونت و اين غلظت براي مرحله نهايي است درباره كساني كه يا به نفاق رسيدند يا به جايي رسيدند كه اصلاً حرفشان اين است كه ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾[16] خب پس رفتار پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) يك اصل كلي دارد و دو جناح در برابر اين اصل كلياند كه مجموع اين سه مطلب را سه طايفه از آيات بر عهده دارند.
پناهگاه جهنمي منافقان و صيرورت آنان به آتش
از نظر مسأله كلامي هم فرمود: ﴿وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ﴾ بعد هم فرمود: ﴿وَبِئْسَ الْمَصِيرُ﴾ اينها يك صيرورت بدي دارند. اينكه كلمه مصير از آن كلمات بسيار با محتوا است و پيام عميقي هم به دنبال دارد كه انسان بالأخره در صراطِ شدن است، صيرورت است. سيرش در صيرورت است. انسان بد ميشود طوري كه خودش ميشود هيزم جهنم ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[17] يا ـ معاذ الله ـ ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الأفْئِدَةِ﴾[18] هر جا ميخواهد فرار كند هست يك چنين نمونهاي ما در دنيا نداريم. در دنيا ممكن است خانه آتش بگيرد انسان فرار كند، لباس آتش بگيرد بالأخره انسان لباس را ميكند و يك گوشهاي مياندازد، بدن آتش ميگيرد يا دست آتش ميگيرد دست را قطع ميكنند، بالأخره آدم سالم است، وقتي دست يا پا آتش گرفت اين را را قطع كردند انسان، انساني است سالم. اما حالايك نمونهاي ما داشته باشيم ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الأفْئِدَةِ﴾ اين ديگر يك نار فيزيكي نيست، آن جايي نيست كه آتش در آنجا راه داشته باشد يك نار ديگر است اين نيست مگر از راه صيرورت كه آتش ميشود. حالا اتمام پيچيدگي مطلب اين است كه انسان است و نار والا تبديل شدنش به نار و صيرورتش به نار باشد اين ديگر عذاب است، خب نار نار است ديگر. مشكل در مرتبه انسانشناسي، در نفسشناسي و مسأله معاد اين است كه انسان حقيقتاً نار ميشود و حقيقتاً انسان است. اگر مار و عقرب بشود و انسانيت را از دست بدهد اين ديگر عذابي نيست. چطوري بايد جمع بشود كه انسان حقيقتاً نار است و حقيقتاً انسان؟ حقيقتاً خنزير است و حقيقتاً انسان؟ و اگر حقيقت انسان حفظ نباشد و كسي به صورت مار و عقرب در بيايد و به صيرت مار و عقرب در بيايد باطنش مار و عقرب شود اينكه عذابي نيست. خب بنابراين اين صيرورتش انسانيتش را حفظ ميكند و به صورت ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾ در ميآيد.
جهنم منقول و غير منقول
خودش يك جهنم منقول است. حالا آن جهنم غير منقول هم سر جايش محفوظ است. همانطوري كه درباره بهشت فرمود: ﴿لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾[19] دوتا بهشت است بعد هم ﴿وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾[20] بهشتهاي فراواني است حالا چند قسمت و چند طور است آدم تفسيرش را نميداند. جهنمهاي فراواني هم هست چند طور است و چند تا است آدم تفسيرش را آدم نميداند. ولي اين مقدار اجمالاً بر ميآيد كه يك جهنمي است غير منقول سر جايش محفوظ كه تبهكاران را وارد جهنم ميكنند يك جهنم منقولي هم هست. كه فرمود: ﴿وَجِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾[21] ذيل اين آيه مباركه آن روايات را ملاحظه ميفرماييد كه فرشتگان عذاب با زنجير آن جهنم را ميآورند. آن جهنم چيست؟ با كدام زنجير؟ از كجا ميآورند؟ كجا هست جهنم ؟جهنم منقول يعني چه؟ ﴿وَجِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ آن روز كه ﴿لَا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ﴾[22] خب، اين مسايل چون واقعاً كمتر طرح ميشود لذا ابهامش متراكم است. از تفصيلش انسان بيخبر است اما اجمالش اينجاست كه يك جهنمي است سر جايش محفوظ و يك جهنم ديگري هم هست و كلمه صيرورت هم در قرآن كريم فراوان است كه انسان گرفتار صيرورت است نه سير. در شدن است اگر مواظبش نباشند يك وقتي بد درميآيد. آنگاه راه علاج نيست.
صيرورت انسان به سوي خدا و مشاهده جمال و جلال او
پرسش ...
پاسخ: بله ديگر چون هر كسي صيرورت بكند هم باز به طرف خداست. حالا صيرورتش كه به طرف خداست حالا يا انسان روح ريحان ميشود كه به لقاي جمال الهي ميرسد يا مار وعقرب ميشود و به لقاي جلال الهي ميرسد. اينطور نيست كه اينها كه مار و عقرب نشدند خدا را نبينند. خدا را ميبينند منتها با اسماي قهريه با ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ﴾[23] رو به رو هستند با خداي قهار با اشد المعاقبين با ﴿فَيَوْمَئِذٍ لَا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ﴾ با ﴿وَلاَ يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ﴾[24] با اين اسماي الهيه و افعال الهيه رو به رو هستند بعد هم ميگويند:﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[25] همه اينها كه كورند همه اينهايي كه ﴿وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي﴾[26] هم اينها ميگويند كه ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[27] منتها جلال قهر و جهنم الهي را ديدند و مانند آن اينطور ميشود آدم. خب، هيچ ممكن نيست كه انسان خدا را نبيند البته با چشم جان منتها عدهاي رحمت الهي را ميبينند و يك عدهاي غضب الهي. فرمود: ﴿وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ﴾
علت دستور خداوند به غلظت داشتن پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با منافقان
حالا چرا ﴿وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾ تحليل مسأله بر چيست؟ براي اينكه اولاً اينها اين قسمها را ياد گرفتند براي اينكه اين تبهكاريهايشان را با اين قسمها توجيه كنند همه معاصي را انجام ميدهند در صدد براندازي نظام هستند در صدد فتق و ترور و شهيد كردن پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هستند، از هيچ اهانتي هم صرفنظر نميكنند، بعد هم وقتي به اينها بگويي قسم ميخورند كه ما نگفتيم و ما نبوديم. ﴿يَحْلِفُونَ بِاللّهِ مَا قَالُوا﴾ هم در آن جرياني كه در غزوه تبوك وقتي ميخواستند بروند، دو يا سه تا شأن نزول برايش نقل شده كه لابد ملاحظه فرموديد كه امين الاسلام در مجمعالبيان هر سه شأن نزول را نقل كرده است. گفتند اين با چند تا سرباز حجازي و عربي ميخواهد امپراطوري روم را فتح كند استهزا ميكردند و مسخره ميكردند، مردم را ميخواهد به كشتن بدهد و از اين حرفها. گاهي هم در ليلةالعقبه خودشان را پنهان كردند كه شتر را برمانند و وجود پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را از فاصله طولاني به ته دره پرت كنند، بعد هم وقتي به اينها گفته ميشد قسم ياد ميكردند كه ما از اين حرفها نزديم و نگفتيم. ﴿يَحْلِفُونَ بِاللّهِ مَا قَالُوا﴾ در شديدترين حالتهايي كه امت اسلامي نياز به وحدت دارد نيازي به تجهيز نيرو دارد اينها كارشكني ميكردند. در غزوه تبوك اينطور بود ديگر.
قسم خداوند به اظهار كفر دروني منافقان و تلاش ناكام آنان بر عليه اسلام
اين لام لام قسم است فرمود ﴿وَلَقَدْ﴾ ذات اقدس الهي كه من قسم ميخورم كه اينها اين حرف را زدند. ﴿وَلَقَدْ قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ﴾ و آن كفر درونيشان را ظاهر كردند ﴿وَكَفَرُوا﴾ علناً بعد از اينكه باطناً كافر بودند ﴿بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ﴾ ظاهراً ﴿وَهَمُّوا﴾ ﴿بِمَا لَمْ يَنَالُوا﴾ همّت كردند و تلاش و كوشش كردند براي براندازي اما نرسيدند. در جريان ليلة العقبه همتشان شهيد كردن پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود و ناكام ماندند. مادامي كه وجود مبارك پيامبر در مكه حضور داشتند همين گروه وابسته به عدهاي از سران شرك در صدد اخراج بودند منتها موفق نشدند خود پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) طبق دستور الهي هجرت كرد. توطئههاي ديگر در پيش داشتند براي براندازي آنها را هم موفق نشدند ﴿وَهَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا﴾.
قدر نشناسي منافقان در قبال بهرهمنديهاي فراوان از حكومت اسلام
بعد فرمود تمام اين نمكنشناسيهاي اينها بعد از اين بود كه در كنار سفره اسلام خيلي چيز نصيبشان شده است. بالأخره همين غارتگران باديههاي عرب و مكه و مدينه بودند كه به اين روز درآمدند ديگر كه حالا عزيز شدند ديگر يعني هم ثروت يهوديهاي متواري به اينها رسيد، هم صناديد قريش شكست خوردند سرمايشان به دست همين فقرا رسيد وضع ماليشان خوب شد. يك خطبه نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه دارند كه وظيفه حكومت اسلامي را در بخشهاي جهاد فرهنگي و كشاورزي و سازندگي و مانند آن مشخص ميكند. ميگويد: شما قبل از اسلام نه آب آشاميدني داشتيد نه مسكني داشتيد، نه مزرعه و مرتعي داشتيد نه بهداشت خوبي داشتيد. آخر چه داشتيد؟ در حجاره خشك بوديد، بين حيات سم سراق زندگي ميكرديد، اين اسلام آمده به شما بهداشت داده آب داده مسكن داده، محيط زيست داده همه چيز را داده است. شما اصلاً آب آشاميدني سالمي نداشتيد اين اسلام آمده و گفته كه آب آشاميدني بايد سالم باشد و راهش هم اين است. يك خطبه مخصوصي دارد وجود مبارك حضرت فرمود شما بين حجاره خشك بوديد بين حيّات سم؟زندگي ميكرديد، اين اسلام آمد و به شما همه چيز داد. ذات اقدس الهي ميفرمايد كه شما سابقه فقر و فلاكتتان را هم به ياد بياوريد. تنها كارتان هم غارتگري بود ديگر چيزي نداشتيد. مكه اصولاً چيزي نداشت، نه شهر كشاورزي است نه شهر دامداري است نه شهر شيلات است و نه شهر صنعت هيچ چيز ندارد ولي ذات اقدس الهي فرمود: ﴿أَوَ لَمْ نُمَكِّن لَهُمْ حَرَماً آمِناً يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[28] همه نعمتها در تمام سال در اينجا فراوان است اين را چه كسي كرد؟ ﴿فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ ٭ الَّذِي أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾[29] شما امنيت داديم جلوي غارتگريتان را گرفتيم جنگ و خونريزي را گرفتيم اين اوس و خزرج كه كارشان كشتار يكديگر بود آدم كرديم ﴿وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ﴾[30] نصيب شماها كرديم امنيت به شما داديم نانتان تأمين شده درباره حرمين فرمود ﴿يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْءٍ﴾[31] اين به بركت اسلام بود ديگر هم اقتصادتان را تأمين كرديم و هم امنيت شما را اين دو عنصر محوري كه هر ملتي به اينها نيازمند است كه خدا به شما داد ﴿فَلْيَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ ٭ الَّذِي أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ﴾ يك، ﴿وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾ دو، هم اقتصادتان را تأمين كرد جوع فقط گرسنگي و شكم نيست مسكن داد لباس داد ازدواج را تأمين كرد و نانتان را هم تأمين كرد ﴿أَطْعَمَهُم مِن جُوعٍ وَآمَنَهُم مِنْ خَوْفٍ﴾ آن غارتگريها را گذاشت كنار خب ملتي كه اقتصاد او خوب و امنيت او خوب او ديگر كه چيزي كم ندارد. شما چرا نمكنشناسي ميكنيد
ماهيت انتقام منافقان از مؤمنان و بيان اقسام انتقام
فرمود انتقامي كه اينها دارند ميگيرند روي نمكنشناسي است ﴿وَمَا نَقَمُوا إِلاّ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ﴾ اينها انتقام آن عنايتهاي الهي را دارند ميگيرند. انتقام آن اطعامهاي الهي را دارند ميگيرند. انتقامها دو قسم است، انتقامهاي بد. انتقامهاي خوب كه بالأخره خدا فرمود: ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ﴾[32] اينها يك حساب ديگري دارد. انتقامهاي بد اقسامي دارد كه حالا قرآن دو قسم آن را به اين صورت ذكر ميكند. پس انتقام خوب آن است كه انسان از ظالم انتقام بگيرد فرمود: ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِينَ مُنتَقِمُونَ﴾ اين حساب ديگري دارد. اما انتقام بيجا و انتقام بد اقسامي دارد كه دو قسمش را اين بخش از آيات قران كريم عهدهدار است. اينكه يك انتقام فرهنگي است. يعني يك كسي ايدهاي دارد قاطع و ديگران حق تشخيص دارند و به سراغ آن ايده و مكتب حق رفتند اينها آن قدرت را ندارند كه در فضاي فرهنگي خودشان را تطبيق بدهند، دارند از آنهايي كه پيشرفت كردند در مسايل فرهنگي انتقام ميگيرند. اين همان است كه در سورهٴ مباركهٴ «مائده» آمده است در سورهٴ «توبه» آمده در «معارج» آمده كه فرمود اينها انتقام نگرفتند از عدهاي مگر بر اساس اينكه آنها مؤمن شدند در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» به اين صورت است. كه اينها آيه 126 اين است كه ﴿وَمَا تَنْقِمُ مِنَّا إِلاّ أَنْ آمَنَّا بِآيَاتِ رَبِّنَا لَمَّا جَاءَتْنَا رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَيْنَا صَبْراً وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِينَ﴾ فرمود شما از ما انتقام نگرفتيد مگر اينكه ما مسلمان شديم و شما بر كفرتان باقي هستيد. آيات الهي آمد ما تشخيص داديم و شما بر كفر باقي مانديد حالا ميخواهيد از ما انتقام بگيريد. همين مضمون در سورهٴ مباركهٴ «مائده» به اين صورت بيان شد كه اينها انتقامي كه از مؤمنين ميگيرند در حقيقت انتقامي است كه كافر از مؤمن ميگيرد.آيهٴ 59 سورهٴ «مائده» اين است كه ﴿قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ هَلْ تَنْقِمُونَ مِنَّا إِلاّ أَنْ آمَنَّا بِاللّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَيْنَا وَمَا أُنْزِلَ مِن قَبْلُ وَأَنَّ أَكْثَرَكُمْ فَاسِقُونَ﴾ شما انتقامي كه از ما ميگيريد اين است كه ما حق را تشخيص داديم و مسلمان شديم ولي شما همچنان در پي ضلالت هستيد. سورهٴ مباركهٴ «بروج» هم همين مضمون را دارد آيهٴ هشت سورهٴ مباركهٴ «بروج» اين است كه ﴿وَهُمْ عَلَي مَا يَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِينَ شُهُودٌ ٭ وَمَا نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاّ أَن يُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ﴾[33] چون اينها به ذات اقدس الهي ايمان آوردند تبهكاران اصحاب اخدود از اينها انتقام گرفتند. اين انتقامهاي فرهنگي است كه عقب افتادههاي فرهنگي از پيشگامان فرهنگي ميگيرند.
انتقام ناجوانمردانه و قدرنشناسانه منافقان
اما آنچه كه در اين آيه محل بحث است اين است كه يك انتقام ناجوانمردانه و نمك نشناسانهاي است كه آن كسي كه در كنار سفره آدم تربيت شده است از آدم انتقام بگيرد. تعبير انتقام هم تعبيري است براي او زننده و كوبنده. شما حق انتقام نداريد ما كار بدي نكرديم جز نيكي چيزي نكرديم همان بيت معروفي كه در «مغني» مطالعه فرموديد كه اينها هيچ عيبي ندارند مگر اينكه شمشيرهايشان تيز است يا؟؟؟؟ خب فرمود: ﴿وَمَا نَقَمُوا إِلاّ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ﴾ ذات اقدس الهي شما را بينياز كرده است همه چيز به شما داده است و حالا داريد اينطور زندگي ميكنيد چه انتقامي داريد بگيريد؟ شما مگر قبل از انقلاب را نديديد؟ قبل از انقلاب نبوديد؟
پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مجراي فضل و مظهر اغناي الهي
يك حديثي را مرحوم امينالاسلام ذكر ميكند كه شما بگرديد در جوامع روايي حتماً پيدا كنيد كه جزء غرر احاديث است خيلي اين حديث بلند است و آن اين است كه گروهي خدمت پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسيدند خطيب آنها داشت سخنراني ميكرد. قبلاً اين بحثها گذشت كه ﴿وَاللّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن يُرْضُوهُ﴾[34] در ذيل آن آيه گذشت. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ لِمَا يُحْيِيكُمْ﴾[35] گذشت كه در هر جا ذات اقدس الهي وقتي اسم پيامبر را در كنار خود ذكر ميكند در آن عناصر محوري هرگز ضمير تثنيه ذكر نميكند يا فعل را تثنيه نميآورد. فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلّهِ وَلِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاكُمْ﴾ نه دعواكم چون پيامبر در برابر خدا جز فرمان خدا چيزي را اعلام نميكند از خودش كه چيزي را ندارد يا ﴿وَاللّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن يُرْضُوهُ﴾ نه يرضوهما. چون رضاي پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فاني در رضاي خداست. او در برابر خدا كه رضاي مستقل ندارد اينجا هم به همين صورت است؛ فرمود: ﴿إِلاّ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ﴾ نه من فضلهما. چون پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در برابر فضل خدا كه فضلي ندارد اين هم از آيات نوراني است كه شفاعت پيامبر را ثابت ميكند بالأخره خدا مغني است و پيامبر مظهر اغناي اوست. اگر غنايي نصيب كسي ميشود به وسيله ذات اقدس الهي و پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از فضل الهي ميگيرد و انسان را توانگر ميكند توانگر علم توانگر مال توانگر قدرت توانگرهاي ثروت او مظهر ﴿هُوَ الْغَنِيُّ﴾[36] است اقني فاغني خدا هم قنيه ميدهد يعني سرمايه ميدهد هم غنا ميدهد يعني بينيازي. اقني فاغني. در اين كريمه وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مجراي اغناي الهي شد كه او انسان را غني ميكند از ناحيه فضل خدا پس خطوط كلي قران روي توحيد دور ميزند مشخص است اين روايت را كه مرحوم امين الاسلام در مجمعالبيان ذكر كرد حتماً از جوامع روايي سندش را پيدا كنيد دارد گروهي آمدند نزد پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خطيبشان گفت كه ﴿من اطاع الله ورسوله فقد اهتدي ومن عصاهما فقد غوي﴾ هركس مطيع خدا و پيامبر بود هدايت شد و هر كس خدا و پيامبر را معصيت كرد گرفتار غوايت و انحراف شد. «من اطاع الله و رسوله فقد اهتدي» اين جمله را پيامبر گوش داد و چيزي نفرمود جمله دوم كه خطيب گفت: و من عصاهما فقد غوي ضمير تثنيه آورد در حضور جمع وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «بئس خطيب القوم انت» بد سخنراني هستي تو اين چه طرز حرف زدن است؟ عرض كرد چه بگويم يا رسول الله؟ فرمود: «ومن يعص الله و رسوله» نه «و من عصاهما». مگر ذات اقدس الهي مبدأي است كه تثنيهبردار است؟ مگر ميشود ضمير تثنيه آورد؟ مگر ميشود پيامبر را در رديف خداوند به صورت ضمير تثنيه آورد؟ «بئس الخطيب قوم انت» عرض كرد چشم. من هم عرض ميكنم «ومن يعص الله ورسوله فقد غوي» اين را حتماً پيدا كنيد از نظر سند. از غرر روايات ماست. فرمود: ﴿وَمَا نَقَمُوا إِلاّ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ﴾ اگر ذات مقدس پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) شفاعت دارد كه دارد اغنا دارد كه دارد بركت دارد كه دارد و هزارها لطف دارد كه دارد «من فضل الله» است ﴿أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ﴾ خب در چنين فضايي باز ذات اقدس الهي راه توبه را باز گذاشته است فرمود: ﴿فَإِن يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ﴾ در اين شرايط هم باز هم اگر اينها برگردند راه توبه باز است ﴿فَإِن يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَإِن يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ عَذَاباً أَلِيماً﴾
« والحمدلله رب العالمين»