80/11/13
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 71 الی 73
﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمْ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾(71)﴿وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾(72)﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِير﴾(73)
امر به معروف و نهي از منكر در سايهٴ ولايت متقابل مؤمنان
اگر اين جمله كه به حسب ظاهر خبر است در صدد انشا باشد، در صدد جعل ولايت است براي مؤمنين و مؤمنات ولايت متقابل و همچنين در صدد امر به امر به معروف و نهي از منكر و امر به اقامه صلات ايتاي زكات و امر به اطاعت از خدا و پيامبر است. قهراً با آيهاي كه درباره منافقين و منافقات نازل شده است كه در آنجا سخن از ولايت نيامده ميتواند هماهنگ باشد. چون خداوند ولايت را براي مؤمنين و مؤمنات جعل كرده است. براي منافقين و منافقات كه جعل نكرده است. اگر مستقيماً در صدد وصف باشد و انشا ضمناً استفاده شود حقيقت ولايت كه قرب است بين منافقون و منافقات نيست اينها از يكديگر دور هستند چون دشمن يكديگرند. ﴿الأخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾[1] و عداوت همان تعدي و تجاوز و فاصله را ميرساند. ولا آن قرب و نزديكي را تفهيم ميكند. چون منافقات و منافقون واقعاً از هم جدا هستند و نشانه اين جدايي آن است كه ﴿الأخِلاَّءُ يَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ﴾ و از طرفي هم ﴿كُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا﴾ لعن متقابل است و عداوت متقابل است چنين چيزي با ولايت جمع نميشود.
معناي ولايت دربارهٴ كافران و منافقان
و اگر در آيات ديگر نظير آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «انفال» آمده آيهٴ 73 كه ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ﴾ يا در سورهٴ مباركهٴ «مائده» آيهٴ 51 به اين صورت آمده است ﴿يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَي أَوْلِيَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ﴾ اين به معناي سرپرستي ظاهري است در امور دنيايي كه در حقيقت يك عداوتي در درون اين سرپرستي نهادينه شده است. اين سرپرستي به معناي ولاي قرب و نزديكي و محبت و نصرت نيست. آنطوري كافران سرپرست يكديگرند كه آتش سرپرست هيزم است همانطوري كه در سورهٴ «حديد» فرمود:[2] مأواي آنها آتش است و آتش مولاي بدي است والي بدي است ولي بدي است براي اينكه مولّي عليه او را ميرنجاند و از بين ميبرد. اگر والي به معناي سرپرست باشد به اين معنا منافقون و منافقات، كفار و منافق ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ﴾ آنطوري كه آتش ولي هيزم است آن طوري كه مولاي هيزم است و اگر حقيقت ولايت به معناي نصرت و محبت است اينها هرگز ولي يكديگر نيستند. چون در سورهٴ مباركهٴ «حديد» آنجا اشاره فرمود كه مأواي اينها آتش است و آتش مولاي اينهاست. اينها در جهنم حضور دارند و تحت ولايت جهنم هستند. آيهٴ 15 سورهٴ «حديد» اين بود. ﴿فَالْيَوْمَ لاَ يُؤْخَذُ مِنكُمْ فِدْيَةٌ وَلاَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلكُمْ﴾ خب پس اگر ولي به معناي والي و سرپرست شد، اعم از اينكه مولّي عليه را به خود نزديك كند يا مولّي عليه را از بين ببرد، اعم از آنكه نصرت مولّي عليه را داشته باشد يا كينه او را، اعم از آن است كه فاصله كم شود يا زياد. اگر مولي به اين معنا باشد كفار ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ﴾، منافقين و منافقات ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ﴾ هستند. اما اگر در حقيقت ولايت نصرت و محبت و مودّت مأخوذ باشد اينها عدو يكديگرند. روي اين دو نكته است كه قران كريم گاهي كفار را و همچنين منافقات منافقين را اولياي يكديگر ميداند گاهي هم از تعبير به اوليا پرهيز ميكند. آيهاي ندارد كه اينها ولي هم نيستند تا اينكه احياناً تضاد حس شود. گاهي تصريح ميكند كه اينها ولي يكديگر هستند و گاهي چيزي نميگويد. نظير آيات محل بحث سورهٴ «توبه» نه اينكه بگويد اينها ولي هم نيستند تا اينكه آيات با هم اختلاف داشته باشند.
تبيين اختلاف توافقها در مسئله امر به معروف و نهي از منكر
مطلب ديگر آن است كه اين جريان امر به معروف و نهي از منكر اگر از اين آيه حكم انشا استفاده بشود آن نزاع معروفي كه در كتابهاي فقهي مطرح است احيا خواهد شد، چون چند تا مسأله مورد اختلاف است. در اينكه امر به معروف و نهي از منكر نقلاً واجب است بين علما اختلافي نيست اما آيا دليل عقلي بر وجوب امر به معروف و نهي از منكر هم هست يا نه ؟افرادي مثل مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) قايل به وجوب عقلياند در كنار دليل نقلي، افرادي مثل سيد مرتضي(رضوان الله عليه) و همفكرانشان منكر دليل عقلي و وجوب عقلي هستند. ولي علي اي حال وجوب نقلي مورد اتفاق فريقين است. مطلب ديگري كه مورد اختلاف است اين است كه امر به معروف و نهي از منكر واجب عيني است نظير آنچه كه مرحوم شيخ طوسي دارد و محقق در شريئع دارد و مانند آن يا نه واجب كفايي است كه ديگران قايلاند. افرادي مثل مرحوم شيخ طوسي، محقق در شرايع قائلاند كه امر به معروف واجب عيني است كه به هر فردي واجب است منتها وقتي يكي قيام كرد موضوع منتفي ميشود وقتي موضوع منتفي شد از ديگران ساقط است. نه اينكه نظير واجب كفايي باشد كه صرف قيام يكي كافي باشد و احدهم مكلف باشد مثلاً بلكه همه مكلفاند منتها با قيام بعضيها موضوع منتفي است. فرق است بين اينكه در اثر انتفاي موضوع حكم ساقط بشود يا نه چون واجب كفايي است و بعضيها قيام كردند ساقط ميشود مرحوم شيخ طوسي و محقق و مانند آنها نظر شريفشان اين است كه امر به معروف و نهي از منكر واجب عيني است منتها بر اثر قيام بعضيها چون موضوع از بين ميرود حكم ساقط ميشود. ديگران بر ايناند كه واجب كفايي است. منشأ اختلاف نظر هم اختلاف آيات و ادلهاي است كه مسأله امر به معروف و نهي از منكر را به همراه دارد.
وجوب كفايي امر به معروف و نهي از منكر با استفاده از آيه
آيهٴ 104 سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» اين است ﴿وَلِتَكُن مِنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلي الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾ خواستند از اين «من» تبعيض بفهمند كه از شما كسي باشد كه امر به معروف بكند. از اين آيه بيش از وجوب كفايي استفاده نميشود. ديگران ميگويند اين «من» جنس را ميفهماند نه اينكه تبعيض باشد. يعني از جنس شما و سنخ شما امتي باشد كه اين كار را انجام ميدهد مهمترين آيهاي كه مسأله امر به معروف را در بر دارد، يكي اش همين آيهٴ 104 سورهٴ «آلعمران» است كه به صورت امر ذكر فرمود. فرمود: ﴿وَلِتَكُن مِنكُمْ أُمَّةٌ﴾ كه ﴿يَدْعُونَ إِلي الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾ بارها به عرضتان رسيد كه موعظه و ارشاد و اينها كاملاً بحثش از امر به معروف و نهي از منكر جداست. امر به معروف و نهي از منكر يك ولايت است، يك فرمانروايي متقابل است. اين كار را بكن آن كار را نكن. اما موعظه و سخنراني آن جزء دعوت به خير است، مرز امر به معروف و نهي از منكر از موعظه و سخنراني و كتاب نوشتن اينها كاملاً جداست. امر به معروف امر است و نهي از منكر نهي است، انشا است و وجوب اطاعت دارد. امر مولوي است منتها ولايت متقابل. دعوت به خير چيز ديگر است. تعليم چيز ديگر است آنجا كه كسي چيزي نميداند جاي تعليم است، آنجا كه ميداند ولي يادش رفته جان تذكره و تنبيه است، آنجا كه ميداند ولي معذور است جاي راهگشايي و گرهگشايي است و مانند آن. آنجا كه شخص عالماً و عامداً دارد معصيت ميكند اينجا جاي مبارزه است، جاي جهاد است لذا غالباً امر به معروف و نهي از منكر را در جهاد ذكر ميكنند. پس مسأله موعظه و ارشاد و نصيحت و دلالت و تنبيه و تذكره و تعليم كاملاً مرزش جداست. مقام فرمانروايي است كه اين را بكن و آن را نكن چرا كردي و چرا ميخواهي بكني؟ چرا دير ميجنبي؟ اين است و اين ولايت حقي است متقابل كه اسلام جعل كرده است كه هر فردي نسبت به هر فرد ديگر اين ولايت را دارد. يك ولايت مشروع مجعول متقابل است. بنابراين از آيه 104 نميشود تبعيض فهميد.
اطاعت نكردن از امر به معروف و نهي از منكر، مستلزم مخالفت با حكم الهي و ولايت مؤمنان
اگر آيه محل بحث در صدد انشا باشد اين دلالت ميكند بر وجوب عمومي كه ﴿الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ﴾ اين حكم انشايي اول حكم انشايي دوم بايد امر به معروف و نهي از منكر بكنند در اثر اين ولاي متقابل و ديگري حق معصيت ندارد يعني اگر كسي ـ معاذالله ـ يك گناهي را دارد انجام ميدهد يك مؤمني هم كه همه شرايط امر به معروف و نهي از منكر در او هست او را نهي ميكند از اين منكر كه چرا اين كار را ميكني؟ و آن شخص با بياعتنايي آن كار را انجام ميدهد اين دو تا گناه كرده است نه يك گناه. يك گناه كرده كه حرف خدا را نشنيده و يك گناه كرده كه حرف مولاي خود را اطاعت نكرده و اين همين زيد است كه مولاي اوست. مثل اينكه پدر كسي اگر نهي بكند پسر خود را كه مبادا اين كار را بكني آن شخص اين گناه را انجام بدهد دو تا معصيت كرده است يكي امر خدا را دومي امر پدر را كه مولاي اوست. منتها اينگونه از ولاها چون مجعول الهي است به دسترو خداست بازگشت همه اين تكاليف به دستور خدا برميگردد. يعني دو تا حكم خدا را اين شخص زير پا گذاشته است. اگر ما از اين آيهٴ 71 سورهٴ «توبه» كه محل بحث است حكم انشايي استنباط كرديم چه اينكه بعيد نيست، آنگاه يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر براي كل جامعه ايماني است. ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ﴾ حالا كه ولايت متقابل جعل شده است وظيفهشان اين است كه ﴿يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾ و مانند آن.
شمول اوصاف ذكر شده در آيه بر همه مؤمنان
پرسش ...
پاسخ: نه اين اوصاف خمسه براي كل مؤمنين و مؤمنات است. ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ﴾ آن وقت ﴿يَأْمُرُون﴾ همين مؤمنون و مؤمنات ﴿بِالْمَعْرُوفِ﴾ و همين مؤمنون و مؤمنات و جامعه ايماني ﴿يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر﴾ همين مؤمنون و مؤمنات ﴿يُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ﴾ نه اينكه اين اوصاف براي گروهي از آنها باشد. مسأله اقامه نماز و ايتاي زكات اطاعت از خدا اطاعت از پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) همه اينها احكامي است كه متعلق به جامعه ايماني است.
ادلّه وجوب امر به معروف و نهي از منكر و لزوم اطاعت از آمر به معروف و ناهي از منكر
پرسش ...
پاسخ: خب آنهايي كه مثل مرحوم شيخ طوسياند و قايل به وجوب عقلياند، ميگويند دليل عقلي داريم بر وجوب اين يك چيزي است كه هم دليل عقلي داريم بر وجوب هم دليل نقلي داريم بر وجوب. اما آنها كه منكر دليل عقلياند فقط دليل نقلي بر وجوب است دليل نقلي كه بر وجوب شد وجوب اطاعت را به همراه دارد بالملازمه چون ممكن نيست كه بر كسي امر واجب باشد ولي بر آن مخاطب ائتمار واجب نباشد. و صحيح نيست بر كسي نهي واجب باشد بر آن مخاطب تناهي و انتها واجب نباشد اگر بر زيدي كه عالم است و واجد شرايط امر به معروف است، واجب است كه عمرو را نهي كند ،بر عمرو هم واجب است كه منتهي بشود، نهي پذير بشود، اطاعت كند.
پرسش ...
پاسخ: خود اين مسئوليت و خود اين حكم براي اينكه ضامن اجراي اوست، حرمت خاص خودش را دارد، احترام مخصوص خودش را دارد. گرچه اين وسيله است براي آن، اما اين يك واجب جدايي است اين پشتوانه آن است. يك وقت است كه شخص دارد موعظه ميكند ياد ميدهد ارشاد ميكند كه بدان فلان چيز واجب است و فلان چيز حرام است. حالا كه مثلاً ميخواهي مكه بروي ايام حج و عمره است فلان چيز در حال احرام حرام است فلان چيز در حال احرام واجب است، اينها را دارد ميگويد. حالا موعظه ميكند، ،روحاني كاروان است، نصيحت ميكند، هدايت ميكند، تعليم ميدهد، اينها براي تعليم و ارشاد است ولي در موقع عمل ميبيند كه شخص در حال احرام دارد صيد ميكند، همه مسايل را هم ميداند، اينجا به او ميگويد كه نكن اين كار را. بر اين شخص اگر صيد كرده دو تا گناه مترتب است. يكي ﴿لاَ تَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ﴾[3] را زير پا گذاشته است و يكي نهي از منكر را زير پا گذاشته است. اين نهي از منكر مقام ولايت متقابل جامعه اسلامي نسبت به يكديگر است، غير از مسأله ارشاد است.
وظيفه مؤمنان اختيارات و حكومت اسلامي در اجراي امر به معروف و نهي از منكر
پرسش ...
پاسخ: حالا كارهايي كه مربوط به ضرب و امثال ذلك است آن مرحله سوم و چهارم امر به معروف و نهي از منكر است كه قوه اجرايي و قوه قهريه پشتش است منتها به دستگاه دولت مربوط است يعني. يعني چهار مرحله كه براي امر به معروف و نهي از منكر است دو مرحلهاش مربوط به توده مردم است. يكي آن انزجار قلبي است كه هيچ يكي هم بازداشتن كه اين كار را نكن، هر كسي ميتواند جلوي ديگري را بگيرد با فرمان دادن آنطوري كه پليس فرمان ميدهد، آنطوري كه ديگران فرمان ميدهند. اگر او گوش نكرد و احتياج به نيروي قهري است كه او را بگيرند با زدن و مانند آن يك كسي دارد سرقت مسلحانه ميكند، كسي معصيتي را دارد انجام ميدهد يا ماه رمضان علني دارد روزه ميخورد، خب آدم بايد جلويش را بگيرد. جلويش را بگيرد يعني چه؟ حالا اگر واقعاً مريض است و مسافر است كه نهي از منكر نيست، نصيحت ميكند و تعليم و تذكر ميدهد كه ارشاد است اما كسي عالماً و عامداً دارد روزه ميگيرد، اين بايد جلويش را بگيرند، يعني اعتراض بكنند كه اينكار را نكن بعد از آن انزجار قبلي. اگر اينها اثر نكرد حالا بايد مسأله قهر و زدن و اينها باشد. از اين مرحله سوم به بعد يا بالاتر از زدن كه حتي گاهي به كشتن ميرسد، اين ديگر مربوط به حكومت است وگرنه ميشود هرج و مرج. حالا اگر كسي دارد سرقت مسلحانه ميكند خب آدم همينطور بايد نگاه كند يا بايد جلويش را بگيرد. او چون مسلح است يك نيروي مسلحي ميخواهد كه جلويش را بگيرد. اين كار دولت است، ديگر كار افراد نيست، ولو در اين درگيري چهار نفر كشته بشوند، اين كشته شدن از باب نهي از منكر است. كار نهي از منكر اين است كه جلوي فساد را بگيرند كه نكن. اگر كسي يك جرمي را مرتكب شد و بر دستگاه قضايي ثابت شد، از آن به بعد دستگاه قضايي همين قوه قهريه را اعمال ميكند حالا يا با زدن است يا با زندان كردن است يا با اعدام است، ميزند يا اعدام ميكند كه چرا اين كار را كردي؟ فرق نهي از منكر با قضا و تعزير اين است كه يكي براي قبل از وقوع جرم است، پيشگيري از وقوع جرم است كه جرم واقع نشود. لذا حدي ندارد، مرزي ندارد، درگيري است چهار نفر از اين طرف كشته ميشوند و چهار نفر از آن طرف. گاهي هم ممكن است كه به جاي زدن كسي بميرد، حالا ممكن است كه كسي در صدد تجاوز است، در صدد تجاوز به ناموس ديگري است و اين دارد جلويش راميگيرد و آن هم ميزند در اين زدن او كشته شد،
تفاوت نهي از منكر با حد و تعزير
اينها از سنخ حدود نيست چون حدود مرزش مشخص است، اما در نهي از منكر در دفاع كردن اين مرز ندارد گرچه مرز و خطوط كلي آن مشخص است. غرض آن است كه نهي از منكر تفاوت جوهري دارد با حكم تعزير و قضا. يكي براي قبل از وقوع جرم است و براي پيشگيري است و اينكه اين حادثه واقع نشود و يكي اينكه اگر واقع شده است و ثابت شده است كه جرم است و اين جرم را فلان شخص مرتكب شد، اسنادش هم به صورت علم و عمد است يعني اين سه عنصر محوري كه براي قاضي ثابت بشود آنگاه مساله حد و تعزير مطرح است. بايد ثابت شود كه اين مسأله جرم است و ثابت شود كه اين زيد اين جرم را مرتكب شد و ثابت شود كه استناد اين جرم به زيد از روي علم و عمد بود نه روي سهو و نسيان و اشتباه و مانند آن بود. آنگاه حدي دارد و تعزيري دارد كه اختصاصات خاص خود را دارد. غرض آن است كه يك حكم تكليفي مستقل و مستأنف است، از نسخ ارشاد نيست.
تفاوت ولايت منافقان با ولايت مؤمنان
خب پس سرّ اينكه در قرآن كريم يك جا ولا را براي كفار و منافقين ثابت ميكند و جاي ديگر تعرض نميكند نه نفي ميكند ،سرّش اين است كه ولا دو قسم است در حقيقت. در آيات محل بحث سورهٴ «توبه» نسبت به منافقين يعني آيهٴ 67 در همين سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ ديگر اولياء بعض نگفت. سرّش همين است كه اشاره شد بر خلاف آيهٴ 71 كه محل بحث است در همين سورهٴ «توبه» فرمود: ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ﴾
پرسش ...
پاسخ: بله آن براي آن است كه همان ولايت مشئوم باطل را دارند كه ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ﴾ بعض كه در آيهٴ 73 سورهٴ «انفال» بود كه گذشت ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ﴾ آنطوري كه ﴿هِيَ مَوْلكُمْ﴾[4] همانطور كه آتش مولاي هيزم است.
اين امر به منكر يا نهي از معروف آن طور ولايي را تداعي ميكند كه آتش نسبت به هيزم آن تداعي را دارد چون نهي از معروف و امر به منكر امر به سوختن است در حقيقت.
تفاوت تعبير ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ آيهٴ محل بحث ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ سورهٴ حديد
مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود: ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ و در سورهٴ مباركهٴ «حديد» ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ ندارد سرّش اين است كه در سورهٴ مباركهٴ «حديد» همان سه قسمتي را كه در قيامت مطرح است كه مردم به سه گروه تقسيم شدهاند. يك عده اصحاب مشئمهاند و يك عده اصحاب ميمنهاند و يك عده سابق ومقرباند، در آيهٴ بيست سورهٴ «حديد» آنجا اينگونه آمده است ﴿وَفِي الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ﴾ يك كه اصحاب شمال گرفتارند ﴿وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ﴾ كه اصحاب اليمين و اصحاب الميمنه بهره ميبرند دو، ﴿وَرِضْوَانٌ﴾ سه. در آنجا نفرمود: ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ سرّش آن است كه در آنجا به سه حالت در قيامت اشاره كرد ، درباره اولي ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ را نفرمود ،درباره سومي هم ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ را نفرمود، درباره دومي كه وسطي است ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ را ذكر فرمود كه هم قرينه باشد براي اولي و هم قرينه باشد براي سومي. عبارت اين خواهد شد كه ﴿وَفِي الآخِرَةِ عَذَابٌ شَدِيدٌ﴾ يعني ﴿مِنَ اللَّهِ﴾ ﴿وَمَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ﴾[5] كه جمله دوم است ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ كه جمله سوم است. منتها چون اين ﴿مِنَ اللّهِ﴾ در وسط قرار گرفته است هم ميتواند قرينه باشد براي اول و هم قرينه براي سوم. بيمناسبت آنجا ﴿رِضْوَانٌ مِنَ اللّه﴾ را نفرمود اما در آيه محل بحث در سورهٴ مباركهٴ «توبه» چون جنات من الله باشد، اينها نيامد لذا لازم شد كه بگويد كه ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾
وعده ضمني خداوند به رضوان الهي در آيهٴ محل بحث
اين هم در بحث قبل اشاره شد كه اين يك جمله مستقلي است و گرچه وعده ضمني استفاده ميشود ولي صريحاً ذات اقدس الهي مؤمنين ومؤمنات عادي را به مقام رضوان وعده نداد ﴿وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ كه ﴿خَالِدِينَ فِيهَا﴾ اين يك وعده و همچنين ﴿مَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْن﴾ را وعده داد اما ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ﴾ و نه رضواناً. منصوب نيست كه زير پوشش وعده قرار بگيرد چون هر مؤمني درخور ورود به مقام شامخ رضوان نيست. جنات عدن هم از يك نظر از ﴿جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ﴾ برتر است چون از معدن بهشت بودن و از اصل بهشت بودن، مقر بهشت بودن خبر ميدهد.
پرسش ...
پاسخ: بله منتها مقام رضوان اصطلاحاً وقتي در مقابل جنات تجري قرار بگيرد و مقابل مساكن طيبه قرار بگيرد مقام برتر را نشان ميدهد. مثل اينكه همان آيه سورهٴ مباركهٴ «حديد» هم همينطور است ديگر براي اينكه فرمود: ﴿مَغْفِرَةٌ مِنَ اللَّهِ وَرِضْوَانٌ﴾ اين تفسير قاطع شركت است براي اينكه آن مغفرت هم يقيناً رضوان است و رضايت را به همراه دارد. آن مقام شامخ و ممتاز رضوان جدا است وگرنه مغفرت كه بدون رضايت نخواهد بود.
﴿مِنَ اللّهِ﴾ بودن رحمت الهي و ﴿عِندَ اللّهِ﴾ بودن رحمت و غضب الهي
پرسش ...
پاسخ: من الله است من عند الله نيست. آنجا هم همين است ﴿مَا أَصَابَكَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَكَ مِن سَيِّئَةٍ فَمِن نَفْسِكَ﴾[6] بعد فرمود: ﴿قُلْ كُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ فَمَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ يَكَادُونَ يَفْقَهُونَ حَدِيثاً﴾[7] اين من الله در اين گونه از موارد يعني از نزد ذات اقدس الهي اين دستورات ميآيد لكن منشأش در قيامت در جهنم هم ميگويند: ﴿ذُقْ إِنَّكَ أَنتَ الْعَزِيزُ الْكَرِيمُ﴾[8] همين است كه فراهم كردي ،اين همان است كه تهيه كردي، اين طعام شماست كه تهيه كردي و فرستادي. از طرف ما جز رحمت و دستور چيزي نيامده است، منتها شما اينها را به اين صورت درآوردي ﴿طَعَامُ الأثِيمِ﴾ كردي.
پرسش ...
پاسخ: منشأش كه گناهان و سيئات باشد من نفس اينهاست اما آنجا كه آمدند من نشئيه كه اعم از عند و غير عند است ،از ذات اقدس الهي صادر ميشود چون فرمود: ﴿كُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است اينجا هم كه دارد من الله منشأ فاعليش الله است ولي منشأ قابليش همان است كه شما غذاي خودتان را داريد ميخوريد، چيزي ما اضافه نكرديم آنچه را كه شما ﴿مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلاّ النَّارَ﴾[9] همان را اينجا مشاهده ميكنيد. چيز ديگري ما اضافه نكرديم. عفو كرديم كه اضافه نكرديم.
دستور خداوند به مبارزه و خشونت عليه كافران و منافقان پس از مرحله موعظه و رحمت
بعد فرمود: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ﴾ اين حكم خاصي كه متوجه پيامبر(صلي الله عليه و آله) شده است امت را هم در بر ميگيرد و پيامبر(صلي الله عليه و آله) مسئول اجرا و ديگران هم موظف به تبعيت هستند. جهاد به معناي مبارزه است. گاهي به صورت مبارزه مسلحانه است و گاهي به صورت مبارزه فرهنگي است و گاهي هم به معني جهاد اكبر و تهذيب نفس و امثال ذلك است. اگر جهاد به معناي همان خونريزي ميدان جنگ باشد و با شمشير و تير باشد اين درباره خصوص كفار است. براي اينكه منافق از آن جهت كه به حسب ظاهر اسلام را پذيرفته است از مزاياي حوزه اسلامي استفاده ميكند. اما اگر به معني عام باشد يعني مطلق مبارزه، منافقان هم مشمول اين مبارزه هستند يعني نظام اسلامي بايد با منافقين هم مبارزه كند منتها توطئه او را خنثي كند دسيسههاي او شبهات او را، القائات او را تبطئههاي او را كارشكنيهاي او را از بين ببرد. ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ﴾ بعد از اينكه ذات اقدس الهي دستور داد چه در سورهٴ «نحل» و چه در موارد ديگر كه آنها را به دين دعوت كنيد ﴿ادْعُ إِلَي سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾[10] بعد از اينكه در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» گذشت فرمود كه با اينها نرمرفتار باش ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ﴾[11] دستور ليّن و نرم بودن را داد بعد از اينكه قران كريم فرمود به ياد حضرت موسي و هارون باش ﴿وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ مُوسَي﴾[12] بعد قصه موسي را هم شرح داد كه خدا به موسي و هارون(سلام الله عليهما) فرمود: ﴿فَقُولاَ لَهُ قَوْلاً لَّيِّناً لَّعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَي﴾[13] بعد از همه اين مراحل فرمود اگر هيچكدام از اينها اثر نكرد آنگاه ﴿وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾ نوبت مبارزه ميرسد و نوبت غلظت و خشونت. اين غلظت بعد از گذراندن همه آن مراحل است. چه اينكه خود ذات اقدس الهي تمام درهاي رحمت را بازكرد «انت الذي فتحت لعبادك بابا الي عفوك سميته التوبة فقلت ﴿تُوبُوا إِلَي اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحاً﴾»[14] همه اين راهها را باز كرده تا بنده گنهكار برگردد. اگر اصرار ورزيد از آن به بعد ديگر «اشد النكال و النقمة»[15] طوري كه ﴿لَا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ ٭ وَلاَ يُوثِقُ وَثَاقَهُ أَحَدٌ﴾[16] بنابراين اين مرحله پاياني است كه فرمود: ﴿وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾ و الا آن مراحل قبلي را پشت سر گذاشتند. ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾ بعضيها نقل ميكردند كه «جاهد الكفار بالمنافقين» اما خب آن نقل چندان قابل اعتماد نيست نقل معروف همين است.
دفاعي بودن مبارزات پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
﴿وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ﴾ مجاهده كردن وجود مبارك پيامبر با كفار قسمت مهمش جنبه دفاعي داشت حتي آن جنگهايي كه به حسب ظاهر دفاع مستقيم بود، آن هم جنبه دفاعي داشت منتها دفاع دو گونه است. يك وقت است كه يك كسي دارد سرريز ميكند و حمله ميكند مهاجم است انسان از خودش دفاع ميكند يك وقتي نميگذارد يك عده مظلوم مستضعف پا برهنه به دين آشنا بشوند و حرف دين به آنها برسد اينها كساني هستند كه ﴿يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ﴾[17] بازگشت چنين دفاعي به دفع است. يعني حق مظلوم را زنده كردن و جلوي ظلم ظالم را گرفتن در حقيقت يك دفاعي است از طرف مظلوم. به اين معنا تمام جنگهاي اسلامي جنبه دفاع دارد وگرنه غرض كشورگيري و لشگركشي براي كشورگشايي امثال ذلك نبود. اگر اين است تمام مواردي كه حتي آنجايي كه به حسب ظاهر جنگ ابتدايي است براي اينكه وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله) نامه نوشتند نامه را پاره كردند و قاصد را كشتند نگذاشتند دعوت پيامبر به اين مردم محروم برسد كه تشنه اين دين هستند اينها كسانياند كه ﴿يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾[18] هم ناهياند و هم نايي. اينها نميگذارند كه نداي اسلام به اين محرومان برسد، آن وقت اسلام به حمايت از اين مستضعف و محروم قيام ميكند و اين مستكبر را سر جاي خودش مينشاند. روي اين تحليل تمام جهادهاي اسلام ميشود جهادهاي دفاعي وگرنه جهاد ابتدايي به آن معنا كه كسي قصد كشورگيري و امثال ذلك نبود. ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ﴾
« والحمدلله رب العالمين»