درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

80/11/10

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 71 الی 73

 

﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمْ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾(71)﴿وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾(72)﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِير﴾(73)

 

توحيد، بهترين عامل وحدت امت اسلام

امت اسلامي چون يك وحدت الهي دارند و موحد هستند اوصاف خاص خودشان را هم خواهند داشت. پراكنده نيستند اين‌چنين نيست كه ﴿تَحْسَبُهُمْ جَمِيعاً وقُلُوبُهُمْ شَتَّي﴾[1] اينها هم ظاهرشان جميع است و هم باطنشان جميع. لذا ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِيَاءُ بَعْضٍ﴾ هستند. براي اينكه اين ولاي متقابل محفوظ بماند، مي‌فرمايد به چيزي متوجه باشيد كه عامل وحدت شماست. توحيد بهترين عامل وحدت است. چيزي كه بوي طبيعت مي‌دهد و از نشئه كثرت برخاست اين مانع وحدت است چيزي كه رايحه وحدت مي‌دهد و از عالم ماوراي طبيعت تنزل كرده است اين عامل وحدت است. لذا ذات اقدس الهي براي پيدايش اين وحدت و حفظ اين اتحاد فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً﴾[2] اين حبل شما را به الله دعوت مي‌كند كه واحد است و اين واحد منشأ وحدت خواهد بود. نه تنها همه شما به قرآن و عترت تك تك شما متوسل بشويد بلكه با هم متمسك بشويد اين ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً﴾ يعني همه شما اين طناب الهي را بگيريد ولي باهم بگيريد. نظير اينكه مي‌گويند همه شما نماز بخوانيد ولي باهم بخوانيد و نماز را به جماعت بخوانيد. اگر همه نماز خواندند ولي به جماعت نخواندند اين دستور را عمل نكردند، براي اينكه نماز فرادا غير از نماز جماعت است، باهم نماز خواندن غير از صرف نماز خواندن است. باهم طناب الهي را گرفتن غير از تمسك به حبل الهي است به نحو فرادا. لذا براي اهميت اين مسأله هم كلمه جميعاً را در امر ذكر فرمود و هم جداگانه تفرق را نهي كرد. فرمود: ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا﴾[3] اين تفرق دوتا مصداق ندارد. يكي اينكه بعضيها متمسك باشند و بعضيها هم متمسك نباشند. ديگر اينكه همه متمسك هستند ولي كل بحاله و بحياله هر كدام به نوبه خود اين حبل را گرفته است. مثل اينكه در جريان نماز جماعت يا جمعه اگر بگويند نماز جمعه را بخوانيد چون در نماز جمعه فرادا كه صحيح نيست، آنجا هم بايد جماعت باشد. يا در نمازهاي عادي يوميه مثلاً گفتند عصر را بخوانيد ولي با جماعت بخوانيد و متفرق نشويد چون نماز جماعت دو تا قيد دارد كه يكي اصل نماز است و يكي باهم خواندن است، و مركب هم ينتفي بانتفاء احد اجزاء لذا تفرق و اختلاف دو تا مصداق دارد، يكي اينكه بعضي بخوانند و بعضي نخوانند و يكي اينكه همه مي‌خوانند ولي فرادا مي‌خوانند نه جماعت. براي اينكه چنين حادثه‌اي پيش نيايد فرمود ﴿وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا﴾ تا بشود اعتصام عمومي و ولاي متقابل حاصل بشود.

معناي ولاي متقابل مؤمنان نسبت به يكديگر

الآن كه فرمود ﴿الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ﴾ اين‌چنين نيست كه اين اوصافي را كه ذكر مي‌كند در قبال ولاي متقابل باشد كه اينها اولياي يكديگرند يك، امر به معروف و نهي از منكر مي‌كنند دو، نماز اقامه مي‌كنند سه، از اين قبيل نيست بلكه آنها را بدون واو ذكر فرمود تا به منزله شرح ولا باشد. معناي اينكه زنان باايمان و مردان باايمان اولياي يكديگرند چيست؟ ولاي متقابل آنها به چيست؟ اين است كه يكديگر را امر مي‌كنند و نماز را باهم مي‌خوانند و زكات را باهم مي‌دهند، اطاعت خدا و پيامبر را باهم به عهده دارند كه اين از جمعه و جماعت حكايت مي‌كند، از اعتصام عمومي حكايت مي‌كند. لذا اينها را به عنوان شرح ولاي متقابل ذكر كرد و از اين جهت بدون واو ذكر فرمود. فرمود: ﴿الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ﴾ خب اين ولاي متقابل چگونه است؟ به اين است كه يك: يكديگر را به معروف امر مي‌كنند پس ولي يكديگرند، يكديگر را از منكر نهي مي‌كنند پرورندهٴ يكديگر هستند، باهم اين ستون را نگاه مي‌دارند،

ولاي متقابل مؤمنان: جمعي بودن اقامه ستون دين، پرداخت زكات و جهاد

قبلاً هم شايد اين مطلب به عرضتان رسيد كه ذات اقدس الهي معمولاً تعبير به اينكه نماز بخوانيد در قرآن نيست معمولاً فرمود نماز را اقامه كنيد. براي اينكه اين حرف بايد طوري باشد كه اول و آخرش باهم هماهنگ باشد. اگر كسي گفت نماز ستون دين است بعد بخواهد دستور بدهد نمي‌شود بگويد كه نماز بخوانيد ستون كه خواندني نيست. بايد بگويد كه اين ستون را به پا بداريد. اگر بگويد نماز بخوانيد جاي سؤال است اما اگر بگويد نماز را اقامه كنيد به روال طبيعي گفته است. اين است كه مسأله ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوكِ الشَّمْسِ﴾[4] ﴿الْمُقِيمِينَ الصَّلاَة﴾[5] و مانند آن است. براي اينكه انسان وقتي در مورد ستون حرف مي‌زند ستون كه خواندني نيست، ستون را آدم نگه مي‌دارد. ستون دين هم كه تنها نگه داشته نمي‌شود، بر دوش يك نفر كه نيست، بر دوش امت اسلامي است. اينها باهم تلاش و كوشش مي‌كنند در نماز جمعه و در نماز جماعتهاي دايمي اين ستون را نگه دارند لذا فرمود: ﴿وَيُقِيمُونَ الصَّلاَةَ﴾ نه اينكه همشان نماز مي‌خوانند اين آن را نمي‌خواهد بگويد. همه‌شان باهم نماز مي‌خوانند ،باهم اين ستون را نگاه مي‌دارند. مسأله زكات هم همين‌طور است قهراً كارهاي تكراري نمي‌شود، به يك مستحقي زياد برسد و به يكي كمتر برسد اين‌طور نيست. اين ولاي متقابل مثلاً براي تشكيل كميته امداد، بالأخره بر مردم است كه فقرايي را كه ﴿يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ﴾[6] چه كسني هستند كه گروه تفحص و تحقيق دارند كه به يكي زياد برسد و به يكي اصلاً نرسد اين‌طور نيست. اين خاصيت به هم زكات دادن است. در جريان جبهه و كارهاي اجتماعي هم باهم مطيع خدا هستند با هم مطيع پيامبر هستند، اين مي‌شود ولاي متقابل كه ﴿الْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ﴾؟

معناي «ولاء» و استعمال غالبي آن در معناي مثبت

والي و ولاء آن است كه بپروراند. با محبت هم همراه است. نصرت است محبت است، سرپرستي هست، تدبير هست، اداره هست و مانند آن كه همه بار مثبت دارند. اما ولايت آنجايي كه بار منفي دارد اين يا به معني مطلق تدبير است يا به عنوان تحكم و استهزا گرفته مي‌شود. نظير مسأله مادر كه كلمه مادر نسبت به جهنم به جهنميان به كار رفته است كه ﴿فَأُمُّهُ هَاوِيَةٌ ٭ وَمَا أَدْرَاكَ مَاهِيَهْ ٭ نَارٌ حَامِيَةٌ﴾[7] حالا به معني مقصد است يا به معني ريشه است ولي تعبير به ام شده است كه مادر جهنميان آتش است و او را در دامن خود مي‌پروراند. مولا هم همين‌طور است ولي هم همين‌طور است. فرمود جهنم مأواي گناهكاران است، كفار است ﴿مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلكُمْ﴾[8] ولي و والي و مولاي اينهاست، يعني سرپرست اينهاست با اينكه تدبير به معناي اينكه آنها را بپروراند نيست اينها رامي‌سوزاند، خاكستر مي‌كند دوباره مثلاً پوست نو روييده مي‌شود تا بسوزد تعبير مولا و والي و ولي و امثال ذلك درباره آتش اين يا از طريق تحكم و استهزا است يا نه مولا براي مطلق تدبير است خواه به سود باشد خواه به زيان لذا در همين آيه سورهٴ مباركهٴ «توبه» كه فرمود: ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾[9] تعبير به مولا نكرد آن مواردي كه از ولايت درباره كفار نام مي‌برد فرمود اين يك ولايت بدي است. آيهٴ دوازده و سيزده سورهٴ مباركهٴ «حج» اين است فرمود مشركان اين‌چنين است كه ﴿يَدْعُوا لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَي وَلَبِئْسَ الْعَشِيرُ﴾ چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «حديد» هم از اينها به عنوان اينكه آتش مولاي اينهاست ياد كرده است. آيهٴ پانزده سورهٴ مباركهٴ «حديد» اين است ﴿فَالْيَوْمَ لاَ يُؤْخَذُ مِنكُمْ فِدْيَةٌ وَلاَ مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا مَأْوَاكُمُ النَّارُ هِيَ مَوْلكُمْ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ﴾ بنابراين اطلاق مولي، والي، اوليا در موارد كفار و منافقين كه در اين آيه محل بحث از سورهٴ مباركهٴ «توبه» به كار نرفت اصلاً براي آن است كه اگر در جايي به كار برود يا براي تحكم است يا مولي به معناي مطلق مدبر است از اين جهت در آيهٴ‌اي كه گفته شده است در مورد منافقان كلمه ولا به كار نرفته است.

ترغيب مسلمانان به نماز جماعت به منظور تأمين ولايت متقابل

خود ﴿ارْكَعُوا مَعَ الْرَّاكِعِين﴾[10] ﴿وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ﴾[11] اين تعبيرات نشانه آن است كه ترغيب مي‌كنند ما را كه نماز را با جمعه و جماعت بخوانيم. كه باهم اين ستون را نگه داريم. ﴿كُونُوا مَعَ الصَّادِقِين﴾ همين تعبير را مي‌خواهد برساند اين براي آن است كه اين ولاي متقابل محفوظ بماند و يك نماز كامل انسان بالأخره بخواند. در همين نماز مثلاً زيد حضور قلب نداشت و عمرو حضور قلب داشت تأمين مي‌شود .يك كسي در ركوع در سجود يك كسي در قرائت يكي در قيام و در قعود بالأخره يك حالي پيدا مي‌كند مجموع اين حالات به منزله حضور قلب محسوب مي‌شود .اين خصوصيت را دارد. دعاها هم كه عمومي است در نمازهاي جمعه و جماعات اين ولايت متقابل با اين بركات تأمين مي‌شود

پرسش ...

پاسخ: نه آنهايي كه نماز نشسته مي‌خوانند باز همين است در جريان حج مرتب راه مي‌روند ايستاده هستند اما آنجا سخن از اقامه حج نيست ولي در مورد نماز سخن از اقامه نماز است ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِذِكْرِ﴾[12] بالأخره ستون را بايد اقامه كرد. اين تعبير در مورد روزه نيامده در مورد زكات نيامده است.

پرسش ...

پاسخ: نه اقامه نماز نه اقامه نمازگزار

پرسش ...

پاسخ: نه اين ستون را باهم نگه دارند چون ﴿يُقِيمُونَ﴾ اين هيئت جمع يعني باهم اين كار را بكنند. باهم اين كار را مي‌كنند تمام اين كارها را با هم انجام مي‌دهند. در مورد امر به معروف و نهي از منكر كه نسبت به يكديگر اين كار را انجام مي‌دهند. نمازشان را باهم مي‌خوانند نه كل واحد هستند از باب ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ﴾ كه نماز خودش را مي‌خواند. در مسأله زكات هم باهم زكات مي‌دهند كه بررسي كنند نياز امت اسلامي چيست در اطاعت از خدا و پيامبر در مسايل جبهه و جنگ و مسايل اجتماعي هم باهم وارد صحنه مي‌شوند كه با آن ﴿ارْكَعُوا مَعَ الْرَّاكِعِين﴾ هم هماهنگ باشد.

﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاَةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَيُطِيعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُولئِكَ سَيَرْحَمُهُمْ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾

وعده خداوند به بهشتهاي متعدد و امكان رايابي انسان به رضوان الهي

بعد فرمود: ﴿وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾ چند مطلب در اين آيه مباركه ﴿وَعْدَ اللَّهِ﴾ هست كه بخشي از آن را در نوبت ديروز گذشت بخشي كه امروز مطرح است اين‌ است كه بهشت متعدد است و از اين آيه بهشتهاي متعدد استفاده مي‌شود و وعده به اين بهشتهاي متعدد هم استفاده مي‌شود اما وعده به رضوان استفاده نمي‌شود مگر ضمناً يا التزاماً، چون اين ﴿وَرِضْوَانٌ﴾ مرفوع است منصوب نيست نفرمود «وعد الله رضوانا» فرمود: ﴿وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ﴾ كه آن جنات يك خصوصياتي دارند و رضوان الهي اكبر از جنات است. اين براي اين بيان است كه ما بالاتر از بهشت چيزهاي ديگري هم داريم. اين تقرير ضمني هست اما وعده در آن نيست كه حالا انساني كه مؤمن است يا مؤمنه است به رضوان برسد مگر ضمناً مگر درجه ايمانش برتر باشد تا به رضوان بار يابد.

وجود بهشت‌هاي متعدد در آخرت

جنات را هم در قرآن كريم متعدد ذكر كرد ﴿لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَان﴾[13] بعد ﴿وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾[14] چندين بهشت در قيامت هست. براي برخيها دوتا بهشت است، براي برخيها كمتر است و براي برخيها بيشتر. آن ﴿لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَان﴾ گفتند يك جنت حسي است و يك جنت مافوق حسي. همان‌طوري كه عذاب يك بخشش حسي است كه در سورهٴ «نساء» مشخص كرد كه ﴿كُلَّمَا نَضِجَتْ جُلُودُهُم بَدَّلْنَاهُمْ جُلُوداً غَيْرَهَا﴾[15] يك بخشش هم غير حسي است نظير عذابي كه در كريمه ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتِي تَطَّلِعُ عَلَي الأفْئِدَةِ﴾[16] و مانند آن آمده است. بهشت هم همين‌طور است يك بخشش بهشتي است جسماني وحسي كه فواكه و حور و ميوه و غلمان داشته باشد. يك بهشت غير حسي است كه اين ﴿فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ٭ وَادْخُلِي جَنَّتِي﴾[17] است. در آن جنتهاي غير حسي سخن از لذتهاي حسي مطرح نيست سخن از لذايذ معنوي، علمي و عقلي مطرح است. در سورهٴ مباركهٴ «قمر» فرمود: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾[18] .

درجات داشتن بهشت‌هاي متعدد و اتكاء يكي بر ديگري

از اينجا معلوم مي‌شود آن دو بهشتي كه گفته شد يكي بهشت حسي و يكي بهشت غيبي ،يكي بهشت ظاهري و ديگري بهشت باطني، يكي بهشت جسماني و ديگري بهشت عقلاني و مانند آن. اينها در طول هم‌اند يكي بر ديگري تكيه مي‌كند. فرمود: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ يعني ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ﴾ اين جنات و نهر ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ ديگر اين را به صورت واو عطف و جداگانه بيان نكرد كه بفرمايد متقين دو مقام دارند كه مقابله محترم، به همين صورت بماند «ان المتقين في جنات ونهر وانّ المتقين في مقعد صدق» بلكه همان جنات و نهري كه هست ﴿فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ﴾ قرار دارد و محاط به اين است پس ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾ اين مي‌شود تقريباً دو جنات.

پرسش ...

پاسخ: البته جمع براي جمع است ممكن است كه يك انسان به جايي برسد كه داراي چندين جنات باشد چه اينكه فرمود: ﴿لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾[19] دو تا بهشت براي او است. اما گاهي ممكن است انسان چندين بهشت داشته باشد چرا كه فرمود: ﴿مِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾[20] لااقل چهار تا بهشت را در سورهٴ «الرحمن» ذكر فرمود. آنجا فرمود ﴿لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾ بعد فرمود: ﴿وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾ خب پس حداقل چهار قسم بهشت در آنجا تصوير شده است. اگر گفته شد مؤمنين داراي جنات هستند پس اين احتمال هست كه براي هر مؤمني جنتي باشد. چون مؤمنين متعدد هستند جنات متعدد است. اين يك راه. فرض ديگر اين است كه بعضيها داراي بيش از يك جنت هستند مثل اينكه فرمود: ﴿لِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ جَنَّتَانِ﴾[21] بعد هم وعده ضمني داد كه ﴿وَمِن دُونِهِمَا جَنَّتَانِ﴾[22] اين مربوط به درجه ايمان و درجه اخلاص و درجه شهود و درجه درجه اطاعت اهل بهشت است. اينكه فرمود: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ﴾[23] نشان مي‌دهد كه اين جناتي كه متقيان در آن به سر مي‌برند اين در درون يك بهشت ديگري است كه اين بهشت محيط به اينها است كه آن جنت عند اللهي بودن است آن ديگر جنت ظاهري نخواهد بود.

وعده بهشت‌هاي متعدد به مؤمنان و وعدهٴ رضوان به مجاهدان

بنابراين از اينكه فرمود: ﴿وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ﴾ با آيات ديگر به اين سبك تطبيق مي‌شود، لكن به رضوان وعده نداد. نفرمود ما هر مؤمن يا مؤمنه‌اي را به رضوان وعده مي‌دهيم بلكه فرمود: ﴿وَعَدَ اللّهُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا وَمَسَاكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ﴾ ما يك مقامي داريم به نام رضوان كه از جنتهايي كه به مؤمنين وعده داديم بزرگ‌تر است. حالا ممكن است بعضي از مؤمنين به مقام رضوان هم برسند و بعضي نرسند. البته رسيدن به مقام رضوان كار آساني نيست. در بعضي از موارد وعده را داده است در همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» آيهٴ 21 وعده رضوان را داده است. آيه بيست سورهٴ مباركهٴ «توبه» به اين صورت است ﴿الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدَوا فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِندَ اللّهِ وَأُولئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ﴾ فرمود: ﴿يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُقِيمٌ﴾[24] پس براي مردان مبارز و مجاهد في سبيل‌الله وعده جنت رضوان هم داده است كه ﴿يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ وَجَنَّاتٍ لَهُمْ فِيهَا نَعِيمٌ مُقِيمٌ﴾

پايه‌گذاري زندگي دنيوي بر رضوان الهي موجب بهره‌مندي از مقام رضوان در آخرت

لكن رسيدن به مقام رضوان به نحو جامع بهره كسي است كه در دنيا زندگيش را بر مقام رضوان پايه‌گذاري كند كه در همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» آن‌طوري كه در پيش داريم آيهٴ 109 به اين صورت است ﴿أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَي تَقْوَي مِنَ اللّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَم مَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَي شَفا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَاللّهُ لاَيَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾ يك كسي اساس زندگيش را مي‌گذارد بر اينكه باتقوي باشد و اساس زندگيش را مي‌گذارد بر اينكه كاري كند كه خدا راضي باشد خب اين خيلي مشكل است و چون كار خيلي مشكلي را براي رضاي خدا انجام مي‌دهد لذا ذات اقدس الهي هم از او در قيامت كاملاً راضي است و او را به مقام رضا مي‌رساند. پس ﴿أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَي تَقْوَي مِنَ اللّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَم مَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَي شَفا جُرُفٍ هَارٍ فَانْهَارَ بِهِ فِي نَارِ جَهَنَّمَ وَاللّهُ لاَيَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ﴾ اين‌گونه از افراد بهره رضوان الهي را در قيامت مي‌برند براي اينكه خودشان از سنخ رضوان كار كردند. اين تنوين رضوان هم تنوين تفخيم است.

چكيده مطالب دربارهٴ «رضوان الهي»

بنابراين چند تا نكته در رضوان است يكي اينكه از سنخ وعده نيست و خدا مؤمنين را به رضوان وعده نداده است، بر خلاف آيهٴ 21 سورهٴ «توبه» يعني همين سوره‌اي كه در آن هستيم. آنجا فرمود ﴿يُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُمْ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَرِضْوَانٍ﴾ يك عده را آنجا به رضوان بشارت داد، اينجا سخن از وعده نيست صريحاً اما نام رضوان بردن يك وعده ضمني را همراه دارد يا التزامي را كه بعضيها ممكن است از اين وعده طرفي ببندند. چه گروهي از اين وعده بهره مي‌برند؟ همان كساني كه برابر آيهٴ 110و 109 سورهٴ «توبه» كه دارد ﴿أَفَمَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَي تَقْوَي مِنَ اللّهِ وَرِضْوَانٍ خَيْرٌ أَم مَنْ أَسَّسَ بُنْيَانَهُ عَلَي شَفا جُرُفٍ هَارٍ﴾ آنجا سخن از بناي بر تقوي است. يعني اين شخص اساس زندگيش را بر تأمين رضاي خدا مستقر كرده است. اگر كسي اساس زندگيش را بر تأمين رضاي خدا مستقر كرده باشد، در قيامت به جايي مي‌رسد كه خدا از او راضي است. وقتي خدا از او راضي باشد ايشان رضاي الهي را ادراك مي‌كند يعني مي‌فهمد خدا از او راضي است. آن‌گاه لذتي براي او حاصل مي‌شود كه با لذات ديگر سنجيده نخواهد شد. چرا كه فرمود: ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ﴾ و همين هم فوز عظيم است.

پرسش ...

پاسخ: نه اين تنوينش تنوين تفخيم است. گاهي بعضي تنوينها براي تقليل است گاهي براي تحقير است. گذشته از اينكه به وسيله كلمه ﴿مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ﴾ اين معنا فهميده مي‌شود ،از تنويني كه بر كلمه رضوان آمده فخامت و عظمت و جلال آن رضوان مشخص مي‌شود.

پرسش ...

پاسخ: ما حالا از نظر لفظ چكار بكنيم كه آن فخامت و عظمت را بفهمانيم. همان‌طور كه گاهي انسان در نحوه تعبير طرزي تعبير مي‌كند و صدا را عوض مي‌كند كه معلوم مي‌شود كه محتواي اين كلمه خيلي جلالت دارد گاهي هم با تعبير اكبر بودن و اعظم بودن با يك كلمه عظمت اين شيء‌ را مي‌رساند گاهي هم با هيئت داخلي او. اين تنوين تفخيم با نحوه تعبير او پيداست كه اين يك فخامتي دارد. ﴿وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ﴾

«والحمد لله رب العالمين»


[1] حشر/سوره59، آیه14.
[2] آل عمران/سوره3، آیه103.
[3] آل عمران/سوره3، آیه103.
[4] اسراء/سوره17، آیه78.
[5] نساء/سوره4، آیه162.
[6] بقره/سوره2، آیه273.
[7] قارعه/سوره101، آیه9 ـ 11.
[8] حدید/سوره57، آیه15.
[9] توبه/سوره9، آیه67.
[10] بقره/سوره2، آیه43.
[11] توبه/سوره9، آیه119.
[12] طه/سوره20، آیه14.
[13] الرحمن/سوره55، آیه46.
[14] الرحمن/سوره55، آیه62.
[15] نساء/سوره4، آیه56.
[16] همزه/سوره104، آیه6 ـ 7.
[17] فجر/سوره89، آیه29 ـ 30.
[18] قمر/سوره54، آیه54 ـ 55.
[19] الرحمن/سوره55، آیه46.
[20] الرحمن/سوره55، آیه62.
[21] الرحمن/سوره55، آیه46.
[22] الرحمن/سوره55، آیه62.
[23] قمر/سوره54، آیه54 ـ 55.
[24] توبه/سوره9، آیه21.