درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

80/11/07

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 67 الی 70

 

﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَيَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾(67)﴿وَعَدَ اللّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا هِيَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمْ اللّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُقِيمٌ﴾(68)﴿كَالَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ كَانُوا أَشَدَّ مِنكُمْ قُوَّة وَأَكْثَرَ أَمْوَالاً وَأَوْلاَداً فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاَقِكُمْ كَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُم بِخَلاَقِهِمْ وَخُضْتُمْ كَالَّذِي خَاضُوا أُوْلئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَة وَأُولئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ﴾(69)﴿أَلَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَقَوْمِ إِبْرَاهِيمَ وَأَصْحَابِ مَدْيَنَ وَالْمُؤْتَفِكَاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانَ اللّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلكِن كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾(70)

 

مخالفت قلبي و عملي منافقان با اسلام

اين بخش از آيات قرآن كريم به سرنوشت منافقان تقريبا خاتمه مي‌دهد كارشكني‌هاي منافقان را يكي از پس از ديگري ذكر فرمود، آن‌گاه فرمود اينها اگر در جبهه همراه شما نيايند پشت جبهه يك سلسله سيئاتي را مرتكب مي‌شوند، اگر هم بيايند در درون جبهه يك سلسله سيئاتي را مرتكب مي‌شوند اين چنين نيست كه منافق عملا با امت اسلامي هماهنگ باشد، منتها قلبا نباشد، اين‌طور نيست هم قلبا هم عملا مخالفت مي‌كند. قبلاً هم ملاحظه فرموديد، فرمود اينها اگر هم بيايند ﴿لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلاّ خَبَالاً وَلَأَوْضَعُوا خِلاَلَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ﴾[1] اين طور نيست كه منافق عملاً تابع حكومت اسلامي باشد منتها قلباً راضي نباشد، بلكه قلباً راضي نيست، عملاً هم كارشكني مي‌كند. و كارشكني او هم مختلف است. اگر در جبهه شركت نكند، پشت جبهه را خراب مي‌كند و اگر به جبهه اعزام بشود آنجا ايجاد فساد و ناامني مي‌كند كه ﴿لَأَوْضَعُوا خِلاَلَكُمْ يَبْغُونَكُمُ﴾ بنابراين اين سؤالي كه مطرح شد منافقين عملاً حاضرند منتها قلباً موافق نيستند، اين چنين نيست.

همنشيني پاك سيرتان و همراهي منافقان با يكديگر

بعد فرمود به اينكه همان‌طوري كه طيبين بعضهم من بعضند، خبيثها هم اين چنينند. در جريان طيبها فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَي آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَي الْعَالَمِينَ ٭ ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ﴾[2] اينجا هم فرمود ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾. در جريان طيبها و مصطفي‌ها كه، فرمود: ﴿ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ﴾ آنها اهل بهشتند. در جريان دوزخيها در سورهٴ مباركهٴ «نساء» كه بحثش قبلاً گذشت فرمود ما همهٴ اينها را جمع مي‌كنيم يكجا تحويل آتش مي‌دهيم. دربارهٴ خبيثها و منافقها فرمود به اينكه اينها را ما با هم جمع مي‌كنيم ﴿فَيَرْكُمَهُ جَمِيعاً فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ﴾[3] اينها را متراكم مي‌كنيم، انباشته مي‌كنيم، تحويل جهنم مي‌دهيم. خب همان طوري كه در دنيا ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾، در آخرت هم اين چنين است كه ذات اقدس الهي اين خبيثها را ﴿وَيَجْعَلَ الْخَبِيثَ بَعْضَهُ عَلَي بَعْضٍ فَيَرْكُمَهُ جَمِيعاً فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آنجا فرمود. اينجا هم فرمود به اينكه اينها ﴿بَعْضَهُ عَلَي بَعْضٍ﴾.

برنامه منافقان در ميان مردم، امر به منكر و نهي از معروف

خب برنامهٴ اين گروه سازمان‌يافته چيست؟ اين است كه اينها امر به منكر مي‌كنند و نهي از معروف مي‌كنند و ﴿صَدٌّ عَن سَبِيلِ اللّه﴾[4] . اين ﴿صَدٌّ عَن سَبِيلِ اللّه﴾ جامع امر به منكر و نهي از معروف است. در سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيهٴ 61 به اين صورت بيان فرمود: ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَي مَا أَنْزَلَ اللّهُ وَإِلَي الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنَافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنكَ صُدُوداً﴾ صد با صاد به معناي صرف غير و انصراف نفس است. كساني كه «ينصرفون بانفسهم و يصرفون غيرهم» اينها را مي‌گويند ﴿يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ﴾[5] . منافقون همانند كه ﴿وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾[6] هم خودشان نائيند هم نسبت به ديگران ناهيند. مجموع نئي و نهي يعني مجموع بعد و تبعيد به صورت ﴿صَدٌّ عَن سَبِيلِ اللّه﴾ در مي‌آيد. ﴿يَصُدُّونَ عَن سَبِيلِ اللّهِ﴾ يعني «ينصرفون بأنفسهم و يصرفون غيرهم» خودشان منصرف از راه خدا و دين خدايند و ديگران را هم منصرف مي‌كنند و باز مي‌دارند. نسبت به ديگران مي‌شود نهي از معروف و امر به منكر. جامعش همان ﴿صَدٌّ عَن سَبِيلِ اللّه﴾[7] است. چه اينكه ﴿يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُم﴾ تنها دربارهٴ خودشان نيست. «يقبضون أيديهم و أيدي الغير»، بعد از اينكه ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ شد تك‌تك اينها دست خودشان را قبض ميكنند، خير را عطا نمي‌كنند، وقتي كه كسي چيزي به ديگري مي‌دهد بسط يد دارد، و بسط يد هم كنايه از سخا و جود است. اينها هم دست خودشان را مي‌كشند هم دست ديگران را مي‌كشند. دست ديگران را با نهي از معروف مي‌كشند. در سورهٴ مباركه‌اي كه به نام «منافقون» معروف شد در آنجا منافقها آيهٴ هفت سورهٴ «منافقون» اين است كه نسبت به يكديگر مي‌گفتند: ﴿هُمُ الَّذِينَ يَقُولُونَ لاَ تُنفِقُوا عَلَي مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّي يَنفَضُّوا وَلِلَّهِ خَزَائِنُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ وَلكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لاَ يَفْقَهُونَ﴾ اينها مي‌گفتند كه مسلمانها را كمك نكنيد، نه به جبهه كمك بكنيد نه به نيازمندانشان كمك بكنيد تا آنها در اثر اين محاصرهٴ اقتصادي و تنگناي مالي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را رها كنند. پس اين منافقون هم ﴿يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُم﴾ هم يقبضون أيدي غيرهم. دربارهٴ قبض دستهاي غيرشان از باب نهي از معروف مي‌گفتند ﴿لاَ تُنفِقُوا عَلَي مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ﴾ اين مستقيماً نهي از معروف است كه درآيهٴ محل بحث فرمود به اينكه اينها ﴿يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوف﴾ مشابه اين هم در موارد ديگر مطرح است. خب قهراً اينها يك گروه سازمان‌ يافتهٴ خاصي‌اند كه ﴿بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ در نتيجه جهنم رفتن آنها هم از سنخ ﴿فَيَرْكُمَهُ جَمِيعاً فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ﴾[8] خواهد بود. ﴿يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَيَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ﴾

فراموشي اطاعت خدا توسط منافقان

خب از اينجا معناي نسيان روشن مي‌شود كه اينها خدا را فراموش كردند يعني چه فراموش كردند . خب اينها مستقيماً دارند با دين خدا مبارزه مي‌كنند. پس خدا را فراموش كردند يعني اطاعت خدا را فراموش كردند نه عصيان را. يك وقت است يك كسي منسي است به ياد آدم نيست، قهراً انسان نه مخالف اوست و نه مؤالف او. براي اينكه يك كسي كه منسي است انسان نسبت به او قهر و مهري ندارد. وقتي نسيان اول معنايش روشن شد، نسيان دوم هم روشن مي‌شود. آنها خدا را فراموش كردند اگر معنايش روشن شد، خدا هم آنها را فراموش مي‌كند معنايش روشن مي‌شود. گرچه نسيان خدا مستحيل است اما اينجا با قرينه ذكر شده ﴿نَسُوا اللَّهَ﴾ آنها خدا را فراموش كردند يعني چه؟ يعني دين خدا را فراموش كردند، پيغمبر را فراموش كردند. خب اگر پيغمبر را فراموش كردند چطور مرتب توطئه مي‌كنند نقشه مي‌كشند عليه دين او؟ پس معلوم مي‌شود اطاعت او را فراموش كردند نه طغيان عليه او را، نه توطئهٴ عليه او را، نه عصيان او را. امر به معروف را فراموش كردند نه امر به منكر را. نهي از منكر را فراموش كردند نه نهي از معروف را. وفا را فراموش كردند نه جفا را. پس نسيان آنها معنايش روشن است. ﴿نَسُوا اللَّهَ﴾ يعني اطاعت خدا را فراموش كردند. عصيان خدا كاملاً يادشان است.

معناي فراموشي منافقان توسط خداوند

اگر معناي ﴿نَسُوا اللَّهَ﴾ روشن شد، ﴿فَنَسِيَهُمْ﴾ روشن مي‌شود. آن وقت ذات اقدس الهي اينها را فراموش كه نمي‌كند كه. خدا وعد را ترك مي‌كند، لطف را ترك ميكند، اعطا را ترك مي‌كند ولي وعيد را ترك نمي‌كند . پس به قرينهٴ اينكه خود نسياني كه به منافقان اسناد داده شد نسيان مصطلح نيست، نسياني هم كه به ذات اقدس الهي نسبت داده شد نسيان مصطلح نيست يعني تناسي است نه نسيان. يك بيان نوراني در نهج البلاغهٴ علوي «عليه الصلاة و السلام) هست فرمود آن صلحاي سابق رحلت كردند «بقي الناسون او المتناسون» اينهايي كه ماندند حالا يا دين خدا را فراموش كردند يا تناسي دارند عمدا خودشان را به نسيان مي‌زنند، گفت «قد ذهب المتذكرون و بقي الناسون او المتناسون»[9] همان‌طوري كه ما جاهل داريم و متجاهل، ناسي داريم و متناسي، فرمود اينها متناسي هستند. مثل متجاهل. متجاهل واقعا جاهل نيست يعني خودش را به جهل ميزند متناسي فراموش نكرده ولي خودش را به نسيان مي‌زند اينها اصولا اصلا متناسي نيستند، اينها متذكر هستند تمام ذكر و فكرشان اين است كه عليه دين توطئه بكنند پس بنابراين اينها اطاعت را ترك مي‌كنند عصيان را مطرح مي‌كنند و به ياد عصيان هستند قهرا ذات اقدس الهي عالما عامدا لطف نسبت به اينها را ترك مي‌كند و قهر نسبت به اينها را اعمال مي‌كند ﴿فَنَسِيَهُمْ﴾ به اين صورت در ميآيد.

فراموشي دينداري و قيام براي دين ستيزي

پرسش ...

پاسخ: نه ياد اطاعت خدا نيست يك وقت است يك كسي نسيان يعني اصلاً كاري با خدا ندارد دين را فراموش كرده نه له دين، نه عليه دين قيامي ندارد اين فراموش است، يك وقت است نه كاملا دين به يادش هست ولي درصدد توطئه، براندازي، آسيب رساندن، ضرر رساندن اينهاست. اين اطاعت را فراموش كرده.

پرسش ...

پاسخ: بسيار خب حالا قرآني كه ميخواهد از آنها نقل بكند تعبير نسيان مي‌كند مشخص است كه دارد اطاعت را فراموش مي‌كند آنها ـ معاذ الله ـ قرآن را اسطوره و افسانه و خرافه مي‌دانند ـ معاذ الله ـ همين امر خرافي را دو نوع نسيان دارند يكي اصلاً كاري به او ندارند يك وقت است نه در صدد براندازي چيزي هستند كه خودشان او را خرافه و اسطوره و امثال ذلك مي‌پندارند مي‌گويند اساطير اولين است. وقتي خود آنها بخواهند تعبير كنند مي‌گويند به اينكه اين اسطوره است اين ﴿لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هذَا إِنْ هذَا إِلاّ أَسَاطِيرُ الأوَّلِينَ﴾[10] ، اينها كه چيزي نيست ما هم بخوابيم مثل اينها مي‌بافيم. خودشان مي‌خواهند بگويند ولي ذات اقدس الهي وقتي بخواهد تعبير كند مي‌گويد اين كتاب نور است آنها اين نور را فراموش كردند فقط به فكر خاموش كردن اين نور هستند آن وقت معنايش معلوم مي‌شود كه آنها اين نور را فراموش كردند يعني بهره برداري از اين نور استيضاءِ از اين نور گرم شدن و فروغ گرفتن با اين نور را فراموش كردند وگرنه كاملاً در صدد ﴿يُرِيدُونَ أَن يُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ﴾[11] هستند و چگونه اين را فراموش كردند اينها ﴿يُرِيدُونَ أَن يُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَي اللّهُ إِلاّ أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ﴾[12] خب اگر ﴿نَسُوا اللَّهَ﴾ معنايش روشن شد ﴿فَنَسِيَهُمْ﴾ هم معنايش روشن مي‌شود.

وعدهٴ عذاب به منافقان، بيانگر فراموش نشدن آنان از طرف خداوند

آن‌گاه آيه بعد اين را به صورت شفاف ذكر مي‌كنند كه ﴿وَعَدَ اللّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ﴾ خب چه نسياني است كه مرتب وعيد به دنبال اوست اينكه فرمود ذات اقدس الهي اينها را تهديد مي‌كند وعيد مي‌دهد هشدار مي‌دهد انذار مي‌كند اعلام خطر مي‌كند معلوم مي‌شود به ياد اينهاست ديگر منتها لطف و مهر خدا از اينها مسلوب است قهر و وعيد الهي به سراغ اينها خواهد آمد. ﴿نَسُوا اللّهَ فَنَسِيَهُمْ﴾ آن‌گاه همين ذات اقدس الهي كه مي‌فرمايد ﴿فَنَسِيَهُمْ﴾، بعد مي‌فرمايد: ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾ درباره اينها فتوي مي‌دهد حكم مي‌دهد، كيفرشان را هم مي‌دهد. كيفرش هم اين است ﴿وَعَدَ اللّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ﴾

پست‌تر بودن منافقان نسبت به كافران

ضمن اينكه از وعيد اينها سخن مي‌گويد اينها را با كفار يكجا ذكر مي‌كند اولاً، اينها را قبل از كفار نام مي‌برد ثانيا تا معلوم بشود اينها بدتر از كافر هستند. بالاخره حالا خيلي از اهل كتاب به زبان قرآن كريم كافرند ﴿لَقَدْ كَفَرَ الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلاَثَةٍ﴾[13] و مانند آن. و خب بالاخره يك فضيلتهايي هم در آنها هست منافق به هيچ وجه در او فضيلت نيست لذا در عين حالي كه ﴿إِنَّ اللّهَ جَامِعُ الْمُنَافِقِينَ وَالْكَافِرِينَ فِي جَهَنَّمَ جَمِيعاً﴾[14] ، مع ذالك ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الأسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾[15] . اگر براي طاغيان و معصيت‌كاران دركاتي است بعضها دون بعض، آن اسلفش براي منافقين است كه ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِينَ فِي الدَّرْكِ الأسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾[16] . ﴿وَعَدَ اللّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ﴾

خلود منافقان در جهنم و كافي بودن عذاب الهي در برابر درخواستهاي آنان

دربارهٴ اين نار از خلود سخن گفت اولا كه اينها دائما آنجا هستند در سورهٴ مباركهٴ «بقره» و مانند آن هم از خلود سخن به ميان آمد كه انسان به جايي ميرسد كه در آنجا يكنواخت زندگي مي‌كند. نه بهشتيها خسته مي‌شوند و از آنجا بيرون مي‌آيند نه معاندين از جهنم بيرون مي‌آيند اينها مخلد هستند. بعد فرمود ﴿هِيَ حَسْبُهُمْ﴾ اين حسب يعني همين قدر كافي است اين چه باري دارد كلمهٴ حسب؟ حسب يعني كافي و لازم. چيزي كه نياز آدم را بر طرف مي‌كند يك، كفايت مي‌كند و هميشه هم هست. اين مي‌شود حسب. ذات اقدس الهي يك تعبيري دارد كه اينها خالدين هستند. خب اما حسب يعني چه؟ همين مقدار كافي است يعني چي؟ اين حسب بايد آن معنا را در برداشته باشد يعني اينها در تمام مدت عمرشان از ما يك چيزي خواسته‌اند خب ما هم داديم به اينها ديگر. اينها غير از اين كه از ما نخواستند كه همين مقدار بسشان است همين مقدار كافي است. كسي كه بيراهه مي‌رود كج راه مي‌رود يعني چي؟ يعني خدايا مرا بسوزان خدايا مرا ببر جهنم اصلاً راه معنايش اين است. فرمود: ﴿وَآتَاكُم مِن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ﴾[17] حالا اگر كسي دارد به بچهٴ مردم به يتيم مردم ظلم مي‌كند يعني چي؟ يعني خدايا آن محبت را بكن كه من از بين بروم بچه‌هايم يتيم بشوند ديگري سيلي به صورت بچه‌هايم بزند اين معناي ﴿وَآتَاكُم مِن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ﴾ و گرنه آن سؤالهاي لفظي كه خيلي از چيزها كه آدم مي‌خواهد نمي‌گيرد كه فرمود هر چه خواستيد گرفتيد، اين سؤال به لسان استعداد است يك، سؤال به لسان حال است دو، اما سؤال به لسان مقال را خب گاهي انسان خواسته‌اي دارد و آن خواسته مصلحت آدم نيست مستجاب نمي‌شود. اين طور نيست كه هر كسي مستجاب الدعوه باشد. آن دعاي به زبان مقال كه با استجابت همراه نيست. اما آن سؤال و دعاي به زبان استعداد هر كسي «مستجاب الدعوه» است. دعا و سؤال به زبان حال هر كسي «مستجاب الدعوه» است. چون هيچ ممكن نيست كسي مستعد يك چيزي باشد و خدايي كه «دائم الفيض» است، «دائم الفضل» است، عطا نكند چون از آن طرف كه امساك كه نيست. هر كس به نصاب استعداد رسيد فيض خدا را دريافت مي‌كند. حالا هر كس هر راهي را برود. و همهٴ ما در بخش استعداد يك، در بخش حال دو، «مستجاب الدعوه»‌ايم. در بخش مقال است كه اولياي الهي هم «مستجاب الدعوه‌»اند. و گر نه هر حالي را كه ما پيدا كرديم دريافت كرديم. ﴿وَآتَاكُم﴾ نه «يعطيكم» كه فعل مضارع باشد. فرمود هر چه خواستي گرفتي منتها حالا نمي‌داني چه چيزي مي‌خواهي. ﴿وَآتَاكُم مِن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ﴾[18] .

خب اگر كسي راه نفاق را طي كرد با لسان استعداد در تمام مدت مي‌گويد كه خدايا آن آتش را نصيب ما بكن به زبان حال مي‌گويد به زبان استعداد مي‌يابد به نصاب استعداد مي‌رسد كه خدايا من را به آن آتش ببر. بعد هم ذات اقدس الهي آتش به او مي‌دهد مي‌گويد همين كه خواستي كافيست ديگر. تو همين را مي‌خواستي، ما هم گفتيم ﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيراً﴾[19] ما هم گفتيم كه ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْتُمُونَ مَا أَنْزَلَ اللّهُ مِنَ الْكِتَابِ وَيَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلِيلاً أُولئِكَ مَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ إِلاّ النَّارَ﴾[20] ما گفتيم با دين بازي نكن، بازي با دين يعني آتش‌خوري، ما به شما گفتيم كه شما هم همين را خواستيد خب همين كافي است ديگر. پس تعبير اينكه ما اينها را مي‌سوزانيم يك حساب است تعبير اينكه اينها مخلد هستند يك حساب ديگر است تعبير اينكه همينها كافيست يعني همين مقداري كه خواستيد همين مقدار را ما داديم ديگر چيز ديگري كه از شما نخواستيم كه همين است.

پرسش...

پاسخ: بله غرض اين است كه اطلاقش يا عمومش شامل اين موارد هم مي‌شود ﴿آتَاكُم مِن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ﴾[21] از آن طرف هم مي‌فرمايد اين همان است كه شما مي‌خواستيد.

پرسش...

پاسخ: بله، چون صدر و ذيلش مربوط به احسان است اما اين يك قاعدهٴ كليه كه در ذهن دارد كه به عموم اطلاقش آسيب نمي‌رسد كه اين ﴿آتَاكُم مِن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ﴾ در حالي كه آن مؤمنين خيلي از چيزها را به حسب ظاهر آنها همينطور است ديگرآنها هم به لسان استعداد و حال هر چه مي‌خواستند دريافت مي‌كردند اين صدر اگر خصيصه‌اي دارد يا به عنوان تمثيل ذكر شده است هرگز منافي انعقاد عموم يا اطلاق آن قاعده كليه نيست كه ﴿آتَاكُم مِن كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوه﴾

خب ﴿وَعَدَ اللّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا هِيَ حَسْبُهُمْ﴾ همين كافي است و لازم هم نيست.

لعن منافقان توسط خداوند و دوام عذاب آنان در جهنم

﴿وَلَعَنَهُمْ اللّهُ﴾ لعن يعني بعد از رحمت. ذات اقدس الهي اينها را از رحمت دور كرده خب با اينكه خدا اينها را فراموش كرده دربارهٴ آنها اين‌طور سخن مي‌گويد معلوم مي‌شود كه اين نسيان خدا يعني ترك مهر و اين با تذكرهٴ قهر منافاتي ندارد براي تثبيت اينكه مبادا كسي اين خلود را به معناي مكث طويل تفسير كند فرمود: ﴿وَلَهُمْ عَذَابٌ مُقِيمٌ﴾ اين‌چنين نيست كه به معناي مكث طويل باشد گاهي ممكن است كسي اين‌چنين بپندارد كه نار دائمي است و اهل جهنم از او بيرون مي‌آيند فرمود نه اينها دائما مخلند. بعد گاهي هم ممكن است كسي خيال بكند به اينكه اينها مدتي رفتند آنجا بعد عادت مي‌كنند ؛ فرمود نه اين‌چنين نيست. جهنم دائمي است يك، اينها دائما در جهنم هستند دو، سوخت و سوز دائمي هست سه، اين سوخت و سوز عوض نمي‌شود عذاب بودنش هم دائمي است اين چهار. فرمود: ﴿وَلَهُمْ عَذَابٌ مُقِيمٌ﴾ ديگر اين‌چين نيست كه عذاب بشود «عذب» ما در دنيا نمونهٴ چنين چيزي نداريم. مثلا گاهي گفته مي‌شود آدم اگر يك كاري بكند چشمانش نابينا مي‌شود بله اين كسي كه چشمش نابينا شده يك مختصر يك مدتي اوائل چند روزي درد دارد. بعد هم يك مدتي غمگين است اما بعد از هفت، هشت، ده سال اين هم مثل بقيه قاه قاه مثل ديگران مي‌گويد و مي‌خندد عادت كرده با اين ولي كيفر جهنم مثل اين نيست كه حالا كسي كه چشمانش را از دست داده بعد هم بگيرد بخندد اين مثل همان لحظهٴ اولش است. يعني مرحلهٴ بقايش مثل مرحلهٴ حدوثش سوزنده است با عذاب همراه است چنين چيزي نمونه‌اش در دنيا نيست. «دار ليس فيها الرحمه»[22] اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) است. با اينكه او «ارحم الراحمين» است اصلاً تعفن گناه اين است حقيقت گناه اين است كه اين‌طور آدم را مي‌رنجاند براي اينكه آن روح شفاف و لطيف در برابر اين گناه اين‌قدر متأثر است. «دار ليس فيها رحمة». خب فرمود پس خلود يك حساب هست و اينكه عذاب هرگز به عذب تبديل نمي‌شود بلكه عذاب است.

هشدار الهي به منافقان به وسيلهٴ يادآوري سرنوشت كفّار مقتدر گذشته

آن‌گاه فرمود اين سنت ماست آخر شما داريد با چه كسي مبارزه مي‌كنيد به منافقين مي‌گويد به ديگران هم هشدار مي‌دهد مي‌فرمايد شما آخر اين تاريخ را بخوانيد يك مقدار سيره و سنت انبياي گذشته را ببينيد وضع جهان را بررسي كنيد شما الان به چه مي‌باليد و مي‌نازيد؟ مگر كساني قبل از شما نبودند كه مقتدرتر از شما بودند مال دارتر از شما بودند، قبيله‌دارتر از شما بودند، ما همه را به روز سياه نشانديم. اينها كه افسانه نيست خيلي از چيزهاست كه سر راهتان است نزديكيهايتان است برويد بررسي كنيد ديگر. فرمود: ﴿كَالَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ﴾ شما الان به يك قدرتي بالاخره وابسته هستيد و متكي هستيد، ببينيد ما آنهايي را كه قبل از شما بودند از شما مقتدرتر بودند سرمايه‌دارتر بودند با آنها چه كرديم؟ ﴿كَالَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ﴾ ﴿كَانُوا أَشَدَّ مِنكُمْ قُوَّةً﴾ يك، ﴿وَأَكْثَرَ أَمْوَالاً﴾ دو، ﴿وَأَوْلاَداً﴾ سه، همهٴ جهات طبيعي را داشتند. در سورهٴ مباركهٴ «سبأ» به پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود كه به اين سران شرك و مقتدران حجاز بگو ما كساني را كه قبل از شما بودند و از شما قدرتمندتر بودند، و شما يك دهم قدرت آنها را نداريد آنها را از بين برديم. آيهٴ 45 سورهٴ «سبأ» اين است كه ﴿وَكَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ يعني يك سلسله طاغياني قبل از سران استكبار معاصر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بودند و شماها ﴿وَمَا بَلَغُوا﴾ يعني به پيغمبر مي‌فرمايد اينهايي كه الان با تو درگيرند اينها نرسيدند به يك دهم ثروت و قدرت پيشينيان ﴿وَمَا بَلَغُوا مِعْشَارَ مَا آتَيْنَاهُمْ﴾ اينها يك دهم قدرت پيشينيان را پيدا نكردند آن پيشينيان كه چندين برابر اين معاصران مقتدر بودند ﴿فَكَذَّبُوا رُسُلِي فَكَيْفَ كَانَ نَكِيرِ﴾ وقتي ما اينها را گرفتيم بساط اينها را جمع كرديم، اثري از اينها نمانده. خب اينها به چه قدرتي مي‌خواهند تكيه كنند اين را به معاصران پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود قبل از اينها جريان قارون مطرح بود، در سورهٴ مباركهٴ «قصص» آيهٴ 78 نسبت به قارون هم همين هشدار را داد فرمود به اينكه موساي كليم سلام الله عليه به قارون اين هشدار را داد، قارون در پاسخ گفت: ﴿إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَي عِلْمٍ عِندِي﴾ من خودم زحمت اقتصادي كشيدم اين مالها را پيدا كردم. فرمود اين قارون بايد بفهمد ﴿أَوَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِن قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَأَكْثَرُ جَمْعاً﴾ توي قارون نمي‌داني قبل از تو از سرمايه‌دارتر هم بود و آنها را ذات اقدس الهي ريشه‌كن كرد. با كدام قدرت شما مي‌خواهيد در بيفتيد. خب پس به معاصران پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌فرمايد به اينكه شما يك دهم ثروت و قدرت پيشينيان را نداريد، به قارون هم مي‌فرمايد كساني قبل از شما به هلاكت رسيدند كه از شما اشد و اكثر بودند قوة و جمعا.

تهديد مستقيم منافقان از سوي خداوند در عين نسيان آنان

آن‌گاه در آيات محل بحث مي‌فرمايد به اينكه ﴿كَالَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ كَانُوا أَشَدَّ مِنكُمْ﴾ حالا اين ديگر مستقيما رو در رو قرار گرفتن انذار رو در رو تهديد رو در رو اعمال قهر رو در رو است. با حفظ نسيان. خدا اينها را فراموش كرده. بعد مرتب دارد با اينها حرف مي‌زند نظير سورهٴ مباركهٴ «طه» كه ﴿مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً﴾[23] آنجا اشاره شد با اينكه خدا مي‌فرمايد: ﴿وَكَذلِكَ الْيَوْمَ تُنسَي﴾[24] تو منسي هستي، ولي مرتب اين محاوره هست اين گفتگو هست اين تعذيب هست، اين قهر هست، يعني اعمال قهر است. اينجا هم الان از سنخ التفات از غيبت به خطاب بحث در منافق بود ولي به عنوان غيبت، ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ﴾ ولي الان تبديل به خطاب شد اين التفات از غيبت به خطاب رودررو تهديد كردن انذار و ترساندن هست در ظرف نسيان فرمود خدا اينها را فراموش كرده ولي مرتب دارد اينها تهديد مي‌كند و تخويف مي‌كند. ﴿كَالَّذِينَ مِن قَبْلِكُمْ كَانُوا أَشَدَّ مِنكُمْ قُوَّةً﴾ يك، ﴿وَأَكْثَرَ أَمْوَالاً﴾ دو،﴿وَأَوْلاَداً﴾ سه.

دستور بهره‌مندي منافقان از دنيا مانند پيشينيان خود

خب ﴿فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ﴾ آنها كه قبل از شما بودند، «خلاق» يعني نصيب و بهره آنكه دارد ﴿مَن يَقُولُ رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا وَمَا لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاَقٍ﴾[25] «خلاق» يعني نصيب. «ان الله يؤيد هذا الدين بأقوام لا خلاق له»[26] خلاق يعني نصيب، يعني بهره. ﴿فَاسْتَمْتَعُوا بِخَلاقِهِمْ﴾ يعني به نصيبي كه داشتند خب شما هم هر كاري كه آنها كردند بكنيد و داريد مي‌كنيد، شما هم ﴿فَاسْتَمْتَعُوا﴾، شما كه منافق صدر اسلام هستيد ﴿فَاسْتَمْتَعْتُمْ بِخَلاَقِكُمْ كَمَا اسْتَمْتَعَ الَّذِينَ مِن قَبْلِكُم بِخَلاَقِهِمْ﴾ و شما هم خودتان ﴿كَالَّذِي خَاضُوا﴾[27] شما نگفتيد كه ﴿نَخُوضُ وَنَلْعَبُ﴾[28] خوضي در باطل داشتيد خب آنها هم همين‌طور بودند و خودتان گفتيد كه ﴿نَخُوضُ وَنَلْعَبُ﴾ و خودتان ﴿كَالَّذِي خَاضُوا﴾. آنها﴿حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَأُولئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ﴾ شما هم مثل آنها هستيد. اينكه فرمود: ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ نه تنها در عصر و مصر خاص منافقين اين عصر را با منافقين اعصار گذشته يكجا ﴿فَيَرْكُمَهُ جَمِيعاً فَيَجْعَلَهُ فِي جَهَنَّمَ﴾[29] چه اينكه مؤمنان و طيبان اين عصر و مصر هم با اعصار گذشته اين‌طورند ﴿إِنَّ اللّهَ اصْطَفَي آدَمَ وَنُوحاً وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَي الْعَالَمِينَ ٭ ذُرِّيَّةً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ﴾[30] آنها براي اعصار و قرون متمادي هستند كه «بعضهم من بعض» هستند، منافقون و كفار هم اين‌چنين هستند.

يادآوري سرنوشت تلخ اقوام كافر براي منافقان

خب بعد مي‌فرمايد به اينكه، ميخواهيد بازتر مسئله را براي شما تشريح بكنيم، چون اين سورهٴ مباركهٴ «توبه» بعد از سورهٴ مباركهٴ «اعراف» و اينها نازل شد فرمود به اينكه براي اينكه مسئله شفاف‌تر بشود ما تمام اين قسمتها را در سورهٴ «اعراف» يكي پس از ديگري براي شما بيان كرديم ﴿أَلَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ﴾ باز اينجا التفات از خطاب است به غيبت ﴿أَلَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ﴾ يك، ﴿وَعَادٌ﴾ دو ﴿وَثَمُودَ﴾ سه، ﴿وَقَوْمُ إِبْرَاهِيمَ﴾ چهار، ﴿وَأَصْحَابِ مَدْيَنَ﴾ پنج، ﴿وَالْمُؤْتَفِكَاتُ﴾ شش، ﴿أَتَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ﴾ بعدهم اوضاع همهٴ اينها برچيده شد، ما اين شش گروه را در شش مقطع تاريخي در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كاملاً براي شما بيان كرديم در سورهٴ «اعراف» اول از جريان قوم نوح كه خبر مي‌دهد، مي‌فرمايد به اينكه آيهٴ 59 سورهٴ مباركهٴ «اعراف» جريان نوح شروع مي‌شود ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحاً إِلَي قَوْمِهِ فَقَالَ يَاقَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ﴾ تا به جايي كه مي‌رسد﴿فَأَنْجَيْنَاهُ وَالَّذِينَ مَعَهُ فِي الْفُلْكِ وَأَغْرَقْنَا الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْماً عَمِينَ﴾[31] اين براي نوح جريان عاد را آيهٴ 65 فرمود: ﴿وَإِلَي عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً﴾ تا اينكه در جريان قوم عاد مي‌فرمايد به اينكه عذاب آمد﴿فَأَنْجَيْنَاهُ وَالَّذِينَ مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَقَطَعْنَا دَابِرَ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا وَمَا كَانُوا مُؤْمِنِينَ﴾[32] اين مربوط به قوم عاد. آيهٴ 73 دربارهٴ قوم ثمود فرمود: ﴿وَإِلَي ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحاً﴾ تا اينكه آيهٴ 78 همان سورهٴ «اعراف» دربارهٴ قوم ثمود فرمود: ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ﴾ آيهٴ هشتاد دربارهٴ لوط است ﴿وَلُوطاً إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ﴾ بعد بخش پاياني آن فرمود آيهٴ 84 ﴿وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ﴾ آيهٴ 85 فرمود: ﴿وَإِلَي مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْباً﴾ تا اينكه دربارهٴ تعذيب قوم شعيب آيهٴ 91 فرمود: ﴿فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دَارِهِمْ جَاثِمِينَ﴾ آن‌گاه آيهٴ 94 دارد جمع بندي مي‌كند ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلاّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ﴾ بنابراين مي‌فرمايد ما اين جريانها را كه مبسوطا در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كه قبل از سورهٴ «توبه» نازل شد يكي پس از ديگري اين پنج، شش مقطع تاريخي را مبسوطا براي شما بازگو كرديم ﴿أَلَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ﴾ يك ﴿وَعَادٌ﴾ دو ﴿وَثَمُودَ﴾ سه، ﴿وَقَوْمُ إِبْرَاهِيمَ﴾ چهار، ﴿وَأَصْحَابِ مَدْيَنَ﴾ پنج، ﴿وَالْمُؤْتَفِكَاتُ﴾ يعني منقلبات كه ما اين شهر را زيرو رو كرديم اعتفك يعني انقلب، ﴿أَتَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ﴾ با معجزات انبياي اينها آمدند حجت خدا بر اينها بالغ شد، و اينها گرفتار عذاب شدند و خداي سبحان به اينها ستم نكرد اينها به خودشان ستم كردند.

« و الحمد لله رب العالمين»

 


[1] توبه/سوره9، آیه47.
[2] آل عمران/سوره3، آیه33 ـ 34.
[3] انفال/سوره8، آیه37.
[4] بقره/سوره2، آیه217.
[5] اعراف/سوره7، آیه45.
[6] انعام/سوره6، آیه26.
[7] بقره/سوره2، آیه217.
[8] انفال/سوره8، آیه37.
[9] . نهج‌البلاغه، حكمت 176.
[10] انفال/سوره8، آیه31.
[11] توبه/سوره9، آیه23.
[12] توبه/سوره9، آیه23.
[13] مائده/سوره5، آیه73.
[14] نساء/سوره4، آیه140.
[15] نساء/سوره4، آیه145.
[16] نساء/سوره4، آیه145.
[17] ابراهیم/سوره14، آیه34.
[18] ابراهیم/سوره14، آیه34.
[19] نساء/سوره4، آیه10.
[20] سوره بقره، آيه.
[21] ابراهیم/سوره14، آیه34.
[22] . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 27.
[23] طه/سوره20، آیه124.
[24] طه/سوره20، آیه126.
[25] بقره/سوره2، آیه200.
[26] . بحار الانوار، ج24، ص361.
[27] توبه/سوره9، آیه69.
[28] توبه/سوره9، آیه65.
[29] انفال/سوره8، آیه37.
[30] آل عمران/سوره3، آیه33 ـ 34.
[31] اعراف/سوره7، آیه64.
[32] اعراف/سوره7، آیه72.