80/11/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 64 الی 68
﴿يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِءُوا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ﴾(64)﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللّهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ﴾(65)﴿لاَتَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ إِن نَعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِنكُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ﴾(66)﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَيَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ نَسُوا اللّهَ فَنَسِيَهُمْ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾(67)﴿وَعَدَ اللّهُ الْمُنَافِقِينَ وَالْمُنَافِقَاتِ وَالْكُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا هِيَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمْ اللّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُقِيمٌ﴾(68)
وجوه چهارگانه در معناي عبارت ﴿يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ﴾
آنچه دربارهٴ كريمهٴ ﴿يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ﴾ بازگو شد، اعم از تصريح يا ضمني عبارت از اين بود كه اين ﴿يَحْذَرُ﴾ به صورت استهزاست اينها واقعاً حذر و تحرزي ندارند استهزائاً اين كار را ميكنند وجه دوم اين است كه اينها گرچه از راه اعتقاد نميدانند كه وحي نازل ميشود ولي از راه تجربه به دست آوردند بالأخره بر آنها در طي اين سالهاي متمادي روشن شد كه هر تصميمي بگيرند و هر كاري داشته باشند وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) باخبر ميشود. حالا منشأ خبرش هرچه هست آيا سحر و شعبده و جادو و كهانت است كه عدهاي ميگفتند يا گزارشهاي مأموران سرّي آن حضرت است كه عدهاي ميپنداشتند بالأخره براساس تجربه براي آنها ثابت شده بود كه اخبار اينها را پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) باخبر است وجه سوم هم اين بود كه جناب فخر رازي و امثال ايشان ذكر ميكنند كه اينها واقعاً علم داشتند به اينكه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) رسول خداست وحي بر او نازل ميشود منتها از سنخ ﴿وَجَحَدُوا بِهَا وَاسْتَيْقَنَتْهَا أَنفُسُهُمْ﴾[1] براساس حسد براساس عناد ايمان نياورده بودند. وگرنه علم داشتند كه وحي نازل ميشود لذا هراسناك بودند. چهارم اينكه اينها شك در حقانيت داشتند نه قطع به عدم و با شك در حقانيت، احتمال نزول وحي وجود دارد. بنابراين اينها ترتيب اثر عملي ميدادند به استناد آن شك. كه البته نقد اين برخي از اين وجوه هم قبلاً گذشت. به هر تقدير اينها بر حذر بودند و هراسناك بودند كه مبادا وحي نازل بشود. اين وجوه پنجگانه و مانند آن دربارهٴ ﴿يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ﴾ بود.
شمول جملهٴ ﴿يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ﴾ نسبت به همه منافقان
مطلب ديگر آن است كه گاهي برنامههاي اينها درونگروهي است گاهي ناظر به كل اينهاست. دربارهٴ برنامههاي درونگروهي آيات بعد است كه﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾. لذا نام منافقات را در كنار منافقون ميبرد. اما اينجا كه نام منافقات را نام نبرده است فقط از منافقون نام برد، منظور هر كسي است كه به بيماري نفاق مبتلاست. اينطور نيست كه ﴿يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ﴾ منافقات را شامل نشود. منظور آن است كه نفاق باعث اين حذر و تحرز است.
بازگشت ضمير ﴿عَلَيْهِمْ﴾ و ﴿تُنَبِّئُهُم﴾ به منافقان
مطلب سوم و بخش سوم ناظر به تعيين مرجع ضمير بود كه اشاره شد ظاهرش اين است كه اين ضميرها به «منافقون» برميگردند گرچه جناب زمخشري احتمال داد اين دو ضمير ﴿عَلَيْهِمْ﴾ و ﴿تُنَبِّئُهُم﴾ به مؤمنين بر ميگردد براي اينكه قبلاً بحث در مؤمنين بود ﴿وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا﴾[2] يا ﴿يَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَكُم﴾[3] ، در اينگونه از تعبيرات از مؤمنين نام برده شده يا به مؤمنين اشاره شده لكن اين سخن جناب زمخشري به نظر تام نرسيد براي اينكه اين اسم ظاهري كه در صدر آيه است به نام ﴿الْمُنَافِقُونَ﴾، اين نه تنها ميتواند مرجع ضمير باشد بلكه مناسب است كه ضمير به اينها بر گردد چون نزول آيات الهي بر منافق مستلزم آن نيست كه منافق حالا يا وحي را تشخيص بدهد يا وحي را قبول داشته باشد كسي كه وحي را تشخيص ميدهد معصوم(عليه السلام) است آنكه وحي را باور دارد مؤمن هست ولي اين وحي را كه ذات اقدس الهي براي كفّار و مؤمنين براي منافق و غير منافق ميفرستد بعضيها ميپذيرند بعضيها نميپذيرند آياتي هم چه در سورهٴ «اسراء» چه در ساير سور داشتيم و در نوبت ديروز اشاره شد كه دلالت ميكند بر اينكه قرآن بر همه نازل ميشود، منتها كافر نميپذيرد منافق نميپذيرد و مؤمنان ميپذيرند لذا اين دو ضمير ميتواند به منافقون مراجعه كنند چه اينكه «عليهم» هم از آن جهت كه به معناي «في» است مثلاً يعني دربارهٴ اينهاست يا به زيان اينهاست يا چون اين نزول وحي از بالاست به صورت اشراف و احاطه است تعبير به «علي» شده است چه اينكه تعبير به «علي» در موارد ديگر قرآن كريم هم مطرح هست.
تهديدي بودن جملهٴ ﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا﴾ نسبت به منافقان
مطلب بعدي هم اين بود كه اين ﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا﴾ امرش تهديد است يعني هر چه كاري از دستتان بر بيايد بكنيد، مثل ﴿قُلِ اعْمَلُوا فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ﴾[4] يا ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ﴾[5] اينها امرهاي تهديد است گاهي ذات اقدس الهي دستور تقوا ميدهد ﴿اتَّقُوا اللَّه﴾[6] و مانند آن گاهي هم ميفرمايد هر چه خواستيد بكنيد آن مواردي كه ميفرمايد ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ﴾ آن موارد را گفتند ديگر ناظر به آن قسمت است كه ديگر دستور تقوا اثري ندارد. تقوا يعني پرهيز در آن بيماران هم همين طور است يك پزشك حاذق بيماري كه قابل علاج است به او دستور پرهيز ميدهد اما حالا بيماري كه رفتني است، يكي، دو روز بيشتر عمر ندارد، او را ميگويد هر چه غذا خواستيد ميل كنيد. او بايد بفهمد كارش از علاج گذشته است ديگر. اينچنين نيست كه پزشك به هر بيماري دستور پرهيز بدهد. دستور پرهيز براي كسي كه اميد سلامت هست، اما كسي كه ديگر حالا قطع به رفتن هست به حسب ظاهر در چنين حالي ميگويند حالا اين يكي، دو روز هست چرا ما اين را برنجانيم دستور پرهيز بدهيم ميگوييم پرهيز غذايي نداري هر چه خواستي بخور. اين هر چه خواستي بخور يعني كار تو از پرهيز گذشت منتها او نميفهمد كه پزشك چه گفته است. تعبيرات قرآن كريم هم گاهي اينچنين است. آنهايي كه ﴿فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾[7] هستند و قابل درمان هستند دستور تقوا ميدهد ﴿اتَّقُوا اللَّه﴾[8] ﴿مَن يَتَّقِ اللَّه﴾[9] و مانند آن. اما آنهايي كه به جايي رسيدند ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾[10] ﴿سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِر لَهُمْ لَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ﴾[11] اگر زنده بودند و خودشان هم ميگويند ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾[12] ما نميپذيريم دربارهٴ اين گروه خدا ميفرمايد ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ﴾[13] هر چه خواستيد بكنيد. بعد حالا ﴿فَسَيَرَي اللّهُ عَمَلَكُمْ وَرَسُولُهُ وَالْمُؤْمِنُونَ﴾[14] . اين ﴿اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ﴾ يك زنگ خطر است اين ﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا﴾ هم همين است يك تهديد است يعني هر كاري كه از دستتان بر ميآيد بكنيد تا معلوم بشود ديگر اين كار شما از جايي گذشته است كه ما بگوييم ﴿اتَّقُوا اللَّه﴾ چون خودتان ميگوييد ﴿سَوَاءٌ عَلَيْنَا أَوَعَظْتَ أَمْ لَمْ تَكُن مِّنَ الْوَاعِظِينَ﴾ در ما اثر نميكند. خب ﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ﴾ بالأخره آنچه را كه شما هراس داريد گرفتار آن خواهيد شد،
آگاهي پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از پاسخ منافقان به سؤال مؤمنان
بعد هم ميفرمايد به اين كه ﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُم﴾ از اينها بپرسي حالا بعضيها رفتند پرسيدند وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
نپرسيده ميداند چون در همان غزوهٴ تبوك كه عدهاي اهانت كردند، دهنكجي كردند گفتند اين شخص با چند تا سرباز حجاز ميخواهد به طرف امپراطوري غرب حركت كند و اين قابل باور نيست، آنها كه آنجا بودند شنيدند، بعضي از مؤمنين آمدند به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) گزارش بدهند كه برخيها در اين جمع مؤمنين خودشان را جا زدند اينها منافق هستند حرفشان هم اين است تا آمدند گزارش بدهند ديدند كه قبلاً وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از جانب وحي باخبر شد فرمودند به من اطلاع رسيده است. خب پس ديگران اگر بپرسند پاسخي كه ميدهند اين است كه ﴿إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ﴾ و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بدون سؤال هم ميداند ﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ﴾
آيات الهي و شخصي پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) محور استهزاي منافقان
آنگاه خدا به پيغمبر فرمود به آنها بگو ﴿أَبِاللّهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ﴾ محور اصلي استهزاي آنها شخص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود براي آنكه آنها با آن قضيهٴ فرماندهي كل قوا، سرلشكر بودن او اعزام نيرو به طرف غرب اينها مخالف بودند و اينها را مسخره كرده بودند منتها چون اين حرفها از دستور ذات اقدس الهي است آيات الهي است، اينها در حقيقت آيات الهي را استهزا كردند. لذا اول نام مبارك خداست (سبحانه و تعالي) بعد آيات الهي بعد رسول خدا ﴿قُلْ أَبِاللّهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ﴾ كه اين سيئهشان ادامه دارد به صورت فعل مضارع هم كه مفيد استمرار است ياد شده است با «كان»اي كه اين استمرار را تأييد ميكند.
علت دستور الهي به عذر خواهي نكردن منافقان
آنها بعد از اينكه قضيه افشا شده است رفتند عذرخواهي بكنند كه قطع بكند اين عذاب را فرمود عذرخواهي نكنيد ﴿لا تَعْتَذِرُوا﴾ براي اينكه شما يك ايمان ظاهري داشتيد در جمع مؤمنين به ايمان محكوم بوديد و گرچه واقعاً منافق بوديد لكن همين اين پردهٴ رقيق را هم پاره كرديد، ﴿قَدْ كَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ﴾ يعني «اظهرتم الايمان بعد ان كنتم تظهرون الايمان» و مانند آن.خب قبلاً ايمانتان را ظاهر ميكرديد الآن ديگر كفرتان را تصديق كرديد. ﴿لاَتَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ﴾
عفو منافقان توبه كننده و تعذيب منافقان مرم از سوي خداوند
اينكه فرمود ﴿إِن نَعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِنكُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً﴾ اگر كلام الله باشد، يعني ذات اقدس الهي اينچنين بگويد معنايش آن است كه ممكن است ما از بعضي از شماها صرفنظر كنيم براي اينكه توبه كردهايد و آنهايي كه توبه نكردهاند آنها را گرفتار عذاب خواهيم كرد اين ميتواند عذاب دنيايي باشد و عذاب اخروي. و زمينهٴ توبه هم همانطوري كه در آيات بعدي سورهٴ مباركهٴ «توبه» خواهد آمد آيهٴ 74 اين است كه ﴿يَحْلِفُونَ بِاللّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ﴾ اين معلوم ميشود آن ايماني كه آنجا داشتند در حقيقت اسلام بود نه ايمان. ﴿كَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُم﴾، اين آيهٴ 74 او را مشخص ميكند كه ﴿كَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُم﴾ يعني «كفرتم بعد اسلامكم» چون ﴿لَمَّا يَدْخُلِ الْإِيمَانُ فِي قُلُوبِكُمْ﴾[15] ، ايمان در دل اينها رسوخ نداشته.
پرسش...
پاسخ: آنجا ممكن است واقعاً ايمان باشد بعد ارتداد كه پيدا شد اين است ديگر. ممكن است كسي واقعاً مؤمن شده باشد منتها ايمان قوي نيست در تَه قلب قبول دارد و بعد هم گرفتار ارتداد شده باشد در آيهٴ 74 سورهٴ مباركهٴ «توبه» دارد به اينكه ﴿قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلاَمِهِمْ وَهَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا وَمَا نَقَمُوا إِلاّ أَنْ أَغْنَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ مِن فَضْلِهِ فَإِن يَتُوبُوا يَكُ خَيْراً لَهُمْ وَإِن يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ عَذَاباً أَلِيماً فِي الْدُّنْيَا وَالآخِرَة﴾ بنابراين اينكه فرمود ﴿إِن نَعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِنكُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً﴾ اگر كلامُ الله باشد معنايش اين است كه آنهايي كه توبه كردند از آنها ميگذريم آنهايي كه توبه نكردند آنها را معذب ميكنيم تعذيب خدا هم گاهي به صورت رنج و عذاب و صاعقه و اينهاست در دنيا گاهي هم به صورت آخرت است. و اطلاقي كه از اين آيهٴ محل بحث استفاده ميشود، با تصريح به تعميمي كه در آيهٴ 74 هست تقويت خواهد شد. چون در آيهٴ 74 كه در پيش داريم آنجا فرمود به اينكه ﴿وَإِن يَتَوَلَّوْا يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ عَذَاباً أَلِيماً فِي الْدُّنْيَا وَالآخِرَةِ﴾ آنها كه توبه نكردند خداي سبحان آنها را به عذاب دنيوي و اخروي گرفتار ميكند. پس اگر اين جمله كلامُ الله باشد، معنايش اين است كه اگر ما از يك عدهاي در اثر توبه عفو و صرفنظر كنيم از آنهايي كه توبه نكردند صرفنظر نخواهيم كرد. چنين مقرر شد كه اين گروه معذب بشوند. حالا بر فرض از يك عدهاي در اثر ضعف ايمانشان، تشخيصشان و مانند آنكه مبتلا شدند و بعد توبه كردند و ما صرفنظر كرديم از ديگران كه گناه بزرگي را مرتكب شدند و توطئه كردند و توبه نكردند صرفنظر نخواهيم كرد. ﴿إِن نَعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِنكُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً﴾ چرا ﴿بِأَنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ﴾ اين جرمشان هم سابقهدار بود و به هيچ وجه هم توبه نكردند مستحضر هستيد كه در اينگونه از موارد اين مجرم اسم فاعل نيست، صفت مشبهه است كه به صيغهٴ اسم فاعل بيان شده.
تعذيب حقوقي و سياسي برخي منافقان توسط پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
خب اين در صورتي است كه ﴿إِن نَعْفُ﴾ كلام خدا باشد اما اگر كلام رسول خدا باشد البته آن هم كلامُ الله است كه ذات اقدس الهي به او دستور ميدهد بگو، آن وقت معنايش ديگر تعذيب حقوقي و سياسي است نه تعذيب كلامي يعني ما در دنيا بالأخره اين مجرمين سياسي را تنبيه ميكنيم حالا اگر از چند نفر در اثر اينكه اينها فريب خورده بودند سادهلوح بودند بعد سابقه جرمي هم نداشتند بار اولشان بود متوجه نشدند از اينها صرفنظر كرديم از آنها كه جزء ائمه نفاقاند و سران نفاقاند سوابق ممتدي در جرم دارند و توطئه كردند و توبه هم نميكنند اينها را تعذيب ميكنيم به عذاب حقوقي و سياسي.
خب بنابراين اينكه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) يك عده را عذاب بكند يك عدهاي را عفو بكند اين معلوم ميشود از آن جهت كه رهبر اسلامي است اين را به عهده دارد. نه مربوط به عذاب جهنم و قيامت باشد.
جمله شرطيه نبودن عبارت ﴿إِن نَعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِنكُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً﴾
﴿لاَتَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ إِن نَعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِنكُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً﴾ البته اين از سنخ شرط و جزا يا مقدم و تالي نيست تا كسي اشكال بكند كه خب چه تلازمي است بين عفو از يك عده و تعذيب عدهاي ديگر، ممكن است همه تعذيب بشوند ممكن است همه عفو بشوند، اين از سنخ «ان كانت الشمس طالعه فالنار موجود» نيست كه مقدم و تالي تلازم داشته باشد كه. «ان كان هذه العدد اربعة فهو زوج» خب يك تلازمي بين مقدم و تالي است اما اينجا چه تلازمي بين مقدم و تالي است كه اگر از يك عده عفو كرديم از يك عده انتقام ميگيريم. اين معنايش اين است كه در چنين فضايي كه اينها به اين آلودگي مبتلا شدند خداوند يقينا ًاينها را عذاب ميكند حالا اگر همهٴ آنها را عذاب نكرد در اثر اينكه يك عده واقعاً ساده لوح بودند و فريب خوردند بقيه را عذاب ميكند. اين نه براي آن است كه اين به صورت يك قضيهٴ شرطيه است و يك مقدم دارد و يك تالي و يك تلازم بينشان است، بله اين شبيه تعبيرات عرفي ماست كه ميفرمايد ما اگر از اين بچهها بگذريم از شما نميگذريم. يعني اين كار، كار مجرمانه است و جاي تنبيه دارد حالا اگر از يك عده صرفنظر كرديم از ديگران كه نميشود صرفنظر كرد براي اينكه اين اگر تنبيه نشود آثارش دامنگير ديگران خواهد شد. خب ﴿إِن نَعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِنكُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً﴾ و دليلش هم اين است كه ﴿بِأَنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ﴾ گرچه آن گروه مجرم بودند ولي خب توبه كردند و جرم آنها هم سبك بود در اثر ضعف تشخيص بود و مانند آن.
خب بنابراين اگر فرمود ما از يك عده عفو بكنيم از يك عدهٴ ديگر عفو نميكنيم البته اين خيلي صراحتي در اين ندارد كه اين ﴿إِن نَعْفُ﴾ سخن پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) باشد نه كلام خدا، ممكن است كه كلام الهي باشد و ناظر به همان حكم كلامي باشد. نه سخن فقهي و سياسي.
ضرورت تكريم آيات الهي اعم از اسماي حسناي او و شخص پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)
مطلب ديگر آن است كه اينكه ذات اقدس الله فرمود ﴿أَبِاللّهِ وَآيَاتِهِ﴾ آيات الهي شامل اسماي حسناي او هم ميشود ما موظف هستيم اسماي الهي را تقديس كنيم تنزيه كنيم چه اينكه به ما امر كردند ﴿سَبِّحِ اسْمَ رَبِّكَ الأعْلَي﴾[16] اسامي الهي را شما تسبيح كنيد تقديس كنيد، تنزيه كنيد. آنچه به خداي سبحان بر ميگردد آنها را بايد تكريم كرد پس آيات الهي ممكن است شامل اسامي الهي هم بشود. و در نوبتهاي قبل هم اشاره شد كه چون ﴿مَن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ﴾[17] رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از آن جهت كه رسول است، پيام خدا را ميرساند لذا استهزاي رسول، استهزاي آيات الهي است.
شمول عبارت ﴿إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ﴾ نسبت به همه منافقان
مطلب ديگر آن است كه اين جمله كه آنها ميگفتند ﴿إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ﴾ محتمل است كه اختصاصي به همان چند نفر نداشته باشد كه در رماندن شتر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) توطئه ميكردند يا حرفهاي تند و تلخي دربارهٴ جبهه ميزدند ممكن است شامل حال ديگران هم باشد حتي آنهايي كه متخلفاند. ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ﴾[18] «مقعد» يعني قعود كه همين مصدر ميمي است. ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ﴾. خلاف يعني پشت سر، پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) با همراهانش براي غزوهٴ تبوك حركت كردند يك عده پشت سر پيغمبر به جاي قيام قعود كردند. اينها جزء قاعدين بودند. كه ﴿قِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِين﴾[19] . خب و به اين هم ميباليدند. خودشان را زرنگ ميدانستند ميگفتند خوب شد كه ما نرفتيم فرمود: ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ﴾ يعني «بقعودهم خلاف رسول» پشت سر آن حضرت در خلف آن حضرت. خب بعد هم فرمود ﴿قِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِينَ﴾[20] . حالا چرا در حدي هستيد كه همتاي خردسالان و سالمندان و زنان زندگي ميكنيد و ميباليد خب اين بچهها هم نيامدند، مردان پير هم نيامدند، زنها هم نيامدند شما هم ﴿مَعَ الْقَاعِدِينَ﴾ گرفتار قعود هستيد. ﴿قِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِين﴾. همينها كه جزء قاعدين بودند كارشان ﴿نَخُوضُ وَنَلْعَبُ﴾ بود بنابراين اين ﴿إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ﴾ ميتواند شامل حال اينها هم باشد.
شباهت رفتار و گفتار منافقان با يكديگر
خب بعد ذات اقدس الهي به سازماندهي اين گروه ميپردازد ميفرمايد ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ حالا ديگر اينجا نام منافقات را ميبرد گر چه آن ﴿يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ﴾ شامل حال اينها هم ميشد چه اينكه ﴿يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِين﴾ هم شامل مؤمنات ميشود ولي اينجا ديگر بالصراحه از اينها ياد كرده است. چه اينكه در بخشهايي كه مربوط به ايمان است، آنجا مثل آيهٴ 71 ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ﴾ اينجا كلمهٴ «اولياء» ندارد ولي ميفرمايد اينها بالأخره از يك سنخ هستند ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾. در اوائل سورهٴ مباركهٴ «بقره» و مانند آن داشتيم كه گاهي حرفهايي كه پيشينيان ميزدند اينها هم ميزنند كفار قبلي ميگفتند اينها هم ميگويند براي اينكه ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾[21] بر اساس ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ كه ﴿يُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَبْلُ﴾ به مضاهات به مشابهه كفر پيشينيان حرفهاي تلخ ميزنند اين نشانهٴ آن است كه اينها يك جريان است. خب گاهي ميفرمايد ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾. گاهي ميفرمايد ﴿يُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَبْلُ﴾[22] و مانند آن اينجا هم اصل جامع را ذكر ميكند. كه ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ حالا خواه در عصر واحد باشند خواه در اعصار گوناگون. اينها از يك سنخ هستند بالأخره چه همهشان در يك عصر زندگي بكنند مثل منافقان يك زمان يا نه برخي گذشته باشند و برخي كنوني كه ﴿يُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَبْلُ﴾[23] مثلاً شامل اينها ميشود. ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ تقويتشان، هدايتشان مسايل فكريشان اينها با يكديگر گره خورده و عجين شدهاند.
امر به منكر و نهي از معروف توسط منافقان
﴿يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ﴾ اينها كارشان اين است كه به زشتي امر ميكنند و از معروف نهي ميكنند امر به منكر و نهي از معروف. در نوبتهاي قبل اشاره شده كه قرآن كريم از اين دو وصف رذيلهٴ منافقان نام ميبرد كه ﴿وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾[24] اينها هم نائي هستند و هم ناهي، يعني هم خودشان از معارف الهي و احكام و حِكَم دور هستند نائي هستند هم ديگران را نهي ميكنند. اما اين كريمه گذشته از اينكه جريان نهي را تشريح ميكند جريان امر به منكر را هم بازگو ميكند اينها نهي از معروف ميكنند و نهي به منكر. به صورت باز فرمود ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ﴾
ولايت شيطان و جهنم بر منافقان و ولايت الهي مؤمنان بر يكديگر
پرسش...
پاسخ: بله آنجا به خواست خدا خواهد آمد كه مسئلهٴ ولايت در آنجا مطرح است و اينجا مطرح نيست و ولايت يك فضيلتي است يك جنبهٴ ارزشي است و نسبت دارد آنها نه و دربارهٴ كفار و منافقان دارد كه اينها تحت ولايت شيطان هستند كه ﴿وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِنَ النُّورِ إِلَي الظُّلُمَاتِ﴾[25] هست در دنيا تحت ولايت شيطان هستند و در آخرت هم تحت ولايت جهنم كه «مولاهم النار».
پرسش: ﴿بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾...
پاسخ: ولايت يك بار مثبتي دارد آنجا با قرينه ذكر شده است گاهي ميفرمايد اينهايي كه كافرند ﴿لاَ مَوْلَي لَهُمْ﴾[26] در همان آن جبهههاي جنگ كه مسلمانها شعار ميدادند در برابر شعار كفار وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود اينها ميگويند «لنا عزي و لا عزي لكم» ما بت بزرگ داريم به نام هبل به نام عزي و شما اين را نداريد «لنا عزي و لا عزي لكم» حضرت فرمود «الله مولنا و لا مولي لكم»[27] اين «الله مولنا و لا مولي لكم» يعني شما از طعم اين ولايت محمود و ممدوح، محروم هستيد. بعد البته آن ولايت مذموم را داريد كه ﴿الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ﴾[28] هست يا دربارهٴ عذاب قيامت دارد كه مأواهم النار، شما تحت ولايت ناريد. اين همان است كه تعبير ميكند به ﴿أُمُّهُ هَاوِيَة﴾[29] همانطوري كه كودك تحت ولايت مادر است آن اصل و مادر و سرپرست و وليّ اينها كه اينها را در دامن خود ميپروراند و ميسوزاند آتش است كه ﴿لاَ مَوْلَي لَهُمْ﴾[30] . خب البته اين تعبير ﴿بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾ يا «انا من فلان» و «فلان مني» بار مثبت هم دارد، چه اينكه آن احاديث معروفي كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دربارهٴ خيلي از اهلبيت مثل وجود مبارك حضرت اميرالمؤمنين وجود مبارك امام حسين(سلام الله عليهم اجمعين) فرمود، از همين قبيل است كه «حسين مني و انا من حسين»[31]
پرسش...
پاسخ: آنها مصداق كامل هستند البته ديگر ﴿وَالْمُؤْمِنُونَ وَالْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ﴾ مصداق كاملاند منتها پيروان آنها هم به تبع اينها ﴿يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ﴾ هستند ﴿وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ﴾ هستند ﴿وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ﴾[32] هستند كه به خواست خدا در آيهٴ 71 خواهد آمد.
تبيين معناي «معروف و منكر»
خب اينكه فرمود ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ﴾ اينها كاملاً در خلاف جهت اسلامي حركت ميكنند. معروف يعني شناخته شده چيزي كه نزد عقل يا نزد نقل به رسميت شناخته شده باشد ميشود معروف. چيزي كه نزد عقل يا نزد نقل به رسميت شناخته نشده نكره است به او ميگويند منكر. پس معروف چيزي است كه عقل و نقل او را به رسميت بشناسند، منكر آن است كه نزد عقل و نقل به رسميت شناخته نشود، ميشود منكر نكره است عقل او را به رسميت نميشناسد، نقل او را به رسميت نميشناسد. نه يعني نكره است و ناشناس است كاملاً شناخته شده است منتها به رسميت شناخته نشده.
پرسش...
پاسخ: آنجا همان نكره است ديگر. نه از سنخ نهي از منكر. باشد، يعني ما شما را نميشناسيم خب آخر آنها بشر نبودند كه فرشتگاني بودند براي وجود مبارك حضرت ابراهيم(سلام الله عليه) ناشناخته بودند. ايشان ديدند كه يك چند نفري آمدند و ناشناساند خب اينجا هم فرمود: ﴿يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ﴾.
نزديكي و دعوت منافقان به منكر، دوري و بازدارندگي آنان از معروف
پس منافق دربارهٴ امر به معروف و نهي از منكر، هم نائي است هم ناهي، دربارهٴ منكر هم قريب است هم مقرّب. هم نزديك به منكر است هم ديگران را به منكر نزديك ميكند ولي دربارهٴ معروف هم خودش دور است هم ديگران را دور ميدارد اينكه ميگويد ﴿يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ﴾ با آن كريمه كه ﴿وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾[33] اين تفاوت را دارد كه آن فقط دربارهٴ معروف است كه اينها از معروف دور هستند و ديگران را دور ميدارند اين كريمه هم دربارهٴ معروف است هم دربارهٴ منكر كه اينها بر خلاف اصول ارزشي حركت ميكنند ﴿يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَيَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوفِ وَيَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُمْ﴾ دستشان را از نصرت اسلام و مسلمين بيرون ميكشند. اينها يك دست باز ندارند كه دستشان را باز كنند و به مسلمانها كمك بكنند، به اسلام كمك بكنند. براي اينكه همانا دستشان كشيده است. ﴿يَقْبِضُونَ أَيْدِيَهُم﴾، آنجاها همه با «واو» عطف شده كه ﴿يَنْهَوْنَ﴾ عطف بر ﴿يَأْمُرُونَ﴾ است ﴿وَيَقْبِضُونَ﴾ هم عطف بر ﴿يَأْمُرُونَ﴾ و ﴿وَيَنْهَوْنَ﴾ و امثال ذلك است.
فراموشي ياد خدا، منشأ رذايل اخلاقي منافقان
اما از اين به بعد عطف با «واو» و امثال ذلك نيست، سخن از عطف نيست بيان علت همهٴ اين رذايل اخلاقي است. سرّ امر به منكر و سرّ نهي از معروف، و سرّ ترك ارائهٴ خدمات به امت اسلامي، منشأ همهٴ اينها اين است كه اينها خدا را فراموش كردند. خب پس منافق كه چند تا كار را انجام ميدهد براي آن است كه مشكل توحيدي و اعتقادي دارد. كيفر تلخي هم كه خداي سبحان به اينها عطا ميكند اين است كه ﴿فَنَسِيَهُمْ﴾ خدا هم اينها را از ياد ميبرد چرا؟ براي اينكه منافق فاسق هستند. و كسي كه فاسق باشد مورد عنايت الهي نيست.
محال بودن اسناد نسيان به خداي سبحان
اين نسيان شايد قبلاً هم تا حدودي بحث شد كه به معناي فراموشي نيست اين نسبت به ذات اقدس الهي كه فرمود ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً﴾[34] عقلاً و نقلاً محال است؛ عقلاً محال است براي اينكه ذات اقدس الهي علم محض است و شهود صرف است او ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾[35] است ﴿عَلَي كُلِّ شَيْءٍ شَهِيد﴾[36] است، آنوقت علم بشود نسيان يعني چي؟ يك وقت است كسي عالم است ممكن است فراموش بكند، بله اين محال نيست اما علم بشود نسيان يعني چي، تذكر بشود نسيان يعني چي، اصلاً قابل فرض صحيح نيست، لذا نسيان ذات اقدس الهي عقلاً محال است چون صفت خدا كه زايد بر ذات او نيست عين ذات اوست، پس اگر گفتيم او ﴿بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ﴾ است يعني بتمامه علم است، ﴿عَلَي كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ﴾ است يعني به تمام معنا شهود است، به تمام ذاتش شهود است. خب اگر چيزي به تمام ذات شهود بود، و شهودش نامتناهي بود چنين ذاتي اگر نسيان كند يا سهو كند يعني چي يعني شهود تبديل به لا شهود بشود كه اين ميشود جمع نقيضين. نقلاً هم باطل است براي اينكه ذات اقدس الهي طبق بيانات قرآن كريم به عنوان مصون از نسيان ستوده شد ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً﴾ بنابراين نسيان دربارهٴ ذات اقدس الهي محال است و راه ندارد.
معناي فراموشي برخي گنهكاران از سوي خداوند
منتها نسيان مثل اينكه ما هم در تعبيرات عرفي ميگوييم فلان كس ما را فراموش كرد يعني عمداً ما را ترك كرد يعني ديگر به ما اعتنا نميكند. به ياد ما نيست، اين به ياد ما نيست نه يعني ما واقعاً فراموشش شديم. براي اين كه او اعتنايي به ما ندارد اين هم ذات اقدس الهي ميفرمايد اگر كسي بيراهه رفت ما او را به حال خودش رها ميكنيم. اين است كه در سورهٴ «طه» و مانند آن آمده كه ﴿وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَي﴾[37] بعد او در قيامت اعتراض ميكند ميگويد ﴿قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمَي وَقَدْ كُنتُ بَصِيراً﴾[38] جواب ميدهد كه ﴿قَالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آيَاتُنَا فَنَسِيتَهَا وَكَذلِكَ الْيَوْمَ تُنسَي﴾[39] ببينيد همانجا هم ميفرمايد الآن تو منسي ما هستي با اينكه عين شهود است عين مطلب است عين آن شخص خودش را مطرح ميكند، سؤال خودش را مطرح ميكند درخواست خودش را مطرح ميكند سابقهٴ بينايي را مطرح ميكند لاحقهٴ كوري را مطرح ميكند فرمود تو آنوقت هم كور بودي، تو كه بينا نبودي. خب بالأخره مسجد هست، مركز مذهب هست، حسينيه هست حوزهٴ علميه است كتابهاي ديني هست، اينها را نميبيني چيزهاي ديگر را ميبيني. آنچه را كه تو آنجا ميديدي، اين فقط جايش دنياست آنچه را كه اينجا يعني قيامت خبري هست خب نديدي در دنيا بازيهاي دنيا، وقتي دنيا تمام شد آن بازي، هم تمام ميشود. بالأخره آدم بايد يك چيزي را تهيه كند يك مجاري ادراكي و تحريكي تهيه كند كه در آن نشئه كارآمد باشد حالا اگر كسي تهيه نكرده يك چيزهايي را ديده كه فقط در دنياست خب يقيناً آنجا كور محشور ميشود. ولي نه يعني كور يعني هيچ چيز را نميبيند خيلي چيز را ميبيند جهنم را ميبيند آن شعلهها را ميبيند، معذبين را ميبيند ميگويد ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[40] خب در دنيا هم فقط جاهاي بد را ميديد ديگر الآن هم جاهاي بد را ميبيند اينطور نيست كه حالا كور باشد يعني مثل عصاكشهاي دنيا كه هيچ جا را نبينند كه همين كورها ميگويند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ چي را ؟ اينكه به ما نشان دادي، گفتي ﴿أَفَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾[41] جهنم را ميبيند، معذبين را ميبيند، كفار را ميبيند، شعلهها را ميبيند مار و عقرب را ميبيند همه را ميبيند. منتها انبيا و اوليا و بهشت و درجات بهشت و معارف و اينها را نميبيند.
پرسش...
پاسخ: بله آن در طليعهٴ قيامت است كه ميگفتند ما نور نداريم ديگر ﴿فَضُرِبَ بَيْنَهُم بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ﴾[42] درونش رحمت است و مؤمنين آنجا هستند بيرون هم رحمت است خب الآن شما در خيلي از خيابانهايي كه مثلاً در برخي از كلانشهرها هست درونش يا حوزهٴ علميه است يا مسجد است يا حسينيه است يا مهديه است، يا مهد قرآن است، يا حفظ قرآن است يا موعظه است يا دعاي كميل است و مانند آن بيرونش هم فحشا خب اين دو قدم حاضر نيست بيايد داخل. همانطوري كه در دنيا بالأخره بيرون جاي فساد است درون جاي صلاح است اين شخص با داشتن همهٴ امكانات نميرود داخل همين معنا در قيامت برايش ترسيم ميشود. ﴿فَضُرِبَ بَيْنَهُم بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِيهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ﴾ اينها ميگويند ﴿قِيلَ﴾ صبر كنيد ﴿انظُرُونَا نَقْتَبِسْ مِن نُورِكُمْ﴾ آن مؤمنون ميگويند ﴿قِيلَ ارْجِعُوا وَرَاءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً﴾ اينجا كه جاي كسب نور نيست. برويد در دنيا نور بگيريد، كه آنجا هم كه راه بسته است غرض اين است اين كسي كه كور است نه يعني هيچ جا را نميبيند اين خيلي چيزها را ميبيند خودش ميگويد ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[43] همين كورها ميگويند منتها آنكه در دنيا ميديد عصارهٴ آنها را در قيامت ميبيند. آن را هم كه در دنيا نميديد، آنها را ديگر در قيامت نميبيند. به هر تقدير
نسيان الهي به معناي بياعتنايي خداوند نسبت به برخي افراد در قيامت
فرمود در همان جريان سورهٴ مباركهٴ «طه» الآن صحنه را مذاكره ميكنند اين شخص كل خواستهٴ خود را به عرض ذات اقدس الهي ميرساند خدا صريحاً به او ميگويد تو الآن منسي ما هستي. منسي يعني متروك ما هستي ما هم اين تعبيرات را در عرفمان داريم نه چون فارسي زبان هستيم يا تازي زبان هستيم نوع مردم اين را دارند در محاورتشان چه عرب چه عجم، وقتي كسي را از نظر انداختند و به او اعتنا نميكنند ميگويد او ديگر از يادمان رفته. يا خود آن شخص ميگويد ديگر فلان كس ياد ما نيست. به ياد ما نيست يعني اعتنايي به ما ندارد نه اينكه ما را فراموش كرده. اين تعبيرات رايج عرفي و شاهد قرآنياش هم همان سوره مباركهٴ «طه» است كه در عين احضار صحنه همين شخصي كه كور محشور شده به خدا عرض ميكند كه خب من در دنيا چشم داشتم خيلي چيز ميديدم الآن چرا كورم فرمود آن را كه ميخواستي ببيني كه نديدي آيات ما را فراموش كردي الآن هم فراموش ميشوي ، خب اين فراموش ميشوي به معناي نسيان مصطلح كه نيست چون كل صحنه را الآن يادآوري ميكند ديگر. ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِينَ هُمُ الْفَاسِقُونَ﴾
«و الحمد لله رب العالمين»