درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

80/10/30

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 64 الی 66

 

﴿يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِءُوا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ﴾(64)﴿وَلَئِن سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللّهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنتُمْ تَسْتَهْزِءُونَ﴾(65)﴿لاَتَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُم بَعْدَ إِيمَانِكُمْ إِن نَعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِنكُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ﴾(66)

 

افزايش جمعيت منافقان در مدينه و تلاش آنان براي براندازي اسلام و ترويج منكرات

‌جريان نفاق در مدينه بيش از ساير جريانها كارشكني داشت. زيرا هم جمعيت اينها روزافزون مي‌شد و هم كارشكني اينها بيش از ديگران بود هر اندازه اسلام پيروز مي‌شد و موفق مي‌شد رقم منافقان هم بيشتر مي‌شد عده‌اي از يهوديها، عده‌اي از مشركين، منافقانه مسلمان مي‌شدند و يك گروه قابل اعتنايي را تشكيل دادند كه قرآن هم در اين زمينه دارد ﴿الْمُنَافِقُونَ وَالْمُنَافِقَاتُ بَعْضَهُم مِن بَعْضٍ﴾[1] و كار آنها هم امر به منكر و نهي از معروف است. نه تنها ايمان نمي‌آورند بلكه تبليغ كفر مي‌كنند نه تنها دست از رذايل اخلاقي بر نمي‌دارند بلكه ترويج رذيلت را به عهده دارند بنابراين هم جمعيت اينها زياد است و هم سازماندهي دارند و هم كار اصلي‌شان براندازي است و كار فرعي‌شان ترويج منكرات است. اما از اينكه جمعيت زيادي هستند براي اينكه فرمود اگر و يك عده‌اي را عفو بكنيم، عدهٴ ديگر را بالأخره عذاب خواهيم كرد آيهٴ 66 همين سوره دارد كه ﴿إِن نَعْفُ عَن طَائِفَةٍ مِنكُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً﴾ بالأخره منافقين دو قسم هستند يك عده جزء سران نفاق هستند يك عده دنباله‌رو هستند ما اگر از اين پيروان و دنباله‌روها بگذريم از آن سراني كه ائمهٴ نفاق‌اند نمي‌گذريم. يا اگر اينها مثلاً توبه كردند توبهٴ اينها را بپذيريم آنها كه توبه نكردند آنها در امان نيستند. بنابراين يك جريان منسجم فكري سازمان يافته‌اي است كه اهداف فراواني دارد آنها را تعقيب مي‌كند كه حالا يكي پس از ديگري خواهد آمد كار رسمي ايشان اين بود كه تمام مسائل سياسي را گزارش بدهند به مشركين خارج و خودشان هم به هيچ وجه اسلام را ياري نكنند در جنگها شركت نكنند كه اينها اهل تبطئه بودند كه در سورهٴ مباركهٴ «نساء» و اينها خوانديم كه ﴿إِنَّ مِنكُمْ لَمَن لَيُبَطِّئَنّ﴾[2] اهل تبطئه هستند بطء يعني كندي، اينها تبطئه مي‌كردند يعني ديگران را به جاي ﴿فَاسْتَبِقُوا الْخَيْرَاتِ إِلَي اللّهِ﴾[3] ﴿سَابِقُوا إِلَي مَغْفِرَةٍ مِن رَبِّكُمْ﴾[4] كه امر به مبادرت مي‌كنند اينها دستور كندي مي‌دادند مي‌گويند حالا چه عجله‌اي داريد. اين كار حداقل كارشان بود كه خودشان نمي‌رفتند ديگران را هم تبطئه مي‌كردند اين همان است كه قرآن كريم از اينها ياد مي‌كند به اينكه ﴿وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾[5] اينها هم ناهي هستند هم نائي هم دور هستند هم دور مي‌دارند هم از اين فضايل ديني فاصله مي‌گيرند و هم ديگران را منفصل مي‌كنند ﴿وَهُمْ يَنْهَوْنَ عَنْهُ وَيَنْأَوْنَ عَنْهُ﴾ نائي يعني دور اينكه مي‌گويند حج تمتع براي نائي است يعني دور. خب اينها از حريم دين هم دورند هم ديگران را دور نگه مي‌دارند. بنابراين جمعيت قابل اعتناي متشكل منسجمي كه برنامه‌ريزي‌شان هم اين است نهي از معروف و امر به منكر اينها كارهاي ابتدايي و متوسط آنهاست. آن كارهاي اصلي كه ائمهٴ نفاق آن را به عهده دارند آن براندازي نظام است اينها هم كه پياده نظام آنها هستند، مجريان آن طرح هستند وگرنه هدف اصلي اينها براندازي نظام است.

ناموفق بودن توطئهٴ قتل پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) توسط منافقان

اينها ديدند نظام اسلامي شكل گرفته و الآن مقتدرانه به جنگ امپراطوري روم رفته و بالأخره مقتدرانه برگشت عده‌اي براي جاسوسي همراه اين نظاميان اسلام شركت مي‌كردند تا از اوضاع باخبر باشند در برگشت به اين فكر افتادند كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را در اثر رماندن آن شتر بيندازند و آن حضرت را شهيد كنند. كه اين بخش از آيات قرآن كريم كاملاً قابل انطباق بر جريان منافقين است در «ليلة العقبة» كه فرمود:﴿وَهَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا﴾[6] اينها همت گماشتند ولي موفق نشدند اهتمام آنها اين بود كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را شهيد بكنند. يك عده‌اي به طور عادي منتظر مرگ زودرس آن حضرت بودند ﴿نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ﴾[7] اين كارشان بود. عده‌اي براي مرگ زودرس به فكر ترور و فتك بودند لذا در بازگشت وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از جريان تبوك در «ليلة العقبة» در همان تاريكي فرصت كردند كه اين شتر را برمانند در آن دره و حضرت شهيد بشود قرآن دارد كه اينها همت كردند كاري انجام بدهند ولي به مقصد نرسيدند ﴿وَهَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا﴾ بنابراين آن تبطئه‌شان «هموا بما نالوا» اين امر به منكر و نهي از معروفشان «هموا بما نالوا» گزارش اخبار نظام اسلامي به بيگانگان «هموا بما نالوا» استهزا و ادامهٴ استهزا نسبت به نظام اسلامي «همو بما نالوا» اين كارها را همت كردند انجام بدهند و انجام هم دادند. اما دربارهٴ شهيد كردن شخص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و براندازي نظام فرمود: ﴿وَهَمُّوا بِمَا لَمْ يَنَالُوا﴾. همت كردند ولي موفق نشدند.

علّت بازگويي اوصاف منافقان در سورهٴ توبه

اينكه قرآن كريم اصرار دارد بخش قابل توجهي از سورهٴ مباركهٴ «توبه» را به همين جريان نفاق اختصاص داد براي اينكه اين ريشه‌كن شدني نيست لذا بسياري از اوصاف اينها را كه يك مسئلهٴ روز است بازگو فرمود وگرنه همان چند نفر اگر در جريان «ليلة العقبة» يك كار تلخي را انجام دادند و مي‌گذشت خداي سبحان اين همه آيات دربارهٴ اينها نازل نمي‌كرد. تك تك كارهاي اينها را گزارش مي‌دهد اينها چه كار كردند را گزارش مي‌دهد چه كار مي‌خواهند بكنند را هم گزارش مي‌دهد و چه انگيزه‌اي در درون اينها باعث ناآرامي دلهاي اينهاست، اينها را هم گزارش مي‌دهد و آن مسئلهٴ رواني را در اين آيه مطرح مي‌كند مي‌فرمايد: ﴿يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ﴾ منافقان مي‌ترسند از اينكه آنچه در دل دارند وقتي به وسيلهٴ آيات قرآن علني بشوند و خداوند به وسيلهٴ آيات قرآن به پيغمبر و امت اسلامي اعلام بكند كه هدف منافقان اين است. آن وقت چندين اشكال و شبه متوجه اين آيه شده است؛ اول اينكه منافق كه به خدا معتقد نيست، به وحي معتقد نيست، به قرآن معتقد نيست، چگونه منافق مي‌ترسد كه خداوند سوره‌اي نازل بكند در حالي كه او به خدا معتقد نيست، به قرآن معتقد نيست به فرشته معتقد نيست به وحي معتقد نيست به سوره معتقد نيست به اخبار غيب معتقد نيست ؟ اين اشكال اول. اشكال دوم آن است كه قرآن كريم مستقيماً بر وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل مي‌شود و به طور غير مستقيم بر امت اسلامي و مؤمنين كه فرمود: ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾[8] فرمود ما اين قرآن را بر تو نازل كرديم تا اين قرآن را براي مردمي كه اين قرآن به سوي مردم نازل شده است بيان كنيم. معلوم مي‌شود قرآن هم بر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نازل شده است هم براي مردم

راه‌هاي سه‌گانه سخن گفتن خداوند با انسان‌ها

منتها خداي سبحان كه با بشر حرف مي‌زند سه راه براي سخن گفتن خدا هست؛ وقتي بدون واسطه حرف مي‌زند مثل مقام ﴿ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّي ٭ فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَي﴾[9] و مانند آن. كه ذات اقدس الهي بدون واسطه با پيغمبر خود سخن گفته است. ﴿مَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاّ وَحْياً أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ﴾[10] اين قسم كه نصيب افراد عادي نخواهد شد؛ قسم دوم همان ﴿مِن وَرَاءِ حِجَابٍ﴾ است كه تطبيق كرده‌اند بر جريان ﴿وَكَلَّمَ اللّهُ مُوسَي تَكْلِيماً﴾[11] كه ذات اقدس الهي از وراي حجاب شجر با موساي كليم سخن گفته است آن هم كه بهرهٴ افراد عادي، مؤمنان عادي نمي‌شود؛ قسم سوم آن است كه خداوند فرستاده‌اي رسولي پيكي اعزام بكند به وسيلهٴ آن پيك و فرستاده با بشر سخن بگويد ﴿أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ﴾ اين قسم سوم زير مجموعهٴ فراواني دارد يك قسمش آن است كه آن رسولي را كه ذات اقدس الهي اعزام مي‌كند فرشته است مثل جبرئيل(سلام الله عليه) و مانند آن آنها هم براي انبيا و امثال انبيا نازل مي‌شود. خداوند به وسيلهٴ اعزام فرشتهٴ وحي مثل جبرئيل(سلام الله عليه) با پيامبري سخن مي‌گويد. يك وقت است كه نه با مردم عادي سخن مي‌گويد آن رسول آن پيك آن واسطه‌اي كه بين خدا و مردم عادي است شخص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است. بالأخره پيغمبر رابط بين مردم است با الله. يعني اينها كه در محضر پيغمبر بودند يا الآن ما كه در خدمت قرآن كريم هستيم و اين آيات را تلاوت مي‌كنيم و مي‌شنويم اينها با ذات اقدس الله رابطه دارند.

سخن گفتن خداوند با انسان از طريق قرآن

يعني چي؟ يعني اين كلمات از زبان مطهر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) درآمده است بدون كمترين تفاوت كه ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي ٭ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْيٌ يُوحَي﴾[12] پس اين قرآني كه الآن ما در خدمت او هستيم بين اين قرآن و لبان مطهر پيغمبر هيچ فاصله نيست يعني چيزي كم نكرد. زياد نكرد، تغيير نداد، جابه‌جا نشد، اين عين آن است كه از لبان مطهر حضرت صادر شده است. و بين لبان مطهر حضرت با حافظهٴ حضرت هم فرشتهٴ عصمت واسطه است. اين‌چنين نيست كه چيزي را حفظ بكند در موقع گفتن كم و زياد بشود چون ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي﴾ بين حافظه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و عاقلهٴ او يا قوهٴ شاهد او كه وحي را تلقي مي‌كند هم فرشتهٴ عصمت واسطه است.اين‌طور نيست كه او يك طور بفهمد در موقع حفظ و ضبط نگهداري طور ديگر حفظ بكند كه حافظهٴ او معصوم نباشد. هر چه را فهميد درست حفظ مي‌كند. بين فاهمهٴ او، عاقلهٴ او و هوش او و زبان بي‌زباني ذات اقدس الهي هم فرشته عصمت فاصله است يعني بين گوش حضرت، قلب حضرت، مجاري ادراكي حضرت، تا مبدأ وحي، فرشتهٴ عصمت حاضر است. هيچ بيگانه‌اي اينجا راه ندارد. بنابراين اگر كسي اين «حبل الله» اين كلام الهي را بگيرد اين طنابي است كه يك طرفش به دست ماست يك طرفش هم به دست بي‌دستي خداست اين است كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «انّي تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عترتي»[13] ، بعد فرمود اين كتاب حبل الله است كه «حبل ممدود بينكم و بين الله طرف بيد الله و طرف بأيديكم»[14] اين‌طور نيست كه اين وسطها كم و زياد شده باشد از اين به بعد قابل كم و زياد هست يعني وقتي كه حجت بر مردم تمام شد به سطح جامعه رسيد به گوش مردم «علي ما هو عليه» رسيد از آن به بعد بعضيها خوب مي‌فهمند، بعضيها بد مي‌فهمند، بعضي سهو دارند بعضي نسيان دارند، بعضي عصيان دارند، بعضي عمداً كم مي‌كنند، بعضي سهواً كم مي‌كنند از آن به بعد ديگر در اختيار خود مردم است. ولي تا به گوش ما و فهم ما و دل ما برسد، معصوم است اين‌طور نيست كه حجت خدا بالغ نباشد بگوييم چيزي به ما نرسيده اين‌طور نيست. لذا فرمود اين قرآن مستقيماً بر تو نازل شده است و به طور غير مستقيم از قلب مطهر تو به گوش مردم هم رسيده است ﴿أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾ هم بر پيغمبر نازل شد هم بر امت نازل شد.

شهود حقيقت وحي توسط پيامبر و دريافت مفاهيم وحي توسط امّت

منتها بين اين دو درجه هزارها مرحله فاصله است؛ شما ببينيد اين آبشاري كه مي‌آيد از بالا بر سينه سنگ بزرگ بعد ترشحاتش به دامنهٴ اين كوه مي‌رسد و اگر آن سنگ بزرگ اين آب را نگيرد كه اين دامنه را سيل مي‌برد آن طوري كه نازل مي‌شود با شهود است نه با مفهوم ترشحاتش مفهوم است آنچه بهرهٴ يك حكيم مي‌شود، بهرهٴ يك فقيه مي‌شود، بهرهٴ يك اصولي مي‌شود، ترشحات وحي است يعني مفاهيم آنچه بهرهٴ خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌شود آن كوثر وحي است، آن زلال وحي است، آن آب حيات وحي است، آن شهود است نه يعني مفهوم او مي‌يابد بعد مي‌فهمد بعد مي‌شنود و بعد مي‌گويد قرآن كريم تعبيرش اين است كه خلاصه اول مي‌بيند و بعد مي‌فهمد او اول مي‌فهمد با عقل بعد مي‌بيند ولي ما اول از راه چشم و گوش و مجاري اين الفاظ را مي‌شنويم بعدها مي‌فهميم آن هم با مفهوم. بنابراين به وجود مبارك پيغمبر فرمود: تو وحي را نزد ما ياد مي‌گيري ﴿وَإِنَّكَ لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ﴾[15] بعد هم ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلاَ تَنسَي﴾[16] بعد هم در منطقهٴ ابلاغ و املا و انشا ﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي ٭ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْيٌ يُوحَي﴾[17] هم قلمرو ابلاغ و املا، منطقهٴ لب مطهر آن حضرت، معصوم است، هم ضبط و نگهداري آن حضرت معصوم است ﴿سَنُقْرِئُكَ فَلاَ تَنسَي﴾ هم تلقي آن حضرت معصوم است كه فرمود: ﴿لَتُلَقَّي الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَكِيمٍ عَلِيمٍ﴾ و فرشته در قلب آن حضرت هم نازل مي‌شود كه ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمِينُ ٭ عَلَي قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ﴾[18] ديگران به وسيلهٴ پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مفاهيم را بهره مي‌برند نه آن حقيقت وجودي را. آن حقيقت وجودي مصداق است خلاصه. بالأخره آدم معناي آتش را مي‌فهمد، معناي آب را مي‌فهمد، معناي سيل را مي‌فهمد، معناي دريا را مي‌فهمد، اما سيل آدم را نمي‌برد براي اينكه اين «سين» و «ياء» و «لام» يك لفظ است و يك مفهوم، مفهوم سيل كسي را نمي‌برد آدم فقط مي‌فهمد كه سيل يعني چه، سيل‌بند يعني چطوري اين آبها را مهار كنيم استفاده كنيم در حد همين مفهوم است اما آنكه آدم را مي‌برد خود سيل است. مگر كسي سيل‌بندي داشته باشد او را نبرد. اين كه در سورهٴ «حشر» فرمود ما اگر اين قرآن را بر كوه نازل كنيم كوه را مي‌برد نه يعني تفسير قرآن،

تفاوت تفسير قرآن با شهود وحي

تفسير قرآن، كسي مثلاً بيست جلد الميزان را خوب هم بفهمد و استاد هم باشد، او را سيل نمي‌برد چون از مفهوم كاري ساخته نيست. اما يك آيه، يك گوشه اگر رخي نشان بدهد آن وقت معلوم مي‌شود چه خبر است. چطوري سيل مي‌برد آدم را يك گوشهٴ اين وحي اين استن حنانه را نشان داد. بالأخره اين جريان استن حنانه همين بود ديگر. يك گوشهٴ آن فيض به اين ستون رسيد وجود مبارك پيغمبر وقتي از ستون حركت كرد بيايد روي منبر اين ستون جزع كرد. اين سيل بود كه داشت اين ستون را مي‌برد و حضرت او را بغل كرد و آرام كرد.

يك عده‌اي به اين فكرند كه بالأخره اين راه كه هست خب حالا ما چرا نرويم اين راه كه رفتني است و خدا هم فرمود: ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَي جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خَاشِعاً مُتَصَدِّعاً﴾[19] اين راه كه رفتني است نشانه‌اش هم اين است كه بعضي از سنگها رفتند و يافتند ﴿وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ﴾[20] اينها مي‌روند مي‌يابند آن استن حنانه رفت، آنكه مرحوم شيخ طوسي نقل كرده، زمخشري نقل كرده هم شيعه‌ها نقل كردند هم سنيها كه وجود مبارك پيغمبر فرمود: يك سنگي بود در جاهليت قبل از پيغمبري من وقتي رد مي‌شدم اين به من سلام مي‌كرد «انّي لاعرفه الان»[21] من الان آن سنگ را مي‌شناسم. خب در سنگها اين‌طور است در گياهان اين‌طور است در چوبها اين‌طور است يك گوشه‌اي از آن به آدم برسد آدم نمي‌تواند تحمل بكند.

معناي نزول با واسطهٴ قرآن برمؤمنان

بنابراين آنچه به ما مي‌رسد يعني به امت مفهوم است منتها اين الفاظ و اين معناي آن‌طوري كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود بدون كم و كاست به سطح امت اسلامي رسيده است. كه حجت خدا بالغ شد. از آن به بعد البته مردم مي‌توانند به سوي اختيار خودشان كم بكنند اضافه بكنند «يحرفون الكلم» تفسير به رأي بكنند و مانند آن خب بنابراين بر مردم قرآن كريم نازل شده است به اين معنا و فاصله و رابط بين مردم و تكليم الهي اين رسول است منتها رسول بشري، نه رسول فرشته‌اي اين قسم سوم كه ﴿أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ﴾[22] همهٴ اينها در فضاي ايمان است يعني اگر كسي مؤمن بود بخش سوم اين كلام مع الواسطه يعني به وساطت رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بهرهٴ او مي‌شود. اما اگر كسي كافر يا منافق بود اصلاً خدا به او حرف نمي‌زند چون قبول ندارد خدا را. وحي را قبول ندارد.

اشكال‌هاي مطرح شده در مورد آيهٴ ﴿يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ ...﴾

اگر اين است آن وقت اين اشكال دوم ظهور مي‌كند كه چگونه منافق معتقد به سوره است و چگونه سوره بر منافق نازل مي‌شود ﴿يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ﴾ همين اشكال باعث شد كه برخيها گفتند اين ﴿عَلَيْهِمْ﴾ به مؤمنين برمي‌گردد يعني منافق مي‌ترسند كه سوره‌اي بر مؤمنين نازل بشود و اسرار اينها را فاش بكند. اشكال سوم آن است كه اين كار يك عمل جدّي رواني است، يعني بالأخره منافق مي‌ترسد، منشأ ترسش هر چه هست، حالا خواهيم گفت كه منشأ ترسشان چيست يك وصف جدي رواني است اين وصف جدي رواني كه استهزاء نيست تا آنها بگويند ما استهزا كرديم خدا بفرمايد ﴿قُلِ اسْتَهْزِءُوا﴾ اينها واقعاً مي‌ترسند. مي‌ترسند آبرويشان برود افشاگري بشود. اين سه اشكال و همچنين اشكال چهارم و مانند آن كه در پيش است غالب اينها را سيدالاستاد(رضوان الله عليه) در الميزان مطرح كردند اينها بايد مطرح بشود و پاسخ داده بشود كه چطوري منافق مي‌ترسد؟

ابلاغ معصومانه وحي توسط پيامبر به مردم، به معناي سخن گفتن خدا با مردم

پرسش ...

پاسخ: با پيغمبر از راه ارسال روح و رسول بود اما بشر مطلق كه از كلام خدا خواهد استفاده كند كه اين‌طور نيست. اگر آن زيد بگويد به اينكه «و كذلك نرسل الي البشر» معلوم مي‌شود قسم سومش هم فقط از راه فرستادن فرشته است. اين فقط بيان بعضي از مصاديق است براي اهميت آن مصداق كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) باشد اين‌چنين ذكر كرده.

پرسش ...

پاسخ: چرا بشر ديگر به وسيلهٴ رسول خدا وحي را در مي‌يابد.

پرسش ...

پاسخ: ﴿أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً﴾[23] يعني اين ﴿أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً﴾ دو مصداق دارد يكي اينكه فرشته‌ها را خدا ارسال مي‌كند و اعزام مي‌كند براي انبيا و اوليا يكي اينكه اين انبيا را اعزام مي‌كند براي مؤمنين به پيغمبر مي‌فرمايد ﴿يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ﴾[24] و پيغمبر هم مأمور به تبليغ ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ﴾[25] مي‌شود. اين پيغمبر را چه كسي فرستاد؟ ذات اقدس الهي پيغمبر چه‌كاره است؟ «رسول الله» است، چي آورده؟ ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ﴾[26] آورده ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ﴾ آورده، اين ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ﴾ ﴿إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللّهُ﴾ كلام كيست؟ كلام الله است. پس بين گوش جامعه تا كلام خدا همه‌اش معصوم است، از آن به بعد ممكن است كسي تفسير به رأي بكند لذا در سورهٴ مباركهٴ «جن» فرمود ما براي صيانت اين قرآن از هر طرفي فرشتگان را براي اسكورت آماده كرديم. يعني از مبدأ وحي تا به گوش مردم برسد به وسيلهٴ فرشته‌ها معصوم و مصون است؛ طوري نيست كه چيزي كم بشود يا اضافه بشود وقتي كه به گوش مردم رسيد و حجت خدا تمام شد آن‌گاه مردم ديگر خودشان مختار هستند. در سورهٴ مباركهٴ «جن» آيهٴ 26 به بعد اين است ﴿عَالِمُ الْغَيْبِ فَلاَ يُظْهِرُ عَلَي غَيْبِهِ أَحَداً ٭ إِلاّ مَنِ ارْتَضَي مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَداً ٭ لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَي كُلَّ شَي‌ءٍ عَدَداً﴾ ذات اقدس الهي پيشاپيش وحي، اين وحيي كه دارد مي‌آيد هم از جلو يك عده فرشته‌ها اسكورت مي‌كنند كه شياطين از راه جلو نيايند كم و زياد نكنند. هم از پشت سر با اسكورت فرشته‌ها مصون و معصوم و محفوظ است تا كسي از پشت سر كم و زياد نكند ﴿يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ﴾ اين وحي ﴿وَمِنْ خَلْفِهِ﴾ اين وحي ﴿رَصَداً﴾ يك عده مراقب، يك عده حرس، يك عده رصد، يك عده اسكورت را چرا اين كار را مي‌كند ﴿لِيَعْلَمَ﴾ تا براي خدا ثابت بشود كه ﴿أَن قَدْ أَبْلَغُوا﴾ فرستاده‌هاي خدا ابلاغ كردند ﴿رِسَالاَتِ رَبِّهِمْ﴾ تا معلوم بشود كه كاملاً به سطح جامعه رسيد است از آن به بعد ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُرْ﴾[27] اين‌طور نيست كه بين لبان مطهر پيغمبر و درك جامعه اين وسطها معصوم نباشد تا كسي بگويد معلوم نيست به ما رسيده يا نرسيده، نه معلوم هست و يقيني هم هست و به ما رسيده. هيچ ترديدي نيست كه كه اهل دين به جامعه رسيد نه تنها الفاظش رسيده معاني‌اش هم رسيده است تا معلوم بشود كه اينها رساندند وگرنه اگر بيايد در قلب مطهر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بمانند كه اين ﴿هُدي لِلنَّاسِ﴾ نيست. فرمود: اين كتاب ﴿هُدي لِلنَّاسِ﴾ ﴿شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدي لِلنَّاسِ﴾[28] نه «هدي للنبي». خب اگر يك كلام مخلوط غبارآلودي به سطح جامعه برسد كه ﴿هُدي لِلنَّاسِ﴾ نيست. فرمود اين‌چنين نيست تا گوش مردم معصومانه مي‌رسد وقتي معصومانه امانت خدا به جامعه رسيد از آن بعد مردم خودشان مختار هستند يا ايمان مي‌آورند يا نمي‌آورند.

طهارت ظاهري لازمهٴ مس قرآن و طهارت معنوي لازمهٴ فهم قرآن

پرسش ...

پاسخ: آن ﴿لَا يَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾[29] هم درست است اين ضمير اگر به قرآن برگردد يك طهارت فقه اصغر لازم است، يعني انسان بايد متطهر باشد تا دست به آيات قرآن بزند اگر اين ضمير به كتاب مكنون برگردد بايد طهارت معنوي لازم باشد، طهارت معنوي لازم است تا آدم بفهمد ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ ٭ فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ ٭ لَا يَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُون﴾[30] ظاهرش هم اين ضمير قريب هست به هر دو مي‌تواند برگردد ولي ظاهرش اين كتاب مكنون است كه محتوا و معناست معناي قرآن را جز انسان پاك كسي نمي‌فهمد. بالأخره بايد برود بالا. قرآن كه پايين نيامده، الفاظش پايين آمده معنايش كه پايين نيامده انسان تا بالا نرود كه قرآن بفهم نيست اينكه مي‌گويند «المصلي يناجي الي ربه»[31] يا «الصلاة معراج المؤمن»[32] همين است. مگر قرآن در زمين است اگر در زمين بود كه حرف بشر بود. اين همچنان بالاست اين الفاظ نردبان است اين علوم، بحث و گفتار و رفتار و اينها نردبان است كه آدم از اين نردبان استفاده كند برود بالا آنجا بفهمد. اگر طاهر بود راهش مي‌دهند اگر نه كه راهش نمي‌دهند. و بارزترين و مصداق‌ترين طاهر هم همان آيات سورهٴ مباركهٴ «احزاب» است كه مشخص كرده است اهل‌بيت(عليهم السلام) طاهر هستند ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً﴾[33] .

خب آن حكم فقهي است فقه اصغر و اكبر هر دو سر جايش محفوظ است

پيامبر اكرم، رسول الهي در رساندن معصومانه وحي به مردم

ولي منظور آن است كه ﴿وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاّ وَحْياً﴾ يعني بلا واسطه ﴿أَوْ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولاً فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاءُ﴾[34] اين رسول، اعم از رسول فرشته است و رسول بشري است وقتي به انبيا مي‌رسد فرستاده‌ها، از جنس فرشته است، وقتي به سطح امت مي‌رسد به وسيلهٴ انبيا مي‌رسد لذا در سورهٴ «نحل» فرمود: ﴿وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾[35] آياتي كه دلالت دارد به اينكه ﴿إِنَّا أَرْسَلْنَا إِلَيْكُمْ﴾[36] كذا و كذا كم نيست تا به سطح جامعه برسد معصوم است از آن به بعد وقتي حجت خدا بالغ شد، مردم حق را فهميدند حالا ﴿قُلِ الْحَقُّ مِن رَبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُوْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكُفُر﴾[37]

امكان بهره‌مندي انسان‌هاي عادي از حقيقت وحي

پرسش ...

پاسخ: بله آن را سيدنا الاستاد هم در ذيل يكي از آيات سورهٴ مباركهٴ «نساء» نقل كرده‌اند كه «لو لا تكثير في كلامكم وتمريج في قلوبكم لرأيتم ما اري لسمعتم ما اسمع»[38] خب يا در خواب يا در بيداري گوشه‌اي از آن را مي‌گويند نشان مي‌دهند اگر كسي در خدمت قرآن باشد و مواظب چشم و گوشش باشد حالا يا در خواب مي‌بيند يا همان راهي است كه بالأخره اين ستون ديد ديگر اين چيزها را ديد، آن سنگ ديد، آن معنا را كه خيلي از اوليا نمي‌بينند تا برسد به افراد عادي ولي بالأخره مؤمن چيزهايي را مي‌تواند ببيند، آنها كه حي‌اند موجودند هستند اگر سنگ مي‌بيند اگر چوب مي‌بيند خب كمتر از يك چوب نيستي «حنانه شو حنانه شو» ديگر. اين‌طور نيست كه حالا آن چوب ببيند و آدم نبيند كه بعضيها فقط در همين محدودهٴ خودشان رقابت مي‌كنند مي‌بينند كسي ترقي كرده كتابي نوشته، درسي مي‌گويد، مقاله‌اي نوشته، سخنراني در همايش كرده در اين فضاها و فازها رقيب هم هستند اين هم بد نيست. خب حالا فلان كس ترقي كرده استاد شده ما چرا درس نخوانيم و استاد نشويم. اين هم بد نيست اما آنكه به ما گفته‌اند برو و ببين و برو راه استن حنانه است. راه آن ﴿لَوْ أَنزَلْنَا هذَا الْقُرْآنَ عَلَي جَبَلٍ﴾[39] است راه ﴿وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا يَهْبِطُ مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ﴾[40] است. راه «و انّي لاعرفه الان»[41] است اينها يك عده هستند كه حارث بن زيد در آن در مي‌آيد اويس قرن در مي‌آيد يا آنهايي كه در شب عاشورا وجود مبارك حضرت سيد الشهدا(عليه السلام) نشانش داد در مي‌آيد يا آن‌كه در خدمت امام سجاد در سرزمين عرفات بود، ديد در مي‌آيد. اينها در آن واديها هستند. بالأخره آنها راه اصلي را چيز ديگر مي‌دانند ما با اين مفاهيم سر و كار داريم منافق نه آن است نه اين. اشكال دوم اين بود كه منافق كه اصلاً باور ندارد تا ﴿تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ﴾ باشد اصلاً نه مصداق را قبول دارد نه مفهوم را.

اشكال سوم اين است كه اينها يك مشكل رواني جدي دارند مي‌ترسند كه افشا بشود و شما تعبير به استهزا كرديد يعني چه؟

منشأ هراس منافقان از افشاي اسرار خود

حالا منشأ هراس آنها چيست منشأ آنها همان تجربه‌اي است كه دارند چون اينها چه كارهايي كه انجام دادند در داخله‌شان چه كارهايي كه با بيگانگان داشتند توطئه‌هايي كه كردند، چه تصميمهايي كه در درونشان بود و پياده نشده، غالب اين بخشها را قرآن كريم به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) گفته و پيغمبر هم افشا كرده. براي اينها روشن شد كه اينها هر تصميمي بگيرند پيغمبر مي‌فهمد آنها كه به سبك آداب و عادات جاهلي انس داشتند، مي‌گفتند ساحران و كاهنان و شعبده‌بازان و اينها با كسي كه مدعي رسالت است در ارتباط هستند به او خبر مي‌رسانند اينها كه شمّ سياسي داشتند به اصطلاح مي‌گفتند جاسوسان اين شخص به او خبر مي‌دهد و او بازگو مي‌كند وگرنه از سخن غيب و امثال ذلك نبود. گاهي هم تعجب مي‌كردند برخيها در همان فضا ولو حالا منافق نبودند به پيغمبر عرض مي‌كردند كه «من انبأك هذا» فرمود ﴿نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ﴾[42] كه اين مربوط به برخي از زنان آن حضرت است. به حضرت عرض مي‌كردند آخر تو از كجا فهميدي فرمود: خداي خبير به من گفته است. نه سحر و شعبده و جادو و طلسم است نه گزارشهاي جاسوسي ﴿نَبَّأَنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ﴾[43] اينها به انحاي گوناگون حرفها را توجيه مي‌كردند مي‌گفتند يا بالأخره از راه سحر و شعبده و جادو مي‌فهمد يا جاسوسان او به او خبر مي‌دهند، در قرآن آمده است كه نه لحن را عوض كرده تعبير را عوض كرده فرمود: آن ترسي كه داريد منشأ ترستان نه سحر و شعبده و كهانت و جادو است و نه جاسوسي جاسوسان بلكه وحي الهي است منتها شما نمي‌فهميد﴿يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ﴾ بقيه را خود خدا به عهده مي‌گيرد ديگر نمي‌گذارد آنها تعبير بكنند ﴿أَن تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا﴾ نه «تنزل اليهم» تا اشكال بشود به اينكه اينها كه باور ندارند نه بر اينها نازل مي‌شود اشراف دارد بر اينها نه به سوي اينها مثل عذابي كه بر اينها نازل مي‌شود. ﴿تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ﴾ اينها استهزا مي‌كردند.

سيرهٴ كافران و منافقان در استهزاء دين

استهزا دأب كافر ومنافقون بود. ﴿يَاحَسْرَةً عَلَي الْعِبَادِ مَا يَأْتِيهِم مِن رَّسُولٍ إِلاّ كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُونَ﴾[44] چه منافق چه كافر، درصدد مسخره كردن بودند خدا هم فرمود ﴿إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ﴾[45] در اوائل سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين آيه گذشت كه اصلاً كار منافقان استهزا بود يعني دين را به مسخره گرفتن آيه چهارده و پانزده سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين بود ﴿وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوْا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَي شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ﴾ بعد فرمود: ﴿اللّهُ يَسْتَهْزِئُ بِهِمْ وَيَمُدُّهُمْ فِي طُغْيَانِهِمْ يَعْمَهُونَ﴾ اينها همه اين كار را به بازي مي‌گيرند در بخشهاي ديگر فرمود ﴿وَإِذَا نَادَيْتُمْ إِلَي الصَّلاَةِ اتَّخَذُوهَا هُزُواً﴾[46] همين كه شما به نماز جمعه و جماعت ايستاديد، يا نماز فرادي اينها نماز را مسخره مي‌كنند. مي‌گويند اين بازي چيست.

خب اينها اصلاً دين را مسخره مي‌كنند بنابراين ذات اقدس الهي از درون اينها باخبر بود و خبر داد فرمود شما كارتان استهزاست لكن آنكه افشاگري مي‌كند سحر و كهانت نيست، جاسوسي نيست، وحي الهي است. فرمود: ﴿يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَن تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُم بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِءُوا إِنَّ اللّهَ مُخْرِجٌ مَاتَحْذَرُونَ﴾.

«و الحمد لله رب العالمين»

 


[1] توبه/سوره9، آیه67.
[2] نساء/سوره4، آیه72.
[3] مائده/سوره5، آیه48.
[4] حدید/سوره57، آیه21.
[5] انعام/سوره6، آیه26.
[6] توبه/سوره9، آیه74.
[7] طور/سوره52، آیه30.
[8] نحل/سوره16، آیه44.
[9] نجم/سوره53، آیه8 ـ 9.
[10] شوری/سوره42، آیه51.
[11] نساء/سوره4، آیه164.
[12] نجم/سوره53، آیه3 ـ 4.
[13] . مستدرك الوسائل، ج3، ص355.
[14] . غيبه النعماني، ص29.
[15] نمل/سوره27، آیه6.
[16] اعلی/سوره87، آیه6.
[17] نجم/سوره53، آیه3 ـ 4.
[18] شعراء/سوره26، آیه193 ـ 194.
[19] حشر/سوره59، آیه21.
[20] بقره/سوره2، آیه74.
[21] . بحار الانوار، ج17، ص368.
[22] شوری/سوره42، آیه51.
[23] اسراء/سوره17، آیه68.
[24] مائده/سوره5، آیه67.
[25] مائده/سوره5، آیه55.
[26] مائده/سوره5، آیه3.
[27] کهف/سوره18، آیه29.
[28] بقره/سوره2، آیه185.
[29] واقعه/سوره56، آیه79.
[30] واقعه/سوره56، آیه77 ـ 79.
[31] . بحار الانوار، ج68، ص216.
[32] . بحار الانوار، ج79، ص303.
[33] احزاب/سوره33، آیه33.
[34] شوری/سوره42، آیه51.
[35] نحل/سوره16، آیه44.
[36] مزمل/سوره73، آیه65.
[37] کهف/سوره18، آیه29.
[38] . تفسير الميزان، ج5، ص270.
[39] حشر/سوره59، آیه21.
[40] بقره/سوره2، آیه74.
[41] . بحار الانوار، ج17، ص368.
[42] تحریم/سوره66، آیه3.
[43] تحریم/سوره66، آیه3.
[44] یس/سوره36، آیه30.
[45] حجر/سوره15، آیه95.
[46] مائده/سوره5، آیه58.