80/10/25
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 61
﴿وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾(61)
آزار رساندن منافقان به شخصيت حقيقي و حقوقي پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم)
شباهت منافقان به فاسقان و مشركان در رنجاندن پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم)
منافقان از نظر شخصيت حقيقي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كار فاسقان را ميكردند و براي رنجاندن شخصيت حقوقي پيغمبر كار مشركان و كافران را ميكردند. يك سلسله دهنكجيهايي كه با ادب حضور مناسب نبود كه فاسقان انجام ميدادند و شخص پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميرنجيد، منافقان از اين كار دريغ نداشتند يك سلسله اموري كه مشركان و يهوديان و مسيحيان و ملحدان و كفار انجام ميدادند كه اصلاً نبوت و رسالت و وحي را زير سؤال ببرند آن كارها را هم منافقان انجام ميدادند منتها منافقان، منافقانه آن كارها را انجام ميدادند دربارهٴ رنجاندن شخصيت حقيقي پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) از آن جهت كه جزء مؤمنان هستند آن فسقها و معاصي است كه موارد فراواني دارد. براي رنجاندن شخصيت حقيقي يعني نبوت و وحي و رسالت آن حضرت، مشركان و كافران صريحاً ميگفتند اين كسي كه مدعي نبوت است كاهن است، ـ معاذ الله ـ ساحر است، مجنون است. از اين تعبيرات. منافق اين تعبير را نميتوانست داشته باشد،يعني صريحاً بگويد : پيغمبر ـ معاذ الله ـ كاهن است، ساحر است، مجنون است. اين حرفها را نميتوانستند صريحاً بگويند. ولي حرفهايي را ميزدند كه همين بار منفي را داشت يعني نميگفتند او كاهن است ميگفتند او ﴿أُذُنُ﴾ است. يعني يك انسان خردورز و عاقل و هوشمند نيست او گوش به حرف هر كسي ميدهد. خب چنين كسي لياقت رهبري عادي را ندارد چه رسد به رهبري آسماني. براي هر مؤمني اين عيب است چه رسد براي مسئول چه رسد براي رهبر. كه اين بيتحقيق گوش به حرف هر كسي بدهد خب اين چنين كسي نميتواند جامعه را اداره كند. خب اگر كسي وليّ مسلمين بود و ـ معاذ الله ـ چنين عيبي داشت، اصلاً ولايت او زير سؤال است، رهبري او زير سوال است. حرفي كه منافق ميزند همان بار منفي را دارد كه حرف كافر دارد. منتها كافر ميگويد اين شخصي كه مدعي وحي و نبوت است ـ معاذ الله ـ ساحر است كاهن است، مجنون است، يعني به حرف او اعتنايي نيست و اعتمادي نيست.منافق آن تعبيرات را ندارد ولي با تعبير ديگر همين آثار منفي را بار ميكند ميگويد نميشود به حرف او اعتنا كرد براي اينكه او ﴿أُذُنُ﴾ است. اين است كه ذات اقدس الهي حرف آنها را كاملاً نقل ميكند بعد ميفرمايد اين يك نحو اذيت خاص است و كساني كه پيغمبر را اذيت ميكنند عذاب اليم در انتظار آنهاست. و در يك آيه از دو اسم ظاهر كمك گرفته شد؛ هم نبي و هم رسول. با اينكه در بحثهاي قبلي سخن از ضمير بود كه ميگفتند ﴿وَمِنْهُمْ مَن يَلْمِزُكَ﴾[1] مناسب بود كه اينجا هم بفرمايد «و من يؤذونك و يقولون كذا» بنابراين محتواي اصلي اين آيه در آن حدي است كه منافق در پيش دارد و بار منفي است كه آثار كافران و مشركان دارد، منافقان هم همينطور.
سرّ اسناد اذيت به همه منافقان در آيهٴ محل بحث
مطلب بعدي آن است كه اين سخن ناروا را يا يك گروهي از منافقان گفتند يا برابر شأن نزول يك نفر گفت ديگران تأييد كردند و راضي بودند ولي اسناد اين سخن به گروهي از منافقان رواست. مصحح دارد. براي اينكه يا يك عدهاي اين حرف را زدند و در صدد اين كار هستند يا اگر يك نفر اقدام كرده براساس توطئهٴ قبلي است نظير جريان پي كردن ناقهٴ صالح (سلام الله عليه). با اينكه قرآن كريم دارد كه ﴿فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَي فَعَقَرَ﴾[2] آن كه با تير اين ناقه را پي كرد يك نفر بود به همين تعبير ضمير مفرد و فعل مفرد اكتفا شد ﴿فَنَادَوْا صَاحِبَهُمْ فَتَعَاطَي فَعَقَرَ﴾ مع ذلك در سورهٴ «شمس» دارد كه ﴿فَكَذَّبُوهُ فَعَقَرُوهَا﴾[3] اين عَقْر پي كردن را به قوم ثمود اسناد دادند با اينكه همه كه تيراندازي نكردند كه خب چون اين توطئه براي همه بود اولاً، اين يك نفر هم برانگيخته و نمايندهٴ آنها بود ثانياً آن گروه هم به كار اين رامي راضي بودند ثالثاً لذا مصحح اسناد دارد. بنابراين چه شأن نزول دلالت بر حصر بكند چه نكند اين گروه نفاق به چنين توطئهاي اقدام كردند و راضي بودند لذا ذات اقدس الهي به اين گروه اسناد داد؛ فرمود: ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ﴾
پرسش:...
پاسخ: چون دارد ﴿الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ﴾ يك نفر را نميشود گفت.
پرسش:...
پاسخ: نه يك عدهاي بالأخره بايد باشند ديگر. اگر شأن نزول دلالت بر حصر داشته باشد، بايد جريان ناقهٴ صالح باشد كه گرچه يك نفر تير انداخت و كشت ولي با توطئهٴ قبلي بود با رضايت بعدي بود لذا مصحح دارد. «انما يجمع القوم الرضا و السخط». خب و اگر آن شأن نزول دلالت بر حصر نكند، يا جزء مثبتات باشند يعني آن شخص گفته ديگران هم همين حرف را زدند، بنابراين اين مصحح خودش را به همراه دارد براي اينكه يك عدهٴ زيادي از همين منافقان اين كار را كردند و اقدام كردند مصحح دارد اسناد اين فعل به جمع.
پاسخ قرآن كريم به اتّهامات كافران و منافقان نسبت به پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم)
مطلب ديگر آن است كه حالا ذات اقدس الهي در آن جريان ساحر و كاهن و مجنون تك تك اين شبهات و تهمتها را نقل كرده و پاسخ داد ؛ فرمود ﴿وَمَا صَاحِبُكُم بِمَجْنُونٍ﴾[4] و براهيني هم اقامه كرده ﴿مَا أَنتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ﴾[5] تو در صحبت نعمت وحي هستي، نبوت هستي اين جنون نيست هر جا آنها گفتند ساحرند پاسخ داد گفتند كاهن است پاسخ داد گفتند جنون است، پاسخ داد و مانند آن. اينجا هم تحليل چند جانبه كرده فرمود شما يك ظاهري ديديد كه خيلي آمدند و حضرت ساكت بود و نفي نكرد. يا چند بار خود شما منافقانه سخن گفتيد، حضرت آبرويتان را نبرد به حسب ظاهر ساكت شد. اين طور با مدارا با امت رفتار كردن، اين رحمت است، اين خير است اين كه بد نيست. با زير مجموعهٴ خود انسان با مدارا رفتار بكند اين خير است. مرز مبارزه هم مشخص است
لزوم مقابله به مثل با دشمنان خارجي و خوشرفتاري با دشمنان داخلي جهت رفع دشمني آنان
در سورهٴ مباركهٴ «نساء» و ساير سور اين بحث گذشت كه ما يك دشمن داريم، يك دشمني؛ آنكه برونمرزي است در صدد حمله است، يا حمله كرده است، اين دشمن است و بايد دفاع كرد و با او مبارزه كرد. اين همان بياني نوراني حضرت امير (سلام الله عليه) است كه در غررالحكم به اين صورت آمده كه «رد الحجر من حيث جاءك» اين سنگ ستم هر جا آمد همان را برگرداند. اينطور نباشد كه يك بار به شما سنگ زدند باز هم به شما سنگ بزنيد. اگر هم آنها با تير شدند شما در حد انتفاضه هم بالأخره از خودتان دفاع كنيد. «رد الحجر من حيث جاءك فانه لا يرد الشر الا بالشر»، اين براي برونمرزي است اما در داخلهٴ حوزه اسلامي درونمرزي با يكديگر چگونه باشيد؟ حالا آنها كه جزء شهروندان اسلامي هستند ولو به حسب ظاهر مسلمان هستند؛ در اين جا هر كدام از اينها دشمن شما بودند، با دشمني بجنگيد نه با دشمن. با اختلاف مبارزه كنيد نه با مختلف، بالأخره شما دلتان ميخواهد در جامعهاي كه چند صدايي است، چند گروه دارند زندگي ميكنند مثل فرشته باشند اين نيست. اين فرشتهها اين طور هستند يك، مؤمنان در بهشت اينطور هستند، همهٴ اهل بهشت اينطور هستند دو، مؤمنان ناب هم در دنيا اينطور هستند كه ﴿وَنَزَعْنَا مَا فِي صُدُورِهِم مِنْ غِلٍّ﴾[6] اوصاف بهشيهاست، مؤمنان هم برابر سورهٴ «حشر»، حرفشان اين است كه ﴿وَلاَ تَجْعَلْ فِي قُلُوبِنَا غِلّاً لِلَّذِينَ آمَنُوا﴾[7] خب آن هم البته ﴿لِلَّذِينَ آمَنُوا﴾. اگر اختلافي هست، فرمود شما به جان هم نيفتيد، يكديگر را دشمن ندانيد اختلاف را حل كنيد، دشمني را حل كنيد نه در صدد اين باشيد كه رقيب را از پا در بياوريد. اين دو آيه كه امر است و آن آيهٴ سوم كه وصف مؤمنان است، در صدد بيان اين است كه در مسايل درونمرزي، درون حوزهٴ اسلامي به اين فكر باشيد كه دشمني را برداريد نه دشمن را ﴿ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ اين است ﴿ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ﴾[8] اين است ﴿يَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ﴾[9] اين است. اين سه آيه پيامش اين است كه شما با حسنه، سيئه را از بين ببر. نه سيّء را. بدي را از بين ببر نه بد را. اين كار را كردي ﴿فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ﴾[10] بالأخره آن آقايي كه رقيب شما بود دشمن شما بود دوست حمام شما ميشود حمام يعني خيلي گرم. دوست حميم يعني خيلي گرم ﴿فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ﴾ البته اين كار آساني هم نيست فرمود: ﴿وَمَا يُلَقَّاهَا إِلاّ الَّذِينَ صَبَرُوا وَمَا يُلَقَّاهَا إِلاّ ذُو حَظٍّ عَظِيمٍ﴾[11] اين مرداني كه از حظ عظيم برخوردارند ﴿ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ﴾ با بزرگواري و كرم جلوي آن مشكل را ميگيرند كه اين وظيفه را دارند. رهبر اين كار وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و اهلبيت (عليهم الصلاة و عليهم السلام) هستند. كه اينها با حسنه در مسئلهٴ گروهي و مشكلات شهروندي جلوي سيئه را ميگيرند.
علّت خوشرفتاري پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) با منافقان
فرمود بنابراين ﴿أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ﴾ ﴿أُذُنُ خَيْرٍ﴾ كه با اضافه است و نحوهٴ اضافه را مشخص ميكند يعني همين. ﴿أُذُنُ خَيْرٍ﴾ معنايش اين است كه البته تفسيرش را جملات بعدي آيه ميدهد معنايش اين است كه كجا بايد تصديق بكند كجا تصديق نكند آنجا هم كه تصديق نميكند آبرو را حفظ ميكند درگير نميشود، چالش ايجاد نميكند بهترين گوش، گوشي است كه زمينهٴ تنش را فراهم نكند، محققانه گوش ميدهد و راه درمانش را هم آشناست. خب اين چه نقصي دارد، اين يك، و بعد هم فرمود شما ميدانيد اين دهنكجيتان را در برابر چه كسي ميكنيد؟ اين سورهٴ مباركهٴ «توبه» سالهاي هشت و نُه اين بخشهايش نازل شد، ديگر اواخر عمر حضرت است ديگر. تقريباً در حدود نوزده سال قبل، قبل از نازل شدن اين بخش از آيات سورهٴ مباركهٴ «قلم» ذات اقدس الهي به پيغمبر فرمود: ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾[12] اين ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾ از عتائق سور مكي است. در مكه نازل شد آن هم در عتائق. عتائق سور آن سورههاي عتيق، يعني سورهٴ كهن يعني سورههاي اوليه را ميگويند جزء عتائق ميگويند فلان سوره جزء عتائق است يعني خيلي قديمي است. اين كريمه هم در آن سوري است كه جزء عتائق سور است يعني كهن است، عتيق است، سابقهدار است، قبل از خيلي از آيات سور است. در همان اوايل بعثت حضرت، فرمود خدا امضا كرد فرمود ﴿إِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾[13] خب صاحب خُلق عظيم ميشود يك آدم ساده لوح باشد؟ اين هم فضيلت خُلقي است شما ميخواهيد زيرش را بزنيد. ميدانيد داريد با چه كسي دهنكجي ميكنيد آنها عالماً عامداً در برابر اين آيه ايستادهاند. اين است كه ذات اقدس الهي ميفرمايد: ﴿لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾ وگرنه صرف اينكه كسي اهانتي بكند اين طور ذات اقدس الهي او را تعذيب نميكند. بنابراين آنها اصلاً همان حرفي كه كفار و مشركان دارند ميخواهند به آن صورت بگويند نميتوانند يك لفظي را به كار ميبرند كه همان بارهاي منفي را دارد كه اصلاً پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) را در حدي قرار بدهند كه حرف او ديگر پشتوانهٴ علمي ندارد ديگر مورد اعتماد نيست خب يك آدم ساده لوحي كه حرف همه را قبول ميكند از كجا اخبار آسماني را درست درك كرده به آنجا آسيب ميرسانند رهبري را هم زير سؤال ميبرند در حد گفتن ﴿هُوَ أُذُنٌ﴾. اين است كه خداي سبحان فرمود نه اولاً ﴿أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ﴾. معناي گوش خوب اين است كه چي باشد كه
آگاهي وحياني پيامبر اكرم به درون منافقان
آگاهي وحياني پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) به باطن انسانها
دربارهٴ ذات اقدس الهي ﴿يُؤْمِنُ بِاللّهِ﴾ خدا دربارهٴ عالم و آدم حتي دربارهٴ تك تك شما پيغمبر را باخبر كرد او ايمان آورد ميداند شما چه كسي هستيد. خداي سبحان فرمود من دربارهٴ اينها طوري با تو سخن بگويم كه ﴿َتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ أَعْمَالَكُمْ﴾[14] تا اينها ميروند توطئهاي بكنند كه ﴿لَيُخْرِجَنَّ الأعَزُّ مِنْهَا الأذَلَّ﴾[15] فورا آيه نازل ميشود ﴿يَقُولُونَ﴾ يعني منافقون ﴿يَقُولُونَ﴾ امثال ذلك. بعد فرمود اينها يك عده ميآيند ميگويند ما شهادت ميدهيم تو پيغمبر هستي،فرمود اينها دروغ ميگويند ﴿إِذَا جَاءَكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ﴾ بدان ﴿إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ﴾ اينها دروغ ميگويند چون اينها از باطن خودشان خبر ميدهند و باطنشان اين نيست. اينها كه نميگويند «انك لرسول الله» تا خدا بگويد اين خبر دروغ است كه. اينها ميگويند ما معتقد هستيم تو پيغمبر هستي. خبرشان اين است و اين خبر دروغ است آنها معتقد نيستند. آنها كه نيامدند بگويند كه «انك لرسول الله» تا خدا بفرمايد اين خبر دروغ است ـ معاذالله ـ اين خبر راست است. آنها نيامدند از رسالت پيغمبر خبر بدهند كه آنها آمدند از اعتقاد خودشان كاذبانه خبر بدهند. ﴿إِذَا جَاءَكَ الْمُنَافِقُونَ﴾ كه ﴿قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ﴾. يعني ما معتقد هستيم شهادت ميدهيم تو پيغمبر هستي. لذا فرمود ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ﴾[16] اينها دروغ ميگويند هرگز معتقد نيستند. خب پس لحظه لحظهٴ خبر اينها را ذات اقدس الهي گزارش ميدهد.
فشار اقتصادي منافقان به مسلمانان جهت ترك پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم)
توطئه منافقان براي تنها گذاشتن پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و پاسخ خداوند به آنان
تصميم منافقان بر محاصره اقتصادي مسلمانان و پاسخ خداوند به آنان
آنها هم گفتند ﴿لاَ تُنفِقُوا عَلَي مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّي يَنفَضُّوا﴾ براي اينكه شما شكافي در حوزهٴ اسلامي ايجاد كنيد اينها را از اطراف پيغمبر جدا كنيد، اينها پيغمبر را ترك كنند، تنها بگذارند رهايش بكنند، اينها را محاصرهٴ اقتصادي كنيد، فشار مالي بياوريد، چيزي به اينها نفروشيد، چيزي از اينها نخريد، تا اينها در اثر فشار اقتصادي پيغمبر را ترك كنند، رها كنند. ذات اقدس الهي فرمود ترك مردم يك راهي دارد فشار اقتصادي اينها هم بياثر است. اينها ميگويند ﴿لاَ تُنفِقُوا عَلَي مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّي يَنفَضُّوا﴾ در جواب بگو و بدان كه ﴿وَلِلَّهِ خَزَائِنُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ وَلكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لاَ يَفْقَهُونَ﴾[17] كليد روزي به دست خداست. اينها چه دارند ميگويند اولاً كليددار خداست، كه لله ﴿لِلَّهِ خَزَائِنُ السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ ثانياً مشكل مالي و تورم و اقتصاد مردم را از اطراف رهبر جدا نميكند، آن بيعدالتي است كه مردم را جدا ميكند. مردم فقر را ميسازند وقتي ديدند نيست خب ميسازند. اما اگر خدايي ناكرده فساد و تبعيض را در نظام ببينند آنوقت است كه ميشورند. آن را در سوره مباركهٴ «آل عمران» بيان كرده، فرمود ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ﴾[18] اگر آدمي باشي بيرحم باشي عادل نباشي ظالم نباشي مستبد باشي به مردم حرمت ننهي مردم هم تو را تنها ميگذارند. نه فشار مالي، فشار مالي اولاً نيست، چون كليد روزي به دست خداست، ثانياً اگر فقري وقتي آمده مردم هم وقتي ببينند تو هم مثل آنها هستي كاملاً با تو هستند ديگر اين را به خود پيغمبر فرمود. فرمود نشانهاش هم همان محاصرهٴ سه سالهٴ شعب ابي طالب بود ديگر. خب پس اينكه ميگويند ﴿لاَ تُنفِقُوا عَلَي مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّي يَنفَضُّوا﴾[19] اين سخن به دو دليل باطل است ولي راه فروپاشي يك نظام آن گسيختگي امام و امت است از هم. اگر خدايي ناكرده از تو بيعدلي ببينند، بله خب رها ميكنند. ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ﴾ اين طور نيست كه ﴿لاَ تُنفِقُوا عَلَي مَنْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ حَتَّي يَنفَضُّوا﴾ خب ملاحظه ميفرماييد اين توطئه منافق را از تمام جهات ذات اقدس الهي بررسي كرده و گفته در اينجا فرمود ﴿يُؤْمِن بِاللَّهِ﴾، دربارهٴ عالم و آدم هر چه خدا فرمود، حق فرمود و پيغمبر هم حق شنيد و همان را هم اِعمال ميكند.
قابل تحمل بودن فقر اقتصادي و دشواري فقر فرهنگي
يك وقت است تحمل فقر مشكل است اما معنايش اين نيست كه حالا وقتي كه فقير است بيجا به مسئول به والي بتازد كه. همانها هم كه فقير بودند با پيغمبر در شعب ابيطالب يكجا زحمت ميكشيدند و خود وجود مبارك پيغمبر هم طبق بيان نوراني حضرت امير در كمال سادگي و فقر به سر ميبرد. فقر را هم بايد از بين برد و بالاتر از فقر اقتصادي، فقر فرهنگي و عقل است كه «لا فقر اشد من الجهل و لا مال اعود من العقل»[20] . اين از بيانات نوراني حضرت امير (سلام الله عليه) است. فرمود هيچ فقري بدتر از فقر فرهنگي نيست. و هيچ مالي هم پر عائدهتر از عقل نيست. اگر فقر فرهنگي باشد، آدم مال داشته باشد به ذلت ميافتد اگر نداشته باشد عاقل باشد به عزت ميرسد مال را فراهم ميكند. غرض آن است كه فقر آثار سوء فراواني دارد، اما بدتر از فقر آن تبعيض و فساد و جهل است كه زمينهٴ اينها را فراهم ميكند. فرمود نشانهاش هم اين است تجربه هم كرديد سه سال بالأخره فقيرانه در آن درهٴ ابيطالب بوديد ديگر. پس اينها نميتواند پيغمبر را تنها بگذارد آنكه رهبر را تنها ميگذارد بيعدالتي است ﴿فَبِمَا رَحْمَةٍ مِنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ﴾[21]
گوش دادن پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) به سخنان همه و ترتيب اثر ندادن به گفتار منافقان
خب چون همهٴ اين معارف را ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود، پيغمبر هم ﴿يُؤْمِن بِاللَّهِ﴾. آنگاه گوش دادن پيغمبر هم حكيمانه و عاقلانه است. براي اينكه ذات اقدس الهي همهٴ اين معارف را قدم به قدم لحظه به لحظه بازگو كرده حتي دربارهٴ توطئهٴ منافقان و رفتارش هم باز زير مجموعهاش اين است كه اگر كسي سخني با آن حضرت درميان بگذارد فوراً مبادرت نميكند سريعاً او را طرد نميكند، تكذيب نميكند و مانند آن، گوش ميدهد اما ترتيب اثر عملي كه نميدهد. به دليل اينكه خودش طبق آيه سوره «حجرات» صريحاً اعلام كرد كه همانطور كه در بحث ديروز گذشت كه ﴿إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا﴾[22] چه فاسقي بدتر از منافق است؟ حرف آنها را كه گوش نميدهند گوش ندادن و ترتيب اثر عملي ندادن يك مطلب است، سريعاً آبروي آدم را بردن مطلب ديگر. فرمود آن كار را نميكند كه سريعاً تكذيبتان بكند آبرويتان را ببرد ولي اثر عملي كه نميگذارد تا تبيّن بشود. ولي مؤمنين كه موثقاند و مورد اعتمادند حرفهاي آنها را گوش بده ﴿وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾. خب، چنين رهبري پس ﴿أُذُنُ خَيْرٍ﴾ براي همه ممكن است به حسب ظاهر بعضيها ناخوشايندشان باشد اما ﴿عَسَي أَن تَكْرَهُوا شَيْئاً وَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ﴾[23] اين طور رفتار حكيمانه و مداراگونهٴ پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) خير است ولو يك عده خوششان نيايد. يك عده افراطي ميبينند تا اين حرف را تا فلان منافق زد تكذيبش بكن بيرون كن، اينطور كه نيست
رحمت خاصه پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نسبت به مؤمنان
دربارهٴ، مؤمنين فرمود ﴿وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾. باز فرمود و ﴿رَحْمَةً﴾ يعني ﴿أُذُنُ خَيْرٍ﴾ است براي همه و رحمت خاصه است ﴿لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ﴾ آثارش به شما بر ميگردد هدايتش به شما برميگردد ترتيب اثرياش هم به شما بر ميگردد، مشورتش هم به شما بر ميگردد ﴿وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ﴾ خب چه چيزي از اين بهتر؟ و جامعتر؟
مطلب بعدي آن است كه اين تعبير كه فرمود ﴿يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾، گرچه مؤمن لقب است و لقب مفهوم ندارد و قضيهٴ منفي از او در نميآيد چون در مقام تحديد است اين ﴿يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ يعني «و لا يؤمن للمنافقين». از ظاهر از ﴿الْمُؤْمِنِينَ﴾ نميشود گفت حالا چون اين حكم براي مؤمنين است پس منافق اين حكم را ندارد كه به دو قضيهٴ موجبه و سالبه تحليل بشود براي اينكه اين لقب است و لقب مفهوم ندارد اما چون در مقام تحديد است مفهوم دارد، يعني «يؤمن للمؤمنين و لا يؤمن لغيرهم» اين براي اين.
پرسش:...
پاسخ: ترتيب اثر عملي براي آن ﴿يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ است آن بركات فراواني كه بعدها در اثر اين ترتيب اثر عملي نصيب ميشود آن ميشود رحمت اينچنين نيست كه مفهوما ﴿يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ با ﴿رَحْمَةً﴾ بشود يكي.
علت خير بودن رفتار پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نسبت به منافقان
مطلب ديگر اينكه فرمود ميدانيد اين چگونه براي همه خير است اينطور مدارا كردن حتي براي شما كه منافق هستيد خير است؟ براي اينكه بسياري از افراد هستند كه عليه شما گزارش ميدهند چرا پيغمبر آمده اقدام بكند مگر اينكه گزارشهايش به وحي الهي تكيه بكند يك، مگر اينكه گزارشهايش از توطئهٴ شما گزارش موثقانه به حضرت برسد دو. اگر او ﴿أُذُنُ﴾ بود خب خيلي از مؤمنين كارهاي شما را هم ميآمدند گزارش ميدادند ديگر. اين طور نبود كه حضرت حرف هر كسي را گوش بدهد و اقدام بكند كه پس ﴿أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ﴾ اينطور نيست كه حالا حرف شما را گوش داده، بشود ﴿أُذُنُ﴾ خب اگر حرف شما را گوش بدهد و ترتيب اثر عملي بدهد ميشود ﴿أُذُنُ﴾ و اگر ﴿أُذُنُ﴾ باشد گزارشهايي كه عليه شما ميآيد آن را هم بايد ترتيب اثر عملي بدهد و حال آنكه نميدهد پس ﴿أُذُنُ﴾ نيست. ﴿أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ﴾. تحليل مثلثانهاش هم همين است كه ﴿يُؤْمِنُ بِاللّهِ﴾ اولاً ﴿يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ ثانياً ﴿وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا﴾ و خاصه ثالثاً.
ايذاء پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) پس از رحلت ايشان به واسطه آزار فاطمه زهراء (عليها سلام)
خب مطلب ديگر آن است كه وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) چون حيات و مماتش يكي است براي اينكه اينها كسانياند كه ﴿إِنَّ صَلاَتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾[24] حيات و مماتشان يكي است، اگر كسي بعد از حيات آن حضرت او را آزار بكند مشمول اين آيه است كه اين را برخي از مفسران گفتهاند در نوبت ديروز گذشت صاحب تفسير المنار همين حرف را نقل ميكند بعد به يك بهانهاي ميكشد اين را به قصهٴ حضرت فاطمه زهرا (صلوات الله و سلامه عليها) و جريان ابيبكر بعد هم نسبت به روافض به تعبير ايشان تعبير تندي دارد حالا «مصلحت نيست كه از پرده برون افتد راز» وگرنه ما دماري از اين صاحب المنار در ميآورديم. بالأخره اين مقدار مسلّم است كه اين كسي كه عصمت خدا بود وجود مبارك فاطمه (سلام الله عليها) اين عصمت الله است. اين است كه وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) وقتي علوم خودش را و علوم خاندان عصمت و طهارت و وحي را ميخواهد تشريح كند كه از كجا علوم نصيب ما ميشود وحي هست، الهام هست، قرآن هست، سنت پيغمبر هست تا ميرسد به جفر و جامعه و مصحف فاطمه. ميفرمايد يكي از منابع علمي ما مصحف مادر ماست. بعضي سؤال ميكنند آخر اين همه اسرار غيب، علوم غيب اينها را شما از كجا ميدانيد ؟ فرمود يك مقدار مربوط به باطن قرآن است يك مقدار مربوط به الهامات است و يك مقدار در مصحف مادر ماست.
به رسميت شناخته نشدن خلافت ابوبكر از سوي حضرت فاطمه (عليها سلام)
خب حالا اين حديث را كه فريقين نقل كردهاند كه «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهليه»[25] . هم ما نقل كردهايم هم آنها. كه اگر كسي رحلت كند و امام زمان و خليفهٴ وقت خودش را نشناسد مرگش مرگ جاهليت است. و اين يك اصل است و اصل مسلّم ديگر اين است كه منظور از اينكه نشناسد نه يعني شناسنامهٴ او را نشناسد يعني او را به رسميت نشناسد «من مات و لم يعرف امام زمانه» يعني او را به رسميت نشناسد نه اينكه شناسنامهاش را بداند، ببيند او پسر كيست پدرش كيست مادرش كيست ولي عقيده نداشته باشد ـ معاذ الله ـ اينكه خب غير مسلمان هم اينطور است. ميشناسد گاهي. معاصران آنها كه عقيده هم ندارند ميشناسند. اينكه دارد امام زمانتان را بشناسيد يعني به رسميت بشناسيد. خب به رسميت شناختن فرع است براي اينكه انسان شناسنامهٴ او ذات مقدس او را پدر او را، مادر او، را آبا و اجداد گرامي و گرامش را تا وجود مبارك پيغمبر بشناسد از يك سو، امامتش را بشناسد و باور داشته باشد معتقد باشد و ارتباط داشته باشد از سوي ديگر، تا بشود به رسميت شناختن. پس معناي «من مات و لم يعرف امام زمانه»، آن است كه حتماً بايد او را به رسميت بشناسد. اين هم اصل دوم. و اصل سوم هم كه مثل روز براي ما روشن است اين است كه اين صديقهٴ كبرا ابيبكر را به رسميت نميشناخت به هيچ وجه، پس معلوم ميشود اين مورد آزار بود ديگر. شما ميگوييد آن حديث را هم او جعل كرده كه «و ما تركناه فهو صدقة»[26] بعد فدك را از آن حضرت گرفته و دهها كار ديگر. از اين طرف بگوييد خب آن هم مجتهد بود خطا كرده خب اين هم معصومه است و يك اختلاف داخلي بود و هرگز ابيبكر پيغمبر را آزار نكرده، اين طور نيست. حالا ما در شرايطي هستيم كه بيش از هر چيزي بايد اين مسائل كلامي را مطرح كرد و از مسائل كلامي كه نميشود گذشت. اينها مسائل كلامي است و سر جايش محفوظ است منتها وحدت ملي هم سر جايش محفوظ است، اختلاف داخلي هم نبايد باشد، و امثال ذلك. اما آنها هم بايد مواظب زبانشان باشند بالأخره. و اگر اين عصمت خدا ابابكر را به رسميت نشناخت معلوم ميشود او خليفهٴ زمان نيست ديگر. اگر او خليفهٴ او زمان باشد، مسئول زمان باشد يقيناً عصمت الله او را به رسميت ميشناسد. براي اينكه «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية»[27] ، آنها هم مدعياند كه ابابكر امام زمان بود يعني خليفهٴ زمان بود يعني جانشين پيغمبر بود و وجود مبارك صديقهٴ كبرا فقط حضرت امير را به رسميت ميشناخت. بنابراين اين هم از بدترين مصاديق ايذاست ديگر. حالا غرض آن است كه اگر اينها در اين تفاسيرشان اين حرفها را ننويسند چه اينكه انشاءالله اميدواريم بعداً ننويسند، شيعه هم هرگز داعي ندارد بر اختلاف و بر تشتّت.
خب ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ﴾ در قبالش كه با انذار همراه است ﴿وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾
«و الحمد لله رب العالمين»