درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

80/10/24

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 61

 

﴿وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾(61)

شأن نزول آيهٴ محل بحث

در شأن نزول اين آيه گفته شد كه عده‌اي از منافقان اخبار و گزارشهاي نظام اسلامي را به بيگانه‌ها منتقل مي‌كردند وقتي به ايشان گفته مي‌شد كه شايد پيغمبر (صلّي الله عليه و آله وسلّم) از اين جريان باخبر بشود، مي‌گفتند ما به آن حضرت مي‌گوييم اين‌چنين نبود و او هم كه گوش مي‌دهد به حرف همه و قبول مي‌كند بنابراين اگر هم او باخبر شد، حرف ما را هم كه گوش مي‌دهد هر كه هر چه گفت او قبول مي‌كند او گوش است ﴿أُذُنٌ﴾ است. يعني تمام مجاري ادراكي او در گوش خلاصه مي‌شود. آن هوش و ادراك و عقل ـ معاذ الله ـ كار نمي‌كند كسي كه سريع القبول است، هر حرفي را قبول مي‌كند و با برهان عقلي ارزيابي نمي‌كند تمام مجاري ادراكي او به منزلهٴ گوش است همه گوش است چنين انساني را مي‌گويند ﴿هُوَ أُذُنٌ﴾. مثل اينكه كسي كه «ربيئه» است «ربيئه» يعني ديده‌بان كه تمام مجاري ادراك او صرف نگاه كردن است كه دشمن چه زماني حمله مي‌كند. چه زماني به اين انبار مهمات مي‌خواهد بتازد.

فقط دارد نگاه مي‌كند چنين آدمي را مي‌گويند عين. جاسوس را كه مي‌گويند عين، براي آن است كه تمام اهميتش به همين چشمش است كه خوب نگاه بكند ببيند چه كسي دارد مي‌آيد و چه كسي دارد مي‌رود و اينها. بنابراين اين «اُذن» در مقابل آن «عين» است. اگر كسي قسمت مهم كارهاي ادراكي خود را به چشم واگذار كرد، مي‌گويند «هو عين» و اگر قسمت مهم مجاري ادراكي‌اش را به گوش واگذار كرد مي‌گويند «هو اذن». اطلاق عين بر ربيئه يك وصف مدحي است، اما منافقان اين وصف را در حد يك مذمّت براي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ذكر مي‌كردند يعني او هوش و عقل و درايت را بكار نمي‌گيرد ـ معاذ الله ـ.

بيان قرآن كريم درباره علّت گوش فرادادن پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به سخنان همه

قرآن كريم آمد فرمود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) چندين كار دارد ؛ يكي اينكه هر كس حرف بزند او گوش مي‌دهد، نه قبول مي‌كند. قبول و نكولش به آن وحي و دليل است ولي ظاهراً گوش مي‌دهد و اين گوش دادن ظاهر هم به نفع همه است. چون آبروي كسي را نمي‌برد و اگر چيزي مخالف بود بعد به او گوشزد مي‌كند. اگر حرف كسي را رد بكند آبروي كسي را ببرد اين با ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾[1] بودن هماهنگ نيست. پس اين گوش مي‌دهد اما نه گوش به معناي استماع و قبول. او در حد حفظ آبرو و حيثيت گوش مي‌دهد تا بعداً راه‌حلش باز بشود. پس فرمود ﴿أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ﴾ ، براي همه چه براي كافر چه براي منافق چه براي مؤمن. چون ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ است، «عين للخير للعالمين» «اذن خير للعالمين». «لسان صدق للعالمين» و مانند آن. اين مطلب اول.

ارزيابي پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) از سخنان مردم و پذيرش گفتار انسان مؤمن عادل

اما آنچه مربوط به بررسي و ارزيابي اوست او بر اساس ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾[2] عمل مي‌كند نه برابر گوش. براساس ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ﴾ كه عمل مي‌كند، علم پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) از راه وحي است و چون اين علم بر اساس وحي است و وحي الهي علوم او را تأمين مي‌كند، اين مي‌شود ﴿يؤْمِنْ بِاللَّهِ﴾. نه ﴿يؤْمِنْ بِاللَّهِ﴾. اين مطلب دوم كه فرمود ﴿يؤْمِنْ بِاللَّهِ﴾.

مطلب سوم : آن گوش همراه با قبول است. آنجا كه حرف را باور مي‌كند فرمود نه تنها حرف شما منافقان را باور نمي‌كند حرف مسلمان فاسق را هم باور نمي‌كند. آن را در سورهٴ مباركهٴ «حجرات» مشخص كرد كه ﴿إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا﴾[3] خودش رهبر اين فكر است. فرمود اگر گزارشگري كه موثق و امين و عادل نيست، مطلبي را گفت زود باور نكنيد. پس نه تنها حرف منافق را قبول نمي‌كند حرف مسلمان فاسق را هم قبول نمي‌كند. نه تنها حرف منافق را قبول نمي‌كند قَسَمهاي او را هم باور نمي‌كند. اين همه ﴿يَحْلِفُونَ﴾، ﴿يَحْلِفُونَ﴾ كه قرآن نقل مي‌كند، براي همين است ديگر. به پيغمبر فرمود اينها ﴿اِتَّخَذُوا ايمانَهُمْ جنّة﴾[4] پس دربارهٴ منافقان نه تنها حرفشان را قبول نمي‌كند قسمشان را هم قبول نمي‌كند اين يك. دربارهٴ غير منافق اگر كسي متعهد و موثق و امين و عادل نبود هر چند مسلمان باشد باز هم حرف آنها را قبول نمي‌كند تا تحقيق كند.

مطلب بعدي، اگر مسلمان متدين، موثق، امين، عادل، سخني گفت اينجا مي‌شود ﴿يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾. حالا معلوم شد كجا قبول مي‌كند كجا نكول مي‌كند اين حق‌محوري پيغمبر را مي‌رساند. فرمود ﴿وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾

علّت تعبير به ضمير مخاطب در عبارت ﴿أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ﴾

آخر تغيير در عبارت نشانهٴ آن است كه ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾[5] است. براي اينكه نفرمود «اذن خير لهم»، يك گروهي حرف نابخردي زدند ذات اقدس الهي هم فرمود اين وصف پيغمبر خير جهاني دارد. چون آخر اگر ضمير به آنها برمي‌گشت و حكم مخصوص آنها بود، مي‌فرمود «و منهم الذين يؤذون النبي و يقولون هو اذن قل اذن خير لهم».

پرسش:...

پاسخ: نه التفات دليل مي‌خواهد. نه اينكه ما لفظ را بر التفات حمل بكنيم. يعني اگر ما مسلّم بدانيم كه دومي همان اولي است و هيچ ترديد نداشته باشيم آن‌گاه اگر از ما سؤال بكنند كه خب اگر دومي عين اولي است، چرا اين ضمير خطاب است آن ضمير غيبت اينجا مسئله التفات مطرح است.اما نه اينكه ما دليلي نداشته باشيم كه دومي عين اولي است بگوييم چون التفات در ادبيات جايز است، آيه را حمل بر التفات بكنيم.

پس بنابراين اين ﴿يُؤْمِنُوا لَكُمْ﴾[6] خطاب به همهٴ مردم است. با آن ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ مي‌شود هماهنگ.

رحمت پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در حفظ آبروي همه مردم و پذيرش گفتار مؤمن عادل

چه رهبري بهتر از اينكه آبروي شما را نمي‌برد. قبول و نكولش كه عالمانه است حفظ حيثيتش هم كه عمومي است خب چه چيزي از اين بهتر؟ شما مي‌خواهيد هر حرفي كه زديد همان في المجلس آبروي‌تان را ببرد اينكه درست نيست. هرگز حرف شما را گوش نمي‌دهد قسم خورديد و گوش نداد. نه تنها حرف شما را، حرف مسلمان فاسق را گوش نمي‌دهد چه رسد به شما ولي آبروي كسي را هم نمي‌برد اين معناي ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ است. اين معناي ﴿أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ﴾ است. فرمود آنجا كه بايد محققانه ايمان بياورد ﴿يؤْمِنْ بِاللَّهِ﴾ آنجا كه بايد محققانه گزارش را قبول كند نه تنها حرف شما را قبول نمي‌كند، نه تنها قسم شما را قبول نمي‌كند حرف مسلمان غير موثق را هم قبول نمي‌كند. خودش دستور داد ﴿إِن جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا﴾[7] مي‌ماند مسلمان مؤمن متعهد موثق امين اينجاست ﴿يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾. چنين جمعي بين حفظ آبرو و ايمان «بالله» و ايمان «للمؤمنين» و طرد منافقان و فاسقان چنين جمعي مي‌شود رحمت. لذا فرمود ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ﴾ چگونه ﴿أُذُنُ﴾ خير است ﴿لَكُمْ﴾؟ براي اينكه مبادي علمي‌اش كه وحي است از راه ايمان به الله تأمين است يك، پذيرش گزارش هم فقط حرفهاي مؤمنين را قبول مي‌كند يعني منافقان حرفشان مردود است فاسقان حرفشان مردود است مؤمنان حرفشان مقبول است ﴿وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ كه اينجا با «لام» تعبير شده است يعني «يُصدّق» به سود آنها. نظير اينكه فرزندان يعقوب به يعقوب (سلام الله عليه) گفتند ﴿وَمَا أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لَنَا﴾ يعني حرف ما را باور نمي‌كني. اين ايمان وقتي كه با «لام» تأديه بشود، همين معنا را مي‌فهماند. آيه هفده سورهٴ مباركهٴ «يوسف» اين است : ﴿قَالُوا يَاأَبَانَا إِنَّا ذَهَبْنَا نَسْتَبِقُ﴾ ما رفتيم براي مسابقه ﴿وَتَرَكْنَا يُوسُفَ عِندَ مَتَاعِنَا فَأَكَلَهُ الذِّئْبُ وَمَا أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لَنَا﴾ تو حرف ما را تصديق نمي‌كني ﴿وَلَوْ كُنَّا صَادِقِينَ﴾[8] وجود مبارك يعقوب (سلام الله عليه) هم سر عدم تصديق را هم بازگو كرد. خب اينها يك روح‌اند بالأخره گاهي اين حقيقت در عصر يعقوب (سلام الله عليه) به صورت سيرهٴ يعقوب (عليه السلام) ظهور مي‌كند، گاهي هم در زمان پيغمبر به صورت سيرهٴ پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ظهور مي‌كند خب اينها حتي حرف فرزندانشان را قبول نمي‌كنند اگر موثق نباشد ﴿وَمَا أَنتَ بِمُؤْمِنٍ لَنَا﴾ اينجا هم اين‌چنين است و ما رسول الله (صلّي الله عليه و آله و سلّم) «بمؤمن للمنافقين» و «بمؤمن للفاسقين» فقط ﴿يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾. بعد فرمود آن رحمتي كه به نام ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ بود، آن رحمت عامه است به همان دليل ﴿أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ﴾ آبروي كسي را نمي‌برد و راه تحقيق را هم نشان مي‌دهد اين و ﴿رَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ﴾ رحمت خاصه است.

پرسش:...

پاسخ: آنجايي كه بايد عذاب بكند او را هم الآن ذكر مي‌كند.

پرسش:...

پاسخ: آنجا هم مي‌فرمايد: ﴿وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾ اين را هم در ذيل دارد كه او هم خواهد آمد. ولي منظور اين است كه از طرف پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ابتدائاً سلب حيثيت نمي‌شود.

رحمت خاصه پيامبر اكرم نسبت به مؤمنان و تعذيب آزاردهند‌گان ايشان توسط خداوند

خب اينكه فرمود ﴿وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ﴾ اين ديگر رحمت خاصه است. اگر ذات اقدس الهي دربارهٴ پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود اين ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ است ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاّ كَافَّةً﴾[9] ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ دربارهٴ خصوص مؤمنان فرمود ﴿بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾[10] . پس يك رحمت عامه است كه وجود مبارك پيغمبر براي كافر و منافق و مشرك و ملحد و موحد رحمت است. كه اصول انساني را اِعمال مي‌كند آنها بهره مي‌برند نسبت به مؤمنين، گذشته از اصول انساني اصول الهي را اعمال مي‌كند آنها بهره مي‌برند. در جريان ﴿بِالْمُؤْمِنِينَ رَؤُوفٌ رَحِيمٌ﴾ ، آن رحمت خاصه است اينجا هم تبشير را با انذار كنار هم جمع كرده فرمود: ﴿وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ﴾ اما ﴿وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾ به جاي اينكه بفرمايد «و نقمة و عذاب لكم»، اين را با اسم ظاهر ذكر كرده تا تعليق حكم بر وصف باشد كه مشعر به عليت است و اهميت مسئله را هم گوشزد كرده اين آيه با نبوت شروع شده است با رسالت ختم شده است هم تعليق حكم بر وصف است و هم اهميت مسئله.

خب وجود پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) چون بشير و نذير است مبشر و منذر است، سنت و سيرت آن حضرت هم با تبشير و انذار آميخته است لذا فرمود ﴿وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ﴾ كه مي‌شود بشارت و رحمت خاصه. ﴿وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾ يعني «و نقمة و عذاب لمنافقين و الكفار»

علّت تعبير به اسم ظاهر در آيهٴ ﴿وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ﴾

منتها براي اهميت مسئله هم اسم ظاهر را آورد چون ملاحظه فرموديد قبلاً يعني در آيهٴ 58 سورهٴ «توبه» كه آيه قبل از اين است و بحث شد، قبلاً با ضمير خطاب مسئله شروع شد فرمود ﴿وَمِنْهُمْ مَن يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ﴾[11] مناسب هم بود كه اينجا بفرمايد «و منهم الذين يؤذونك» اما يك وقت است كه آنها در مسائل شخصي حرفي دارند يك وقتي اصلاً مي‌خواهند با رسالت نبوت بازي كنند با حيثيت نبوت بازي كنند با حيثيت رسالت بازي كنند آنجا با اسم ظاهر ذكر مي‌شود اولاً و با تبشير و انذار براي جمع بين مِهر و قهر همراه است ثانياً. لذا با اينكه مي‌توانست بفرمايد «و منهم من يؤذوك»، فرمود ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ﴾. با اينكه اولش فرمود، در چند آيهٴ قبل ﴿وَمِنْهُمْ مَن يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ﴾[12] . خب

چگونگي ايذاء پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) توسط كافران و منافقان

مطلب ديگر اين است كه ايذا كننده گاهي با فعل اذيت مي‌كند گاهي با قول و نيز گاهي به فعل پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اعتراض مي‌كند و گاهي به قول پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اعتراض مي‌كند. برخي از موارد ايذا، ايذا نسبت به حيثيت نبوت و رسالت نيست. گرچه نبايد پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) را رنجاند ولي آزار كننده و اذيت دهنده قصدش اين نيست كه نبوت او را زير سؤال ببرد حيثت رسالت او را زير سؤال ببرد. آنجا هم بايد پرهيز بشود البته، لكن فرق مي‌كند بين ايذاي شخصيت حقيقي پيغمبر و ايذاي شخصيت حقوقي پيغمبر. مثلاً در سورهٴ مباركهٴ «احزاب» چند جا سخن از ايذاي پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مطرح است؛ آيهٴ 53 و 57 در 53 اين‌چنين آمده ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاّ أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ إِلَي طَعَامٍ غَيْرَ نَاظِرِينَ إِنَاهُ وَلكِنْ إِذَا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا وَلاَ مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ إِنَّ ذلِكُمْ كَانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ فَيَسْتَحْيِ مِنكُمْ وَاللَّهُ لاَ يَسْتَحْيِ مِنَ الْحَقِّ وَإِذَا سَأَلْتُمُوهنَّ مَتَاعاً فَسْأَلُوهُنَّ مِن وَرَاءِ حِجَابٍ ذلِكُمْ أَطْهَر لِقُلُوبِكُمْ وَقُلُوبِهِنَّ وَمَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلاَ أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذلِكُمْ كَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِيماً﴾ اين دو نوع اذيت است يك عده‌اي فرهنگ ديد و بازديد و رفت و آمد و نشست و برخاست را نمي‌دانند. اصلاً نمي‌دانند كه وقت يعني چه، با يك عالم و روحاني انسان بايد ملاقات بكند يعني چي، چه زماني برود، چقدر بنشيند، آنجا هم كه رفته چگونه حرف بزند چگونه بنشيند آن عالم بيچاره بايد خون دل بخورد. اهميت اين موضوع باعث شد كه سه عنصر محوري ادب اجتماعي را در آيهٴ 53 گوشزد كند اما خطاب به مؤمنين است. فرمود اولاً شما بدون وقت قبلي به منزل پيغمبر نرويد او بالأخره كار دارد، رهبري امت به عهده اوست مناجات دارد، دعا دارد، ذكر دارد، فكر دارد همين طور پاشيد برويد نيست. ﴿لاَ تَدْخُلُوا بُيُوتَ النَّبِيِّ إِلاّ أَن يُؤْذَنَ لَكُمْ﴾ حالا يك وقت حضرت وليمه‌اي دعوتي، مهماني داده، دعوت كرده شما شركت كنيد اما اين‌طور نيست كه حالا اگر نهار دعوت شديد يك ساعت قبل از ظهر پاشويد برويد كه برويد آنجا اين‌قدر منتظر باشيد تا غذا پخته بشود و حاضر بشود هر وقتي كه گفتند مهماني يعني ظهر بياييد. ﴿إِلَي طَعَامٍ غَيْرَ نَاظِرِينَ إِنَاهُ﴾ ﴿ إِنَاهُ﴾ نه يعني ظرف ﴿ إِنَاهُ﴾ يعني پختن. «اناه الطعام» يعني پختگي طعام «انا الطعام» يعني غذا پخته شد شما اين‌قدر صبر كنيد تا غذا پخته بشود آنجا بنشينيد اين نيست هر وقت غذا پخته شد و آماده شد برويد. شما مگر نهار دعوت نيستيد خب چرا يك ساعت قبل از ظهر مي‌رويد؟ غير ناظري يعني غير منتظرين. اين قدر برويد منتظر باشيد كه غذا بپزد، اين كار را نكنيد اين براي آدم بيكار است. نه براي يك آدم روحاني نه مثل يك معلم و يك آدم محقق كه وقتش عزيز است. مبادا وقتي زود برويد منتظر باشيد چه زماني سفره را پهن بكنند هر وقت كه سفره را پهن كردند برويد. ﴿غَيْرَ نَاظِرِينَ إِنَاهُ﴾ يعني «غير منتظرين نزجه». ﴿ إِنَاهُ﴾ يعني پختگي آن طعام «انا الطعام» يعني «نزج». خب اين يك بحث. ﴿وَلكِنْ إِذَا دُعِيتُمْ فَادْخُلُوا﴾ وقتي دعوتتان كردند برويد. اما حالا كه غذاي‌تان را ميل كرديد ﴿فَانتَشِرُوا﴾ برويد بيرون. خب حضرت كه مرتب در مسجد هست پنج وقت نماز را پشت سر حضرت مي‌خوانيد سخنان حضرت، مواعظ حضرت را هم كه مرتب گوش مي‌دهيد جمعه‌ها هم كه ايستاده سخنراني مي‌كند گوش مي‌دهيد. ﴿فَإِذَا طَعِمْتُمْ فَانتَشِرُوا﴾ پا شويد برويد. حالا آنجا نشسته‌اي چه بگويي. پس دير برويد زود هم پاشيد، اين دو وظيفه. دير رفتن يك، زود پاشدن دو، يك روحاني در يك محل چگونه با مردم زندگي كند؟ آن ديگر روحاني نيست او ديگر عالم نيست. او فقط يك معمم حرفه‌اي است. اينكه وقت خودش را عزيز نداند هر كه بيايد و هر چه بنشيند. اين ديگر معلم مردم نخواهد شد اين تا نفس مي‌كشد بايد با كتاب باشد. اگر وقتش را صرف اين و آن كرده معلوم مي‌شود او ديگر رهبر فكري مردم نيست. اين‌قدر علوم زياد است، اين‌قدر شبهات زياد است، اين‌قدر اشكال زياد است، اين‌قدر احكام و حِكم زياد است كه يك روحاني فرصت نمي‌كند به اين و آن بپردازد. خب پس دير برويد يك، زود برخيزيد دو.

لزوم پرهيز از گفتگوي آزاردهنده در حضور پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

حالا آنجا نشسته‌ايد چه بگوييد؟ حالا آن يك ساعت يا دو ساعتي كه خدمت حضرت هستيد چه بگويد؟ از باغ و راغ خودتان حرف بزنيد يا آنجا هم مواظب زبانتان باشيد. يا سؤالهاي عميق اجتماعي خوب را از قبل آماده كنيد كه از محضر حضرت بپرسيد. يا اگر طرز سؤال را بلد نيستيد ساكت باشيد بگذاريد حضرت حرف بزند. حرفهاي عادي و گپهاي عادي به تعبير آنها و گعده كردن يعني قعده كردن، اينها را بگذاريد كنار. ﴿وَلاَ مُسْتَأْنِسِينَ لِحَدِيثٍ﴾ همين گفته‌هاي معمولي، گفتگوهاي عادي، يا طنز بگوييد يا حرفهاي عادي بزنيد، امروز چقدر سرد است فلان روز چقدر گرم است، كجا برف آمد همين حرفهايي كه غالباً در خيلي از مجالس احياناً هست. فرمود آدم وقتش را صرف مي‌كند اين حرفها را مي‌زند؟ بالأخره يا سؤالات عميق داشته باشيد آنجا خوب سؤال بكنيد يا ساكت باشيد. بخواهيد، مجلس مؤانسه تشكيل بدهيد كه سخنهاي عادي بگوييد كه خودتان انس داشته باشيد اين‌كار را نكنيد. براي اينكه همهٴ اينها پيغمبر را مي‌رنجاند خب آن روح لطيف حيف نيست اينجا نشستي بگويي كجا برف آمد كجا برف نيامد. الآن هم كه گاهي آدم وارد بعضي از مجالس مي‌شود مي‌بيند همين است چهارتا معمم نشسته‌اند بدون طرح مسئلهٴ علمي. شبهات الي ما شاء الله حرفهاي علمي الي ما شاء الله اين دارد حرف عادي مي‌زند فرمود آن روح لطيف را آخر نرنجانيد با اين چيزها. ﴿إِنَّ ذلِكُمْ كَانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ﴾[13] خب اين ايذاي شخصيت حقوقي آن حضرت نيست كه خدايي ناكرده بخواهند رسالت او، نبوت او، ولايت او را زير سؤال ببرند كه اين ادب محضر حضرت را رعايت نكردن است. يك روحاني كه بالأخره در اين مسير است او هم رنج مي‌برد. فرمود اينها آزار مي‌كند او را اين روح لطيف رنج مي‌برد ﴿إِنَّ ذلِكُمْ كَانَ يُؤْذِي النَّبِيَّ﴾ او هم كه مظهر رحمت الهي است او هم كه اهل حياست خجالت مي‌كشد، خجالت مي‌كشد كه بگويد آقا چرا زود آمديد چرا دير مي‌رويد اين حرفها چيست كه مي‌زنيد. «فيستحيي منكم». اما «و الله لا يستحيي من الحق». خدا دارد اين حرفها را مي‌زند.

اين براي اذيتهاي ادبي است. كه جهنم در او نيست اما محروميت از خيلي از مراتب برتر ايمان است

اهانت به شخصيت حقوقي و حقيقي پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

ولي ذيلش افراد مسئله‌دار كه مي‌گفتند كه حالا اگر پيغمبر مثلاً اگر رحلت كرد ما با همسرهاي او ازدواج بكنيم كه قصد داشتند اهانتي و هتك حيثيتي به بيت آن حضرت بكنند. آيه آمد كه مبادا اين حرف را بزنيد ﴿مَا كَانَ لَكُمْ أَن تُؤْذُوا رَسُولَ اللَّهِ وَلاَ أَن تَنكِحُوا أَزْوَاجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً﴾ اصلاً كسي حق ندارد با همسران پيغمبر بعد از رحلت آن حضرت ازدواج كند شما قصد اهانت داريد اين هتك حيثيت است. ﴿إِنَّ ذلِكُمْ كَانَ عِندَ اللَّهِ عَظِيماً﴾[14] اين اذيت است و نزد خدا عظيم است. لذا اذيت پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بعد از رحلت او هم مثل قبل از رحلت اوست براي اينكه فرمود مبادا اين كار را بكنيد، خب اينها هم قصد اذيت داشتند قصد اهانت داشتند. خب پس اين يك نحو ايذايي است كه مستقيماً هتك حيثيت نبوت و رسالت است جايش جهنم است آن يك ايذاي شخصيت حقيقي است كه ادب ديدار را رعايت نمي‌كنند اين تنزل درجه و مرتبه است، جهنم و عذاب برزخ و دوزخ را به همراه ندارد. بايد اين ادب را رعايت بكنند نكردند. يا آنچه در سورهٴ مباركهٴ «حجرات» آمده كه وقتي حرف مي‌زنيد صداي‌تان بلند نباشد. آيهٴ دوم سورهٴ مباركهٴ «حجرات» اين است كه ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَكُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِيِّ وَلاَ تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ كَجَهْرِ بَعْضِكُمْ لِبَعْضٍ﴾. اين چيزها خب يك مقدار مربوط به آداب برخورد است. اما در همان سوره مباركهٴ «احزاب» آيهٴ 57 فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ﴾ آنهايي كه غرضشان اين است كه حيثيت نبوت را، حيثيت رسالت را زير سؤال ببرند، اهانت بكنند اينها ديگر گرفتار عذاب اليم هستند. بنابراين از مجموع اين بحث بر مي‌آيد كه وجود مبارك پيغمبر ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾[15] است از يك سو، ولي قبولش محققانه است و ترتيب آثار قبول هم براي گزارشهاي مؤمنين است از سوي ديگر و ايذا گاهي فعلي است و گاهي قولي، گاهي به شخصيت حقيقي پيغمبر بر‌مي‌گردد گاهي به شخصيت حقوقي و گاهي هم متوجه سخنان پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است گاهي هم متوجه به رفتار و فعل پيغمبر است نظير آن اعتراضي كه كردند ﴿وَمِنْهُمْ مَن يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِن لَمْ يُعْطَوْا مِنْهَا﴾[16] كذا و كذا لذا ايذا را بايد با شعب گوناگونش با اصناف و اقسامش تقسيم كرد.

پرسش:...

پاسخ: آخر اينها ايذايشان ايذاي منافقانه بود ديگر. همين شأن نزول اين آيه كه اول نقل شد، چند تا منافق بودند گزارشهاي سوء مي‌دادند بعد مي‌گفتند كه او اصلاً قدرت فكر ندارد ـ معاذ الله ـ، هر چه هست گوش است هر كه هم هر چه گفت قبول مي‌كند اين به حيثيت نبوت او و به حيثيت رسالت او مي‌خواستند اهانت كنند.

لزوم رعايت آداب رفت و آمد نزد بزرگان

پرسش:...

پاسخ: نه او بايد منبرهايش، رفتارش، گفتارش، وقتي كه كسي ده سال در بين مردم زندگي مي‌كند آن پنج، شش ماه اولش به تعليم و تلقين و تهذيب و تربيت مردم مي‌پردازد. با رفتارش اين طور است با منظم كردنش با خواندن آياتش اين‌گونه است. ذات اقدس الهي ملاقاتها را مشخص كرده، بدون وقت قبلي اگر رفتيد آن صاحبخانه گفت كه ببخشيد من الآن كار دارم فرصت ندارم، بدتان نيايد ﴿حَتَّي يُؤْذَنَ لَكُمْ وَإِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكَي لَكُمْ﴾[17] يك عده‌اي مي‌گفتند سورهٴ مباركهٴ «نور» را ياد بچه‌هاي‌تان بدهيد ياد زنهاي‌تان بدهيد براي اينكه همين آداب در سورهٴ «نور» است. كه آدم بدون وقت قبلي هيچ جا نرود بدون تلفن قبلي هيچ جا نرود اگر يك‌جايي رفت، صاحبخانه گفت ببخشيد من معذورم، بدش نيايد اين قرآن كريم است فرمود شما اول وقت قبلي بگذاريد، يك قرار بگذاريد خب بالأخره او هم كار دارد زندگي دارد، وقتش را بايد تنظيم بكند. يك وقت است يا بيمار دارد يا بيمار است، يا حالش مناسب نيست اگر گفت آقا الآن نه بدتان نيايد. ﴿وَإِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا﴾ برگرديد ﴿فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكَي لَكُمْ﴾ آن مطلق و كلي است در سورهٴ مباركهٴ «نور» اگر كسي روحاني بود، از اين طرف هم ادعا داشت كه «العلماء ورثة الانبياء»[18] خب بالأخره بايد خودش هم وقت خودش را بداند. مگر عمداً عمر خودش را اين طور تلف مي‌كند. وقتي او وقت خودش را دانست، مجلس خودش را مواظب بود، اين طرز نشستنش، طرز رفتنش، طرز برخوردش با مردم فرق كرد خب مردم هم عاقل هستند ديگر وقتي شش ماه، هفت ماه ديدند اين اصلاً نشستنش، آمدنش، رفتنش حساب شده است خب با او حساب شده رفتار مي‌كنند. اما اگر بگويد و بخندد و اهل طنز باشد و نشستنش معلوم نباشد و رفتنش معلوم نباشد خب مردم هم با او همان‌طور رفتار مي‌كنند ديگر.

گفتار آزاردهنده منافقان نسبت به پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و پاسخ خداوند

خب مطلب بعدي آن است كه در اين جريان كه فرمود ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ﴾ اين ذكر خاص بعد از ذكر عام است. چون يكي از مصاديق ايذا را اينجا ذكر فرمودند براي اينكه با شأن نزول هماهنگ باشد و اهميت خاص خودش را دارد. تبشير و انذار را هم كنار همين ذكر كرده است. تبشير و انذار را هم كنار اين ذكر كرده و از سنخ تعليق حكم بر وصف هم هست. خب پس اين شد ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِينَ﴾، يعني از همين منافقان ﴿يُؤْذُونَ النَّبِيَّ﴾ «بما انه النبي ﴿وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ﴾ كه ـ معاذ الله ـ اصل حرفهاي او را زير سؤال ببرند آن‌گاه پاسخ كه مي‌دهد در تنزيه پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين است ﴿قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ﴾ براي همه اما از نظر مسائل اعتقادي كه ريشهٴ اين مسائل اخلاقي است شما گاهي مشكل مالي براي پيغمبر ذكر مي‌كرديد كه در توزيع صدقات و بيت المال عدالت را رعايت نكرد ـ معاذ الله ـ كه آن جا ﴿وَمِنْهُمْ مَن يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ﴾ اينجا مشكل اخلاقي و رواني براي آن حضرت ذكر مي‌كنيد نه مشكل مالي نمي‌گوييد اين در مال عدالت را رعايت نكرده، مي‌گويد اين فضيلت معرفتي و اخلاقي را ندارد يك آدم گوشي است كه اين هم دارد حل مي‌كند. فرمود: ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ﴾ ولي مسئلهٴ معرفتي و اخلاقي‌اش مشكل دارد. آن ﴿وَمِنْهُمْ مَن يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ﴾، يعني مسئلهٴ مالي‌اش مشكل داشت.

پرسش:...

پاسخ: دوباره سؤال مي‌كنند، اثرش را هم مي‌بينند، عملش را مي‌بينند

سوگند خوردن و عذر تراشي منافقان و ردّ عذر آنان توسط پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

در همين اين آياتي كه قبلاً خوانديم بعداً هم مي‌خوانيم ﴿يَحْلِفُونَ بِاللّهِ لَكُمْ لِيُرْضُوكُمْ وَاللّهُ وَرَسُولُهُ أَحَقُّ أَن يُرْضُوهُ إِن كَانُوا مُؤْمِنِينَ﴾[19] وجود مبارك پيغمبر [(صلّي الله عليه و آله و سلّم)] بعد از برگشت از جريان غزوهٴ تبوك فرمود اينها ﴿يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ﴾. آيه 94 همين سورهٴ «توبه» كه در پيش داريم. فرمود مبادا عذر اينها را قبول بكني اينها ﴿فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلاَفَ رَسُولِ اللّهِ﴾[20] اينها در اثر اينكه قعود دارند نشستن پشت سر من خوشحال هستند مبادا به حرفشان گوش بدهي. اينها مي‌آيند قسم ياد مي‌كنند كه مشكل ندارند ولي مشكل دارند. قسم ياد مي‌كنند كه معذور بودند عذر ندارند. ﴿يَعْتَذِرُونَ إِلَيْكُمْ إِذَا رَجَعْتُمْ إِلَيْهِمْ قُلْ لاَتَعْتَذِرُوا لَن نُؤْمِنَ لَكُمْ﴾[21] خب اين ﴿لَن نُؤْمِنَ لَكُمْ﴾ با آن حرف تأكيد در همان آيهٴ 94 فرمود ما اصلاً حرف شما را گوش نمي‌دهيم. خب اول براي حفظ حيثيت و آبروي شما بله حرف زديد ما ساكت مانديم اما اين همه كارشكني اين همه ستون پنجم بودن اين همه توطئه، بعد هم داريد عذر خواهي مي‌كنيد؟ هرگز حرف شما را ما گوش نمي‌دهيم. اين را خود پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اول مي‌گويد بعد به مؤمنين هم دستور مي‌دهد كه به منافقين اين‌چنين بگوييد. اينكه فرمود ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾[22] ، البته ﴿رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ﴾ در طليعهٴ امر. اما بالأخره «آتش كه را بسوزد گر بولهب حق نباشد» آن‌وقت جاي سوخت و سوز است ديگر.

تبشير به مؤمنان و انذار منافقان در آيهٴ محل بحث

به هر تقدير فرمود: ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ﴾ يك، ﴿يُؤْمِنُ بِاللّهِ﴾ از نظر مسائل اعتقادي دو، از نظر ترتيب مسائل گزارشي ﴿وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ سه، آن‌گاه چون شما با حيثيت نبوت و رسالت بازي كرديد، مؤمنين حرمت را حفظ كردند و حيثيت را حفظ كردند تبشيري است براي مؤمنين به عنوان ﴿وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ﴾ و يك انذاري است براي منافقان فرمود ﴿وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] انبیاء/سوره21، آیه107.
[2] اسراء/سوره17، آیه36.
[3] حجرات/سوره49، آیه6.
[4] مجادله/سوره58، آیه16.
[5] انبیاء/سوره21، آیه107.
[6] سوره بقره، آيه 75.
[7] حجرات/سوره49، آیه6.
[8] یوسف/سوره12، آیه17.
[9] سبأ/سوره34، آیه28.
[10] توبه/سوره9، آیه128.
[11] توبه/سوره9، آیه58.
[12] توبه/سوره9، آیه58.
[13] احزاب/سوره33، آیه53.
[14] احزاب/سوره33، آیه53.
[15] انبیاء/سوره21، آیه107.
[16] توبه/سوره9، آیه58.
[17] نور/سوره24، آیه28.
[18] . الكافي، ج1، ص32.
[19] توبه/سوره9، آیه62.
[20] توبه/سوره9، آیه81.
[21] توبه/سوره9، آیه94.
[22] انبیاء/سوره21، آیه107.