درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

80/10/23

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 60 الی 61

 

﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللّهِ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾(60)﴿وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾(61)

 

سهم نداشتن پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و ذي‌القربي از صدقات

نكات ديگري كه مربوط به آيهٴ ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ﴾ است اين است كه در فضايي كه منافقان و مانند آن طعن مي‌زدند لمز مي‌كردند و به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) دربارهٴ توزيع صدقات اهانت مي‌كردند آيه‌اي كه مربوط به توزيع صدقات است، اصلاً سهمي براي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و اقارب آن حضرت قائل نشد. در جريان انفال كه در اوايل سورهٴ مباركهٴ «انفال» گذشت، آنجا سهمي براي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مطرح شد. در خمس كه آن هم آيه‌اش گذشت، باز سهمي براي پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و «ذوي القربي» مطرح شد. اما در فضاي توزيع صدقات و زكوات و مانند آنكه عده‌اي لمَز كرده بودند، طعن مي‌زدند و تهمت مي‌زدند در چنين فضايي اصلاً سهمي براي پيغمبر و «ذوي الاقربي» ياد نشده است بلكه فرمودند اين صدقات اصلاً به ما نمي‌رسد.

تبيين عامل رواني مال‌دوستي انسان و ضرورت معالجه آن

مطلب ديگر آن است كه قرآن كريم ضمن اينكه مسائل اقتصادي را كاملاً تبيين كرد توجيه كرد يعني خطوط كلّي‌اش را بيان كرد آن عامل رواني را هم گوشزد كرد و منشأش را هم معالجه كرد. عامل رواني آن است كه انسان بالأخره مال را دوست دارد كه فرمود : ﴿وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً﴾[1] كه در بحث ديروز گذشت. جمّ غير از جمع است جم يعني انبوه يعني شما خيلي مال را دوست داريد، نه مال زياد را دوست داريد، مال زياد را [سورهٴ] «تكاثر» و امثال ذلك مطرح مي‌كند ؛ ﴿جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ﴾[2] مطرح مي‌كند و انسان را نظير جهنمي مي‌داند كه ﴿امْتَلَأْتِ وَتَقُولُ هَلْ مِن مَزِيدٍ﴾[3] آن آيات ديگر است. آياتي كه مي‌گويد انسان مال را زياد دوست دارد يك طايفه است، آياتي كه مي‌گويد به فكر جمع مال زياد است طايفه‌اي ديگر است. طايفهٴ سوم هم آيه‌اي است كه اين يك امر ارثي يا امر محيطي نيست بلكه يك امر رواني است كه در درون انسان نهادينه شده است و تعبيه شده است ﴿وَأُحْضِرَتِ الأنْفُسُ الشُّحَّ﴾[4] اين بخل هست. هم سعي مي‌كند جمع كند هم سعي مي‌كند آنچه جمع كرده ذخيره كند. بعد هم فرمود اين خطرش تنها اين نيست كه انسان بخيل مي‌شود خطرش اين است كه اين ثروت قدرت مي‌آورد، قدرت هم طغيان. ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَي٭ أَن رَآهُ اسْتَغْنَي﴾[5] حالا اين را بايد معالجه كرد. خب يك وقت انسان بخيل است، در منزلش منزوي است به فكر جمع مال است، اين يك گناه منزويانه است. ولي وقتي مسلّم شد كه اين ثروت قدرت مي‌آورد و قدرت هم باعث طغيان است ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَي٭ أَن رَآهُ اسْتَغْنَي﴾ اين را بايد طور ديگر معالجه كرد.

وظيفه مردم و حكومت درباره زكات

لذا هم به مردم فرمود كه شما بايد حقوق واجب را بدهيد هم به حكومت و مسئولين حكومت اسلامي دستور مي‌دهد كه بگيريد هم اعلام خطر كرد فرمود : سرانجام خود من مي‌گيرم. اما آن بخشي كه فرمود شما خودتان بدهيد ؛ فرمود مردان الهي كساني هستند كه ﴿فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ٭ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ﴾[6] اينها كساني هستند كه حسابي در مالشان هست. دفتري دارند كه چقدر بدهكار هستند خودشان مي‌پردازند. هم آنها كه سائل هستند هم آنهايي كه روي سؤال ندارند. اينها به هر دو گروه مي‌پردازند. ﴿فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ٭ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ﴾. هم به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در همان آيهٴ 103 سورهٴ «توبه» فرمود بگير از اينها تا اينها را پاكشان كني. ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا﴾[7] خب پس در اموال اينها حق است اينها حقوقشان را تأديه مي‌كنند و مصارف هشت‌گانهٴ صدقات هم مشخص شد، گيرنده هم مشخص شد.

تعذيب مال‌اندوزان توسط خداي سبحان

بعد فرمود حالا اگر كسي نداد، اگر بر اساس ﴿فِي أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ٭ لِلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ﴾ كه خودش بايد تأديه كند، تأديه نكرد، حكومت اسلامي هم از او خواست او نداد. نخواست ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ را امتثال كند بعد نوبت به خود من مي‌رسد و من مي‌گيرم. وقتي كه نوبت به خود خدا رسيد فرمود مي‌گيرم آن هم در آيات قبل خوانديم در همين سورهٴ مباركهٴ «توبه». فرمود من اين طور نيست كه مال بگيرم من داغ مي‌كنم. اين همان است كه ﴿الَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ يُنفِقُونَهَا﴾[8] آنجا اشاره شد به اينكه تنها ذهب و فضه معيار نيست آن خلاصه نُه چيز همه زيرمجموعهٴ ذهب و فضه است. ﴿وَالَّذِينَ يَكْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ يُنفِقُونَهَا فِي سَبِيلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ٭ يَوْمَ يُحْمَي عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوَي بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هذَا مَا كَنَزْتُمْ لأَنْفُسِكُمْ﴾[9] فرمود آنهايي كه حقوق مسلّم را اكتناز كردند و نمي‌دهند، من اينها را در قيامت داغ مي‌كنم با همان پولهاي‌شان. حالا در همان بحث آيهٴ ﴿يَكْنِزُونَ﴾ گذشت كه اين اختصاصي به اين دو چيز در بين آن نُه چيز نيست كه مثلاً غلات اربع و انعام ثلاثه اين حكم را نداشته باشند فقط نقدين اين حكم را داشته باشند. چون نقدين يك وجه رايج هستند دربارهٴ او اين تعبير آمده. وگرنه اگر كسي زكات نقدين بدهكار نيست، زكات غلات اربع يا انعام ثلاثه بدهكار است خب او هم همين طور است ديگر. بعضي از روايات هم آمده كه اين قدر در قيامت آن اسبان قيامت اين را لگدمال مي‌كنند كه زير دست و پاي همان اسبان، حالا اسب چيست در قيامت چطوري مي‌آيد ولي بالأخره رواياتش اين چنين است.

نقش ثروت در ايجاد فساد اجتماعي

خب بنابراين براي اينكه اين قدرت گرفته بشود وگرنه صرف بخل مشكلي ايجاد نمي‌كند. يك عذاب شخصي است. اما چون ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَي٭ أَن رَآهُ اسْتَغْنَي﴾[10] اين ثروت قدرت مي‌آورد و قدرت هم در توليد ثروت سهم مؤثري دارد. براي اينكه كسي كه مقتدر است بيشتر مي‌تواند مال فراهم بكند. اين چنين نيست كه ثروت قدرت بياورد و ديگر هيچ. بلكه بخشي از ثروت قدرت مي‌آورد و قدرت باعث تكثير ثروت مي‌شود مي‌شود تكاثر. چون آن‌كه مقتدر است با حفظ آن اصل رواني كه ﴿وَأُحْضِرَتِ الأنْفُسُ الشُّحَّ﴾[11] ، با آن اصل رواني كه ﴿تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً﴾[12] به فكر تكثير ثروت است ديگر. و تكثير ثروت هم تكثير قدرت را به دنبال دارد. آن‌گاه ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَي٭ أَن رَآهُ اسْتَغْنَي﴾. اين فساد اجتماعي را ذات اقدس الهي در هر مقطعي معرفي كرده و ريشه‌اش را خشكانده.

پرسش:...

پاسخ: فرمود چرا ديگر. به هر وسيله‌اي باشد چه طغيان فردي چه طغيان جمعي جلويش را گرفته. منتها خطر طغيان جمعي بيش از طغيان فردي است. طغيان جمعي يك عدهٴ زيادي را سرمست مي‌كند، يك عدهٴ زيادي را سر به نيست مي‌كند. اما طغيان فردي بله بخشي از افراد سرمست مي‌شوند.

يعني وقتي كه احساس غِنا و بي‌نيازي بكند، قدرت بيايد، طغيان به دنبالش است ديگر. ثروت استغنا مي‌آورد كه قدرت است و استغنا طغيان مي‌آورد كه فساد است.

و ازدياد قدرت هم باعث ازدياد ثروت مي‌شود و آن هم باعث طغيان خواهد بود.

همراهي اموال با انسان در قبر

امام رازي مي‌گويد من شنيدم كسي در مجلسي مي‌گفت كه اينهايي كه سرمايه دارند مگر اين طلا و نقره را به قبرشان مي‌برند؟ من به اينها گفتم بله به قبرشان مي‌برند، مي‌توانند به قبرشان ببرند ولي خب حالا نبردند، نبردند. براي اينكه اگر در راه رضاي خدا انفاق بكنند اين در قبرشان مي‌برند ديگر. آن روح و ريحاني كه در قبر مي‌آيد همين است. همان طوري كه نماز مي‌آيد، روزه مي‌آيد، ولايت مي‌آيد، حج و خمس مي‌آيد، زكات هم مي‌آيد ديگر. گفت من صريحاً به او گفتم بله آدم مي‌تواند مالش را با خودش به قبر ببرد. خب چرا نَبرد. يعني اگر اين ديگر در تحليل جناب امام رازي نيست، اگر ﴿يَوْمَ يُحْمَي عَلَيْهَا فِي نَارِ جَهَنَّمَ﴾[13] هست معلوم مي‌شود آدم دو گونه مي‌تواند مال را به قبرش ببرد؛ يا اين اكتناز محرّم كه در راه خدا انفاق نشد به اين صورت است قهراً مي‌شود داغ در قيامت و قبر كه گداخته مي‌كنند، يا اگر در راه ذات اقدس الهي انفاق كرد مي‌شود روضه و روح و ريحان ديگر. خب چطور اگر كسي مال را در راه خدا نداد گداخته مي‌شود و با او عذاب مي‌شود و اگر در راه خدا داد وظيفهٴ خودش را انجام داد روح و ريحان نمي‌شود، يقيناً مي‌شود. آن حرفي كه صاحب بصائر الدرجات نقل كرد كه در قبر از چند طرف صُوَر بهيه مي‌آيد يكي نماز است، يكي روزه است، يكي زكات است، يكي حج است، همين است. منتها مهم‌ترش ولايت است كه بالاتر از همه و روشن‌تر از همه ولايت است. خب بنابراين آدم دو گونه مال را مي‌تواند به قبر ببرد. اينهايي كه فكر مي‌كنند آدم مال را مي‌گذارد و مي‌ميرد اين طور نيست. هيچ كس مال را نمي‌گذارد و نمي‌رود. همهٴ افراد با مال وارد قبر مي‌شوند. يك عده با ﴿ يَوْمَ يُحْمَي عَلَيْهَا﴾ وارد قبر مي‌شوند يك عده با روح و ريحان وارد قبر مي‌شوند. اگر اين مال را اكتناز كردند به واجب عمل نكردند و ﴿يُنفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾[14] نبود، گداخته‌اش را در قبر مي‌برند كه ﴿فَتُكْوَي بِهَا جِبَاهُهُمْ﴾[15] و اگر در راه خدا انفاق كردند به دستور الهي عمل كردند روح و ريحانش را به قبر مي‌برند. اين هم مي‌بيند كه زكات او به صورت روح و ريحان درآمده است ديگر. روايتي كه مرحوم كليني (رضوان الله عليه) نقل كرده است كه در قبر انسان يك صورت بهيه‌اي مي‌بيند خيلي زيباست بعد سؤال مي‌كند كه تو كيستي؟ مي‌گويد اين همان قضاي حاجتي هستم همان ادخال سروري هستم كه تو نسبت به برادر مؤمن انجام دادي. مشكلي او داشت تو حل كردي. اينكه مشكلي را براي برادر مؤمن حل كردي، او گرفتار بود او را خوشحال كردي، من همان ادخال سرور در قلب مؤمنم كه به اين صورت درآمده‌ام. خب اين را مرحوم كليني (رضوان الله عليه) در همان جلد دوم اصول كافي نقل كرده. البته اين يك نمونه است، اين طور نيست كه حالا صور بهيه قبر تنها مخصوص به قضاي حاجت برادر مؤمن باشد، هر حسنه‌اي همين طور است. پس انسان يقيناً مال را به قبر مي‌برد. حالا يا آن طور مي‌برد يا اين طور. چون عمل را بالأخره مي‌برد. آدم اگر بداند مال را به قبر مي‌برد، مي‌انديشد كه بهتر ببرد.

خب مطلب ديگر آن است كه كسي اين طوري كه جناب رازي نقل مي‌كند آمده حضور پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) درخواستي از اين صدقات بيت‌المال كرد. حضرت فرمود «إن كنت من الاصناف الثمانية فلك فيها حق و إلا هو صداعٌ في الرأس و داء في البطن»[16] ، فرمود اگر تو يكي از اين مصارف هشتگانه هستي كه خب سهمي داري و ما هم مي‌پردازيم وگرنه يك دردسري است و دل درد. مال حرام همين طور است. فرمود اين «صداع ٌ في الرأس و داء في البطن»، يعني خاصيت زكات اين طور نيست. مال حرام اصولاً همين طور است.

حكم فقهي و حقوقي در پرداخت وجوهات به طلّاب علوم ديني

بعد هم فرمودند «لا تحلّوا صدقه لغني»، كسي كه دارد صدقه بر او حلال نيست. حالا اين وجوه و شهريه و امثال ذلك كه احياناً بعضي از مراجع (أيدهم الله) مي‌گويند اگر طلبه‌اي غني بود مثلاً نگيرد، خب اينها كه بحث فقهي نيست بحث اداره و مديريت است. بحث فقهي اين است كه خب اگر كسي «في سبيل الله» دارد درس مي‌خواند مي‌شود اين زكات را «في سبيل الله» به او داد اين سهم امام را به او «في سبيل الله» داد. اين بحث فقهي فقيهانه است. اين يك بحث. بخش بعدي آن است حالا كسي دارد جامعه‌اي را اداره مي‌كند يعني مرجعي دارد حوزه‌اي را اداره مي‌كند چون بسط كه واجب نيست، حالا فرض بفرماييد زكات را به او دادند يا، سهم امام را به او دادند، اين بين همهٴ اصناف بخواهد بسط كند كه بسط را هيچ كس نگفت واجب است كه، مي‌تواند به طلبه‌هايي كه در مدرسه هستند بدهد، مي‌تواند به طلبه‌هايي كه مجردند بدهد، مي‌تواند به طلبه‌هايي كه معيل‌اند بدهد، چون بسط كه واجب نيست. در چنين فضايي او شرط مي‌كند طلبه‌اي كه وضع مالي‌اش خوب است، امكانات دارد و مي‌تواند بدون شهريه اداره بشود، من راضي نيستم او بگيرد. خب اين حق را كه دارد كه. او از آن جهت كه زعيم حوزه است، مدير حوزه است و دارد حوزه را اداره مي‌كند، اين نحوه حرف مي‌زند. نه از آن جهت كه دارد بحث فقهي مي‌كند. بحث فقهي مي‌كند كسي مي‌تواند اشكال بكند كه بله اگر شما بخواهيد اين زكات را به اين طلبه بدهيد از باب سهم فقرا و مساكين بله فقر شرط است، اما اگر خواستيد از سهم ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ بدهيد خوب اينكه فقر شرط نيست. اگر شما سهمي را براي مسجدسازي مي‌دهيد، براي پوش كعبه مي‌دهيد، براي تأمين نيازهاي رزمنده‌هاي جبهه مي‌دهيد، خب آنجا كه فقر شرط نيست. اگر امري راه خدا بود، اعلام دين و اعلان دين بود، خب نه آن فقر شرط است. پس طلبه مي‌تواند از نظر بحث فقهي چنين اعتراض عالمانه‌اي را داشته باشد. اما از نظر زعامت و هدايت و مديريت حوزه طلبه حق چنين اعتراضي را ندارد كه. براي اينكه او الآن مسئول اين كار است يك، بسط هم كه واجب نيست فقهاً اين دو، مي‌گويد من الآن عهده‌دار اين مدرسه‌ام يا اين طلبه‌ها هستم يا طلبه‌هايي كه در اين رشته دارند تحقيق مي‌كنند تخصص مثلاً فقه مي‌بينند، تخصص اصول مي‌بينند، تخصص مثلاً فلان رشته مي‌بينند، به اينها دارم مي‌دهم، خب مي‌تواند بدهد. بنابراين اين مرزها كه كاملاً از هم جدا باشد، ديگر اشكال فقهي با اشكال مديريت كنار هم جمع نمي‌شود.

نقد سخن فخر رازي در اختصاص سهم ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ به جهاد

مطلب ديگر آن است كه جناب فخر رازي خيال كرده مثل برخي از مفسران ديگر اين ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ مخصوص جهاد است، چون مخصوص جهاد است ساختن مدرسه و مسجد و اينها را اشكال كرده گفت نمي‌شود. براي اينكه هيچ كدام از مصارف هشت‌گانه شامل مسجدسازي، راه‌سازي، پل‌سازي، مستشفي‌سازي، اينها نمي‌شود. زيرا فقير و مسكين و عامل و مؤلفة قلوبهم كه حسابشان جداست، آزاد كردن بنده و تأديهٴ دِين بدهكار هم جداست، ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ هم كه مخصوص جبهه است. چون اين طور تلقي كرد جناب فخر رازي مانند برخي از مفسران آن‌گاه ساخت و ساز مسجد، بازسازي مسجد، نوسازي مسجد يا مدرسه را مورد نقد قرار داد. در حالي كه اين چنين نيست. اگر روايتي هم ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ را بر جهاد تطبيق كرده است اينها مثْبتات‌اند بالأخره، نه يكي ديگر را نفي بكند. اين ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ بيانِ مصداق است نه حصر.

پرسش:...

پاسخ: نه، حالا كسي عائله‌اي را دارد اداره مي‌كند، كار كارِ خدا پسند است اما اين ديگر راه خدايي نيست. بالأخره راهي است كه فقط خود آن كسي كه نيازش تأمين شده است طَرْفي مي‌بندند. اما ديگران بخواهند اين راه را طي كنند اين نيست. اما مسجد راهي است كه ديگران مي‌توانند به خدا نزديك بشوند. مدرسه اين طور است. جبهه اين طور است. تأليف و تصنيف كتابها اين طور است و مانند آن. امامت اين طور است. اما حالا خود انفاق فقير اين جزء ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ است خود انفاق. اما تأمين نياز فقير اين چه ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ است، چه تبليغ دين در آن است؟ بر خلاف ساخت و ساز مراكز مذهب و اداره و حوزه و اينها.

بررسي سهم بردن ولي امر مسلمانان از صدقات

خب مطلب ديگر آن است كه حالا آيا به خود امام از اين صدقات چيزي مي‌رسد يا نه. روشن شد كه حكم صدقات غير از انفال است، حكم صدقات غير از خمس است، در آنجا سهمي براي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مشخص شد. در اينجا هيچ سهمي براي پيغمبر و «ذوي القربي» نيامده. ولي آيا مي‌شود امام مسلمين از باب ﴿وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا﴾ سهمي از چيز ببرد يا نه؟ حالا اگر امام مسلمين جزء سادات بود، هاشمي بود، اين طبق نص خاص به او نمي‌رسد، مشكل است. ولي اگر نبود خب بله ممكن است كه زيرمجموعهٴ عاملين يا نه اصلاً رهبري او، هدايت او و ارشاد او، باعث اعلام دين، اعلان دين، نشر دين مي‌شود جزء ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ است سهمي ببرد مانند ساير كساني كه از سهم ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ استفاده مي‌كنند. وگرنه سهم خاصي براي امام و رهبر باشد نيست البته در صورتي كه سيد نباشد.

اهميت مسئله توزيع زكات در قرآن

خب برخيها خواستند اهميت مسئلهٴ توزيع صدقات را كه آن فوايد فراوان را به همراه دارد از اينكه خود ذات اقدس الهي شخصاً متصدي بيان توزيع شده است استفاده كنند. يك وقت است خدا به پيغمبر مي‌فرمايد : تو اين‌چنين بگو، يا مي‌فرمايد ما فرستاده‌هاي‌مان را فرشته‌هاي‌مان را مأمور كرديم كه به شما چنين ابلاغ بكنند، يك وقت است نه خودش بدون اينكه به پيغمبر بفرمايد تو به اينها بگو و بدون اينكه بفرمايد ما به فرشته‌ها دستور داديم كه اين‌چنين به شما ابلاغ كنند مستقيماً خودش مي‌فرمايد ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ﴾ اين نشانهٴ اهميت مسئله و اهتمام ذات اقدس الهي به مسئلهٴ توزيع زكات است.

تصحيح سخن المنار دربارهٴ تشويق اسلام به جهانگردي

اطلاق ﴿ابْنِ السَّبِيلِ﴾ بر جهانگردان ديني در راه مانده

حرفي را كه صاحب المنار دارد اين است كه: مسئلهٴ سياحت را آن‌طور كه قرآن مشخص كرده است هيچ كتابي و هيچ شريعتي مشخص نكرد. خلاصه جهانگردي دو نوع است يك وقت است كه انسان مي‌گردد كه تنزه كند، فقط طبيعت را ببيند، تماشا كند و مانند آن اين بحث خاص خودش را دارد كه آيا اين‌گونه از سفرهاي متنزهانه نماز قصر است يا نه و مانند آن. يك وقت است نه از سنخ ﴿سِيرُوا فِي الأرْضِ﴾ است. اگر از سنخ ﴿سِيرُوا فِي الأرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُٴ﴾[17] كذا و كذا وكذا اين‌گونه از پژوهشگراني كه جهانگردي‌شان در حقيقت تفسير آيات را به همراه دارد، اينها مي‌خواهند آيات الهي، علائم الهي، آثار صنع را بررسي كنند، مي‌خواهند بررسي كنند كه كوه‌ها چگونه شكل گرفته است، وقتي هم به عرضتان رسيد كه اين برنامه‌هايي كه صدا و سيما و مانند آن پخش مي‌كنند به عنوان راز خلقت،اسرار آفرينش، اينها بايد تفسيرگونه باشند. اينهايي كه اين حرفها را درآوردند اين فيلمها را دادند به كشورهاي جهان سوم آنها كه يك مقدار روشن‌تر بودند اين را يك صبغهٴ ديني به او دادند، تفسير كردند، آيات را اضافه كردند، مفسرانه اينها را ارائه كردند. آنهايي كه كاري نداشتند به اين حرفها، نظير صدا و سيما قبل از انقلاب آنها هم همين‌طوري اين صادرات را قبول كردند و به خورد مردم دادند. توقع اين است كه بعد از انقلاب كل اين فيلمها عوض بشود. يعني اسرار خلقت كه هست، راز آفرينش كه هست هميشه يك سير افقي دارد، اين ماهيها چگونه پيدا مي‌شوند و چگونه زاد و ولد مي‌كنند، تا چه زماني زندگي مي‌كنند تا چه زماني مي‌ميرند همين. اين كوه‌ها چه طور است، اين ستاره‌ها چگونه است اين درختها چگونه، اين دايناسورها چگونه، چه زماني بوجود آمدند چه زماني از بين رفتند چگونه شدند همين. اما چه كسي كرد ؟ براي چه كرد؟ اين در آن فيلمهاي اولي نبود. ولي وقتي در كشورهايي كه صبغهٴ ديني دارند متعهد هستند و آنها آمدند يك بال «هو الاول» به آنها دادند يك بال «هو الآخر» به او دادند كه چه كسي اين كار را كرده براي چه اين كار را كرده ؟ ايران متأسفانه هنوز به اين فكر نيفتاده. بخشي از اين حرفها را ذات اقدس الهي در قرآن كريم نقل مي‌كند كه بالأخره اين حيوانها چگونه بدنيا مي‌آيند و چگونه زندگي مي‌كنند و چگونه مي‌ميرند يا در قرآن يا در روايات «و يا من في البحر عجائبه»[18] وجود مبارك حضرت امير وقتي جريان زندگي حيوانات را در دريا طرح مي‌كند، مي‌گويد كه چه كسي اينها را آفريده براي چه آفريده از رمز و راز اينها چگونه باخبر است «واختلاف النينان في البحار الغامرت» «نينان» جمع نون است «نون» يعني ماهي. خداي سبحان فرمود رفت و آمد اين ماهيها را مي‌داند. بالأخره رفت و آمدها وقتي از سنخ «اثر الاقدام دلّ علي المسير» خب كار آساني است بالأخره يك جاي پايي را آدم مي‌بيند و مي‌فهمد. وقتي اثر اين‌چنيني نمي‌گيرد خيلي بايد عميق و عالمانه باشد حالا يك هواپيمايي از جايي عبور كرده در فضايي رفته، آن نظير جاي پا نيست و رد پا نيست كه اثر بگذارد تا انسان از اين كفش بفهمد آن عابر كيست. بالأخره يك فضايي باز است. در مورد ماهيهاي دريا هم همين‌طور است، ماهي كه عبور كرده اثري نگذاشته كه آدم با چشم عادي بتواند تشخيص بدهد كه چند تا ماهي اينجا عبور كردند اين ماهيها كه عبور كردند از چه سنخي بودند از كجا آمدند به كجا رفتند. بالأخره ديد ديگري يك ميزان علمي ديگري مي‌خواهد. وجود مبارك حضرت فرمود: ذات اقدس الهي رفت و آمد همهٴ ماهيها را در درياها مي‌داند. خب اين راز آفرينش، بيان اسرار خلقت بايد با بال ﴿هُوَ الأوَّلُ وَالْآخِرُ﴾[19] همراه باشد. چه كسي كرد براي چه كرد. حالا اگر كسي آمده سفر دريايي بكند يا سفر فضايي بكند، يا سلسله جبال را ببيند براي بررسي آثار صنع الهي اين سفرها را قرآن كريم خيلي ترغيب كرده، مكرر ﴿سِيرُوا فِي الأرْضِ﴾ ، ﴿سِيرُوا فِي الأرْضِ﴾ ، ﴿سِيرُوا فِي الأرْضِ﴾[20] ، اين است. آنچه در المنار آمده بايد به اين بخش تبيين بشود؛ ايشان مي‌گويد كه تشويق به جهانگردي آن‌طوري كه در اسلام آمده در قرآن هم آمده در هيچ ديني نيامده، در هيچ كتاب آسماني هم نيامده. اين سخن درست اما در اين فضا. يعني پژوهشگري حالا مي‌خواهد يك سفر دريايي بكند يك سفر آسماني بكند اين كهكشانها را ببيند يا سفري در سلسله جبال بكند، كيفت پيدايش و پرورش معادن را بررسي كند كه چه كسي اين كارها را كرد براي چه اين كارها را كرد؟ با بال ﴿هُوَ الأوَّلُ وَالْآخِرُ﴾ سفر بكند اين در حقيقت دارد قرآن را تفسير مي‌كند. چنين كسي اگر در بين راه مانده است، بله مي‌شود از راه زكات هزينهٴ او را تأمين كرد. اين يك پژوهشگر تفسيري است. اين گونه از «ابناء سبيل» بله كاملاً مصرف زكات دارند. اما كسي جهانگرد است حالا مي‌خواهد برود تخت جمشيد آن سنگها را ببيند، نه نمازش در راه معلوم است و نه روزه‌اش در راه معلوم است و اهل اين حرفها هم نيست خب حالا اين ممكن است آدم اعانه‌اي به او بدهد اما حالا اين مصرف زكات باشد و مثلاً بتوان فتوا داد به اينكه يكي از مصارف هشت‌گانهٴ زكات اين‌گونه از «ابناء سبيل» هستند، اين كار آساني نيست.

تأثيرپذيري مردم از سخنان جاذبه‌دار و فريبنده منافقان

خب اين ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ﴾ در وسط قرار گرفته براي اينكه اوصاف رذيلهٴ منافقان را كه ذكر كرد از ﴿يَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنَّهُمْ لَمِنكُمْ﴾[21] شروع كرد ﴿وَمِنْهُمْ مَن يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا﴾[22] اين وسطها مصارف زكات را مشخص كرد، بعد دوباره به كارشكنيهاي منافقانهٴ منافقان پرداخت. در آيه 61 فرمود: ﴿و منهم الذين يؤذون النبي و يقولون هو أذن قل أذن خير لكم يؤمن بالله و يؤمن للمؤمنين و رحمة للذين آمنوا منكم و الذين يؤذون رسول الله لهم عذاب أليم﴾ يك عده منافق اينها كساني بودند كه از آن فضايل معنوي محروم بودند ولي طرّار بودند و فكر مي‌كردند كه بين طرّار و طيار فرق نمي‌گذارند. آن خدايي كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را با نور وحي حفظ كرد او بين جعفر طرّار و جعفر طيّار فرق مي‌گذارد. منافقان منافقانه طرّاري مي‌كردند. خدا هم به پيغمبر فرمود اينها طرزي حرف مي‌زنند چون در اين رشته متخصص هستند، بهره‌هاي ديگر كه ندارند تمام تلاششان بر اساس اين ذو وجهين بودن پياده شد، ديگر معرفتي، فضيلتي، خصيصه‌اي اينها را ندارند كه در همين رشته كارشناس‌اند و كار كردند و خوب هم از عهده‌اش بر مي‌آيند. ﴿وَإِن يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ﴾[23] يعني اگر اينها حرف بزنند طرزي جاذبه دارد سخن آنها كه توي نوعي گوش مي‌دهي. در تو اثر مي‌گذارد. اينها اين همه فضايلي كه براي انسان است همه را اينها را ﴿فَنَبَذُوهُ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾[24] است. همين اين دو لسان بودن طرّار بودن به جاي طيار بودن در اين رشته متخصص شدند، چگونه دروغها را رديف كنند، چگونه وارد بشوند چگونه خارج بشوند، چگونه اشخاص را بشناسند. چگونه چرب زباني كنند، چگونه سوگند ياد كنند، اينها را بله خوب بلد هستند. فرمود طرزي اينها طرّارانه حرف مي‌زنند كه وقتي شروع مي‌كنند به سخن گفتن جاذبه دارد حرفشان تو باور مي‌كني. تو يعني توي نوعي وگرنه دربارهٴ شخص پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: ﴿وَلَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ﴾[25] فرمود تو آن وحيي را كه ما به تو داده‌ايم آن نورافكني كه به تو داديم از لحن حرفهاي اينها مي‌فهمي كه اينها مؤمن هستند يا منافق هستند. كه اين آيه هم باز قبلاً اشاره شده الآن كسي پشت ديوار دارد حرف مي‌زند ما از لحن حرفش مي‌فهميم كوچك است يا بزرگ، زن است يا مرد، حالا لازم نيست ببينيم كه، اين لحن حرف او را نشان مي‌دهد. فرمود اينهايي كه مي‌آيند در حضور تو حرف مي‌زنند لازم نيست بعد كشف خلاف بشود. همان‌طوري كه اگر كسي حرف بزند ديگران مي‌فهمند اين زن است يا مرد، كوچك است يا بزرگ، عرب است و غير عرب، فارس است يا غير فارس، تو اين خصيصه را داري كه مي‌فهمي اين مؤمن است يا منافق. پس دربارهٴ شخص حضرت، از اين جهت تأمين است. ولي آنها از همهٴ فضايل بي‌بهره‌اند در اين رذيلت كارشناس‌اند. فرمود ﴿وَإِن يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ﴾[26] از بس با جاذبه سخن مي‌گويند كه توي شنونده باور مي‌كني. نه «تسمع» يعني آن اثر فيزيكي را مي‌شنوي، خب اثر فيزيكي را هر كسي مي‌شنود. «تسمع» يعني گوش مي‌دهي يعني ترتيب اثر مي‌دهي. اينكه ما مي‌گوييم او گوش به حرف ما نمي‌دهد حرف ما را نمي‌شنود يعني ترتيب اثر نمي‌دهد. يك پدر از فرزند بازيگوشش كه گله مي‌كند مي‌گويد او گوش به حرفم نمي‌دهد. نه يعني از نظر فيزيكي اين حرفها و اين صداها را نمي‌شنود بلكه منظور آن است كه ترتيب اثر نمي‌دهد. خب فرمود : اينها طرزي با جاذبه سخن مي‌گويند كه هر شنونده‌اي ترتيب اثر مي‌دهد. اينها اين‌طوري هستند. ﴿وَإِن يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ﴾

گوش فرادادن پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به سخنان مؤمنان و منافقان

اينها مي‌آيند حرف مي‌زنند، از آن طرف هم تو كه ﴿لَتَعْرِفَنَّهُمْ فِي لَحْنِ الْقَوْلِ﴾[27] مؤمن هم مي‌آيد حرف خودش را مي‌زند، شما به حسب ظاهر آبروي كسي را نمي‌بريد. حرفهاي همه را گوش مي‌دهيد ولي در موقع جمع‌بندي و نهايي ﴿رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ هستي. اينها منتظر هستند كه هر پيشنهادي را كه آوردند دادند چون خود را عقل كل تلقي مي‌كنند تو همان را قبول كني. در حالي كه مي‌بينند هم حرفهاي آنها را گوش مي‌دهي، هم حرفهاي ديگران را گوش مي‌دهي اينها به جاي اينكه بگويند عجب رهبر عاقل مدير و مدبري است، مي‌گويند او گوش است حرف همه را قبول مي‌كند. در حالي كه تو حرف همه را قبول نمي‌كني تو فقط گوش مي‌دهي. اين طور گوش دادن و آبرو نبردن، و بي اعتنايي نكردن به سود جامعه است. تو كه نبايد آنجا تصميم‌گيري بكني و جمع‌بندي بكني. تصميم‌گيري از ﴿رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾[28] در مي‌آيد.

سخن آزاردهنده منافقان نسبت به پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و پاسخ خداوند به آنان

اينها از اين راه دارند تو را آزار مي‌كنند. و هر كس پيغبر را آزار مي‌كند ﴿لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾ ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِينَ﴾ اين ﴿مِنْهُمُ الَّذِينَ﴾ در كنار ﴿وَمِنْهُمْ مَن يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ﴾[29] و مانند آن است ﴿وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ﴾ خب چگونه اينها آزار مي‌كنند راه آزارشان اين است؛ راه‌هاي فراواني دارند يكي از راه‌هاي ايذا اين است ؛ ﴿يَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ﴾ او گوش است هر چه به او بگويند او باور مي‌كند. در حالي كه هر چه بگويند او گوش مي‌دهد نه باور بكند. فرمود در جواب اين منافقان بگو: ﴿أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ﴾ نسبت به همه شما من گوش خوب هستم، يعني چي؟ يعني حرف همهٴ شما را من مي‌شنوم. اما تصميم‌گيري، جمع‌بندي عزم، آنها براساس «خير للمؤمنين» است. ﴿وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ﴾ چرا براي اينكه ﴿يُؤْمِنُ بِاللّهِ﴾ مي‌شود موحد يك، ﴿وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ نه «بالمؤمنين» فقط به خدا ايمان دارد ديگر اما تمام تلاش و تصديق و تصميم‌گيري او به سود جامعهٴ ايماني است. اين‌چنين نيست كه به سود مشترك باشد يا گاهي به سود منافقين باشد كه اصلاً به نفع منافق او قدم بر نمي‌دارد. ﴿وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ آنها كه مؤمن هستند، حرفهاي‌شان صحيح و صادق است و آنها را قبول مي‌كند. هم حرفهاي اينها را تصديق مي‌كند، در مقام علم، هم در مقام قيام و اقدام به سود اينها كار مي‌كنند. ﴿وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ﴾ بالأخره يك فضاي گوش دادن است يك فضاي باور كردن است، يك فضاي عزم ملي و عمل كردن است. فرمود گوش براي همه است، آبروي كسي را نمي‌برد، باطن هيچ كسي را ظاهر نمي‌كند. شما حرفي زديد او هم گوش داد، ديگري هم حرف زد گوش داد. اين براي گوش دادن كه ﴿خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾ ﴿وَإِنَّكَ لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾[30] است. آبروي كسي را نمي‌برد، باطن را اظهار نمي‌كند، فرصت تحقيق مي‌دهد و اينها در مقام باور كردن فقط حرف راستگويان و مؤمنان و خيرانديشان را باور مي‌كند در مقام عزم و عمل و تصميم و قيام و اقدام به سود مؤمنين كار مي‌كند به سود منافقين كه كار نمي‌كند. ﴿يُؤْمِنُ بِاللّهِ﴾ كه عقيدهٴ او عوض نشده، اين توحيدش محفوظ است اولاً كه اصل است به دنبال آن اصل الاصول سه حكم اخلاقي و فقهي و اجتماعي را به همراه دارد كه ﴿أُذُنُ﴾ است براي همه يكي هم ﴿يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ﴾ است يكي هم ﴿رَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ﴾. اما شما كه در صدد ايذاي رواني و اجتماعي نسبت به وجود مبارك پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلم) هستيد، بدانيد عذاب اليم دامنگيرتان مي‌شود.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] فجر/سوره89، آیه20.
[2] همزه/سوره104، آیه2.
[3] ق/سوره50، آیه30.
[4] نساء/سوره4، آیه128.
[5] علق/سوره96، آیه6- 7.
[6] معارج/سوره70، آیه24- 25.
[7] توبه/سوره9، آیه103.
[8] توبه/سوره9، آیه34.
[9] توبه/سوره9، آیه34- 35.
[10] علق/سوره96، آیه6- 7.
[11] نساء/سوره4، آیه128.
[12] فجر/سوره89، آیه20.
[13] توبه/سوره9، آیه35.
[14] بقره/سوره2، آیه261.
[15] توبه/سوره9، آیه35.
[16] . تفسير مفاتيح‌الغيب، ج16، ص81.
[17] نمل/سوره27، آیه69.
[18] . بحارالانوار، ج17، ص415.
[19] حدید/سوره57، آیه3.
[20] نمل/سوره27، آیه69.
[21] توبه/سوره9، آیه56.
[22] توبه/سوره9، آیه58.
[23] منافقون/سوره63، آیه4.
[24] آل عمران/سوره3، آیه187.
[25] محمد/سوره47، آیه30.
[26] منافقون/سوره63، آیه4.
[27] محمد/سوره47، آیه30.
[28] یونس/سوره10، آیه57.
[29] توبه/سوره9، آیه58.
[30] قلم/سوره68، آیه4.