80/10/22
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 60 الی 61
﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللّهِ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾(60)﴿وَمِنْهُمُ الَّذِينَ يُؤْذُونَ النَّبِيَّ وَيَقُولُونَ هُوَ أُذُنٌ قُلْ أُذُنُ خَيْرٍ لَكُمْ يُؤْمِنُ بِاللّهِ وَيُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ وَرَحْمَةٌ لِلَّذِينَ آمَنُوا مِنكُمْ وَالَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللّهِ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾(61)
تهديد يكجانبه و دوجانبه در مورد حاكم اسلامي
جريان صدقات در نظام اسلامي مورد تهديد است. اگر والي مسلمانها معصوم باشد، از يك جهت مورد خطر و تهديد است. و اگر والي مسلمين غير معصوم باشد، از دو جهت مورد تهديد و خطر است. لذا قرآن كريم با يك بيان شفاف و روشن مصارف صدقات را معين كرد. اگر والي مسلمين معصوم باشد مثل زمان نزول قرآن كريم كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) عهدهدار توزيع صدقات بود، خطر فقط يك جانبه بود يعني فقط از ناحيهٴ امت خطر تهديد ميكرد. براي اينكه مردم يا طمع بيجا دارند، يا درصدد فتنهاند يا در اثر فقر فشار ميآورند و نظم را بر هم ميزنند يا در اثر طمع با اينكه غنيّاند و مستحق زكات و صدقه نيستند، سعي ميكنند بهرهاي از صدقات ببرند. يا انگيزهٴ سياسي دارند كه ميخواهند مسئول اسلامي را به بيعدالتي متهم كنند.
اتهام بيعدالتي به پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در جريان تقسيم صدقات
در همين جريان ﴿وَمِنْهُمْ مَن يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ﴾[1] نقل شده بود به بعضي از آنها هم اشاره شد كه شخصي گستاخانه به وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) گفت «اِعْدِل و ما عَدَلْتَ». عادلانه تقسيم بكن و اين صدقات را چرا عادلانه تقسيم نكردي. اين خيال كرد كه به هر كسي بايد اين مال را داد و شرايطي هم براي دريافت كنندهها نيست. كه بعضيها خواستند عصباني بشوند وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) او را قانع كرد. مشابه اين صحنه را مرحوم علامه(رضوان الله عليه) در تذكره در بحث غنايم آنجا ذكر كرد كه كسي در جبهه جنگ يك مقدار پشم رشتهاي را به عنوان غنيمت گرفته بود. از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) درخواست كرد گفت اين را بگيريد شما در منزل ريسندگي و نساجي داريد از آن استفاده كنيد براي بافت. حضرت فرمود: «ما لي من فيئكم هذه الوبرة إلاّ الخمس»[2] ، من يك پنجم آن مقداري كه سهم من است از اين پشم ميتوانم به شما بدهم بقيه سهم بيتالمال است. يا ديگري صريحاً به حضرت اعتراض كرد كه «ما عَدَلْتَ»، در توزيع اين غنايم عدالت را رعايت نكردي. مرحوم علامه(رضوان الله عليه) در تذكره در بحث همان غنايم در توزيع فيء و غنيمت ميفرمايد وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كنار شتر غنيمت رفته است و يك تار مويي مقداري مويي از اين شتر كَند به عنوان كُرك. اين را لاي انگشتانش گذاشت فرمود «ما لي من فيئكم هذه الوبرة» «وبره» و «وبر» مثل تمره و تمر است. يعني از اين يك تار مو «ما لي من فيئكم هذه الوبرة الا الخمس»، من هم يك پنجم حق دارم. بنابراين توقع داشته باشيد كه من در توزيع غنايم عدالت را رعايت نكنم توقع بيجاييست.
حبّ مال و بخل طبيعي انسانها
طبيعت مالدوست و بخيل انسان
خب پس برخيها انگيزهٴ سياسي دارند كه لَمز كنند، طعن كنند كه متهم كنند به بيعدالتي. بعضيها هم واقعاً طمع دارند چون انسان مال را دوست دارد، زياد دوست دارد، مال زياد را هم خيلي دوست دارد. اصل دوستي نسبت به مال را قرآن كريم فرمود شماها مال را زياد دوست داريد ولو مال كم. كسي ممكن است كه وضع مالياش ضعيف باشد يك مختصر مال دارد اما علاقهاش به اين مال خيلي است. فرمود ﴿تُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً﴾[3] جمّ، يعني انبوه. غير از جمع است. جمّ يعني فراوان. «جمّ غفير» يعني زياد كه آن تأكيد است. شما اين مالتان را زياد دوست داريد. حالا آن محبوبتان چه كم چه زياد. يك بحث دربارهٴ جمعآوري مال است كه تكاثر است ﴿جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ﴾[4] آن حساب ديگري دارد. يك بحث در اين است كه انسان طبعاً مال را خيلي دوست دارد و بخيل هم هست ﴿وَأُحْضِرَتِ الْأَنْفُسُ الشُّحَّ﴾[5] اين شح و بخل اصلاً درون دل آدم به عنوان دشمن داخلي آنجا پايگاه دارد. فرمود كنار جانتان اين بخل هست و چنين خيال نكنيد بهشت رفتن كار آساني است. اين دشمن در پيراهنتان است، در درونتان است، در كنار جانتان است، با او بايد بجنگيد بالأخره. اين همان معناي جهاد اكبر است، اين همان تهذيب نفس است و مانند آن. بعد فرمود ﴿وَمَن يُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ﴾[6] . اين چنين نيست كه وِقايت و تقواي از شُح ممكن نباشد. خيليها هستند موفقاند ولي اين دشمن در درون شماست. هيچ كسي هم در عالم با كسي مخالف نيست تنها مخالف آدم هم خود آدم است. بقيه ديگر امور فرعياند. خب پس اين دشمن درون خانه، خانه كرده است و انسان هم به مال خيلي علاقهمند است، مال زياد را هم كه بر اساس ﴿جمع مالاً و عدده﴾ دوست دارد. در چنين فضايي وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را متهم ميكردند كه شما عدالت را رعايت نكرديد. چرا به ما ندادي، چرا كم دادي.
تبيين مصارف هشتگانه زكات در آيهٴ محل بحث و بيان حكمت پرداخت زكات
اين در صورتي است كه در حكومت اسلامي والي مسلمين معصوم باشد. ولي اگر در حكومت اسلامي، والي معصوم نبود، خطر از دو طرف ميآيد؛ هم از طرف خود والي، هم از طرف مردم. لذا اين آيه خيلي شفاف، روشن مصارف هشتگانه را مشخص كرده است كه صدقات براي اينهاست كه هيچ ابهامي هم در آن نيست. روشن فرمود بيتالمال براي اينهاست. لذا حكمتش را هم در همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» آيهٴ 103 به اين صورت بيان كرد كه بعداً به خواست خدا خواهد آمد ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهٴ تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ﴾ خب اگر كسي بيتالمال نزد او باشد و ادا نكند اين ناپاك است. چه رسد به اينكه كسي از خارج بيايد در بيتالمال تصرف بكند. يعني اگر كسي كشاورزي كرده زحمت كشيده مالش به نصاب رسيده، آن مقداري كه «في ما سَقَط السّماء العُشر» مثلاً آن گندمهاي ديم را كه از آب باران كمك ميگيرند نه با چاه و دلو و امثال ذلك يك دهم بايد داده بشود اگر به نصاب برسد. خب «في ما سقط السماء العُشر». اين شخص نه دهم را گرفته اين يك دهم را نداد، اين را قرآن ميفرمايد اين طاهر نيست، آلوده است. حالا اگر كسي كشاورز نبود بيگانه بود در بيتالمال رخنه كرد، خب آن پيداست به طريق اوليٰ گرفتار آلودگي است. براي اينكه اين فساد پيش نيايد هم در صورتي كه در رأس حكومت اسلامي معصوم(سلام الله عليه) باشد كه خطر يكجانبه است آن را بازگو فرمود، و هم در زماني كه حكومت اسلامي هست و در رأس غير معصوم است و خطر از دو جهت تهديد ميكند، آن را هم روشن كرد كه فرمود ﴿إنما الصدقات للفقراء و المساكين﴾
توزيع زكات در ميان افراد حقيقي و حقوقي
تقسيم مصارف هشتگانه زكات به دو قسم حقيقي و حقوقي
مطلب ديگر آن است كه در نوبت قبل اشاره شد كه مصارف هشتگانهٴ زكات از يك منظر به دو قسم تقسيم شده است، يك قسم اشخاص حقيقياند و قسم دوم شخصيتهاي حقوقي. اشخاص حقيقي همان فقرا و مساكين و عاملين و مؤلفة قلوبهم هستند كه از آنها با همين جمع ياد كرد و با «لام» تعبير كرد. قسم دوم كه شخصيت حقوقي است فرمود: ﴿وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ﴾ كه دربارهٴ اينها مصرف بشود. و اينچنين نيست كه حالا غارمين حتماً عطف بر فقرا باشد. عطفش بر رقاب محذوري ندارد. يعني در اينباره مصرف بكنيد.
نكتهٴ بعدي آن است كه در بين اين اصناف چهارگانهٴ دوم با اينكه برخي از اينها به حسب ظاهر اشخاص حقيقياند ولي مع ذلك در اين مصرف دوم اين اشخاص حقيقي را مثل اشخاص حقوقي با «في» ياد كرده است. حتي ﴿ابْنِ السَّبِيلِ﴾ كه شخص است بالأخره نه يك شخصيت حقوقي. از ﴿ابْنِ السَّبِيلِ﴾ هم به عنوان ﴿وَفِي سَبِيلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ﴾ تعبير شده است يعني دربارهٴ ﴿ابْنِ السَّبِيلِ﴾. اينها با اينكه اشخاصاند حكم شخصيت حقوقي را دارند. و هم «ابناء السبيل» تعبير نفرمود و هم در رديف فقرا و مساكين و عاملين و مؤلفة قلوبهم ياد نكرد و دربارهٴ غارمين هم همينطور است.
مسئله تقدّم و تأخّر اصناف چهارگانه اول و دوم
مطلب بعدي آن است كه برخيها خواستهاند بگويند آن اصناف چهارگانهٴ اول مقدم بر اصناف چهارگانهٴ دوم هستند. براي اينكه دربارهٴ آنها با «لام» تعبير شده است و مُوهِم استحقاق، اختصاص، تمليك و مانند آن است. ولي آنطوري كه جناب زمخشري در كشاف دارد و برخي از همراهان ايشان هم بينظر نيستند ميگويند اين اصناف چهارگانهٴ دوم اوليٰ هستند از اصناف چهارگانهٴ اول. براي اينكه دربارهٴ به اينها به «في» تعبير شده است و «في» ظرفيت و استغراق را ميگيرد يعني صدقات بايد در اينجا متمركز باشند.
تأثير نداشتن وجوه ادبي آيه در احكام فقهي آن
مطلب مهم آن است كه اينها يك سلسله وجوه ادبي است كه هر كدام صبغهٴ خاص خودشان را دارند. اما هيچكدام بار فقهي ندارند. يعني مثلاً ما به وسيلهٴ روايت تثبيت شده باشد و در فقه فتوا بر اين مستقر بشود كه بسط واجب است اينچنين نيست. اين يك. تقديم اولي بر دومي، دومي بر سومي لازم است نظير طبقات ارث اينچنين نيست. پس هيچكدام از اين مصارف ثمانيه حاجب ديگري نيستند نظير ارث نيست كه طبقهٴ اول مانع ارث بري طبقهٴ دوم است و طبقهٴ دوم حاجب نسبت به طبقهٴ سوم است. نه از سنخ طبقات ارث است، نه از سنخ موارد بسط است كه حتماً بايد بر اينها گستراند و به همهٴ اينها داد بلكه اينها بيان مصرفاند و في الجمله «لام» آن هم مصرف «لام» است در حقيقت. نه اينكه «لام» تمليك باشد. خب پس ﴿لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ كه اينها اشخاص حقيقياند، ﴿وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ﴾ كه اينها صبغهٴ شخصيت حقوقي هم دارند به تعبير «في»، گرچه در بين اينها گيرندگان اشخاص هم هستند نظير غارمين و نظير ﴿ابْنِ السَّبِيلِ﴾. ﴿ابْنِ السَّبِيلِ﴾ با اينكه يك شخصيت حقيقي است آن را در كنار شخصيت حقوقي ياد كرده.
عدم شرط فقر در استحقاق مسئول جمعآوري زكات
عدم شرط فقر در پرداخت زكات به مسئولين جمعآوري
مطلب ديگر آن است كه دربارهٴ عاملين نه فقر شرط است نه غنا مانع است. چون اينها كاري دارند انجام ميدهند و حقي دارند ميگيرند. نه فقر شرط است تا نظير فقرا و مساكين باشند. نه غنا مانع است كه حالا اگر كسي عامل جمعآوري زكات بود و خودش غني بود، حق ندارد. چون او از سهم فقرا كه نميگيرد كه. بالأخره اين بودجه اين بيتالمال همان طوري كه شما انباري ميخواهيد يك وسيلهٴ نقليه ميخواهيد اينها را جابهجا بكند، كسي را هم ميخواهيد كه جمعآوري بكند كه. حالا يا از جاي ديگر ميگيريد يا از همين جا. اين ﴿وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا﴾ معنايش اين نيست كه حتماً بايد از راه زكات اينها را تأمين كرد، نه حالا وليّ مسلمين اگر بودجهاي داشت، مثلاً كسي مالي را وقف كرده گفته كه شما اين را ميتوانيد ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ در كار خير امور خيريه مصالح مسلمين مصرف بكنيد. خب يكي از آن مصالحي كه مربوط به مصلحت مسلمين است آن است به اين كسي كه دارد تلاش و كوشش ميكند با وسيلهٴ نقليهٴ خودش اين اموال را جابهجا ميكند به او بدهند. لازم نيست كه حالا حتماً از باب زكات بدهند اين ترخيص است يعني ميتوانيد شما از اين راه تأمين كنيد. پس نه فقر شرط است نه غنا مانع است. حالا اگر كسي در روستايي يا در شهري كشاورزي مهم داشت، گندم داشت، جو داشت و مانند آن كه مكلّف به تأديهٴ زكات بود و امكاناتي هم داشت وسيلهٴ نقليه هم داشت هم زكات خودش را، هم زكات اهالي اين روستا را تلاش و كوشش كرد، جمعآوري كرد آورد به مركز بيتالمال رساند، خب اين يك حقي دارد. گاهي هم ممكن است وليّ مسلمين اين حق الزحمهٴ او را و تلاش و كوششي كه او كرده است از همان آن زكات خود او حساب بكند بعد بگويد شما كه اين مقدار بدهكار بوديد ديگر ما احتساب ميكنيم معادل اينكه تلاش كردي و كوشش كردي اموال را جمع كردي، ما ديگر چيزي از تو نميگيريم همان زكات خودت را حساب ميكنيم. بنابراين نه فقر شرط است و نه غنا مانع در جريان عاملين.
تمثيلي بودن مصاديق نقل شده براي «تأليف قلوب» در تفسير المنار
دربارهٴ مؤلفة قلوبهم شش گروه را جناب صاحب المنار به عنوان تأليف قلوب ذكر كرده است. البته اينها بر فرض صحتش در حد تمثيل است نه تعيين. دليلي هم بر حصر اينها نيست. معيار كلي آن است كه اگر كسي با دريافت بودجهاي از حكومت اسلامي يا شرّش از مرزها كم ميشود يا خيرش به مرزداران ميرسد يا خيرش به اسلام و مسلمين در داخلهٴ مرز ميرسد، ميشود از سهم ﴿الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ به آنها داد. حالا اين مصارف ششگانهاي كه ايشان در المنار آوردهاند ممكن است به عنوان مصداق رايج باشد.
گفتار صاحب المنار درباره تعلّق زكات به اسكناس
مطلب بعدي آن است كه تعبير ديگري كه المنار دارند اين است كه آيا صدقات در همان نُه چيز واجب است. البته بايد در بحثهاي ديگر بيايد اينجا فقط براي بيان مصرف است. منتها قرآن كريم به صورت باز آن مواردي كه زكات به آن تعلق ميگيرد باز نفرمود كه انعام ثلاث است و نقدين است و غلات اربعه. خب اين نُه چيز متعلق زكات است بيش از اين نيست. حالا اموال تجاري حالا اينهايي كه نقديني در دستشان نيست با اسكناس تجارت ميكنند آيا به اين اموالشان زكات تعلق ميگيرد يا نه كه معادل نقدين است در حقيقت؟ اگر تعبد محض باشد به اينها فقط خمس تعلق ميگيرد زكات تعلق نميگيرد. لكن ايشان ميخواهند شواهدي اقامه كنند كه احياناً تعلق صدقه به اين كالاي تجاري به ذهن نزديكتر است. زيرا اهدافي كه خداي سبحان براي مقرر داشتن صدقات بيان فرمود يكي آن است كه ﴿لاَ يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الأغْنِيَاءِ مِنكُمْ﴾[7] يعني مال در گردش باشد به دست همه برسد. اين طور نباشد كه يك عده از مال برخوردار باشند و منحني نيمه تمام، يك عده مستمندانه زندگي كنند. اين طور نباشد. مال بايد به دست همه بگردد هر كسي برابر استعداد خودش از اين مال استفاده كند بعضي كم بعضي زياد. امكان دسترسي به سرمايه و وام و تجارت و اقتصاد و كشاورزي و دامداري براي هر مستعدي فراهم بشود. و اگر زكات به اين سرمايهها تعلق نگيرد به اين اموال تجاري تعلق نگيرد لازمهاش همان است كه اين ﴿دُولَةً بَيْنَ الأغْنِيَاءِ﴾[8] بشود، در حالي كه در سورهٴ «حشر» فرمود مبادا طوري مسائل اقتصاديتان را تبيين كنيد كه فقط سرمايه در دست يك عده خاص بگردد. در اوايل ورود بحث اشاره شد كه سرمايههاي كلان معمولاً در نظام كاپيتال غرب هم همين طور است. بقيه كارگزاران و كارگران و عملهٴ اين سرمايهدارها هستند. آن يكي مثلاً فرض كنيد دويست تا هواپيما ميخرد، آن يكي مثلاً چهل تا كشتي ميخرد، آن يكي پنج هزار تا ماشين ميخرد، فلان چهار تا كارخانه ميخرد، او چهار تا كارخانه ميفروشد. در همين مدار ميگردد. بقيه ديگر مصرفكننده هستند و حقوقي ميگيرند و كار ميكنند. وگرنه تجارتهاي كلان دست همان چند نفر است كه تجارتهايشان در همين حد است. مثلاً او پنج تا كارخانه ميخرد، اين چهل تا كشتي ميخرد، آن دويست تا هواپيما ميخرد، آن پنج هزار تا ماشين ميخرد. همين طوري روزانه تجارتشان اين است. بقيه ديگر عملههاي اينها هستند. اين ميشود ﴿دُولَةً بَيْنَ الأغْنِيَاءِ مِنكُمْ﴾.
علّت تعلّق زكات به اسكناس از نگاه صاحب المنار
اگر آيهٴ سورهٴ «حشر» ميفرمايد مبادا ثروت يك منحني ناتمام باشد در دست يك گروه خاص بگردد، و اگر آيهٴ 103 سورهٴ مباركهٴ «توبه» ميگويد ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ و اگر روايات فراواني در باب سرّ جعل زكات آمده است كه ذات اقدس الهي «جعل في اموال اغنياء ما يكفي الفقراء» و مانند آن، و اگر در نصوص ما آمده است كه اگر ذات اقدس الهي ميدانست كه بيش از اين مقدار لازم بود جعل ميكرد چون ائمه(عليهم السلام) فرمودند همين مقدار زكاتي را كه خدا جعل كرده است براي تأمين نياز مستمندان كافي است و اگر خداوند ميدانست كه فقرا با اين تأمين نميشوند، بيش از اين جعل ميكرد. آن روزها بر اساس نقدين كه تجارت رسمي روز آنها بود سكهٴ رايج هم بود اين بود. آن روزها كه اسكناس نبود. آن روزها در طليعهٴ امر با طلا و نقره معامله ميكردند و سرمايهدارها هم در انبارهايشان اين طلاها و نقره را انبار ميكردند همان طوري كه روستايي الآن براي تأمين سوخت زمستانش اين هيزمها را انبار ميكند. بعد از فتح امپراطوري ايران و روم و سرازير شدن سرمايهها و نقدين به حجاز وضع اين طور بود. اينهايي كه در طول اموي بودند مخصوصاً در زمان عثمان و همچنين در دربار شام اينها انبار طلا و نقرهشان مثل همان انبار هيزم روستاييهاي فعلي بود. اين است كه يعقوبي و امثال يعقوبي نقل ميكردند كه عمروعاص بعد از مرگ آن قدر شمشهاي قطور به ارث گذاشت كه ورثه با تَبَر اين شمشها را توزيع ميكردند همين بود ديگر. حالا اگر كسي چند چوب هيزم مثلاً گردو اينها به ارث بگذارد خوب ورثه با تبر تقسيم ميكنند ديگر. آن روزها اين طور بود. اگر كسي هم ميرفت مثلاً نان تهيه كند، گوشت تهيه كند، يك تكيه به اندازهٴ يك مثقال طلا يا يك مثقال نقره ميداد و مايحتاج خودش را تأمين ميكرد. بعدها مسئلهٴ سكه مطرح شد به راهنمايي وجود مبارك امام باقر(سلام الله عليه) كه حكم مبسوطي دارد. زمان عمربن عبدالعزيز به رهبري وجود مبارك امام باقر سكه رايج شد. يعني طلا و نقرهٴ مسكوك شد. بعدها هم كمكم، كمكم اسكناس و مانند آن درآمد. خب آن روز كه سخن از نقدين بود و اساس تجارت هم نقدين بود، اين طلا و نقره كه سكههاي رايج بودند، اينها در دست مردم بود و اگر تزكيه ميشدند مشكل مردم حل ميشد. ولي الآن كه سخن از نقدين نيست و اوراق بهادار است و سرمايههاي ديگر است اگر صدقات و زكوات بر اينها جعل نشود آن هدف تأمين نخواهد شد. يعني ﴿كَيْ لاَ يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الأغْنِيَاءِ مِنكُمْ﴾[9] تأمين نميشود. «و إنما جعل الله (سبحانه و تعالي) للفقراء في اموال الاغنياء كذا و كذا تأمين» نميشود. ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا﴾[10] تأمين نميشود. بنابراين اين اهداف صدقات نشان ميدهد كه اين صدقات و اين زكوات اختصاصي به نقدين ندارند مال التجاره را هم شامل ميشوند. اين رغبتي است كه صاحب المنار نسبت به اين دارد
نقد سخن صاحب المنار درباره علّت تعلّق زكات به مالالتجاره مردم
لكن اين تام نيست ما اگر مصارف هشتگانهٴ صدقه كه اينجا مشخص است متعلقات نُهگانهٴ زكات كه نقدين است و غلات اربع هست و انعام ثلاثه، اگر آنها درست عمل بشود، همهٴ اين اهداف تأمين است اگر تأمين نشد، آنگاه مسئلهٴ خمس است مسئلهٴ انفال هست اساس بر اين است كه اينها اين انفال را مال مردم ميدانند. چون مال مردم ميدانند مردم به هر كه رأي دادند او از طرف مردم وكيل است و در اين اموال عمومي دخل و تصرف ميكند و بانكها را تأمين ميكند و وامها را تأمين ميكند و تجارتها را تأمين ميكند و مانند آن.
درحالي كه اينچنين نيست مهمترين سرمايههاي مملكت آن معدن نفت و امثال آنهاست معدن نفت، معدن طلا رژيم حقوقي دريا كوهها، جنگلها اينها منابع ثروت يك مملكت است اين يك، و همهٴ اينها هم مال امام(عليه السلام) است و هيچكدام نه مال اشخاص حقيقي است نه مال ملت است. در اسلام كه بارها ملاحظه فرموديد مال به سه قسمت تقسيم ميشد و ميشود يك مال اشخاص حقيقي است كه ﴿لِلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبُوا وَلِلنِّسَاءِ نَصِيبٌ مِمَّا اكْتَسَبْنَ﴾[11] هر كسي كاري كرد كسبي كرد درآمدي دارد براي خودش. اين مال اشخاص حقيقي. قسم دوم اموال مردمي است كه مال ملت است و آن اراضي «مفتوح العنوه» و امثال ذلك است كه مال مردم است، مال مسلمون بما هم مسلمون. قسم سوم سرمايههايي است كه نه مال اشخاص است نه مال ملت، بلكه مال مكتب است و آن جريان انفال است ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الأنْفَالِ قُلِ الأنْفَالُ لِلّهِ وَالرَّسُولِ﴾[12] . جريان خمس هم همين طور است ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُم مِن شَيْءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ﴾[13] اين بيست درصد زايد درآمد اين مال اشخاص نيست نه مال اشخاصي است كه عرض كردم نه مال ملت است بلكه مال مكتب است. اگر مال مكتب است وليّ اين مكتب كه امام معصوم (ارواحنا فداه) است متوليّ اين كار است و در عصر غيبت او كسي كه جاي او را بتواند پر كند نائب او باشد او وليّ در جمعآوري و حيازت و صرف امينانه و عادلانه است كه به منزلهٴ متولي وقف ميشود. اين چنين نيست كه اين مال، مال ملت باشد يا مال آن والي باشد. رهبران الهي يعني غير معصوم(عليه السلام) اينها به منزلهٴ متوليان اوقاف عمومياند. خب اگر شما نظام را حكومت اسلامي فرض كرديد جناب صاحب المنار حكومت اسلامي فرض كرديد، آن وليّ مسلمين كه مسئلهٴ انفال را، مسئلهٴ فيء را، مسئلهٴ غنايم را و مسئلهٴ خمس را به عهده دارد آن نميگذارد كار به اين صورت برسد. شما چه زماني آزموديد كه ما اين مسائل را امتثال كرديم و عمل كرديم باز مع ذلك آيهٴ سورهٴ «حشر» عمل نشد، آيهٴ سورهٴ «توبه» عمل نشد، آيات ديگر عمل نشد، آن رواياتي كه فرمود خداوند براي فقرا در اموال اغنيا سهمي معين كرده فراهم نشد، اينكه نيست.
عدم شرط فقر در دريافت كنندگان سهم ﴿ابْنَ الْسَّبِيلِ﴾
تفاوت فتواي زاهدانه با فتواي به زهد در مورد سهم ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾
مطلب ديگر آن است كه اين سهم ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ را كه در نوبت قبل هم اشاره شد بايد خيلي محترم شمرد. اين سهم ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ در آن فقر شرط نيست. البته يك وقت است انسان زاهدانه فتوا ميدهد اين روا نيست وقتي فتوا به زهد ميدهد خب اين چيز خوبي است. زاهدانه فتوا دادن همان حرف مرحوم شيخ انصاري(رضوان الله عليه) درميآيد كه اگر كسي فقير بود ميتواند از سهم ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ استفاده كند. اين درست نيست. اين زاهدانه فتوا دادن است. فتوا را بايد كريمانه داد نه زاهدانه. فتوايتان كَرم داشته باشد، يك. از آن طرف شاگردانتان را، مقلّدينتان را به زهد دعوت كنيد فتوا به زهد بدهيد و بگوييد اگر احتياج داريد نگيريد. چون بالأخره روزي بويش در ميآيد اگر بتوانيد قانع باشيد بهتر است اگر بتوانيد از كسب دستتان استفاده كنيد بهتر است . هر چه كمتر از بيت المال كمك و بهره بگيريد بهتر است اين فتواي به زهد است كه خيلي چيز خوبي است. اما زاهدانه فتوا دادن كه انسان بگويد شرط گرفتن مال از بيت المال براي امام جمعه، امام جماعت، اساتيد، معلمين، مبلغين فقر است اين زاهدانه فتوا دادن است كه نارواست. شما كريمانه فتوا بدهيد يك، فتوا به زهد بدهيد، ترغيب به زهد بكنيد، تعليم زهد بكنيد دو، آنگاه هر كسي برابر اخلاق خودش عمل ميكند. اين نتيجهٴ معرفت است.
در قرآن كريم فرمود يك عده مأمورند كه مردم را هدايت بكنند ﴿وَلِتَكُن مِنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلي الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ﴾[14] بسيار خب. اين را تجهيز كرده اعزام كرده همان كاري كه در بسيج نظامي شما فتوا ميدهيد اينجا هم همان فتوا را بدهيد در بسيج نظامي كه فرمود ﴿إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾، ﴿فانْفِرُوا﴾ حالا ﴿فانْفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِيعاً﴾[15] ﴿مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَي الأرْضِ أَرَضِيتُمْ بِالْحَيَاةِ الدُّنْيَا مِنَ الآخِرَةِ﴾[16] ترغيب ميكند تشويق ميكند كه دشمن اگر حمله كرد شما به طرف جبهه بسيج بشويد. خب اين قاضيان و جنگجويان و مجاهداني كه عازم ميدان جبهه ميشوند اينها را از سهم ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ ميشود تجهيز كرد. حالا لازم نيست اينها فقير باشند كه. اين شخص ميتواند بالأخره خودش سلاح تهيه كند كه حالا لازم نيست كه با بودجهٴ شخصي سلاح تهيه كند كه . شما سلاح تهيه كن وسيلهٴ نقليه تهيه كن لباس رزم تهيه كن به او بده، بگو در امان خدا. خب و مقداري هم تشويقش بكن چيزي هم خواستي به او بده، ميتواني بدهي. پس در قاضيان فقر شرط نيست. اين سهم ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ است. حالا كه اينچنين شد، اگر كسي در بسيج فرهنگي و فقهي شركت كرد، خواست ﴿لَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَهٴ مِنْهُمْ طَائِفَهٴ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ﴾[17] اين نَفْر فقهي را دارد اجابت ميكند. پس به چه دليل فقر شرط است. شما كه نميخواهيد كه از سهم ﴿لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ﴾ بدهيد. ميخواهيد از سهم ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ بدهيد. از آن طرف ذات اقدس الهي آن نَفْر نظامي را الزام كرد يك، اين نَفْر فرهنگي را الزام كرد دو، هم فرمود ﴿لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ﴾ هم فرمود ﴿وَلِتَكُن مِنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلي الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ﴾[18] يك عده آماده بشوند مصمم بشوند، عزم داشته باشند براي هدايت مردم. خب اينها بودجه ميخواهد، امكانات ميخواهد مسكن ميخواهد، وسيلهٴ نقليه ميخواهد اينها را از كيسهٴ خودشان بدهند؟ به چه دليل؟ چرا بيتالمال نتواند اينها را تأمين بكند براي اينها نباشد، يكي از بهترين مصارف ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ هم همين است. بنابراين اگر ﴿وَلِتَكُن مِنكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلي الْخَيْرِ وَيَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ﴾ است اگر ﴿لَوْلاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَهٴ مِنْهُمْ طَائِفَهٴ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ﴾ هست اينها هم مانند ﴿مَا لَكُمْ إِذَا قِيلَ لَكُمُ انْفِرُوا فِي سَبِيلِ اللّهِ اثَّاقَلْتُمْ﴾ ميتوانند به عنوان سهم ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ از مصارف زكات استفاده كند. فقر شرط نيست. اين كريمانه سخن گفتن است و ترغيب به زهد هم هست. كه شما اگر تا آنجايي كه ممكن است از مال شخصي خودتان استفاده كنيد اولي آن است.
«و الحمد لله رب العالمين»