درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

80/10/17

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 60

 

﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ فَرِيضَةً مِنَ اللّهِ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾(60)

 

فريضه بودن مصارف هشت‌گانه صدقات واجب

در اين كريمه مصارف صدقهٴ واجب به صورت فريضه بيان شده است. يك مطلب اين است كه اين مربوط به خصوص صدقهٴ واجب است يا اعم از واجب و مستحب كه اين بايد استنباط بشود. مطلب ديگر اين است كه مصرف صدقه همين هشت فرقه‌اند نه كمتر از آن و نه بيشتر از آن. اين فريضه است. آنچه كه در اين آيه آمده اين تحديد مصرف به اين هشت صنف اين فريضه است ﴿فَرِيضَةً مِنَ اللّهِ﴾ كه مصرف صدقه نه كمتر از اين هشت قسم است كه انسان بعضي از اقسام را مستحق نداند شرعاً، نه بيشتر از اين هشت صنف. اما آيا منظور از اين صدقات خصوص صدقهٴ واجب است يا اعم از مستحب و واجب، آن را بايد از دليل ديگر به دست آورد. آنچه از ساير ادله استفاده مي‌شود اين است كه اين ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ﴾ مخصوص صدقهٴ واجب است زيرا صدقهٴ مستحب به بيش از اين هشت قسم هم مي‌شود برسد. يعني صدقهٴ مستحب را به غني هم مي‌شود داد. اين طور نيست كه صدقهٴ مستحب مخصوص فقير باشد. صدقه يعني يك عملي كه انسان «قربة الي الله» آن را عطا كند ولو گيرنده غني باشد. و منظور از غني كسي است كه بالأخره مي‌تواند هزينهٴ سال خود را «بالفعل» يا «بالقوة قريبة الي الفعل» تأمين كند نه يعني سرمايه‌دار. صدقهٴ مستحبي شرعاً به آنها مي‌رسد، ثواب هم دارد و مانند آن. اطعامها و دعوتهايي كه بعضيها در وقفنامه‌هايشان داشتند كه در ايام مواليد ائمه مخصوصاً عيد غدير كه دعوت مي‌كردند و در آن وقفنامه‌ها نوشته بودند كه فقط اغنيا را دعوت كنيد براي فقرا مصارف ديگر معين كرده بودند. بعضي از اعياد را مي‌گفتند اغنيا را دعوت كنيد چون اينها بيايند از نزديك شكوه اهل بيت را جلال و عظمت اهل بيت را ببينند و تشويق بشوند. غرض آن است كه صدقهٴ مستحب به غني مي‌رسد و ثواب هم دارد البته ايمان شرط است. پس بنابراين يك بحث در فريضه بودن اين اصناف هشت‌گانه است، بله اين فريضه است به دليل اينكه خود آيه فرمود ﴿فَرِيضَةً مِنَ اللّهِ﴾ نه مي‌شود برخي از اين اصناف هشت‌گانه را محروم كرد و آنها را شرعاً مستحق ندانست، و نه مي‌شود مصرف صدقه را بيش از اين هشت صنف تلقي كرد. مطلب ديگر آن است كه آيا اين صدقه‌اي كه داراي مصارف هشت‌گانه است مخصوص صدقهٴ واجب است يا مستحب؟ آن را از اين آيه نمي‌شود استفاده كرد چون اين فريضتاً ناظر به تعيين اصناف است. آن را از شواهد ديگر مي‌شود استفاده كرد و شواهد ديگر هم دلالت مي‌كند بر اينكه صدقهٴ مستحب را به غير اين صنف و اصناف هم مي‌شود داد.

دشواري استنباط ترتيب فقهي از مصارف بيان شده در آيه

مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ اين مصارف هشت‌گانه از آن جهت كه با «واو» بر يكديگر عطف شده‌اند نه با «فاء» و مانند آن، استفادهٴ ترتيب آسان نيست، صرف تقديم ذكري مفيد ترتيب فقهي نيست. لكن از تفاوت در تعبير برخيها خواستند تقديم استفاده كنند. پس اگر ما بخواهيم بگوييم اصناف هشت‌گانه اول فقير، دوم مسكين، سوم عامل، چهارم مؤلفة قلوبهم و مانند آن اين آسان نيست براي اينكه اينها با «واو» عطف شده‌اند نه با «فاء» و «واو» هم براي مطلق جمع است و ترتيب را نمي‌رساند.

تقدّم فقهي چهار گروه اول نسبت به چهار گروه دوم

مطلب ديگر آن است كه حالا اگر اين اصناف هشت‌گانه اين طور نيست كه ترتيب فقهي اينها برابر ترتيب ذكري باشد آيا في الجملة نه بالجملة ما بالجملة نتوانستيم ترتيب بفهميم براي اينكه با «واو» عطف شده است في الجمله مي‌توانيم ترتيب و ترجيح و تقديم بفهميم يا نه؟ آن را گفته‌اند راه دارد و راهش اين است كه اين هشت صنف به دو تا چهار صنف تقسيم شدند چهار صنف اول با «لام» ذكر شدند چهار صنف دوم با «في»، براي اينكه آيه اين‌چنين آمده است ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ اين اصنفاف چهارگانه با «لام» ذكر شدند. براي اينكه فقرا كه داراي «لام» است مساكين و عاملين و مؤلفه هم عطف بر فقرا هستند كه مدخول «لام» مي‌شوند. اما آن مصارف چهارگانهٴ دوم با «في» ذكر شدند ﴿وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ﴾ اگر «لام» مفيد ملكيت باشد خب اين اصناف چهارگانه اول مقدم بر اصناف چهارگانهٴ دوم هستند ولي اگر مفيد ملكيت نباشد آن هم مفيد مصرف باشد، از اين جهت كه يك نوع اختصاصي را هم «لام» مي‌فهماند باز شايد بتوان استفاده كرد در حد اشعار كه اين اصناف چهارگانهٴ اول مقدم بر اصناف چهارگانهٴ دوم هستند. لكن برخي از شواهد اين را تأييد نمي‌كند و آن اينكه گرچه فقرا و مساكين ممكن است تقدم داشته باشند اما عامل بر زكات اين بر ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ مقدم باشد، مقداري آسان نيست چه اينكه و ﴿الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ آن هم بر ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ مقدم باشد آسان نيست. لذا در حد اشعار سخن گفتند.

اشتمال عبارت ﴿الْعَامِلِينَ عَلَيْهَا﴾ به سه گروه

پرسش:...

پاسخ: كاري كه كرده است گاهي كار به صورت عقد اجاره است مثل اينكه مسئول بيت المال از كارمند يا كارگر يا كارگزاري او را اجير قرار مي‌دهد كه زكوات را جمع‌آوري كند اين مي‌شود عقد اجاره. خود عقد اجاره امر توصلي است منتها آن شخص قصد عبادت مي‌كند و ثواب مي‌برد گاهي عقد جعاله است مثل اينكه مسئولين بيت‌المال اعلام مي‌كنند هر كس برود زكات را جمع بكند اين مقدار پايان ماه به او خواهيم داد اين جعاله است كه با ايجاب عمومي افرادي تهييج مي‌شوند و اين كار را مي‌كنند اينها عقد است يا عقد لازم يا عقد جايز. گاهي نه از سنخ اجاره است نه از سنخ جعاله، خود اشخاصي معين يا شخصي معين در روستايي يا شهري داوطلب مي‌شود اين زكوات را جمع مي‌كند به بيت المال مي‌رساند اطلاق ﴿وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا﴾ اين را هم شامل مي‌شود. يعني مسئول بيت المال مي‌تواند مقداري از اين زكات را به كسي عطا كند كه او بدون عقد جعاله يا عقد اجاره رفته اين زكوات را جمع‌آوري كرده به بيت المال تحويل داد. كاري كرده است. لكن اين مقدم باشد بر ﴿ فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ نظير مسجدسازي يا اعزام نيرو به جبهه اين كار آساني نيست لذا در حد اشعار گفته شد.

پرسش:...

پاسخ: نه شرعاً طبق اجازهٴ آن بله اما اجازهٴ عقدي نه. همين مثالي كه الآن گفته شد براي همان است اجازه گاهي با قرارداد اجاره است گاهي با قرارداد جعاله است، گاهي بدون عقد لازم يا عقد جايز خود شخص داوطلب مي‌شود زكات محلي را جمع مي‌كند اين عامل است بدون اينكه عقدي كرده باشد در چنين شرايطي هم مسئول بيت المال مي‌تواند مقداري از سهم زكات را به اين كسي كه زحمت كشيده عطا كند.

تفاوت تعبير اصناف چهارگانه اول با اصناف چهارگانه دوم و تفاوت تعبير ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾

خب اصناف چهارگانهٴ دوم كه با «في» ياد شدند عبارت از اين هستند ﴿وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ﴾ پس به حسب تقسيم اولي اين اصناف هشت‌گانه به دو قسم تقسيم مي‌شوند گرچه به حسب تقسيم ثانوي يك تقسيم درون‌گروهي هم نصيب اين اصناف چهارگانهٴ دوم مي‌شود در اين اصناف چهارگانهٴ دوم كه رقاب و غارمين و ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ و ﴿ابْنِ السَّبِيلِ﴾ هستند اين ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ يك برجستگي دارد كه كلمهٴ «في» روي آن صريحاً تكرار شده است و اگر مي‌فرمود «و في الرقاب و الغارمين و سبيل الله و ابن السبيل» كافي بود اما براي تبيين اين اهميت و ترجيح عنوان ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ كلمهٴ في را اينجا تكرار كرده است پس دو مطلب است يكي اينكه آن اصناف چهارگانهٴ اول با «لام» ذكر شدند اصناف چهارگانهٴ دوم با «في». مطلب دوم آن است كه يك تفاوت درون‌گروهي در اين اصناف چهارگانهٴ دوم محسوس است و آن اين است كه بين غارمين و ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ فرق است بين ﴿ابْنِ السَّبِيلِ﴾ و ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ فرق است اين ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ يك خصيصه‌اي دارد كه كلمهٴ «في» روي آن رفته. گرچه در همهٴ موارد قصد قربت لازم است چون زكات عبادت است منتها يكي فاضل است يكي افضل يكي راجح است ديگري ارجح.

خصوصيات حرف «في» در مورد اصناف چهارگانه دوم

تعلّق زكات به اصناف چهارگانه اول و مصرف زكات درباره اصناف چهارگانه دوم

پرسش:...

پاسخ: بله ديگر همين «و في الغارمين» يعني دربارهٴ غارمين لذا فرق است بين اينكه انسان زكات را به اين زندانيهاي بدهكار مي‌دهد يا زكات را به فقرا مي‌دهد. در جريان فقرا به خود آنها تمليك مي‌كند. ولي براي آزادسازي زندانيهايي كه دِينشان از راه معصيت نبود با طلبكارها و بستانكارها مذاكره مي‌كنند و مي‌گويند چقدر طلب داريد و وقتي كه ثابت شد كه اين مقدار طلب شرعي دارد و آن شخص هم در راه معصيت صرف نكرده است بدون آنكه او اصلاً خبر داشته باشد اين مال را به آن بستانكار مي‌دهند و او هم رضايت مي‌دهد اين زنداني از زندان در مي‌آيد اين را مي‌گويند «في الغارمين» يعني دربارهٴ بدهكارها صرف كردند. نه «للغارمين» نه به بدهكار بدهند. به بدهكار نمي‌دهند دربارهٴ بدهكارها صرف مي‌كنند دربارهٴ آزادسازي برده‌ها صرف مي‌كنند دربارهٴ مسجد و حسينيه صرف مي‌كنند دربارهٴ «ابن السبيل» صرف مي‌كنند آن هم همين‌طور است، حالا يك مسافر وامانده‌اي پول مسافر خانه را ندارد بدهد و صاحب مسافرخانه هم از او مطالبه مي‌كند، اين شخصي كه زكات به عهدهٴ اوست با آن مسئول هتل مذاكره مي‌كند مي‌گويد چقدر ايشان بدهكار است مي‌گويد اين مقدار بدهكار است و معلوم شد كه سفرش هم معصيت نبود و پول را به آن مسئول هتل مي‌دهد او هم اجازه مي‌دهد ترخيص مي‌كند اين هم مرخص مي‌شود مي‌رود شايد او اصلاً نداند پول را چه كسي داده. اين را مي‌گويند «في ابن السبيل». يعني دربارهٴ اينها. خب

پرسش:...

پاسخ: به آنها هم مي‌شود داد ولي اينكه گفته‌اند «في» براي اين است كه دربارهٴ اينها صرف مي‌شود لازم نيست به خود آنها داد.

نكتهٴ ديگري كه اين «في» مي‌رساند و «لام» نمي‌رساند آن است كه دربارهٴ آن اصناف چهارگانه قول به وجوب بسط هست اما دربارهٴ اين چهار صنف به تعبير بعضي از فقها و مفسرين هيچ كس نگفت كه بسط دربارهٴ اينها واجب است براي اينكه مثلاً اگر بگويند اين مال را در بني هاشم صرف بكن يعني در بين اين قبيله. نه يعني به همهٴ آنها بده. اگر گفتند اين سهم دربارهٴ فلان قوم است نه يعني به همهٴ آنها بايد بدهيد. بسط بكنيد يعني در بين اينها مصرف بكن ولو يك عده مستحق نباشند. اگر گفتند «في الغارمين»، نه يعني بسط واجب است به تك‌تك بدهكارها بده نه در بين بدهكارها اگر شما كسي ديدي بده كه واجد اين شرايط باشند. اين هم خصوصيت حرف «في».

جواز دستگردان كردن زكات توسط فرد مأذون از طرف ولي مسلمانان

پرسش:...

پاسخ: آن را ولي مسلمين بايد اجازه بدهد كه آيا دستگردان جايز است يا دستگردان جايز نيست چون زكات حق مسلّمي است كه ذات اقدس الهي اين مصارف هشت‌گانه را مستحق اين حقوق كرده است حالا يك شخص بخواهد دستگردان بكند بايد از طرف وليّ اين مستحقها اين كار را بكنند وليّ مستحقها امام است ديگر.

پرسش:...

پاسخ: بله اما بايد دستگردان بكند ندهد. اگر بخواهد بدهد بله. اين زكات افراضش، تعيينش، اين از سنخ سهم مشخص است از سنخ كلي في المعين هم هست نه مشاع. چون اگر مزرعه‌اي گندمهايش را يك جا صبره كردند يا انبار كردند، تعيين هر مقداري كه بر او واجب است به عهدهٴ مزّكي و مالك است. از سنخ كلي في المعين است مشاع نيست كه هر جزئي را دست بزنند سهمي براي مالك باشد، سهمي براي مستمند يا صاحب مال. چون از سنخ كلي في المعين است تعيينش به عهدهٴ خود مزّكي و مالك است. اين گوشه‌اي از اين انبار را اختصاص مي‌دهد به زكات. حالا يك وقتي مي‌خواهد ندهد يا ديرتر بدهد اين چنين حقي كه ندارد. مگر اينكه از طرف وليّ مسلمين كه وليّ آن مستحقين هم هست مجاز باشد.

خب ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ اين اصناف چهارگانهٴ اول ﴿وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ﴾ اصناف چهارگانهٴ دوم، ﴿فَرِيضَةً مِنَ اللّهِ﴾ يعني «حَكَمَ فريضة» فرض فريضه. نظير آيهٴ 91 سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه فرمود ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ آمِنُوا بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ قَالُوا نُؤْمِنُ بِمَا أُنْزِلَ عَلَيْنَا وَيَكْفُرُونَ بِمَا وَرَاءَهُ وَهُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً﴾ اينجا هم مثل اين است كه «و هو الحكم فريضة» ﴿فَرِيضَةً مِنَ اللّهِ﴾.

پاسخ به شبهه تثبيت نظام فقر در اسلام

خب مطلب مهمي كه در مسئلهٴ زكات است اين است كه جريان زكات مثل جريان نماز جزء عناصر اولي فروع دين است و واجب است إلي يوم القيامه كه ﴿أَقِيمُوا الْصَّلاَةَ وَآتُوا الْزَّكَاةَ﴾[1] مطلب دوم آن است كه خب اگر زكات إلي يوم القيامه واجب است و اولين مصرف از مصارف هشت‌گانهٴ زكات هم فقرا هستند، معلوم مي‌شود كه إلي يوم القيامه هم بايد فقير باشد. آن وقت اين نظام فقر را توجيه مي‌كند، تثبيت مي‌كند كه فقرا بايد باشند. اين سخن ناتمام است براي اينكه زكات إلي يوم القيامه است، لازم نيست فقير إلي يوم القيامه باشد. اگر زكات إلي يوم القيامه بود و تنها مصرفش فقرا بودند، بله اين شبهه در ذهن مي‌آمد. اما مهم‌ترين مصرف در بين مصارف هشت‌گانهٴ زكات، همان ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ است. اگر ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ است كه ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ هم إلي يوم القيامه هست. پس معناي دوام زكات إلي يوم القيامه اين چنين نيست كه جامعه حتماً بايد فقير داشته باشد. در جامعهٴ طبيعي و در زندگي طبيعي جلوي فقر طبيعي را نمي‌شود گرفت. اصلاً قابل نيست كه طرزي بشر زندگي كند كه ما فقير طبيعي نداشته باشيم. فقير طبيعي امر قطعي و يقيني است. فقير طبيعي مثل خردسالها، سالمندها، بيماران از كار افتاده اينها فقير طبيعي‌اند. و اين نقص هم نيست. اما فقر اقتصادي نقص است، فقير اقتصادي بودن نقص است، و راه حل دارد بايد اين راه حل را شناسايي كرد و بايد اين راه حل را طي كرد تا كسي فقير نباشد. چه اينكه وجود مبارك حضرت ولي‌عصر (ارواحنا فداه) كه ظهور كردند همين طور است ديگر كه فقيري پيدا نمي‌شود. نه يعني فقير طبيعي پيدا نمي‌شود. فقير طبيعي كه لازمهٴ دنياست. يعني ما كودك هميشه داريم، پيرمرد و پيرزن از كار افتاده داريم، بيماران از كار افتاده داريم، مصدومين از كار افتاده داريم، اينها فقير طبيعي‌اند. ولي وقتي اينها يك مستمري دارند به اصطلاح بودجه‌اي دارند و درآمدي دارند فقر اقتصادي ندارند. و راه هست براي ترميم فقر و برطرف كردن فقر اقتصادي چه اينكه حضرت (سلام الله عليه) كه ظهور كرد اين كار را مي‌كنند. و وقتي هم كه حضرت ظهور كرد وقتي فقر اقتصادي برطرف شد معنايش اين نيست كه ديگر زكات از بين مي‌رود. معنايش اين است كه مهم‌ترين مصرف زكات كه ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ است مي‌ماند. هميشه مراكز مذهب، هميشه معابد مسلمين، هميشه راه‌سازي، هميشه احداث بناهاي خيريه، هميشه نشر آثار و مآثر اهل بيت، هميشه تأليف كتاب، تصنيف كتاب، همهٴ اينها جزء ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ است.

تأمين هزينه‌هاي حوزه‌هاي علميه از راه وجوهات شرعيه

و سابقاً حوزه‌ها با همين زكات اداره مي‌شد. شما بحثهاي وجوهات شرعي و سهم امام را ببينيد خيلي قدمتي ندارد. شما مثلاً شرائع‌الاسلام مرحوم محقق را كه مي‌بينيد در بحث خمس پنج قول نقل مي‌كند. هيچ يك از آن اقوال خمسه اين نيست كه وجوهات را به فقيه جامع‌الشرائط بدهند و او حوزه‌ها را اداره كند. قول به دفن هست، قول به ايصا هست، قول به وصيت كردن، قول به تحليل هست و مانند آن. اما در بين اين پنج قولي كه ايشان نقل مي‌كند؛ قيل كذا و قيل كذا، اصلاً احتمال اينكه وجوه شرعي را به فقيه جامع‌الشرائط بدهند تا حوزه‌ها را اداره بكند در فرمايش محقق و امثال محقق نيست. بعدها كم‌كم به فكر اين افتادند كه بالأخره حالا كه اوقاف نيست، حالا كه مردم زكات نمي‌پردازند، چرا از اين وجوهات استفاده نشود. برخيها احتمال دادند كه اين وجوهات براي وجود مبارك ولي‌عصر (ارواحنا فداه) هست و اين حوزه‌ها هم سربازان آن حضرت را تأمين مي‌كنند، و هدف آن حضرت را حفظ مي‌كنند، و ما يقيناً علم داريم كه آن حضرت راضي است. اول احتمال رضايت بود بعد ظن به رضايت بود بعد جزم به رضايت است و مانند آن. وگرنه شما وقتي به شرائع‌الاسلام مراجعه مي‌كنيد مي‌بينيد اصلاً سخن در اين نيست كه وجوهات را به زعيم حوزه بدهند، در حوزه‌ها مصرف بكنند. قبلاً با اوقاف تأمين مي‌شد. الآن سالهاست متأسفانه كسي چيزي را وقف نمي‌كند و زكات اصولاً متأسفانه زنده نشده است. اگر زكات و آن سهم زنده مي‌شد، خب كاملاً تأمين مي‌كرد. خمس هم البته سر جاي خودش بايد محفوظ باشد. دربارهٴ خمس سخن از تحليل، احتمال تحليل بعضي از روايات تحليل هست. گرچه سيدنا الاستاد مرحوم آقاي داماد (رضوان الله عليه) همهٴ اين روايات را بررسي كردند بعد فرمودند ما بايد از وجود مبارك ولي‌عصر كه صاحب اين كار است روايت تحليل داشته باشيم. در حالي كه نداريم. اگر امام قبلي تحليل كرده امام بعدي گرفته. معلوم مي‌شود تحليل مقطعي بود نه حكمي بود. تحليل ولايي بود نه تحليل فقهي بود و مانند آن. اما دربارهٴ زكات احدي اين حرف را نزد كه، كه ما تحليل كرديم «أبحنا لشيعتنا» و مانند آنكه. زكات زكات است مثل نماز و بايد إلي يوم القيامه اخذ بشود و مصرف بشود به بهترين راه همان ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ است.

به رسميت شناخته نشدن فقر در نظام اسلامي

خب بنابراين اگر گفته شد زكات مثل نماز إلي يوم القيامه است و گفته شده يكي از مصارف زكات فقرا و مساكين‌اند، پس فقر و مسكنت را اسلام امضا كرده، اين دو مقدمه كنار هم نبايد قرار بگيرد و يك ناهماهنگي بين اينهاست براي اينكه اسلام فقر اقتصادي را هرگز امضا نكرده. فرمود اگر بود مي‌توانيد از راه زكات بدهيد. و سعي كنيد كه فقير نداشته باشيد و مهم‌ترين و بهترين و اصلي‌ترين راه مصرف زكات همان ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ است.

پرسش:...

پاسخ: نه براي فقر اقتصادي پيش‌بيني شده، علاج شده.

پرسش:...

پاسخ: بله خب ديگر.

پرسش:...

پاسخ: نه اگر تأمين بكنند سرمايه‌گذاري بكنند ديگر هر سالمندي يا هر نوسالي بالأخره مستمري دارد ديگر فقير نيست. مثل كارمندي كه بودجه دارد.

پرسش:...

پاسخ: بسيار خوب پس از ناحيهٴ زكات فقرش برطرف شد. اين مثل افراد ديگر دارد زندگي مي‌كند. مگر ديگران كه از بيت‌المال حقوق مي‌گيرند از كجا دارند؟ مگر اين كارمندان از كجا مي‌گيرند، از بيت‌المال مي‌گيرند ديگر. خوب اينها از بيت‌المال مي‌گيرند. همان خدايي كه براي كارمند به عنوان «عاملين عليها» سهمي قرار داد، همان خدا هم براي فقرا و مسكين سهمي قرار داد.

لزوم قصد قربت داشتن در پرداخت زكات

و دهنده همان طوري كه به عامل كه مي‌دهد بايد قصد قربت بكند، وقتي به مسكين و فقير مي‌دهد بايد قصد قربت بكند. اگر قصد قربت نكند كه باطل است كه دوباره بايد بدهد.

پرسش: پس اين افراد مي‌مانند الي يوم القيامه...

پاسخ: چرا مي‌مانند؟ مگر كارمند نمي‌ماند. پس ما تا إلي يوم القيامه عامل داريم، كارمند داريم، كارگزار داريم. هيچ كدامشان كه نماندند كه اين هم نمي‌ماند. يك عده هستند سهمشان همين است. سهم كريمانه هم همين است. اگر كسي همين طور حقوق بدهد به اينها، خب آن باطل است دوباره بايد بدهد اگر عين صرف شده است. ولي اگر قصد قربت بكند به اينها داده است. چنين چيزي است. اگر كسي قصد منت داشته باشد يا تظاهر داشته باشد يا ريا داشته باشد يا نه، نظير احسانهاي توصلي به عنوان ترحم بدهد قصد قربت نكند، قربة الي الله نباشد، مثل نماز، زكاتش را تأديه نكند، اگر آن عين موجود است كه بايد بگيرد دوباره همان عين را با قصد قربت بدهد. اگر موجود نيست آن شخص مصرف كرده كه دوباره از كيسهٴ خود بايد قصد قربت بكند و بدهد. بنابراين اين چنين نيست كه دين افراد را فقط بخواهد اطعام بكند. اين را اكرام مي‌كند نه اطعام.

پرسش: فقرا و مساكين... ممكن است مسكين نباشد ولي فقير تا قيامت موجود باشد

پاسخ: ممكن است موجود باشد ولي نمي‌شود به حساب دين گذاشت كه دين فقر و فاصلهٴ طبقاتي و امثال ذلك را تصحيح كرده. نه، اينها به عنوان قضاياي اتفاقيه است. اگر اتفاق افتاد در خارج فقير بود بله شما از اين راه بدهيد. حالا اگر نبود معنايش اين نيست كه پس زكات منتفي است. يا ﴿لِلْفُقَرَاءِ﴾ معنايش اين نيست كه اين فقير را بايد داشته باشيد، اين فاصلهٴ طبقاتي بايد باشد. اين چنين نيست. مهم‌ترين و شريف‌ترين مصرفش همان ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ است. وقتي وجود مبارك حضرت ظهور كرد قسمت مهم مصرف زكات هم همان ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ است ديگر.

مطهّر بودن زكات پرداخت شده

پرسش:...

پاسخ: بله اين قبلاً هم بحث شد كه تعلقش اوصاف دارد. وگرنه اصلاً انسان همين زكات را مي‌دهد براي كعبه پوش تهيه مي‌كند و همگان تبرّك مي‌كنند. خب مگر يكي از مصارف زكات ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ نيست. مگر تعمير كعبه، تعمير مسجدالنبي، تعمير مشاهد مشرفه از راه زكات نيست. خب آدم مي‌بوسد و مي‌بويد. اين چه وَسَخ است. آن تعلق است كه وَسَخ است. وگرنه مال خب همين مال است وقتي به دست ديگري رسيده مي‌شود تبرك. با چرك كه نمي‌شود كعبه را تعمير كرد يا مسجد را درست كرد كه. اين بيت الله است. ﴿فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَن تُرْفَعَ﴾[2] اين مصداق بارزش همين مساجدند و مشاهد اهل بيت (عليهم السلام) هستند ديگر. و يكي از بهترين مصارف زكات اين است كه انسان آنها را بازسازي كند، نوسازي كند. اينكه وَسَخ نيست. وَسَخ خود آن زكات بده هست كه نداده. اين تعلق وَسَخ است و دليلش هم اين است كه اين چركين در قيامت محشور مي‌شود و همان را مي‌خورد. اينكه فرمود ﴿غِسْلِينٍ﴾[3] يعني همان چرك. «طعام الأثيم» است ﴿لاَيَأْكُلُهُ إِلاّ الْخَاطِئُونَ﴾[4] همين است ديگر. اين «غسلين» كه چرك است چرا فقط خوراك گنهكاران است؟ براي اينكه آنها غير از اين چيزي نكشيدند كه بخورند كه. بنابراين نفس مال همين مال است كه وقتي به دست وليّ مسلمين مي‌رسد به دست امام مي‌رسد، به دست كعبه و امثال كعبه و مسجد و محراب و حسينيه و تكيه و منبر مي‌رسد، مي‌شود تبرّك. خب چطور چه وسخي دارد؟ تا اين شخص گرفتار اين مال است متوسخ است. همين كه اين مال را داد هم خودش طاهر مي‌شود، هم ديگران مي‌توانند تبرّك كنند.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] بقره/سوره2، آیه43.
[2] نور/سوره24، آیه36.
[3] حاقه/سوره69، آیه36.
[4] حاقه/سوره69، آیه37.