درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

80/10/16

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 58 الی 60

 

﴿وَمِنْهُمْ مَن يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا وَإِن لَمْ يُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ﴾(58)﴿وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَاآتَاهُمُ اللّهُ وَرَسُولُهُ وَقَالُوا حَسْبُنَا اللّهُ سَيُؤْتِينَا اللّهُ مِن فَضْلِهِ وَرَسُولُهُ إِنَّا إِلَي اللّهِ رَاغِبُونَ﴾(59)﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ﴾(60)

 

رضايتمندي منافقان هنگام بهره‌مندي از صدقات و خشم آنان هنگام محروميت از آن

طعن منافقان درباره توزيع صدقات توسط پيامبر اكرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم)

فرمود منافقان دربارهٴ صدقات طعني وارد مي‌كنند. اينكه فرمود ﴿يَلْمِزُكَ فِي الصَّدَقَاتِ﴾ يعني در توزيع صدقات اسناد اين لَمز به صدقه مشخص است كه منظور در كيفيّت تقسيم صدقات اينها نقدي داشتند. اين منافقان يا منتظر بودند چيزي به خود آنها برسد يا به بستگان آنها برسد يا به فقرايي كه زيرمجموعهٴ آنها هستند برسد. به نحوي از صدقات بهره‌اي ببرند. لذا فرمود ﴿فَإِنْ أُعْطُوا مِنْهَا رَضُوا﴾ حالا خواه به شخص اينها يا بستگان اينها يا فقرايي كه زيرمجموعهٴ اينها هستند. ﴿وَإِن لَمْ يُعْطَوْا مِنْهَا إِذَا هُمْ يَسْخَطُونَ﴾ اين «إذا»ي مفاجات نشانهٴ آن است كه انسان يك برخورد غير متوقعي از اينها مي‌بيند. اينكه با «إذا»ي مفاجات تعبير شده است براي آن است كه دفعتاً آنها عصباني مي‌شوند در حالي كه جاي سخط و غضب نيست. بعد فرمود خب حالا به جاي آن سخط چي بايد باشد؟ رضا بايد باشد نه سخط. آن سخط باطل است و اين رضا حق است. ﴿و لو أنهم رضوا ما آتاهم الله و رسوله و قالوا حسبنا الله سيؤتينا الله من فضله و رسوله إنا إلي الله راغبون﴾ اين جزايش محذوف است. يعني اين وظيفهٴ ايماني‌شان را انجام دادند و از فيض هم بهره مي‌برند.

خب در اينجا سؤالي مطرح است كه پس صدقات مصرفش چيست؟ چطوري بايد توزيع بشود؟ اگر توقع منافقان بي‌جاست و اگر نبايد بيت‌المال را به ميل آنها تقسيم كرد، پس چطوري بايد تقسيم كرد؟ بعد از آن شأن نزول و ابطال سخط آنها و هدايت رضاي آنها، كه سخط آنها باطل است و اين چنين رضا حق است، آن‌گاه با كلمهٴ ﴿إِنَّمَا﴾ مصارف هشت‌گانهٴ صدقات را مشخص كردند. فرمود ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ﴾.

نقش پرداخت زكات در تطهير و تزكيه انسان

مطلب ديگر آن است كه اين بخش عملي است بخش علمي تمام شد. حالا مشغول به اجرائيات است. در قرآن كريم همان طوري كه سخن از تعليم كتاب و حكمت به ميان مي‌آيد سخن از تزكيه هم به ميان مي‌آيد كه ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ﴾[1] . تعليم را بعد از بيان كبراي كلي كه فرمود ﴿وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ﴾ در موارد فراوان مشخص كرد كه اين احكام را اين حِكَم را به اين مردم ياد بده. اين ﴿يُعَلِّمُهُمُ﴾. تزكيه هم همانند آن است. آن هم در موارد جزئي معين كرد كه مردم را اين چنين تطهير بكن كه راه تطهير مردم اين است. در بخش زكات همين كه آياتش الآن شروع شده است، تا بخشهاي پاياني همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» كه اخذ زكوات مطرح است به وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) مي‌فرمايد ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَيْهِمْ إِنَّ صَلاتَكَ سَكَنٌ لَهُمْ﴾[2] . نشانهٴ آن است كه پرداخت اين امور و حقوقي كه مربوط به بيت‌المال است، باعث تطهير آدم است. و نشانهٴ آن است كه اگر كسي حقوق الهي بر عهدهٴ او بود و تأديه نكرد قذر است و مطهر نيست. و نشانهٴ آن است كه اگر كسي در بيت‌المال دخل و تصرف كرد قذارتش بيشتر است. براي اينكه آن كسي كه با تلاش و كوشش خود مالي فراهم كرده است حالا كشاورزي كرده، گندمي پيدا كرده و مانند آن، او اگر زكات به عهدهٴ او آمده و نداد، مطهَّر نيست، براي اينكه فرمود ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَكِّيهِم بِهَا﴾، معلوم مي‌شود كه راه تطهيرش هم تأديه صدقه و زكات است، معلوم مي‌شود اگر بيگانه‌اي در اين بيت‌المال تصرف بكند به طريق اوليٰ قذر خواهد بود. براي اينكه اين كسي كه خودش زحمت كشيد با كشاورزي و تلاش و كوشش مالي به دست آورد و مالش به نصاب رسيد و مشمول زكات شد، اگر زكات ندهد نامطهر است، اگر بيگانه بخواهد طمع بيجا در اين بيت‌المال بكند در اين زكوات تصرف بكند يقيناً قذارتش بيشتر است. خب پس اگر فرمود كار پيغمبر (صلي الله عليه و آله و سلم) اين است كه ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُزَكِّيهِمْ﴾ بعد كبراي كلي تعليم را در موارد جزئي مشخص كرد كه اين مطالب را به آنها بياموز، كبراي كلي تزكيه را هم در موارد مشخصي ذكر كرد فرمود اين موارد تزكيه است.

تأثير رعايت حقوق ديگران در تزكيه انسان

يا دربارهٴ كسي كه انسان بدون ملاقات قبلي رفت در منزل كسي، وقت قبلي هم نگرفت و صاحب منزل معذور بود از پذيرفتن اين شخص و گفت الآن برگرديد من فرصت ملاقات ندارم، ﴿وَإِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكَي لَكُمْ﴾[3] . شما كه وقت قبلي نگرفتيد همين طور رفتيد در خانهٴ كسي، خب چرا به شما برمي‌خورد شما مي‌بايد نظم را رعايت مي‌كرديد وقت را رعايت مي‌كرديد، ملاقات قبلي مي‌گرفتيد. خب او هم بالأخره كاري دارد، حسابي دارد، كتابي دارد. اگر به شما گفت الآن من فرصت ديدار ندارم بدتان نيايد راه تطهيرتان اين است كه به اين ادب اجتماعي گوش بدهيد. ﴿وَإِن قِيلَ لَكُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْكَي لَكُمْ﴾. اينها موارد جزئي ﴿يُزَكِّيهِمْ﴾ است يكي پس از ديگري. چه مسائل مالي، چه مسائل اخلاقي و اجتماعي را ذكر مي‌كند كه به صورت كلي‌گويي اكتفا نشده.

خب

در جريان تطهير مالي كه فرمود ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾[4] يك بحث در اين است كه زكات در چند چيز واجب است كه فقه عهده‌دار تفصيل آن است كه ممكن است گوشه‌اي از آنها بازگو بشود.

بيان مصارف هشتگانه صدقات در آيه محل بحث

يك بحث در آن است كه مصارف زكات چيست؟ چون شأن نزول اين و داستان آن منافقان مربوط به كيفيت مصرف است، لذا اين ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ﴾ ناظر به بيان مصارف صدقات است كه بيت‌المال بايد در اين راه‌ها صرف بشود. اين ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ﴾ «الف و لام» آن هم يا عهد است به همان صدقات معهود مشخص يا مطلق صدقه. كه ظاهراً آن معهود بودن بهتر به ذهن مي‌آيد. كه قدر متيقنش صدقات واجب است. البته در اين صدقات واجب فرقي بين زكات مال و زكات فطر نيست. مصرف هشت‌گانهٴ زكات فطر هم مثل مصرف هشت‌گانهٴ زكات مال همان است كه در اين آيهٴ شصت سورهٴ «توبه» بيان شده. چندين بحث مربوط به اين آيه است كه به خواست خدا يكي پس از ديگري حالا ممكن است بازگو بشود. يكي اينكه اين ﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ﴾ اين «لام» براي تمليك است يا براي بيان مصرف است يعني صدقات ملك اينهاست يا اينها مصارف‌اند؟ فقرا قبل از تأديه مالك‌اند و انسان دارد مال آنها را به آنها مي‌دهد يا جهت مالك است و اينها مصرف‌اند و كسي كه دارد دربارهٴ فقرا و مساكين و مانند آن اينها را پرداخت مي‌كند در حقيقت دارد مصرف مي‌كند؟ ظاهراً اين «لام» در اين گونه از موارد «لام» مصرف است نه «لام» ملكيت كه مِلك اينها باشد. اگر استحقاق است استحقاق مصرفي است. يعني مصارف هشت‌گانهٴ زكات اينها هستند و چون مصرف‌اند بسط هم واجب نيست كه بر انساني كه حالا زكات مال بدهكار است يا زكات فطر بدهكار است بر او واجب باشد كه در اين مصارف هشت‌گانه توزيع كند، بسط كند، مقداري را به فقير، مقداري را به مسكين بنابر اينكه فرق داشته باشند، مقداري را هم به عامل و مأمور جمع زكات، مقداري را هم به «مؤلفة قلوبهم» و هكذا. چون اين چنين نيست «لام» براي تمليك نيست براي مصرف است، بنابراين گرچه گفتند بسط افضل است ولي اكتفا و اقتصار به يكي از اين مصارف هشت‌گانه ‌كافي است چه در زكات مال چه در زكات فطر.

تعلق زكات به فقرا و مساكين و بيان تفاوت فقير و مسكين

﴿إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ﴾. حالا بين مسكين و فقير فرق است يا فرق نيست. گفتند فقرا و مسكين «اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا». هر جا يكي از اينها گفته شد ديگري هم مشمول است. شما هر جا هر دو عنوان ذكر شده است فرق دارند. برابر برخي از روايات بين مسكين و فقير فرق است و مسكين محتاج‌تر از فقير است كه تعبير قرآن كريم اين است كه ﴿أَوْ مِسْكِيناً ذَا مَتْرَبَةٍ﴾[5] آنها كه در اثر نداشتن پوشاك و مانند آن به خاك اكتفا كردند نيمي از بدنشان به خاك پوشيده است. يا نه زمينگير هستند گرفتار تراب‌اند، قدرت قيام ندارند. به هر تقدير اينها تريب‌اند، ﴿ذَا مَتْرَبَةٍ﴾ هستند، خاكسارند در اثر فقر و بدتر از فقرا هستند. آن كسي كه حدش در فقه مشخص شد نتواند هزينه‌هاي سالش را تأمين كند نه بالقوه نه بالفعل چنين شخصي مستحق زكات است، مصرف زكات مال و زكات فطر است. گروه سوم كساني‌اند كه عاملين‌اند.

تعلق زكات به مأموران جمع‌آوري آن

عاملين كساني‌اند كه مأموران جمع زكوات‌اند. اينها كه مي‌روند زكات را جمع مي‌كنند، نگهداري مي‌كنند و مانند آن. و چيزي هم كه به اينها پرداخت مي‌شود عُماله مي‌گويند. برخيها تبرئاً اين‌كار را كردند و از همان خلفاي صدر اسلام چيزي به اينها دادند و اينها از گرفتن ابا كردند و آنها گفتند نه اين عُماله است و زمان پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم بود. بالأخره عاملين را از همين بودجهٴ بيت‌المال تأمين مي‌كردند. كه يكي از مصارف هشت‌گانه است ديگر. اين ديگر فقر شرط نيست. حالا اين مي‌رسيم به ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ﴾ همين است. آنها كه عاملين‌اند خب بالأخره اگر كسي زحمتي كشيده است حالا ممكن است در اثر نيازمند نبودن نگيرند اما حق شرعي‌شان محفوظ است. انسان مي‌تواند به عامل به كارمند و كارگزار جمع زكوات است از همين زكات سهمي عطا كند. فقر شرط نيست.

مصرف زكات جهت تأليف قلوب كافران به حكومت اسلام

صنف چهارم ﴿وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾. اينهايي كه تأليف قلوب مي‌كنند. تأليف قلوب براي آن است كه اينها از مرز اسلام جدا نشوند، يك. به مرز اسلام تشويق بشوند، يك. اگر وارد مرز اسلام شدند تثبيت بشوند، دو. اگر مسلمان نيستند و به مرز اسلام هم تشويق نمي‌شوند مرزنشين‌اند مثلاً، مزاحم مسلمانها نباشند، آشوبي در مرز ايجاد نكنند، سه. يا اگر لازم باشد از مرزهاي اسلامي دفاع بكنند، حمايت بكنند، چهار. به نحوي بالأخره به اين نظام اسلامي خدمت بكنند. و ريشهٴ اين همان وحدت ملي است كه اگر اين وحدت حفظ بشود، جا دارد كه براي حفظ اين وحدت مقداري از بيت‌المال صرف بشود كه جامعه ارباً اربا [پاره، پاره] نشود و شكافي در جامعه پيدا نشود. بالأخره اين گروه كه ايمان نياوردند به چيزي بايد دلخوش باشند تا در جامعهٴ اسلامي كارشكني نكنند. اين «مؤلفة قلوبهم» كه انحاي فراواني دارد براي همان حفظ وحدت ملي است كه ملتي كه در يك جامعه زندگي مي‌كند گرفتار آن اختلاف و ارباً اربا [پاره، پاره] و شكاف نشود. دربارهٴ سهم «مؤلفة قلوبهم» كه اين هم باز فقر شرط نيست چه غني‌شان چه فقيرشان سهم خاص خودشان را باز دارند. اينجا هم فقر شرط نيست.

اختصاص نداشتن سهم تأليف قلوب به زمان ضعف حكومت اسلام

دربارهٴ «مؤلفة قلوبهم» دو نظر هست يكي اين كه ابوحنيفه و همفكرانشان برآن‌اند كه اين در زمان ضعف اسلام بود، با عزت اسلام و شكوه و جلال اسلام اين سهم ساقط شد. به دليل اينكه يكي از مشركان آمده چيزي از عمر خواست عمر به او نداد. بنابراين سهم ﴿الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ﴾ ساقط است. شافعي و همفكرانش بر اين‌اند كه اين سهم مانند سهام ديگر ثابت است و ساقط نمي‌شود. اماميه تبعاً لأئمه (عليهم السلام) نظرشان اين است كه اين سهم ساقط نيست. آن استدلالي كه از عمرو نقل كردند دو اشكال دارد يكي اينكه بالأخره او كه معصوم نيست فعل او حجت نيست. دوم اين است كه اين «قضية في واقعه»، يك جا اگر نداد معنايش اين نيست كه اصل كل سهم ساقط است كه. اگر شخصي از مشركان توقعي داشت چيزي از مسئول بيت‌المال دريافت نكرد نشانهٴ آن نيست كه در اسلام سهم مؤلفه ساقط است. شايد اثري نداشت او مي‌خواست باج زائدي بگيرد. بنابراين اين «قضية في واقعة» دليل نيست بر اينكه سهم مؤلفه در اسلام ساقط است.

آزاد كردن بندگان مورد پنجم از مصارف زكات

مصرف زكات در آزاد كردن بندگان

مصرف پنجم يعني بعد از فقرا و مساكين و عاملين و مؤلفة قلوبهم، مسئلهٴ رقاب است يعني آزاد كردن. اينجا هم فقر شرط نيست. اين بالأخره كسي است كه زندگي‌اش تأمين است حالا در اثر كار كردن و مانند آن تأمين است، ولي برده است. مي‌شود از سهم بيت‌المال بودجه‌اي به او اختصاص داد براي آزادسازي بندگان. در آزادسازي بندگان آن قدر روايات فراوان است كه به اصطلاح كتاب عتق يكي از كتابهاي رسمي فقه را به خود اختصاص داد كه نمي‌شود در فضيلت او و ترغيب و تشويق به عتق ترديد كرد. يك وقت است كسي توان آن را ندارد كه بنده‌اي را آزاد كند ولي توان آن را دارد كه با ديگري سهيم بشود و هر كدام گوشه‌اي از كار را به عهده بگيرند تا بنده‌اي آزاد بشود. اين را مي‌گويند «فكّ رقبه». آن اولي را مي‌گويند «عتق رقبه». كسي آمده حضور مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه وآله و سلّم) حضرت فرمود بالأخره اگر خواستي احساني بكني يا عتق رقبه بكن يا فك رقبه. عرض كردند فرقش چيست؟ فرمود در عتق رقبه شما به تنهايي پولي عطا مي‌كنيد و برده‌اي را آزاد مي‌كنيد. ولي در فك رقبه آن است كه به تنهايي آن توان را نداريد ولي كمك مي‌كنيد به ديگران كه آنها با پول تو به اضافهٴ كمكهاي ديگر كسي را آزاد بكنند. بالأخره يا مستقلاً يا شركتاً انسان سهمي داشته باشد در آزادسازي بنده. يا عتق رقبه يا فك رقبه. يكي از مصارف هشت‌گانهٴ صدقات چه صدقهٴ فطر چه صدقهٴ مال آزادسازي برده است.

مصرف زكات در اداي قرض بدهكاران

اداي قرض بدهكاران، مورد ششم از مصارف زكات

﴿وَالْغَارِمِينَ﴾ بدهكاران. بدهكاران آنهايي هستند كه بالأخره متأسفانه حالا يا به زندان افتادند يا به بيرون زندان در آن نظام رايج اسلامي ﴿وَإِن كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَي مَيْسَرَةٍ﴾ الآن كه متأسفانه در اثر اين بي‌بند و باري خب به زندان مي‌افتند. هم آنها سعي مي‌كردند كه تا ممكن است زير بار قرض نروند و ائمه (عليهم السلام) فرمودند كه «الدّين همّ باللّيل و ذلّ بالنهار»[6] و قرض اصولاً در اسلام مكروه است. قرض غير از دين است. قرض عقد است ايجابي دارد قبولي دارد. دِين مطلق بدهكاري است. بالأخره اگر كسي مال كسي را تلف كرده يا مانند آن يا نسيه چيزي را گرفته اين مي‌شود دِين. اما قرض عقد است، ايجاب دارد قبول دارد و جزء عقود لازم است و مانند آن. قرض كردن مكروه است. حالا ضرورت اگر بيايد جلوي اين كراهت را بگيرد حرف ديگري است. و ائمه (عليهم السلام) فرمودند: «و همّ باللّيل و ذلّ بالنهار». اين ننگ روز است و غصهٴ شب. انسان مقروض وقتي طلبكار را مي‌بيند خب خجالت مي‌كشد. ديگران را كه از دين او و مديون بودن او و بدهكار بودن او باخبرند مي‌بيند احساس خفت مي‌كند. و انسان حق ندارد خودش را ذليل بكند.

مرحوم كليني (رضوان الله عليه) نقل كرده است كه انسان تمام كارهاي او را خداي سبحان به او واگذار كرده است اما آبروي او را در اختيار خود او نگذاشت مثل اينكه خون او در اختيار او نيست كه هر جا مي‌خواهد خون خودش را بريزد حساب و كتابي دارد، حيثيت و آبروي او هم همين طور. انسان حق ندارد هر كاري بكند كه آبرويش برود. حيثيت مؤمن حق الله است. گرچه خود انسان هم حق دارد اما اين چنين نيست كه آبروي مؤمن در اختيار خود مؤمن باشد كه انسان آزاد باشد هر كاري بكند كه آبروي خودش برود. اين چنين نيست. «إن الله عزوجل فوض إلي المؤمن أموره كلّها و لم يفوض إليه أن يذلّ نفسه»[7] . فرمود همهٴ كارهاي مؤمن را به خود مؤمن واگذار كرده اما آبرويش را به او نداده كه ذليلانه كار بكند. اينكه شما مي‌شنويد سياست رسمي نظام اسلامي در روابط بين‌الملل حفظ عزت است براي همين است. حالا يا آبروي شخص است يا آبروي شخصيت. يا آبروي فرد است يا آبروي كشور. آدم حق ندارد حرفي بزند كاري بكند كه آبروي كشوري و نظامي زير سؤال برود. بنابراين قرض كردن بيجا باعث «و همّ باللّيل و ذلّ بالنهار» است. شب گرفتار هم و غصه است و روز گرفتار ننگ و ذلت و اين مكروه است. حالا اگر كسي نيازمند بود ضرورتي وادار كرد او مقروض شد، و نداشت بپردازد هم بستانكار موظف است بر اساس ﴿وَإِن كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَي مَيْسَرَةٍ﴾ عمل كند و هم مسئولين بيت‌المال موظف‌اند سهمي را از غارمين به اين اختصاص بدهند. يعني مي‌توانند اين كار را بكنند كه دين بدهكار ادا بشود و طلب بستانكار هم به دستش برسد. اينها در قبال فقرا هستند. اينها هزينهٴ روزانه‌شان را دارند هزينهٴ سالانه‌شان را دارند منتها از اداي آن دِين عاجزند.

مراد از مصرف زكات در راه خدا

7. مراد از ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ در مصرف زكات

سهم هفتم و مصرف هفتم ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ است. اين ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ غير از مسئلهٴ فقير و مسكين و مانند آن است. اين هم فقر در او شرط نيست. كسي كه كار الهي انجام مي‌دهد انسان مي‌تواند بخشي از زكات مال يا زكات فطر را به او عطا كند. حالا اين ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ گاهي به صورت مسجد و حسينيه و مراكز مذهبي و كتابهاي علمي و حوزه‌هاي علميه و مدارس علميه و امثال ذلك است. گاهي به صورت جبهه و جهاد و امثال ذلك است. گاهي به صورت مرمت كعبه و امثال ذلك است. گاهي هم به صورت ادارهٴ مأمورين و مسئولين تبليغ و ارشاد و تربيت و تهذيب اخلاقي. مستحضريد كه مرحوم محقق در متن شرائع الاسلام فتوا داده است كه امام جماعتي اگر مثلاً بخواهد در قبال اين امامت پولي دريافت بكند اين حرام است «و يحرم أخذ الأجرهٴ علي الإمامة». اين را ايشان در بخش مكاسب محرمه مرحوم محقق فتوا داده است و خيليها كه صاحب جواهر ادعاي اجماعش را مي‌كنند. اين حرف يك فقيه يا دو فقيه نيست. كسي امام جماعت مي‌شود و قرار مي‌گذارد كه پول بگيرد. اين در حقيقت نمازفروشي كرده. خب اينكه فتواي غالب فقها (رضوان الله عليهم) است نه يك فقيه و دو فقيه كه اين كار حرام است براي آن است كه خود اسلام يك بيت‌المالي را گذاشته و براي اين گونه از خدمات مصرفي معين كرده. اين زكات حالا يا زكات مال يا زكات فطر براي اين است. و لازم نيست اين امام جماعت مستمند باشد. از راه سهم ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ دارند به او مي‌دهند نه از راه سهم ﴿لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ﴾. قهراً با احترام مي‌دهند نه با ترحم. او هم يك زندگي معقول و مقبولي را دارد متوسطانه زندگي مي‌كند. حالا آدم همين سهم ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ را هم براي كعبه پوش تهيه مي‌كند. براي تعمير كعبه صرف مي‌كند براي تعمير مسجد صرف مي‌كند. اينكه ديگر جزء آن اوصاف نيست و فقر در آن شرط نيست. انسان مي‌خواهد مسجد آبرومندي داشته باشد نه مُذَهَّب كند بالأخره فرش خوب و آبرومندي، منبر آبرومندي، برق آبرومندي، گرمايش و سرمايش صحيحي براي مسجد تهيه كند. اين از سهم ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ تهيه مي‌كند نه از سهم فقرا. خب اينكه با احترام ترحم است با تبرك همراه است.

وظيفه مردم و امام جماعت در پرداخت و دريافت زكات

وظيفه پراخت كننده و دريافت كنندهٴ زكات در مورد ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾

بنابراين اگر از آن طرف فتوا داده‌اند كه اخذ اجرت براي امام جماعت حرام است از يك طرف هم راه حل را ارائه كرده‌اند. هم مردم را بدانند كه ائمهٴ جماعاتشان را از راه بيت‌المال اداره كنند كه حق مسلمي‌ست بر عهدهٴ آنها. كه دارند حق و حقوقشان را مي‌دهند قصد قربت هم بايد بكنند. و هم گيرنده بايد بداند كه از سهم ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ مي‌گيرد. قهراً مردم به عنوان اجير و اجاره و استيجار و امثال ذلك نمي‌پردازند. يك وقت است سخنراني را يك سخنران حرفه‌اي دعوت مي‌كنند كه حالا سخنراني كند و مانند آن، خب آن سخنراني كرده حرفه‌اي اين هم اجير شده چيزي هم به او مي‌دهند اين اجاره است. اما وقتي امام جماعت رفته يا معلم رفته يا يك واعظ رفته يا يك روحاني رفته كه احكام و حِكَم الهي را بيان كند نه حرفه‌اي حرف بزند، اين دارد احكام الهي را بيان مي‌كند واجب يا مستحب خودش را بازگو مي‌كند. اين هم قصد قربت مي‌كند. آنها همچنين امام جماعت يا معلمشان را دارند تأمين مي‌كنند آنها هم حتماً بايد قصد قربت بكنند. براي اينكه زكات امر عبادي است. اين ﴿آتُوا الْزَّكَاةَ﴾[8] نظير ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ﴾ امر عبادي است. آنها بايد قصد قربت بكنند. وگرنه محسوب نمي‌شود. پس بنابراين هم گوينده قصد قربت كرده لله دارد تعليم مي‌دهد. هم مخاطبانشان وجوه شرعي را با قصد قربت ادا مي‌كنند آن وقت چنين گفتاري هم مؤثر خواهد بود. اگر آنها قصد قربت نكنند كه زكات ندادند. آنها اجرت دادند. اين چنين نيست. و در اينجا هم فقر شرط نيست. سهم ﴿فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾ فقر شرط نيست كه مصرف هفتم است.

8. تعّق زكات به ﴿ابْنَ الْسَّبِيلِ و مراد از آن

﴿وَابْنَ الْسَّبِيلِ﴾ كه مصرف هشتم است آن هم همين طور است. برخي از مفسران مثل مراغي اينها فكر مي‌كردند كه اين كلمهٴ ﴿وَابْنَ الْسَّبِيلِ﴾ اين تشويق مي‌كند به سياحت و جهانگردي. صنعت جهانگردي را اين آيه ترغيب مي‌كند. البته يك وقت است كسي صنعت جهانگردي دارد كه از سنت الهي پي ببرد مي‌خواهد ﴿سِيرُوا فِي الأرْضِ فَانظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ﴾[9] كذا، عاقبت كذا را ببيند يا آثار و صنايع مسلمين را ببيند يا بالأخره عبرت بگيرد، سفرش يك بازدهي دارد، بله چنين سفري مورد ترغيب قرآن كريم است براي اينكه خودش مي‌فرمايد نه تنها تاريخ بخوانيد بلكه منشأ پيدايش تاريخ را از نزديك ببينيد ﴿سِيرُوا فِي الأرْضِ فَانْظُرُوا كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذِّبِينَ﴾ ﴿فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ﴾[10] و مانند آن. اين جهانگردي است. يا گاهي مي‌فرمايد شما كه از مكه به شام مي‌رويد رفت و آمد مي‌كنيد براي حمل و نقل كالاي تجاري، دو قريه است كه در اثر سوء رفتارشان مورد خشم خداي سبحان شدند و خدا هر دو را فرو برده. شما اگر برويد حفاري كنيد باستانشناس همراهتان باشد مي‌فهميد ﴿وَإِنَّهُمَا لَبِإِمَامٍ مُّبِينٍ﴾[11] اين را در سورهٴ مباركهٴ «حجر» فرمود. فرمود اين دو محلي را كه ما ويران كرديم اين كنار بزرگراه است. امام اگر مخصوصاً به وصف مُبين متصل بشود يعني بزرگراه. اصلاً آن راه مستقيم را مي‌گويند امام. و اگر بزرگراه باشد كه اگر كسي آمد آنجا ديگر لازم نيست از كسي سؤال بكند يقيناً به مقصد مي‌رسد ديگر امام مُبين است. فرمود شما كه از مكه حركت كرديد مي‌خواهيد به شام برويد راه‌هاي فرعي فراوان دارد اما يك دانه بزرگراه دارد كه همهٴ قوافل از آن بزرگراه مي‌آيند. اين بزرگراه رسمي كه اگر كسي آمد اينجا مستقيماً از مكه مي‌رود شام از شام هم مي‌آيد مكه ديگر گم هم نمي‌شود. اين يك راه و بزرگراه بين‌المللي آن روز بود. فرمود به اين مي‌گويند امام مُبين.

فرمود اين دو محلي كه ما ويران كرديم كنار اين امام مبين است. سر راهتان است.

اگر شما آثار باستاني را بشناسيد متوسم داشته باشيد مي‌فهميد كه اينها چه كسي بودند و چه زماني ويران شده اوضاعشان. ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ﴾[12] متوسم يعني كسي كه وَسْمِه‌شناس است، سِمِه‌شناس است، سيماشناس است. سيما يعني علامت نه سيما يعني صورت. موسوم يعني علامتدار. سِمِه يعني علامت و نشانه. فرمود اگر كسي متوسم باشد يعني سيماشناس باشد، وَسمِه‌شناس باشد، موسوم‌شناس باشد، يعني ميراث‌ فرهنگي‌شناس باشد، يعني آثار باستاني‌شناس باشد، اين مي‌فهمد اينها چه كساني بودند، چه زماني مردند، براي چند قرن قبل است. ما هر دوي آنها را خاك كرديم. ﴿إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ﴾. خب اگر يك وقت سفر براي اين گونه امور است خب بله، اگر كسي ﴿ابْنَ الْسَّبِيلِ﴾ شد زكات دارد. يا سفر حج است، عمره است، عتبات است، زيارت است، تحصيل علم است، «من يخرج من بيته مهاجراً إلي الله» است و مانند آن. اما اگر جهانگردي است كه براي صنعتي است كه سنت الهي را تيره و تار مي‌كند، آن حساب ديگري دارد. خب پس اين است كه در آن تفسير آمده اين سياحت را ترغيب مي‌كند بايد تفصيل داد كدام سياحت. يك صنعتي است كه همتاي با سنت الهي است. يك صنعت جهانگردي است كه سنت الهي را محو مي‌كند. آنجا شايد نماز هم تمام باشد. اين مصرف هشتم.

بعد فرمود ﴿فَرِيضَةً مِنَ اللّهِ﴾ آن وقت چه توقعي آن منافق داشت كه آن بخشي از اين بيت‌المال را وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) به او يا به باند او عطا كند. ﴿فَرِيضَةً مِنَ اللّهِ وَاللّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ﴾

«و الحمد لله رب العالمين»نآن /آن


[1] بقره/سوره2، آیه129.
[2] توبه/سوره9، آیه103.
[3] نور/سوره24، آیه28.
[4] توبه/سوره9، آیه103.
[5] بلد/سوره90، آیه16.
[6] . عوالي‌اللآلي، ج2، ص256.
[7] . الكافي، ج5، ص63.
[8] بقره/سوره2، آیه43.
[9] نمل/سوره27، آیه6.
[10] قصص/سوره28، آیه40.
[11] حجر/سوره15، آیه79.
[12] حجر/سوره15، آیه75.