80/10/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 53 الی 57
﴿قُلْ أَنفِقُوا طَوْعاً أَوْ كَرْهاً لَن يُتَقَبَّلَ مِنكُمْ إِنَّكُمْ كُنتُمْ قَوْماً فَاسِقِينَ﴾(53)﴿وَمَا مَنَعَهُمْ أَن تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقَاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللّهِ وَبِرَسُولِهِ وَلاَ يَأْتُونَ الصَّلاَةَ إِلَّا وَهُمْ كُسَالَي وَلاَ يُنفِقُونَ إِلَّا وَهُمْ كَارِهُونَ﴾(54)﴿فَلاَ تُعْجِبْكَ أَمْوَالُهُمْ وَلاَ أَوْلاَدُهُمْ إِنَّما يُرِيدُ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُم بِهَا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَتَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَهُمْ كَافِرُونَ﴾(55)﴿وَيَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنَّهُمْ لَمِنكُمْ وَمَا هُمْ مِنكُمْ وَلكِنَّهُمْ قَوْمٌ يَفْرَقُونَ﴾(56)﴿لَوْ يَجِدُونَ مَلْجَأً أَوْ مَغَارَاتٍ أَوْ مُدَّخَلاً لَوَلَّوْا إِلَيْهِ وَهُمْ يَجْمَحُونَ﴾(57)
موضوعي را كه ذات اقدس الهي در قرآن كريم به صورت مكرر بازگو ميفرمايد نشانهٴ آن است كه مورد ابتلاي علمي و عملي امت مسلمان خواهد بود. از تكرار تذكرهٴ خدا معلوم ميشود يك خطري هست. بعضي از امور را خداوند با يك بار در قرآن ذكر كردن اكتفا ميكند نظير آيهٴ خمس و اينها. ولي بعضي از امور را به صورت صريح كه جاي توقع هم نيست خيلي مكرر آن را بازگو ميكند. نظير اينكه به همسران پيغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم سفارش ميدهد شما در خانههايتان بنشينيد، در مسائل فتنهانگيز شركت نكنيد، در جبههها شركت نكنيد، مبادا شما را فريب بدهند، مبادا شما دستآويز ديگران باشيد. آيات سورهٴ احزاب اين چنين است ﴿و قرن في بيوتكن و لاتبرّجن تبرّج الجاهليهٴ الأولي﴾ و مانند آن. اين تعبير يك احساس خطري است، خب همسران پيغمبر كه اين كاره نبودند. و جاي توهم اين هم نيست. اما خداي سبحان كه حكيم است و تمام سخنان او بر اساس حكمت است، معلوم ميشود يك پيشبيني خطري هست. جريان جنگ جمل كه پيش آمد فايدهٴ نزول اين آيات و تكرار و تصريح مشخص شد كه چطور ذات اقدس الهي به همسران پيغمبر دستور ميدهد شما در اين فتنهها شركت نكنيد، در جبههها شركت نكنيد، در خانههايتان بنشينيد و مانند آن. جريان نفاق در طرح قضيهٴ تبوك آن هم در اواخر عمر پيغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم با اين تحليل گسترده و نهايي، نشان ميدهد كه اين يك فتنهاي در امت اسلامي پديد خواهد آمد. و منشأ فتنه هم نفاق است. الآن ديديد چندين آيه دربارهٴ اوصاف منافقان در اين بخش غزوهٴ تبوك كه در آخرهاي عمر وجود مبارك پيغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم اتفاق افتاده است، مطرح شد. هم مسائل اعتقاديشان را طرح كرد، هم مسائل اخلاقيشان را طرح كرد، هم مسائل مالي و اقتصاديشان را طرح كرد، هم مسائل حقوقيشان را طرح كرد. دانه دانه اينها را طرح كرد و تحليل كرد و ابطال كرد. مسائل اعتقاديشان را گفته، مسائل اخلاقيشان را گفته، مسائل ماليشان را گفته. آن سوگندهاي دروغي كه اينها ياد ميكنند گفته. و همهٴ اينها را ابطال كرده. آيه به آيه اينها را بحث كرده و ذكر كرده. فرمود به اينكه اينها كه به آخرت معتقد نيستند، احياناً به جبههها يا ساير مسائل خيلي كمك ميكنند و منشأ كمك كردنشان اين است كه اگر قيامتي باشد ما مثل دنيا مرفّه باشيم. اينها روي آن فرضيه و ترديدي كه دارند جريان قيامت را كه صريحاً منكرند، معتقد نيستند. ميگويند اگر هم قيامتي باشد ما مثل دنيا مرفه باشيم. آيات سورهٴ مباركهٴ مريم اين است. آيهٴ 77 سورهٴ مريم اين است ﴿أفرأيت الذي كفر بآياتنا و قال لأوتينَّ مالاً و ولداً﴾ اين كسي كه كافر است ميگويد اگر هم قيامتي باشد من مثل دنيا هستم. هر كس دنيا مرفّه بود، آنجا هم مرفّه است. بالاخره خدا يك رابطهاي با ما داشت كه چيزي به ما داد آنجا هم همين طور است. خيال ميكند آخرت يك دنياي مجدد است. در حالي كه آخرت ظرف جزاي اعمال است نه ظرف امتحان. در دنيا ممكن است خداوند مال را به كافر و مؤمن به عنوان آزمون عطا كند، اما آنجا جاي نتيجهٴ عمل است نه جاي امتحان. اينكه ميگويد اگر قيامتي باشد ﴿لأوتينَّ مالاً و ولداً﴾ همين است كه آخرت را منكر است و آخرت را بر فرض وجود مثل دنيا ميداند. چنين گروهي احياناً كمكهاي مالي خواهند كرد. خدا ميفرمايد كه ﴿أنفقوا طوعاً أو كرهاً﴾ چه از شما بخواهند شما با كراهت ظاهري بدهيد، چه از شما نخواهند با ميل و رغبت بدهيد، در هر دو حال كارهيد چون براي رضاي خدا كه نميدهيد. نسبت به مسائل ديني كراهت داريد. ﴿لن يتقبّل منكم﴾ براي اينكه فاسقيد. و منظور از اين فسق كفر است كه بازگو فرمود در آيهٴ بعد ﴿و ما منعهم أن تقبل منهم نفقاتهم إلا أنهم كفروا بالله و برسوله﴾ و اگر احياناً اقامهٴ نماز دارند يا ايتاء زكات دارند، هيچ كدام از اينها نماز واجد شرايط يا زكات واجد شرايط نيست. براي اينكه ﴿و لا يأتون الصلوهٴ إلا و هم كسالي و لاينفقون إلا و هم كارهون﴾ كه بحثش گذشت. يك خطابي هم به امت اسلامي ميكند كه شما خيال نكنيد منافقين و كفار اگر از اموال و اولاد برخوردارند اينها نعمت است. اينها نقمت است. خدا اينها را با همين امور دارد ميگيرد. ﴿فلا تعجبك أموالهم و لا أولادهم﴾ بحث در فرزند نبود اصلاً. در اين بخشها همهاش بحث در مال است ولي براي تكميل مسأله، مسألهٴ اولاد اضافه شد در آنها از اين مسائل راجع به اموال سخن بود كه انفاقشان مقبول نيست، زكاتشان انفاقشان به جبههها مقبول نيست اما برخورداري آنها از فرزند اصلاً مطرح نبود. براي تكميل بحث و تتميم بحث ميفرمايد به اينكه نه از داشتن اموال شما در تعجب باشيد نه از داشتن اولاد. براي اينكه خدا ميخواهد اينها را عذاب بكند. عذاب آنها به وسيلهٴ همين مال آنهاست. عذاب آنها به وسيلهٴ همين فرزند آنهاست. ﴿إنّما يريد الله ليعذّبهم بها في الحيوهٴ الدنيا﴾ پس اينها وسيلهٴ رفاه نيست، نقمت است نه نعمت. بسياري از موارد است كه اگر انسان نداشته باشد راحتتر است يا كمتر داشته باشد راحتتر است. اينكه مشكلات فراواني براي انسان فراهم ميكند، به زندان ميافتد، مسلوب الحيثيه ميشود، براي همين اموالي است كه مورد تعذيب است.
مطلب ديگر اين است كه كلمهٴ اراده در بسياري از موارد آنجا كه براي بيان هدف و غايت و اينهاست، با لام استعمال ميشود؛ ﴿يريد الله ليبيّن﴾ ﴿يريد الله ليعذّب﴾ و مانند آن. اما آنجايي كه متعلقش اصل حكم و اينهاست مثل ﴿يريد الله بكم اليسر و لا يريد بكم العسر﴾ آنجا ديگر بدون لام استعمال ميشود. اين گونه از موارد كه اراده براي تبيين و تعليل و استدلال و امثال ذلك است با لام ذكر ميشود؛ ﴿يريد الله ليبين﴾ ﴿يريد الله ليعذّبهم﴾ ﴿يريد الله ليهديكم﴾ و مانند آن. اما آنجايي كه اصل حكم را ميخواهد بيان كند؛ ﴿يريد الله بكم اليسر و لا يريد بكم العسر﴾ آن موارد ديگر بدون لام استعمال ميشود. ﴿إنّما يريد الله ليعذّبهم بها في الحيوهٴ الدنيا﴾ ﴿إنما يريد الله ليطهّركم﴾ ﴿ليذهب﴾ از همين قبيل است كه براي تعليل و حكمت است. بعد فرمود: ﴿و تزهق أنفسهم و هم كافرون﴾ اين ﴿و تزهق أنفسهم و هم كافرون﴾ براي آن است كه گاهي عذاب منقطع الأوّل است، گاهي عذاب منقطعالآخر است، گاهي عذاب منقطع الوسط است. ولي اين منافقين گرفتار عذابي هستند كه متصل الاول و الوسط و الآخر. گاهي انسان در اوايل عمر راحت است، در اواسط يك آسيبي ميبيند يا بالعكس. يا اگر در دنيا آسيب ديد بالاخره در آخرت راحت است. اين همهٴ اقطاع و اضلاع ثلاثه را فرمود مورد تعذيب است. براي اينكه در دنيا كه اينها معذّبند با همين مال و فرزند با اين مال به زندان ميافتند، با اين فرزندها مسلوب الحيثيّه ميشوند و مانند آن. يك وقت است كسي خداي ناكرده فرزندي نظير نوح دارد، صريحاً تبري ميكند و او را هم به دست غرق ميسپارد و به خدا عرض ميكند: ببخشيد اگر من به شما گفتم كه اين فرزندم را نجات بدهيد خيال ميكردم اين بچهٴ خوبي است، حالا كه بد است من از او بيزارم. چنين انساني اهل نجات است. يك وقت است نه در عين حال كه فرزندش تبهكاري كرده است او را ميپذيرد. اين مشكل دارد بالاخره. فرمود ﴿إنما يريد الله ليعذّبهم في الحيوهٴ الدنيا﴾ اين مقطع اول، ﴿و تزهق أنفسهم و هم كافرون﴾ اين مقطع دوم و سوم. يعني هيچ وقت عذابشان قطع نميشود. يك وقت است در اثنا ايمان ميآورند، خب همان طوري كه ﴿يبدل الله سيئاتهم حسنات﴾، يبدل الله نقماتهم نعمات، نقمت را نعمت ميكند و مانند آن. اما اينها كه كافرند، تا لحظهٴ مرگ هم كافرند از آن به بعد هم كه كافرند ميميرند. پس بنابراين اينها در هيچ مقطعي به نعمت نميرسند. يعني اين از اضلاع سه گانه با نقمت همراه است. ﴿ليعذّبهم بها في الحيوهٴ الدنيا﴾ اين يكي. اين حيات دنيايشان كه با كفر و نفاق است، متصل است به برزخ، برزخ هم كه از آن به بعد جا براي ايمان نيست، متصل است به قيامت كبري. پس اينها در برزخ و دوزخ و دنيا در هر مقطع معذبند. ﴿و تزهق أنفسهم و هم كافرون﴾ از آن به بعد هم كه جا براي ايمان نيست. خب اين گروه كه منافقانه به سر ميبرند، با كمكهاي مالي ميخواهند در جامعه ثابت كنند كه جزو مسلمينند. اينجا پردهبرداري شد كه با اين كمكهاي مالي نميشود انسان عضو امت اسلامي بشود. در بعضي از بيانات نوراني وجود مبارك حضرت امير سلام الله عليه است كه بعضيها اصلاً درس ميخوانند، فقه ميخوانند، براي معصيت. براي اينكه هيچ معصيتي نيست مگر اينكه موارد استثنايي دارد. عند الإضطرار است، عند الضرورهٴ است، عند التقيه است، عند المرض است، عند العسر شديد است، كدام گناه است كه موارد استثنايي ندارد؟! فرمود بعضيها فقه ميخوانند، درس ميخوانند، فقط براي گناه. براي اينكه هر گناه بالاخره يك موارد استثنايي دارد ديگر اينها براي آن راه حل درس ميخوانند. چون عدهاي را ديد حضرت فرمود اينها براي همين درس ميخوانند. اين منافقين هم آمدند براي اينكه راه حل ياد بگيرند. ديدند قسم يك چيزي است خوب، مقدس است در شريعت اسلام، اينها غالباً از قسم بهرهٴ سوء ميبرند كه ﴿لا تتخذوا أيمانكم دخلاً بينكم ﴾ ﴿نامفهوم﴾ ﴿تتخذوا أيمانكم ﴾ كذا و كذا جنّهٴ هم آمده. اينها با سپر سوگند بسياري از مشكلاتشان را حل ميكنند. قسم چيزي بسيار خوبي است يك حساب و كتابي هم دارد. اما قسم براي اين نيست كه گناه كسي را توجيه بكنيم كه. يك كسي معذور نيست و با قسم ثابت ميكند كه من معذورم و جامعه را با همين هم فريب ميدهد. اينكه ﴿لاتتخذوا أيمانكم دخلاً بينكم﴾ يك، ﴿إتخذوا أيمانكم جنهٴ﴾ دو، مورد بعدياش همين است؛ ﴿يحلفون بالله إنهم لمنكم﴾. پس با آن كمك مالي در يك جبهه و در يك صحنه ميخواهند حضورشان را در امت اسلامي و در فضاي مسلمين ثابت كنند، كه اين نشد. ميخواهند از نظر مسائل اخلاقي يا مسائل فقهي، وحدت اسلامي و وفاق اسلامي را به زعم خودشان به نفع خودشان ثابت كنند، اين هم نميشود. فرمود ﴿ويحلفون بالله إنهم لمنكم﴾ قسم ميخورند كه اينها جزو شمايند. مسلم، مسلمان واقعيند. اينها گاهي قسم ميخورند گاهي شهادت ميدهند كه مسلمانند ﴿و الله يعلم إنّ المنافقين لكاذبون﴾. ﴿إذا جاءك المنافقون قالوا نشهد إنك لرسول الله﴾ دروغ ميگويند نه شهادت. تو پيغمبر هستي، خدا ميداند تو پيغمبري ولي آنها ميگويند كه ما شهادت ميدهيم كه تو پيغمبري، اينها دروغ ميگويند شهادت نميدهند، فقط لفظاً ميگويند. واقعيت اينها كه ضمير اينهاست مطابق با خبر اينها نيست. اينجا هم به امت اسلامي با سوگند ميگويند ﴿إنهم لمنكم﴾ بعد ميفرمايد: ﴿و ما هم منكم﴾، اين قسمشان فرق است و منشأ اين قسمشان فرق است. فرق آن ترس شديد است. اينها كه پايگاه مردمي ندارند، يك. به خدا هم كه معتقد نيستند، دو. خب از قدرت مركزي ميهراسند ديگر. فرق آن شدت خوف است. ﴿ولكنهم قوم يفرقون﴾. چون هراسناكند، ميخواهند با اين قسم دروغ خودشان را جزو امت اسلامي بدانند. البته اين بخش كه در پايان عمر مبارك پيغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم آمده است، بعد از آن است كه در سورهٴ مباركهٴ احزاب يك هشداري به اينها داده شده است. در سورهٴ احزاب آيهٴ 59 به اين گروه هشدار داده شد كه ﴿لئن لم ينته المنافقون و الذين في قلوبهم مرض و المرجفون في المدينهٴ لنغرينك بهم ثم لا يجاورونك فيها إلاّ قليلاً﴾اينها بالاخره پايگاه داخلي دشمنان خارجند. اين سه گروه؛ منافق و افرادي كه قلبشان مريض است، گر چه منافق هم قلبش مريض است ولي بعضيها هستند ايمانشان ضعيف است ﴿في قلوبهم مرضٌ﴾ اند. و بعضيها هم هستند كه در نشر اكاذيب بيباكند كه قبلاً هم اين آيه اشاره شد. مرجف كسي است كه اراجيف پخش ميكند. اراجيف جمع رجفه است، رجفه يعني لرزه، خبر جعلي دروغ كه اساسي ندارد اين گونه از اخبار را ميگويند اراجيف براي اينكه لرزان است ديگر. پايگاه ثابتي كه ندارند، لرزان است. از اين دهان به آن دهان، از اين قلم به آن قلم. اينها را ميگويند اراجيف يعني اخبار غير صادق، اخبار جعلي. مرجف كسي است كه اين اخبار جعلي را پخش ميكند. فرمود اينها شايعه پراكني ميكنند. از اينها به عنوان مرجفون ياد كرده است. فرمود اگر منافقون كه رأس اين گروهند و افراد ضعيف الايمان كه ﴿في قلوبهم مرضٌ﴾ اند و ناشران اخبار جعلي، اگر دست برندارند، ما به شما دستور ميدهيم كه با اينها مبارزه كنيد و اينها را از اين سرزمين بيرون كنيد. ﴿لنغرينك بهم ثم لا يجاورونك فيها إلاّ قليلاً ٭ ملعونين أينما ثقفوا أخذوا و قتلوا تقتيلاً﴾. اين ﴿سنّهٴ الله في الذين خلوا من قبل﴾ است. اين جزو سنن الهي است كه نميشود منافق را در نظام اسلامي نگه داشت او هر كاري بخواهد بكند. ناشران اخبار لرزان و مروّجان اراجيف را همين طوري نميشود رها كرد. ﴿الذين في قلوبهم﴾ را نميشود رها كرد كه هر چه دلشان ميخواهد بگويند، بگويند. خب اين گروه در محل بحث با سوگند براي اينكه فرق داشتند و خوف شديد داشتند كه مبادا گرفتار تنبيه حكومت اسلامي بشوند، گاهي با كمك مالي، گاهي با سوگند، خودشان را به امت اسلامي به حسب ظاهر مرتبط ميكردند.
مطلب ديگر آن است كه وفاق اتفاق با اختلاف نظر هر دو امكان پذير است، ولي با اختلاف خلق امكان پذير نيست. يك وقت است كسي اختلاف سليقه دارد، اختلاف نظر دارد با ديگري، اينها ممكن است در يك توافقي در يك وفاقي جمع بشوند، براي اينكه ممكن است انسان يك مطلبي را صحيح نميداند ولي براي حفظ مصالح برتر حاضر است متحد بشود. با اختلاف نظر وفاق ملي حاصل ميشود. و اين با اختلاف خلق حاصل نميشود. خلق همان است كه رهبري اعمال را به عهده ميگيرد. اينجا كه جاي عزم و اراده و نيت شروع به كار است. در آنجا اگر كسي سوء نيت داشته باشد، چون تصميم را بايد اين عقل عملي بگيرد. اينجا وفاق حاصل نميشود. در آيه فرمود به اينكه اينها اصلاً با شما نيستند. فطرت اينها آن بخش عمليشان كه بايد تصميم بگيرد با شما مخالف است. اين تنها مشكل علمي كه نيست كه بگوييم اين آقايان اختلاف نظر دارند ولي در نيت بالاخره اين آقا صرف نظر ميكند ميگويد بسيار خوب گرچه مطلب علمي اين است ولي من نظر آقا را براي حفظ وحدت ميپذيرم. اين راه دارد. اما اگر آنجا كه جاي تصميم گيري است يك اختلافي باشد، يك فسادي باشد، آنجا حاصل است. منافق اين است. ﴿الذين في قلوبهم مرض﴾ اين است. ﴿مرجفون في المدينهٴ﴾ اين است. فرمود اينها اصلاً با شما نخواهند بود. براي اينكه ﴿و ما هم منكم﴾ چون صحبت اختلاف علمي كه نيست. يا اختلاف نظر كه نيست، يا اختلاف سليقه كه نيست. اين اختلاف خلقيات است. به آن مراحل ايمان و نيت برميگردد. اين نيتش آلوده است. نيت آلوده با نيت پاك جمع نميشود. ﴿وما هم منكم﴾ پس آنجا كه دارد ﴿واعتصموا بحبل الله جميعاً﴾ با اختلاف علمي، با اختلاف نظر، با اختلاف سليقه قابل حل است. اما اگر رسيد به محدودهٴ تصميم و نيت كه بعضي سوء نيت دارند بعضي حسن نيّت دارند. بعضي هم بيتفاوت هستند. آنجا وفاق و اعتصام آسان نيست. فرمود ﴿و ما هم منكم و لكنّهم قوم يفرقون﴾ اينها فرق دارند و خوف شديد دارند لذا فرار ميكنند. اين فرقشان، اين خوف شديدشان طوري است كه ﴿لو يجدون ملجئاً أو مغاراتٍ أو مدخلاً لولّوا إليه و هم يجمحون﴾ جموح هم همان نفور شديد است با سرعت ميروند سراغ اين پناهگاهها. اگر يك حادثهاي پيش بيايد كه كمك نظامي بخواهد، بخواهند بروند جبهه اينها به هر وسيلهاي هست به دنبال يك پناهگاهي يك فرارگاهي حركت ميكنند اينها در جريان جنگ تبوك و مانند آن هر حادثهٴ تلخي كه پيش بيايد اينها براي اينكه از صحنه خارج بشوند دنبال يك ملجأ هستند. يك جاي امن هستند، يك حاشيهٴ امني پيدا كنند كه بروند آنجا بخزند. اگر حاشيهٴ امن را در شهر پيدا كردند كه همانجا هستند. اگر نه در غارهاي دلهاي كوه يك جاي امني پيدا كردند آنجا ميروند. اگر در غارها و اينها هم نبود يك پناهگاه زيرزميني يك چاهي يك چيزي بود باز هم آنجا حاضرند پناه ببرند. مدّخَل كه معروف است قرائت شده است غير از مَدخَل است كه بعضيها قرائت كردند. مدّخل يعني يك جايي كه انسان به سختي ميرود داخل. مثل چاههاي عميق مثل اين جان پناههايي كه در جبهه ميكندند. پناهگاههايي هم كه در زمان بمباران مناطق مسكوني بنا كردند. چندين پله ميخورد تاريك است، آسان نيست. اين را ميگويند مدّخل كه با ادّخال يعني باب افتعال است، اسم مكان باب افتعال است. با شدت دارند ميروند داخل. اگر يك همچنين جاهايي پيدا كنند، ميروند. اينها از همان اول گرفتار حياد هستند. حياد يعني انزوا، يعني تك رأيي. مجلس پيغمبر صلّي الله عليه و آله و سلّم را با همين تكروي و تكفكري ترك ميكردند. در بخشهاي پاياني سورهٴ مباركهٴ نور به اين صورت آمده. آيهٴ 63 به اين صورت است ﴿لا تجعلوا دعاء الرسول بينكم كدعاء بعضكم بعضاً﴾ وجود مبارك حضرت را كه ميخواهيد اسم ببريد، مثل نام بردن افراد ديگر اسم نبريد، او را با تجليل و تكريم اسم ببريد. يا أيّها النبي بگوييد، يا أيها الرسول بگوييد. بعد فرمود شما ميدانيد چه كاري در مجلس پيغمبر ميكنيد؟ خدا كه ميداند ﴿قد يعلم الله الذين يتسللون منكم لواذاً فليحذر الذين يخالفون عن أمره أن تصيبهم فتنهٴ أو يصيبهم عذاب أليم﴾ وجود مبارك حضرت دارد يك دستور اجتماعي ميدهد كه فردا در روي صحنه حاضر بشويد. يك عده كه منافقند در مجلس نشستهاند ميخواهند بروند بيرون رويشان نميشود. منتظرند مواظبند چه كسي ميآيد چه كسي ميرود چه كسي كار دارد، از اينهايي كه دستاندركار ادارهٴ جلسهاند، از اينهايي كه مأموران و مديران و هيأت امناي آن مسجدند كه بالاخره رفت و آمد دارند، اين آقا كه دارد ميرود كار اين مسجد را برسد، دارد ميرود فرمان پيغمبر را اطاعت كند، يك كاري دارد مربوط به مسجد است، آن فوري از كنار اين، اين را ملاذ خود قرار ميدهد به همراه اين ميرود بيرون كه كسي او را نبيند يا پيغمبر او را نبيند. اين را ميگويند تسلل لواذي. سلّ يعني بيرون آورد، «من سلّ سيف البغي قتل به»، هر كسي شمشير را از غلاف ستم بكشد با آن كشته ميشود. شمشيري كه از غلاف در آمده ميگويند سيف مسلول. مسلول يعني بيرون آمده. سلّ يعني بيرون برد. تسلل يعني بيرون رفتن. اين بيرون رفتن يك وقتي آزادانه است خب كسي پا ميشود ميرود بيرون، كار دارد ميرود بيرون. يك وقتي فرارگونه است و با عار همراه است. اين دنبال يك بهانه ميگردد. ميبيند يكي از اينهايي كه دستاندركار مسجدند دارند ميروند، اين در پناه اين كفشش را ميگيرد يواش در ميشود. اين را ميگويند تسلل لواذي. فرمود اين را خدا ميداند كه. شما ميخواهيد مجلس پيغمبر را ترك كنيد، تسلل لواذي كنيد كه حرفهايش را گوش ندهيد. اين مال اصل مجلس. ﴿قد يعلم الله الذين يتسللون منكم لواذاً﴾ يك ملاذ كه پيدا كرديد، يك پناهگاه كه پيدا كرديد، يواش از پناهگاه اين رد ميشويد از مسجد ميآييد بيرون. ﴿فليحذر الذين يخالفون عن أمره أن تصيبهم فتنهٴ أو يصيبهم عذاب أليم﴾ اين طليعهٴ كار اينهاست. حالا يك حادثهٴ مهمي پيش آمد در جريان صحنهٴ خارج، حالا ميخواهند از امت اسلامي فرار كنند. اين دنبال يك ملجأ ميگردد، دنبال يك غار ميگردد، يك جاي وسيعي است كه دل كوه كه جا براي چند نفر هست يا مدّخل ميگردد جاهاي چاههاي زميني، پناهگاههاي زيرزميني، جانپناههاي زيرزميني و مانند آن كه برود آنجا. فرمود اينها را ذات اقدس الهي ميداند ﴿لو يجدون ملجئاً أو مغارات أو مدّخلاً لولّوا إليه﴾ اين تولي بايد با دو تا حرف جر استعمال بشود. تولي از جامعهٴ اسلامي به غار يا به ملجأ يا به مدّخل. منتها با يك حرف جر از دو مفهوم بينياز شده است يعني هر دو مفهوم را اشاره فرمود. ﴿لو يجدون ملجئاً أو مغارات أو مدّخلاً لولّوا إليه و هم يجمحون﴾ جموح هم همان نفور شديد است. به شدت ميروند. مثل ﴿كأنّهم حمر مستنفرهٴ فرت من قسورهٴ﴾ يعني آنها به شدت ميروند داخل پناهگاهها و جانپناهها و داخل غارها و اينها. گاهي در جريان جنگ احزاب يا غير احزاب در سورهٴ مباركهٴ احزاب فرمود به اين كه اينها كسانياند كه وقتي جبهه و جنگ گرم ميشود اينها ميروند بيرون وقتي اوضاع يك كمي آرام شد آنها از آن پناهگاهها يا از آن روستاها و دهكدهها اينها ميآيند سر جاده، بَرِ جاده، نزديك شهر اينها سؤال ميكنند ميگويند جبهه چه خبر. از اينها تعبير كردند ﴿و هم بادون في الأعراب﴾. ﴿بادون في الأعراب﴾ يعني چي؟ يعني اينهايي كه حسب ظاهر اهل حضارت و شهر و شهرنشينند، ميروند باديه. بدو يعني بيابان. ﴿جاء بكم من البدو﴾ يعني روستا و بيابان. نه بدو يعني ابتداء. اينكه ميگوييم از بدو تا ختم اين درست نيست، آن مهموز است نه ناقص. بايد بگوييم از بدء تا ختم. بدواً گفتند يعني درست نيست. بدو يعني روستا يعني بيابان. ﴿جاء بكم من البدو﴾ آن بدءاً گفته مثلا يعني ابتدا كرد. بادي يعني كسي كه اهل بدو است، اهل باديه است. اينها كه جبهه است، جنگ است، در شهرها نميمانند، ﴿و هم بادون في الإعراب﴾ بعد يك كمي شنيدند اوضاع آرام است، ميآيند سر جاده، بر جاده، و نزديك شهر ببينند جبهه چه خبر است. از اينها هم پردهبرداري كرد. اينها همانهايي هستند كه به دنبال ملجأ يا مغار يا مدخل ميگردند ﴿و هم يجمحون﴾. خب شما ميبينيد غزوهٴ تبوك در اواخر عمر مبارك حضرت بود. خيلي هم فرصت نداشتند. اين همه آيات نشان ميدهد كه اين يك مسألهٴ مهم است براي اسلام. چه اينكه اتفاق هم افتاده؛ هم در صدر اسلام اتفاق افتاده، هم در ساقهٴ اسلام اتفاق افتاده، هم تا دامنهٴ قيامت اين گونه از مسائل هست. لذا همهٴ ابعاد اين را چه بخش بُعد اعتقادي، چه بخش اخلاقي، چه بخش مالي، چه بخش خانوادگي همهٴ اينها را مطرح فرمود.
والحمد لله رب العالمين