80/10/01
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 50 الی 52
﴿إِن تُصِبْكَ حَسَنَهٴ تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْكَ مُصِيبَة يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِن قَبْلُ وَيَتَوَلَّوْا وَهُمْ فَرِحُونَ﴾(50)﴿قُل لَن يُصِيبَنَا إِلَّا مَاكَتَبَ اللّهُ لَنَا هُوَ مَوْلاَنَا وَعَلَي اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾(51)﴿قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَي الْحُسْنَيَيْنِ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَن يُصِيبَكُمُ اللّهُ بِعَذَابٍ مِنْ عِندِهِ أَوْ بِأَيْدِينَا فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ﴾(52)
ويژگي جنگ تبوك و فاش شدن اسرار دروني منافقان
در جريان جنگ تبوك حوادث فراواني رخ داد. هم مؤمنان و مجاهدان نستوه امتحان خوبي دادند و هم منافقان امتحان بدي ارائه كردند و هم ضعفاء الايمان درونشان روشن شد. منافقين در جريان جنگ تبوك خصوصاً و در تمام صحنهها عموماً، منتظر پديدهٴ تلخي براي اسلام و مسلمين بودند. مخصوصاً پديدهٴ تلخ سياسي و نظامي. اگر حادثهٴ تلخي دامنگير سپاهيان اسلام ميشد، دولت اسلامي آسيب ميديد، اينها خوشحال ميشدند و اگر پيروزي و موفقيت نظامي يا سياسي و مانند آن بهرهٴ دولت اسلامي ميشد، اينها نگران ميشدند. ذات اقدس الهي از اين اسرار نهفتهٴ اين منافقان خبر داد اولاً، و اين را هم تحليل كرد فرمود چيزي به حكومت اسلامي نميرسد مگر خير ثانياً، مسلمانها را هم آگاه كرد فرمود شما دربارهٴ منافقان بدانيد چيزي عايد آنها نميشود مگر تلخي و ناكامي ثالثاً. و تلخكامي آنها هم بر اساس سوء اختيار آنهاست و موفقيت شما هم در اثر حسن اختيار شماست البته براساس توفيقات الهي. گرچه اين مربوط به غزوهٴ تبوك است ولي اطلاق آيه شامل همهٴ حوادث ميشود.
عكس العمل منافقان در برابر غم و شادي مسلمانان
فرمود ﴿إِن تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ﴾ و اگر دربارهٴ شخص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) [بيان] شد براي اينكه آن محور حكومت اسلامي بود. وگرنه اگر ساير مسلمانها هم موفقيتي پيدا ميكردند باز منافقان نگران بودند. اگر گفته شد ﴿إِن تُصِبْكَ حَسَنَةٌ﴾ يعني «إن تصبكم»، به توي پيغمبر و مؤمنان در اين جنگ خيري برسد، بدشان ميآيد. ﴿وَإِن تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ﴾ اگر به شما حادثهٴ تلخي برسد، آنها ضمن اينكه خوشحال ميشوند از نظر مسائل رواني، اين را به حساب سياستمداري خود و هوشمندي خود ميگذارند. هر حادثهاي كه به انسان ميرسد چون برخورد ميكند اصابت ميكند به آن ميگويند مصيبت. منتها اصطلاحاً مصيبت به آن حوادث تلخ گفته ميشود. وگرنه موفقيت هم مصيبت است چون به انسان ميرسد ديگر. اصابت ميكند. ﴿وَإِن تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِن قَبْلُ وَيَتَوَلَّوْا وَهُمْ فَرِحُونَ﴾ اينها خوشحال ميشوند از اينكه حادثهٴ تلخي نظير شكست و مانند آن به شما رسيد. اين براساس مسائل روانيشان.
تكيه منافقان به تدبير خويش و غفلت آنان از تقدير الهي
براساس مسائل خردورزي و هوشمندي اين را هم به حساب سياستمداري خود ميگذارند. و ميگويند ما از قبل اين صحنهها را پيشبيني ميكرديم. ﴿يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِن قَبْلُ﴾ اينها خيال ميكنند كارها به دست خودشان است. اين «امر الله» را كه به قضا و قدر برميگردد، به امر خودشان تبديل كردهاند. اين در حقيقت با توحيد هماهنگ نيست. تدبير لازم است لكن زير مجموعهٴ تقدير قرار ميگيرد. اينها از آن جهت كه منكر تقديرند تمام كارها را به تدبير واگذار ميكنند. لذا به عنوان ﴿أَمْرَنَا﴾ ياد ميكنند. بعد هم به حساب هوشمندي خود ميگذارند ميگويند ما از قبل پيشبيني ميكرديم كه اين مسلمانها در جنگ با امپراطوري روم شكست ميخورند. ﴿قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِن قَبْلُ﴾ پس دورانديشي ما باعث شد كه ما امور خودمان را قبلاً بگيريم در حالي كه انسان امرش در تقدير ذات اقدس الهي است. خب پس يك مسئلهٴ كلامي است و يك مسئلهٴ رواني، و يك مسئلهٴ اجتماعي كه آن در ضمن حل ميشود.
تقدير الهي در خير رساندن به حكومت اسلامي
ذات اقدس الهي به همهٴ اين مسائل پاسخ داد. فرمود در جواب اين سه مسئله بگو ﴿لَن يُصِيبَنَا إِلاّ مَاكَتَبَ اللّهُ لَنَا﴾ اين چنين نيست كه رخدادها چه تلخ، چه شيرين فقط به تدبير باشد، قسمت مهمش به تقدير الهي است اين يك مطلب. ﴿لَن يُصِيبَنَا إِلاّ مَاكَتَبَ اللّهُ لَنَا﴾. دوم آنكه ما چون بندهٴ اوييم و خود را به او سپردهايم او چيزي جز خير براي ما نمينگارد و نمينويسد. «علينا» نيست هر چه هست «لنا» است. اين «لام» اول نشانهٴ اختصاص است كه آنچه را كه خداي سبحان مختص ماست براي ما مقدر كرده. نه به غير ما ميرسد، نه ما مقدري غير از اين خواهيم داشت. اين امور مختص به ماست كه «لام» ميشود «لام» اختصاص نظير ﴿إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لأَنفُسِكُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا﴾[1] . بعد از يك تحليل معلوم ميشود اين «لام» گذشته از اينكه «لام» اختصاص است «لام» انتفاع هم هست. اصلاً او جز براي سود ما و به نفع ما چيزي نمينگارد. ﴿لَن يُصِيبَنَا إِلاّ مَاكَتَبَ اللّهُ لَنَا﴾ آنچه را كه به سود ماست مينگارد. اصلاً به ضرر حكومت اسلامي خدا چيزي نمينگارد. به چه دليل اين «لام» هم براي اختصاص است هم براي انتفاع؟ اختصاصش روشن است براي اينكه قضا و قدر الهي خطابردار نيست. نه ذات اقدس الهي براي اين زيد كار عمرو را مينگارد و نه مأموران اجرا در هنگام امتثال دستور الهي كه جزء مدبرات امرند برخلاف قضاي الهي كار ميكنند آنها هم ﴿يَفْعَلُونَ مَا يُؤْمَرُونَ﴾[2] اند. ﴿لاَ يَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ﴾اند. و مانند آن. پس مدبرات امر به دستور ذات اقدس الهي معصومانه امتثال ميكنند. خدا هم كه ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيّاً﴾[3] اهل نسيان و غفلت نيست. بنابراين آنچه را كه مربوط به ماست خدا همان را مينگارد. مأموران اجرايي هم همان را اجرا ميكنند. پس اين «لام» ميشود «لام» اختصاص. اما اين در عين حال كه اختصاص است انتفاع هم هست كه جامع اينها مورد استعمال است. چرا اين «لام»، «لام» انتفاع است؟ براي اينكه از نظر مبدأ فاعلي او وليّ ماست. از نظر مبدأ قابلي ما هم به او تكيه كردهايم. نه ما به غير او پناه برديم و نه او لطف خاص خودش را براي غير ما انجام ميدهد. او وليّ ماست او ولايت خاصه را دارد. ما هم كه به او تكيه كرديم. نه ما كه مبدأ قابلي هستيم به غير او سرسپردهايم، نه او كه همه كاره است لطفش را به غير مؤمن ميدهد. بنابراين دليلي ندارد كه براي ما جز خير چيزي مقدر كند.
خير بودن پيروزي و شهادت مسلمانان در جنگ
آنگاه وارد بخش بعدي ميشوند كه بالأخره يا پيروزي يا شهادت هر دو حسنه است. شما به حسب ظاهر سيئه و حسنه داشتيد. ولي ما جز حسنه چيزي نديديم. ﴿إِحْدَي الْحُسْنَيَيْنِ﴾ است. شما گفتيد حوادث يا حسنه است يا مصيبت. حوادثي كه براي حكومت اسلامي و مسلمانها پيش ميآيد يا حسنه است يا مصيبت. ولي ما جز حسنه چيزي نميبينيم ﴿إِحْدَي الْحُسْنَيَيْنِ﴾ است. اگر پيروزي باشد كه حسنه است، اگر شهادت هم باشد كه حسنه است. براي اينكه ما چيزي را كم نميبينيم. همان يك دو، سه لحظه ممكن است انسان يك مختصر سختي ببيند كه حالا مثلاً تيري به او اصابت كرده شايد كمتر بعد هم ﴿فَرَوْحٌ وَرَيْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِيمٍ﴾[4] اين طوري نيست كه حالا او فشار جان كندن داشته باشد، مشكل برزخ داشته باشد، اين طور نيست كه.
سر مفرد بودن ضمير در ﴿إِن تُصِبْكَ حَسَنَةٌ﴾
خب فرمود آنها حرفشان اين است گرچه توي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) محور قرار گرفتي ولي منظور حكومت اسلامي، جامعهٴ اسلامي، امت مسلمان و مانند آن است. ﴿إِن تُصِبْك﴾ يعني «إن تصبكم». چون شخص پيغمبر معيار نيست. به دليل اينكه در جواب ذات اقدس الهي به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود ﴿لَن يُصِيبَنَا﴾ يعني به امت اسلامي، به جامعهٴ مسلمانها نميرسد مگر آنچه را كه خدا تقدير كرد. ﴿إِن تُصِبْكَ حَسَنَةٌ تَسُؤْهُمْ وَإِن تُصِبْكَ مُصِيبَةٌ﴾ «سيئة» تعبير نفرمود ﴿مُصِيبَةٌ يَقُولُوا قَدْ أَخَذْنَا أَمْرَنَا مِن قَبْلُ وَيَتَوَلَّوْا وَهُمْ فَرِحُونَ﴾ خب آن هم مسئلهٴ رواني، اين هم مسئلهٴ سياسي، آن هم به حساب خردورزي كاذب خود.
اعتقاد مسلمانان به تقديرالهي و خير دانستن آن
پرسش ...
پاسخ: في الجمله به زعم آنها البته. چون آنها اين چنين فكر ميكردند ديگر. آنها فكر ميكردند شكست مصيبت است.
اما آنچه كه به فرهنگ وحي برميگردد در آيهٴ 51 و 52 مشخص شده است. فرمود ﴿قُل لَن يُصِيبَنَا إِلاّ مَاكَتَبَ اللّهُ لَنَا﴾ اين مطلب اول. سخن از «أخذنا أمرنا» نيست كه كسي به هوشمندي خود قضا و قدر را بگرداند. البته ما وظيفه داريم تا آنجا كه ممكن است بينديشيم مشورت بكنيم و قرآن كريم هم فرمود ﴿خُذُوا حِذْرَكُمْ﴾[5] آن هوشتان، آن خردتان را بگيريد. اين وظيفهٴ ماست. اما يك گوشهٴ كار به دست ماست آن هم گوشهٴ ضعيف. بسياري از حوادث است كه انسان پيشبيني نميكند، اطلاع ندارد تا برابر آنها تصميم بگيرد. فرمود ﴿قُل لَن يُصِيبَنَا إِلاّ مَاكَتَبَ اللّهُ لَنَا﴾ نه «الا ما نأخذوا أمرنا» يا «أخذنا أمرنا» و مانند آن. از آن سنخ نيست. پس تقدير را شما فراموش نكنيد و همهٴ كارها را به تدبير واگذار نكنيد. تقدير هست صرف تدبير نيست اولاً و تقدير هم خطابردار نيست ثانياً. كه انسان اول خيال ميكند اين «لام» فقط «لام» اختصاص است آن طوري كه جناب زمخشري در كشاف گفته است. بعد وقتي آيه را تحليل كرد معلوم ميشود گذشته از اختصاص، انتفاع هم هست. ﴿قُل لَن يُصِيبَنَا إِلاّ مَاكَتَبَ اللّهُ لَنَا﴾ خب حالا خدا براي ما چه مينگارد؟ از لحاظ مبدأ فاعلي ﴿هُوَ مَوْلاَنَا﴾ اين چون در مقام تحديد است مفهوم دارد يعني مولاي ما هست و مولاي شما نيست. گرچه اگر گفته بشود ﴿هُوَ مَوْلاَنَا﴾ منافات ندارد كه مولاي ديگري هم باشد، اما چون در مقام تحديد است مفهوم دارد
آيات مربوط به ولايت خاصه خداي سبحان بر مؤمنان
و آياتي كه در قرآن كريم دربارهٴ ولايت الهي است، چند طايفه است. يك طايفه ولايت را بالقول المطلق ثابت ميكند مثل آيهٴ ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِي﴾[6] . اين ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِي﴾ ولايت را منحصر ميكند در ذات اقدس الهي. مثل ربوبيت كه منحصراً براي خداي سبحان است يا خدا ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِي﴾. طايفهٴ ديگر آيهاي است كه ميفرمايد خدا ولي مؤمنين است. اين چون در مقام تحديد است مفهوم دارد يعني ولي كفار نيست. آيهٴ 68 سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» اين است ﴿إِنَّ أَوْلَي النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَهذَا النَّبِيُّ وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاللّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ﴾. اين نشانهٴ آن است كه ولي كفار نيست. همين مفهوم به صورت منطوق در سورهٴ 47 كه به نام مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است، آمده. آيهٴ 11 سورهٴ «محمّد» اين است ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَي الَّذِينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لاَ مَوْلَي لَهُمْ﴾. مستحضريد كه اين ولايت آن ولايت خاصه است. يعني آن رحمت رحيميه است، آن ربوبيت خاصه است. وگرنه چيزي از تحت ربوبيت و ولايت مطلقهٴ ذات اقدس الهي كه بيرون نيست. او ولي جهان است ديگر. ولي هستي است. ﴿فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِي﴾[7] همان طوري كه رحمت الهي به دو قسم تقسيم ميشود؛ رحمت رحيميه و رحمت رحمانيه، و حفظ اين طور است رزق اين طور است و مانند آن، ولايت هم همين طور است. آن ولايت عام شامل همهٴ موجودات ميشود. ولي آن ولايت خاص كه با عنايت و كرامت و لطف دنيايي و اخروي همراه است، آن مخصوص مؤمنين است. اگر در سورهٴ «آلعمران» مفهومش اين است كه خدا ولي كفار نيست ﴿وَاللّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنِينَ﴾ يعني ولي كفار نيست، همان مفهوم به صورت منطوق در آيهٴ 11 سورهٴ «محمد» آمده است كه ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ مَوْلَي الَّذِينَ آمَنُوا وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لاَ مَوْلَي لَهُمْ﴾. خب اگر ذات اقدس الهي ولايت خاصه نسبت به مؤمنين دارد، بر آنها خير مقدر ميكند. اين يك دليل است.
ايمان و توكل مؤمنان بر خداوند و حسنه دانستن پيروزي و شهادت
مؤمنين هم كه از جهت مبدأ قابلي بايد استحقاق اين كار را داشته باشند و لياقت اين را داشته باشند، اينها هم كه به خدا توكل كردهاند ﴿هُوَ مَوْلاَنَا وَعَلَي اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ الْمُؤْمِنُونَ﴾ يعني ما ايمان آورديم و او را وكيل خودمان قرار داديم. پس ما به او ايمان آورديم و همهٴ كارهايمان را به او سپرديم. به او توكل كرديم يعني چه؟ يعني او را وكيل خودمان گرفتيم ديگر. نه وكيل در اجراي عقد، وكيل تفويضي. يعني همهٴ كارها را به او سپرديم. خب پس مبدأ قابلي ميشود «تام القابليه»، مبدأ فاعلي هم كه عتام الفاعليه» است. براساس اين حساب براي ما جز خير چيزي مقدر نميكند. لذا فرمود ﴿قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلاّ إِحْدَي الْحُسْنَيَيْنِ﴾. فرمود شما يكي را حسنه دانستيد به نام پيروزي، يكي را مصيبت و سيئه تلقي ميكرديد به نام شكست و شهادت ولي براساس اين تحليل قرآني هر دو حسنة است. براي اينكه ما چيزي را از دست نميدهيم. اين چنين نيست كه اگر كسي شهيد شد حالا بر فرض اگر اين جوان كه شهيد شد در دنيا ميماند و خيلي هم به حسب ظاهر كامياب ميبود، بالأخره يك همسري ميگرفت و يك مسكن خوبي. بهترين همسر كه حوري است و بهترين مسكن كه غُرف مبنيه است براي او حاضر است. گذشته از آن مآثر و مناقب ديگر. بنابراين او چيزي كم ندارد. اين طور نيست كه حالا ضرر كرده باشد. قهراً آنچه را كه شما سيئه ميپنداشتيد يا مصيبت تلقي ميكرديد از نظر قرآن حسنة است ﴿قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلاّ إِحْدَي الْحُسْنَيَيْنِ﴾
فروختن جان و مال و آبروي خويش به خداوند از سوي مؤمنان
و در بخشهايي كه در همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» و در ساير سور هست اين است كه انسان وقتي با خدا بيعت كرد يعني بيع كرد يعني جان و مال و عِرضش را به خدا فروخت و اگر نفروشد بيع نيست و اگر بيع نباشد بيعت نيست، بايد يكي از اين دو كار را بكند بازگشتش هم به ﴿إِحْدَي الْحُسْنَيَيْنِ﴾ است كه فرمود ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَي مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ﴾ اگر اين كار را كردند ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ﴾[8] . خب ذات اقدس الهي اين پيماني كه بسته است و از مؤمنين بيعت گرفته است و آنها هم بيع كردند و جان خودشان را به خدا فروختند، همين دو كار را ميكنند يا فاتح ميشوند يا شهيد ديگر راه سومي وجود ندارد ﴿فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ﴾ همين. حالا فرار بكنند، تسليم بشوند، اسير اينها كه نيست كه. فرمود قرار ما همين است. بنابر اين آيهٴ ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَي﴾ قرار ما اين است كه اين مؤمن جان خودش را به خدا داده در برابر بهشت، پس الآن امين الله است. اگر كسي بيع كرد، بيعت كرد يعني بيع كرد ديگر. وقتي بيعت كرد يعني بيع كرد يعني جان خود و قدرت و توان خود را به خدا فروخت از آن به بعد ديگر مالك چيزي نيست. ميشود امين الله. و آن ذات اقدس الهي به اين امين دستور داده است كه فقط ميتواني در اين دو مورد از اين جان استفاده كني يا فاتح يا شهيد. ديگر راه سومي به عنوان فرار و تسليم وجود ندارد. ﴿فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ﴾[9] . اگر راه سومي وجود ميداشت كه ميگفت كه. خب پس طبق آن آيه راه سومي وجود ندارد. طبق آيهٴ محل بحث هم راه سوم وجود ندارد و هر دو هم حسنة است. اين طور نيست كه حالا مثلاً جاي سختي باشد. از بعضي از روايات اهل بيت(عليهم السلام) بر ميآيد كه مرگ بهترين نعمت است حتي براي كافر بهترين نعمت است. براي مؤمن بهترين نعمت است مؤمن وقتي كه رحلت كرد متأثر است ميگويد چرا من زودتر نيامدم اينجا. آخر آنجا جا بود من ميماندم. اگر كسي بداند كه وظيفهٴ او چيست نه فريب كسي را بخورد نه كسي را فريب بدهد، اهل بازي نباشد، اين نه مشكل دوزخ دارد نه فشار برزخ. ميگويد خوب شد من آمدم چرا زودتر نيامدم. براي كافر هم مرگ نعمت است براي اينكه او هر چه زودتر برود بهتر است. اينجا هر چه بيشتر بماند بيشتر معصيت ميكند آن وقت بايد بيشتر گرفتار عذاب بشود. وقتي مرد ميگويد خوب شد زودتر آمدم كه كمتر گناه كردم اينجا لااقل يك مقداري ممكن است نجات پيدا كنم. بنابراين حادثهٴ مرگ اين چنين نيست كه امر تلخ و مصيبتي باشد كه. اين ميلاد مستأنف است خلاصه. خب پس راه سومي وجود ندارد و هر دو راه هم حسنه است. فرمود به آنها بگو ﴿هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلاّ إِحْدَي الْحُسْنَيَيْنِ﴾ ما سيئه نداريم. هم آن حسنه حسن است، هم آنچه را شما مصيبت تلقي ميكرديد كه فكر ميكرديد سيئه است حسن است.
مصيبت بودن تقدير خداوند نسبت به مؤمنان
اما ما دربارهٴ شما چي؟ ما براساس همان تحليل دو ضلعي كه مبدأ فاعلي نداريد مبدأ قابلي هم ناقص است، يقين داريم كه «لن يصيبكم إلاّ ما كتب الله عليكم» گرچه «لام» اگر براي «لام» اختصاص باشد، شما هم اين چنينايد كه «لن يصيبكم إلا ما كتب الله لكم» اما اين «لام» فقط «لام» اختصاص است ديگر «لام» انتفاع نيست. دربارهٴ شما ذات اقدس الهي جز مصيبت چيزي مقدر نميكند. اين هم ﴿فَبِمَا كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ﴾[10] است. اين طور نيست كه از طرف ذات اقدس الهي نقصي بيايد، خداي سبحان نعمت ميدهد. منتها كسي كه مشكل گوارشي دارد اين نعمت به حال او زيانبار است. از طرف ذات اقدس الهي جز ميوههاي شاداب چيزي صادر نميشود. وقتي به اين مورد غير قابل ميرسد اينها متأثر ميشوند. الآن آنهايي كه زخم معده دارند دستگاه گوارششان آلوده است و آفتزده است، هرچه شما سيب شيرين، گلابي شيرين هر چه شادابتر پرآبتر و شيرينتر باشد، او وقتي كه خورد دردش بيشتر ميشود. اين نه براي آن است كه حالا اين گلابي شيرين بد است. بلكه اين زخم معده دارد. اينكه فرمود قرآن براي يك عده دردآور است همين است. فرمود ﴿وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلاّ خَسَاراً﴾[11] . آنهايي كه زخم معده دارند قدرت تحمل ندارند در برابر اين گلابي و ميوهٴ شاداب عكسالعمل نشان ميدهند دادشان در ميآيد. آنهايي كه سالماند اين را جذب ميكنند فربه ميشوند. آنهايي كه مشكل اخلاقي، اعتقادي، فكري دارند در برابر آيات عكسالعمل نشان ميدهند اين دستگاه گوارششان آسيب ميبيند. لذا فرمود ﴿وَلاَ يَزِيدُ الظَّالِمِينَ﴾ نه «لا يزيدهم». ظالم بما أنه ظالم در برابر قرآن رنج ميبرد ديگر. از نظر مبدأ فاعلي كه آيهٴ سورهٴ «محمّد» فرمود ﴿وَأَنَّ الْكَافِرِينَ لاَ مَوْلَي لَهُمْ﴾[12] خب وقتي اينها در تحت سرپرستي ذات اقدس الهي نباشند، به حال خود رها ميشوند ديگر. از نظر مبدأ قابلي هم كه اينها پناه نبردند به جايي. به كسي توكل نكردند به كسي ايمان نياوردند. براساس نقص مبدأ قابلي و سلب توفيق از ناحيهٴ مبدأ فاعلي هر چه دامنگير اينها ميشود، مصيبت است.
انتظار مسلمانان براي تعذيب منافقان
لذا فرمود ﴿وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ﴾ چه چيز؟ همان كه «لن يصيبكم إلا ما كتب الله عليكم». آن را به اين صورت باز فرمود، فرمود ﴿وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَن يُصِيبَكُمُ اللّهُ بِعَذَابٍ مِنْ عِندِهِ أَوْ بِأَيْدِينَا﴾. بالأخره شما مورد تعذيب الهي هستيد. يا حوادث تلخ نظير سيل و زلزله و حوادث پيشبيني نشده دامنگيرتان ميشود يا در جبههها به دست سربازان ما كشته ميشويد و هر دو تعذيب الهي است. ﴿قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلاّ إِحْدَي الْحُسْنَيَيْنِ﴾ اما ما دربارهٴ شما ﴿وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِكُمْ أَن يُصِيبَكُمُ اللّهُ﴾ «بإحدي السيئتين». آن «إحدي السيئتين» چيست؟ يا ﴿بِعَذَابٍ مِنْ عِندِهِ﴾ نظير آنچه كه دربارهٴ قارون آمده ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الأرْضَ﴾[13] و فرعون و امثال ذلك كه ﴿فَأَخَذْنَاهُ وَجُنُودَهُ فَنَبَذْنَاهُمْ فِي الْيَمِّ﴾[14] اينها همه را گرفتيم و ريختيم در دريا. يا نه، ﴿بِأَيْدِينَا﴾ جنگي شروع ميشود با دست ما ذات اقدس الهي شما را عذاب ميكند. اين همان است كه در آيات ديگر فرمود ﴿قَاتِلُوهُمْ يُعَذِّبْهُمُ اللّهُ بِأَيْدِيكُمْ﴾[15] خدا ميخواهد با دست شما آنها را عذاب بكند، آن وقت شما ميشويد «يد الله». ﴿أَوْ بِأَيْدِينَا﴾. اين «فتربص» امر تهديد است. منتظر باشيد امر تهديد است. ﴿إِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ﴾ ما منتظريم وعدهٴ الهي دربارهٴ ما به عنوان ﴿إِحْدَي الْحُسْنَيَيْنِ﴾ پديد بيايد و دربارهٴ شما به عنوان «إحدي السيئتين» حاصل بشود. شما هم منتظر باشيد ﴿فَتَرَبَّصُوا إِنَّا مَعَكُمْ مُتَرَبِّصُونَ﴾. اين نظير ﴿لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ﴾[16] است. اين ديگر آن فصل الخطاب است اكنون كه حجت در شما اثر نميكند ﴿لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ﴾. «لكم تربصكم و انتظاركم و لنا تربصنا و انتظارنا». ما منتظر وعدهايم ﴿إِحْدَي الْحُسْنَيَيْنِ﴾، شما هم منتظر وعيديد «إحدي السيئتين».
«و الحمد لله رب العالمين»