80/08/16
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 47 الی 49
﴿لَوْ خَرَجُوا فِيكُمْ مَا زَادُوكُمْ إِلاّ خَبَالاً وَلَأَوْضَعُوا خِلاَلَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ وَفِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ﴾(47)﴿لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِن قَبْلُ وَقَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ حَتَّي جَاءَ الْحَقُّ وَظَهَرَ أَمْرُ اللّهِ وَهُمْ كَارِهُونَ﴾(48)﴿وَمِنْهُم مَن يَقُولُ ائْذَن لِي وَلاَ تَفْتِنِّي أَلاَ فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ﴾(49)
اهميت وچگونگي كارشني منافقان در مسائل نظامي
جريان نفاق و كارشكني منافقان در صدر اسلام مخصوصاً در مسائل نظامي آن قدر مهم بود كه ذات اقدس الهي در بسياري از آيات مخصوصاً آيات سورهٴ مباركهٴ «توبه» به تشريح وضع آنها پرداخت؛ تا سرانجام به كفر آنها تصريح كرد كه اينها كافرند و محاط به فتنه هستند از يك جهت، و محاط به جهنم هستند از جهت ديگر.
قبلاً هم آنچه مربوط به جنگ بدر بود يا جنگ احد بود اوضاع اينها را تشريح كرد. در سوره مباركه «نساء» آيهٴ 141وضع آنها را به اين صورت تبيين كرده است فرمود: ﴿الَّذِينَ يَتَرَبَّصُونَ بِكُمْ فَإِن كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللّهِ قَالُوا أَلَمْ نَكُن مَّعَكُمْ وَإِن كَانَ لِلْكَافِرِينَ نَصيبٌ قَالُوا أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَنَمْنَعْكُم مِنَ الْمُؤْمِنِينَ فَاللّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً﴾ فرمود يك عدهاي هستند كه فرصت طلباند، رابطه سرّيشان با بيگانهها محفوظ است اينها منتظر فرصتاند اگر خداوند فتحي نصيب امت اسلامي كرد، غنيمتي بردند، اينها خود را به عنوان داعيهداران اسلامي معرفي ميكنند به مسئولان نظام اسلاميميگويند به امت مسلمان ميگويند، كه ما هم با شما بوديم در اين غنيمت سهيميم ﴿قَالُوا أَلَمْ نَكُن مَّعَكُمْ﴾ ما هم در اين جبهه بوديم، در تظاهرات بوديم، در راهپيماييها بوديم و مانند آن.
و اگر قضا و قدر الهي براي آزمون به اين صورت تعلق گرفت كه كفار نصيبي بردند ـ درباره مسلمانها هم عنوان فتح آمده هم بيان مبدأ فاعلي فتح كه خداست فرمود ﴿فَإِن كَانَ لَكُمْ فَتْحٌ مِنَ اللّهِ﴾ ولي درباره كفار نه سخن از فتح است نه بيان مبدأ فاعلي، نفرمود: اگر فتحي از طرف خدا نصيب كفار شد چون هرگز كافر فاتح نخواهد بود به قرينه ذيل آيه كه فرمود: ﴿وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً﴾، لذا مبدأ فاعلياش ياد نشده و بهرهاي هم كه نصيب كفار ميشود فتح نيست لذا فرمود: ﴿وَإِن كَانَ لِلْكَافِرِينَ نَصيبٌ﴾، خب اين دو تفاوت وقتي كفار مثلاً پيروز بشوند، همين منافقين به كفار ميگويند ﴿أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَيْكُمْ وَنَمْنَعْكُم مِنَ الْمُؤْمِنِينَ﴾ ما شما را حفظ كرديم خبرها را به شما گزارش داديم و عليهشان كارها را خنثي كرديم و نگذاشتيم كه مؤمنين عليه شما تلاش و كوشش بكنند و فاتح بشوند، پس ما هم در آن غنيمت شما سهيميم بالأخره.
اينها كه ذولسانيين و ذووجهين هستند وضعشان به اين صورت است، آنگاه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿فَاللّهُ يَحْكُمُ بَيْنَكُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ﴾ و بعد هم اعلام كرد كه شما به هر تلاش و كوششي دست بزنيد بدانيد كه كافر پيروز نخواهد شد ﴿وَلَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً﴾[1] ، اينها را در آيهٴ 141 سورهٴ مباركهٴ «نساء» وضعش قبلاً روشن شد، بيان كرديم.
در خصوص اين جريان سورهٴ «توبه» مؤمنين را با اوصاف خاص ذكر فرمود بعد در پايانش فرمود: ﴿وَاللّهُ عَلِيمٌ بِالمُتَّقِينَ﴾، كه بحثش در نوبت ديروز گذشت آيهٴ 44 همين سوره.
تشريح رفتار و كردار منافقان از سوي خداي سبحان
بعد پرداخت به تبيين آداب و رفتار و كردار منافقين، و در پايان آيهٴ 47 فرمود: ﴿وَاللَّهُ عَلِيمٌ بِالظَّالِمِينَ﴾، از اين به بعد كمكم از ظلم به كفر اينها ميرسد كه اينها كافرند، بعد هم به حكم كلامي اينها ميرسد كه حكم كفار محدود بودن و محاط بودن به دوزخ است.
فرمود ﴿لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِن قَبْلُ﴾ در جنگ حنين اينچنين بود در جنگ احد اينچنين بود، ﴿وَقَلَّبُوا لَكَ الْأُمُورَ﴾ تنها مشكلشان با امت اسلامي نبود اينها با تو كار داشتند خواستند كار را عليه تو تمام بكنند، تا اينكه امر خدا آمد و حق ظاهر شد و اينها كراهت داشتند از ظهور حق و پيروزي حق .
و از همين گروه هم قبلاً ياد كرد كه ﴿إِنَّمَا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ لاَيُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ﴾ اينها نه به خدا معتقدند نه به قيامت.
بعد فرمود: ﴿وَمِنْهُم مَن يَقُولُ ائْذَن لِي وَلاَ تَفْتِنِّي﴾ بعضيها هستند كه صريحاً از تو اذن ميخواهند كه به جبهه نيايند و بمانند و حرفشان اين است بهانهاي هم ميآورند، ميگويند ما را گرفتار فتنه نكنيد. در شرح نزول اين آيه گفتهاند كه بعضي از سران نفاق به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) گفتند اگر ما بياييم آن سرزمين افراد سفيدرويي را مثلاً، زنهاي رومي هم را ببينيم ممكن است كه به گناه بيفتيم بهتر است كه ما در جنگ شركت نكنيم بعضي اينچنين گفتند؛ برخي گفتند نه ما گرفتار عائله ايم وسرپرستي اينها به عهده ماست، اگر به جبهه برويم اينها بيسرپرست ميشوند ما را در فتنه قرار نده اين بهانههاي بيجا.
لذا از حضرت اذن خواستند و وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم به اينها اذن داد و ديگر عتابي هم در اينجا نيامد براي اينكه خوب شد اينها نيامدند، اصلاً اينها اگر هم به جبهه ميآمدند همان ﴿ لَأَوْضَعُوا خِلاَلَكُمْ يَبْغُونَكُمُ الْفِتْنَةَ﴾ بود ﴿مَا زَادُوكُمْ إِلاّ خَبَالاً﴾ بود ﴿وَفِيكُمْ سَمَّاعُونَ لَهُمْ﴾ بود و مانند اين. لذا در اينجا هيچ سخن در اين نيست كه چرا اذن دادي ميخواستي صبر كني نه اين طور نبود به اينها پرداخت فرمود:
خوف منافقان از فتنه و سقوط آنان در فتنه
اينها كه بهانه ميگيرند ميگويند مبادا عائله ما بيسرپرست بشوند و مشكلات خانوادگي پيش بيايد مضطر بشويم، به فتنه آلوده بشويم يا اگر به جبهه برويم در آن فضاي روميها به گناه آلوده بشويم اينها به بهانه فتنه هم اكنون در فتنه غوطهورند ﴿أَلاَ فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا﴾، يك بيان نوراني از اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) است كه ميفرمايد «الناس من خوف الذل في الذل» بعضيها ميترسند كه ذليل بشوند براي اينكه مبادا ذليل بشوند، به استقبال ذلت ميروند ميگويند اگر ما مثلاً با اين ابر قدرت درافتيم ما را ذليل ميكند مبادا ذليل بشوند هم اكنون در ذلت فرو ميروند «الناس من خوف الذل متعجلوا الذل» اين در مستدرك نهج البلاغه است نه در خود نهج البلاغه از بيانات نوراني آن حضرت است.
خب، مثل اينكه يك انسان بخيل براي اينكه فقير نشود فقيرانه زندگي ميكند، امساك ميكند، خودش را به زحمت مياندازد، عائلهاش را به زحمت مياندازد براي اينكه فقير نشود از خوف فقر به استقبال فقر ميرود يك زندگي فقيرانه خسيسانه را استقبال ميكند. اينها هم از خوف فتنه در فتنه ميافتند، لكن اينها جهل علمي ندارند اينها واقعاً در فتنهاند نه اينكه مبادا به فتنه مبتلا بشوند آن بهانه است همين بهانهجويي اينها فتنه است براي اينكه از يك واجب مسلّم الهي اينها تمرّد كردند ﴿أَلاَ فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا﴾ خب، در برابر حكم خدا ايستادند در برابر رسول خدا(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ايستادند خودش فتنه است همينها هستند كه به جاي ﴿ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ﴾ ابتغاي فتنه داشتند ﴿لَقَدِ ابْتَغَوُا الْفِتْنَةَ مِن قَبْلُ﴾ در حالي كه آن فضا فضاي ﴿ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ﴾ است پس اينها در فتنهاند وقتي در اين چاه فتنه باشند محاط فتنهاند اين فتنه همان خطيئه و گناهي است كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» وضعش را مشخص فرمود، فرمود: آيهٴ 81 سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين بود ﴿بَلَي مَنْ كَسَبَ سَيِّئَةً وَأَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ فَأُولئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ﴾ پس اينها در فتنه فرو رفتند احاطت بهم الفتنه و اين فتنه هم خطيئه و معصيت است پس ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُه﴾ و درون اين فتنه و درون اين خطيئه همان جهنم است پس «احاطت بهم النار» ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ﴾ براساس اين تحليل اينها در دنيا در چاه فتنهاند در آخرت در ويل آتش پس در هر دو حال محاطاند و فتنه دنيا محيط است، خطيئه دنيا محيط است و جهنم آخرت هم محيط پس اينهايي كه ﴿أَلاَ فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا﴾ يعني ﴿احاطت بهم الفتنه﴾ چون فتنه خطيئه و معصيت است پس ﴿أَحَاطَتْ بِهِ خَطِيئَتُهُ﴾ چون اين فتنه و اين خطيئه باعث ورود در جهنم است و اين فتنه محيط است و اين خطيئه محيط است، پس«احاطت بهم النار»، ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ﴾ پس اول ظلم بود بعد كراهت اينها از پيشرفت اسلام بود، بعد كفر اينها و احاطه خطيئه اينها بود، بعد احاطه جهنم؛ احاطه فعلي جهنم بر منافقان
در جريان احاطه جهنم آيات دو طائفهاند، يك طايفه اين است كه در قيامت جهنم محيط اينهاست كه مقيد است؛ طايفه ديگر مطلق است نظير همين آيه محل بحث كه فرمود: ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ﴾، ظاهر اين آيه اين است كه هم اكنون هم محيط است، چون بالأخره مشتق اگر اختلافي است كه آيا مجاز است يا نه، در «من قضي عنه المبدأ» محل اختلاف است وگرنه در اينكه در «ما يأتي» مجاز است كسي اختلاف نكرده استعمال مشتق در «من يتلبس بالمبدأ في ما بعد» اين در كل مجاز است و بدون قرينه هم ذكر نميشود، اگر اختلافي هست كه آيا مجاز است يا حقيقت، درباره «من قضي عنه المبدأ» است. پس يك مورد اتفاق دارد، اتفاق مثبت، يك مورد اختلاف دارد، يك مورد اتفاق منفي درباره مشتق همين سه حرف است؛ آن مورد اتفاق مثبت اين است كه كسي كه بالفعل متلبس باشد به مبدأ؛ عالم، كاتب، قائم به كسي ميگويند كه هم اكنون اين مبادي را داراست. اطلاق عالم و قائم و كاتب بركسي كه بالفعل متلبس مبدأ است، اين حقيقت است عند الكلّ، اطلاق مشتق نسبت به كسي كه «انقضي عنه المبدأ»، اين محل اختلاف است كسي كه قبلاً قائم بود الآن نيست، قبلاً عالم بود الآن نيست، اطلاق مشتق بر كسي كه «انقضي عنه المبدا» آيا حق است يا مجازمعلوم نيست اما يك اتفاق منفي هم هست و آن اين است كه اطلاق مشتق بر كسي كه بعداً متلبس مبدا ميشود اين عند الكل مجاز است ديگر، وقتي مجاز شد بدون قرينه استعمال نميشود، اين «محيطة» مشتق است فرمود ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ﴾ اگر هماكنون اين كفار محاط جهنم باشند و جهنم متلبس باشد به اين احاطه، بالفعل اطلاق محيط بر جهنم ميشود حقيقت ولي اگر جهنم الآن محيط نباشد بعداً محيط بشود كه اين مشتق را ما اطلاق بكنيم بر ذاتي كه متلبس ميشود به مبدا «في ما بعد» اين قرينه ميخواهد و در آيه قرينهاي اقامه نشده به اينكه جهنم در قيامت به اينها احاطه دارد.
امكان رويت عكس عذاب جهنميان در دنيا
لذا اگر كسي به جايي رسيده باشد كه ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيم﴾[2] هماكنون ميبيند يك عده در آتش ميلولند جايشان را ميبينند اگر وجود مبارك امام سجاد(سلام الله عليه) در جريان مشعر و منا آنجا كه فرمود: «ما اكثر الضجيج واقل الحجيج»[3] و خيليها را نشان داد جايشان را هم ميتوانند همين الآن ببينند اگر كسي الآن به جايي برسد كه ﴿كَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْيَقِينِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِيم﴾ يعني هماكنون جهنم را ببيند نه اينكه بعد از مرگ، بعد از مرگ كه خب كفار هم ميبينند ميگويند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾[4] ديدن جهنم بعد از مرگ كه كمال نيست او را به كافر هم نشان ميدهند ميگويند ﴿أَفَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾[5] آنها هم ميگويند بله ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ اين براي مؤمنين است.
«خود هنر آن داد كه ديد آتش عيان نه كپ دلّ علي النار الدخان»
يك وقت يك نفر حكيمانه حرف ميزند، متكلمانه حرف ميزند، محدثانه حرف ميزند، فقيهانه حرف ميزند، دليل ميآورد كه جهنم هست اين گپ ميزند، بله جهنم يقيناً هست يك عده را هم ميسوزاند اما اگر مردي الآن ببين آن كه وعده داد گفت: الآن ببين. «خود هنر آن داد كه ديد آتش عيان» بقيه گپ است «نه كپ دلّ عَلي النار الدخان»
آنكه ميگويد من دودش را ميبينم پس خودش هست، تازه دارد گپ ميزند چه رسد به كسي كه برهان اقامه ميكند. بله خدا عادل هست، حكيم هست، ظالمين را به جهنم ميبرد وعده قرآن حق است، همه اينها حق است اما همه اينها مفهوم است، همه اينها محصول ذهن است. تا آدم به آن وجود عيني برسد طول ميكشد. حالا اگر كسي به آنجا رسيد ميبيند كه چه كسي دارد ميسوزد، چه كسي دارد فرياد ميزند اين چنين نيست كه اين مشتق استعمال شده باشد درعمايتلبسوا بالمبدء بعده» كه معنا اين باشد كه «و ان جهنم يوم القيامة محيطة بالكافرين» بالأخره قرينه ميخواهد.
پرسش ...
پاسخ: جهنم همان جهنم است كه در مقابل جنت است ديگر.
پرسش ...
پاسخ: بله حالا آيه را بخوانيم تا معلوم شود اينها از سنخ مثبتين هستند وقتي از سنخ مثبتين شدند ديگر جا براي تقييد نيست.
پرسش ...
پاسخ: نه اينها چون از سنخ مثبتين هستند اگر طبق بيان نوراني امام رضا(سلام الله عليه) از ائمه(عليهم السلام) ديگر هم رسيده است كه فرمود «از ما نيست كسي كه بگويد جهنم و بهشت الآن خلق نشده و بعداً خلق ميشود» جهنم الآن خلق شده، بهشت الآن خلق شده، الآن موجودند «ليس منا» كسي كه بگويد جهنم و بهشت بعداً خلق ميشوند.خب، اينكه روايت فراوان دارد كه جهنم الآن هست بهشت الآن هست، آيات فراواني هم دارد كه ﴿أُعِدَّتْ لِلْكَافِرِينَ﴾[6] يعني آماده است، چه اينكه بهشت ﴿أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ﴾[7] همهشان آمادهاند
خب، اگر بالفعل است و اگر گفتند هنر در اين است كه آن را ببينيم، بعد هم فرمود جهنم محيط به كافرين است ما چه دليل داريم كه بگوييم كه بعدها محيط به كافرين است.
پرسش ...
پاسخ: بله، چون درجاتي دارد، يا دركاتي دارد، يا مراتبي دارد يا اشخاص فرق ميكنند اينها همه مثبتاتاند هيچ كدام مقيد ديگري نيست لسان نفي ندارد تا ديگري را تقييد بكند. اين آيه كه محل بحث است در سورهٴ «توبه» دارد ﴿إِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِيطَةٌ بِالْكَافِرِين﴾ و آنچه در سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» آمده آنها هم از سنخ مثبتين هستند و نميتواند مقيد آيهٴ محل بحث باشند آيهٴ 54 و 55 سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» اين است ﴿يَسْتَعْجِلُونَكَ بِالْعَذَابِ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ ٭ يَوْمَ يَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ مِن فَوْقِهمْ وَمِن تَحْتِ أَرْجُلِهِمْ وَيَقُولُ ذُوقُوا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ اين خصوصيات گستردهاش البته مربوط به قيامت است. اما يك عده كه ﴿يَطُوفُونَ بَيْنَهَا وَبَيْنَ حَمِيمٍ آنٍ﴾[8] چرا اين طوري هستند اينهايي كه ميميرند دفعتاً ميبينند دارند ميسوزند نه اينكه دفعتاً اينها ميگذارند در جهنم برزخي.
پرسش ...
پاسخ:
بله همين الآن خواستيم همين را بگويم، اين آيه سورهٴ «نساء» هم تأييد ميكند بله اينهايي كه مال حرام ميخورند ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً﴾ البته ﴿وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيراً﴾[9] آن با «سين» «سيصلون» دركات ديگر، وضع ديگر اينها را هم دارد
اقسام متعدد بهشت و جهنم
همانطوري كه بهشت درجاتي دارد انواعي دارد اقسامي دارد جهنم هم دركاتي دارد، انواعي دارد و اقسامي دارد. بعضي از جهنمها جهنم منقولاند ﴿وَجِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنسَانُ﴾[10] خب جهنم منقول كدام است جهنم غير منقول كدام است. رواياتي كه ذيل آن آيه هست اين است كه جهنم را با چندين زنجير كشان كشان ميآورند. اين جهنم منقول كدام است. بنابراين اگر دركات متعدد است اگر جهنم متعدد است، اگر نار متعدد است هيچ دليلي ندارد كه ما همه اينها را يك جا خلاصه كنيم در آنچه كه در قيامت ظهور ميكند و در جهنم غير منقول نه ﴿وَجِيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾[11] جهنم را ميآورند. حال روايات ذيل آن آيه را ملاحظه بفرماييد كه با چه وسيلهاي جهنم را ميآورند. اين جهنم كيست يا اين جهنم چيست؟
خب،
پرسش ...
پاسخ: عيب ندارد، درست است احكام فقهي دارد ابهام دارد ولي منظور اين است كه اينها هم ميتوانند مثبتين باشند كه يكي ديگري را نفي نكند اگر ما دليلي داشتيم كه وحدت مطلوب است و يكي است و لابد ميگوييم «اعتق رقبه اعتق رقبة مؤمنه» اين مقيد آن مطلق است اما اگر هيچ دليلي نداشتيم براي وحدت مطلوب، خب اينها مثبتاناند هر دو معتبر باشند. هم اصل رقبه هم «رقبه مؤمنه»، رقبه مؤمنه درجه ديگري است، اصل رقبه درجه ديگري است.اگر ما دليلي داشتيم براي وحدت شخصي، تعددي در كار نبود، مراتبي در كار نبود و امثال ذلك، خب جا براي تقييد بود اما اگر ظاهر بعضي از آيات دو قسم است جهنم منقول، جهنم غير منقول، اگر ظاهر بعضي از آيات اين است كه گناهي كه انسان انجام ميدهد هماكنون در درونش آتش است و بعداً هم يك آتشي ديگري در انتظار اوست همين آيه سورهٴ «نساء» از دو آتش خبر ميدهد ﴿الَّذِينَ يَأْكُلُونَ أَمْوَالَ الْيَتَامَي ظُلْماً إِنَّمَا يَأْكُلُونَ فِي بُطُونِهِمْ نَاراً﴾ اين يك، ﴿وَسَيَصْلَوْنَ سَعِيراً﴾[12] اين دو خب چه دليلي داريم براي اينكه بگويم الا و لابد اينها واحد شخصي است و الا و لابد در قيامت ظهور ميكند. اين طور نيست منتها آدمي كه خواب است، آدمي كه مغميعليه است و مخمور است احساس نميكند وقتي به هوش آمد يا بيدار شد احساس ميكند اين مرگ ظرف ظهور عذاب است نه حدوث عذاب، يك عدهاي دارند ميسوزند و احساس نميكنند خب.
تبهكاران هيزم و آتشزنهٴ جهنم
پرسش ...
پاسخ: خب حالا آن براي مرحله كاملهاش است، دركه كاملهاش است. حالا شما نگاه كنيد در آن بحثهاي قبلي هم مشابهاش را داشتيم. يك جايي را كه ميخواهند سوخت و سوز راه بيندازند چه كار ميكنند مثلاً همين كارخانه ذوب آهن، كارخانه فولاد اينها چه كار ميكنند، يك كورهاي دارند بعد آن مواد اوليه سوخت و سوز را كه ذغال سنگ است ميآورند بعد آن مواد انفجاري تي.ان.تي را ميآورند بعد آن چيزي را كه ميخواهند آب بكنند مياندازند در آن. اين كار كوره است، آن ذغال سنگها را ميآورند، اين مواد تي.ان.تي را ميآورند بعد چيزي را درونش سرخ ميكنند. همه اينها را قرآن كريم درباره انسانها و سران كفر گفته است فرموده جهنم كه هيزم دارد هيزم جهنم همين ظالميناند ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾[13] قاسط كسي كه اهل قَسط است. قَسط هم يعني ظلم. برخلاف مقسط كه اهل قسط است يعني عدل. قاسطين و مارقين و ناكثين همانها بودند. قاسطين يعني ظالمين ﴿وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾ كساني كه سنشان گذشته ميدانند الآن در روستاها هم همين طور است بالأخره اين هيزم را كه آوردند در آن اجاق ميخواهند مشتعل كنند، يا آن تنور مشتعل كنند، چوبي كه قبلاً شعلهور بود آتش داشت نگه ميدارند به نام آتشگيره كه با آن آتش اينها را ميگيرونند آنها را ميگويند وقود «وقود» يعني «ما توقد به النار» فرمود يك عده وقود جهنم هستند اين سران ستم هستند مثل آلفرعون كه «هم وقود النار» ﴿فَاتَّقُوْا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾[14] بعد هم آن ناس را مشخص كرد فرمود ﴿كَدَأْبِ آلَفِرْعَوْنَ﴾[15] در دو جاي قرآن مشخص كرد كه اين گونه آتش زنها آتشگيرهها اين سران استكبار هستند.
پس آن هيزمها را با اين «وقود» كه «به توقد النار» ميگيرونند و اين تنور را داغ ميكنند بعد يك عده اي را مياندازند درونش ﴿ثُمَّ فِي النَّارِ يُسْجَرُونَ﴾[16] خب هر سه گروه شده انسان يعني آن ذغال سنگش انسان است، آن آتشگيرهاش هم انسان است، اين موادي كه ميخواهند داغش كنند اين هم انسان است. خب اگر اينها همواره اينجا هستند خب چرا با خودشان آتش حمل نكنند؟ اين است كه ما برهاني نداريم بر وحدت مطلوب تا بگوييم آيهٴ 49 سورهٴ مباركهٴ «توبه» كه محل بحث است تقييد ميشود به آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «عنكبوت» يعني آيهٴ 55 سورهٴ «عنكبوت» دارد كه ﴿وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ﴾ چه زماني ﴿ يَوْمَ يَغْشَاهُمُ الْعَذَابُ مِن فَوْقِهمْ﴾ آن هم درست است اين هم مرحله ضعيفهاش درست است، آن هم مرحله قويهاش درست است. دليلي بر وحدت مطلوب نداريم تا باعث تقييد آن مطلق باشد.
توصيف دو گروه معذور از جهاد
خب، و اما اينكه گاهي سؤال ميشود نرفتن به جبهه و قاعد بودن و متخلف بودن نظير كودكان وسالمندان اين نقص است؟ نهخير ذات اقدس الهي مشخص فرمود، فرمود اينها دو گروهاند يك عده هستند كه سالمندند و مريضاند اينها نيتشان خالص است، برابر نيتشان اجر ميگيرند يا معذورند، گناهي در نامه عملشان نوشته نميشود، يك عده كساني هستند كه اهل رزم و جبههاند اما نه بيتالمال شما جوابگوي تأمين هزينه جنگي اينهاست نه خود آنها چيزي دارند، اينها كساني هستند ﴿وَأَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ يَجِدُوا مَا يُنفِقُونَ﴾ اينها كسانياند كه وقتي آمدند، به شما عرض كردند كه ما را تجهيز كنيد شما هم فرموديد بيتالمال در اختيار ما نيست براي اعزام شما ﴿أَعْيُنُهُمْ تَفِيضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً﴾ تمام اين چشمشان را اشك ميگيرد، كه چرا نميتوانند بروند به جبهه اينها هم جزء قاعديناند اينها اجر دارند اينها هم ميگويند ﴿فَاكْتُبْنَا مَعَ الشَّاهِدِينَ﴾[17] اينها را هم ذكر كرده است.
يك عده هستند كه ﴿رَضُوا بِأَن يَكُونُوا مَعَ الْخَوَالِفِ﴾[18] اين ﴿قِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِينَ﴾[19] براي اين گروه است كه نه تنها ثواب نميبرند بلكه عقاب هم اينها را تعقيب ميكند.
بيان دو نكته تفسيري در آيات محل بحث
مطلب ديگر اينكه خطابهاي قرآني متعدد است از ﴿يَا أيُّهَا النَّاسُ﴾[20] شروع ميشود تا ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ﴾[21] پنج، شش نوع خطاب در قرآن كريم هست هر جا يك مصلحت خاص دارد حالا چطور نسبت به منافقين معالواسطه شده اينجا «قل» گفته نشده از باب «اياك اعني واسمعي يا جاره» شده برابر مقتضاي حكمت و مصلحت وضع و امثال ذلك است.
درباره ﴿اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِينَ﴾ چندين احتمال است كه قائل كيست آيا پيغمبر است يا مَلَك است يا نه، خودشان از درون خودشان يك گويندهاي اينها را وادار ميكند كه شما مگر بيكاريد كه جبهه ميرويد خودشان با خودشان ميگويند يا خودشان به يكديگر ميگويند ﴿قِيلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِينَ﴾.
ولي اگر وجود مقدس پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به آنها گفته باشد، اين يك تحقير و توهيني را هم در ضمن به همراه دارد يك اذن تحقيرآميزي است كه به اين صورت است،
«و الحمد لله رب العالين»