درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

80/07/22

بسم الله الرحمن الرحیم

 


موضوع: تفسیر/سوره توبه/آیه 39 الی 40

 

﴿إِلَّا تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذَاباً أَلِيماً وَيَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ وَلاَ تَضُرُّوهُ شَيْئاً وَاللّهُ عَلَي كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ﴾(39)﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَتَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلي وَكَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ﴾(40)

 

تهديد خداي سبحان نسبت به ترك‌كنندگان بسيج نظامي

بعد از اينكه مؤمنين را به نفر و بسيج دعوت كرد، چون كتاب آسماني هم مبشر است هم منذر هم بشير است و هم نذير هم رحمت الهي را بازگو مي‌كند و هم عذابش را تذكر مي‌دهد تا مؤمن بين خوف و رجا به سر ببرد. فرمود اگر شما نفر نكرديد خدا، هم اسلام را پيروز مي‌كند هم دشمنان را سركوب مي‌كند و هم شما را عذاب مي‌كند ﴿إِلَّا تَنْفِرُوا يُعَذِّبْكُمْ عَذَاباً أَلِيماً﴾ و اين‌چنين نيست كه به جاي شما كسي را نياورد ﴿وَيَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ﴾ گاهي مي‌فرمايد: ﴿إِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم﴾[1] گاهي ﴿ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم﴾ را ذكر نمي‌كند مي‌فرمايد: ﴿يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ﴾ آن قومي ‌كه بعد خواهند آمد مغاير شما هستند، مماثل شما نيستند شما اهل نفر نيستيد آنها مغاير شما هستند اهل نفرند زيرا اگر آنها هم اهل بسيج نباشند مي‌شوند مثل شما نه غير شما. اين كلمه غير نشانه آن است كه آن قومي‌ كه مي‌آيد فكرش، رفتارش، گفتارش، كردارش مغاير با شماست نه اينكه غير شماست؛ يعني شما عربيد آنها عجم يا شما از اين قبيله‌ايد آنها از قبيله ديگر. معلوم مي‌شود اين ديگر روشن است. اين ديگر معلوم است قومي‌ كه مي‌آيد غير از شماست اين ديگر گفتن نمي‌خواهد اين ديگر وحي نازل كردن نمي‌خواهد. اگر خداوند زيد را ببرد عمرو را بياورد يقيناً عمرو غير از زيد است. غير شخصي كه مراد نيست بلكه غير شخصيتي مراد است؛ يعني هر فكري كه شما داريد و باطل است آنها اين فكرهاي باطل را ندارند. شما اهل نفر و اعزام نيستيد آنها غير شما هستند، شما اهل اطاعت نيستيد آنها غير شما هستند. بنابراين اينكه فرمود: ﴿يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ﴾[2] يعني قومي‌ كه عقيدهٴ آنها، رفتار و گفتار آنها مغاير با رفتار و گفتار شماست و همين معنا را در آن آيه ديگر به صورت باز و روشن بيان فرمود: ﴿إِن تَتَوَلَّوْا يَسْتَبْدِلْ قَوْماً غَيْرَكُمْ ثُمَّ لاَ يَكُونُوا أَمْثَالَكُم﴾.

ناتواني تبهكاران از آسيب رساندن به دين الهي و پيامبر اسلام

و از اينكه مي‌فرمايد: ﴿وَلاَ تَضُرُّوهُ شَيْئاً﴾ يعني دين خدا و پيغمبر خدا را نمي‌توانيد آسيب برسانيد با اين عدم همكاري و هماهنگي‌تان نمي‌توانيد آسيبي به دين برسانيد چون؛ ﴿وَاللّهُ عَلَي كُلِّ شَيْ‌ءٍ قَدِيرٌ﴾ .

در تبيين اين معنا كه چگونه شما به دين و پيغمبر آسيب نمي‌رسانيد، فرمود از سخت‌ترين حالتهايي كه به پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آليه و سلّم) گذشت همان وقتي بود كه اجماع و اتفاق قبايل عرب بر اعدام آن حضرت بود، درجريان ليلة المبيت و حضرت هم مكه را به قصد مدينه ترك كرد و تنها ماند. بعد هم آمده در غار به حسب ظاهر جاي خوبي بود براي دستگيري او. مشركين مي‌توانستند بدون خونريزي او را دستگير كنند. هيچ كسي هم نبود. فرمود اگر شما او را ياري نكنيد يقيناً خدا ياري مي‌كند براي اينكه در سخت‌ترين حالت او را ياري كرد و قدرتش هم كه مطلق است ﴿فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ﴾ چه وقت ﴿نَصَرَهُ اللّهُ﴾ و چه طور ﴿نَصَرَهُ اللّهُ﴾.

يادآوري نصرت پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) توسط خداوند در ليلةالمبيت

در بيان چه وقت در قسمتهاي قبل اشاره شد كه اين سه تا «اذ» ظرف نصرت است منتها اين سه تا «اذ» ناظر بحث غار است و در طول هم يكي اينكه ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ اما ﴿ثَانِيَ اثْنَيْنِ﴾ اين قيد ﴿ثَانِيَ اثْنَيْنِ﴾ اگر نبود همان جريان هجرت را كه از مكه حضرت بيرون آمد را مي‌رساند اما اين كلمه ﴿ثَانِيَ اثْنَيْنِ﴾ ناظر بر غار است كه حضرت ﴿ثَانِيَ اثْنَيْنِ﴾ است يعني دو نفر كه هستند حضرت يكي از آنهاست. يكي از آن دو نفر حضرت است.

خب، ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ﴾ يعني نصرت خداوند نسبت به وجود مبارك پيغمبر در غار بود آن وقت كه ﴿ثَانِيَ اثْنَيْنِ﴾ بود. غار هم سه مرحله دارد؛ يكي طليعه ورود، يكي احساس خطر، يكي دعوت به آرامش. در هر سه حال زمينه است براي نزول نصرت ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ﴾ اين طليعه غار ﴿إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ﴾ يك وقت است اين‌ها در راه‌اند ﴿ثَانِيَ اثْنَيْنِ﴾ هستند و راه براي فرار هست كه اگر احساس خطر كردند كه دشمن از راهي مي‌آيد آنها از راه ديگر بروند اما فرمود اين ﴿ثَانِيَ اثْنَيْنِ﴾ بودن اينها هم در غار است كه دستگيري آنها خيلي آسان است هيچ دفاعي هم براي اينها نيست ﴿إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ﴾ وقتي هم كه در غار بودند كم كم احساس كردند كه اين قبايل عرب در تعقيب اينها تا به دامنه غار آمدند، به نزديكي غار هم آمدند اين را هم احساس كردند. ديگر اين شد شدّت خطر؛ در قرآن كريم صابران را كه مي‌ستايد مي‌فرمايد اينها در حال خطر صابرند ﴿الصَّابِرِينَ فِي الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ وَحِينَ الْبَأْسِ﴾[3] صابر در ضراء؛ مثل كسي كه در جبهه جنگ صابر است اما وقتي كسي در خاكريز اول باشد، خط حمله باشد، خط‌شكن باشد حمله و تهاجم هم شروع بشود اين ﴿حِينَ الْبَأْسِ﴾ است لذا قرآن مي‌فرمايد نه اينها اينها صابر در ضراء هستند صابر در بأساء هستند صابر در ﴿حِينَ الْبَأْسِ﴾ هم هستند. آن كسي كه اهل جبهه نيست توفيق صبر را ندارد. آن كسي كه اهل جبهه است در جبهه جنگ است، آن صابر در بأساء است. كسي كه در خط مقدم است، خط‌شكن است، در خاكريز اول است در حين حمله اين صابر ﴿حِينَ الْبَأْسِ﴾ است. وقتي وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آليه و سلّم) با همراهشان در غار مستقر شدند، و به تعقيب آنها مشركين حركت كردند تا به دم غار آمدند اين شده ﴿حِينَ الْبَأْسِ﴾.

دلداري پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) نسبت به همراه خويش در غار

در چنين حالتي ذات اقدس الهي پيغمبر را ياري كرد و آن ياري خدا به پيغمبر باعث شد كه وجود مبارك پيغمبر در كمال طمأنينه نه تنها خود مشكلي نداشت و مضطرب نبود به همراهشان هم دلداري دادند. تسلّي دادند. تسلي، سلوت يعني آرامش، تسليت يعني آرامش دادن ﴿إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ﴾ به او فرمود كه محزون نباش بعضي خواستند بگويند كه اين گوينده ابابكر است و به پيغمبر (صلي الله عليه و آليه و سلّم) دلداري داد، تسلي داد ﴿لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾ و اين نه با قبل اين جمله هماهنگ است نه با بعد هماهنگ است نه با سنت وسيرت پيغمبر (صلي الله عليه و آليه و سلّم) هماهنگ است نه با حالت ابابكر هماهنگ است. فرمود اين آيه در صدد بيان اين است كه مشركين نمي‌توانند به پيغمبر آسيب برسانند و ذات اقدس الهي هم پيغمبرش را ياري مي‌كند.

صدر و ساقه اين آيه و آيه قبل درباره حفظ دين و حفظ پيغمبر و اينهاست سخن از ابابكر نيست. فرمود: ﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ﴾ اين دو تا ضمير كه به پيغمبر بر مي‌گردد ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ﴾ اين ضمير هم كه به پيغمبر بر مي‌گردد. ثاني پيغمبر است ﴿ثَانِيَ اثْنَيْنِ﴾، ﴿إِذْ يَقُولُ﴾ ديگر نمي‌تواند دفعتاً‌ به ابابكر برگردد در حالي كه سخن از ابي‌بكر نبود، سخن صاحب هم نبود، صحبت از صاحب بعد مي‌آيد. پس اين ضمير ﴿يَقُولُ﴾ هم به پيغمبر (صلي الله عليه و آليه و سلّم) بر مي‌گردد. اوست كه هراس ندارد، اوست كه در اثر نزول سكينه الهي از ترس محفوظ است، اوست كه همسفرش را از حزن نهي مي‌كند ﴿لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾.

اختصاص وحي تشريعي به پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم) و نزول وحي غيرتشريعي بر اولياي الهي

خب، در چنين فضايي ذات اقدس الهي پيغمبر خود را ياري كرد. ياري كردنش به اين است كه ﴿فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ﴾ خداوند آن فيض را آن آرامش را بر پيغمبر نازل كرده است. اين هم يك وحي است؛ وحي الهي گاهي به انديشه‌ها برمي‌گردد گاهي به انگيزه‌ها بر مي‌گردد. آنچه به انديشه برمي‌گردد اگر تشريع باشد مخصوص پيغمبر است و احدي در آن سهم ندارد كه چه حلال است و چه حرام؛ آنچه كه به شريعت بر مي‌گردد و آنچه كه به علم غيب برميگردد به شريعت برنمي‌گردد به ملاحم برميگردد به معارف بر مي‌گردد، اين مخصوص پيغمبر (صلي الله عليه و آليه و سلّم) نيست؛ هم براي پيغمبر است و هم براي ائمه (عليهم الصلاة و عليهم السلام).

رسالت، شريعت، اينها مخصوص پيغمبر (صلي الله عليه و آليه و سلّم) است و با رحلت آن حضرت هم تمام شده است. وجود مبارك اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) بعد از رحلت پيغمبر (صلي الله عليه و آليه و سلّم) فرمود: «لقد إنقطع بموتك ما لم ينقطع بموت غيرك»[4] يعني با مرگ شما چيزي قطع شد كه با مرگ هيچ كس قطع نمي‌شد. وحي تشريعي كه مربوط به دين است به وسيله پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آليه و سلّم) به مرحله كمال و تمام رسيده است ديگر حكمي‌ نازل نخواهد شد. اما وحيهاي تسديدي ، تأييدي، انبايي، مربوط به اخبار غيب و مانند آن الي يوم القيامه است. آنچه به انديشه برمي‌گردد همين دو حكم است. گاهي هم سخن از علم غيب نيست سخن از معارف علمي‌ ديگر است اين هم ممكن است نصيب اولياي الهي بشود كه اين به شريعت برنمي‌گردد يك، از سنخ اخبار غيب هم نيست دو، بلكه از سنخ علوم است اينها را هم ممكن است ذات اقدس الهي بهره عالمان دين بكند و خيليها هم هستند كه بالأخره يك چيزهائي نصيبشان مي‌شود اين نوآوريها همه به همين جهت برمي‌گردد كه مطلبي را كسي مي‌فهمد انسان سالمي‌ است كه ظرفيت اين را دارد شايستگي اين را دارد كه يك مطلبي را بفهد كه منظور از اين حديث چيست از اين روايت چيست، از اين آيه چيست؛ پيشرفت علوم هم به همين چيزهاست اينها به انديشه برمي‌گردد.

نزول وحي انگيزه‌اي بر مؤمنان

يك مقدار از وحي به انگيزه برمي‌گردد كه ما بايد چكار بكنيم راه معلوم است هر دو طرفش هم صحيح است حلال است گاهي مي‌بينيد انسان مشورت مي‌كند به جايي نمي‌رسد به دنبال استخاره است استخاره هم ميانه مي‌آيد بالأخره راه مشخص نيست و انسان هم مي‌خواهد يك كار را انجام بدهد و از عاقبت كار هم خبر ندارد هر دو طرفش هم بر حسب ظاهر بي‌محذور است مي‌بينيد به يك سمت گرايش پيدا مي‌كند. اين شوق اين گرايش اين علاقه، اين وحي انگيزه‌ايست نه وحي انديشه‌اي آنكه بهرهٴ مادر حضرت موسي(سلام الله عليها) شد از همين سنخ است يعني وحي علمي‌ نبود، وحي انگيزه‌اي بود اين كار را بكن در صندوق بگذار در صندوق را هم ببند بيانداز به دريا خواهرش را هم دنبالش بفرست. اينها همه دستورات عملي است. آن هم كه بهره زنبور عسل مي‌شود از اين سنخ است ﴿أَوْحَي رَبُّكَ إِلَي النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي﴾[5] اين كار را بكن از جبل از درخت اين‌چنين بهره بگير اين‌چنين خانه بساز اين‌چنين مواد قندي را بمك، اينها كار است. اينها به گرايش برمي‌گردد قلب انسان به يك سمت مايل است همان طور كه شيطان وسوسه مي‌كند، انسان را به يك سمت متمايل مي‌كند گاهي هم فرشتگان الهي از راه الهام در دل انسان اثر مي‌گذارند. انسان به يك سمت ميل پيدا بكند. اينكه فرمود ما ترس را از او برداشتيم اينها به كارهاي علمي‌ بر نمي‌گردد اينها به كارهاي عملي بر مي‌گردد اينها به عقل عملي بر مي‌گردد. آنجايي كه جاي تصميم و اراده و اخلاص و عزم است كارهاي عمل است آنجايي كه جاي فكر و انديشه و جزم است كارهاي علمي‌ است هرچه به جزم برمي‌گردد علم است و هرچه به عزم برمي‌گردد عمل است. اينكه مي‌بينيد بعضيها مشكل علمي‌ ندارند مي‌گويند نمي‌توانيم اين كار را بكنيم درست است حق با شماست اين مطلب حق است ولي نمي‌توانم اين كار را بكنم اين راست مي‌گويد براي اينكه محور تصميم‌گيري او بسته است دست او نيست ديگري تصاحب كرده است.

پرسش:...

پاسخ: خوف عنوان انگيزه است نه انديشه ترس به كارهاي عمل برمي‌گردد.

پرسش:...

پاسخ: بسيار خب پس به انديشه برنمي‌گردد راه علمي ‌ندارد ولي انگيزه است مثلاً به كسي مي‌گويند شب در اتاقي كه يك ميت را به طور موقت گذاشته‌اند، موقت براي اينكه فردا تشييع كنند دفن كنند، شما شب كنار او بخواب اين مي‌ترسد. اين به انگيزه برمي‌گردد برهان اقامه مي‌كنيد كه اين مرده مثل اين چوب است مثل اين تخته است. خب، شما هر شب روي تخت مي‌خوابيد اين تختهاي تخته كه به تو آسيب نمي‌رساند. اين پتو اين لحاف اين متكا اينها همه‌شان جمادند چطور شب كه مي‌خوابي يك پتو رويت مي‌كشي پتو كه با تو كاري ندارد اين هم كه مرده است مثل پتو است مثل اين متكا است چرا از متكا و پتو نمي‌ترسي چرا از اين مي‌ترسي، اين مي‌گويد حق با شماست ولي مي‌ترسم. يعني چه؟ يعني آن بخش تصميم و عقل عملي ضعيف است به عهده عقل نظري، همراه او نيست كه برابر انديشه كار بكند. از اين خوفهاي وهمي‌ ما فراوان داريم. در ميدان نبرد اين‌چنين است.

نزول آرامش و نصرت الهي بر پيامبر اكرم(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

در چنين فضايي كه كسي مي‌ترسد كسي نمي‌ترسد سكينت را ذات اقدس الهي نازل مي‌كند اين وحي انگيزه‌ايست وحي عملي است نه وحي علمي‌ نه يك مطلب جديدي نازل بشود يك حكم جديدي نازل بشود. انسان آرام مي‌شود ﴿فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ﴾ بحث در نصرت پيغمبر بود آن ضمير ﴿إِلَّا تَنصُرُوهُ﴾ به پيغمبر برمي‌گشت ﴿فَقَدْ نَصَرَهُ﴾ به پيغمبر بر مي‌گشت ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ﴾ به پيغمبر برمي‌گشت ﴿ثَانِيَ﴾ خود پيغمبر بود. اين ضميرها به او برمي‌گردد ﴿فَأَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ﴾ و ضميرهاي بعدي هم كه به آن حضرت برمي‌گردد ﴿وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا﴾ خداوند پيامبرش (صلي الله عليه و آليه و سلّم) را به سپاهيان غير مرئي كمك كرد. سپاه بودند شما نمي‌ديديد.

پرسش:...

پاسخ: چون بحث درباره پيغمبر (صلي الله عليه و آليه و سلّم) است اين حالي كه آورده‌اند بايد حال آن حضرت باشد نه بيگانه، صحبت بيگانه هم كه اصلاً نبود از اين ﴿ثَانِيَ اثْنَيْنِ﴾ معلوم مي‌شود كه كسي همراه حضرت بود اين تازه طليعه صحبت ديگري است. آن‌گاه وقتي كه فرمود ﴿ثَانِيَ اثْنَيْنِ﴾ معلوم مي‌شود كه كسي حضرت را همراهي مي‌كرد؛ آن وقت جاي اين سؤال است كه در چه ظرفي؟ فرمود: ﴿إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ﴾ باز اين سؤال مطرح است كه در غار در چه مقطعي؟ فرمود آن وقتي كه احساس خطر كردند و حضرت به صاحبش گفتند ﴿لاَ تَحْزَنْ﴾.

پرسش:...

پاسخ: بله به همان دليل زيرا دليل مفرد آورد نفرمود «إذ أخرجهما» فرمود: ﴿إِذْ أَخْرَجَهُ﴾ ضمير مفرد است بعد وقتي كه حضرت خارج شد ﴿ثَانِيَ اثْنَيْنِ﴾ است اثنان كه نفرمود، فرمود: ﴿ثَانِيَ﴾ ﴿ثَانِيَ﴾ هم مفرد است. ما وقتي مي‌گوييم اول، دوم. يك وقت مي‌گوييم يك، دو. وقتي گفتيم اول دوم هر دو مفردند. اول داريم، ثاني داريم، ثالث داريم، رابع داريم، خامس داريم هم اينها يكي هستند اما اگر گفتيم خمسه، خمسه يعني پنج تا خامس يعني پنجمي؛ ثاني يعني دومي، اثنين يعني دوتا. در مورد حضرت مي‌فرمايد اين دومي ‌است نه به هر دو، هر دو را اخراج كردند، فرمود اين دومي‌ را اخراج كردند؛ يعني كسي در كنارش هست كه در اخراج داخل نيست.

و ﴿أَيَّدَهُ﴾ هم ضميري است كه به آن حضرت برمي‌گردد ﴿بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا﴾.

نياز مستمر پيامبر اكرم به (صلّي الله عليه و آله و سلّم) سكينه الهي

برخي خواستند بگويند وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آليه و سلّم) نيازي به انزال سكينه ندارد او هميشه در حال طمأنينه است. البته آن طمأنينهٴ اولي كه نصاب نبوت است او را داراست لكن در هر مقطعي نياز به تأييد الهي است نياز به سكينه الهي است كه زائد بر آن مقدار لازم است و وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آليه و سلّم) از آن جهت كه هر لحظه فيضي را دريافت مي‌كند درطمأنينه است. اين طور نيست كه ذاتاً مطمئن باشد آن كه ذاتاً مطمئن است فقط ذات اقدس الهي است. لذا در همين سورهٴ مباركهٴ «توبه» بحثش قبلاً گذشت آيه 26 «توبه» اين بود كه در جريان واقعه حنين ﴿ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَي رَسُولِهِ وَعَلَي الْمُؤْمِنِينَ﴾ خب پس معلوم مي‌شود كه وجود مبارك پيغمبر (صلي الله عليه و آليه و سلّم) با سكينه الهي آرام مي‌شود ﴿ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَكِينَتَهُ عَلَي رَسُولِهِ وَعَلَي الْمُؤْمِنِينَ﴾ چه اينكه در سوره ۴۷ سورهٴ «فتح» آيه 26 آنجا هم همين را فرمود: ﴿إِذْ جَعَلَ الَّذِينَ كَفَرُوا فِي قُلوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجَاهِلِيَّةِ فَأَنزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَي رَسُولِهِ وَعَلَي الْمُؤْمِنِينَ﴾ بنابراين نمي‌شود گفت كه پيغبر (صلي الله عليه و آليه و سلّم) نيازي به نزول سكينه نداشته است.

جامع بودن مفهوم آيه ﴿جَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلي وَكَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيَا﴾

عمده نقدي است كه متوجه برخي سخنان سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي است. ايشان فرمودند: ﴿وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلي وَكَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيَا﴾ كلمهٴ كفار همين توطئه آنها بود كه خواستند پيغمبر (صلي الله عليه و آليه و سلّم) رابه قتل برسانند و اعدام كنند و كلمة الله همان وعده نصر بود همان ياري الهي بود. بعد هم فرمودند اينكه مي‌فرمايد: ﴿كَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيَا﴾ مربوط به توحيد است اين تام نيست.

آن نقد اين است كه ما يك بحث تفسيري داريم يك بحث تطبيقي. البته شأن نزول همين است تطبيق همين است اين دو مطلب حق است كه قصّه و شأني كه آيه در آن زمينه نازل شد همين است كه ايشان فرمودند و آيه هم بر آن قابل انطباق است و نسبت به آن هم صريح يا قدر متيقن است اما از نظر مفهومي ‌جامعيّتش محفوظ است. كلمه كفّار شرك است و زيرمجموعه شرك، كلمة الله توحيد است و زيرمجموعه توحيد و خود ايشان هم در كريمه ﴿قُلِ اللّهُ ثُمَّ ذَرْهُمْ فِي خَوْضِهِمْ يَلْعَبُونَ﴾‌[6] آنجا فرمودند كه ما مي‌توانيم از تك تك اين كلمات يك اصل جامعي را استنباط بكنيم و ﴿كَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيَا﴾ يعني حق هميشه برتر است و كلمه كفار را بايد رفت و روب كرد و اين تعبير لطيف هم كه در بحث قبل اشاره شد آن همچنان بايد در اذهان شريف بماند كه ﴿كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾ را به نصب مي‌خوانيم براي اينكه خداوند كلمه كافران را پائين قرار داد اما ﴿كَلِمَةُ اللّهِ﴾ را رفع مي‌خوانيم يعني اين احتياج به قرار دادن ندارد يعني حق هميشه پيروز است. و حق يك اصل ثابت است بايد باطل‌روبي كرد غبار‌روبي كرد اين‌چنين نيست كه ما غبار‌روبي بكنيم تا حق را تثبيت بكنيم، حق را جعل بكنيم، حق را احداث بكنيم حق را ايجاد بكنيم. اين‌چنين نيست. وقتي غبار‌روبي كرديم حق روشن مي‌شود. اين‌چنين نيست كه ما بايد دو تا كار بكنيم؛ يكي اينكه غبار‌روبي بكنيم باطل را از بين ببريم وقتي صحنه خالي شد حق را ايجاد بكنيم. اين طور نيست حق هميشه در صحنه هست لذا نفرمود «وجعل كلمه الله هي العليا» بلكه فرمود: ﴿كَلِمَةُ اللّهِ هِيَ الْعُلْيَا﴾ است فقط بايد از آن طرف غبارروبي كرد.

[فردا هم مبعث است سعي كنيد اگر عذري نداريد حتماً روزه بگيريد. روزه فردا فراموشتان نشود.]

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] محمد/سوره47، آیه38.
[2] محمد/سوره47، آیه38.
[3] بقره/سوره2، آیه177.
[4] ـ نهج‌البلاغه، خطبهٴ 235.
[5] نحل/سوره16، آیه68.
[6] انعام/سوره6، آیه91.