درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

79/11/16

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/سوره انفال/آیه 74 الی 75

 

﴿وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا في سَبيلِ اللّهِ وَ الَّذينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَريمٌ﴾(74)﴿وَ الَّذينَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَكُمْ فَأُولئِكَ مِنْكُمْ وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلي بِبَعْضٍ في كِتابِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْ‌ءٍ عَليمٌ﴾(75)

 

سرّ تمجيد از مهاجران به مؤمنان حقيقي

انفاق مهاجرين بايد جداگانه بحث بشود مهاجري كه از مكه به مدينه آمده و جزء اصحاب صفه شد و نيازمنديهاي اولي او را انصار مدينه تأمين مي‌كردند اين مالي نداشت تا انفاق كند اينكه ذات اقدس الهي مي‌فرمايد اينها كه هجرت كردند و جهاد كردند به اموال و انفسشان در سبيل خدا مؤمنين حقيقي‌اند توضيحش چيست بيانش اين است كه اين مهاجرين دو قسم بودند يك قسم امكانات مالي داشتند در همان مكه اينها به فقراي مسلمان رسيدگي مي‌كردند انفاق في سبيل‌الله داشتند عده‌اي كه وضع مالي مساعدي نداشتند همان زندگي مختصري كه داشتند كلاً از آنها صرفن‌ظر كردند و از مكه به مدينه مهاجرت كردند و جزء اصحاب صفه شدند همين كه آن مال و زندگيشان را رها كردند و در راه خدا صرفن‌ظر كردند از آنها همين انفاق في سبيل‌الله است بنابراين از چند جهت انفاق في سبيل‌الله همان‌طوري كه شامل انصار مي‌شود شامل مهاجر هم خواهد شد

ملّت واحده كفر عليه اسلام

در جريان اينكه كفار بعضهم ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ﴾[1] اشاره شد كه اينها گرچه نسبت به يكديگر با عداوت و دشمني به سر مي‌برند برابر همان آيه سورهٴ مباركهٴ «حشر» كه فرمود: ﴿تَحْسَبُهُمْ جَميعًا وَ قُلُوبُهُمْ شَتّي ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ﴾[2] اما همين كه دين حق در بين مطرح شد الكفر ملة واحده با هم هماهنگ مي‌شوند و عليه دين حقيقي قيام مي‌كنند و اينكه در سورهٴ مباركهٴ «جاثيه» آيه نوزده سورهٴ «جاثيه» فرمود: ﴿وَ إِنَّ الظّالِمينَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ﴾ اين هم از اين قبيل است همان‌طوري كه درباره كفار فرمود: ﴿وَ الَّذينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ﴾[3] در آيه نوزده سورهٴ «جاثيه» هم مي‌فرمايد كه ظالمين ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ﴾ اما ﴿وَ اللّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقينَ﴾[4]

تفاوت سور مكي با مدني

در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «انفال» همانند سور گذشته مطالبي است كه اين به منزله لب آن سوره است گاهي در آغاز سوره تفسير اجمالي آن سوره بازگو مي‌شود تا شروع كننده يك بينش اجمالي داشته باشد گاهي هم وقتي سوره بحثش به پايان رسيد خلاصه‌گيري مي‌شود اين لب آن سوره است يك اجمالي برخي از اهل تفسير در آغاز تفسير هر سوره ذكر مي‌كنند الميزان سيدناالاستاد(رضوان الله عليه) هم اين روش را رعايت كرده است اما آنچه كه در پايان سوره ذكر مي‌شود اين ديگر خلاصه و تفسير اجمالي نيست اين عصاره است نه خلاصه مصطلح بنابراين تا انسان اشراف كامل نداشته باشد آنچه را كه در پايان سوره به عنوان لب سوره ياد مي‌شود بهره او نخواهد شد اين سورهٴ مباركهٴ «انفال» از آن جهت كه مدني است خصوصيتهاي سوره مدني را داراست يعني بخش قابل توجهي از اين سوره درباره افعال الهي تشريع الهي احكام الهي وظيفه مؤمنين نسبت به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) جريان جنگ و صلح جريان غنائم جريان توزيع غنيمتها جريان اسيرگيري و مانند آن مطرح است كه اينگونه از احكام در سور مكي سابقه ندارد براي اينكه در مكه جنگي نبود غنيمتي نبود اسيرگيري نبود و مانند آن سور مكي نظير «اعراف» و مانند آن قسمت مهمش به احتجاج مي‌گذرد يا احتجاج بر توحيد ربوبي است يا بر مسئله وحي و نبوت است ضرورت وحي و نبوت آثار وحي و نبوت و مانند آن است كه خطاب به مشركين است در برابر اين احتجاجها اينها خوب گوش فرا دادند ولي سور مدني خطاب به مؤمنين است كه شما وظيفه رهبري پيامبر را حفظ بكنيد مشمول عنايتهاي خدا خواهيد بود احكام او را رعايت كنيد تا به حكم برسيد و مانند آن لذا قسمت مهم خطابهاي سور مدني مؤمنين‌اند و قسمت مهم خطابهاي مكي مشركين و مانند آنند كه در مقام احتجاج گوش فرا بدهند

بيان كوشه‌اي از اسماء و افعال الهي در اين سوره

اين سورهٴ مباركهٴ «انفال» هم از اسماي حسناي الهي سخن فراواني به ميان آورد هم از افعال الهي هم از احكام الهي درباره اسماي الهي در نوبت قبل اشاره شد كه چند اسم از اسماي الهي در اين سوره طرح شد و اسامي كه عناصر محوري اين سوره را تشكيل مي‌دهند تقريباً ده اسم‌اند برخي از آن اسما به تنهايي ذكر شدند برخي هم مرتباً ذكر شدند افعال الهي را ذات اقدس الهي در اين سوره به خوبي تشريح كرده كه خدا چه كاري انجام داده است در آسمانها و زمين درباره مؤمنين درباره پيغمبر افعال الهي را بازگو فرمود دستوراتي كه به عنوان ربوبيت تشريعي صادر كرد آنها را هم ذكر كرد حكم انفال چيست حكم جنگ چيست حكم غنيمت چيست حكم اسيرگيري چيست اينها را ذكر فرمود عنايت خاص خود را نسبت به پيغمبر ذكر كرد آن بخش اول كه به توحيد برمي‌گردد اسماي الهي را ذكر فرمود افعال الهي را ذكر فرمود ربوبيت تشريعي‌اش را ذكر فرمود ولايتش هم نسبت به مؤمنين ذكر فرمود، فرمود كه اگر آنها رخ برگرداندند ذات اقدس الهي ولي مؤمنين است مؤمنين نگران نباشند نگويند كه ما معين و ياوري نداريم آيه چهل سورهٴ مباركهٴ «انفال» اين است: ﴿وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَوْلاكُمْ نِعْمَ الْمَوْلي وَ نِعْمَ النَّصيرُ﴾ او وقتي مولاي شما باشد هم ولاي او ولاي خوبي است هم نصرت او نصرت خوبي است پس اينها به افعال الهي و عنايتهاي الهي برمي‌گردد احكام خودش را كه ذكر مي‌كند اينها را معلل مي‌كند كه خداوند اين كارها را كرده براي فلان هدف ﴿لِيُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُبْطِلَ الْباطِلَ وَ لَوْ كَرِهَ الْمُجْرِمُونَ﴾ آيه هشت سورهٴ مباركهٴ «انفال» اين بود كه خداوند اين كارها را كرده براي اينكه حق را احقاق كند تثبيت كند و باطل را از بين ببرد هر چند كه ديگران نخواهند پس بخش عظيمي از اين سوره به توحيد برمي‌گردد يعني به اسماي حسناي الهي و ربوبيت تشريعي خدا و بيان احكام خدا به بيان حكم اين احكام به بيان سرپرستي تكويني و تشريعي خدا نسبت به مؤمنين

تجليل و تكريم از پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

بخش ديگر اين سورهٴ مباركهٴ آن بيان محبت‌آميز ذات اقدس الهي است نسبت به پيغمبر از وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در كمال تجليل و تكريم ياد مي‌كند نحوه تجليل اين سوره از وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) متعدد است گاهي در نحوه تعبير از پيغمبر احترام مي‌كند مثل اينكه نام پيغمبر را كنار نام خود ذكر مي‌كند وصفي براي او ذكر نمي‌كند اما همين كه نام پيغمبر را كنار نام خود ذكر مي‌كند يك تجليل است حكمي هم كه براي برخي از موضوعات است آن حكم را مي‌گويد در اختيار خدا و در اختيار پيغمبر است اين يك نحو تجليل تجليل ديگر اوصافي است كه براي پيغمبر ذكر مي‌كند مي‌گويد تو آن‌چنان صفتي را داري كه كار تو كار خداست ﴿وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللّهَ رَمي﴾[5] تجليل ديگري كه اين سورهٴ مباركهٴ «انفال» از وجود مبارك پيغمبر ذكر مي‌كند بيان مي‌كند مي‌فرمايد تا وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در بين امت هست امت به عذاب استئصال معذب نمي‌شود اين‌قدر اين وجود منشأ بركت است تجليل ديگر آن است كه مي‌فرمايد اگر اينها بخواهد با تو خيانت بكنند قبلاً با خدا خيانت كرده‌اند و ذات اقدس الهي شما را بر اينها مسلط كرده است اگر بخواهند با تو خيانت كنند باز هم مسلمين را بر آنها مسلط خواهد كرد بعد از اين تجليل چند جانبه آن‌گاه مي‌فرمايد كه از پيغمبر اطاعت كنيد و اگر با او شقاق كرديد گرفتار عذاب مي‌شويد شقاق يعني از آن حضرت فاصله بگيريد شما در يك شق قرار بگيريد آن حضرت در شق ديگر قرار بگيرد مي‌بينيد وقتي سيل مي‌آيد اين سينه صاف كوه را به صورت شيار و دره گود مي‌كند اين دو شق دارد يك شق آن طرف دره است وادي است يك شق اين طرف وادي وادي يعني دره نه يعني بيابان ﴿فَسالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِها﴾[6] وادي يعني دره خب وقتي اين سيل مي‌آيد دره توليد مي‌كند اين دره اين شق دو طرف دارد چنين كاري را مي‌گويند مشاقه يعني پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در يك شق قرار مي‌گيرد اين هم در شق ديگر اين را با تهديد ذكر مي‌كند پس هم آثار مثبت را ذكر مي‌كند كه اگر كسي با پيغمبر باشد چه خواهد شد هم آثار منفي را ذكر مي‌كند قبل از اينكه آثار مثبت و منفي را ذكر بكند آن تجليلهاي چند جانبه را نسبت به پيغمبر اعمال مي‌كند

آيات دالّ بر تحجليل از پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

حالا ما برخي از آن آيات را مي‌خوانيم تا معلوم بشود كه ذات اقدس الهي از خودش چگونه ياد كرده است از پيغمبرش چگونه ياد كرده است و اطاعتهايي كه دستور داد چيست در آيه اول سورهٴ «انفال» هم حكم فقهي را بيان كرده كه آثار ربوبي و تشريعي خداي سبحان است هم اينكه نام مبارك پيغمبر را كنار نام خود ذكر كرد ﴿قُلِ اْلأَنْفالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ آيه پنجم فرمود: ﴿كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ بِالْحَقِّ﴾ يعني تو در تحت رهبري ذات اقدس الهي هستي با عنايت الهي از منزل بيرون آمدي وگرنه آنها ممكن بود ببينند يا از فيض پيروزي محروم بشوي يا آنها ممكن بود يك وقتي سرريز كنند شما را در مدينه آسيب برسانند هدف اين كار هم ﴿وَ يُريدُ اللّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرينَ﴾[7] اين هدف است بعد فرمود كه شما در استغاثه با مؤمنين يعني توي پيغمبر در استغاثه با مؤمنين حضور داشتي ما بر خواسته‌هاي شما پاسخ مثبت داديم در آيه سيزده فرمود: ﴿ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ اينكه كفار در جنگ بدر شكست خوردند و آسيب ديدند براي اينكه هم با خدا در شقاق بودند هم با پيغمبر خدا نام مبارك پيغمبر را در كنار نام خدا ذكر كرد اين به عنوان صغراي قياس بعد به عنوان كبراي كلي فرمود: ﴿وَ مَنْ يُشاقِقِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللّهَ شَديدُ الْعِقابِ﴾

سرّ جمع نفي و اثبات در عبارت ﴿مَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَلكِنَّ اللّهَ رَمَي﴾

آيه هفده به مجاهدين نستوه صدر اسلام فرمود كاري كه شما كرديد به شما مربوط نيست در حقيقت فيض الهي بود توفيق الهي بود تاييدات الهي بود نزول ملائكه بود ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾ ولي درباره وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين‌چنين نبود كه فقط به نفي اكتفا كند نفرمود: «و ما رميت و لكن الله رمي» بلكه بين نفي و اثبات جمع كرده است صدر آيه هفده درباره توده مجاهدان است كه فرمود شما اين كار را نكرديد بلكه ذات اقدس الهي دشمن را از پا درآورد وسط اين آيه خطاب به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است كه بين نفي و اثبات جمع كرده فرمود: ﴿وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللّهَ رَمي﴾ نفرمود «و ما رميت و لكن الله رمي» بلكه فرمود: ﴿وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللّهَ رَمي﴾ سرّش آن است كه گرچه اصحاب بدر و مجاهدين نستوه كه عليه آن كفار و منافقين تلاش و كوشش مي‌كردند فعل آنها مقبول ذات اقدس الهي است لذا خدا فعل آنها را به خود اسناد داد اما آنها ظاهراً اهل محو بودند نه سهو بعد المحو يك‌وقت است انسان از خود بيخود مي‌شود و تمام تلاش و كوشش او اين است كه دستور الهي را اجرا كند يك‌وقت است كه انسان از اين مقام بالاتر مي‌شود يعني سهو بعدالمحو دارد به اصطلاح يعني بقاي بعدالفنا دارد چون فنا آن قله نيست آن آخرين سير نيست اگر كسي بقاي بعدالفنا داشت بقاي او ديگر بالله است بقاي خودش نيست و وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم)به همان سهو بعدالمحو رسيده است به آن بقاي بعدالفنا رسيده است اين‌چنين نيست كه تمام ذاتش فاني شده باشد و ديگر هيچ بلكه تمام ذاتش فاني شده است در خواسته ذات اقدس الهي و از آن به بعد خلعت اراده الهي را در بر كرده است خلعت فيض الهي را در بر كرده است باقي شد به بقاي فيض الهي با آن فيض مستأنف و آن فوز جديد دارد رمي مي‌كند پس او هست منتها بالله است اين بقاي بعدالفنا يا سهو بعدالمحو اين باعث مي‌شود كه ذات اقدس الهي فعل پيغمبر را هم به خود او نسبت بدهد هم به خودش اما آنها چون به اين مقام بار نيافتند فقط فعل را از آنها نفي كرده است نفرمود: «فلم تقتلوهم اذ قتلتموهم و لكن الله قتلهم» بلكه فرمود: ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ﴾[8] آنها هم مقام والا را كسب كرده‌اند اما به بقاي بعدالفنا نرسيدند

سرّ اطاعت از رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در كنار اطاعت از خداوند

اين‌گونه از تعظيم و تجليلي كه ذات اقدس الهي از پيغمبر به عمل مي‌آورد باعث مي‌شود كه در آيه بيست مي‌فرمايد كه ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ خب اطاعت از پيغمبر بعد از اينكه اين باقي به بقاي الهي است و از خود هيچ چيزي ندارد و اگر دستوري مي‌دهد فقط از ذات اقدس الهي است اطاعت از چنين پيغمبر در حقيقت اطاعت از حكم است نه اينكه خدا فرموده است پيغمبر را اطاعت كنيد بلكه پيغمبر در حدي است كه ﴿ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي ٭ إِنْ هُوَ إِلاّ وَحْيٌ يُوحي﴾[9] چون او جز فرمان ذات اقدس الهي و حكم ذات اقدس الهي را نمي‌گويد بنابراين اطاعت او به منزله اطاعت خداست كه ﴿مَن يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللّهَ﴾[10] چون امر بالاطاعة هر جا مطلق ذكر شد آن با يك تقريبي باشد بشود ولي در جريان اطاعت هر جا بالقول المطلق به امت اسلامي امر كردند كه شما از خاندان پيغمبر(عليهم الصلاة و عليهم السلام) از اهل‌بيت مثلاً اطاعت بكنيد اين معلوم مي‌شود معصوم‌اند چون اگر اطاعت مطلق است اين معلوم مي‌شود آنها در هيچ موردي گناه نمي‌كنند.

پرسش: ...

پاسخ: نه در جميع موارد نمي‌شود چون اين اسم فعل خاص است اما در جريان اطيعوا الله چون مطلق است اين معلوم مي‌شود كه در همه موارد بوده است.

دعوت پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) همان دعوت وحي الهي

آيه 24 سورهٴ مباركهٴ «انفال» هم نظير آيه بيست دعوت پيغمبر را حيات‌بخش مي‌داند فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُمْ﴾ ببينيد استجابت خدا و پيامبر را يكجا كنار هم ذكر مي‌كند اما فعلي كه ذكر مي‌كند فعل مفرد است فعل تثنيه نيست نفرمود دعواكم چون پيامبر جز دعوت الهي چيز ديگري ندارد بر اساس همان ﴿ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي﴾ دعوت وجود مبارك پيغمبر به استناد قرب نوافل دعوت خداست از خود هيچ سخني ندارد اگر «كنت ... و لسانه الذي ينطق به»[11] پس دعوت او دعوت وحي الهي است چون اين‌چنين است پس از خود سخني ندارد از ديگري هم سخني ندارد فقط از خدا سخن دارد لذا فرمود: ﴿اسْتَجيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ﴾[12] اين فعل مفرد است در جريان نصرت گذشته از اينكه همان‌طوري كه در جريان جهاد كار مجاهدان را به خود اسناد مي‌دهد مي‌فرمايد: ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾[13] در جريان نصرت هم كار انصار را به خود اسناد مي‌دهد در جريان انصار فرمود كه ﴿آوَوْا وَ نَصَرُوا﴾ اينها كساني بودند كه مؤمنين را مأوا دادند ياري كردند لكن ذات اقدس الهي در آيه 26 همين سورهٴ مباركهٴ «انفال» مي‌فرمايند خداوند ﴿فَآواكُمْ وَ أَيَّدَكُمْ بِنَصْرِهِ﴾ او شما را مأوا داد گرچه اين قابل توجيه است كه خداوند مع‌الواسطه شما را مأوا داد و انصار بلاواسطه نظير آن ﴿وَ ما رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ﴾[14] و مانند آن كه قابل توجيه‌اند لكن ظاهرش اين است كه اين فعل را پذيرفته او اين فعل اينها به منزله فعل خداست چون در مقام فعل است محذوري ندارد.

سرّ ذكر نام مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در كنار نام خداوند

مطلب ديگر آن است كه گرچه در آيه بيست يا آيهٴ 24 در امر مثبت نام مبارك پيغمبر را در كنار نام ذات اقدس الهي ذكر فرمود؛ فرمود: ﴿أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ يا ﴿اسْتَجيبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ﴾[15] لكن در آيهٴ 27 در آن قسمت سلبي و منفي هم نام مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) را در كنار نام ذات اقدس الهي ذكر فرمود فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لا تَخُونُوا اللّهَ وَ الرَّسُولَ﴾ آنجا امر كه مي‌كند هر دو كنار هم ذكر مي‌شوند اينجا كه نهي مي‌كند هر دو كنار هم ذكر مي‌شود معلوم مي‌شود كه چه در امر چه در نهي چه در مثبت چه در منفي وجود مبارك پيغمبر آنجا حضور دارد در آيهٴ 33 عنايت خاصي كه ذات اقدس الهي به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) دارد اينجا ذكر مي‌كند كه ﴿وَ مَا كانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ﴾ مادامي كه تو در بين اين امت هستي ما آنها را به عذاب استأصال گرفتار نمي‌كنيم تو با انبياي ديگر فرق داري وجود مبارك نوح در بين امت بود مع‌ذلك ما آنها را معذب كرديم و همچنين برخي از انبياي ديگر ولي تو آن عظمت و مقام رحمانيت رحمت را داري كه مادامي كه در بين امتي ما اين امت را عذاب نخواهيم كرد بعد از اينكه حكمت كارهاي خودش را هم ذكر مي‌كند و برخي از احكام فقهي را نظير غنيمتها و مانند آن بازگو مي‌كند مي‌فرمايد كه ما برخي از اين اسرار نظامي را در عالم رويا به تو آموختيم و باطن اينها را هم در جريان جنگ به تو نشان داديم برخي از پيروان تو هم همان توفيق را پيدا كردند كه باطن كفار را كم ببينند ﴿إِذْ يُريكَهُمُ اللّهُ في مَنامِكَ قَليلاً وَ لَوْ أَراكَهُمْ كَثيرَاً لَفَشِلْتُمْ﴾[16] مشابه اين نعمتي است كه ذات اقدس الهي بهره مؤمنين هم كرده است در صحنه جنگ

عنايت ويژه الهي در كفايت پيغمپر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

باز در آيه 46 مي‌فرمايد: ﴿وَ أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ براي وحدت ملي و امنيت ملي دوباره اين آيه نازل شد كه مردم را از نزاع و فشل و وهن و سستي بر حذر دارد كه ﴿وَ أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُكُمْ﴾ در جريان عنايتي كه ذات اقدس الهي به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) داشت ملاحظه فرموديد گاهي نام او را در كنار نام او ذكر مي‌كند گاهي اوصاف ويژه‌اي براي او ذكر مي‌كند گاهي هم به امت اسلامي دستور مي‌دهد كه از او پيروي كنيد گاهي هم خود امت اسلامي را مخاطب قرار مي‌دهد كه اگر شما بخواهيد اين نعمت الهي دوام پيدا كند ناچاريد آن روحيه شاكر و متشكر بودنتان را حفظ كنيد كه اين خطابي است به امت اسلامي در جريان كافي بودن ذات اقدس الهي همه بندگان خود را به كفايت وعده داده است كه ﴿أَ لَيْسَ اللّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ﴾[17] لكن درباره شخص پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) يك كفايت خاصي نسبت به ايشان اعمال كردند آيه 62 و همچنين 64 سورهٴ مباركهٴ «انفال» اين است ﴿وَ إِنْ يُريدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللّهُ هُوَ الَّذي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنينَ ٭ وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي اْلأَرْضِ جَميعَاً ما أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَ لكِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ﴾ بعد دوباره فرمود: ﴿يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ﴾ كه اين ﴿وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ﴾ عطف است بر ضمير متصل يعني حسب تو و حسب مؤمنين خداست نه اينكه حسب تو خدا و مؤمنين‌اند كه بحثش گذشت

تأثير وجود عنصري پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در نفي عذاب

خب اين عنايتي كه ذات اقدس الهي به پيغمبر دارد نسبت به ديگران نيست و اگر نسبت به مؤمنين دارد به بركت پيغمبر است هم در بخش اثبات هم در بخش سلب در بخش سلب آيه‌اي بود كه قبلاً گذشت فرمود تا پيغمبر در ميان مردم هست خدا آنها را عذاب نمي‌كند ﴿وَ ما كانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فيهِمْ﴾[18] گرچه آنها تبهكار باشند اما در بخش اثبات فرمود كساني كه پيروي تو را حفظ كردند آنها از كفايت خاص الهي برخوردارند ﴿يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنينَ﴾[19] پس درباره نفي عذاب وجود عنصري توي پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) كافي است براي آن كفايت خاص هر كس به همراه تو در اين مسايل اسلامي حركت كرد از آن كفايت مخصوص برخوردار است يك كفايت عمومي است كه ﴿أَ لَيْسَ اللّهُ بِكافٍ عَبْدَهُ﴾[20] و يك كفايت خاصي است كه نصيب پيغمبر و مؤمنين مي‌شود در جريان اسيرگيري مستحضريد كه وجود مبارك پيغمبر كلاً معصوم بود و مصون بود از عتاب الهي چون ايشان در اين اسيرگيري نه به اذن او بود اولاً نه اجازه ايشان بود ثانياً قبل از نزول آيه و نه با آن حضرت مشورت كردند ثالثاً بنابراين اگر عتابي از آيه استفاده مي‌شود متوجه ديگران خواهد بود حالا مطالب بعدي كه باز مربوط به لب اين سوره است ان‌شاء‌الله بازگو خواهد شد درباره ﴿بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ﴾ كه در آغاز هر سوره است معناي خاص خودش را دارد چون چند بار بحث شد و در اين تفسير تسنيم هم تا حدودي مبسوطاً بحث شد ديگر تكرار نكنيم.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] انفال/سوره8، آیه72.
[2] حشر/سوره59، آیه14.
[3] انفال/سوره8، آیه73.
[4] آل عمران/سوره3، آیه68.
[5] انفال/سوره8، آیه17.
[6] الرعد/سوره13، آیه17.
[7] انفال/سوره8، آیه7.
[8] انفال/سوره8، آیه17.
[9] نجم/سوره53، آیه3 ـ 4.
[10] نساء/سوره4، آیه80.
[11] . الكافي، ج2، ص352.
[12] انفال/سوره8، آیه24.
[13] انفال/سوره8، آیه17.
[14] انفال/سوره8، آیه17.
[15] انفال/سوره8، آیه24.
[16] انفال/سوره8، آیه43.
[17] زمر/سوره39، آیه36.
[18] انفال/سوره8، آیه33.
[19] انفال/سوره8، آیه64.
[20] زمر/سوره39، آیه36.