79/11/11
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره انفال/آیه 72 الی 75
﴿إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في سَبيلِ اللّهِ وَ الَّذينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتّي يُهاجِرُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلاّ عَلي قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاقٌ وَ اللّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ﴾(72)﴿وَ الَّذينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ إِلاّ تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي اْلأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبيرٌ﴾(73)﴿وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا في سَبيلِ اللّهِ وَ الَّذينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَريمٌ﴾(74)﴿وَ الَّذينَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَكُمْ فَأُولئِكَ مِنْكُمْ وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلي بِبَعْضٍ في كِتابِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَليمٌ﴾(75)
بيان ولايتهاي نصرت و تأمين وارث بين مهاجرين و انصار
برخي از احكام فقهي و حقوقي را يادآور ميشوند و برخي از مسايل كلامي را و فايده رعايت اين احكام را هم ذكر ميكنند ميفرمايند: ﴿إِنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ في سَبيلِ اللّهِ وَ الَّذينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ﴾ كه اين آيه در صدد بيان حكم فقهي و حقوقي است كه ولايت نصرت داريد ولايت تأمين داريد و ولايت ارث گرچه برخي از مفسران نظير جناب فخر رازي و مانند آن نميپذيرند كه اين ﴿بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ﴾ ناظر به ارث باشد ولي مقبول ديگران هست و روايات هم تأييد ميكند كه در صدر اسلام وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بر اساس ولاي هجرت ارث را توزيع ميكردند اگر كسي مهاجر بود ارث او را به مهاجر ديگر ميدادند نه به ورثه او كه مسلمان نبودند بعد از اينكه اين حكم فقهي و حقوقي را بيان فرمود كه اينها با يكديگر ولا دارند يعني مهاجرين با هم ولا دارند انصار با هم ولا دارند مهاجرين و انصار با هم ولا دارند
توبيخ اهل ايمان به مهاجرت نكردن براي آموزش و اجراي احكام اسلام
حكم فقهي و حقوقي كساني كه ايمان آوردند ولي هجرت نكردند آن را هم بيان فرمود: ﴿وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ﴾ كسي كه بتواند از بلاد كفر مهاجرت كند به بلاد ايمان بر او لازم است و اگر كسي توان هجرت داشته باشد و هجرت نكند چون بسياري از احكام را در بلاد كفر يا ياد نميگيرد يا اگر يادگرفت نميتواند اجرا كند آن احكام فوت ميشود لذا فرشتگان در هنگام مرگ او را توبيخ ميكنند و اينها هم ميگويند ما مستضعفيم پاسخشان هم اين است كه ﴿أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةً﴾ آيه 97 سورهٴ مباركهٴ «نساء» اين است ﴿إِنَّ الَّذينَ تَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي أَنْفُسِهِمْ﴾ اينها كه قدرت هجرت داشتند ولي مهاجرت نكردند در حقيقت به خودشان ستم كردند فرشتگان در هنگام مرگ اينها را عتاب ميكنند ﴿قالُوا فيمَ كُنْتُمْ﴾ چرا مهاجرت نكرديد كه بتوانيد احكامتان را ياد بگيريد و عمل كنيد ﴿قالُوا كُنّا مُسْتَضْعَفينَ فِي اْلأَرْضِ﴾ ما در اين سرزميني كه بوديم ضعف را بر ما تحميل كردند ما را ضعيف تلقي كردند امكانات را از ما گرفتند ﴿قالُوا أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها﴾ شما كه ميتوانستيد مهاجرت كنيد به سرزمين اسلامي آنجا اسلام را قبول بكنيد اسلام را درك بكنيد و اسلام را پياده كنيد چرا اين كار را نكرديد در اين بلاد كفر نتوانستيد اسلام را پياده كنيد ولي قدرت مهاجرت داشتيد ﴿أَ لَمْ تَكُنْ أَرْضُ اللّهِ واسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها﴾ چنين گروهي ﴿مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ ساءَتْ مَصيرًا﴾ آنها كه بتوانند مهاجرت كنند و مهاجرت نكنند اهل عذاباند ﴿إِلاَّ الْمُسْتَضْعَفينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطيعُونَ حيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبيلاً﴾[1] مردان سالماند زنان خردسالان اينها كه قدرت مهاجرت ندارند مورد عفوند وگرنه كسي كه قدرت مهاجرت دارد موظف است هجرت كند البته مكه بعد از فتح ديگر جزء بلاد كفر نبود جزء بلاد اسلام بود مهاجرت واجب نبود بعد از فتح مكه ولي اگر كسي از مكه به مدينه مهاجرت كند براي اينكه چيزي بيشتر و بهتري ببرد مطلب ديگر است وگرنه بعد از فتح مكه مهاجرت واجب نبود چون همه امكانات براي مسلمانهاي مكه بود مگر كسي در قهر بقاياي منافقين باشد ﴿ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْءٍ حَتّي يُهاجِرُوا وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ إِلاّ عَلي قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاقٌ﴾
حرمت ميثاق و احترام عهد
در نوبت روز قبل مشخص شد كه رعايت عهد واجب است اگر مسلمانها در مسايل ديني گرفتار بيگانگان شدند و از حكومت اسلامي كمك طلب كردند گرچه آن مسلمانها مهاجرت نكردند از ولاي ارث و مانند آن محروماند لكن ولاي نصرت محفوظ است مگر اينكه آن گروهي كه با اين مؤمنين غير مهاجر درگيرند با حكومت اسلامي و با دولت اسلامي پيمان عدم تعرض بسته باشند كه در آن صورت نميشود به كمك اين مسلمانها شتافت و با آن گروه كه با دولت اسلامي پيمان عدم تعرض بستهاند جنگيد مشابه اين احكام كه حرمت ميثاق و احترام تعهد لازم است در سورهٴ مباركهٴ «نساء» گذشت در سوره «نساء» فرمود كه شما بايد عهد را كاملاً رعايت كنيد نسبت به بيگانهها عهدشكني نكنيد ولو آنها مسلمان نباشند آيه 89 و نود سورهٴ مباركهٴ «نساء» اين است ﴿وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَما كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِياءَ حَتّي يُهاجِرُوا في سَبيلِ اللّهِ﴾
امر به دفاع و جهاد با مشركان در صورت نقض پيمان عدم تعرض
بعد فرمود: ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا﴾ اگر اين دشمنان شما اعراض كردند ﴿فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ﴾ همانطور كه آنها به كشتن مسلمانها مبادرت ميكنند شما هم دفاع كنيد آنها را از پا دربياوريد اگر اينها مسلمانند اگر تابع حكومت مركزياند نبايد درگير بشوند با كسي كه حكومت مركزي با آنها پيمان عدم تعرض بست اين يك مطلب، اگر آنها آمدند و با اينكه پيمان عدم تعرض بستند بر اين مسلمانها تهاجم كردند و شوريدند آنها چون نقض عهد كردند حكومت مركزي ميتواند از سنخ ﴿فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلي سَواءٍ﴾[2] به كمك اين مظلومين بشتابد و ظالمين را سر جايشان بنشاند رعايت عهد در آيه 89 و نود سورهٴ مباركهٴ «نساء» به اين صورت آمده است فرمود: ﴿فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَ لا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا وَ لا نَصيرَاً ٭ إِلاَّ الَّذينَ يَصِلُونَ إِلي قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاقٌ﴾
پناهندگي سياسي
خب اينهايي كه دشمن شما هستند و مهدورالدماند اگر به يك كشوري پناهنده شدند كه با آن كشور شما پيمان عدم تعرض بستيد پناهندگان سياسي طرفين براي يكديگر محترم است يعني اگر كسي از آن كشور مسلمان شده آمده به كشور شما پناهنده سياسي شد شما او را پناه ميدهيد و آن كشور منقول عنه حق تعرض ندارد شما هم كه اين تعهد را امضا كرديد اگر كسي به كشور بيگانه مهاجرت كرده است كه به آن كشور پناهنده شد و شما هم پيمان عدم تعرض بستيد حق نداريد به اين پناهنده سياسي آسيب برسانيد ﴿إِلاَّ الَّذينَ يَصِلُونَ إِلي قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاقٌ﴾ اگر دولت اسلامي با يك كشوري پيمان بست كه پناهندگان سياسي يكديگر را مصون بدارد يك نفر از آن كشور اسلامي آمده پناهنده سياسي شد و يك نفر هم از كشور اسلامي به آنها مراجعه كرده و پناهنده سياسي آنها شد و هر دو هم به لحاظ قانون كشور خودشان مجرماند اگر يك مجرمي از كشور كفر به كشور اسلامي مراجعه كرد و مسلمان شد و در پناه دولت اسلامي بود خب دولت اسلامي وقتي او را پناه داد آن دولت حق تعرض ندارد و اگر كسي مسلمان بود و نسبت به حكومت اسلامي جفا كرد ظلم كرد و فرار كرد به يك كشوري پناهنده شد كه حكومت اسلامي با آن كشور پيمان عدم تعرض بسته است مصونيت پناهندگان سياسي را امضا كردهاند حق ندارد تعرض كند ﴿إِلاَّ الَّذينَ يَصِلُونَ إِلي قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاقٌ﴾ اينها مربوط به حكومت است و مسايل سياسي
جايگاه پرداخت كفاره و ديه در صورت قتل خطائي
اما درباره مسايل شخصي هم باز در همان سورهٴ مباركهٴ «نساء» آيهٴ 92 به اين صورت آمده كه چند تا حكم فقهي و حقوقي را ذكر ميكنند و باز جريان رعايت ميثاق را آنجا مطرح ميكنند ميفرمايند: ﴿وَ ما كانَ لِمُؤْمِنٍ أَنْ يَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلاّ خَطَأً وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَأً﴾ هيچ مؤمني حق ندارد مؤمن ديگر را بكشد قتل خَطَئي حسابش جداست خواست تيري به شكار بزند حيوان شكاري به يك مسلماني خورده است آن قتلش خطا است يا تصادف كرده خَطَأ است حق ندارد اگر خَطَأً يك چنين كاري كرده است هم بايد كفاره بپردازد هم بايد ديه ﴿وَ مَنْ قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَأً فَتَحْريرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ﴾ كه اين كفاره است ﴿وَ دِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلي أَهْلِهِ﴾ كه ديه است بايد ديه را به بازماندگان مقتول خَطَئي بپردازد ﴿إِلاّ أَنْ يَصَّدَّقُوا﴾ كه آن بازماندگان صدقه بدهند عفو بكنند و ديه نخواهند يا تخفيف بدهند اين يك مسئله، مسئله ديگر آن است كه ﴿فَإِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوِّ لَكُمْ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ﴾ اگر يك مقتول خودش مؤمن است ولي از يك قبيلهاي است كه آنها كافرند بازماندگان آنها كافرند اينجا جاي ديه نيست اينجا فقط جاي كفاره است اگر تصادفي شده اينجا جاي كفاره است جاي ديه نيست اگر يك مؤمني از يك قبيله مسلمان بود و خَطَأً تصادف شد خب بايد هم كفاره بپردازد هم ديه و اگر اين مؤمن از قبيله دشمن بود و خودش اين مقتول مؤمن بود اينجا جاي ديه نيست فقط جاي كفاره است ﴿فَإِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ عَدُوِّ لَكُمْ وَ هُوَ﴾ يعني آن مقتول ﴿مُؤْمِنٌ فَتَحْريرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ﴾ كه كفاره است ديگر ديه در كار نيست اما ﴿وَ إِنْ كانَ مِنْ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاقٌ﴾ اگر اين مؤمن جزء قومي است كه شما پيمان بستيد كه كشتهها را بايد خونبها بدهد در چنين شرايطي با اينكه آنها عدو هستند ﴿فَدِيَةٌ مُسَلَّمَةٌ إِلي أَهْلِهِ وَ تَحْريرُ رَقَبَةٍ مُؤْمِنَةٍ﴾ طبق آن قراردادي كه با آن قبيله يا آن كشور كفر يا دشمن بستيد بايد عمل بشود غرض آن است كه رعايت عهد جزء دستورهاي بينالمللي اسلام است اختصاصي به حوزه اسلامي ندارد مثل صوم و صلات نيست حكومت اسلامي دولت اسلامي مسلمانها با هر كسي تعهد كردند بايد به عهدشان وفا كنند خواه آن طرف تعهد مسلمان باشد يا نه لذا در اين محل بحث سورهٴ مباركهٴ «انفال» هم فرمود كه ﴿إِلاّ عَلي قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ ميثاقٌ﴾
لزوم رعايت پيمانهاي بينالمللي براي رهايي از فتنه
آنگاه درباره كفار اين حكم حقوقي و فقهي را ذكر كرد تا اينكه مفهومش شامل حال مسلمين بشود نه منطوق آن فرمود: ﴿وَ الَّذينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ﴾ كه مفهومش آن است چون در مقام تهديد است مفهوم دارد يعني شما با آنها هيچ رابطه ولايي نداريد آنگاه درباره اين مجموع اظهار نظر ميكند ميفرمايد ما درباره حوزه اسلامي دستور اتحاد و مواصله داديم يك، در حوزه كفر دستور قطع رابطه داديم دو، آنجايي كه ميثاق و تعهد بين دولت اسلامي و غير مسلمانها بسته شد رعايت ميثاق را لازم كرديم سه، اينها احكام فقهي و حقوقي ماست اگر اينها را رعايت نكنيد ﴿إِلاّ تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي اْلأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبيرٌ﴾ اگر بخواهيد عهد را رعايت نكنيد مواثيق بينالمللي را رعايت نكنيد يا بخواهيد با كفار رابطه داشته باشيد و ارتباط مسلمانها را قطع كنيد مشابه اين خلافها را مرتكب بشويد ﴿تَكُنْ فِتْنَةٌ﴾ كه كان تامه است ﴿تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي اْلأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبيرٌ﴾ اين بحثهاي فقهي و حقوقي آن هم نكته اين بحثهاي فقهي و حقوقي اين تمام شد
بيان برخي فضايل مهاجرين و انصار
بعد در آيه 74 ميفرمايد كه ﴿وَ الَّذينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا في سَبيلِ اللّهِ وَ الَّذينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا﴾ اين ديگر تكرار نيست به تعبير اين بزرگان اهل تفسير زيرا در آيه 72 احكام فقهي و حقوقي اين مؤمنين مهاجر و انصار بازگو شد در آيه 74 احكام كلامي اينها ذكر شد لذا تكرار نيست آنجا سخن از ولايت ارث و نصرت و تأمين و اينها برقرار است در اينجا سخن در اين است كه اينها مؤمن حقيقياند مغفرت قيامت براي اينها رزق كريم الهي براي اينهاست كه اينها بيان درجات و مقامات اين بزرگواران است كه يك بحث كلامي است اين حكمت است كه به دنبال آن احكام فقهي و حقوقي مترتب است كيفر نيست البته بنابراين آيه 74 ديگر تكرار آيه 72 نيست آنها مسايل فقهي و حقوقي را دارند اين مسئله كلامي در آيه 74 به حسب ظاهر سه فضيلت براي اينها ذكر كرده است يكي اينكه اينها مؤمنين حقيقياند اين وصف براي اينها در دنيا و آخرت بار است دوم اينكه اين ﴿لَهُمْ مَغْفِرَةٌ﴾ خبر مقدم شد و مغفرت هم نكره ذكر شد و تنوين او هم تنوين تفخيم و تعظيم است يعني مغفرت كامله براي اينهاست رزق كريم هم گذشته از آن ﴿جَنّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُ﴾ آن معنويات را ميگويند رزق كريم شعيب (سلام الله عليه) وقتي از نبوت خود سخن ميگويد و خبر ميدهد ميفرمايد خداوند به من رزق كريم عطا كرده است پس آن معارف برتر را ميگويند رزق كريم اين بزرگوارها يعني اين مهاجرين و انصار در درجه اول از آن رسوبات جاهليت بيرون آمدهاند خيلي مشكل است انسان عقيدهاي كه پدران او و نياكان او با آن عقيده زندگي كردهاند و مردهاند و خود اين شخص هم با آن عقيده رشد كرد دست از آن عقيده و عادات و رسوم بردارد و مسلمان بشود اينها وقتي از اين رسوبات به در آمدند آنگاه به در آمدن از علاقه بدن به در آمدن از علاقه به مال به در آمدن از علاقه به وطن آسان است در نوبت ديروز اشاره شد كه اينها سه نحو هجرت داشتند هم از خويشتن به در آمدند حاضر شدند جانشان را فدا كنند هم از مالشان هجرت كردند حاضر شدند مال را در راه خدا انفاق كند و هم از سرزمين و وطن مهاجرت كردند چه اينكه از مكه به مدينه يا حبشه رفتند اما آنچه در اين نوبت مطرح است كه مهمتر از آن سه كار است اين است كه اينها از آن عقيده باطل هجرت كردند و كوچ كردند بالأخره از جهل جاهليت به تمدن الهي به مدينه فاضله منتقل شدند از جهل به عقل مهاجرت كردند اين مهمترين مهاجرت است ديگران براي حفظ آن رسوبات جاهلي هم مال صرف كردند ﴿لِيَصُدُّوا عَنْ سَبيلِ اللّهِ﴾[3] هم جانشان را بذل كردند در قريه بدر افتادند هم فاصله مكاني از سرزمين خودشان گرفتند لذا ذات اقدس الهي درباره اينها هم كرامتهاي دنيايي قائل شد هم كرامتهاي اخروي
برتري فعل مهاجران از انصار
مطلب ديگر آن است كه گرچه به حسب ظاهر مهاجر را افضل از انصار ندانست لكن اوصافي كه براي مهاجرين ذكر فرمود بيش از اوصافي است كه براي انصار است اوصافي كه براي مهاجرين ذكر فرمود مسئله هجرت است و جهاد گرچه انصار در جهاد شركت كردند گرچه انصار مهاجرين را مأوا و اسكان دادند اما بالأخره اينها پيشگام نيستند كسي كه در بحبوحه خطر دين را ياري بكند و اسوه ديگران بشود خب از ديگران افضل است گرچه كلمه افضل بودن و اعلي بودن و اكرم بودن و مانند آن درباره مهاجرين نسبت به انصار نيامده ولي غالباً در قرآن كريم هر جا سخن از مهاجر و انصار است مهاجر را قبل از انصار ذكر ميكند كه مهاجرين اينچنيناند و انصار آنچناناند گرچه انصار در مكه حضور نداشتند شايد اين گروه اگر در مكه حاضر بودند اينها هم جزء پيشگامان دين بودند ولي بالأخره در حد شايد است و مهاجرين اول اين را به بايد رساندند يعني ثابت كردند كه هر خطري را هم تحمل ميكنند تحمل خطر در بحبوحه آن كار آساني نيست قرآن كريم روي اين اول بودن پيشگام بودن و اسوه و غدوه بودن خيلي تكيه ميكند در سورهٴ مباركهٴ «حديد» آيهٴ ده به اين صورت ذكر ميكند ميفرمايد ﴿وَ ما لَكُمْ أَلاّ تُنْفِقُوا في سَبيلِ اللّهِ وَ لِلّهِ ميراثُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ لا يَسْتَوي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ﴾ آنها كه قبل از فتح مكه در جهاد شركت كردند با كساني كه بعد از فتح مكه حضور پيدا كردند يكسان نيست بالأخره «افضل الاعمال احمزها»[4] آن روز خيلي خطر داشت مثل اينكه انقلابيهاي قبل از انقلاب افضلاند از انقلابيهاي بعد از انقلاب خب آن روز خيلي دشوار بود فرمود: ﴿لا يَسْتَوي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ وَ قاتَلَ أُولئِكَ أَعْظَمُ دَرَجَةً مِنَ الَّذينَ أَنْفَقُوا مِنْ بَعْدُ وَ قاتَلُوا﴾ گرچه ﴿وَ كُلاًّ وَعَدَ اللّهُ الْحُسْني﴾ اما چون «افضل الاعمال احمزها» آنها كه قبل از فتح مكه به جهاد مبادرت كردند افضلاند
اخراج كاخنشينان اهل كتاب و ذلت آنان توسط خداوند
ذات اقدس الهي مشابه اين تعبيرها را درباره صنع خاص خودش ايراد كرده است در آيه دوم سورهٴ مباركهٴ «حشر» به اين صورت بيان فرمود: ﴿هُوَ الَّذي أَخْرَجَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ دِيارِهِمْ ِلأَوَّلِ الْحَشْرِ﴾ حشر يعني كوچ كردن و كوچاندن فرمود شما كوخنشين بوديد اين سرمايهداران يهود كاخنشين بودند شما هميشه از آنها وام ميگرفتيد آنها جزء سرمايهدارها و رباخوارهاي معروف مدينه بودند اقتصاد دست آنها بود كاري از شما برنميآمد و هرگز فكر نميكرديد آنها با داشتن اين قلعههاي ستبر چگونه مجبور ميشوند متواري بشوند هيچ فكر نميكرديد تنها كسي كه اين كوخنشينان ذليل را بر آن كاخ نشينان عزيز پيروز كرد خدا بود تنها كسي كه آنها را وادار كرد متواري بشوند فرار كنند خدا بود نه دوست خيال ميكرد نه دشمن فرمود: ﴿هُوَ الَّذي أَخْرَجَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتابِ مِنْ دِيارِهِمْ ِلأَوَّلِ الْحَشْرِ﴾ بعدها كه حكومت اسلامي مستقر شد و مسلمانها جمعيتشان زياد شدند عده ديگري را هم كوچاندند و تبعيد كردند و از آن سرزمين دور كردند و آن سرزمين را از اين ناپاكان منافقمنش تطهير كردند اما آن كسي كه ﴿لأَوَّلِ الْحَشْرِ﴾ اين كار را كرده است خداست ﴿ما ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا﴾ شما كه دوستان حكومت اسلامي بوديد فكر نميكرديد كه يهوديهاي مقتدر سرمايهدار كاخنشين قلعه و دژدار مجبور بشوند فرار كنند ﴿وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ﴾ آنها هم فكر نميكردند كه مجبور بشوند فرار كنند نظير همين كاري كه در انقلاب اسلامي براي دودمان پهلوي و وابستگان آنها پيش آمد نه دوستان فكر ميكردند كه آنها فرار ميكنند نه دشمنهاي انقلاب فكر ميكردند كه دودمان پهلوي مجبور به فرار كردن ميشود براي اينكه با داشتن آن ارتش مجهزي كه از هر قدرت خارجي هم مدد ميگرفتند با داشتن همه امكانات و ژاندارم منطقه بودن بالأخره مسلمانها پيروز شدند فرمود: ﴿ما ظَنَنْتُمْ أَنْ يَخْرُجُوا﴾ شما كه دوستان حكومت اسلامي بوديد فكر نميكرديد كه آنها با داشتن اين قدرت مجبور بشوند كه فرار كنند خود آنها كه دشمنان حكومت اسلامي بودند فكر ميكردند اين قلعههاي مستحكم حافظ آنهاست ﴿وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ مانِعَتُهُمْ حُصُونُهُمْ مِنَ اللّهِ فَأَتاهُمُ اللّهُ مِنْ حَيْثُ لَمْ يَحْتَسِبُوا وَ قَذَفَ في قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ﴾ اين كار را ذات اقدس الهي به خودش اسناد داد فرمود ما براي اولين بار اينها را پوشانديم بعدها كه شما قدرت پيدا كرديم تتمه نعمت ما را مشاهده كرديد
پيشگامي مهاجران و انصار مدينه در هجرت و جهاد و ارزش برتر آنان از تابعين
بنابراين كسي كه در حين خطر اسلام را ياري ميكند غير از آن است كه در حين پيروزي به ياري اسلام حركت كند چه در جريان سورهٴ «حديد» فرمود: ﴿لا يَسْتَوي مِنْكُمْ مَنْ أَنْفَقَ مِنْ قَبْلِ الْفَتْحِ﴾[5] چه در آغاز سورهٴ مباركهٴ «حشر» هم ميفرمايد اين كار را اولين بار ذات اقدس الهي انجام داد لذا قرآن كريم روي آن مهاجرين صدر اسلام كه دست اول و طبقه اولند و همچنين انصار خيلي تكيه ميكند فرمود: ﴿أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَريمٌ﴾ و اين راه هجرت و جهاد باز است كساني كه بعداً هم به اينها ملحق شدند جزء تابعيناند تابعين در هجرت و جهاد اجرشان محفوظ است اما نه همپاي پيشينيان ﴿وَ الَّذينَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ﴾ حالا يا من بعد نزول هذه الآيه يا من بعد فتح مكه يا من بعد بدر بالأخره از آن مرحله اول اينها عقب افتادهاند ﴿وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَكُمْ فَأُولئِكَ مِنْكُمْ﴾ اما آن مقام اول را ندارند در سورهٴ مباركهٴ «توبه» آيهٴ صد به بعد آنجا هم بين سابقون و اولون با پيروانشان فرق گذاشته در آيه صد سوره «توبه» فرمود: ﴿وَ السّابِقُونَ اْلأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرينَ وَ اْلأَنْصارِ وَ الَّذينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ﴾ اينها ﴿رَضِيَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنّاتٍ تَجْري تَحْتَهَا اْلأَنْهارُ﴾ چون اينها تابع آنها هستند هرگز آن حكم را نخواهند داشت چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «حشر» آيهٴ ده آنها كه بعد از مهاجرين و انصار نامي آمدند آنها مقامشان محفوظ هست اما بالأخره در مرحله دوم آيهٴ ده سورهٴ «حشر» اين است كه ﴿وَ الَّذينَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ﴾ يعني بعد از اين مهاجرين و انصار صدر اول اينها ﴿يَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا وَ ِلإِخْوانِنَا الَّذينَ سَبَقُونا بِاْلإيمانِ﴾ آنها پيشگام بودند ما به آنها اقتدا كرديم براي آنها هم طلب مغفرت ميكند بنابراين كساني كه بعداً مهاجرت كردند بعداً جهاد كردند ملحقاند به كساني كه مهاجر و انصارند لكن درجات عاليه آنها را ندارند ميماند ﴿وَ أُولُوا اْلأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلي بِبَعْضٍ﴾ يك برداشت ناتمامي و ناصوابي را جناب فخر رازي دارد كه بايد حل بشود.
«و الحمد لله رب العالمين»