درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

79/11/08

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/سوره انفال/آیه 68 الی 71

 

﴿لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فيما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظيمٌ﴾(68)﴿فَكُلُوا مِمّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَيِّبًا وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ﴾(69)﴿يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ في أَيْديكُمْ مِنَ اْلأَسْري إِنْ يَعْلَمِ اللّهُ في قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِمّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ﴾(70)﴿وَإِنْ يُريدُوا خِيانَتَكَ فَقَدْ خانُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْكَنَ مِنْهُمْ وَ اللّهُ عَليمٌ حَكيمٌ﴾(71)

 

بسياري از مسايل مربوط به جنگ و صلح و اسيرگيري در اين سورهٴ مباركهٴ «انفال» مطرح شد چه اينكه مسايل غنائم جنگي هم در همين سوره مطرح شد و چون جنگ بدر اولين جنگ بود كه اين مسايل ياد شده مورد نياز امت اسلامي بود در جريان جنگ بدر آيات سورهٴ مباركهٴ انفال نازل شد بسياري از مسايل و مباحثي كه مربوط به اين آيات بود در نوبتهاي قبل اشاره شد

نقد بر صاحب المنار دربارهٴ شمول تهديدها بر وجود مبارك پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

آنچه كه در اين نوبت مطرح است تحليل سخنان صاحب المنار است ايشان نسبت به شمول اين آيه نسبت به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اظهار نظر كردند كه اين آيه عتاب‌آميز شامل پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم مي‌شود در حالي كه در تشريح اوليه اين بحث اشاره شد كه چنين كاري نه به دستور پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود نه از آن حضرت اذن قبلي گرفتند نه اجازه بعدي يعني نه خود حضرت امر كرد شما اسير بگيريد نه اذن داد و نه بعد از اسيرگيري اجازه داد تا اينكه اين آيه نازل شد كه اين كار روا نبود اصل اسيرگيري وقتي است كه نظام اسلامي مستقر بشود و جلوي توطئه گرفته بشود شما الآن اسير گرفتيد و منظورتان اين است كه اين اسيرها را در قبال فديه آزاد بكنيد بعد اينها مي‌روند توطئه مي‌كنند منتها همان‌طوري كه بسياري از لغزشهاي قبلي با حسنات بعدي بخشوده مي‌شود بسياري از حسنات مهم است كه اگر لغزشهاي بعدي پيامد آن باشد زمينه بخشش را هم فراهم مي‌كند كاري كه اصحاب بدر كردند كار كوچكي نبود اينها بدون عِده و عُده در برابر هزار نيروي مهاجم مصلح ايستادگي كردند و آنها را شكست دادند اگر جريان جنگ بدر به سود شرك ختم مي‌شد اثري از اسلام باقي نبود اولين جنگ بود و همه را آنها مي‌كشتند بعد هم غارت مي‌كردند مدينه را در حالي كه اينها بدون عِده و عُده در برابر آنها ايستادند آنها سواره آمدند اينها پياده بودند آنها سربازانشان شتر كه تضحيه مي‌كردند مي‌كشتند گوشت شتر را به صورت كباب به سربازانشان مي‌دادند اينها به سربازانشان خرما مي‌دادند اينها چوب دستي داشتند آنها شمشير داشتند جنگ از هر جهت نابرابر بود مقاومت كردند نصرت الهي آمد امداد غيبي به اينها تقويتشان كرد و روحيه داد اينها هم بالأخره پيروز شدند اين باعث شده كه لغزش بعدي كه اسيرگيري بود آن هم غرض سوء نداشتند فكر مي‌كردند كه بيت‌المال را با اين تقويت مي‌كنند مشكل مالي فقرا را برطرف مي‌كنند و مانند آن به هر تقدير اين كار نه به دستور پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود نه امر او بود نه اذن او بود نه اجازه بعدي در جريان اينكه چگونه با اين اسرا رفتار بكنند مشورتي بله كردند اما اصلش كه اسير بگيرند به دستور حضرت نبود و اين عتاب هم مربوط به اسيرگيري است

در حدّ ضرورت معرفي شدن جنگ و خونريزي

فرمود: ﴿مَا كَانَ لِنَبِيِّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْري حَتّي يُثْخِنَ فِي اْلأَرْضِ﴾[1] كه اشاره شد منظور از اثخان در ارض همان استحكام حكومت است نه خونريزي فراوان در جريان جنگ هم گفتند كه خونريزي بايد در حد ضرورت باشد نه ضراوت، ضراوت يعني خون‌خوري اينكه فرمود: «لاَ تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ: إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّيْنِ أَوْ نَظِيْرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ»[2] آن گرگ خون‌آشام را مي‌گويند صبع ضارع ضراوت يعني خون‌آشامي مي‌گويند جنگ بايد در حد ضرورت باشد نه ضراوت آنكه استكبار جهاني دارد يا صهيونيست دارد در حد ضراوت است و آنچه كه اسلام و مسلمين داشتند در حد ضرورت بود همان‌طوري كه در جريان قصاص فرمود: ﴿وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُومَاً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطانَاً فَلا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ﴾[3] ولي دم بازمانده‌ها اسراف نكنند بيش از حد قصاص تعدي نكنند در جريان جهاد هم همين‌طور است بيش از حد ضرورت هرگز حكومت اسلامي فتوا به كشتن كفار نمي‌دهد آنها را اسير مي‌گيرد بعد آنها را مي‌پرورانند تربيت مي‌كنند نظير همين آياتي كه مي‌فرمايد: ﴿إِنْ يَعْلَمِ اللّهُ في قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرَاً مِمّا أُخِذَ مِنْكُمْ﴾ و مانند آن و از نظر مسايل مالي هم كه مستحضريد آن اهل‌بيت(عليهم السلام) كه خود روزه مستحبي مي‌گيرند و روزه نظري مي‌گيرد و خودش گرسنه مي‌ماند و افطاريه‌اش را ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ مِسْكينَاً وَ يَتيمَاً وَ أَسيرَاً﴾[4] است معلوم مي‌شود كه نمي‌گذارند اين اسرا در رنج باشند و از نظر تربيتي هم اينها را مي‌پرورانند بعد هم يا آزاد مي‌كنند يا مثلاً راههاي ديگر اثخان في الارض در حقيقت استحكام حكومت در زمين است اين نصاب پايان‌پذيري قتل است همان‌طوري كه در قصاص حدي هست مرزي هست در قتال و جهاد هم مرزي هست حدي هست آن حد استحكام حكومت در زمين است

ضعف اعتقادي صاحب تفسير المنار نسبت به جايگاه نبوت و امامت

و اما اينكه صاحب المنار اصراري دارد كه اين عتاب شامل پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي‌شود اين سخن ناصواب است براي اينكه ديد اينها اصولاً درباره مسئله نبوت رسالت امامت و خلافت يك ديد بسته‌اي است آن ديدي كه اماميه درباره انبيا مرسلين ائمه خلفاي الهي و اولياي الهي دارند اينها ندارند آن جريان قرب نوافل كه انسان كامل به جايي مي‌رسد كه ذات اقدس الهي مجاري ادراكي و تحريكي او مي‌شود اگر آن‌گونه احاديث كه سنداً صحيح است از راه موثق و حسن هم نقل شده است ولي سنداً صحيح است و فريقين نقل كردند كه انسان كامل در اثر قرب نوافل محبوب خدا مي‌شود وقتي محبوب خدا شد خداي سبحان مجاري ادراكي و تحريكي او مي‌شود «كنت سمعه الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به و لسانه الذي ينطق به»[5] اگر كسي در اثر قرب نوافل به اين بارگاه منيع راه يافت ديگر جا براي حرف جناب عبدو و شاگردش نمي‌ماند كه مثلاً بگويد اينها در اجتهاد خطا مي‌كنند ولي در تبليغ معصوم‌اند يعني ممكن است در هنگام انديشيدن اشتباه بكنند ولي همين كه مي‌خواهند بگويند خداوند اينها را با نزول آيات هدايت مي‌كند توجيهشان مي‌كند متوجه مي‌شوند به مردم درست منتقل مي‌كنند حكم خدا را به مردم مي‌رسانند

نقد سخنان صاحب المنار دربارهٴ مقام نبوت و امامت از ديدگاه شيعه

اولاً كسي كه به اين مقام راه يافت او مصون از اشتباه است «كنت سمعه الذي يسمع به و .. و لسانه الذي ينطق به» ثانياً اينكه در ادعيه عصر غيبت به عنوان وظيفه منتظران وجود مبارك امام عصر (ارواحنا فداه) مي‌گويند آن دعا را بخوانيد براي اينكه آن تعيين كننده‌ است بر اين مسئله كلامي زراره به وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) عرض كرد كه اگر عصر غيبت را من درك كردم عصري كه امام زمان ما و ولي عصر ما(ارواحنا فداه) مشهود نيست و ما او را نمي‌بينيم وظيفه ما چيست؟ وجود مبارك امام صادق (سلام الله عليه) فرمود اگر آن عصر را ادراك كرديد وظيفه شما اين است اين دعا را بخوانيد «اللهم عرفني نفسك فانك ان لم تعرفني نفسك لم اعرف نبيك اللهم عرفني رسولك فانك إنْ لم تعرفني رسولك لم اعرف حجتك اللهم عرفني حجتك فانك لم تعرفني حجتك ضللت عن ديني»[6] قبلاً هم چند بار اين دعا با اين راز و رمزش بازگو شد كه چطور وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) در عصر غيبت اين دعا را آموختند اين دعا يك نقش كليدي در معرفت امامت دارد در آن مسئله كلامي جريانش اين است كه امام جانشين پيغمبر است ما تا پيغمبر را نشناسيم نبوت را نشناسيم امام و امامت شناخته نمي‌شود پيغمبر هم خليفه الله است حرف خدا را به ما مي‌رساند پيام الهي را منتقل مي‌كند تا الله شناخته نشد خليفه او نماينده او رسول او و نائب او شناخته نمي‌شود پس اول بايد ذات اقدس الهي را به مقدار ميسور شناخت اگر ما خدا را بشناسيم خليفة الله شناخته مي‌شود و اگر خليفة الله شناخته شد يعني پيغمبر خليفة خليفة الله هم شناخته مي‌شود يعني امام ديگران اين‌چنين نيستند فكر مي‌كردند كه خليفه خدا يك انساني است جزء نوابغ منتها معجزه به دست او به اذن خدا ظهور مي‌كند اما آن‌چنان قربي كه براي اين خليفه قائل باشند خداي سبحان مجاري او را تأمين مي‌كند كه نيست اينها يك پيغمبري مي‌خواهند كه اگر او رحلت كرد آن اولي و دومي هم بتوانند جاي او بنشينند همين و شيعه پيغمبري را مي‌خواهد كه فقط علي بتواند جاي او بنشيند خيلي فرق است اگر خليفه‌شناسي پيغمبرشناسي نبوت‌شناسي يك راه عادي داشته باشد افراد عادي هم جاي پيغمبر مي‌نشينند كار با ثقيفه هم حل مي‌شود چه اينكه حل كردند ولي اگر ما پيغمبر را خليفة الله دانستيم با ثقيفه حل نمي‌شود اين فقط با غدير حل مي‌شود كسي جاي پيغمبر مي‌نشيند كه بتواند كار او را بكند و پيغمبر خليفه خداست و همه مجاري ادراكي او را ذات اقدس الهي به عهده مي‌گيرد ديگر كسي صاحب تفسير المنار نمي‌گويد كه او در مقام اجتهاد خطا مي‌كند ولي در مقام تبليغ خدا حفظش مي‌كند كه به مردم بد نرسد اين دعاي عصر غيبت براي آن است كه تا روشن بشود از ثقيفه كاري ساخته نيست اين كار فقط از غدير برمي‌آيد و ديگر هيچ تا كسي پيغمبر را درست نشناسد امام شناس نخواهد بود نتيجه‌اش هم همين است كه اين بزرگوار اين‌طور در اين آيه تفسير مي‌كند و چند تا حكمت به گمان خود ذكر مي‌كند كه يكي از آنها اين است كه گرچه پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در مقام تبليغ معصوم است ولي در مقام اجتهاد معصوم نيست اين است.

تفاوت اجتهاد علما و با عصمت پيامبر و ائمه(عليهم السلام)

مطلب ديگر اين است كه اين اجتهاد را بايد باز كنند بايد توضيح بدهند در مسايل احكام كه او اجتهاد نمي‌كند تا ما بگوييم اجتهادش صواب است يا خطا در مسايل موضوعات و كارشناسي يك راه ديگري دارد در منطقة الفراق وگرنه در احكام الهي كه اين نظير مجتهدها نيستند كه برابر با متون و برابر با اصول و برابر با امارات استنباط بكنند فتوا بدهند اينها مستقيماً از راه وحي احكام را دريافت مي‌كنند پس درك اينها درباره فتاواي ديني و احكام ديني منشأ وحي و الهام دارد نه منشأ اجتهاد ائمه (عليهم السلام) هم همين‌طورند اينها مثل علما نيستند كه مرحوم شيخ مفيد و شيخ طوسي و سيدناالمرتضي و اين‌گونه از بزرگان (رضوان الله عليهم) اينها بله اجتهاد مي‌كنند يعني طبق ادله عقلي و نقلي احكام را استنباط مي‌كنند اما ائمه(عليهم السلام) اين‌چنين نيست كه طبق ظنون حكم بكنند خب آنكه مزاحم با اين بحثهاي عصمت همه جانبه پيغمبر نيست عصمت انبيا(عليهم السلام) ثبات آنها همه‌اش به عنايت الهي است اينها كه ذاتاً مستقل نيستند كه كه بدون تثبيت و تأييد و تصديد الهي هم ثابت باشند كه ولي ذات اقدس الهي برابر همان قرب نوافل مجاري ادراكي و تحريكي اينها را تأمين مي‌كند آن آيه مي‌فرمايد كه اگر فيض خدا نبود تو مي‌لغزيدي خب درست است حديث قرب نوافل هم كه مي‌گويد ذات اقدس الهي چون به شما علاقمند است شما بر اثر قرب نوافل محبوب خدا هستيد ذات اقدس الهي مجاري ادراكي و تحريكي شما را تأمين مي‌كند تمام اين بحثها ناظر به آن است كه اينها با عنايت الهي از عصمت برخوردارند خب پس كارهاي آنها در احكام از سنخ اجتهاد نيست كه حالا اجتهاد بكنند و به خطا بايستند يا به ثواب از سنخ اجتهاد نيست تا ما بگوييم در اجتهاد خطا مي‌كنند ولي در تبليغ خداي سبحان اينها را حفظ مي‌كند در جريان موضوعات هم كه كار كارشناسي است منطقةالفراق حكم خاص خودش را دارد در موضوعات ايشان مي‌گويد كه تفصيل بين حكم و موضوع به اين صورت در المنار نيست ايشان مي‌گويد كه در جريان اسيرگيري بها داده است اين كار رسمي است كه بر اساس دموكراسي انجام بشود دولتها هم اين را ‌آزمودند و به مردم نهادن چيز خوبي است اينها بله چيز بسيار خوبي است اما در بحثهايي كه مربوط به منطقة الفراق است و مباحات است يا انتخاب احد اضلاع واجب تخييري است كه به موضوعات برمي‌گردد

امر الناس محدوده و محور مشورت در ﴿وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ﴾

ايشان بعد به ﴿وَ شاوِرْهُمْ فِي اْلأَمْرِ﴾[7] استشهاد مي‌كنند اين ﴿شاوِرْهُمْ فِي اْلأَمْرِ﴾ كه در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» بحثش گذشت دستور مشورت به رهبر الهي مي‌دهد اين سخن درست است اما اين امر يعني چه؟ ﴿وَ شاوِرْهُمْ فِي اْلأَمْرِ﴾ منظور از اين امر چيست؟ آيا اين اطلاق دارد هم امر الله را هم امر الناس را مي‌گيرد يا خصوص امر الناس است دون امر الله ما طبق دو آيه كه جداگانه حكم امر الله را مشخص مي‌كند حكم امر الناس را مشخص مي‌كند مي‌توانيم بررسي كنيم اينكه فرمود: ﴿وَ شاوِرْهُمْ فِي اْلأَمْرِ﴾ اين امر امر الناس است نه امر الله ممكن است در بعضي از مصاديق ترديدي پيدا بشود كه كجا امر الله است كجا امر الناس ولي اين آيه اطلاق ندارد كه بگويد: ﴿وَ شاوِرْهُمْ فِي اْلأَمْرِ﴾ سواءً كان امر الناس او امر الله بلكه به استناد آيه‌اي كه فرمود: ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾[8] معلوم مي‌شود كه احكام را فقط ذات اقدس الهي بايد بگويد حكم و قانون امر الله است نه امر الناس و اين را هم مستقيماً از طرف ذات اقدس الهي بايد تصويب بشود و نازل بشود آنچه در سورهٴ «فصلت» آمده است در سورهٴ «شوري» آمده است ﴿وَ أَمْرُهُمْ شُوري بَيْنَهُمْ﴾[9] آن هم مشخص كرده است كه هر چه امر الناس است مشورتي است نه امر الله حكم امر الله است و امر الله با مشورت مردم حل نمي‌شود موضوعات منطقة الفراق مباحات آنجايي كه خداي سبحان بر اينها مباح كرده جزء موضوعات است و حكم خاصي نفرموده و جزء امر الناس است بله با مشورت حل مي‌شود كه ما اين كشورمان را اين شهرمان را چطور اداره كنيم و منظور آن است كه در جريان مشورت كه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿وَ شاوِرْهُمْ فِي اْلأَمْرِ﴾ ولو به عنوان تشويق هم باشد محور مشورت و محدوده مشورت امر الناس است اين امر مطلق نيست كه ﴿وَ شاوِرْهُمْ فِي اْلأَمْرِ﴾ سواءً كان امر الله او امر الناس سواءً كان في الحكم او في الموضوع اين‌ چنين نيست بلكه حكم را منحصراً از آن خدا مي‌داند ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾[10] و امرالناس را با شوري حل مي‌كند فرمود: ﴿وَ أَمْرُهُمْ شُوري بَيْنَهُمْ﴾[11] نه امرالله شوري بينهم خب

خطاناپذيري علوم شهودي در تلقي وحي پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

بنابراين سنخ كار پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در مسئله احكام همان از راه تلقي وحي است از سنخ اجتهاد نيست آنجا هم علم شهودي است علم شهودي كه خطابردار نيست براي اينكه خود واقع را مي‌بيند هم آن راه مصون از خطاست هم رونده گرچه ممكن است صاحب كشف و شهود ديگري كه معصوم نيست در كشفش اشتباه راه پيدا كند سرّش آن است كه كشف و شهود بما هو شهود الواقع خطاپذير نيست چون خود واقع را مي‌بيند اما اين رونده چون آن راه مخصوص شهود را طي نكرده است اشتباه مي‌كند

ردّ دليل نقلي صاحب المنار

خب شاهدي كه ايشان اقامه مي‌كنند مي‌گويند يعني صاحب تفسير المنار اين است كه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در جريان ﴿عَبَسَ وَ تَوَلّي﴾[12] يك ترك اولايي كرده است بعد هم مي‌گويد اين حسنات الابرار سيئات المقربين اين گفته فلان عارف يا صوفي است به نام ابو سعيد خراز و چون يك جمله جاذبه‌داري است اين را خيال كردند روايت است اين حديث نيست اين گفته بعضي از بزرگان اهل معرفت است كه حسنات الابرابر سيئات المقربين بعد مي‌گويد كه در جريان ﴿عَبَسَ وَ تَوَلّي﴾ آن فرد فقير كه آمده وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) او را ديد در قبال غني نشسته بود عبوس كرد چهره‌اش را دژم كرد در هم كشيد كه چرا اين فقير در يك چنين موقعي آمده كه ضمير مستتر در﴿عَبَسَ وَ تَوَلّي﴾ را به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ـ معاذالله ـ ارجاع دادند در حالي كه اين‌ چنين نيست اين سوره ﴿عَبَسَ وَ تَوَلّي﴾ بعد از آن سوره‌اي كه در آن آمده است ﴿إِنَّكَ لَعَلي خُلُقٍ عَظيمٍ﴾[13] نازل شده است آن سوره‌اي كه دارد ﴿إِنَّكَ لَعَلي خُلُقٍ عَظيمٍ﴾ اين جزء عتائق سور است و در همان اوايل ذات اقدس الهي پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) را به عنوان صاحب خلق عظيم ستود و معرفي كرد و امضا كرد فرمود: ﴿إِنَّكَ لَعَلي خُلُقٍ عَظيمٍ﴾[14] كسي كه ذات اقدس الهي به عظمت اخلاقي او صحه مي‌گذارد و خدا خلق او را عظيم مي‌نامد آن‌وقت چنين كسي با فاصله كم دوباره يك كاري انجام بدهد كه با خلق عظيم هماهنگ نيست سازگار نيست طبق آن شاهد معلوم مي‌شود كه ضمير به پيغمبر برنمي‌گردد ضمير به ديگري برمي‌گردد خب بنابراين وجود مبارك حضرت در اثر آن قرب نوافل خداي سبحان سمع و بصر او و مجاري ادراكي اوست چنين كسي اشتباه نمي‌كند گذشته از اينكه در احكام او را از راه وحي مي‌گيرد نه از سنخ اجتهاد در موضوعات كه به مصالح و اينها وابسته است كه به مصلحت و مفسده برمي‌گردد نه به حكم خدا و اين ظاهرش آن است كه مطابق با دستور الهي نبود نه مطابق با مصلحت نبود پس از چند جهت سخنان صاحب المنار ناتمام است البته ايشان مطالب ديگري هم دارند كه اگر لازم بود در نوبت بعد آنها هم بازگو مي‌شود

اهميت بدست آوردن غنائم توسط مسلمانان مال‌باخته در جنگ بدر

اما اينكه ذات اقدس الهي فرمود: ﴿يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ في أَيْديكُمْ مِنَ اْلأَسْري إِنْ يَعْلَمِ اللّهُ في قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِمّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ﴾ گرچه مغفرت مهم‌تر است از آنچه را كه به عنوان غنائم بهره اينها مي‌شود لكن نزد آنها مسايل مالي خيلي مهم بود چون همين مقداري كه فديه دادند و آزاد شدند براي آنها يك غرامتي تلقي شده است مي‌فرمايد كه اگر شما مؤمن و موحد باشيد بهتر از آن مقداري كه از شما گرفتند و شما غرامت تلقي كرديد به شما مي‌رسد گذشته از اينكه گناهان شما را هم مي‌آمرزد اين تأخير ﴿يَغْفِرْ لَكُمْ﴾ نه براي آن است كه آن بهره دنيايي از مغفرت الهي مهم‌تر است بلكه براي آن است كه نزد آنهايي كه به حسب ظاهر مال‌باخته بودند و اين را غرامت تلقي مي‌كردند رسيدن به مال براي آنها خيلي مهم بود وجوهي هم كه در جريان ﴿لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فيما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظيمٌ﴾ پنج شش وجه نقل شده است شايد اين نكره بودن كتاب و معرفه نبودن براي آن باشد كه جامع همه اين احتمالات ممكن باشد البته بعضي از اين احتمالات ضعيف بود يا دشوار لكن برخي از احتمالات در حد ميانه قابل قبول بود اين نكره بودن و معرفه نبودن مي‌تواند براي آن باشد كه شامل همه اينها بشود چون اگر الف لام بود لو لا الكتاب بود احتمال اينكه اين عهد الف لامش الف لام عهد باشد ناظر به بعضي از اين محتملها باشد بود در جريان اسيرگيري معلوم نيست كه اگر اصحاب بدر اسير نمي‌گرفتند وضع چه مي‌شد شايد وضع بهتر بود چون همينها كه اسير شدند و بعد فديه دادند و آزاد شدند بعد از يك مدتي جريان تلخ جنگ احد را بر مسلمانها تحميل كردند بنابراين شايد اگر اسير نمي‌گرفتند بهتر بود منتها آن قيام راد‌مردانه اصحاب بدر باعث شد كه خداي سبحان اين لغزش اينها را بخشيد اسيرگيري در اسلام يك حسابي دارد روي انتقام كه نيست اسيرگيري را مشخص فرمود فرمود اگر شما در معرض خطريد اگر آنها آزاد بشوند دوباره عليه شما توطئه مي‌كنند نظام نو‌پاي شما هنوز مستحكم نشد جا براي اسيرگيري نيست اين هم يك حكمي است كه عقل او را مي‌پذيرد فرمود: ﴿حَتّي يُثْخِنَ فِي اْلأَرْضِ﴾[15] ﴿أَثْخَنْتُمُوهُمْ﴾[16] اگر اثخان شد استحكام پيدا كرد نظام شما آن وقت اسير بگيريد اما هم اينهايي كه دوباره برمي‌گردند توطئه مي‌كنند جا براي اسيرگيري نيست يا لااقل حقش اين بود بپرسند از پيغمبر بپرسند استفتاء بكنند كه ما اينها را اسير بگيريم يا نه؟ خب مي‌بينند وجود مبارك حضرت امير با آن قدرتي كه دارد كسي را اسير نمي‌گيرد اينها لااقل اين زمينه سؤال برايشان باشد ديگر خب اينكه سلحشور رسمي جنگ بدر است بسياري را او دارد مي‌كشد و عده زيادي هم زير شمشير او رد مي‌شوند و مي‌تواند اسير بگيرد خب چرا نگيرد اينها لااقل سؤال بكنند اين زمينه سؤال فراهم بشود سؤال بكنند ما اسير بگيريم نگيريم چه بكنيم هفتاد هشتاد نفر را كتشان را بستند آوردند اين است كه اين جاي براي عتاب است يعني اصلاً هيچ پيامبري نمي‌تواند اين كار را بكند پس وقتي پيغمبر نتوانست شما به طريق اولي چرا اين كار را كرديد اين يك كاري بود كه شده نه اذن سابق بود نه اجازه لاحق بود نه مشورت وسطي بود يك كاري بود خودسر ما هيچ دليلي نداريم كه پيغمبر امر كرده يا اذن داده قبلاً اجازه داده بعداً يا با او مشورت كردند در اسيرگيري در اينكه با اسرا چه بكنيم تاريخ دارد كه مشورت كردند عده‌اي پيشنهاد به اعدام دادند عده‌اي پيشنهاد به فديه‌گيري دادند و مانند آن اما در اصل اسيرگيري كسي با پيغمبر آخر او رهبر اينهاست امام اينهاست پيغمبر اينهاست خب بدون مشورت او كت يك عده را مي‌بندند مي‌آورند با اينكه مي‌بينند آن خواص اصحاب مثل حضرت امير (سلام الله عليه) با امكان اسيرگيري كسي را اسير نگرفته لااقل اين بايد زمينه باشد براي آنها ديگر

انگيزه مسلمانان از اسير گرفتن مشركان در بدر

پرسش: ...

پاسخ: نه ﴿تُريدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا﴾[17] انگيزه آنها اين بود كه اينها را اسير بگيرند بعد آزاد بكنند وگرنه آن مسئله ﴿فَإِمّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمّا فِداءً﴾[18] كه بعدها نازل شده آنها در جنگهاي بعد نازل شده اين اولين جنگ بود و اولين بار اسيرگيري بود اما استرقاق برده‌گيري و مانند آن اينها بعدها پيدا شده وگرنه در جنگ بدر كه اين حرفها نبود اينها ﴿تُريدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا﴾ انگيزه‌شان هم اين بود اين ﴿وَ اللّهُ يُريدُ اْلآخِرَةَ﴾ هم يك اراده تشريعي است نه اراده تكويني چون اگر خدا در آنجا تكويناً اراده آخرت مي‌كرد كه كسي قدرت اسيرگيري نداشت ﴿وَ اللّهُ يُريدُ اْلآخِرَةَ﴾[19] يعني دستور خدا اين است شريعت الهي اين است كه شما در اين‌گونه از موارد اسير نگيريد بگذاريد نظام اسلامي‌تان مستحكم بشود

دستور مشركان بر گريه نكردن بر كشته‌هاي بدر براي ايجاد عقده عليه مسلمانان

براي اينكه اينها همانهايي هستند كه روي آن عقده‌اي كه پيدا كردند دستور مي‌دهند هيچ كس بر قتلهاي بعد گريه نكند ابن هشام نقل مي‌كند كه اينها بعد از مراجعت از صحنه بدر به مكه تصميم رسمي گرفتند اعلاميه دادند منشور منتشر كردند كه هيچ كس بر كشته‌هاي خود در جريان بدر گريه نكند تا اين عقده‌ها بماند همين كار را هم كردند از نظر مسايل رواني چون آدمي كه مصيبت زده باشد بنالد عقده‌اش گرفته مي‌شود سبك مي‌شود اينها تصميم گرفتند هيچ كس بر كشته‌هاي خود كه در بدر كشته شدند گريه نكند تا عقده بماند بماند و در جريان جنگ احد آن عقده را خالي كنند كه جگرها را دريدند «و ابن آكلة الاكباد» خب وگرنه كسي كه در جنگ پيروز شد حالا ديگر نمي‌رود جگر در بياورد جگر بمكد كه آن عقده محصول جنگ احد شد حالا ابن‌هشام نقل مي‌كند كه يك زني يك كسي از كوچه‌اي رد مي‌شد ديد يك پيرزني دارد گريه مي‌كند اين خيال كرده گريه براي قتلهاي بدر آزاد شده رفته تحقيق كرده كه چرا اين زن گريه مي‌كند ديدند كه اين زن شترش گم شده براي شترش دارد گريه مي‌كند نه براي قتلهاي بدر گفت خب پس هنوز گريه آزاد نشده خب اين خطري كه در جنگ احد مسلمين را تهديد كرد براي همين بود كه اينها را اسير گرفتند و اگر اسير نمي‌گرفتند و همان ميدان جنگ به حيات اينها خاتمه مي‌دادند خب شايد اين خطر پيش نمي‌آمد اين البته در حد شايد است غرض آن است كه كسي بخواهد يك چنين كار مهمي را انجام بدهد بايد از رهبرش از پيغمبرش از امامش از ولي كه همه اينها بر وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) تطبيق مي‌شود بايد اجازه مي‌گرفت.

«و الحمد لله رب العالمين»

 


[1] انفال/سوره8، آیه67.
[2] . نهج‌البلاغه، نامهٴ 53.
[3] اسراء/سوره17، آیه33.
[4] انسان/سوره76، آیه8.
[5] . الكافي، ج2، ص352.
[6] . الكافي، ج1، ص337.
[7] آل عمران/سوره3، آیه159.
[8] انعام/سوره6، آیه57.
[9] شوری/سوره42، آیه38.
[10] انعام/سوره6، آیه57.
[11] شوری/سوره42، آیه38.
[12] عبس/سوره80، آیه1.
[13] قلم/سوره68، آیه4.
[14] قلم/سوره68، آیه4.
[15] انفال/سوره8، آیه67.
[16] محمد/سوره47، آیه4.
[17] انفال/سوره8، آیه67.
[18] محمد/سوره47، آیه4.
[19] انفال/سوره8، آیه67.