درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

79/11/05

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/سوره انفال/آیه 67 الی 71

 

﴿ما كانَ لِنَبِيِّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْري حَتّي يُثْخِنَ فِي اْلأَرْضِ تُريدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَ اللّهُ يُريدُ اْلآخِرَةَ وَ اللّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ﴾(67)﴿لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فيما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظيمٌ﴾(68)﴿فَكُلُوا مِمّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَيِّبًا وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ﴾(69)﴿يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ في أَيْديكُمْ مِنَ اْلأَسْري إِنْ يَعْلَمِ اللّهُ في قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِمّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ﴾(70)﴿وَإِنْ يُريدُوا خِيانَتَكَ فَقَدْ خانُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْكَنَ مِنْهُمْ وَ اللّهُ عَليمٌ حَكيمٌ﴾(71)

 

معيار اسير گرفتن در اسلام

در پايان جنگ مسئله اسيرگيري مطرح است لذا در پايان قصه بدر جريان اسيرگيري را بازگو كرد اسير گرفتن در اسلام نظير جنگ و گريز نصاب مخصوص ندارد در جريان جنگ و گريز كه چه وقت جنگيدن واجب است چه وقت فرار جايز است نصابهايش مشخص بود فرمود قبلاً ﴿إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا﴾[1] بيست نفر در برابر دويست نفر بايد مقاومت مي‌كردند يك نفر در برابر ده بايد مقاومت مي‌كرد ﴿اْلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْكُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فيكُمْ ضَعْفَاً﴾[2] يك نفر بايد در برابر دو نفر مقاومت كند فرار از جنگ فرار از زحف كه گناه كبيره است نصاب مشخصي دارد ولي اسيرگيري نصاب رقمي مشخصي ندارد كه اگر چند نفر را كشتيد از آن به بعد مي‌توانيد اسير بگيريد معيار اسيرگيري استقرار حكومت و نظام اسلامي و عدم امكان آنها براي توطئه بعدي اين معيار اسيرگيري است و اگر حكومت اسلامي و نظم و ارتش اسلام به اين قدرت نرسيد كه بتواند جايگاه خود را مستقر كند و مورد تاخت و تاز قرار نگيرد چنين نظامي در هنگام نبرد حق اسيرگيري ندارد ولو در آن جبهه موقتاً پيروز بشود و آنچه كه در آيه محل بحث آمد ﴿حَتّي يُثْخِنَ فِي اْلأَرْضِ﴾ يا آيهٴ سورهٴ 47 كه آن سوره هم به عنوان سوره قتال گاهي ناميده مي‌شود آنجا آمده است ﴿حَتّي إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ﴾[3] كه ظهور آن در اثخان قتليٰ بيش از ظهور اين آيه است زيرا اين آيه فرمود: ﴿حَتّي يُثْخِنَ فِي اْلأَرْضِ﴾ ثخين بكند مستحكم بكند حكم و امر خود را در زمين يا نه حتي يثخن حول آن مقتولها در ارض ظهور آن آيه در اثخان قتليٰ بيش از ظهور اين آيه است در اثخان قتليٰ ثخين يعني قليل در قبال رقيق معيار آن است كه اين حكومت مستقر بشود كه اگر اسير نگيرند و اين اسرا را مثلاً بعد آزاد بكنند در مقابل فديه و مانند آن مشكلي براي نظام اسلامي پيش نمي‌آيد پس معيار قدرت نظام و استحكام نظام از يك سو و ضعف نظام از سوي ديگر ممكن است چنين حدي در اوايل امر پديد بيايد ممكن است در اواسط امر پديد بيايد ممكن است در اواخر امر پديد بيايد وقتي نظام اسلامي مستحكم و مستقر شد كه اگر اينها كشته نشدند و آزاد و زنده ماندند ديگر قدرت توطئه ندارند اسير گرفتن جايز است

مخير شدن بين آزادي با سنت و فديه كافران

آن‌گاه ﴿فَإِمّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمّا فِداءً﴾[4] آن هم يكي از شئون احكام جنگي است آن را به اختيار ولي مسلمين با مشورت حوزه اسلامي واگذار كردند اينها مخيرند بين منّ بين فدا و بين استرقاق ممكن است كه حكومت اسلامي با بعضي از حكومتها يك پيمان بين‌المللي ببندند كه در جنگ كسي را استرقاق نكنند گرچه آنچه كه الآن در اردوگاههاي اسرا هست به مراتب بدتر از استرقاق صدر اسلام است ولي منظور آن است كه اسير گرفتن و آزاد كردن حالا يا در قبال فديه يا رايگان اين وقتي است كه آن نظام مقتدر باشد گاهي ممكن است نظام اسلامي در اوايل به قدرت رسيده است از آن بدتر به آن اسيرگيري هم جايز است آزادسازي اسير يا رايگان است يا در قبال فديه آن مربوط به خصوصيت اسير از يك سو و صلاحيت مسلمين از سوي ديگر گاهي ممكن است اين حالت در اثناي حكومت باشد گاهي هم در اواخر حكومت

زمان جواز اسير گرفتن در جبهه جهاد با كافران

اينكه در آيات قبل فرمود: ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّكُمْ﴾[5] اگر چنين ارتش قدرتمند و نيروي نظامي مقتدري براي حكومت اسلامي شكل گرفت ممكن است در همان اوايل اسير بگيرند جايز باشد؛ چرا؟ چون يثخن في الارض شده است لازم نيست قتلي خونشان زمين را ثخين و غليظ بكند عمده ... حكم اسلام و نفوذ امر اسلام است پس از اينكه فرمود: ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ﴾ چون اين امر امتثال نشد و عدم امتثالش هم يك مقدار در اثر قلت مسلمين بود يك مقدار در اثر نفوذ منافقين منافقين رقمشان كم نبود منافقين ﴿وَ الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ﴾[6] ترجفون في المدينه اين باندها نمي‌گذاشتند كه ارتش اسلام قوي بشود به طوري كه ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّكُمْ﴾ ولي اگر آنها مي‌گذاشتند و اين ارتش مقتدر بود در همان اوايل جنگ هم مي‌توانست اسير بگيرد

نصاب جواز فرار از جنگ در حال ضعف مسلمانان

غرض آن است كه مسئله اسير گرفتن نظير مسئله فرار از جبهه نصاب مشخص ندارد فرار از جبهه گناه كبيره است در اوايل نصابش اين بود يك نفر در برابر ده نفر بايد مقاومت مي‌كرد و فرار گناه كبيره بود اگر دشمنان بيش از ده برابر بودند فرار جايز بود در اواخر فرمود كه ﴿وَ عَلِمَ أَنَّ فيكُمْ ضَعْفَاً﴾[7] نصاب جواز فرار از جنگ آن است كه اگر عدد مهاجمين بيش از دو برابر باشد فرار جايز است ولي اگر عدد آنها كمتر از دو برابر باشد يا معادل دو برابر باشد فرار جايز نيست البته اين در صورتي كه كار به دفاع نرسد چون در دفاع حد و مرزي ندارد چه اينكه گروه خاصي هم مأمور به دفاع نيستند در جهادها زنها و سالمندان و غير مكلفين مستثنايند ولي در دفاع هر انساني كه مقتدر باشد خواه سالمند خواه نو‌سال خواه مكلف و خواه غير مكلف عقلاً بر او لازم است و شارع مقدس هم طبق اين الزام كرده

جواز اسير گرفتن كافران بعد از استقرار نظام اسلامي

بنابراين اثخان عبارت از قدرت و استحكام آن حكومت است و ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ هم شاهد خوبي است پس ممكن است گاهي در اوايل امر اسيرگيري جايز باشد گاهي هم ممكن است تا اواخر جايز نباشد براي اينكه هنوز ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ﴾[8] حاصل نشده هنوز ﴿يُثْخِنَ فِي اْلأَرْضِ﴾ حاصل نشده و مانند آن آنهايي هم كه پيشنهاد گرفتن فدا دادند همين بود كه ما با قدرت مالي بيت المالمان را تقويت بكنيم ارتشمان را تقويت مي‌كنيم ولي اگر اينها برگردند و توطئه كنند دوباره تهاجم بكنند و همه بساط اسلام و مسلمين را از بين ببرند اين ديگر مصلحت نيست بنابراين بايد آن ولي مسلمين با مشورت مسلمانهاي كارشناس بررسي بكنند كه آيا اين حكومت اثخان في الارض كرده است يا نه آن ﴿أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ﴾ ارهاب شده است يا نه؟ الآن دشمن مي‌ترسد حمله بكند يا نه؟ اگر به اين حد رسيد بله اسير گرفتن جايز است همان اثخان في الارض باشد كافي است يعني اين نظام مستحكم شد از اين اثخان نظام در آيه قبل به صورت ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ﴾ ياد كرده است چون اگر نظام مستقر نباشد كه مردم از ارتشش رهبت و هراسي ندارند.

پرسش: ...

پاسخ: نه دليل احتمالاً دليل بر خيانت است كه همين آيه ﴿وَ إِنْ يُريدُوا خِيانَتَكَ فَقَدْ خانُوا اللّهَ﴾ ناظر به همان است كه فرمود اگر اينها مي‌خواهند مكر بكنند فعلاً مالي بدهند و آزاد بشوند و دوباره بروند توطئه كنند ﴿وَ إِنْ يُريدُوا خِيانَتَكَ فَقَدْ خانُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْكَنَ مِنْهُمْ﴾ آن‌وقت احتمال خيانت هست خب.

اباحه مصرف فديه بعد از تهديد اسير گرفتن دليل امتنان الهي

مطلب بعدي آن است كه اين كار چون حساب نظام اسلامي در بين است به قدري سخت است كه ذات اقدس الهي اين اصحاب را تهديد كرد بدون اينكه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در اين تهديد مشمول اين تهديد باشد به هيچ وجه فرمود: ﴿لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فيما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظيمٌ﴾ چرا شما بدون اذن و مشورت چنين كاري را كرديد كه وجوه بازگو شده هر كدام مي‌توانست في الجمله اين مكتوب الهي را بيان كند از اينكه فرمود: ﴿فَكُلُوا مِمّا غَنِمْتُمْ﴾ اين امر اگر ابتدائاً نازل مي‌شد مي‌شد امر اباحه ولي چون قبلاً مسئله غنيمت را بازگو فرمود اين كلوا براي اباحه نيست اباحه محض نيست امتنان را هم به همراه دارد فرمود چون آن كتاب الهي حكم الهي شما از مساس عذاب رهايي بخشيد و مورد تعذيب خدا قرار نمي‌گيريد خداي سبحان بر شما منت نهاد و بهره‌برداري از اين غنائم را تجويز كرد پس اين امر گذشته از اينكه اباحه و ترخيص را به همراه دارد ضمناً مفيد امتنان هم هست يك امر اباحه محض نيست چون قبلاً مسئله حليت غنائم طرح شده بود.

بيان معناي عرفي ﴿كُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ﴾

مطلب بعدي آن است كه همان‌طوري كه ﴿لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ﴾[9] كنايه از مطلق تصرف است اين كلوا هم مطلق تصرف را مي‌فهماند در تعبيرات عرفي ما هم اين است كه مي‌گوييم فلان شخص مال مردم را خورد يعني در مال مردم تصرف مي‌كند اگر آن مال خوراكي است او را مي‌خورد و اگر پوشاكي است مي‌پوشد و اگر مسكن است در آنجا سكونت مي‌كند و اگر فرش است روي او مي‌نشيند ما نسبت به مسكن و فرش و پوشاك هم مي‌گوييم مال مردم را خورد يعني با مال حرام برخورد كرد آن ﴿لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ﴾ هم به معناي برخورد نكردن است اين كلوا هم به معناي برخورد كردن است يعني با اين غنيمت برخورد كنيد اگر فرش است مي‌توانيد روي او بنشينيد و اگر خوراكي است مي‌توانيد ميل كنيد پس اين اكل عبارت از مطلق تصرف است.

تبيين معناي لغوي و فقهي غنيمت و متعلق خمس

مطلب ديگر آن است كه چون معروف بين اهل سنت اين است كه آن غنيمت جنگي كه خمس دارد همان است كه انسان در ميدان نبرد از مال مشركين مي‌گيرد و آن جزء غنائم است كه ما به عنوان غنائم جنگي ياد مي‌كنيم و آن هم متعلق خمس است ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْ‌ءٍ فَأَنَّ لِلّهِ خُمُسَهُ﴾[10] قهراً آنچه را كه از آزاد كردن اسرا دريافت مي‌كند اين به اصطلاح آنها غنيمت فقهي و متعلق خمس نخواهد بود به اصطلاح برخي از اهل تفسير غنيمت لغوي است لكن طبق روايات اهل‌بيت (عليهم السلام) كه منظور از ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ﴾ مطلق درآمد است و گرچه موردش غنيمت جنگي است ولي مورد مخصص اطلاق يا مقيد اطلاق يا مخصص عموم آيه نيست هر گونه درآمدي متعلق خمس است خواه درآمد كسبي باشد خواه درآمدهاي جنگي باشد خواه ساير غنيمتها پس اين غنيمت كه فرمود: ﴿فَكُلُوا مِمّا غَنِمْتُمْ﴾ هم مي‌تواند اصطلاح فقهي باشد اين‌طور نيست كه اين اصطلاح معناي لغوي است و آيه ﴿وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ﴾[11] اصطلاح فقهي به بركت صحيحه زراره و ساير روايات كه ائمه (عليهم السلام) اقامه فرمودند و در ذيل اين آيه آمده است مطلق درآمد متعلق خمس است و جزء غنيمت هست مگر جريان ميراث و امثال ذلك كه يا هبه اندك كه از تعلق خمس آزاد است اينجا هم به عنوان درآمد متعلق خمس خواهد بود بالأخره يك نحوه درآمدي براي كسي كه اسير گرفته است ﴿فَكُلُوا مِمّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَيِّبًا﴾ و در اين كار تقواي خدا را فراموش نكنيد ﴿إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ﴾ كه اشاره شد

بيان شواهد دال بر عموميت آيهٴ ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِمَن فِي أَيْدِيكُم مِنَ الأَسْرَي﴾

اما كريمه ﴿يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ في أَيْديكُمْ مِنَ اْلأَسْري﴾ برخيها گفتند اين مخصوص عباس عموي پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است چون در اين زمينه نازل شده پاسخش آن است كه معيار عموم وارد است نه خصوص مورد اطلاق وارد است نه مقيد بودن مورد مورد اگر مقيد است يعني عباس بود يا خاص است كه عباس بود اين آيه عام است ضماير فراواني در اين آيه است كه نشانه تعميم اوست ﴿يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ في أَيْديكُمْ﴾ چون عباس كه دست همه نبود كسي كه او را اسير كرده بود عباس تحت يد آن شخص بود ... اما ﴿ايديكم مِنَ اْلأَسْري﴾ خب اسري جمع است ﴿إِنْ يَعْلَمِ اللّهُ في قُلُوبِكُمْ﴾ جمع است ﴿خَيْرًا يُؤْتِكُمْ﴾ آن هم جمع است ﴿مِمّا أُخِذَ مِنْكُمْ﴾ آن هم جمع است ﴿وَ يَغْفِرْ لَكُمْ﴾ آن هم جمع است بنابراين طبق اين پنج شش امري كه مفيد عموم است بايد به عموم وارد استدلال كرد نه خصوصيت مورد پس اگر هم سبب نزول جريان عباس عموي پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) باشد آيه چون عام است مطلق اسيرها را مي‌گيرد.

مراد از خير و سرّ تكرار آن در آيهٴ مورد بحث

مطلب ديگر آن است كه اين كلمه خير تكرار شده سرّش آن است كه فرمود: ﴿إِنْ يَعْلَمِ اللّهُ في قُلُوبِكُمْ خَيْرًا﴾ كه اين خير عبارت از ايمان است توبه است پرهيز از تهاجم عليه نظام اسلامي و مانند آن خير نسبي نيست اين‌ چنين نيست كه آنچه را كه قبلاً در دل داشتيد آن خوب بود ولي اين بهتر است خير يعني بهتر كه افعل تفضيل باشد اين يك خير تعييني است و نه تفضيلي چون آنچه را در دل داشتيد شر بود قبلاً در دل شرك داشتيد كه شر بود ظلم داشتيد كه شر بود تهاجم عليه اسلام را در ذهن مي‌پرورانديد كه شر بود و مانند آن الآن اگر با توبه همه اينها برگشت اين مي‌شود خير نفسي نه خير نسبي مي‌شود افعل تعيين نه تفضيل يعني اين خير است قبلاً شر بود ﴿إِنْ يَعْلَمِ اللّهُ في قُلُوبِكُمْ خَيْرًا﴾ كه يكي از مصاديق خير هم توبه از تعرض نسبت به نظام اسلامي است و ديگر قصد تهاجم نداريد ﴿يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِمّا أُخِذَ مِنْكُمْ﴾ آن خير مطلق است اين خير مقيس اين خير تفضيلي است يعني آنچه را كه از شما گرفتند به عنوان مال خب محبوب شماست از مال به عنوان خير ياد شده است ﴿إِنْ تَرَكَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ﴾[12] خير مصداقش مال است در آن آيه گفتند انسان ﴿لِحُبِّ الخَيْرِ لَشَدِيدٌ﴾[13] يكي از مصاديق خير هم مال است كه انسان مال را خيلي دوست دارد نظير ﴿تُحِبُّونَ الْمالَ حُبًّا جَمًّا﴾[14] چون آن مالي كه شما در قبال آزاد شدن مي‌پردازيد نزد شما خير است ما بهتر از اين مال به شما مي‌دهيم گفتند جريان غنائم بحرين كه آمده است وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) وضو گرفتند براي خواندن نماز ظهر قبل از خواندن نماز اين غنائم را توزيع كردند به عباس فرمودند ردايت را پهن كن از اين غنائم هم سهم تو محفوظ است بعد هم فرمود آن مقداري كه تو در جنگ بدر دادي و آزاد شدي اين غنيمت خيلي بهتر از آن است بيشتر از آن است با بركت‌تر از آن است لذا اين خير دوم غير از خير اول است با من هم استعمال شده است كه خير نسبي است يك، و خير از مال است دو، اما آن خير اول خير نفسي است يك، و خير از آن عقايد و آرا و افكار و اعمال گذشته از كه همه آنها شر بودند ﴿إِنْ يَعْلَمِ اللّهُ في قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِمّا أُخِذَ مِنْكُمْ﴾.

عدم دلالت عبارت ﴿إِن يَعْلَمِ اللّهُ﴾ بر حدوث علم واجب تعالي

مطلب ديگر اين است كه اين ﴿إِنْ يَعْلَمِ اللّهُ﴾ كه شرط است معنايش حدوث علم واجب نيست كه اگر خدا بداند يعني معلوم مي‌شود قبلاً خدا نمي‌دانست بعد بداند اين‌طور نيست علم ازلي ذات اقدس الهي كه ثابت است لايتغير او مي‌داند كه چه شخصي در چه حالتي توبه مي‌كند چه شخصي برمي‌گردد چه وقتي برنمي‌گردد همه جريان را در ازل مي‌داند اما اين علم فعلي كه همراه با آزمون است علم صفت فعل خدا نه صفت ذات خدا اين مي‌تواند حادث باشد لكن اين آيه دليل بر حدوث علم نيست آيه شرط است مي‌گويد اگر خدا بداند در دلتان خير است خب علمش ممكن است قبل باشد يعني اگر خداي سبحان مي‌دانست كه در دل شما خير است بيشتر از آنچه را كه از شما گرفته شد به شما ادا مي‌كرد نه فعل مضارع بودن نه با ان شرطيه بودن هيچ‌كدام دليل بر حدوث علم واجب تعالي نيست ﴿إِنْ يَعْلَمِ اللّهُ في قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِمّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ﴾

جواز نبذ عهد با مشاهده خيانت و قصد توطئه كافران

در جريان خيانت اين سومين حكم از احكام معاهدات بين مسلمين و مشركين برقرار مي‌شود آن حكمهاي قبلي فرمود كه اگر اينها با شما تعهد كردند و معاهد‌ات را امضا كرديد لكن نشانه‌هاي نقض عهد ظاهر شده است و شما مي‌ترسيد كه اينها دفعتاً حمله كنند غافلگيرانه بتازند خب شما هم اين تعهد را به طرف اينها نبذ كنيد به طرف اينها بيفكنيد و بگوييد ما معاهده‌اي نداريم با هم اين همان آيه 58 سورهٴ مباركهٴ «انفال» بود اين آيه قبلاً بحث شد ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلي سَواءٍ﴾ كه نشانه‌هاي نقض عهد ظاهر شده است اين يك پيماني بود كه حكمش مشخص است در آيهٴ 61 همين سورهٴ «انفال» فرمود اگر اينها خواهان صلح و سازش‌اند شما اين پيشنهاد را رد نكنيد اين معاهده را امضا بكنيد در اينجا امارات خلاف ظاهر نشده نشانه ترك صلح و نشانه مخاصمه ظاهر نشده صلح را آدم امضا مي‌كند در جريان آزادسازي اسرا هيچ نشانه‌اي از اينكه اينها قصد توطئه دارند ظاهر نشده فرمود اگر اينها بخواهند بعد از آزاد شدن خيانت كنند دوباره توطئه كنند و حمله كنند همان ذات اقدس الهي كه بار اول شما را بر آنها متمكن كرده است و آنها را تحت تمكن و قهر شما درآورد بعد هم نهي مي‌آورد ﴿وَ إِنْ يُريدُوا خِيانَتَكَ فَقَدْ خانُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْكَنَ مِنْهُمْ﴾ نه ﴿وَإِن يُرِيدُوا﴾ يعني «و ان تخافوا ان يخدعوك» يا «يختانوك» و مانند آن اگر مي‌ترسيد كه آنها خيانت كنند عيب ندارد نه در صورتي كه انسان نشانه‌هاي خيانت را ببيند حق ندارد اقدام بكند اينها را آزاد بكند پس اين سه حكم در سه مقطع با سه موضوع همراه است يكي اينكه فرمود: ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلي سَواءٍ﴾ يكي اينكه ﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها﴾[15] يكي اينكه هيچ‌كدام از اينها امارات خيانت در اينها ظاهر نيست و شما هم خوف معقول مقهور نداريد فقط به واقع موكول مي‌كنيد مي‌گوييد اگر واقعاً اينها قصد خيانت داشتند چه در چنين فضايي مي‌فرمايد اگر واقعاً قصد خيانت داشتند دوباره ذات اقدس الهي شما را بر اينها مسلط مي‌كند نشانه‌اش اين است كه قبلاً اينها خائن بودند خدا شما را بر اينها مسلط كرده الآن هم همين‌طور است ﴿وَ إِنْ يُريدُوا خِيانَتَكَ فَقَدْ خانُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْكَنَ مِنْهُمْ وَ اللّهُ عَليمٌ حَكيمٌ﴾ باز مي‌داند كه در چه وقتي اينها خيانت مي‌كنند و در چه وقتي حكيمانه اينها را در بند بكشد.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] انفال/سوره8، آیه65.
[2] انفال/سوره8، آیه66.
[3] محمد/سوره47، آیه4.
[4] محمد/سوره47، آیه4.
[5] انفال/سوره8، آیه60.
[6] احزاب/سوره33، آیه12.
[7] انفال/سوره8، آیه66.
[8] انفال/سوره8، آیه60.
[9] نساء/سوره4، آیه29.
[10] انفال/سوره8، آیه41.
[11] انفال/سوره8، آیه41.
[12] بقره/سوره2، آیه180.
[13] عادیات/سوره100، آیه8.
[14] فجر/سوره89، آیه20.
[15] انفال/سوره8، آیه61.