79/11/03
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره انفال/آیه 67 الی 71
﴿ما كانَ لِنَبِيِّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْري حَتّي يُثْخِنَ فِي اْلأَرْضِ تُريدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَ اللّهُ يُريدُ اْلآخِرَةَ وَ اللّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ﴾(67)﴿لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فيما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظيمٌ﴾(68)﴿فَكُلُوا مِمّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَيِّبًا وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ﴾(69)﴿يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ في أَيْديكُمْ مِنَ اْلأَسْري إِنْ يَعْلَمِ اللّهُ في قُلُوبِكُمْ خَيْرًا يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِمّا أُخِذَ مِنْكُمْ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ﴾(70)﴿وَإِنْ يُريدُوا خِيانَتَكَ فَقَدْ خانُوا اللّهَ مِنْ قَبْلُ فَأَمْكَنَ مِنْهُمْ وَ اللّهُ عَليمٌ حَكيمٌ﴾(71)
اسيرگيران جنگ بدر مورد عقاب حق تعالي
در تفسير اين آيات اختلاف نظر كم نيست منشأ اين اختلاف اختلاف روايتهايي است كه به عنوان شأن نزول در ذيل اين آيات آمده است ولي به هر تقديري كه آن روايات معنا بشود وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) از عتابي كه از اين آيه برميآيد كاملاً منزه است زيرا اين عتاب متوجه كسي است كه شروع به اسيرگيري كرده است قبل از استقرار نظام اين آيات در زمان جنگ بدر است و جنگ بدر هم اولين جنگ تحميلي است بعد از استقرار نظام اسلامي در مدينه هنوز اين حكومت كاملاً مستقر و پايدار نشد كه جنگ بدر را بر اينها تحميل كردند اگر اينها آزاد ميشدند و بدون خونريزي مستحكم دوباره به مكه برميگشتند توطئه ميكردند و مانند آن و باز اين نظام در خطر بود لذا اسيرگيري روا نبود چون اين اسيرگيري نه تنها به دستور پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نبود و نه تنها با آن حضرت مشورت نكردند با اذن نبود اولاً با اجازه نبود لاحقاً و ثانياً با طيب نفس و رضاي دروني پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) همراه نبود ثالثاً چنين خطايي و اشتباهي فقط دامنگير همان اسيرگيرندهها شد وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نه دستور داد نه اذن داد نه اجازه بعدي نه رضاي دروني بنابراين عتابي كه از اين استفاده ميشود فقط متوجه كساني است كه اسير گرفتهاند و هرگز متوجه پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نخواهند شد.
نياز به اذن الهي در قتال و كيفيت جهاد و اسير گرفتن
مطلب دوم آن است كه همانطور كه اصل قتال بايد به اذن الهي باشد كيفيت قتال بعد از پيروزي هم بايد به اذن باشد در سورهٴ مباركهٴ «حج» فرمود تاكنون شما مأذون نبوديد كه جهاد كنيد اما از الآن مأذونيد كه جهاد كنيد ﴿أُذِنَ لِلَّذينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللّهَ عَلي نَصْرِهِمْ لَقَديرٌ﴾[1] پس اصل قتال و جهاد بايد به اذن الله باشد تاكنون كه حكومتي تشكيل نداديد و نظامي تأسيس نكرديد مأذون به قتال نبوديد الآن مأذون به قتاليد اسيرگيري در ميدان جنگ هم بايد به اذن ذات اقدس الهي باشد و چنين اذني داده نشد لذا فرمود اين كارتان ناروا است بعد هم فرمود اصل اسيرگيري اينطور نيست كه قدغن باشد اسيرگيري بعد از استقرار نظام روا است چه اينكه در آيه چهار سورهٴ مباركهٴ 47 آنجا كه در بحث ديروز هم اشاره شد فرمود بعد از استقرار است عيب ندارد آيه چهار سوره 47 اين بود: ﴿فَإِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا فَضَرْبَ الرِّقابِ حَتّي إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ فَشُدُّوا الْوَثاقَ﴾ حالا اين طنابها را محكم ببنديد آنها را اسير بگيريد ﴿فَإِمّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمّا فِداءً﴾ يا بدون دريافت فديه آزاد ميكنيد كه ميشود «منّ» يا با دريافت فدا آزاد ميكنيد كه فرمود: ﴿حَتّي إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ﴾ در آيه محل بحث يعني سورهٴ «انفال» فرمود: ﴿ما كانَ لِنَبِيِّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْري حَتّي يُثْخِنَ فِي اْلأَرْضِ﴾ ﴿إِذا أَثْخَنْتُمُوهُمْ﴾ آنگاه ﴿فَشُدُّوا الْوَثاقَ فَإِمّا مَنًّا بَعْدُ وَ إِمّا فِداءً﴾.
مطلب سوم آن است كه آنچه كه محور اصلي عتاب است اسيرگيري است نه فديه منتها فديه هدف اين اسير گيرندهها است چون هنوز فديهاي نگرفتهاند به قصد فديه اسير گرفتهاند و در چنين فضايي آيه نازل شد اينها را مذمت كرد پس محور تقبيح همان اصل اسيرگيري است اخذ اسير است نه دريافت فديه.
تقابل متاع پايدار آخرت برابر متاع گذراي دنيا
مطلب بعدي آن است كه گاهي دنيا در قبال آخرت است بدون اينكه تفصيلي داده بشود مطلب به وضوح واگذار ميشود يك عده اهل دنياي هستند يك عده اهل آخرتاند و چون در آيات فراوان عظمت و ثواب و بقاي آخرت مطرح شده است لذا به همين اين تقابل اكتفا ميشود چه اينكه در آيه 152 سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» گذشت كه فرمود: ﴿وَ لَقَدْ صَدَقَكُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُمْ بِإِذْنِهِ حَتّي إِذا فَشِلْتُمْ وَ تَنازَعْتُمْ فِي اْلأَمْرِ وَ عَصَيْتُمْ مِنْ بَعْدِ ما أَراكُمْ ما تُحِبُّونَ مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ الدُّنْيا وَ مِنْكُمْ مَنْ يُريدُ اْلآخِرَةَ﴾ ديگر تعبير مختلفي درباره دنيا و آخرت ندارد لكن در محور بحث يعني سورهٴ مباركهٴ «انفال» فرمود: ﴿تُريدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَ اللّهُ يُريدُ اْلآخِرَةَ﴾ نه عرض الآخره آخرت ديگر عرض نيست و متاع زودگذر نيست آخرت به استناد آيه شانزده و هفده سورهٴ مباركهٴ «الاعلي» يك متاع پايداري است در آيه شانزده و هفده سوره «الاعلي» فرمود: ﴿بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا ٭ وَ اْلآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقي﴾ چون اينچنين است از آخرت به عنوان عرض و متاع ياد نشده است كه مثلاً «تُريدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَ اللّهُ يُريدُ عرض اْلآخِرَةَ» گرچه زمخشري در كشاف از برخيها نقل كردهاند كه آنها هم آخرت را مجرور خواندند كه مضاف محذوف است يعني «و الله يريد عرض الآخره» براي غير ضميمه تقابل لكن از آخرت به عنوان متاع پايدار ياد ميشود نه به عنوان عرض ﴿تُريدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَ اللّهُ يُريدُ اْلآخِرَةَ﴾ شما براي خودتان متاعي زودگذر ميخواهيد خدا براي شما متاع پايدار ميخواهد يعني «وَ اللّهُ يُريدُ اْلآخِرَةَ لكم و انتم هم تُريدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا» لكم منتها شما نميدانيد چه چيزي براي خودتان خوب است نظير آنچه كه در توضيح سهام ارث بيان شده است ﴿لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا﴾[2] شما نميدانيد كداميك از ورثه به حال شما نافعترند و اين سهام بسنده كنيد تصرفي در اين سهام نكنيد كم و زياد نكنيد سهم ورثه هر چقدر كه ذات اقدس الهي بيان كرده است همان را بدهيد شما از آينده خبر نداريد كه اين فرزند در آينده چه خواهد ﴿لا تَدْرُونَ أَيُّهُمْ أَقْرَبُ لَكُمْ نَفْعًا﴾ در اينجا كه فرمود: ﴿تُريدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا﴾ يعني شما براي خودتان يك كالاي زودگذر ميخواهيد ولي ذات اقدس الهي براي شما چيزي را ميخواهد كه خير و ابقاء است ﴿وَ اْلآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقي﴾[3] البته براي اوساط از مؤمنين است براي اوحدين از اهل ايمان فرمود: ﴿وَ اللّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقي﴾[4] آن ﴿وَ اللّهُ خَيْرٌ وَ أَبْقي﴾ براي اوحدي از اهل ايمان است
همراهي اراده حكيمانه الهي با عزت مسلمانان و عقاب براي اسير گرفتن
بعد هم فرمود اينكه دو اراده است نه به اين معنا است كه اراده خدا همتاي اراده شما باشد شما يك طور ميخواهيد خدا يك طور ديگر براي شما ميخواهد نه خدا عزيز است حكيم است اراده او با عزت شما همراه است اراده او حكيمانه است و به منفعت پايدار شما منتهي خواهد شد و مانند آن بعد فرمود: ﴿لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فيما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظيمٌ﴾ اين ﴿ما كانَ لِنَبِيِّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْري﴾ يك عتاب ضمني را به همراه دارد اين ﴿لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ﴾ يك قدري روشنتر بيان كرده فرمود اين يك گناه بزرگ است به دليل اينكه عذاب عظيم در برابر او است منتها اگر آن حكم الهي كه قبلاً تنظيم شده بود اگر آن حكم كه در كتاب الهي تنظيم شده است نبود چون ذنبتان عظيم بود عذابي كه دامنگير شما ميشد آن هم عظيم ﴿لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فيما أَخَذْتُمْ﴾ يعني اسير گرفتيد نه فديه چون هنوز فديهاي در كار نبود ﴿لَمَسَّكُمْ فيما أَخَذْتُمْ﴾ من الاسراء عَذابٌ عَظيمٌ.
طرح وجوهي از زمخشري براي احتمال دامنگيري عذاب عظيم براي مجاهدان بدر
اما حالا آن مكتوب چيست؟ وجوهي را جناب زمخشري در كشاف بيان كردند كه برخيها تفاسيرشان ديدم از آن وجوه ياد كردهاند
الف: وجه اول
يك وصف اين است كه چون در لوح تثبيت شده است كه اين كار براي شما حلال است اين فديهگيري براي شما حلال است پس آن اسيرگيري كه مقدمه اين فديهگيري است اين هم حلال است منتها شما نميدانستيد يك تجري بود كرديد و بي اجازه كار كرديد و اگر آن تحليل واقعي نبود اين حليت واقعي نبود شما گرفتار ذنب عظيم ميشديد و چون ذنب عظيم مرتكب شديد عذاب عظيم دامنگيرتان بود.
ب: وجه دوم
وجه دوم اين است كه چون جنگ بدر اولين جنگ بود و جهاد در او از يك فضيلت خاص برخوردار بود لذا در بسياري از تعبيرات روايي وقتي ميخواهند اجر يك كسي را ذكر بكنند ميگويند اجر شهيد بدر را دارد كه يك واحد سنجشي شد براي بيان فضيلت چون درباره شهداي بدر آمده است كه اهل بدر مغفورلهاند از اين جهت عذابي دامنگير شما نخواهد شد پس اگر نبود آن مغفرت عمومي كه بهره شهداي بدر و همچنين اهل بدر بود مجاهدين بدر اعم از شهيد و مصدوم فاتح اگر آن حكم عمومي نبود كه اهل بدر مغفورلهاند ﴿لَمَسَّكُمْ فيما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظيمٌ﴾ البته آن عذاب عظيم اينطور نبود كه نظير ﴿نارُ اللّهِ الْمُوقَدَةُ ٭ الَّتي تَطَّلِعُ عَلَي اْلأَفْئِدَةِ﴾[5] اينچنين بشود با شما يك برخوردي ميكرد گاهي ميفرمايد ما عذاب را در حد چشاندن به آنها ميچشانيم نه نوشيدن ﴿ذُقْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْكَريمُ﴾[6] گاهي هم در حد نوشيدن است كه ﴿لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَميمٍ﴾[7] گاهي هم تمام بدن اينها را نظير آن قير قطران ميگيرد در اينجا فرمود اگر آن حكم الهي نبود عذاب عظيم با شما برخورد ميكرد حالا برخورد غير از آن است كه فراگير بشود درون و بيرون را بسوزاند يك وقت است ﴿يَصْلَي النّارَ الْكُبْري﴾[8] است يك وقتي ﴿تَصْلِيَةُ جَحيمٍ﴾[9] است اين تصليه كه باب تفعيل است بالاتر از آن ﴿يَصْلَي النّارَ الْكُبْري﴾[10] است شما ميبينيد يك وقتي يك چيزي را گرم ميكنند روي آتش يا فقط روسوزي است يك وقت تثنيه است درون و بيرون سوزي است يك چيزي ميگذارند در آتش ميسوزد مثل اينكه اين كوره بلندهايي كه آب ميكنند اينطوري است و ميگذارند آب بشود بالأخره آن ميشود تثنيه اين رو سوزيها ميشود ﴿يَصْلَي النّارَ الْكُبْري﴾ به هر تقدير در اينجا فرمود عذاب عظيم به شما برخورد ميكرد حالا فراگير باشد از درون بجوشد و بيرون سر بزند شايد آنطور نبود ﴿لَمَسَّكُمْ فيما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظيمٌ﴾ خب حالا عذاب عظيم است ولي برخورد كه عظيم نيست تعذيب كه عظيم نيست اگر تعذيب عظيم باشد نظير اينكه اينها ثوب قطران دارند يا ﴿نارُ اللّهِ الْمُوقَدَةُ﴾[11] يا ﴿كُلَّما نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُودًا غَيْرَها﴾[12] اينها تعذيب عظيم است اما يك وقت است نه در حد مس است برخورد است اين عذاب عظيم است اما تعذيب عظيم نيست ﴿لَمَسَّكُمْ فيما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظيمٌ﴾.
خب پس وجه اول آن است كه چون اين كار براي شما واقعاً حلال بود اين فديه لذا معفو است وجه دوم اين است كه چون اهل بدر مغفورلهاند اعم از شهدا و مصدومين و صالحان چون اهل بدر مغفورلهاند اگر نبود اين غفران عمومي در اثر آن كاري كه شما كرديد بدون اذن پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) عدهاي را اسير گرفتيد عذاب عظيم با شما تمام است.
ج: وجه سوم
وجه سوم آن است كه اين نظير ﴿وَ ما كُنّا مُعَذِّبينَ حَتّي نَبْعَثَ رَسُولاً﴾[13] در بحث ديروز اشاره شده يعني قبل از اينكه ما حجتي را تاكيد بكنيم به تعبير زمخشري تثبيت بكنيم حجت الهي به شما بالغ بشود اگر يك كسي كاري انجام بدهد مورد مؤاخذه نيست اين هم حكم اصولي مصطلح.
د: وجه چهارم و مختار زمخشري
وجه چهارم كه مورد پذيرش خود زمخشري آن است كه اگر نبود اين حرف كتاب الهي بود در لوح محفوظ بود كه اگر كارشناسي اهل نظري در كارشناسي خود با اعمال و نظر با دقت رويه اگر اشتباه بكند معذور است خطاي در اجتهاد باعث كيفر نيست شما در اين نظر تشخيص اين مطلب خطا كرديد ممكن بود عذاب عظيم با شما تماس بگيرد چون شما كارشناسانه اين كار را كرديد وقتي از شما توضيح خواستند كه چرا اسير گرفتيد گفتيد نظام اسلامي نيازمند به تقويت بيتالمال است ما از اينها به عنوان فدا مالي ميگيريم و نظام خودمان را تقويت ميكنيم ارتش خودمان را تقويت ميكنيم از اين جهت منتها در اين كارشناسي اشتباه كرديد براي اينكه دوباره بر ميگردند و توطئه تشكيل ميدهند و دوباره تهاجم ميكنند ما بايد هزينه زيادتري بپردازيم چون در كارشناسي اشتباه كردي و حكم ذات اقدس الهي اين است كه اگر كسي اهل خبره باشد و اعمال رويه بكند و اشتباه بكند معذب نيست لذا شما تأديب نميشويد اين را خود جناب زمخشري پذيرفته است بسياري از اينها هم ميتواند كنار هم قرار بگيرد اينطور نيست كه اينها رودرروي هم و تضاد يا تناقضي با هم داشته باشند
هدف دنيوي مجاهدان بدر از گرفتن اسير موجب تضعيف نظام اسلامي
﴿تُريدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا﴾ نه «تريدون تقويت النظام» منتها ذات اقدس الهي ميخواهد بفرمايد شما بازدهكارتان متاع دنيا است اين را آنچه را كه شما فكر ميكرديد آن در اين كار نبود يعني محصول كار شما فقط دنيازدگي است چون اينها دوباره بر ميگردند توطئه انجام ميدهند اين در كارتان كارشناسي صحيح نيست بازگشت كار شما يك متاعي دنيا است منتها چون نتيجه كارتان درست نبود ذات اقدس الهي فرمود كه محصول كار شما يك سلسله درآمد مادي است تقويت نظام نخواهد شد تقويت نظام آن است كه در شرايط كنوني آن سران ستم اعدام بشوند بعد هم از اينها تعهد گرفته بشود ﴿تُريدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَ اللّهُ يُريدُ اْلآخِرَةَ﴾ ولي خب باز در موقع عمل همينطور شد يعني به استثناي دو نفر بقيه اسرا بالأخره آزاد شدند منتها برخي نظير عباس و نوفل و عقيل اينها آمدند در مدينه به قسمت مهم برگشتند اينها وجوهي است كه ميتواند سبب اين عتاب اولي به دومي قرار بگيرد يعني هم عتاب در آيه ﴿ما كانَ لِنَبِيِّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْري﴾ هم عتاب در آيه ﴿لَوْلاَ كِتَابٌ مِنَ اللّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيَما أَخَذْتُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾ اهل بدر تقريباً سيصد و اندي بودند قسمت مهم مسلمين در مدينه بودند زن و مرد كودك و اينها البته مرد كم بود آن عذاب عمومي كه ميآيد ﴿سَخَّرَها عَلَيْهِمْ سَبْعَ لَيالٍ وَ ثَمانِيَةَ أَيّامٍ﴾[14] آنگونه از تعذيبها با وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) پديد نميآيد
پرسش: ...
پاسخ: عذاب مقطعي كه خيليها معذب ميشوند يك گروه خاصي
حليت مصرف غنائم و فديه دريافتي از اسرا
خب از اينكه فرمود: ﴿فَكُلُوا مِمّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَيِّبًا﴾ معلوم ميشود به اينكه يك حليتي را ذات اقدس الهي براي اينها در نظر گرفت ديگر نفرمود «و كلوا» فرمود: «فكلوا» اين «فكلوا» كه تفريق است معلوم ميشود آن مطلبي كه جزء مكتوبها است و ذات اقدس الهي تدوين كرد ﴿مِنَ اللّهِ سَبَقَ﴾ همان تحليل اين فدا است لذا با فاي تفريع ذكر فرمود پس مصرف بكنيد و اگر آن حكم قبلي حليت نبود ابتدائاً ميخواست بداند آن كار حلال است ميفرمايد: ﴿فَكُلُوا مِمّا غَنِمْتُمْ﴾ مگر اينكه مسئله فدا جزء غنيمت نباشد در حالي كه هست اين ﴿فَكُلُوا مِمّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَيِّبًا﴾ چون شامل فدا هم ميشود معلوم ميشود كه از جمله قبل حليت فدا و دريافت فديه از اسير استفاده خواهد شد ﴿فَكُلُوا مِمّا غَنِمْتُمْ حَلالاً طَيِّبًا﴾.
در نوبت ديروز اشاره شد كه اين از سنخ انسانفروشي نيست اين از سنخ دريافت بعضي از غنائم جنگي است اين همه غرائمي و غرامتهايي كه در مسلمين تحميل شده است بخشي از آن به وسيله آزادسازي عدهاي از اسرا تأمين ميشود اين از سنخ انسانفروشي نيست.
امر به اصلاح روحيه دنيا طلبي مجاهدان جنگ بدر
مطلب بعدي آن است كه اينكه فرمود: ﴿وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ﴾ يعني هم از حرام بپرهيزيد هم از كار بياذن مشورت بپرهيزيد اين گروه در مسايل مالي گاهي به مشكل برخورد ميكردند در همين جريان جنگ بدر بود كه قصه انفال مطرح شد اول آيه سورهٴ «انفال» اين بود كه ﴿يَسْئَلُونَكَ عَنِ اْلأَنْفالِ قُلِ اْلأَنْفالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ در آيه پنج و شش همين اين سورهٴ مباركهٴ اين بود كه شما دلتان ميخواست و ﴿وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ﴾ ولي ﴿وَ يُريدُ اللّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرينَ﴾[15] شما دلتان ميخواست به آن كالاي تجاري برخورد كنيد اين اموالي كه از شما گرفته بودند به عنوان قصاص مصادره كنيد ولي ذات اقدس الهي چنين اراده كرده است كه شما وارد صحنه نبرد و جهاد بشويد و جنگ بدر تشكيل بشود پس از همانجا معلوم ميشود كه آنچه كه مطلوب توده مسلمانها در صدر اسلام بود همين ﴿وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ﴾ ولي ﴿وَ يُريدُ اللّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرينَ﴾ همان معنا كه شما ميخواهيد يك درآمدي داشته باشيد ولي شوكت جنگ را شوكت همان اصلش از شوق و آن خار و تيغ آن درخت پرتيغ است كه گفتند شوق اشواك هم يعني همان خارها غير ذاتالشوكة يعني آن جمعيتي كه بالأخره تيغي به شما نرسد زخمي نشويد و خداي سبحان ميخواست صحنه جنگ پديد بيايد كه با آن كار حق را زنده كند و ريشه كافران را بردارد ﴿وَ يَقْطَعَ دابِرَ﴾ و اصل كافران را قطع كند چون اصل كافران هنوز قطع نشده است اسيرگيري در اين عصرها روا نيست در آيه محل بحث يعني 67 و 68 سورهٴ مباركهٴ «انفال» فرمود شما باز همان منهج قبلي ﴿تُريدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَ اللّهُ يُريدُ اْلآخِرَةَ﴾ اين آخرهاش هم همين است كه ﴿وَ يُريدُ اللّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرينَ﴾[16] كه اين هم اخروي است اين امر فقط ميماند بين شما آخرت نه يعني ببينيد بعد برويد راحت بشويد يعني كار حق كاري كه براي اسلام است كار آخرت است ﴿وَ يُريدُ اللّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرينَ﴾ ﴿دابِرَ الْكافِرينَ﴾ اين ميشود آخرت شمايي كه غير ذات شوكت ميطلبيد يا دريافت فديه در مقابل آزادسازي اسرا را ميطلبيد اين ميشود متاع دنيايي قبل از جنگ دنياطلب بوديد بعد از جنگ هم باز دنياطلبيد قبل از جنگ ﴿وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ﴾ بعد از جنگ فوراً اسير گرفتيد كه از آزاد كردن اسرا مالي گيرتان بيايد ﴿تُريدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا﴾ اين روحيه را بايد اصلاح كنيد ﴿وَ اتَّقُوا اللّهَ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحيمٌ﴾
كيفيت برخورد با اسرا
بعد به وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود منظور از جنگ همان ﴿وَ يُريدُ اللّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرينَ﴾ است وگرنه كشورگشايي و كشورگيري و امثال ذلك كه هدف انبيا نيست قسمت مهم همان ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ يُزَكِّيهِمْ﴾[17] است حالا اينهايي كه در تحت اسارت شما هستند زير دست شما هستند با اينها چه بكنيم با اسرا چه بكنيم؟ وظيفه مسلمانها در اردوگاههاي اسير چيست فرمود اينها را موعظه كنيد استدلال كنيد هدايت كنيد راهنمايي كنيد حرفهاي حق براي اينها بازگو كنيد بگذاريد آنجا يك مدرسهاي باشد ﴿يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ في أَيْديكُمْ مِنَ اْلأَسْري﴾ به اينها بگوييد: ﴿إِنْ يَعْلَمِ اللّهُ في قُلُوبِكُمْ خَيْرًا﴾ اگر واقعاً مؤمن شديد اصلاح شديد دست از اين كارها برداشتيد شما ديديد تهاجم از طرف شما تحميل شده ما كه سيزده سال به تعبير بعضي از آقايان فقط اهل خورد بوديم نه زد و خورد يعني سيزده سال مكه به زد و خورد كه نگذشت به خورد گذشت اينها همهاش ميخوردند اين زد و خورد تازه در مدينه شروع شد ﴿أُذِنَ لِلَّذينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا﴾[18]
جريان فديه عباس عموي پيامبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) براي رهايي از اسارت
خب اين همه كارها را كرديد الآن هم شما تهاجم كرديد اگر براي شما روشن بشود چون الآن براي شما روشن شده خب چطور براي عباس روشن شده ايمان آورده زمخشري نقل ميكند كه عباس كه ايمان آورد گفت كه من شبانه از مكه بيرون آمدم و اين حرف را في سواد اليل به همسرم گفتم گفتم اگر يك حادثهاي پيش آمد من مردم اين طلا را صرف خودت و بچههايم ميكني از آنجا كه تا اينجا كه كسي نبود فوراً به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) خبر بده من هم «و قد دفعته اليها في سواد الليل»[19] و تو پيغمبر از كجا ميداني؟ گفت ذات اقدس الهي به من گفته وحي هم گفته از آنجا ايمان آورد گرچه زمخشري نقل ميكند كه عباس گفته است كه «لقد كنت مسلماً و لكنهم استكرهوني»[20] من مسلمان بودم ولي مرا به اجبار كشاندند آوردند منتها اين درست نيست خب اين بر فرض هم اگر مسلمان بوديد ظاهر كارت كه در جبهه آنها شركت كرديد و عليه ما ميجنگيديد كه عليه ما است بعد هم گفتند كه اگر هزينه بعضي از غذاهاي اين ارتش جرار حجاز را همين اين عباس ميداد ولي وقتي كه اين معجزه را از وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ديد فوراً اسلام آورد «و قد دفعته اليها في سواد الليل» به هيچ كس هم كه نگفتم من در تاريكي شب به او ياد دادم و بعد آمدم
بركات ايمان و توبه نمودن اسرا جنگ بدر
ذات اقدس الهي فرمود به اينها بگو شما اين همه معجزات را ديديد كرامات را در مكه ديديد اينجا ديديد براهين را داريد ميبينيد ﴿إِنْ يَعْلَمِ اللّهُ في قُلُوبِكُمْ خَيْرًا﴾ اگر در نهان شما نيت پاكي اسلامي ايماني توبهاي باشد چند تا بركت دارد يك ﴿يُؤْتِكُمْ خَيْرًا مِمّا أُخِذَ مِنْكُمْ﴾ بيش از آن مقدار هزينهاي كه شما در اين جنگها صرف كرديد يا فديههايي كه داديد بهره شما ميشود دو ﴿وَ يَغْفِرْ لَكُمْ﴾ اين ﴿وَ يَغْفِرْ لَكُمْ﴾ ناظر به ايمان است چون اگر فقط يك حسن مردمي باشد و حسن دنيايي باشد و شرك باقي باشد هرگز ذات اقدس الهي به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نميفرمايد به اينها وعده آمرزش بده كه خدا ميآمرزد چون خداي سبحان ﴿لا يَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ وَ يَغْفِرُ ما دُونَ ذلِكَ﴾[21] پس اينكه فرمود: ﴿وَ يَغْفِرْ لَكُمْ﴾ نشانه آن است كه منظور از آن خير ايمان است ﴿وَ اللّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ﴾ ميماند مسئله توطئه بعدي كه انشاءالله در نوبت بعد مطالعه ميشود.
«و الحمد لله رب العالمين»