درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

79/10/20

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/سوره انفال/آیه 60 الی 63

 

﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ‌ءٍ في سَبيلِ اللّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ﴾(60)﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَي اللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ﴾(61)﴿وَإِنْ يُريدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللّهُ هُوَ الَّذي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنينَ﴾(62)﴿وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي اْلأَرْضِ جَميعَاً مَا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلكِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ﴾(63)

ميزان حد و مرز آمادگي تقويت ارتش و تجهيزات نظامي مسلمانان

جريان آماده بودن مسلمانها هم از جهت نيروي انساني هم از جهت تجهيزات نظامي يك مرزي دارد چون هر چيزي يك حدي دارد كه افراط و تفريط را منع مي‌كند تقويت ارتش، سپاه، نيروي مردمي نيروي رزمي و تجهيزات نظامي حد ترخصش اين است كه نظام اسلامي از آسيب تهاجم محفوظ بماند اين حد او است كه بيگانه هراسناك باشد از تهاجم هيچ كسي نتواند به مرز مسلمانها تعدي كند لذا سن يا كم و كيف تجهيزات را به آن مرز ارهاب تهديد كرد فرمود: ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ اين نيروي انساني ﴿وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ﴾ اين تجهيزات نظامي مرز اين اعداد هم ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ﴾ تا جايي كه كشور شما در امان نيست بايد آماده بشويد وقتي به مرز خودكفايي نظامي رسيديد كه ديگر بيگانه طمع نمي‌كند ديگر بيش از آن لازم نيست پس تجهيزات نظامي يا آموزش نظامي يا اعداد نيروي مردمي بايد به مرزي برسد كه دشمن حريم بگيرد ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ﴾ اگر به جايي رسيديد كه ديگر بيگانه طمع نكرد خب اين كافي است اينكه الآن مي‌بينيد اسرائيل كشورهاي اسلامي مخصوصاً عربي را تهديد مي‌كند براي اينكه آنها به اين آيه عمل نكردند اگر به تجهيزات نظامي و نيروي انساني مي‌پرداختند هرگز اسرائيل اينها را تهديد به حمله مجدد نمي‌كرد ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ﴾ تا به جايي برسيد كه ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ﴾ به اين اعدا ﴿عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّكُمْ﴾.

دشمنان مشهور و مستور مسلمانان

مطلب ديگر اين است كه اعدا دو قسم است يك اعداي مشهورند يك اعداي مستور اعداي مشهور مشخص است كه فلان دولت با دولت اسلامي درگير است اعداي مستور يا براي آن است كه نيرنگ ديني دارد منافقانه به سر مي‌برد اين نيروي داخلي آنها است يا گروه خارج‌اند ولي منافق‌اند يا در داخل كشور اسلامي به سر مي‌برند و ظاهرالصلاح‌اند لذا مستورند يا كشور قدرتمندي نيستند لكن جزء عمال اقمار و اذناب ابرقدرت‌اند و عداوت اينها مشهور نيست مسطور است نظير اين كشورهاي كوچك كه در اين جنگ تحميلي غالباً به تابع تبعيت ابرقدرت دشمن اسلامي را حمايت مي‌كردند بنابراين اعداي خدا و مردم يا مشهورند يا مستور و سر مستور بودن هم يا براي آن است كه نيرنگ ديني دارند مثل منافقان داخل يا نيرنگ سياسي دارند مثل اقمار و اذناب ابرقدرتهايي كه در خارج به سر مي‌برند ولي ذات اقدس الهي همه اينها را مي‌داند ﴿لا تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ﴾.

پرهيز از تفرقه و تقويت نيروي نظامي

مطلب ديگر آن است كه اينكه فرمود: ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ نظير اينكه فرمود: ﴿وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ‌ءٍ في سَبيلِ اللّهِ﴾ از يك عموم يك اطلاقي برخوردار است هرچه كه مايه تقويت نيروي نظامي است گاهي آموزش نظامي سبب تقويت است گاهي هم وحدت ملي امنيت ملي و مانند آن سبب تقويت است يك ملت پراكنده هر چه نيروي نظامي قوي هم داشته باشد باز بالأخره گرفتار وهن و ضعف است زيرا قرآن كريم علل و عوامل ضعف و وهن را هم تبيين كرده فرمود: ﴿لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُكُمْ﴾[1] نزاع نكنيد اين اختلاف داخلي مايه فشل و ضعف است خب پس گاهي ما را از فشل و ضعف و علل و عوامل ضعف نهي مي‌كند گاهي ما را به قوت و علل و عوامل قوت امر مي‌كند اينكه فرمود: ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ يعني متحد باشيد آنكه فرمود: ﴿لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُكُمْ﴾[2] يعني مختلف نباشيد تفرق ممنوع است تجمع مطلوب است اختلاف ممنوع است اتحاد محبوب است اينها البته دو تكليف مستقل نيستند كه اگر امتي اختلاف داشت دو تا عذاب ببيند يكي اينكه چرا اتحاد را ترك كرد يكي اينكه چرا اختلاف را دامن زد كه يك چيز واجب باشد و ديگري حرام بلكه اختلاف همان ترك اتحاد است ترك واجب است يك معصيت است دو تا عقاب ندارد منتها عقاب شديد است و براي اهميت مطلب گاهي به يك شيئي امر مي‌شود و به ضد او نهي مي‌شود وگرنه امر به شيء نه مقتضي نهي از ضد خاص خودش است نه دليل ديگري هم كه به صورت صريح از آن ضد نهي مي‌كند او تكليف مستقلي را به همراه دارد اين‌طور نيست خب چون قرآن كريم اختلاف را باعث وهن و فشل و ضعف مي‌داند و در آيه محل بحث هم فرمود هر چه عامل تقويت شما است آن را فراهم كنيد و تحصيل كنيد و يكي از بهترين چيزهايي كه سبب تقويت و رهايي از بشريت و ضعف است مسئله اتحاد و وحدت ملي است بنابراين وحدت ملي امنيت ملي اين‌گونه از امور هم تحصيلش واجب است هم از دست دادن عمدي آنها محرم و اين حرمت تبعي قهراً در گفتارها و نوشتارها رفتار‌ها نبايد آدم نسبت به ديگري كاري بكند كه اثرش همين اين فشل و تنازع باشد تا آنجايي كه ممكن است انسان مشكل خود را دوستانه در ميان بگذارد ديگر مي‌شود در جمع خصوصي يك مشكلي را بازگو كند به عنوان انتقاد سازنده داعي ندارد يعني مي‌تواند در نحوه گفتار دوستانه بگويد داعي ندارد كه با لحن ديگر تعبير كند غرض آن است كه حفظ وحدت لازم است و ابتلاي به اختلاف ممنوع

مرز تقويت نظامي دولت اسلامي

و اگر شما مي‌بينيد اين روزها هم اين اسرائيل اين‌طور اين اعراب مقتدر را تهديد مي‌كند كه ما دوباره حمله مي‌كنيم براي همين است فرمود مرز آمادگي نظامي شما دشمن نتواند حمله كند مثل اينكه براي قصر نماز و افطار روزه يك مرزي را مشخص كرد فرمود اگر هشت فرسخ سفرتان طول كشيد اين امتداد نشانه آن است كه بالأخره حد قصر است در جريان امور نظامي هم يك حد مشخص كرده است يك وقت است كه بودجه بيشتر لازم است امكانات بيشتر لازم است مرز تقويت نظامي يك دولت مقتدر اسلامي آن است كه بيگانه نتواند ابطال بكند ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ﴾ كه ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ﴾ هم اعداي مشهور هم اعداي مستور

دستور به پذيرش صلح يا نقض پيمان با دشمنان طبق شواهد كارشناسان

بعد فرمود: ﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها﴾ سر تأنيث ضمير اين است كه مي‌گويند سلم و حرب هر دو مؤنث‌اند بله اينكه يكي به محاربه بر مي‌گردد يكي به مسالمت برمي‌گردد يا جهات ديگري كه اثر معنوي دارد اينجا كه فرمود: ﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها﴾ در مقابل ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلي سَواءٍ﴾[3] در اينجا مي‌فرمايد اگر آنها پيشنهاد مسالمت و صلح داده‌اند شما بپذيريد در آيه گذشته كه فرمود: ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلي سَواءٍ﴾ فرمود صلحنامه امضا شده را به هم مي‌زند يكي اينها را بي‌اندازد آن تعاهد و تعهد متقابلي كه داشت اين در ظرف ظهور خيانت ﴿فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ﴾ مورد آنجايي است كه طبق شواهد روشن آنها در صدد نقض پيمان‌اند مورد آيه ﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ﴾ جايي است كه طبق شواهد روشن در صدد صلح و سازش‌اند انسان بنا ندارد طبق اساس علم غيب و باطن‌بيني عمل كند چون مقدورش نيست اگر شواهد و حجت شرعي و اذن سياسي طبق نظر كارشناسان بر اين امر هدايت كرد كه دشمن بيگانه در صدد نقض پيمان است شما هم عهد اينها را و تعهد اينها را به اينها برگردانيد آن گاه بتوانيد آماده دفاع باشيد لكن در اين ﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ﴾ فرمود اگر شواهد كارشناسانه دلالت مي‌كند بر اينكه آنها واقعاً آماده زندگي مسالمت‌آميزند شما هم بررسي كرديد خبرگانتان هم چنين نظري دادند در اين مورد است كه بايد صلح و مسالمت را امضا بكنيد اين هم امر كرده است آنجا هم امر است اينجا هم امر

توحيد در توكل

﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَي اللّهِ﴾ اين ﴿إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ﴾ دليل بر آن است كه «توكل عليه لا علي غيره» توكل هم بايد موحدانه باشد توحيد در توكل هم معنايش اين است كه انسان بر خدا توكل كرد و لا غير ديگر نمي‌تواند بگويد خدا هست اما خدا هست ولي ديگر اما و ولي با توكل سازگار نيست چون هر چيزي را كه انسان احتمال مي‌دهد زير مجموعه اراده خدا است اين حصر ﴿إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ﴾ كه هم هو آمد هم الف لام روي السميع و العليم آمد دليل است بر اينكه ديگري سميع نيست ديگري عليم نيست خب پس ديگري هم مورد توكل نخواهد بود پس بر او توكل كن و لا غير همان طوري كه «لا اله الا الله» لا وكيل الا الله انسان توكل مي‌كند يعني چه؟ يعني وكيل مي‌گيرد چه كسي وكيل مي‌گيرد؟ كسي كه كارشناس نيست در اين مطلب آگاهي ندارد يا نه آگاهي دارد ولي قدرت ندارد كسي كه آگاهي ندارد يا قدرت ندارد يا فاقد علم و قدرت است وكيل مي‌گيرد انسان درباره كارهاي خود سرنوشت خود قضا قدر خود حوادث پيش بيني نشده نه عالم است نه مقتدر پس راهي كه توكل نيست توكل هم توكل متوكلون وكيل هم بايد همه چيز را بداند و همه جا هم حضور داشته باشد و تنها كسي كه اين شرايط را دارا است ذات اقدس الهي است لذا توحيد در توكل مبرهن به اين اسماي حسناي الهي است

ديدگاه زمخشري در كيفيت رفع تنافي آيات صلح با آيات جهاد

خب اينكه فرمود: ﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها﴾ با اينكه آياتي در سورهٴ مباركهٴ «توبه» و مانند آن است كه قاتل و مشركين ﴿حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ﴾[4] ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ﴾[5] و مانند آن چه در سوره «توبه» چه در سور ديگر دستور مبارزه آمد دستور قتال آمد اين با پذيرش صلح و زندگي مسالمت‌آميز هماهنگ نيست پس آيه ﴿وَ إِنْ جَنَحُوا﴾ در قبال ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً﴾[6] راه حلش مشخص است اما آيه ﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ﴾ با آيه ﴿قاتِلُوا الْمُشْرِكينَ﴾[7] ﴿جاهِدِ الْكُفّارَ وَ الْمُنافِقينَ﴾[8] با او چگونه هماهنگ مي‌شود يك وقت است انسان نظير جناب زمخشري در كشاف مي‌گويد اين زمام اختيارش به دست امام مسلمين است امام مسلمين گاهي مصلحت را در جنگ مي‌بيند گاهي در صلح اين سخن خوب است لكن پاسخ اجمالي است قرآن كريم وظيفه امام مسلمين و امت اسلامي را مشخص كرده است كجا بجنگيد كجا صلح كنيد صلح و سازش را مشخص كرده است هرگز ابتدائاً حمله نكنيد اگر آنها جلوي شما را گرفتند و نگذاشتند دعوت شما به گوش مردم و توده انسانها برسد آن‌گاه حق قتال داديد

هدف انبياء از جهاد و دفاع، رساندن پيام الهي

غالب دفاعهاي انبيا از همين قبيل بود كه ائمه كفر نمي‌گذاشتند دعوت الهي به مردم برسد و حرف موساي كليم (سلام الله عليه) هم مستقيماً داخل آن اين بود كه ﴿أَدُّوا إِلَيَّ عِبادَ اللّهِ﴾[9] مردم عادي بگذار حرف ما را هم بشنوند شما هم كه مرتب در ارتباط با مردم حرف زديد ما كه الآن درباره سرزمين مصر با تو حرف نمي‌زنيم كه اين كانال سوئز آن معادن اين چيزهايي نمي‌گوييم كه مي‌گوييم مردم را آزاد بگذار ﴿أَدُّوا إِلَيَّ عِبادَ اللّهِ﴾ مردم بنده خدا هستند يك، ما رسول و امين الله هستيم دو، امين الله بايد امانت الله را حفظ كند سه انبيا اين‌طورند ائمه اين‌طورند اينها تنها امين وحي خدا كه نيستند امين اسماء‌اند امين زمين‌اند قسمت مهم امين مردم‌اند مردم هم امانت الهي‌اند اين امانت الهي را بايد به دست امين الله سپرد ﴿أَنْ أَدُّوا إِلَيَّ عِبادَ اللّهِ﴾ حرف اساسي اين است فرعون نمي‌گذاشت كه مردم سخنان موساي كليم و هارون (سلام الله عليهما) را بشنوند مي‌گفتند اينها ساحرند اينها بخواهند با تمدن شما بجنگند اينها من مي‌ترسم ﴿وَ يَذْهَبا بِطَريقَتِكُمُ الْمُثْلي﴾[10] اين طريق مثلي يعني همان تمدن برتري كه شما داريد اين روشي كه شما داريد اين امثل و اتقن بودن اين به وسيله موسي و هارون از بين مي‌رود حرف موساي كليم اين بود كه بگذار حرف ما مردم بشنوند و نزاع از همين جا شروع شد اينجا هم حرفشان همين بود پس جنگ اسلامي به آن صورت نيست كه يا اسلام يا شمشير اگر تمام شد و انسان جلوي ديگري را گرفت آن‌گاه مبارزه شروع مي‌شود.

نقد پاسخ زمخشري در رفع تنافي آيات صلح با آيات ج هاد

پس بنابراين اينكه جناب زمخشري فرمود ذاك الي امام المسلمين حق است ولي امام مسلمين كه دارد با دستورات آموزشي ذات اقدس الهي حركت مي‌كند در قرآن كريم اين‌گونه از جنگها را نهي كرده كه مستقيماً بتازيد اول دعوت به حكمت كنيد موعظه كنيد جدال احسن باشد مردم را آگاه بكنيد بگذاريد مردم از سلطه اينها به در بيايد آن‌گاه اگر اينها داشتند جلوي نشر دينتان را مي‌گرفتند مبارزه كنيد.

بررسي مفرداد آيهٴ 37 سورهٴ محمد(صلّي الله عليه و آله و سلّم)

اما اين كريمه محل بحث مي‌فرمايد: ﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها﴾ با كريمه‌اي كه در سوره 47 است جناب مبارك پيغمبر ( عليه و علي آلاف تحية و الثناء ) آيه 35 آن هماهنگ باشد در آيهٴ 35 سورهٴ 47 فرمود: ﴿فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَي السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ وَ اللّهُ مَعَكُمْ وَ لَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمالَكُمْ﴾ اين تقريباً به پنج قسمت تقسيم مي‌شود اين آيه 35 سوره 47 ﴿فَلا تَهِنُوا﴾ يعني به خود وهن و سستي راه ندهيد ﴿وَ تَدْعُوا إِلَي السَّلْمِ﴾ اين تدعوا عطف در تهنوا است مجزوم به لاي نافيه است يعني لا تدعوا الي سلم هرگز به مسالمت و صلح و سازش دعوت نكنيد ﴿وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ﴾ شما برتر از دشمنانتانيد ﴿وَ اللّهُ مَعَكُمْ﴾ خدا يك معيت خاصه بر شما دارد غير از آن معيت عامه‌اي كه خدا با هر انساني دارد ﴿وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾[11] يك معيت خاصه و عنايت مخصوصي هم دارد كه ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذينَ اتَّقَوْا﴾[12] ﴿أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقينَ﴾[13] و مانند آن از اينجا معلوم مي‌شود كه «ان الله مع المجاهدين» ﴿وَاللَّهُ مَعَكُمْ﴾ اين معيت خاص است ﴿وَ لَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمالَكُمْ﴾ اعمال شما را وتر مي‌كنيم اين پنج بخش هر كدامشان معلل به ديگري است اينكه فرمود موهون نشويد احساس وهن نكنيد براي اينكه شما در موضع قدرتيد وقتي در موضع قدرت بوديد دعوت به صلح و سازش هم نكنيد اين ﴿وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ﴾[14] هم دليل است براي نهي از وهن و هم دليل است براي نهي از دعوت به سازش؛ چرا ﴿وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ﴾؟ براي اينكه ﴿وَ اللّهُ مَعَكُمْ﴾[15] چرا ﴿وَ اللّهُ مَعَكُمْ﴾؟ براي اينكه اين همه شهيد داديد جانباز داديد ساليان متمادي تلاش كرديد اعمالي داريد در جبهه اين اعمالتان را كه خدا موتور نمي‌كند كه عمل يا موتور است مشفوع ادعاها هم همين‌طور است ادعا يا مشفوع است يا موتور وتر يعني تك يعني تاق وقتي كسي ادعا مي‌كند دليل نمي‌آورد چنين ادعايي موتور است اينكه در كتابهاي فني مخصوصاً اصول مي‌گويند اين دعوا مشفوع به برهان نيست يعني اين ادعا ادعاي موتور است تك است اگر كسي در كنار اين دعوا بينه‌اي برهاني اقامه كند مي‌گويد اين دعوا مشفوعة بالبرهان شفيع دارد شفع دارد جفت دارد دعواي تنها نيست يك ادعاي خالي نيست ادعايي است كه با برهان همراه است اما اگر يك ادعاي معهود مي‌گويد ليست مشفوعة بالبرهان عمل هم همين‌طور است يك وقت انسان خالصانه عمل كرده اين عمل مشفوع است به نتيجه چون ذات اقدس الهي عمل را قبول كرده پاداش مي‌دهد پس اين عمل تك نيست يك وقت انسان عمل ناقصي دارد عمل ريايي دارد اين عمل ابتر است چون بي‌نتيجه است موتور است يعني تك است فرمود اين همه اعمالي كه شما كرديد خونهايي كه داديد جبهه‌ها رفتيد تلاشها كه كرديد شهدا را نثار كرديد اين اعمالتان را ذات اقدس الهي موتور نمي‌كند تك نمي‌گذارد كه به نتيجه نرسد نتيجه پيروزي است و خدا به شما خواهد داد

بيان دليل عدم پذيرش صلح با كفاران در سورهٴ محمد با پذيرش آن در آيهٴ مورد بحث

خب اينكه فرمود: ﴿فَلا تَهِنُوا﴾[16] معلوم مي‌شود در كشاكش و درگيري است حالا اگر دشمن حمله كرد عده‌ زيادي را شهيد كرد عده‌اي را هم مجروح كرد مصدوم كرد معدود انقلاب كرد حالا در اثر پايداري و پايمردي نظاميان اسلام اسلام دارد پيروز مي‌شود آنها دارند شكست مي‌خورند يك نيرنگ قطعنامه‌اي هم صادر مي‌كنند آيا در اين فضا شما بايد بپذيريد يا نپذيريد؟ اينجا جاي وهن نيست اينجا جاي سازش نيست خب سازش ساليان متمادي يا ماههاي طولاني گفتگو‌هاي نظامي صورت گرفت كه ما با هم مذاكره بكنيم جنگ نكنيم حالا حمله كردند جنگ را بر مسلمانها تحميل كردند زيادي از مسلمانها را شهيد كردند اين شهيد داده‌ها در اثر مقاومت به لبه پيروزي رسيدند آنها حالا قطعنامه صادر مي‌كنند دعوت به صلح مي‌كنند گفت در چنين فضايي دعوت به صلح نكنيد وهن به خود راه ندهيد شما پيروزيد حقتان را بايد بگيريد بنابراين آنجا كه فرمود: ﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها﴾ در فضايي است كه هنوز حمله نشده كسي را از مسلمانها شهيد نكردند جانباز نكردند اسير نگرفتند و مانند آن اينكه فرمود: ﴿فَلا تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَي السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ اْلأَعْلَوْنَ﴾[17] از اينكه فرمود: ﴿فَلا تَهِنُوا﴾ و مانند آن اين در حال جنگ و نبرد و در آستانه پيروزي است آن‌گاه آنها دعوت به صلح بكنند اين‌چنين دعوتي مسموع نيست چه اينكه چنين دعوتي هم مجاز نيست آيه محل بحث يعني آيه.

تفاوت ملتها در پذيرش دعوت امام و پيشوا

پرسش: ...

پاسخ: آخر آن همانهايي كه گفتند: «لا حكم الا لله» همان بود وجود مبارك حضرت امير به مالك فرمود برگرد وگرنه اينها مي‌ريزند مرا هم از پا در مي‌آورند همين منافقين داخلي همين ضعف ايمان حضرت فرمود اگر شما قبول نكنيد اين قرآنهايي كه آنها نيزه كردند اين منافقين اينها همين خوارج اين را شورش مي‌كنند ما را از بين مي‌برند اينكه وجود مبارك حضرت امير فرمود بله من اصلا ًحاضر نيستم شما را ببينم روي همين جهت بود آنها مثلاً مي‌بينيد الآن هم همين‌طور است آنها ساليان متمادي اهل‌بيت (عليه السّلام) پشت سر اينها نماز خواندند پاي منبر اينها بودند امام زمانشان را ديدند اما دنبال تيم و عدي راه افتادند اما مردم ايران آن ذوات مقدس را نديدند خاك قبر اينها را طوطيا مي‌كنند خيلي فرق است بين يك ملتي با ملت ديگر اينها نديده شيعه شدند تابع اهل‌بيت شدند الآن حجاز را تيم و عدي دارد اداره مي‌كند غرض آن است كه اگر آن نبود حضرت نمي‌فرمود مالك برگرد وگرنه مي‌ريزند مرا نيز مي‌كشند اينجا

پذيرش صلح با كفار در طليعه جنگ و نپذيرفتن آن در كشاكش مبارزه

خب آنجا چون دارد ﴿فَلا تَهِنُوا﴾ آن ﴿فَلا تَهِنُوا﴾ كه در سوره 47 است مشابه همان آيه 104 سورهٴ مباركهٴ «نساء» است در سورهٴ «نساء» كه نظام جنگي را مشخص كرده است و احكام جنگ را تبيين كرد فرمود وقتي وارد صحنه جنگ شديد موقع نماز شد نمازتان را بخوانيد يكي امام جماعت باشد سنگر‌ها را رها نكنيد بعضيها نماز بخوانند بعضي به سنگر باشند و نماز هم به سرعت بخوانند كه به همگان برسد ﴿وَ إِذا ضَرَبْتُمْ فِي اْلأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُناحٌ﴾[18] ﴿وَ إِذا كُنْتَ فيهِمْ فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاةَ فَلْتَقُمْ طائِفَةٌ مِنْهُمْ مَعَكَ وَ لْيَأْخُذُوا أَسْلِحَتَهُمْ﴾[19] اين بخش را كه گذراندند بعد به آيه 104 مي‌رسند فرمود: ﴿وَ لا تَهِنُوا فِي ابْتِغاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَكُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ يَأْلَمُونَ كَما تَأْلَمُونَ﴾ شما در گرفتن دشمن وهن به خود راه ندهيد اگر شما الم و رنج احساس مي‌كنيد خب دشمنانتان هم زخمي‌اند اما ﴿وَ تَرْجُونَ مِنَ اللّهِ ما لا يَرْجُونَ وَ كانَ اللّهُ عَليمًا حَكيمًا﴾ آيه سوره 47 با آيه 104 سورهٴ مباركهٴ «نساء» هماهنگ است آنجا دارد ﴿فَلا تَهِنُوا﴾ اينجا هم دارد ﴿فَلا تَهِنُوا﴾ معلوم مي‌شود در كشاكش جنگ است آيه 61 سوره «انفال» كه محل بحث است اين براي طليعه امر است كه اگر آنها مايل به صلح‌اند شما اين صلح را بپذيريد ﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَي اللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ﴾ بنابراين گرچه جواب زمخشري درست است كه ذاك الي امام المسلمين اما امام مسلمين و امت اسلامي برابر با اين دستور اداري حركت مي‌كند

ميزان تأثير فشار اقتصادي يا بدرفتاري زمامدار بر امت اسلامي

پرسش: ...

پاسخ: ديگر هر فشاري كه بتواند نظام اسلامي را خداي ناكرده از پاي در بياورد اما اگر نه آدم مي‌تواند يك مقداري ساده‌تر زندگي با قناعت باشد نظير شعب ابي‌طالب سه سال اينها محاصره اقتصادي بودند ديگر و تسليم نشدند قرآن كريم فرمود آنچه كه ملت را جدا مي‌كند بد رفتاري زمامدار است نه فشار مالي فرمود: ﴿لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ﴾[20] اما در سوره «منافقين» فرمود آنها تصميم گرفتند ﴿لا تُنْفِقُوا عَلي مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ حَتّي يَنْفَضُّوا وَ لِلّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ فرمود اينها گفتند مسلمانها را در محاصره اقتصادي قرار مي‌دهيد فشار اقتصادي قرار بدهيد تحريم اقتصادي بكنيد از آنها چيزي نخريد به آنها چيزي نفروشيد تا فشار اقتصادي باعث بشود اينها رهبرشان را رها كنند فرمود اينها مي‌گويند: ﴿لا تُنْفِقُوا عَلي مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ حَتّي يَنْفَضُّوا﴾[21] انفاق نكنيد نه يعني رايگان به آنها چيزي ندهيد اصلاً چيزي ندهيد خواه رايگان خواه به صورت داد و ستد لذا مدتها مسلمانها مبتلا به تحريم اقتصادي سناديد شرك بودند در اين كريمه فرمود فشار اقتصادي ملت را از پا در نمي‌آورد ملت مسلمان دلش به دست خدا است آنها هرگز شكم را بر دل مقدم نمي‌دارند بدرفتاري مسئولين است كه ملت را از پا در مي‌آورد ﴿لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ﴾[22] اما اينها كه گفتند: ﴿لا تُنْفِقُوا عَلي مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ حَتّي يَنْفَضُّوا﴾ اين‌چنين بگو نيست ﴿لِلّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾[23]

تأثير رهبري امام خميني(ره) در تحمل سختي‌ها

مردم عاقل‌اند بالأخره ما يك زندگي انساني داريم يك زندگي گياهي و حيواني عاقل بالأخره قلبش را بر شكم مسلط مي‌داند اين همه فشارها كه ديدند ديدند بالأخره امام پسر پيغمبر درست مي‌گويد راست مي‌گويد اين مسلمان واقعي است خب بلغ ما بلغ از او حمايت كردند ديگر ديديد فشارها را ديديد ديگر مردم نه شبي داشتند آن ايامي كه تهران و قم و شهرهاي بزرگ ايران اين مناطق مسكوني بمباران مي‌شد نه روزي داشتند «لم يكن لنا ارض تغلنا و لا سماء تزلنا» اينها كه ماندند در اين شهرها ديدند كه آن ايام نه شبي داشتند نه روزي ولي حفظ كردند بالأخره ديگر يك چند لحظه‌اي انسان در آتش دست و پا مي‌زند بعد راحت مي‌شود ديگر اين تجربه شده است اگر ببينند اين مسئول مسلمان واقعي است راست مي‌گويد و تابع امام زمان خودش هست تابع قرآن و عطرت هست اينكه در كتابها نوشته همين را باور دارد و عمل مي‌كند مردم هم تا آخرين لحظه مي‌ايستند نه در صدر اسلام هر وقتي كه اين‌چنين بود مي‌ايستادند در دوران هفت هشت ساله هم كه ديديد ايستادند

پذيرش فشار اقتصادي از طرف مردم با شناخت رهبر عادل

اين آيه سوره «انفال» و «آل‌عمران» و آيه سورهٴ «منافقون» اين مشخص كرده است كه مردم كجا فرار مي‌كنند تنها مي‌گذارند كجا پايداري مي‌كنند فرمود: ﴿لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ﴾[24] اين در سورهٴ «آل‌عمران» اما در «منافقون» فرمود اينها مي‌گويند: ﴿لا تُنْفِقُوا عَلي مَنْ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ حَتّي يَنْفَضُّوا وَ لِلّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾[25] اگر فشار اقتصادي تحريم اقتصادي باشد هرگز اينها پيغمبرشان را رها نمي‌كنند نشانه‌اش هم همان جريان محاصره شعب ابي‌طالب بود محاصره اقتصادي بود و شناخت مردم آن روز نسبت به پيغمبر همان شناختي است كه توده مردم ما نسبت به امام داشتند اين‌طور نبود كه آن مقام ﴿دَنَا فَتَدَلَّي﴾[26] براي توده مردم حل شده باشد كه خيلي‌ها آن را به عنوان رهبر اسلامي مي‌شناختند كم بودند كساني كه وجود مبارك پيغمبر را به عنوان صاحب ﴿دَنَا فَتَدَلَّي﴾ يا وجود مبارك حضرت امير را به عنوان «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»[27] بشناسند اين‌طور نبود او را به عنوان يك رهبر عادل مي‌شناختند بعدها با گذشت 1400 سال ما خاك قبر اينها را تبرك مي‌كنيم ما هم اگر در آن‌وقت بوديم اين‌چنين نبود كه آنها را به عنوان «سلوني قبل أن تفقدوني» بشناسيم كه خب مردم در حدي كه رهبرشان را عادل و مردمي متشرع بدانند حمايت مي‌كنند.

عدم شعور عمومي مردم موجب رها نمودن رهبري مانند امام علي(عليه السلام)

پرسش: ...

پاسخ: براي اينكه يك طرف قضيه عدل است يك طرف هم فهم مردم اين ربع قرن اينها را شستشوي مغزي دادند اين ربع قرن كه حضرت خانه‌نشين بود مردم را شستشوي مغزي دادند امويان از يك سو همانها كه بين نسيل و معتلف زندگي‌شان خلاصه مي‌شد از سويي ديگر وقتي شستشوي مغزي مي‌دهند آن كسي كه صاحب سلوني است با بيل مشغول كشاورزي باشد آن‌كه مي‌گويد: «لولا علي لهلك فلان»[28] او سخنگوي رسمي باشد خب همين در مي‌آيد ديگر ديگر از آن مردم چه توقع داري اينكه وجود مبارك امام صادق فرمود مي‌خواهد فرمود روستا مي‌خواهيد زندگي كنيد ببينيد اول روحاني در آنجا هست يا نه يا عالم ديني هست يا نه هر جا مي‌خواهيد برويد اول تحقيق كنيد يا عالم ديني هست كه كارهاي ديني‌تان را با او در ميان بگذاريد يا نه؟ مردم اگر خداي ناكرده از شعور عمومي محروم باشند رهبر ولو علي بن ابي‌طالب باشد رهايش مي‌كنند ديگر خب بنابراين بين اين آيه و آن آيات جهاد و مبارزه تنافي است مي‌ماند يك سؤالي كه ﴿وَ إِنْ يُريدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ﴾ با ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً﴾[29] چگونه بايد هماهنگ بشود كه ان‌شاء‌الله در بحث فردا.

«و الحمد لله رب العالمين»

 


[1] انفال/سوره8، آیه46.
[2] انفال/سوره8، آیه46.
[3] انفال/سوره8، آیه58(عليهما السلام).
[4] توبه/سوره9، آیه5.
[5] توبه/سوره9، آیه12.
[6] انفال/سوره8، آیه58.
[7] توبه/سوره9، آیه36.
[8] توبه/سوره9، آیه73.
[9] دخان/سوره44، آیه18.
[10] طه/سوره20، آیه63.
[11] حدید/سوره57، آیه4.
[12] نحل/سوره16، آیه128.
[13] توبه/سوره9، آیه36.
[14] محمد/سوره47، آیه35.
[15] محمد/سوره47، آیه35.
[16] محمد/سوره47، آیه35.
[17] محمد/سوره47، آیه35.
[18] نساء/سوره4، آیه101.
[19] نساء/سوره4، آیه102.
[20] آل عمران/سوره3، آیه159.
[21] منافقون/سوره63، آیه7.
[22] آل عمران/سوره3، آیه159.
[23] منافقون/سوره63، آیه7.
[24] آل عمران/سوره3، آیه159.
[25] منافقون/سوره63، آیه7.
[26] نجم/سوره53، آیه8.
[27] . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 189.
[28] . الكافي، ج7، ص424.
[29] انفال/سوره8، آیه58.