79/10/19
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره انفال/آیه 60 الی 63
﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ في سَبيلِ اللّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ﴾(60)﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَي اللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّميعُ الْعَليمُ﴾(61)﴿وَإِنْ يُريدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللّهُ هُوَ الَّذي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَبِالْمُؤْمِنينَ﴾(62)﴿وَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي اْلأَرْضِ جَميعَاً مَا أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ وَلكِنَّ اللّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ إِنَّهُ عَزيزٌ حَكيمٌ﴾(63)
خلاصه مباحث گذشته
در نوبت قبل اشاره شد وقتي وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) از مكه به مدينه مهاجرت كردند فضاي حاكم در مدينه عبارت از اين بود كه برخي از كفار ايمان آوردند و با آن حضرت بيعت كردند برخي هم به محاربه و قيام عليه اسلام و حكومت اسلامي پرداختند برخيها هم مصالحه كردند و اين صلح را تا آخر نگه داشتند برخيها هم مصالحه كردند و نقض عهد كردند كه غالب مصالحه كنندهها ناقضين عهد بودند اعم از يهودهاي بنيقريظه بنيقينقاء و بني نضير عدّهاي هم به حسب ظاهر اسلام آوردند و كفرشان را در درون نگه داشتند كه منافق بودند و عدّهاي هم منتظر آينده بودند تصميم فعلي نگرفتند منتظر آينده بودند اينهايي كه منتظر آينده بودند ببينند وضع چه ميشود اينها هم چند گروه بودند بعضيها علاقهمند بودند اسلام پيروز بشود بعضيها علاقهمند بودند كه اسلام شكست بخورد و بعضيها هم واقع بيطرف بودند و معلوم نبود آينده چيست؟ و براي آنها هم تفاوتي نميكرد منتظر استقرار يك حكومت مركزي مقتدري بودند اين از نظر مردم
برخي دستورات خداوند به پيامبر اسلام در اوائل هجرت
ذات اقدس الهي يك سلسله دستوراتي متوجّه پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميكند كه او مسئول است و بايد اجرا بكند و ديگران هم هماهنگ باشند يك سلسله دستوراتي هم مستقيماً متوجّه عموم مسلمين ميكند اعم از امام مسلمين و امت اسلامي آن دستورهايي كه متوجّه رهبر اسلامي است از آن جهت كه او مسئول است و ديگران بايد اطاعت كنند آياتي از قبيل ﴿الَّذينَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُونَ﴾[1] كه خطاب به شخص پيغمبر است از آن جهت كه او رهبر اسلامي است و امام مسلمين است و امت اسلامي هم با او هماهنگاند آيهٴ بعد ﴿فَإِمّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ﴾[2] خطاب به پيغمبر است از آن جهت كه او امام مسلمين است و مسلمانها هم با او هماهنگاند آيهٴ بعد ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلي سَواءٍ﴾[3] اين هم خطاب به امام مسلمين يعني شخص پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است و امت اسلامي با او هماهنگاند آيهٴ بعد بنابر اينكه قرائت خطاب باشد نه غيبت ﴿وَلاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ﴾ خوانده ميشود باز خطاب به شخص پيغمبر است اما اگر قرائت ﴿وَلاَ يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا﴾[4] باشد كه مضبوط است اين ديگر خطاب نيست آنگاه خطاب را به عموم آن امام و امت متوجّه كرد فرمود: ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ ... وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ في سَبيلِ اللّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ﴾ كه اين خطاب به نظام اسلامي است اعم از امام مسلمين و خود مسلمين بعداً دوباره خطاب برميگردد به رهبر مسلمانها به امام مسلمين فرمود: ﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها﴾ براي اينكه او عهده دار امضاي تعاهد و تعهد به صلح و امثال ذلك است خب در اين مجموعه آنجايي كه مستقيماً امام مسلمين والي مسلمين بايد امضا بكند تصميم بگيرد خطاب ﴿فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الحَرْبِ فَشَرِّدْ﴾ و مانند آن متوجّه اوست امت اسلامي هم هماهنگ است در جريان امضاي صلح نامه هم مسئول رسمي امام مسلمين است لذا فرمود: ﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها﴾ نه «فاجنحوا» اما اجرا يك امري است مربوط به امام و امت همه لذا فرمود: ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ اين يك مطلب.
مقطعي فكر نكردن در شناسايي مكاتب و فطري بودن صلح و عدل در انسانها
مطلب ديگر آن است كه در بررسي يك مكتب نبايد مقطعي انديشيد چه اينكه در انسانشناسي هم نبايد مقطعي فكر كرد در جريان مكتب كه آيا اسلام اساسش صلح است يا جنگ با خونريزي موفّق شد يا با برهان و موعظه حسنه و كار فرهنگي و فكري موفّق شد؟ نبايد آن جنگها را ديد بايد اين متون را خوب بررسي كرد صدر و ساقه اسلام را بررسي كرد آنگاه فتوا داد غالب اين جنگها بازگشتش به دفاع است حتي جهادهاي ابتدايي به دفاع برميگردد و اين جنگها در حقيقت تحميلي است بر اسلام اگر كسي تاريخ جنگهاي اسلامي را ببيند اما آن مجاهدتها و رياضتها و كارهاي ثقافه فرهنگياش را نبيند شايد بگويد اسلام با خونريزي پيشرفت كرده ولي اگر آن براهين قرآن و سنّت را احتجاجات را كارهاي ثقافي فرهنگي را كارهاي اخلاقي را كارهاي تربيتي را كارهاي تهذيب و تزكيه را ببيند هرگز فتوا نميدهد كه اسلام با خونريزي پيشرفت كرده در جريان انسانشناسي هم همين طور است اگر كسي جنگ جهاني اول را، جنگ جهاني دوم را و اين جنگهاي مقطعي يا منطقهاي كه در بعضي از گوشه كنارهاي جهان پديد ميآيد اينها را ببيند ميگويد انسان فطرتاً خونريز است ولي اگر انسانشناسياش جامع و كامل باشد هرگز اين جنگهاي جهاني اول و دوم و امثال ذلك او را وادار نميكند كه فتوا بدهد فطرت انسان خونريزي است بلكه فطرت انسان صلح و قسط و عدل است و جنگ بر او تحميل شده است حتّي در جنگهاي جهاني اول و دوم بايد بين اين سه مسئله تفكيك كرد ظلم زياد بود يك، مظلوم هم زياد بود دو، اما ظالم زياد نبود ظالمين يك گروه كمي بودند كه عدّه زيادي را زيربار ستم بردند ظالم زياد نبود مظلوم زياد بود و در نتيجه ظلم هم زياد بود يعني چند نفري بود كه اين بمبها را اختراع كردند يك چند نفري بود كه اين بمبها را به كار بردند اينها يك گروه كمياند آن خونريز حجّاج منش گروه كمياند قهراً ظلم زياد است و مظلوم هم زياد آنكه در ژاپن و يا ويتنام اين بمب را ميريزد اينها گروه كمياند اما مقتولين و مظلومين زيادند قهراً ظلم هم زياد خواهد بود پس نبايد گفت اكثري انسانها جاني بالفطرةاند بلكه جنايت براي گروه كمي است آن هم قهراً بر آنها تحميل شده خب.
لزوم استفاده از تجهيزات مدرن جنگي عليه دشمن
در جريان ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ گفتند چه در جنگ خيبر و چه در غير خيبر اصحاب پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) از منجنيق كه تقريباً مدرنترين وسيله آن روز بود استفاده كردند پس نشانه آن است كه از هر وسيلهاي كه صنعت و فكر بشر به او دسترسي پيدا كرده است بايد استفاده كرده چه اينكه آن روز منجنيق جزء پيشرفتهترين وسايل نظامي بود و مورد استفاده قرار گرفت
ضرورت تشكيل حكومت عادلانه
از اينكه فرمود: ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ براي آن است كه بالأخره آنچه را كه ما ميبينيم و از تجارب ديگران استفاده ميكنيم و تاريخ هم داوري ميكند اين است كه بالأخره جنگ و خونريزي در جوامع بشري راه پيدا ميكرد و منشأش هم همان قدرت طلبي است براي اينكه آن قدرت طلبي تعديل بشود قهراً يك حكومتي لازم است كه براساس قسط و عدل حركت كند
بيان لطيف علامه طباطبائي دربارهٴ حكومتهاي فردي، اكثري و اسلامي
يك بيان لطيفي سيدناالاستاد مرحوم علامه طباطبايي در اين بخش در اين چند صفحه الميزان را به خوبي مطالعه بفرماييد تا روشن بشود حكومت انساني يعني چه؟ حكومت اسلامي يعني چه؟ حكومت فردي يعني چه؟ حكومت اكثريت يعني چه؟ ميفرمايند براي اينكه خونريزيها خاتمه پيدا كند و بالأخره جلوي اين تهاجم گرفته بشود چارهاي جز نظم و نظام و حكومت نيست و اساس بر حكومت انساني است كه انسانيّت حكومت ميكند بعداً ميآيند ميفرمايند آنجا كه اكثريت حاكم است حكومت انسانيّت نيست آنجا كه فرد حاكم است حكومت انسانيت نيست آنجا كه اسلام حاكم است حكومت انسانيّت است حكومت انسانيّت همان حكومت اسلاميت است پس اين چهار امر به سه امر برميگردد اين را كاملاً ملاحظه بفرماييد تا اين بيان تحليلي و عالمانه ايشان موقع خاص خودش را پيدا كند فرمودند كه اكنون كه حكومت لازم است يك وقت هست كه فرد حاكم است قهراً آن فرد انديشه خود آراي خود تشخيص خود را بر ديگران تحميل ميكند اين ميشود استبداد يك وقت هست كه نه بنابر حكومت اكثريت است اكثريت هم آنچه كه در جهان كنوني مطرح است عبارت از نصف به علاوه يك اكثريت مطلق اين است اگر اكثريت نسبي باشد كه نصف به علاوه يك هم نيست كمتر از اين خواهد بود الآن آنچه كه در آمريكا گذشت يك اكثريت نسبي است نه اكثريت مطلق، اكثريت مطلق آن است كه نصف به علاوه يك، اكثريت نسبي آن است كه به نصف هم نشد كافي است يك ربع باشد خمس باشد، ثلث باشد كافي است گفتند پنجاه درصد واجدين شرايط در انتخابات آمريكا شركت نكردند آن پنجاه درصدي كه شركت كردند 25درصد به يكي رأي داد كانديداي دموكرات تقريباً نزديك 25درصدهم به جمهوري او بالعكس اينطور نبود كه مثلاً بيش از 25درصد باشد 25درصد مردم بالأخره رأي دادند كه اين كانديداي دموكرات غالب بشود يا كانديداي جمهوري غالب بشود الآن مثلاً بوش دوم آمده روي كار اين با رأي تقريباً 25درصد مردم آمده است خب اين ميشود اكثريت نسبي نه اكثريت مطلق اكثريت مطلق آن است كه همه شركت بكنند نصف به علاوه يك حالا يا به علاوه دو يا به علاوه سه هرچه شد از نصف بيشتر باشد بيش از نصف باشد اگر بيش از نصف بود ولو يك رأي ميشود اكثريت آن وقت اين اكثريت يعني نصف به علاوه يك حاكم باشد بر همه مردم قهراً آراي خود افكار خود انديشه خود را بايد بر ديگران تحميل بكند اين هم حكومت انساني نخواهد بود براي اينكه آنها هم رأيي دارند و نظري دارند و مانند آن پس چه حكومت فرد باشد چه حكومت اكثريت هيچ كدام حكومت انساني نيست
لحاظ تأمين منافع انسانها در حكومت اسلامي
حكومت انساني همان است كه حكومت اسلامي باشد يعني آن كه اين بشر را آفريد بپروراند كه حقوق همگان را، آراي همگان را مصالح همگان را منافع همگان را در نظر بگيرد گذشته و حال و آينده ديگران را هم در نظر بگيرد آن در حقيقت حكومت قانون است حكومت وحي است منتها اجرا كنندگان اين البته اكثريت مطلق گاهي هم ممكن است اكثريت نسب باشند اجرا كنندگان اين قانوني كه ﴿قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾[5] در فروعات جزئي كه مشكلي پيش نميآيد براي اينكه آن فروعات جزئي مربوط به كيان مملكت نيست خطوط اصلي يك نظام كه عهدهدار ترسيم كيان مملكت است آنها تقريباً ﴿قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ﴾ و روشن است لذا حكومت انساني همان حكومت اسلامي خواهد بود كه منافع همه را هم در نظر گرفته اين بحث را حتماً ملاحظه بفرماييد تا روشن بشود كه بازگشت حكومت انساني حكومت اسلامي است و بازگشت حكومت اسلامي همان حكومت انساني است زيرا انسان در فرهنگ قرآن آن حيّ متألّه است ديگران انسان را با عنوان حيوان ناطق معرفي ميكنند يعني جانوري كه بتواند حرف بزند يك زندهاي كه بتواند حرف بزند اما بسياري از اين زندهها را قرآن كريم ميفرمايد ﴿أُولئِكَ كَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[6] خب پس انسان در فرهنگ انسان آفرين «هو الحي متألّة» كه حيات او در تألّه او ذوب ميشود آن كسي كه الهي ميانديشد او انسان است و اگر الهي نينديشيد انسان نيست ولو به حسب ظاهر ﴿يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشي فِي اْلأَسْواقِ﴾[7] باشد حيوان ناطق باشد و مانند آن در چنين فضايي ذات اقدس الهي فرمود آماده باشيد كه اگر حمله كردند شكست نخوريد نه آماده تاخت و تاز باشيد ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ در اين بخش اول كه بخش آمادگي است همه جهات را بررسي فرمود، فرمود هم نيروي انسانيتان را تجهيز كنيد ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ هم مهمّات جنگيتان را فراهم كنيد ﴿وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ﴾ وقتي يك ارتش مقتدر، سپاه مقتدر پيدا كرديد بدانيد كه اين بيگانه طمع نميكند ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ﴾ هم از دشمن شناخته شده در امانيد هم از دشمن ناشناخته در امانيد اجر الهيتان هم محفوظ است
جامعيت عبارت ﴿مَا تُنْفِقُوا مِن شَيْءٍ﴾ و اطلاق آن بر هر نوع انفاقي
﴿وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ في سَبيلِ اللّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ﴾ اين از جوامع الكلمي است كه ذات مقدس پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) از ذات اقدس الهي دريافت كرده است كه «اوتيت جوامع الكلم»[8] آنچه كه در اين كريمه آمده است كه فرمود: ﴿وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ في سَبيلِ اللّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ﴾ خيلي جامعتر از آيات ديگري است كه ما را به انفاق دعوت ميكند آيات سورهٴ مباركهٴ «بقره» و مانند آن ما را به انفاق دعوت ميكند ظاهر انفاق انفاقهاي مالي است اما اين ﴿مِنْ شَيْءٍ﴾ مال، وقت، حيثيت، آبرو، جان، همه را شامل ميشود كسي كه وقت صرف ميكند براي طرح نقشه كسي كه وقت صرف ميكند براي سازماندهي كسي كه وقت صرف ميكند براي رساندن پيام كسي كه وقت صرف ميكند براي گرفتن خبر كسي كه وقت صرف ميكند براي رساندن خبر همه اينها ﴿مِنْ شَيْءٍ﴾ است فرمود: ﴿وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ في سَبيلِ اللّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ﴾ اين از آن جوامع الكلم است بر خلاف آياتي كه نظير آيهٴ 272 سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه فرمود: ﴿وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَِلأَنْفُسِكُمْ﴾ چون خير معمولاً ﴿إِن تَرَكَ خَيْراً الوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأَقْرَبِينَ﴾[9] گفتند خير منظور مال است ﴿وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ في سَبيلِ اللّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ﴾ كه دوبار اين كلمه خير در اين آيهٴ 272 تكرار شده است ﴿وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ فَِلأَنْفُسِكُمْ﴾، ﴿وَ مَا تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ﴾ كه اين آن جامعيت شيء را ندارد
شهامت و شجاعت حضرت امام(ره) در انفاق آبرو براي حفظ دين خداوند
ولي آيهٴ محل بحث كه فرمود: ﴿وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ في سَبيلِ اللّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ﴾ گاهي انسان آبرو ميدهد گاهي انسان وقت صرف ميكند خب آبرو كه مهمتر از خون است بالأخره يك كسي كه خون داد عزيزانه زندگي ميكند اما كسي كه مسلوب الحيثية شد در اين راه آبرو داد بالأخره زندگي او با سلب حيثيت همراه است كم نبودند كساني كه براي انقلاب آبرو دادند در همان جريان هفده دي كه به نوزده دي كه امروز نوزده دي هست منتهي شد بالأخره امام آبرو داد آنطور هتك حيثيت شده اين سيد اولاد پيغمبر در روزنامه آنطور اين را اهانت كردند بعضي گفتند كه خب صريحاً نوشتند ـ معاذالله ـ كه شما حالا چه توقع داريد او كه مثل ـ معاذ الله ـ مسلمان نيست بعضيها گفتند خب حالا مسلمان نيست ايراني كه هست بعضي گفتند نه ممكن است ـ معاذ الله ـ اين هم نباشد خب اينطور يك مرجعي را يك رهبري را يك عارفي را يك حكيمي را اينطور در روزنامه اطلاعات آن روز مسلوب الحيثيه كردند و اول طلبهها قيام كردند بعد مردم متديّن قم قيام كردند و زمينه فراهم شده است براي حضور همگان و نوزده دي آن قيام عمومي شروع شده است در قم كه شهيد دادند زنداني دادند مظلوم دادند مصدوم دادند و مانند آن خب سلب حيثيت و دادن آبرو كار كمي نيست بسياري از افراد بودند كه ميگفتند خب ما آبرويمان را بايد حفظ بكنيم انسان كه آبروي خود را براي خودش ميخواهد طرز تفكر او هم فرق ميكند اين طرز تفكر در خيلي از امور اثر دارد حتي در استخارهها هم اثر دارد يك آدم ترسو وقتي ميخواهد استخاره كند از آيهٴ دستور تقيه ميفهمد همان بحبوحه اين قيامي كه اين طلبهها به خانه بعضي از آقايان مراجعه ميكردند براي حضور آنها در اين صحنه هماهنگي من وقتي رفتم نزد يكي از بزرگان ديدم اين بحارالانوار مرحوم مجلسي نزدش باز است و بحث تقيه را دارد مطالعه ميكند خب از آن طرف امام آنطور اعلاميه صادر ميكند آن ميشود «مداد العلماء»[10] از يك طرفي يك بزرگواري دارد بحث تقيه را مطالعه ميكند كه الآن وقت تقيه است مثلاً او ميفهمد وقتي دين در خطر است تقيه حرام است «بلغ ما بلغ» دادن آبرو كار آساني نيست انسان وقتي ببيند در منطقه وسيعي با حيثيت خوبي دارد زندگي ميكند همه اينها را نثار ميكند اين از دادن خون دشوارتر است اين كلمه شيء شامل همه اينها ميشود فرمود: ﴿وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ في سَبيلِ اللّهِ﴾ آبرو داديد خب اگر ذات اقدس الهي فرمود: ﴿مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها﴾[11] اگر امام (رضوان الله عليه) آنطور آبرو براي حفظ دين داد خداوند چندين برابر او را وجيه كرده «عندالله و عندالناس» موجّه كرده آبرومند كرده هر كسي كه اين كار را بكند خدا با او اين رفتار را ميكند.
پرسش: ...
پاسخ: خب اما به اندازه وسعت شيء كه نيست آنطوري كه شيء عام است خير كه عام نيست
جايگاه و اهميت انفاق
خب ﴿وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ في سَبيلِ اللّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ﴾ اين ﴿وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ﴾ با آن آيهاي كه در سورهٴ مباركهٴ «بقره» بود باز فرق روشني دارد آن تقريباً از جنبههاي حقوقي را در نظر ميگيرد اين گذشته از مسائل حقوقي مسائل نظامي را هم در نظر ميگيرد يعني وقتي كه اكنون شما در راه خدا انفاق بكنيد ديگر كشورتان آسيب نميبيند تماميّت ارضيتان آسيب نميبيند اينچنين نيست كه اين ﴿وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ﴾ مخصوص به منافع حقوقي باشد آيهٴ 272 سورهٴ «بقره» كه فرمود: ﴿وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ﴾ اين تقريباً ناظر به آن مسئله حقوقي است يعني حق شما محفوظ است چه در دنيا چه در آخرت اما آيهٴ محل بحث كه صبغه نظامي دارد فرمود شما براي تماميّت ارضيتان و براي حفظ دينتان اگر انفاق بكنيد هم آن پاداش و حقوق دنيوي و اخروي شما در رابطه با خدا محفوظ است و هم كسي ديگر تاخت و تاز نميكند مورد ظلم بيگانه قرار نميگيريد
استكبار جهاني به عنوان عدوالله دشمن انسانها
اين بيگانه به هيچ گروهي رحم نميكند اين بيگانه چون عدو الله است (يك)، و عدو الناس است (دو)، با سه گروه در جنگ است هم با متديّنين در جنگ است هم با كفّار در جنگ است هم با ملّت مسلمان در جنگ است كه جامع كمالين است آنها كه فقط صبغه معنوي دارند زاهدانه زندگي ميكنند راهبانه زندگي ميكنند مگر از شر اين كفار و مستكبر در اماناند شما وقتي ديديد اين بلشويكيها كه حاكم شدند بر آن اتّحاد جماهير سوسياليستي شوروي بزرگ بساط آن زهد و رهبانيت هم برچيدند اينطور نيست كه اجازه داده باشند به كليسا كه كليسا مأمور باشد كه يا به كنيسه يا به صومعه يا به دير اجازه مأموريت ندادند كه به آنها هم رحم نكردند چون عدو اللهاند به آنها رحم نكردند به كشورهاي كمونيستي هم همين استكبار جهاني آمريكا به صهيونيست و به كشورهاي كمونيستي هم نظير آنچه را كه بعضي از كشورهاي ضعيف كمونيستي دارند هم رحم نميكنند خب با اينكه آنها خدا را هم نميشناسند خب آنها را هم محاصره اقتصادي كردند با آنها هم درگيرند ايران هم كه هم محب خداست و هم محب خلق خداست هم دين دارد هم دنياي خود را با اقتدار ميخواهد حفظ بكند با او هم در نبرد است بنابراين استكبار جهاني چون عدو الله است و عدو الناس است با هر سه گروه در جنگ است هم با مؤمنين محض كه كاري به سياست ندارند در جنگ است هم با كفار در جنگ است مثل كشورهاي كمونيستي و هم با ايران اسلامي كه مؤمن است و مستقل
عدم تأثير حربه جدايي دين از سياست براي رهايي از ظلم و اشتكبار جهاني
آنها هم كه فكر ميكنند دين از سياست جداست اينطور نيست كه آن سياست باز مكار اينها را رها كند بگويد سياست از دين جداست كه اين يك آتش بس يك جانبه است كه اينها ميدهند اينكه ميگويد دين از سياست جداست يعني من كاري به سياست ندارم آن سيّاسان مكار وقتي پيروز شدند آنها هم ميگويند ما كاري به تو نداريم يا ميگويند نه آن طوري كه ما ميخواهيم بينديش و عبادت بكن اين طرز تسبيح زدن آنها را هم كنترل ميكنند اينطور نيست كه حالا اگر اين گفت كه دين كاري به سياست ندارد من كاري به شما ندارم آن سياستبازان هم كه مقتدر شدند بگويند ما كاري به صومعه و دير شما نداريم مشغول عبادت باشيد وگرنه در كمونيستي اين كار بود ديگر خب پس اين يك آتش بس يك جانبه غافلانه است آن حتماً ميگويد من با دين كار دارم اگر يك وقتي يك كسي يك سالمند فرتوتي بود در گوشه منزلش منزوي شد كه اثر دنيايي ندارد كه خب او كاربردي ندارد
سوء استفاده سياستمداران از نيرو و اهرم دين در جامعه
ولي مادامي كه دين يك نيرويي در جامعه باشد آنها حتماً اين را به استخدام ميگيرند ميگويند بايد طبق ما بينديشي اگر اموي روي كار آمد به شريح قاضي ميگويد فتوا بده كه دم حسين ابن علي هدر است و رفتن تو به كربلا بهشت است ثواب دارد كشتن حسين ابن علي و همين فتوا را هم از شريح قاضي گرفتند ديگر اينطور نيستند كه حالا آنكه بگويد
«لعبت هاشم بالملك فلا خبر جاء و لا وحي نزل»[12]
كاري به دين نداشته باشد كه ميگويد يك عده بالأخره نيرويشان نيروي ديني است خب چه بهتر است كه من از شريح قاضي كمك بگيرم بگويم فتوا بده كه كشتن حسين ابن علي ثواب دارد اگر شريح بگويد دين كاري به سياست ندارد يزيد كه نميگويد سياست هم كاري به دين ندارد كه خود يزيد ميگويد كه «فلا خبر جاء و لا وحي نزل» بسيار خب اما ميبيند يك عدهاي يك نيروي آمادهاي است به نام نيروي دين ميگويد چرا من از آنها استفاده نكنم آنها را بسيج نكنم بنابراين اين عدو الله و عدوكم با هر سه گروه در جنگاند هم با مؤمنين در جنگاند با مؤمنيني كه ميگويند كاري با سياست نداريم هم با مردم آزاده جهان در جنگاند ولو مسلمان نباشند هم افرادي كه نظير مسلمانهاي ايران و امثال ايراناند كه هم بنده خدايند و هم محب خدايند و محب خلق خدا فرمود اگر شما آماده بوديد ﴿تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ﴾ اما اينكه ما گفتيم «اعدوا انفقوا» ﴿وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْءٍ في سَبيلِ اللّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ﴾ همه اينها براي اينكه حريم شما محفوظ باشد نه تهاجم كنيد
اقتدار مسلمانان و پذيرش صلح و تسليم شدن كفار
﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها﴾ به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميفرمايد كه ما گفتيم كه ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلي سَواءٍ﴾ اين هم داريم ميگوييم اگر شما احساس كرديد اينها مكر و خدعه دارند ميخواهند نقض عهد كنند شما اعلام بكن كه من هم پيمانم را قطع كردم بعد هم رو در روي هم بخواهيد قرار بگيريد ديگر نقض عهد نيست اما اگر احساس كرديد كه «و ان جنحوا لها» جناح يعني ميل جنوح يعني ميل چون طاير اگر بخواهد به يك سمت ميل كند با آن بالش ميل پيدا ميكند آن بال طاير را ميگويند جناح نه پر آن بال را ميگويند جناح وقتي گفتند «فاجنح» يعني به اين سمت ميل كن اين جنوح با الي استعمال ميشود ميگويند «جنح اليه» اما ممكن است به حسب ظاهر يك كسي بخواهد شكار كند به يك سمت ميل ميكند تا شكار كند براي اينكه معلوم بشود اين جنوح اين ميل واقعاً گرايش است نه هدف سوء داشته باشد به جاي الي «لام» بكار برد فرمود: ﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ﴾ اينها واقعاً هدفشان همين است نه «الي السلم» اينها «للسلم، لصلح» اينها گرايش پيدا كردند شما هم احساس كرديد نگو حالا كه ما مقتدريم هم نيروي نظامي داريم هم مهمّات جنگي داريم هم ﴿رِبَاطِ الخَيْلِ﴾ داريم هم ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ آماده است بتازيم نه اين چنين نباشد ﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها﴾
معناي توكل در هنگام دفاع و جهاد
بعد در جريان اين جنوح و اين سلم و صلح و سازش توكّل يادتان نرود معناي توكّل را هم قبلاً به عرضتان رسيد اين نيست كه انسان دست از همه كارها بردارد بعد بگويد توكّل ميكنم آن كه توكّل نيست اين آيات بعد از اينكه فرمود: ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ نيروي انسانيتان را آماده كنيد تجهيزات نظاميتان را آماده كنيد انفاق في سبيل الله فراموشتان نشود با حفظ اين تثليث ميفرمايد توكّل كنيد معناي توكّل اين است كه آنچه را كه مقدور شماست انجام بدهيد (يك)، آنچه را كه مقدور شما نيست اميدوار باشيد (دو)، آنچه كه مقدور شماست به خود اكتفا نكنيد خودكفايي تلقّي نشود اعتماد به خود نباشد بگوييد ما و نيروي ما و تجهيزات ما همه ابزار الهي هستيم مسبب اسباب را ببينيد نه اسباب را (سه)، آنچه كه به آينده مرتبط است اميدواريد اميدوار به مسبب الاسباب باشيد نه اسباب و علل ديگر چهار، اين مجموعه ميشود توكّل پس معناي توكّل اين نيست كه آنچه كه به دست ماست انجام ميدهيم بقيه توكّل اين كه ديگر جمع بين شرك و توحيد است يعني تا اينجايش توحيد بقيه شرك توكل معنايش اين است كه اين مقداري هم كه من دارم به مسببالاسباب تكيه كردهام فرمود: ﴿أَ رَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ ماؤُكُمْ غَوْرًا فَمَنْ يَأْتيكُمْ بِماءٍ مَعينٍ﴾[13] الآن شما در يك سرزمين خرّمي زندگي ميكنيد خب اين آبها اين سفرههاي زميني اگر يكي دو سه كيلومتر پايين تر برود كه در دسترس صنعت شما هم نباشد خب همه اين سرزمينها خشك ميشود ديگر اگر چند هزار متري آبها برود پايين كه با اين دستگاه صنعتي نشود اين آبها را آورد بالا خب همه اينها ميشود كوير خشك ديگر الآن هم كه ما زندهايم به عنايت الهي زندهايم پس معناي توكّل اين نيست تا اينجايش براي ما از اين به بعد خدا معنايش اين است كه صدر و ساقهاش همان مسببالاسباب است خود ما هم در اين گردونه ﴿وَ لِلّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾[14] داريم زندگي ميكنيم فرمود با اينكه ﴿وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ﴾ است (يك)، با اينكه ﴿مِن رِبَاطِ الخَيْلِ﴾ است (دو)، با اينكه ﴿وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ خَيْرٍ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ﴾[15] (سه)، در اين فضاي كارآمد متوكّل باشيد و نگوييد كه ما قدرت داريم بتازيم اين چنين نباشد اگر يك وقتي آنها خواستند خيانت بكنند آن امدادهاي غيبي كه شما با توكّل به او تكيه كرديد او به داد شما ميرسد ما گفتيم هوشتان را داشته باشيد ﴿وَ إِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلي سَواءٍ﴾[16] اما اگر به حسب ظاهر احساس نقض عهد نكرديد ديديد اينها جنوح و گرايش «للسم» دارند نه تنها «الي السلم» آن توافق را امضا بكنيد و چون توكّل كرديد اگر خداي ناكرده آنها به فكر دسيسه باشند آن امدادهاي غيبي به سراغ شما خواهد آمد ﴿وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَكَّلْ عَلَي اللّهِ﴾ براي اينكه او هم سميع است هم عليم است ﴿وَ إِنْ يُريدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللّهُ﴾.
«و الحمد لله رب العالمين»