درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

79/08/29

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/سوره انفال/آیه 51 الی 54

 

﴿ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْديكُمْ وَ أَنَّ اللّهَ لَيْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبيدِ﴾(51)﴿كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَفَرُوا بِ‌آياتِ اللّهِ فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ إِنَّ اللّهَ قَوِيُّ شَديدُ الْعِقابِ﴾(52)﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلي قَوْمٍ حَتّي يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللّهَ سَميعٌ عَليمٌ﴾(53)﴿كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِ‌آياتِ رَبِّهِمْ فَأَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ وَ كُلُّ كانُوا ظالِمينَ﴾(54)

 

تناسب كيفر با گناه

بعد از بازگو كردن قصه بدر اصل كلي را كه حاكم بر نظام هستي است بازگو فرمود و آن اين است كه ذات اقدس الهي هرگز به احدي ظلم نخواهد كرد و آسيبي كه دامنگير كفار حجاز شد در اثر تبهكاريهاي ديرينه خود اينها بود نظير آنچه كه دامنگير آل‌فرعون شد و نظير آنچه كه دامنگير كفار قبل از فراعنه شد همان‌طوري كه اين گروه در اثر ﴿تَشابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾[1] به كفر و استكبار مبتلا شدند ذات اقدس الهي هم بعد از اتمام حجّت بالغه اينها را كيفر داد اينها را مؤاخذه كرد ﴿فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ﴾ نحوهٴ مؤاخذه را در آيهٴ بعد مشخص فرمود كه ﴿فَأَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ﴾ آنچه كه در آيهٴ بعد مي‌آيد كه ﴿فَأَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ﴾ به منزله شرح ﴿فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ﴾ است كه كيفيت مؤاخذه را شرح مي‌دهد نحوهٴ مؤاخذهٴ آل فرعون غرق بود نحوهٴ مؤاخذهٴ ديگران اهلاك بود و مانند آن پس اين آيه كه فرمود: ﴿فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ﴾ مؤاخذه را بالقول المجمل بيان فرمود ولي در آيهٴ بعد اين مؤاخذه را به صورت مفصل شرح داد كه به نحو اهلاك بود و به نحو غرق بود فرق مي‌كرد ديگر هر كسي را برابر گناه او كيفر داد چون همه را كه غرق نكردند

نتيجه‌بخشي اعمال متناسب با حكمت الهي

﴿إِنَّ اللّهَ قَوِيُّ شَديدُ الْعِقابِ﴾ از اينكه فرمود ذات اقدس الهي ﴿شَدِيدُ العِقَابِ﴾ است معلوم مي‌شود كه درباره اينها تصميم عقاب شديد گرفتند گاهي ذات اقدس الهي به عنوان سريع الحساب ظهور مي‌كند گاهي به عنوان ﴿شَدِيدُ العِقَابِ﴾ ظهور مي‌كند و مانند آن هر كاري كه مطابق با حكمت باشد انجام مي‌دهد هيچ كاري مخالف با حكمت از خدا صادر نمي‌شود چه اينكه هيچ دعايي هم كه مخالف با حكمت الهي باشد مستجاب نمي‌شود و هيچ توسّلي هم كه مخالف با حكمت الهي باشد اثر ندارد اين از بيانات نوراني امام سجاد (سلام الله عليه) است در صحيفه سجاديه كه در اين دعا فرمود: «يا من لا تبدل حكمته الوسايل»[2] يعني اي خدايي كه هيچ توسّلي حكمت تو را عوض نمي‌كند ما هر توسّلي را تقديس بكنيم به آن امر متوسل بشويم نمي‌توانيم به وسيله توسّل كاري از شما دريافت بكنيم كه برخلاف حكمت باشد چون ذات اقدس الهي حكيم است و حكيمانه انعام يا تعذيب دارد گاهي حكمت او اقتضاي صبر مي‌كند گاهي حكمت او اقتضاي سرعت دارد آنجا كه مقتضاي حكمت او اخذ سريع است به اسم سريع الحساب ظهور مي‌كند آنجا كه حكمت او اقتضاي تحمّل دارد به عنوان صابر ظهور مي‌كند گاهي هم به حسب ظاهر خداي سبحان مهلت مي‌دهد

خداوند و مهلت ريشه برانداز كفار

لكن اين امهال با سرعت حساب خدا هماهنگ است در بعضي از موارد كه خدا مهلت مي‌دهد طليعهٴ مؤاخذه را شروع كرده است درباره كساني كه يك مدتي متنعّم و مطرف و مطرفانه زندگي مي‌كنند خداوند به عنوان سريع الحساب دارد اينها را عقاب مي‌كند لكن اينها خيال مي‌كنند كه خدا به آنها مهلت مي‌دهد و اين مهلت به سود آنها نيست بلكه يك بيماري خانمان براندازي بر اينها تحميل مي‌شود كه آنها راه علاج را گم مي‌كنند پس سه نحو برخورد مي‌كند ذات اقدس الهي گاهي سريع الحساب است فوراً بساط ستم را برمي‌چيند گاهي هم صبر مي‌كند بعد از يك مدتي كيفر مي‌دهد گاهي از همان اول به عنوان سريع الحساب ظهور مي‌كند اما مي‌خواهد چون عقاب شديد بكند مقدّمات تعذيب را دارد فراهم مي‌كند آنجا كه مقدّمات تعذيب را دارد فراهم مي‌كند باز سرعت حساب شروع مي‌كند منتها تا اين شخص مبتلا بشود و برانداخته بشود يك مقداري طول مي‌كشد نظير آنچه كه در آيهٴ 178 سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» قبلاً گذشت كه ﴿وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلي لَهُمْ خَيْرٌ ِلأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْمًا وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ﴾ فرمود كفّار فكر نكنند ما اين مهلتي كه مي‌دهيم به سود آنهاست يا كسي آنها را نمي‌خواهد مؤاخذه كند يك بيماريهايي الآن مبتلا مي‌شوند كه اين بيماريها بايد مزمن باشد وقتي كه ظهور كرد ديگر علاج پذير نيست بنابراين الآن اين مهلت آنها در حقيقت از ريشه برانداختن است ما داريم پايه‌ها را ويران مي‌كنيم ولي اينها نمي‌دانند اين است كه در بعضي از آيات ديگر هم مي‌فرمايد ﴿فَأَتَي اللّهُ بُنْيانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ فَخَرَّ عَلَيْهِمُ السَّقْفُ﴾[3] گاهي ذات اقدس الهي خانه كسي را از سقفش خراب مي‌كند همين كه كسي ستم كرد مي‌بيند كه سقف خانه دارد مي‌ريزد گاهي در همان خانه هست و سقف نمي‌ريزد ديوار نمي‌ريزد ولي خداوند دارد پايه‌ها را ويران مي‌كند وقتي پايه ويران شد كل خانه و سقف بر سر آن اهلش فرود مي‌آيد در آن موارد است كه فرمود ﴿فَأَتَي اللّهُ بُنْيانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ﴾ يعني از راه پايه‌ها عذاب الهي شروع شده است خب پس گاهي ذات اقدس الهي با سرعت عذاب مي‌كند گاهي صبر مي‌كند بعد از يك مدتي مي‌گيرد گاهي نه همان اول با سرعت دارد تعذيب مي‌كند منتها داراي مقدّمات طولاني و دراز مدت است كه در آيهٴ 178 سوره «آل‌عمران» فرمود كفّار فكر نكنند ما اين مهلتي كه مي‌دهيم به سود آنهاست اين مهلت در حقيقت براي شدت عذاب و شدت انتقام ماست

عدم تأثير قدرت اقتصادي و توان نظامي آل‌فرعون در نفي تعذيب الهي

در جريان آل فرعون كه فرمود: ﴿كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ﴾ سه نسل را ذات اقدس الهي بازگو مي‌كند در سه مقطع حساس تاريخي يكي قبل از فراعنه يكي عصر خود فراعنه يكي هم عصر رسول اكرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه در همه اين موارد مي‌فرمايد اين كفاري كه ما آنها را تعذيب كرديم روش زشت اينها مثل روش آل فرعون ﴿وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ﴾ بود در اين آيه محل بحث اين است ﴿كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ﴾ اين جريان آل فرعون ﴿وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ﴾ را كه با تذكره مشركين و كفّار عصر ذكر مي‌كند كه براي سه مقطع است اين هم در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» آمده هم در سورهٴ «انفال» كه محل بحث است در سورهٴ «آل‌عمران» آيهٴ يازده به بعد اين است كه ﴿كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَ اللّهُ شَديدُ الْعِقابِ﴾ در اين آيهٴ سورهٴ «انفال» كه محل بحث است مي‌فرمايد كه ﴿كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ﴾ تفاوتي كه بين آيهٴ سورهٴ «آل‌عمران» و آيهٴ «انفال» هست آن است كه در جريان سورهٴ «انفال» از زر‌اندوزي و سرمايه و ثروتمداري آل فرعون زياد سخن به ميان آمده در آنجا فرمود كه قدرتهاي مالي و فرزندان آنها مشكل آنها را نتوانست حل بكند ﴿إِنَّ الَّذينَ كَفَرُوا لَنْ تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ مِنَ اللّهِ شَيْئًا وَ أُولئِكَ هُمْ وَقُودُ النّارِ﴾[4] ﴿كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ﴾ اما آيه‌اي كه محل بحث است در سورهٴ مباركهٴ «انفال» اين ناظر به بخش نظامي است براي اينكه در جريان جنگ بدر است و خطري كه از ناحيه مهاجمان نظامي حجاز مسلمين را تهديد مي‌كرد بازگو كرد بعد از قصه بدر فرمود ما آنها را به هلاكت مبتلا كرديم ﴿كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ﴾ كه آنجا در اين‌گونه از موارد سخن از قدرت نظامي آل فرعون و ﴿مِن قَبْلِهِمْ﴾ هست پس آنچه كه در سورهٴ «آل‌عمران» آمده سخن از قدرت مالي آنها بود و اثر نكردن قدرت اقتصادي آنها و آنچه كه در سورهٴ «انفال» مطرح است قدرت نظامي است و اثر نكردن توان نظامي آل فرعون ﴿وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ﴾ اين تفاوت هست

آسان بودن حشر نظام امكاني (حشر اكبر) براي خداوند

اما اينكه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ قَوِيُّ شَديدُ الْعِقابِ﴾ يعني درباره اينها سريع العقاب نبود ولي ﴿شَدِيدُ العِقَابِ﴾ بود شدت عقاب در بحث ديروز اشاره شد كه به شدت متعلّق برمي‌گردد وگرنه ذات اقدس الهي مهم‌ترين كارهاي عالم را با آسان‌ترين كارهاي عالم يكسان انجام مي‌دهد يعني دو تا كار را قرآن كريم ذكر مي‌كند كه يكي مشكل‌ترين كار عالم است كه از او مشكل‌تر ديگر فرض ندارد يكي هم آسان‌ترين كار است كه از آن آسان‌تر فرض ندارد هر دو را ذكر مي‌كند بعد مي‌فرمايد هر دو براي خدا آسان است اما آن كاري كه از آن مهم‌تر فرضي ندارد آن حشر اكبر است حشر اكبر يعني كل نظام امكاني را به هم زدن و نظام نو افكندن از سماوات و ارضين و فرشته‌ها و افلاك و املاك همه و همه در حشر اكبر غير از حشر اصغر است كه انسانها بخواهند محشور بشوند در حشر اكبر كه ﴿إِنَّ اْلأَوَّلينَ وَ اْلآخِرينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلي ميقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾[5] دربارهٴ حشر اكبر كه ﴿يَوْمَ تُبَدَّلُ اْلأَرْضُ غَيْرَ اْلأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾[6] يعني «تبدل السموات غير السموات» كل زمينها عوض مي‌شود كل آسمانها عوض مي‌شود ﴿إِنَّ اْلأَوَّلينَ وَ اْلآخِرينَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلي ميقاتِ يَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ كه ﴿زَلْزَلَةَ السّاعَةِ شَيْ‌ءٌ عَظيمٌ﴾[7] از آن كار مهم‌تر ديگر فرضي ندارد كه كل عالم بخواهد عوض بشود و عالم نو و تازه‌اي طرح بشود ديگر از آن كار مهم‌تر كه ديگر فرضي ندارد خب از كار اولش شايد مشكل‌تر باشد اين را مي‌فرمايد ﴿حَشْرٌ عَلَيْنا يَسيرٌ﴾[8] اين حشر اكبر نه تنها حشر انسان حشر اكبر زمين محشور مي‌شود آسمانها محشور مي‌شوند فرشتگان محشور مي‌شوند اشجار و احجار محشور مي‌شوند حيوانات محشور مي‌شوند در حشر اكبر دربارهٴ حشر اكبر فرمود: ﴿حَشْرٌ عَلَيْنا يَسيرٌ﴾

آسان بودن برچيدن بساط سايه براي خداوند

در جريان ساده‌ترين كار هم سايه است كه فرمود: ﴿أَ لَمْ تَرَ إِلي رَبِّكَ كَيْفَ مَدَّ الظِّلَّ وَ لَوْ شاءَ لَجَعَلَهُ ساكِنًا ثُمَّ جَعَلْنَا الشَّمْسَ عَلَيْهِ دَليلاً﴾[9] آن‌گاه درباره سايه مي‌فرمايد كه ﴿ثُمَّ قَبَضْناهُ إِلَيْنا قَبْضًا يَسيرَاً﴾[10] اگر ﴿يَسِيراً﴾ به معني تدريجاً باشد كه از بحث بيرون است اما اگر ﴿يَسِيراً﴾ به معني سهلاً باشد مي‌فرمايد برچيدن بساط سايه براي ما آسان است سايه ظل يك مرزي است تقريباً بين وجود و عدم اگر عدم باشد مي‌شود ظلمت و اگر وجود باشد مي‌شود نور اين يك وجود ضعيفي است نه واسطه بين وجود و عدم باشد كه از آن مرز بگذريم اين ديگر محدوده عدم است از سايه ضعيف‌تر ديگر چيزي در عالم فرض ندارد فرمود برچيدن بساط سايه براي خدا آسان است

برچيده شدن مهمترين كار عالم و آسانترين آنها «سايه» به اراده خداوند

خب اگر ﴿يَسِيراً﴾[11] به معني تدريجاً نباشد به معني سهو باشد اين دو حاشيه كار كه يكي مهم‌ترين كار عالم است يكي آسان‌ترين كار عالم هر دويشان به اراده وابسته است نه بر اعمال قدرت از نظر اعضا و جوارح چون «فاعلٌ لا بالحركات» چون با اراده كار انجام مي‌دهد و اراده آسان است تصور اراده كردن ما الآن اراده كنيم يك دريايي در ذهن ما ايجاد بشود يا اراده بكنيم يك قطره‌اي در ذهن ما ايجاد بشود هر دو سهل‌المعونة است بنابراين چيزي بر ذات اقدس الهي شديد و مانند آن نيست نه حالتهاي نفساني متفاوت دارد نه قدرتهاي بدني گوناگون همه‌اش با اراده است پس شدّت عقاب و شدّت عذاب به شدّت آن متعلّق است نه به شدت اراده اگر در محل بحث فرمود خداوند ﴿شَدِيدُ العِقَابِ﴾ است نه يعني حالتهاي نفساني خداوند در نحوهٴ عقاب فرق مي‌كند يا قدرتهايي كه اعمال مي‌كند فرق مي‌كند كه حركتهاي بيشتري دارد يا كمتري دارد بلكه متعلّق اين علل فرق مي‌كند آنكه در آيهٴ 102 سورهٴ مباركهٴ «هود» آمده اين است ﴿وَ كَذلِكَ أَخْذُ رَبِّكَ إِذا أَخَذَ الْقُري وَ هِيَ ظالِمَةٌ إِنَّ أَخْذَهُ أَليمٌ شَديدٌ﴾ يعني مأخوذش اين است نه اينكه در بعضي از موارد مثلاً ذات اقدس الهي اراده‌اش شديد است اراده‌اش آن قدرتهاي نفساني‌اش كم است در بعضي از موارد قدرت نفساني‌اش زياد است اين‌طور نيست آيهٴ 42 سورهٴ مباركهٴ «قمر» اين است كه ﴿كَذَّبُوا بِآياتِنا كُلِّها فَأَخَذْناهُمْ أَخْذَ عَزيزٍ مُقْتَدِرٍ﴾ كه اين هم باز ناظر به آن است كه آن مأخوذ متعلّق اقتدار بود نه اينكه حالا ما در اقتدار اعمال شدّتي كرديم يا مثلاً تحولات نفساني ما بيشتر بود بيشتر عصباني شديم يا حركات بدني و اعضا و جوارح ما ـ معاذ الله ـ بيشتر بود اين‌طور نيست خب پس ﴿إِنَّ اللّهَ قَوِيٌّ شَديدُ الْعِقابِ﴾ ناظر به اين است كه متعلّق تفاوت مي‌كند

برتري خلقت انسان بر اسمان و زمين يا بالعكس

بعد هم فرمود: ﴿وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ﴾[12] درباره آسمانها و زمين فرمود: ﴿أَ هُمْ أَشَدُّ خَلْقَاً﴾[13] مگر نمي‌بينيد كه ما آسمانها را خلق كرده‌ايم ﴿لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النّاسِ﴾[14] يعني آن مخلوق مهم‌تر از اين مخلوق است در آنجا دو تا بحث است يكي اينكه انسان بالاتر از آسمانها و زمين است يكي اينكه زمين و آسمان بزرگ‌تر از انسان است اگر انسان خليفه الهي باشد مثل انبيا و اوليا و صدّيقين و شهدا و صالحين و امثال ذلك بر حسب تفاوت مراتب خلافت اينها كساني‌اند كه بالاتر از آسمان‌اند بالاتر از زمين‌اند كاري از اينها ساخته است كه آسمان بار امانت نمي‌تواند بكشد و اين انسان است كه مي‌تواند بكشد اين همان است ﴿إِنّا عَرَضْنَا اْلأَمانَةَ عَلَي السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها﴾ لكن ﴿حَمَلَهَا اْلإِنْسانُ﴾[15] اگر انسان خليفه خدا باشد از آسمان و زمين بالاتر و مهم‌تر و نيرومندتر است براي آنكه ﴿لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلي جَبَلٍ لَرَأَيْتَهُ خاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْيَةِ اللّهِ﴾[16] اما همين قرآن بر پيغمبر نازل شده است پيغمبر هم با كمال قدرت تحمل كرده پس اگر كسي ولي الله بود خليفة الله بود نبي‌الله بود رسول الله بود از آسمان و زمين مقتدرتر است اما اگر نه يك آدم معمولي بود اين آدم معمولي كه يك متر و چند سانت قامت اوست و نيم متر قطر او خب اين چه قدرتي دارد مي‌فرمايد آخر شما آن معنويت و آن خلافت و آن تقوا را نداشته باشيد زميني كه در آن راه مي‌رويد از شما بزرگ‌تر است كوهي كه در دامنه او هستيد از شما مهم‌تر است آسماني كه بالاي سر شما سايه انداخت از شما مهم‌تر است ﴿إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ اْلأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً﴾[17] آسماني هم كه بالاي سر شما سايه انداخت ﴿لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النّاسِ﴾ خب انسان منهاي ولايت و نبوت و رسالت خب مي‌شود يك هيكل مادي اين هيكل مادي از همه اينها كوچك‌تر است ديگر پس به تك تك اينها اشاره فرمود تك تك اينها از شما مهم‌تر است ﴿إِنَّكَ لَنْ تَخْرِقَ اْلأَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً﴾[18] اگر به قد و قامت مي‌نازي كه آنها از تو سنگين‌ترند اگر به ارتفاع آنكه آسمان از شما بالاتر است اگر به تقوا و كرم معنويت بنازيد بله حق با توست براي اينكه كاري مي‌كني كه آن امانت را تو مي‌تواني حمل بكني تو امين اللّهي و آسمان و زمين امين الله نيستند و قدرت حملش را هم ندارند اين است كه در آن بخشها فرمود: ﴿ءَ أَنْتُمْ أَشَدُّ خَلْقًا أَمِ السَّماءُ بَناها ٭ رَفَعَ سَمْكَها فَسَوّاها﴾[19] يا ﴿لَخَلْقُ السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ أَكْبَرُ مِنْ خَلْقِ النّاسِ﴾[20] نسبت به انسانهاي معمولي چرا او اشد هست منتها شدّتش به اين نيست كه ـ معاذ الله ـ عصبانيّت بيشتري پيدا كند حالت نفساني پيدا كند ـ معاذ الله ـ براي آنكه او منزه از تغيير و تبدّل و تحوّل است كه در بسياري از آيات قرآن كريم آمده و آن خطبه معروف نهج البلاغه هم دارد كه چيزي باعث تحوّل حال ذات اقدس الهي نخواهد شد كه يك وقتي عصباني بشود يك وقت نمي‌شود

اعطاي اصل نعمت و تداوم آن از جانب خداوند

خب بعد فرمود: ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ﴾ اصل كلي اين است ﴿ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلي قَوْمٍ حَتّي يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللّهَ سَميعٌ عَليمٌ﴾ اين از آن غرر آياتي است كه هم در سورهٴ مباركهٴ «انفال» آمده هم در سورهٴ مباركهٴ «رعد» و بيانگر سنّت الهي است در وعده و وعيد يك اصلي است به عنوان وعده و يك اصلي هم هست به عنوان وعيد هر دو را اين آيهٴ سورهٴ «انفال» و اين سورهٴ «رعد» در بر دارد فرمود اولاً نعمتهايي كه ذات اقدس الهي به افراد داده است آن نعمي كه افراد دارند از انعام الهي است از خودشان نداشتند از ديگران هم نگرفتند هر نعمتي كه در دست ديگران است ذات اقدس الهي داد ﴿وَ ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾[21] اين يك اصل، اصل دوم تداوم نعم ادامه نعمتها كه اين هم نعمتي است روي نعمت اين ﴿وَ ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ﴾ بقاي نعمت را هم شامل مي‌شود اينكه در سورهٴ مباركهٴ «ابراهيم» و مانند آن آمده است كه ﴿وَ ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾ اصل نعمت «من الله» است تداوم نعمت هم نعمة الاخري اين «من الله» است پس اين دو مطلب رايگان از طرف ذات اقدس الهي آمده

تغيير نعمت به نقمت از ناحيه خود شخص

امر سوم آن است كه نعمتي را كه داد و ادامه هم داد حالا مي‌گيرد يا نمي‌گيرد فرمود كه مادامي كه تحوّل دروني پيدا نشود ما نمي‌گيريم همچنان ادامه مي‌دهيم اگر تحوّل پيدا بشود مي‌گيريم خب پس آن نعمت ابتدايي كه «منّتك ابتداء»[22] و «نعمك ابتداء»[23] در صحيفه سجاديه آمده است نعمت ابتدايي است ادامه نعمت كه نعمت فوق نعمت است اين هم نعمت الهي است ازاله اين نعمت سخن از وعيد است ديگر وعده تمام شد فرمود: ﴿لَمْ يَكُ مُغَيِّرًا نِعْمَةً أَنْعَمَها عَلي قَوْمٍ﴾ تا اينجا مرز وعده بود يعني نعمتي كه ما داديم رايگان داديم مدتي هم ادامه داديم همچنان ادامه مي‌دهيم ما نمي‌گيريم از كسي از اينجا مرز وعيد شروع مي‌شود مگر اينكه خود شخص باعث بشود كه نعمت از او رخت بربندد ﴿حَتّي يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾ اين يك اصل كلّي است اصل كلّي را در بعضي از ادعيه مشخص كرده‌اند «اللهم اغفر لي الذنوب التي تغيّر النعم»[24] هر گناهي هم نعمت را عوض نمي‌كند براي هر گناهي يك كيفر خاصي است يكي «تحبس الدعاء» است يكي «تقطع الرجاء» است يكي «تنزل البلاء» است يكي كذا و كذا يكي هم «تغير النعم» است يك بابي را مرحوم فيض (رضوان الله عليه) در وافي منعقد كرده است البته در جوامع روايي ديگر هم بود ايشان غالب اين رواياتي را كه آثار سوءشان در احاديث مشخص شده است اينها را منع كرده‌اند آن گناهي كه «تغيّر النعم» چيست؟ آن گناهي كه «تحبس الدعاء» چيست؟ آن گناهي كه «تقطع الرجاء» چيست؟ آن گناهي كه «تنزل البلاء» است چيست؟ و مانند آن خب پس همه گناهان اين‌طور نيست كه «تغير النعم» باشد اين هم يك مطلب هر گناهي البته اثر سوء خاص خود را خواهد داشت بعضي در دنيا است بعضي در آخرت است بعضي ازالهٴ نعمت نيست ولي آمدن يك بلاي ديگر است و مانند آن ولي بعضي از گناهان است كه زمينه تغيير نعمت است اين هم يك مطلب

تحول نفساني موجب گناه

و گناه هم از خصوصيتهاي نفساني شروع مي‌شود تحوّل در درون آدم پيدا مي‌شود اصولاً گناه آن است كه از درون نشئت بگيرد اگر كسي از درون عالماً عامداً تحوّلي را تن در ندهد و سهو و نسيان باشد كه «رفع عن امتي تسع»[25] عمده همان تحوّل دروني است چه اينكه در سورهٴ مباركهٴ «زمر» وقتي از گناه ياد مي‌كند آيهٴ 53 سورهٴ مباركهٴ «زمر» اين است كه ﴿قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلي أَنْفُسِهِمْ﴾ تمام گناهان از اينجاست ديگر كه انسان در درون خود و به درون خود و به خويشتن خويش ستم مي‌كند اسراف مي‌كند يا ـ معاذ الله ـ كفر است يا سوء خلق است يا نيّت زشت است يا حسد است و نميمه است و امثال ذلك پس تمام از آن تحولات نفساني برمي‌خيزد اينكه گفتند مراقب نفس باشيد همين است كه چه چيزي در ذهن آدم مي‌گذرد و چه چيزي انسان را به خود مشغول مي‌كند خب ﴿حَتّي يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ﴾ كه اگر اين كار را كردند خداي سبحان تغيير مي‌دهد خب آن وعده را چون ﴿لا يُخْلِفُ اللّهُ الْميعادَ﴾[26] يا ﴿مُخْلِفَ وَعْدِهِ﴾[27] نيست به عنوان انجاز امر دروني تلقّي مي‌كنيم براي اينكه خداوند برخلاف وعده كار انجام نمي‌دهد خلف وعده برخلاف حكمت است و خدا نمي‌كند اما آن قانون دوم و سنّت دوم كه وعيد است آن بخشي كه به اخبار برمي‌گردد آن هم يقيناً عملي مي‌شود ولازم مي‌آيد اما آنجا كه فقط انشاي محض است به خبر برنمي‌گردد ممكن است در عين حال كه تهديد كرده است وعيد داده است گفت من مي‌گيرم نگيرد چون خلف وعيد كه مخالف حكمت نيست. اين هم يك مطلب.

عدم تخلف وعده الهي در حق افراد و جامعه

مطلب ديگر اينكه آن وقت برمي‌گردد به خبر اگر خبر داد كه سنّت من اين است بله اما اگر به حد سنّت نرسد اين ممكن است كه صرف نظر كند حالا مي‌رسيم به آياتي كه دلالت بر اصل مي‌كند در جريان وعده مطلق است چه فرد چه ملت اگر تغيير روحيه ندادند نعمت الهي همچنان مستدام است و هر كسي در هر راهي چه فرد چه ملت قدم خير بردارد ذات اقدس الهي به او پاداش خواهد داد وعده الهي چه نسبت به فرد چه نسبت به امت و جامعه مطلق است و هرگز ذات اقدس الهي عمل كسي را بي اثر نمي‌گذارد مشابه اين اصل كلي در آيهٴ نود سورهٴ مباركهٴ «يوسف» به اين صورت آمده است وقتي برادران يوسف آن آخرين بار به حضور مبارك يوسف آمدند و او را شناختند ﴿قالُوا أَ إِنَّكَ َلأَنْتَ يُوسُفُ﴾ وجود مبارك يوسف (سلام الله عليه) فرمود: ﴿قالَ أَنَا يُوسُفُ وَ هذا أَخي قَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَيْنا﴾ چرا؟ ﴿إِنَّهُ﴾ اين ﴿إِنَّهُ﴾ اصل كلي است ﴿إِنَّهُ مَنْ يَتَّقِ وَ يَصْبِرْ فَإِنَّ اللّهَ لا يُضيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنينَ﴾[28] هر كه باشد من هم صبر كردم خدا اجر من را داد لازم نيست كه يك ملت صبر بكند هر كسي چه فرد چه امت اهل تقوا و صبر بود خداي سبحان جزاي چنين احساني را خواهد داد پس درباره وعده فرقي بين فرد و امت نيست هر كس اهل پرهيزكاري بود پاداش خود را دريافت مي‌كند

تفاوت تبه‌كاري فرد و جامعه نسبت به عقوبت الهي

و اما درباره وعيد درباره وعيد اگر امتي و ملّتي پشت پا به حق بزند اين زودتر منقرض مي‌شود حكومتي پشت پا به حق بزند زودتر منقرض مي‌شود اما درباره فرد ممكن است ذات اقدس الهي مدّتي عفو كند آيات عفوي كه در قرآن كريم است از همين روحيه حكايت مي‌كند در سورهٴ مباركهٴ «شوري» آيهٴ سي اين است فرمود: ﴿وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ﴾ اما ﴿وَ يَعْفُوا عَنْ كَثيرٍ﴾ اين اختصاصي به آخرت ندارد چون جريان مصيبتهاي دنيا را تشريح مي‌كند اينكه مي‌گوييم «يا من يقبل اليسير و يعفو عن الكثير اقبل منّي اليسير و اعف عني الكثير»[29] همين است فرمود اين مصايبي كه دامنگير شما شده است در اثر ره توشه خود شماست ولي خدا از بسياري از لغزشهاي شما عفو مي‌كند اينكه مربوط به دنياست چه اينكه در آيهٴ 34 همان سورهٴ مباركهٴ «شوري» به اين صورت آمده است ﴿إِنْ يَشَأْ يُسْكِنِ الرِّيحَ فَيَظْلَلْنَ رَواكِدَ عَلي ظَهْرِهِ إِنَّ في ذلِكَ َلآياتٍ لِكُلِّ صَبّارٍ شَكُورٍ ٭ أَوْ يُوبِقْهُنَّ بِما كَسَبُوا وَ يَعْفُ عَنْ كَثيرٍ﴾ خب اين خدايي كه «يقبل اليسير و يعفو عن الكثير» اين يك وعده‌اي داده است كه من از بسياري از لغزشهاي فردي مي‌گذرم چه اينكه هم مي‌گذرد اگر كسي چهار تا كار خير كرد اين چهار تا خير را علم مي‌كند چهل تا كار بد كرد آن چهل تا كار بد را مخفي نگه مي‌دارد «يا من اظهر الجميل و ستر القبيح» و «كم من ثناء جميل لست أهلاً له نشرته»[30] همه موارد آبروها را حفظ مي‌كند آن لغزشها را نگه مي‌دارد آن چهار تا كار خوبي كه كرديم اينها را منتشر مي‌كند اين لطف اوست خب درباره فرد اين وعده را داد اما درباره ملت چنين وعده‌اي كم است ممكن است كه ملّتي حكومتي بيراهه برود و آنها را زود بگيرد بنابراين اين كريمه سورهٴ مباركهٴ «انفال» كه محل بحث است نظير آيهٴ سورهٴ مباركهٴ «رعد» كه آن هم چنين وعده جامعي را مي‌دهد يا شايد جامع‌تر از آيهٴ سورهٴ «انفال» باشد آيهٴ يازده سورهٴ «رعد» كه فرمود: ﴿لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتّي يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ إِذا أَرادَ اللّهُ بِقَوْمٍ سُوْءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ والٍ﴾ هيچ والي ديگري و ولي ديگري غير از ذات اقدس الهي نيست اما اين وعيد است آن بخشي كه به اخبار از سنّت برمي‌گردد آن ديگر تخلف پذير نيست چون اگر اتباع باشد كذب مي‌شود اما وقتي بخشي كه انشاست تخلف او محال نيست چون خلف وعيد مخالف با حكمت نيست

ناآگاهي انسان نسبت به عفو الهي سبب بيم و اميد او

در بخشهايي كه مربوط به خصوصيتهاي شخصي است عفو مي‌كند نظير به استناد آن دو آيه سورهٴ مباركهٴ «شوري» ولي هميشه انسان بين خوف و رجاست نمي‌داند از چه كسي عفو مي‌كند كدام گناه را عفو مي‌كند مي‌گويند چند چيز در چند چيز مستور است همان‌طوري كه ليلهٴ قدر در بين ليالي مستور است آن طاعت مقبوله هم در بين طاعات مقبول است اولياي الهي در بين مردم مستورند و معروف نيستند معلوم نيست در بين اين جمعيت ولي خدا كيست؟ خود ذات اقدس الهي مي‌داند آن ذنبي كه ذات اقدس الهي ممكن است برابر آن ذنب كيفر بدهد و سريع‌العقاب رفتار كند معلوم نيست گناهي كه خدا مي‌گيرد معلوم نيست طاعتي كه مي‌پذيرد معلوم نيست وليي كه از اولياي الهي است مثل ليله قدر است معلوم نيست خود ليله قدر اينها چند چيز است كه در بين چيزها مستور است لذا هميشه انسان در بين خوف و رجاء بايد به سر ببرد اين از آن آياتي است كه وعد و وعيد را كنار هم ذكر كرده

عدم تأثير قدرت اقتصادي در رفع عذاب الهي

بعد فرمود كه تغيير نعمت نظير اينكه ﴿كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ كَذَّبُوا بِآياتِنا فَأَخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِمْ﴾[31] در جريان اينها فرمود كه اگر شما قدرت مالي مي‌خواهيد بگيريد ما سه نسل را منقرض كرديم كه يكي پس از ديگري مالدارتر بودند در جريان حجاز فرمود خب شما ثروتهايتان مشخص است يك مقدار دامداري است يك مقدار كشاورزي ديگر چندان ثروت مهمي در حجاز نيست در سورهٴ مباركهٴ «سبأ» آيهٴ 45 ذات اقدس الهي به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود اصلاً به اينها بگو شما به چه مي‌نازيد ما كساني را خاك كرديم كه شما يك دهم قدرت آنها را نداشتيد يا نداريد آخر شما به كدام ثروت مي‌نازيد ﴿وَ كَذَّبَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ ما بَلَغُوا مِعْشارَ ما آتَيْناهُمْ فَكَذَّبُوا رُسُلي فَكَيْفَ كانَ نَكيرِ﴾ آخر شما به كدام قدرت مي‌نازيد شما كه به ﴿مِعْشَارَ﴾ گذشته‌ها نمي‌رسيد يعني يك دهم قدرت پيشينيان را نداريد ما آنها را خاك كرديم شما حرفتان چيست؟ پيشينيان مي‌رسد به جريان آل فرعون، جريان آل فرعون را مي‌گويد آخر شما كه آل فرعونيد آل قارونيد كه مفاتح شما ﴿بِالعُصْبَةِ﴾[32] مگر نشنيديد ما كساني كه قبل از شما بودند از شما سرمايه‌دارتر بودند خاك كرديم آخر شما به چه مي‌نازيد در سورهٴ مباركهٴ «قصص» به قارون مي‌گويد آخر تو شنيدي و تو كه مي‌داني ما كساني را خاك كرديم كه از تو سرمايه‌دارتر بودند آيهٴ 76 به بعد سورهٴ «قصص» اين است ﴿إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسي فَبَغي عَلَيْهِمْ وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحينَ﴾ تا مي‌رسد به آيهٴ 78 قارون در پاسخ آنها گفت ﴿إِنَّما أُوتيتُهُ عَلي عِلْمٍ عِنْدي﴾ بعد ذات اقدس الهي فرمود به قارون بگوييد ﴿أَ وَ لَمْ يَعْلَمْ أَنَّ اللّهَ قَدْ أَهْلَكَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّةً وَ أَكْثَرُ جَمْعًا﴾ آخر اينها را كه مي‌دانيد شما در تاريخ خوانديد آثار دفينه‌ها هم در آثار باستاني مصر و امثال مصر كشف مي‌شود هر روز آخر به چه مي‌نازيد شما؟ پس به مردم سرمايه‌دار حجاز مي‌گويد كه شما اين ﴿مِعْشَارَ﴾ نسل گذشته را نداريد يك دهم قدرت آنها را نداريد به قاروني كه حالا يا مخزن يا كليدهاي مخازن او را يك گروهي بايد حمل مي‌كردند فرمود آخر تو به چه مي‌نازي؟ ما كساني را خاك كرديم كه از تو سرمايه‌دارتر بودند اين دفينه‌ها هم نشان مي‌دهد پس هيچ كس نمي‌تواند به اين قدرتها بنازد و ببالد فرمود ما همه اينها را كه از شما متمكّن‌تر بودند از بين برديم

لزوم عبرت‌گيري از آثار باستاني و حفاريها در استكبار نورزيدن به خداوند

اينكه فرمود: ﴿فِرْعَوْنَ وَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ﴾ سرّش همين است كه شما اين آثار پيشينيان را هم بررسي كنيد اصرار اينكه در سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» در سورهٴ «انفال» مي‌فرمايد فراعنه و قبل از آنها آنها كه بيشتر و متمكّن‌تر از فراعنه بودند ما آنها را خاك كرديم اين اصرارش اين است كه كساني بودند كه اگر مثل اينها يا ضعيف‌تر از اينها بودند كه نه در «آل‌عمران» نه در اينجا اصرار نداشتند حتماً نام آنها را بازگو كند كه در سورهٴ «قصص» فرمود آنها خيلي قوي‌تر از شما بودند ﴿فَأَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْن﴾ اين تنوين «كلٌ» عوض از مضاف اليه است و كل اين گروه «كلٌ» يعني كل اين گروه ظالم بودند چه اينكه آيهٴ 69 سورهٴ مباركهٴ توبه هم كه در پيش داريم اين است كه ﴿كَالَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ كانُوا أَشَدَّ مِنْكُمْ قُوَّةً وَ أَكْثَرَ أَمْوالاً﴾ ما آنها را خاك كرديم در بعضي از موارد مي‌فرمايد كه شما اگر آثار باستاني را بشناسيد برويد اين حفاريها را بررسي كنيد ببينيد چه چيزهايي را ما خاك كرديم

رمضان ماه اول سال براي اهل تهذيب

حالا چون در آستانه ماه مبارك رمضانيم و همه شما ان‌شاء‌الله جزء اولياي الهي هستيد جزء وارثان انبيا هستيد مردم را به ضيافت الهي دعوت مي‌كنيد ان‌شاء‌الله سعي كنيد يعني همه ما سعي كنيم كه اول خودمان با صاحبخانه آشنا باشيم و آشتي كنيم چون همه مردم را مي‌خواهيم به ضيافت الله دعوت كنيم در اين سرزمين اين را هم مستحضريد كه مرحوم ابن طاووس در اقبال و ديگران كه اهل اين راه‌اند مي‌گويند ماه مبارك رمضان اول سال است هم در ادعيه است هم در روايات هم «غرّة الشهور»[33] هم «رأس السنة»[34] هم در ادعيه است هم در روايات آنها كه اهل تهذيب نفس‌اند سالشان از ماه مبارك رمضان تا ماه مبارك رمضان شروع مي‌شود يك كشاورز پاييز تا پاييز سال مالي اوست يك كسي كه مثلاً بخواهد جامه نو در بر كند فروردين تا فروردين سالش نو مي‌شود اما آنها كه در تهذيب نفس‌اند از ماه مبارك رمضان تا ماه مبارك رمضان سالشان است روايات ماه شعبان را آخر سال مي‌دانند ماه مبارك رمضان را اول سال مي‌داند آن دعاي اولين روز ماه مبارك رمضان دعاي معروفش اين است كه خدايا اين «رأس السنة» است «غرّة الشهور» است لذا شما مي‌بينيد اقبال مرحوم ابن طاووس وقتي برنامه‌ريزي مي‌كند اول از ماه مبارك رمضان شروع مي‌شود آخرين صفحه‌اش مربوط به ماه شعبان است اين دوازده ماه را ايشان از ماه مبارك رمضان شروع مي‌كند تا ماه شعبان ختم مي‌كند آنكه مي‌گويد

«ماه شعبان مده از دست قدح كاين خورشيد     از نظر تا شب عيد رمضان خواهد شد»

يعني اين چند روز بالأخره راه را دريابيد از اين به بعد ديگر راه كار است اين آخر سال مالي فيض بيشتر ظهور بيشتر اگر خداي ناكرده كسي بدهكاري دارد فوراً با خداي خود تصفيه حساب بكند دينش را ادا بكند بالتوبة و هيچ ديني با ذات اقدس الهي به حسب ظاهر نداشته باشد آن وقت بدون دين با دست و بال باز به ضيافت الهي برود وگرنه آدم مديون را به گرو مي‌گيرند اينكه فرمود: ﴿كُلُّ امْرِي بِما كَسَبَ رَهينٌ﴾[35] ، ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ﴾[36] همين است آدم بدهكار چه كار بايد بكند آدم بدهكار بايد گرو بدهد ديگر اينجا كه ديگر دين الله را كه انسان نمي‌تواند خانه را به خدا گرو بدهد يا مال را به خدا يا فرشي گرو بدهد خود آدم را گرو مي‌گيرند ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ﴾ «رهينه» يعني عين مرهونه اين خانه گرو است آزاد نيست تا فك رهن نشود كه آدم به ضيافت دعوت نمي‌شود ﴿كُلُّ امْرِي بِما كَسَبَ رَهينٌ﴾، ﴿كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهينَةٌ﴾[37] ما مرهونيم عين مرهونه عين گرو تا فك رهن نشود آزاد نيست همين چند روز هم فرصتش است اگر اگر ـ ان‌شاء الله ـ فكر رهن شد اگر ـ ان‌شاء‌الله ـ آزاد شديد ما را به ضيافت دعوت مي‌كنند ان‌شاء‌الله ملت ايران را هم شما بزرگواران به ضيافت الهي دعوت مي‌كنيد اميدواريم ره توشه شما ضيافت الهي باشد.

«و الحمد لله ربّ العالمين»

 


[1] بقره/سوره2، آیه118.
[2] . صحيفهٴ سجاديه، دعاي 13.
[3] نحل/سوره16، آیه26.
[4] آل عمران/سوره3، آیه10.
[5] واقعه/سوره56، آیه49 ـ 50.
[6] ابراهیم/سوره14، آیه48.
[7] حج/سوره22، آیه1.
[8] ق/سوره50، آیه44.
[9] فرقان/سوره25، آیه45.
[10] فرقان/سوره25، آیه46.
[11] فرقان/سوره25، آیه46.
[12] روم/سوره30، آیه27.
[13] صافات/سوره37، آیه11.
[14] غافر/سوره40، آیه57.
[15] احزاب/سوره33، آیه72.
[16] حشر/سوره59، آیه21.
[17] اسراء/سوره17، آیه37.
[18] اسراء/سوره17، آیه37.
[19] نازعات/سوره79، آیه27 ـ 28.
[20] غافر/سوره40، آیه57.
[21] نحل/سوره16، آیه53.
[22] . صحيفهٴ سجاديه، دعاي 45.
[23] . صحيفهٴ سجاديه، ص120.
[24] . مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
[25] . بحار الانوار، ج74، ص155.
[26] زمر/سوره39، آیه20.
[27] ابراهیم/سوره14، آیه47.
[28] یوسف/سوره12، آیه90.
[29] . مفاتيح الجنان، دعاي سحر.
[30] . مفاتيح الجنان، دعاي كميل.
[31] آل عمران/سوره3، آیه11.
[32] قصص/سوره28، آیه76.
[33] . الكافي، ج4، ص66.
[34] . تهذيب الاحكام، ج4، ص333.
[35] طور/سوره52، آیه21.
[36] مدثر/سوره74، آیه38.
[37] مدثر/سوره74، آیه38.