درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

79/08/22

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/سوره انفال/آیه 49 الی 51

 

﴿إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دينُهُمْ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَي اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ﴾(49)﴿وَ لَوْ تَري إِذْ يَتَوَفَّي الَّذينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَريقِ﴾(50)﴿ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْديكُمْ وَ أَنَّ اللّهَ لَيْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبيدِ﴾(51)

 

شكست دنيوي و عذاب اخروي كافران نتيجه جنگ بدر

حضور منافقين در جريان بدر مستبعد نيست هنوز منافقين آن قدرت و توسعه را پيدا نكرده‌اند كه نظير جنگ احد بتوانند نيمه راه برگردند نفاقشان در جريان جنگ بدر طليعه آن كارشكنيهاي داخلي بود لذا مستبعد نيست كه عده‌اي از منافقين در خود صحنه بدر حضور داشته باشند يا ممكن بود شركت نكرده باشند و اين حرف را از دور گفته باشند كه ﴿غَرَّ هؤُلاءِ دينُهُمْ﴾ در جريان جنگ بدر ذات اقدس الهي فرمود: ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ وَ يَحْيي مَنْ حَيَّ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾[1] پيروزي مسلمين را در بخشهاي دنيا مشخص فرمود كه شما پيروز شديد غنائمي هم نصيب شما شد و پاداش اخروي هم به انتظار شماست كه آن جريان پاداش اخروي در مراحل بعدي بازگو مي‌شود ولي در جريان كفار و مشركين هم خطر دنياي آنها را بازگو فرمود و هم خطر آخرت را خطر دنيا همان شكستي بود كه دامنگير اينها شد ﴿لِيَهْلِكَ مَنْ هَلَكَ عَنْ بَيِّنَةٍ﴾ و عذاب حين احتضار بود و ورود در حفره‌اي از حفر نيران يعني در جريان جنگ بدر هم شكست دنيايي كفار را ذكر فرمود و هم عذاب حين مرگ را بعد از مرگ را اين چنين نيست كه جريان جهاد صحنه بدر فقط به پيروزي مسلمين و شكست كفار ختم شده باشد بلكه مجاهدان از لحاظ مسائل دنيايي پيروز شدند و غنائمي به دست آوردند و از لحاظ مسائل مرگ و برزخ و قيامت هم در رفاه و تنعم‌اند كفار اين چنين نيست كه فقط محكوم شكست دنيايي شده باشند و كشته شده باشند بلكه هم در دنيا شكست خوردند كشته شدند اموالشان به غنيمت مجاهدان افتاد و هم در حين احتضار و ورود در جهان ديگر گرفتار عذاب بودند جريان شكست ظاهري ايشان را بيان فرمود

شدت عذاب كافران بعد از مغلوب شدن در جنگ با مسلمانان

اما جريان عذاب ورود در آن عالم را هم اين چنين بيان مي‌كند ﴿وَ لَوْ تَري إِذْ يَتَوَفَّي الَّذينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ﴾ كه اين تتمه داستان بدر خواهد بود البته اين آيه اختصاصي به كفار بدر ندارد جريان كفار بدر را هم شامل مي‌شود چون اين دليل مطلق يا عام در مورد خودش نصب است ولي اختصاصي به مورد بدر ندارد اگر مختص به جريان بدر بود اين ﴿تَريٰ﴾ كه فعل مضارع است جاي «رأيت» قرار مي‌گيرد و «لو رأيت» منتها از باب حكايت حال ماضي به اين صورت به صورت فعل مضارع درآمد اما اگر نه اختصاصي به جريان بدر نداشته باشد مي‌تواند به معناي عام خود را به صورت فعل مضارع هم تعبير شده داشته باشد و به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هم بفرمايد يا نه به هر مخاطبي «﴿وَ لَوْ تَري﴾ ايها المخاطب و ايها السامع» كه آنها در چه حالتي جان مي‌دهند جواب «لو» محذوف است «لرأيت امراً فضيعاً عجيباً مغربا» اگر مي‌ديدي و ببيني كه آنها چطور جان مي‌دهند يك امر وحشتناك و هولناكي را مي‌بيني در جريان امر دنيايي بالأخره كشتاري است انسان مي‌بيند و با يك شمشير يا دو شمشير مقداري آن مضروب در خونش مي‌غلطد و جان مي‌دهد اما ورود در عالم برزخ به اين آسانيها نيست ﴿وَ لَوْ تَري إِذْ يَتَوَفَّي الَّذينَ كَفَرُوا﴾ ملائكه با آنها چه مي‌كنند «لرأيت امراً فضيعاً و معجبا»

اسناد توفي به مبادي ثلاثه در قرآن

فاعل توفي محتمل است الله باشد «﴿وَ لَوْ تَري إِذْ يَتَوَفَّي﴾ الله الذين كفروا» را آن‌گاه در حالي‌كه الله توفي مي‌كند فرشتگان پشتها و صورتهاي كفار را مي‌زنند يا نه همان ملائكه‌اي كه متوفي‌اند و ارواح اينها را قبض مي‌كنند در حال قبض ارواح پشتها و چهره‌هاي اينها را مي‌زنند بله توفي در قرآن كريم به سه مبدأ اسناد داده شد كه همه اينها صحيح است و در طول هم است يكي به خود ذات اقدس الهي اسناد داده شده است كه ﴿اللّهُ يَتَوَفَّي اْلأَنْفُسَ حينَ مَوْتِها وَ الَّتي لَمْ تَمُتْ في مَنامِها﴾[2] يا ﴿هُوَ الَّذي يَتَوَفّاكُمْ بِاللَّيْلِ وَ يَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ﴾[3] گاهي اين توفي به حضرت عزرائيل (سلام الله عليه) كه فرشته موكل مرگ است اسناد داده مي‌شود آنجا كه مشركين به كفار گفتند ﴿أَ إِذا ضَلَلْنا فِي اْلأَرْضِ أَ إِنّا لَفي خَلْقٍ جَديدٍ﴾[4] فرمود: ﴿قُلْ يَتَوَفّاكُمْ مَلَكُ الْمَوْتِ الَّذي وُكِّلَ بِكُمْ﴾[5] آن فرشته مرگ حضرت عزرائيل (سلام الله عليه) كه موكل به مرگ است شما را توفي مي‌كند گاهي هم به فرشتگاني كه زيرمجموعه عزرائيل (سلام الله عليهم اجمعين) است اسناد داده مي‌شود ﴿تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا﴾[6] يا همين آيه‌اي كه فرمود: ﴿الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ﴾ يا ﴿تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ﴾[7] كذا كه در سوره «نحل» است فرشتگاني هستند كه توفي مي‌كنند و همه اينها درست است چون مشابه اين اسنادهاي سه‌گانه در مراحل ديگر هم هست معلوم مي‌شود كه تمام اين كارها را فرشتگان به تدبير و اذن ذات اقدس الهي انجام مي‌دهند اگر به آن مبدأ اذن اسناد داده بشود كه حقيقي است مي‌گوييم خدا اين كار را كرده و اگر به مدبرات و مأموران الهي اسناد داده بشود مي‌گوييم ملائكه اين كار را كرده‌اند كه ملائكه مدبرات امرند و مأموران الهي‌اند و به اذن خدا اين كار را مي‌كنند

تفاوت توفي و فوت

قبلاً هم به صورت باز و مبسوط بيان شد كه توفي غير از فوت است فوت بار منفي دارد و در قرآن هم نفي شده است و هيچ‌گاه هم مرگ به صورت فوت به كار نرفت هر جا از مرگ ياد مي‌شود به عنوان وفات توفي متوفا و مانند آن است اين توفي متوفي متوفا و مانند آن كه ريشه لغوي و اصلي‌اش وفا است كه «تاء» جزء كلمه نيست بر خلاف فوت كه «تاء» جزء كلمه است وفا يعني انسان آن حق را كاملاً استيفا كند چيزي فرو گذار نكند وقتي مي‌گويند فلان شخص در گفتارش يا در نوشتارش مستوفا بيان كرد يعني حق مطلب را خوب ادا كرد چيزي را كه بايد بگويد نگفته باشد اين‌طور نيست يا حقش را استيفا كرد يعني همه حقوقش را گرفته وقتي مي‌گويند ذات اقدس الهي در هنگام مرگ شما را توفي مي‌كند يعني چيزي از شما فروگذار نمي‌شود تمام حقيقتتان به الله برمي‌گردد اين‌طور نيست كه بخشي از حقيقت شما رجوع بكند بخشي رجوع نكند «﴿إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا﴾ بتمام حقائقنا ﴿إِلَيْهِ راجِعُونَ﴾[8] » لذا ذات اقدس الهي توفي مي‌كند اخذ تام است

تفاوت برخورد با مؤمن و كافر هنگام قبض روح

و همين توفي كه اخذ تام است به الله اسناد داده شده به فرشتگان اسناد داده شده به فرشته مرگ ملك الموت (سلام الله عليهم اجمعين) اسناد داده شده منتها در حال قبض روح اينها چند نحوه برخورد دارند گاهي برخورد مهربانانه دارند گاهي برخورد قهر‌آميز دارند در سورهٴ مباركهٴ «نحل» آيا 28 و 32 به اين دو قسم اشاره شده در آيه 28 سوره «نحل» به اين صورت آمده است ﴿الَّذينَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ ظالِمي أَنْفُسِهِمْ فَأَلْقَوُا السَّلَمَ ما كُنّا نَعْمَلُ مِنْ سُوءٍ بَلي إِنَّ اللّهَ عَليمٌ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ٭ فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها فَلَبِئْسَ مَثْوَي الْمُتَكَبِّرينَ﴾ در هنگامي كه فرشتگان ظالمها را قبض روح مي‌كنند آنها اظهار تسليم مي‌كنند سپر مي‌اندازند به اصطلاح اظهار تسليم مي‌كنند بعد مي‌گويند ما كه كار بدي نكرديم فرشتگان مي‌فرمايند ﴿بَلَي﴾ خداوند عليم است به هر چه مي‌كرديد ﴿فَادْخُلُوا أَبْوابَ جَهَنَّمَ خالِدينَ فيها فَلَبِئْسَ مَثْوَي الْمُتَكَبِّرينَ﴾ در آيه 32 سوره همان سورهٴ مباركهٴ «نحل» فرمود در قبال توفي ظالمين توفي طيبين مطرح است ﴿الَّذينَ تَتَوَفّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ وقتي افراد طيب و طاهر رحلت مي‌كنند و فرشتگان ارواح اينها را قبض مي‌كنند در هنگام قبض كردن فرشتگان به اين مؤمنين سلام مي‌كنند ﴿سَلامٌ عَلَيْكُمْ﴾ بعد عرض ادب مي‌كنند تعارف مي‌كنند فرمود: ﴿ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ شما وارد بهشت بشويد اين بهشتي كه در هنگام مرگ فرشتگان به مؤمنين ارائه مي‌دهند همان جنت برزخي است كه «القبر روضة من رياض الجنة أو حفرة من حفر النيران»[9] اين مؤمن وقتي كه رحلت كرد مي‌بيند كه از يك جاي تنگ و تاريك و بدي به يك فضاي نوراني و روشني وارد شده است چون دنيا هر چه باشد بالأخره سجني است براي مؤمن ولو انسان به حسب ظاهر مانند سليمان (سلام الله عليه) با جلال و شكوه هم زندگي كند باز مي‌بيند در يك اتاق تنگي بوده است نسبت به آن «روضة من رياض الجنة»[10] قابل قياس نيست لذا فرشتگان به اين مؤمنين سلام عرض مي‌كنند ﴿يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ﴾[11] اين نحوه برخورد فرشتگان در حال توفي و قبض روح نسبت به مؤمنين و آن هم نحوه برخورد فرشتگان در حال توفي نسبت به ظالمين

تنبيه تبهكاران توسط ملائكه

و ذات اقدس الهي به اين مدبرات امر به اين مأموران دستور مي‌دهد كه آنها را تنبيه كنيد مثل اينكه خدا مي‌فرمايد ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحيمَ صَلُّوهُ﴾[12] توفي از آن خداست آن وقت ضرب پشت و رو از آن فرشتگان است ﴿وَ لَوْ تَري إِذْ يَتَوَفَّي﴾ ﴿الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ﴾ يعني در ظرف توفي خدا فرشته‌ها اين كار را مي‌كنند در اين ظرف فرشتگان اين كار را مي‌كنند اما اگر «الملائكة» فاعل «يتوفيٰ» باشد با آن آيات سوره «نحل» هم شايد هماهنگ باشد فرشتگان توفي مي‌كنند در حالي‌كه چهره‌ها و پشتهاي تبهكاران را مي‌زنند ﴿يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ﴾ اما آنچه كه در اين آيه پنجاه سورهٴ مباركهٴ «انفال» كه محل بحث است واقع شده مشابه چيزي است كه در سورهٴ مباركهٴ 47 كه به نام پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است واقع شده در آنجا هم به همين صورت آمده است آيه 27 سوره 47 اين است ﴿فَكَيْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ ٭ ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا ما أَسْخَطَ اللّهَ وَ كَرِهُوا رِضْوانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمالَهُمْ﴾ فرشتگان در حال توفي چهره‌هاي اينها و پشتهاي اينها را مي‌زنند كه در آيه 27 سوره 47 هم توفي به فرشتگان اسناد داده شد هم زدن چهره‌ها و پشتها به آنها اسناد داده شد ﴿فَكَيْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ﴾.

سلب حيثيت يا احاطه معاني مستفاد از عبارت ﴿يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ﴾

مطلب ديگر اين است كه اين ضرب وجوه و ادبار پشت را زدن و صورت را زدن نشانه خزي و نكال و سلب حيثيت بودن آن مضروب است از يك طرف و از طرف ديگر ممكن است اين پشت و رو را زدن وجوه و ادبار را زدن كنايه از احاطه باشد يعني اين زدن به همه جوانب اينها احاطه پيدا كرده اين‌طور نيست كه مثلاً پشت و رو را بزنند پهلو را نزنند اين‌طور نيست وقتي مي‌گويند وجوه و ادبار را مي‌زنند يعني اين ضرب محيط به اينهاست اين كساني كه ﴿أَحاطَتْ بِهِ خَطيئَتُهُ﴾[13] اينها كساني‌اند كه ضرب فرشتگان و تنبيه فرشتگان هم محيط به اينهاست درباره ادبار هم برخيها تعبيرات ديگر دارند كه آن خيلي مناسب نيست و جناب زمخشري هم در «كشاف» از تعذيب اهل چين چينيها يك انسان زاني را چگونه تنبيه مي‌كنند از ادبار نام برده است كه آن تفسير‌ها خيلي با ادب قرآن هماهنگ نيست

بيان لطيف صاحب شذرات المعارف در كيفيت زدن پشت و صورت كافران توسط ملائكه

خب ﴿فَكَيْفَ إِذا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ﴾[14] لطيفه‌اي مرحوم آقاي شاه‌آبادي (رضوان الله عليه) استاد سيدنا الاستاد امام (رضوان الله عليه) در آن رساله شذرات المعارف دارد ايشان در آن رساله كوچك اين لطيفه را دارند كه چطور فرشتگان دوتا كار مي‌كنند يك عده هم به صورتها مي‌زنند هم به پشتها مي‌فرمايند كه اين شايد ناظر به اين باشد كه فرشتگان دنيا كه مدبرات امر دنيا هستند مأموران دنيا هستند وقتي مي‌بينند اين شخص عمرش به سر آمده و كاري هم انجام نداده پشتش را به شدت مي‌زنند و او را از دنيا وارد برزخ مي‌كنند فرشتگان و مدبرات و مأموران برزخ مي‌بينند اين شخص عمر طولاني را پشت سر گذاشته با دست خالي و روي سياه دارد مي‌آيد به صورتش مي‌زنند كه اين همه در دنيا بودي چرا با دست خالي آمدي اين فرشته‌هاي برزخ‌اند كه به صورت مي‌زنند و فرشتگان دنيا هستند كه به پشت مي‌زنند ﴿يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ﴾ اين هم يك تعبير لطيفي است كه مي‌تواند يكي از وجوه تفسيري اين دوتا آيه سوره «انفال» و سوره 47 باشد ﴿وَ لَوْ تَري إِذْ يَتَوَفَّي الَّذينَ كَفَرُوا الْمَلائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَ أَدْبارَهُمْ﴾ اين همان حالت جان كندن است كه گروهي دارند و گروهي ندارند فرشتگان كه توفي مي‌كنند در حال زدن و مي‌زنند در حال توفي

چشيدن عذاب آتش نتيجه كفر كافران

حرف ديگري هم دارند مي‌گويند ﴿وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَريقِ﴾ عذاب آتش را بچشيد اين عذاب جبر را چشيدن در اينجا يعني تحمل كردن و احساس نمودن خواه به صورت آب داغ و جوش باشد كه آشاميدني است يا غذاي داغ باشد كه خوراكي است يا سوخت و سوز بدن همان‌طوري كه در تعبيرات عرفي وقتي گفته مي‌شود ﴿لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ﴾[15] مال مردم را نخوريد منظور خصوص خوردن نيست اگر كسي جامه غصبي در بر مي‌كند مال مردم را خورده است در زمين غصبي زندگي مي‌كند مال مردم را خورده است كفش غصبي به پا مي‌كند مال مردم را خورده است يك تعبير رايج هست در جريان ذوق هم همين‌طور است اين ذوقي كه در قرآن دارد ﴿ذُوقُوا عَذابَ الْحَريقِ﴾ يا ﴿ذُقْ إِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْكَريمُ﴾[16] و مانند آن خصوص نوشيدن و آشاميدن و امثال ذلك نيست بلكه هرگونه تحمل و تعذبي را ذق مي‌گويند ﴿ذَائِقَةُ المَوْتِ﴾ هم همين‌طور است انسان كه با دهان مرگ را نمي‌چشد كه تحمل مي‌كند آن را ﴿وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَريقِ﴾ آن‌گاه حرف ديگري هم مي‌زنند حالا اين گفتار گفتار ذات اقدس الهي است يا همان فرشتگاني كه توفي مي‌كنند و مي‌زنند و مي‌گويند ﴿وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَريقِ﴾

شدت عذاب كافران محصول كار آنها

اين چنين هم مي‌گويند مي‌گويند ﴿ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْديكُمْ وَ أَنَّ اللّهَ لَيْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبيدِ﴾ اين دو مطلب را هم به اين كفار مي‌گويند مي‌گويند اينكه در جريان جنگ محكوم به هزيمت و شكست شديد اولاً اينكه در حال مرگ وجوه و ادبارتان كتك مي‌خورد ثانياً اينكه ما گفتيم ﴿ذُوقُوا عَذابَ الْحَريقِ﴾ ثالثاً همه اينها محصول كار خود شماست ﴿ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْديكُمْ﴾ به جاي اينكه بفرمايد هذا به ذلك تعبير كرد براي اهميت عذاب و ارتفاع شأن عذاب و گرنه مي‌فرمود «هذا بما قدمت ايديكم» از اينكه اسم اشاره قريب نياورده اسم اشاره بعيد آورد راجع به ارتفاع آن عذاب و شدت آن عذاب است ﴿ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْديكُمْ﴾ اين تقديم «ايدي» هم همان تعبير رايج و عرفي است مي‌گوييم فلان كس با دست خود اين كار را كرده است گاهي مي‌بينيم حرفي زده كه در اثر حرفش گرفتار شده مي‌گوييم با دست خود اين كار را كرده با پاي خود به جايي رفته است كه به دام افتاد و نبايد مي‌رفت مي‌گوييم با دست خود اين كار را كرد سرّش اين است كه مهم‌ترين كارها و بيشترين كارها را انسان با دست انجام مي‌دهد از اين جهت مي‌گويند ﴿بِما قَدَّمَتْ أَيْديكُمْ﴾ ﴿بِمَا كَسَبَتْ أَيْديكُمْ﴾[17] ﴿بِمَا قَدَّمَتْ أَيْديكُمْ﴾ و مانند آن و گرنه اختصاصي به كارهايي كه انسان با دست انجام مي‌دهد ندارد هر كاري كه در فكر خيالي كه در فكر بپروراند قصدي را كه در نفس داشته باشد مطلبي كه با چشم ببيند يا با زبان بگويد يا با پا برود همه ﴿بِما قَدَّمَتْ أَيْديكُمْ﴾ است

مفهوم نداشتن ظلام دربارهٴ خداوند

﴿ذلِكَ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْديكُمْ وَ أَنَّ اللّهَ لَيْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبيدِ﴾ اينكه مي‌بينيد وجوه و ادبار شما مضروب است اينكه مي‌بينيد عذاب و حريق را به شما مي‌چشانند هيچ كدام از اينها به ظلم الهي نيست ذات اقدس الهي ظلام نيست بلكه برابر با عدل اين كار را انجام مي‌شود اينكه دارد خدا ظلام نيست چون اين‌گونه از القاب و صيغه‌ها مفهوم ندارد كه ـ معاذ الله ـ دلالت داشته باشد كه خدا ظلام نيست ولي ظالم هست اينها كه مفهوم ندارد اولاً ثانياً اصل ظلم ولو به عنوان مثقال ذره هم باشد در سوره مباركه «نساء» به نحو سالبه كليه نفي شده است كه ذات اقدس الهي به هيچ وجه به كسي ظلم نمي‌كند ولو مثقال ذره‌اي باشد آيه چهل سوره «نساء» اين است كه ﴿إِنَّ اللّهَ لا يَظْلِمُ مِثْقالَ ذَرَّةٍ وَ إِنْ تَكُ حَسَنَةً يُضَاعِفْها وَ يُؤْتِ مِنْ لَدُنْهُ أَجْرَاً عَظيمَاً﴾ اينكه در آيه چهل سوره «نساء» فرمود خدا به اندازه وزن ذره‌اي ظلم نمي‌كند يعني به هيچ وجه ظلم به ذات اقدس الهي اسناد ندارد چه اينكه در بخشهاي ديگر فرمود خداوند ﴿لا يَظْلِمُ رَبُّكَ أَحَدَاً﴾[18] به هيچ وجه به احدي ستم نمي‌كند اگر يك ذره كار خير كسي انجام بدهد خدا او را دو چندان پاداش مي‌دهد ولي يك ذره ظلم ذات اقدس الهي به احدي نمي‌كند خب پس اينكه فرمود: ﴿وَ ما رَبُّكَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبيدِ﴾[19] در بخشهاي ديگر يا اينجا فرمود: ﴿وَ أَنَّ اللّهَ لَيْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبيدِ﴾ اولاً كلمه ظلام مفهوم ندارد تا دلالت بكند بر اثبات ظلم ثانياً آيه چهل سورهٴ مباركهٴ «نساء» به صورت شفاف دلالت دارد به اينكه هيچ مثقال ذره‌اي هم به ذات اقدس الهي اسناد ندارد.

بيان ادبي زمخشري دربارهٴ ﴿لَيْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِيدِ﴾

مطلب ديگر اين است كه جناب زمخشري و ديگران گفتند ايشان گفتند ديگران هم تا حدودي پذيرفتند كه اگر ظلام آمد به مناسبت عبيد است چون عبيد جمع است اگر ذات اقدس الهي به هر كدام از اينها هم يك ذره ظلم بكند مي‌شود ظلام از اين جهت فرمود: ﴿أَنَّ اللّهَ لَيْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبيدِ﴾ نفرمود «ان الله ليس بظلام احداً» فرمود ﴿لِلْعَبيدِ﴾ چون عبيد جمع است اگر به هر كدام از اينها هم يك ذره ظلم بشود خدا ظلام خواهد بود

ظلم اندك الهي مساوق با ظلاّم بودن خداوند

مطلب ديگر آنكه عذاب ذات اقدس الهي به قدري شديد است كه ﴿فَيَوْمَئِذٍ لَا يُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ ٭ وَ لا يُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ﴾[20] به قدري عذاب خدا شديد است كه يك ذره هم اگر به غير مستحق برسد اين مي‌شود ظلام مثلاً زيد در دنيا اگر ديگري يك مختصر ظلم به او بكند او مي‌شود ظالم ولي ظلام نيست ولي اگر ظلمي به زيد بشود كه اين ظلم قابل تحمل نباشد آن ديگري مي‌شود ظلام چرا؟ براي اينكه اين ظلم خيلي ظلم مهم است عذاب ذات اقدس الهي به قدري مهم است كه ﴿لا يُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ﴾ كه اگر اين ـ معاذ الله ـ بر مجراي عدل نباشد يقيناً آن عذاب كننده ظلام خواهد بود اين هم يك وجه نه همه ما بندگان الهي هستيم مثل ﴿يَاحَسْرَةً عَلَي العِبَادِ﴾[21] خدايند وجه ديگر آن است كه سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) اشاره كردند كه ذات اقدس الهي يك ذره ظلم بخواهد بكند همين يك ذره ظلم مساوق با ظلام بودن اوست چرا؟ براي اينكه يك ذره ظلم بخواهد بكند يعني چه يعني اين نظام هستي كه برابر عدل است «بالعدل قامت السموات والارض»[22] بالقسط قامت السموات و الارض يك ذره يكي از اينها را بگويد جلوتر بيا يا كنارتر بيا كل اين سلسله بايد جلو و دنبال بشود حالا شما فرض كنيد شما رشته‌اي داريد منظم صد دانه تسبيح در اين رشته كشيده شده يك ميليمتر بخواهيد يكي از اين دانه‌ها را جابه‌جا كنيد همه بايد جابه‌جا بشوند ديگر اين ديگر سنت ذات اقدس الهي است اگر ذره‌اي بخواهد به كسي بشود چون اين سنت خداست بر اساس سنت كار مي‌كند آن وقت كل عالم آسيب مي‌بيند لذا ظلم او با ظلام بودن آميخته است ﴿وَ ما رَبُّكَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبيدِ﴾[23] و مانند آن ﴿وَ أَنَّ اللّهَ لَيْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبيدِ﴾ خب ذات اقدس الهي به هيچ وجه به احدي ظلم نخواهد كرد

رابطه عدل و احسان الهي با نفي ظلم

اما اينكه فرمود خدا ظلم نمي‌كند معنايش اين نيست كه عدل است ممكن است بالاتر از عدل هم باشد نفي ظلم مستلزم عدل در مقابل ظلم نيست چون گاهي ممكن است با عفو و تخفيف همراه باشد خدا ظلم نمي‌كند عدل و بالاتر از عدل امكان دارد انجام بدهد بالاتر از عدل مسئله احسان است اگر بر اساس ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها﴾[24] باشد اين ظلم نيست و عدل است اما ذات اقدس الهي گاهي ممكن است كه در اثر موارد خاص ﴿جَزاءُ سَيِّئَةٍ سَيِّئَةٌ مِثْلُها﴾ را اعمال بكند گاهي هم ممكن است با تخفيف همراه باشد يعني مثل او عذاب نكند كمتر از استحقاق عذاب بكند اين نفي تعذيب زايد مستلزم تعذيب معادل نيست اين فقط تعذيب زايد را نفي مي‌كند ممكن است آن تعذيب معادل استحقاق معذب باشد مي‌شود عدل ممكن است كمتر از استحقاق او باشد مي‌شود احسان.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] انفال/سوره8، آیه42.
[2] زمر/سوره39، آیه42.
[3] انعام/سوره6، آیه60.
[4] سجده/سوره32، آیه10.
[5] سجده/سوره32، آیه11.
[6] انعام/سوره6، آیه61.
[7] نحل/سوره16، آیه28.
[8] بقره/سوره2، آیه156.
[9] . بحار الانوار، ج6، ص214.
[10] . بحار الانوار، ج6، ص214.
[11] نحل/سوره16، آیه32.
[12] حاقه/سوره69، آیه30 ـ 31.
[13] بقره/سوره2، آیه81.
[14] محمد/سوره47، آیه27.
[15] بقره/سوره2، آیه188.
[16] دخان/سوره44، آیه49.
[17] شوری/سوره42، آیه30.
[18] کهف/سوره18، آیه49.
[19] فصلت/سوره41، آیه46.
[20] فجر/سوره89، آیه25 ـ 26.
[21] یس/سوره36، آیه30.
[22] . عوالي اللئالي، ج4، ص103.
[23] فصلت/سوره41، آیه46.
[24] شوری/سوره42، آیه40.