درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

79/08/17

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/سوره انفال/آیه 47 الی 49

 

﴿وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَرًا وَ رِئاءَ النّاسِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ وَ اللّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحيطٌ﴾(47)﴿وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النّاسِ وَ إِنّي جارٌ لَكُمْ فَلَمّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلي عَقِبَيْهِ وَ قالَ إِنّي بَري‌ءٌ مِنْكُمْ إِنّي أَري ما لا تَرَوْنَ إِنّي أَخافُ اللّهَ وَ اللّهُ شَديدُ الْعِقابِ﴾(48)﴿إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دينُهُمْ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَي اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ﴾(49)

 

تبيين امور شش‌گانه وظائف نظامي

سفارشات نظامي عموماً و آنچه در جريان جنگ بدر خصوصاً اتفاق افتاد در اين آيات مطرح است امور شش‌گانه‌اي را به عنوان وظيفه نظامي ذكر فرمود كه ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا لَقيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا﴾[1] ثبات از يك سو، ثبات قدم از يك سو، و كثرت نام خدا از سوي ديگر اطمينان قلب به نام خدا لكن انسان مؤمن درجه‌اي از ايمان او باعث ثبات قلب اوست چون به همان درجه به ياد خدا و نام خداست ولي وقتي خطر پيش مي‌آيد براي اينكه طمأنينه كامل حاصل بكند بايد نام خدا را حفظ بكند تا آن طمأنينه پديد بيايد اگر گفته مي‌شود ﴿أَلا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾[2] اين دعوت به تحصيل ذكر است يعني اگر بخواهيد قلب شما مطمئن بشود و از اضطراب نجات پيدا كنيد نام خدا و ياد خدا را احيا كنيد پس انسان مؤمن خود ايمان او يكي از مراحل نام و ياد خداست اين باعث طمأنينه است و براي اينكه طمأنينه بيشتري حاصل بشود بايد ثبات قدم داشته باشد و از آن نعمت قبلي طرفي ببندد بهره بگيرد و از آنها استفاده بكند و بيشتر به نام خدا به سر ببرد تا طمأنينه بيشتري فراهم بكند پس مرحله اول ايمان به خدا باعث بخشي از طمأنينه است تثبيت قدم باعث ذكر خداست و ذكر خدا طمأنينه جديد را به همراه دارد بعد از اينكه فرمود آن اوصاف ثبوتي را داشته باشيد ثبات قدم و ياد خدا، اطاعت خدا و اطاعت پيغمبر اين اوصاف را ذكر فرمود و صفات سلبي را هم ذكر فرمود: ﴿وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا﴾[3] و صفت سلبي ديگر را هم ذكر كرد فرمود: ﴿وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَرًا وَ رِئاءَ النّاسِ﴾ به عنوان فخر‌فروشي و شهرت طلبي حركت نكنيد اين مطلب را كه مي‌تواند بخش هفتم باشد هم بازگو كرد فرمود: ﴿وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ﴾ يعني ﴿وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَرًا وَ رِئاءَ النّاسِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ ٭ وَ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ﴾ مثل آن گروه نباشيد كه به عنوان فخر‌فروشي حركت كردند به عنوان شهرت طلبي حركت كردند و خودشان از راه خدا منصرف مي‌شدند و ديگران را از راه خدا و طي طريق خدا منصرف مي‌كردند مثل آنها نباشيد و چون اين مطلب مهم‌تر از آن بخش ديگر است آن را در آيه جداگانه ذكر فرمود: ﴿وَ إِذْ زَيَّنَ﴾ از اينكه اين ﴿وَ إِذْ زَيَّنَ﴾ با «واو» هست و ﴿إِذْ يَقُولُ﴾ كه بعداً آمده بدون «واو» است معلوم مي‌شود ﴿وَ إِذْ زَيَّنَ﴾ تتمه جريان همان مشركيني است كه ﴿بَطَرًا وَ رِئاءَ النّاسِ وَ يَصُدُّونَ﴾ خارج شدند اين مي‌شود وصف چهارم براي آنها و ذات اقدس الهي به مجاهدان جبهه‌هاي اسلامي مي‌فرمايد كه ﴿وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَرًا﴾ اين يك، ﴿وَ رِئاءَ النّاسِ﴾ دو، ﴿وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ﴾ سه، ﴿إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ﴾ چهار،

قلمرو نفوذ شيطان در بخش عقايد و شهوت و غضب و تزيين آن

خب شيطان كه اعمال انسان را تزيين مي‌كند اين اعمال در مقابل اقوال يا عقايد نيست اين اعمال به معناي عام است كه عقيده، قول، فعل هر سه را شامل مي‌شود اولاً گاهي شيطان در بخش عقيده كه آن عقايد شرك‌آلود را تزيين مي‌كند و گاهي اعمال شهوت‌انگيز را تزيين مي‌كند گاهي اعمال غضب‌آلود را انسان بالأخره بيش از اين سه شأن ندارد و بيش از اين سه كار هم نمي‌كند يعني آنچه كه خود انسان در درون خود فحص مي‌كند يا از تجارب بيروني مدد مي‌گيرد مي‌بيند تمام كارهاي انساني در اين سه شأن است يا به انديشه‌هاي او برمي‌گردد كه مسائل فكري و علمي است يا به عمل او، عمل او هم يا جذب ملايم است مي‌شود شهوت يا دفع منافي است مي‌شود غضب لذا گفتند كارهاي انساني يا به علم و انديشه برمي‌گردد يا به شهوت برمي‌گردد يا به غضب و علم اخلاق هم براي اصلاح همين سه شأن است يعني اين سه بخشي كه در نهان و نهاد انسان تعبيه شده است اگر انسان در سايه تعليمات ديني اين سه بخش را اصلاح هم كرد متخلق خوبي خواهد بود خب اين بخش كه خيلي مهم است فرمود شيطان هم عقايد سوء و باطل را براي مشركان به عنوان يك مكتب نو و حق جلوه مي‌دهد كه درباره مشركين آياتش فراوان است كه شرك را و وثنيت و صنميت را براي مشركين زيبا نشان مي‌دهيم و هم در جريان شهوت‌راني اين كار را زيبا نشان مي‌دهد خب ﴿زُيِّنَ لِلنّاسِ حُبُّ الشَّهَواتِ﴾[4] بنابر اينكه مزين شيطان باشد هم در بحثهاي غضب و نظامي و جنگي و كشتار اعمال انسان را زيبا نشان مي‌دهد مثل اين آيه و مانند اين آيه كه

تصرف نفوذ شيطان در مجاري ادراكي انسان

﴿إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ﴾ سرّ اينكه شيطان در تمام مجاري سه‌گانه اثر دارد اين است كه انسان يك موجود متفكر و مختار است يعني كار را براساس انديشه انجام مي‌دهد تا مطلبي را نفهمد و تصميم نگيرد نمي‌كند شيطان براي اينكه انسان به دام گناه بيفتد در محدوده عمل او مستقيماً راه پيدا نمي‌كند از مجاري ادراكي و انديشه و علم او، او را فريب مي‌دهد لذا در بخشهايي از قرآن كريم راه نفوذ شيطان را ذات اقدس الهي چنين ترسيم كرد كه ﴿لأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي اْلأَرْضِ وَ َلأُغْوِيَنَّهُمْ﴾[5] ﴿وَ َلأُضِلَّنَّهُمْ وَ َلأُمَنِّيَنَّهُمْ﴾[6] تمنيه اضلال، اغوا، تزيين همه اينها تصرف در مجاري ادراكي است من چيزي بر آنها زيبا جلوه مي‌دهم آنها را با امنيه و آرزو مي‌گيرم آنها را از هدف بازمي‌دارم راه بد نشانشان مي‌دهم همه اينها تصرف در مجاري ادراكي است هيچ ممكن نيست انسان بدون تصميم‌گيري و درك قبلي به دام بيفتد اگر بدون درك قبلي و بدون تصميم يك كار خلافي كرده است كه اشتباه است و «رفع عن امتي تسع»[7] با آن تصميم قبلي اگر به دام افتاد مي‌شود معصيت لذا شيطان در مجاري ادراكي اثر مي‌كند از اين جهت قرآن كريم اين سه بخش را قلمرو نفوذ شيطنت شيطان قرار داد يعني بخش عقايد، بخش شهوت‌راني گرايش به شهوت، و بخش غضب اصل اين كار را شيطان برايشان زيبا نشان داد كه كار خوبي است جنگ با مسلمانها خوب است براندازي نظام اسلامي خوب است كشتن رهبر مسلمين و كشتن سران اسلامي چيز خوبي است اصل كار را كرد ﴿وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ﴾ براي اينكه اينها بر اين كار بعد از اينكه كار زيبا جلوه داده شد و تصميم گرفتند بخواهند اقدام بكنند تهييج بشوند تشجيع بشوند گاه وعده‌ها و وعيدهايي هم فراسوي اينها نصب كرده و گفت ﴿لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النّاسِ﴾ امروز كسي بالاتر از شما نيست كسي بر شما غالب بشود شما گروه زياد هستيد آنها كم شما مسلح هستيد آنها بي‌سلاح شما از قدرت اقتصادي برخورداريد آنها تهي تهيدست هستند بنابراين وجهي نداريد كه شما شكست بخوريد ﴿وَ قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النّاسِ﴾ و اگر هم يك وقت مشكلي پيدا كرديد من شما را پناه مي‌دهم پناه سياسي مي‌دهم، پناه نظامي مي‌دهم شما جزء پناهندگان ما باشيد

اسلام و اعطاي پناهندگي به مشركان

گرچه جار را به معني همسايه گرفتند ولي جار همان جاره هست يعني مجير يعني پناه دهنده اين جوار و پناه دهندگي هميشه بود الآن به صورت پناهندگي سياسي يا اجتماعي در كشورها مطرح است آن روز هم بين قبايل مطرح بود كه من مجير شما هستم و در صدر اسلام هم گاهي يك كافر از دولت اسلامي پناهندگي اجتماعي و امنيتي يا سياسي موقت يا غير موقت طلب مي‌كرد ﴿وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ حَتّي يَسْمَعَ كَلامَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ﴾[8] حالا اگر در ميدان جنگ بود يا مثلاً غير ميدان جنگ كافري يك امنيت سياسي پناهندگي اجتماعي يا سياسي موقت از شما خواست كه بيايد تحقيق كند قرآن را گوش كند حرفهاي شما را گوش كند استدلالهاي شما را گوش كند بعد هم برگردد حالا نمي‌خواهد ايمان بياورد به عنوان يك پژوهشگر ديني مي‌خواهد بيايد ﴿وَ إِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكينَ اسْتَجارَكَ فَأَجِرْهُ﴾[9] پناه بدهيد ﴿حَتّي يَسْمَعَ كَلامَ اللّهِ﴾ اگر خواست خب مي‌ماند اگر نه برايش روشن نشد ﴿ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ﴾[10] او را در كمال امنيت به شهرش برگردانيد اين رسمي بود بين مسلمين و غير مسلمين قبل الا اسلام و بعد از اسلام، اسلام هم اين را امضا كرده در محدوده‌هاي خاص خودش به عنوان پناهندگي شيطان به اينها گفت من به شما پناهندگي مي‌دهم اين تأييد مي‌كند آن نقلي كه بعضي از روايات ما آمده است كه وقتي قريش خواستند حركت كنند با قبيله بني كنانه مشكل داشتند چون كسي را از آنها كشته بودند گفتند ما اگر از اين طرف حركت كنيد به طرف بدر برويم سراقة بن مالك كه رهبر قبيله بني كنانه هست با آن نظاميهايش حركت كنند عليه ما شورشي ايجاد كنند از پشت سر ما را تعقيب كنند ما بين راه گير كنيم چه مي‌شود اين مشكل را داشتند مي‌گويند شيطان به صورت آن سراقة بن مالك كه رهبر قبيله بني كنانه بود و خوني از اينها طلب داشت درآمد گفت كه من نه تنها به سود قبيله‌ام عليه شما قيام نمي‌كنم بلكه به شما پناهندگي هم مي‌دهم اين است گفتند شيطان به اين صورت درآمده است

تفاوت ديدگاهها در نوع ارتباط ﴿لاَ غَالِبَ لَكُمُ اليَوْمَ﴾ با صدور آيه و مرجوحيت نظر علامه طباطبايي

خب پس ﴿وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ﴾ اين يك مطلب گرچه سيدنا الاستاد (رضوان الله عليه) احتمال دادند كه ﴿وَ قالَ لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ﴾ بيان و تفسير همان تزيين باشد اما اين احتمال دوم راجح به نظر مي‌رسد و آن اين است كه مسئله تزيين غير از مسئله تغليب است تغليب كردن يعني گفتند شما غالبيد اين مربوط به بخش عمل برمي‌گردد اما تزيين به مرحله اصل تصميم برمي‌گردد اصل كار را بر اينها زيبا نشان داد كه كار، كار خوبي است گاهي ممكن است انسان از حسن فاعلي برخوردار باشد ولي قدرت اقدام نداشته باشد شيطان در بخش حسن فاعلي تحسين كرده گفت كار، كار حسن است در بخش اقدام هم گفت دليلي ندارد كه شما اقدام نكنيد كار، كار خوبي است خب شما اهل شكست هم كه نيستيد براي اينكه از جهت نظامي پيروزيد و بر فرض هم مشكلي داشته باشيد حل آن مشكل به عهده من است ﴿وَ إِنّي جارٌ لَكُمْ﴾ با اين تزيين و تغليب و اجاره يعني با آن زيبا دادن اصل عمل با تشجيع بر غلبه با پناهندگي اينها وارد ميدان شدند وقتي در مصاف با يكديگر برخورد كردند

كيفيت روايرويي مسلمانان با كافران و تنها ماندن آنها را وعده‌هاي شيطاني

﴿فَلَمّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ﴾ در طليعه امر مشركين هراسي نداشتند براي اينكه ﴿وَ يُقَلِّلُكُمْ في أَعْيُنِهِمْ﴾ بود اما در اثناي هماورد و رزم كه ﴿يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ﴾ پشت سر هم مي‌بينند اسير مي‌دهند و كشته مي‌دهند در چنين فضايي شيطان فرار كرد ﴿فَلَمّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ﴾ يعني اين فئه‌اي كه ﴿تُقاتِلُ في سَبيلِ اللّهِ وَ أُخْري كافِرَةٌ﴾ كه در اوائل سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» بحث شده است ﴿قَدْ كانَ لَكُمْ آيَةٌ في فِئَتَيْنِ الْتَقَتا فِئَةٌ تُقاتِلُ في سَبيلِ اللّهِ وَ أُخْري كافِرَةٌ يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ﴾ اين فئتان وقتي در اثناي گرماگرم رزم با يكديگر برخورد كردند ﴿نَكَصَ عَلي عَقِبَيْهِ﴾ اين كه مي‌گفت من به شما پناهندگي سياسي مي‌دهم اين‌كه مي‌گفت ﴿لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ﴾ اين ديدند كه به عقب دارد برمي‌گردد نكوص همان رجوع قهقراست به عقب دارد برمي‌گردد حرفش اين است كه ﴿إِنّي بَري‌ءٌ مِنْكُمْ﴾ من از شما بيزارم تبرئه مي‌كنم خودم را از شما ﴿إِنّي أَري ما لا تَرَوْنَ﴾ من چيزهايي را مي‌بينم كه شما نمي‌بينيد و يقيناً شما شكست مي‌خوريد ﴿إِنّي أَخافُ اللّهَ﴾ حالا ﴿وَ اللّهُ شَديدُ الْعِقابِ﴾ تتمه كلام اوست كه از بعضي از تاريخها و نقلها برمي‌آيد يا نه، ﴿إِنّي أَخافُ اللّهَ﴾ كلام اوست و تمام مي‌شود ﴿وَ اللّهُ شَديدُ الْعِقابِ﴾ سخن خداست به هر تقدير اگر كلام او باشد مشابهش در قرآن كريم در جاي ديگر هست و اينجا هم كه خدا كلام او را نقل كرده بدون رد ذكر كرده پس معلوم مي‌شود ممضا است چون اگر سخني را قرآن كريم نقل بكند و رد نكند معلوم مي‌شود مورد قبول خداست قرآن كه مجمع اقوال اين و آن نيست يك قول را نقل بكند بدون ابطال بگذرد هيچ مكتبي در عالم نيست مگر اينكه اگر قرآن كريم او را نقل كرده به صحت و سقم او هم فتوا داده و اگر سخن او نباشد كلام خدا باشد كه خب حجت است ﴿وَ اللّهُ شَديدُ الْعِقابِ﴾ برخيها احتمال دادند كه تمام اين كارها در اثر تصرف در مجاري ادراكي باشد نه اينكه به صورت كسي درآمده باشد اين محتمل هست اما مطابق با ظاهر نيست محتمل هست كه در همان مجاري ادراكي در حد وسوسه در حد خاطرات اين سه چهار حرف را زده باشد برخي از كارها را كرده باشد كه ﴿زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ﴾

معناي واژهٴ تسويل و جايگاه نفس مسوله نسبت به نفس امّاره

گاهي انسان به جايي مي‌رسد كه زشت را زيبا مي‌بيند زيبا را زشت مي‌بيند بعد از اينكه زيبا را زشت ديد زشت را زيبا ديد آن‌گاه شروع به اقدام مي‌كند اين كار، كار تسويل است نفس مسوله در طليعه امر كارش همين است وقتي اين كارها را كرد نوبت به نفس اماره مي‌رسد اول كه نفس اماره در كار نيست اينكه فرمود: ﴿وَ ما أُبَرِّي نَفْسي إِنَّ النَّفْسَ َلأَمّارَةٌ بِالسُّوءِ﴾[11] اول كه نفس اماره يا نيست يا اگر هست خزيده است و خميده است اول كه فرمان به سوء نمي‌دهند هيچ مسلمان هيچ آدم عاقلي در طليعه امر عالماً عامداً خلاف نمي‌كند كه اين اماره براي مرحله بعد است اول نفس مسوله است كه ﴿سَوَّلَتْ لي نَفْسي﴾[12] نفس مسوله كارش هنر كاذب است بيان ذلك اين است كه تسويل يعني زيبا نشان دادن اين هنر را اين نفس در طليعه امر دارد كه پليدترين كار را به صورت زيباترين عمل دربياورد شما ديديد يك تابلو‌ساز ماهر اگر يك آدم معتقد معتدلي باشد درون و بيرون تابلو پشت و رويش يك مصالح خوب و شفافي درست مي‌كند كه سالها اين تابلو مي‌ماند اما اگر يك انسان فريبكار و دغلبازي باشد تمام اين خاك اره‌ها و آشغالها و اينها را پشت تابلو مي‌گذارد يك قشر شفافي روي آن مي‌كشد كه بعد از يك سه چهار ماه شما مي‌بينيد اين تابلو فاسد شد و از پا درآمد نفس مسوله هنر تابلوسازي را دارد يعني تمام آن مفاسد و قبايح را كه زباله است در درون اين تابلو جا‌سازي مي‌كند يك قشر زيبا و شفافي را روي اين زباله‌ها مي‌كشد و اين كار را به عنوان تابلوي زيبا در برابر چشم آدم جلوه مي‌دهد به انسان مي‌فروشد تسويل يعني قبيح را حسن نشان دادن تدليسي است مشاطه‌گري ماهرانه است

سويل شيطان براي به چاه انداختن يوسف(عليه السلام)

گاهي مي‌شود برادر‌كشي را كه جزء قبيح‌ترين كارهاي خانوادگي است اين را به صورت زيبا نشان مي‌دهد برادران يوسف هم همين حرف را زدند وجود مبارك يعقوب(سلام الله عليه) هم همين حرف را زده هم آنها گفتند و هم وجود مبارك يعقوب گفت ﴿سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ﴾[13] آنها هم قبول كردند سولت شيطان تسويل كرد اين نفس براي ما يوسف را به چاه انداختن به عنوان زيبا به شما نشان داد ما تصميم گرفتيم چه كنيم بهترين كاري كه روي آن توافق كرديم همين بود خب يك انسان پاك و معصومي مثل يوسف (سلام الله عليه) را آن هم برادران او با دست خودشان در بياباني كه كسي نيست به چاه بيندازند اين را زيبا ديدند

تأثير نفس مسوله در ترويج گوساله‌پرستي

چه اينكه سامري پليد سامري هم يك آدم كوچكي نبود سالها اين مسائل را گذرانده يك آدم ملاي درس خوانده با كرامتي هم بود اينكه گفت ﴿قَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ﴾[14] مگر هركسي اثر فرشته را مي‌بيند يك آدم معمولي نبود پس معلوم مي‌شود چه اينكه در بحثهاي ديروز هم اشاره شد كه انسان تا نفس مي‌كشد در معرض خطر هست همين است بين خوف و رجا هم بايد باشد آن‌كه مي‌گويد ﴿فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ﴾ كه آدم معمولي نبود اين شرك و بت‌پرستي را در برابر توحيد و خداپرستي زيبا مي‌بيند براي اينكه عده‌اي چند نفري به دنبال او راه بيفتند يك چند روزي اين ﴿أَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَدًا لَهُ خُوارٌ﴾[15] بعد هم وقتي كه به آن روز سياه نشست در برابر موساي كليم (سلام الله عليه) اعتراف كرد ﴿سَوَّلَتْ لي نَفْسي﴾[16] بله نفس مسوله من اين كار را زيبا نشان دارد من هم دست زدم به ترويج گوساله‌پرستي خب در برابر پيغمبر زمان و امام زمان خود يعني موساي كليم (سلام الله عليه) در برابر توحيد يعني بت‌پرستي اين را قبول كرد اين تمام اين زباله‌ها را پشت صحنه پنهان مي‌كند يك قشر زيباي جاه‌طلبي و دنياخواهي روي آن مي‌كشد به عنوان تابلوي زرين به آدم نشان مي‌دهد آدم هم باور مي‌كند تزيين اين است كه اين كار را بدون پرده اين كار را انجام مي‌دهد گاهي هم پشت پرده انجام مي‌دهد ظاهر زيبا باطن قبيح را اصلاً مطرح نمي‌كند گاهي هم نه همين اين باطن را مي‌گويد شما نمي‌بينيد اين چيز خوبي است شما نابينا هستيد پس تسويل كارش همين است كه زشت را زيبا نشان مي‌دهد در اين‌گونه از موارد وقتي زشت را زيبا نشان داد اينها اقدام مي‌كنند مي‌خواهند اقدام بكنند مشكلات عملي دارند مشكلات عمليشان با همين راه‌ها حل مي‌شود

ديدگاه علامه طباطبايي در ارتباط ﴿لاَغَالِبَ لَكُمُ اليَوْمَ﴾ با صدر آيه

آن بخشي كه فرمود: ﴿وَ إِذْ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ﴾ آن قابل هست كه بر تصرف در مجاري ادراكي حمل بشود يعني از راه وسوسه و ﴿يُوَسْوِسُ في صُدُورِ النّاسِ ٭ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النّاسِ﴾[17] با آنها حل مي‌شود اما اين سه چهار كار به تعبير سيدنا الاستاد مرحوم علامه (رضوان الله عليه) اينها با وجه دوم هماهنگ‌تر است يعني با آن تمثل هماهنگ‌تر است اين‌كه مي‌گويد ﴿لا غالِبَ لَكُمُ الْيَوْمَ مِنَ النّاسِ﴾ اين هم البته باز ممكن است كه در همان وسوسه باشد اما اين‌كه بگويد ﴿وَ إِنّي جارٌ لَكُمْ﴾ من به شما پناهندگي مي‌دهم پناهندگي سياسي يا اجتماعي مي‌دهم بالأخره كسي را بايد ديده باشند به مشركين بگويد من شما را پناه مي‌دهم ﴿فَلَمّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَكَصَ عَلي عَقِبَيْهِ﴾ كسي را بايد ديده باشند كه دارد به قهقرا پشت پشت دارد برمي‌گردد و بايد كسي را ديده باشند كه بگويد ﴿إِنّي بَري‌ءٌ مِنْكُمْ إِنّي أَري ما لا تَرَوْنَ إِنّي أَخافُ اللّهَ﴾ همه اين حرفها نشان مي‌دهد كه شيطان بر اينها به صورت متمثل شد خب ظاهر قرآن اين را تقويت مي‌كند به صورت انسان درآمده است

تمثيل ابليس به اشكال مختلف

گاهي هم شياطين انس داريم شياطين جن هم داريم آن ابليس گاهي به صورت شيطان انسي درمي‌آيد گاهي به صورت شيطان جني درمي‌آيد گاهي هم به صورت واقع خودش است اين ﴿شَيَاطِينَ الإِنْسِ وَالجِنِّ﴾[18] در قرآن مطرح شده است برخيها شيطان‌اند شيطان انسي‌اند برخيها شيطان جني‌اند و برخي نه خود همان شيطان جني همان ﴿مِنَ الجِنِّ﴾ هستند بعضيها هم خود ابليس‌اند حالا در اين‌گونه از موارد سخن از ابليس نيست ممكن است بعضي از زيرمجموعه‌هاي او باشند كه گفت ﴿إِنَّهُ يَراكُمْ هُوَ وَ قَبيلُهُ مِنْ حَيْثُ لا تَرَوْنَهُمْ﴾[19] در بعضي از موارد هم خود اين شيطان مسلمانها را مرعوب مي‌كرد منتها مسلمين گوش به حرف شيطان نمي‌دادند در آيه 173 سورهٴ مباركهٴ «آل عمران» كه قبلاً بحثش گذشت اين بود درباره مجاهدان نستوه فرمود: ﴿الَّذينَ اسْتَجابُوا لِلّهِ وَ الرَّسُولِ مِنْ بَعْدِ ما أَصابَهُمُ الْقَرْحُ لِلَّذينَ أَحْسَنُوا مِنْهُمْ وَ اتَّقَوْا أَجْرٌ عَظيمٌ ٭ الَّذينَ قالَ لَهُمُ النّاسُ إِنَّ النّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إيمانًا وَ قالُوا حَسْبُنَا اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ﴾ در صحنه نبرد بعضيها كه مي‌گويند شيطان به صورت همان منافق درآمده است به اين مجاهدان نستوه گفتند كه مشركين ائتلاف كردند عليه شما بپرهيزيد ﴿قَدْ جَمَعُوا لَكُمْ فَاخْشَوْهُمْ﴾ بترسيد ﴿فَزادَهُمْ إيمانًا﴾ هيچ هراسي نداشتند ﴿وَ قالُوا حَسْبُنَا اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَكيلُ﴾ در سورهٴ مباركهٴ «حشر» از بخش ديگري سخن به ميان آمده زيرا آيه شانزده سوره «حشر» فرمود: ﴿كَمَثَلِ الشَّيْطانِ إِذْ قالَ لِْلإِنْسانِ اكْفُرْ فَلَمّا كَفَرَ قالَ إِنّي بَري‌ءٌ مِنْكَ إِنّي أَخافُ اللّهَ رَبَّ الْعالَمينَ﴾ گاهي شيطان حالا يا با تمثل است يا با همان وسوسه دروني كسي را وادار به كفر مي‌كند وقتي اين شخص كافر شد خود شيطان از او منزجر مي‌شود و مي‌گويد ﴿إِنّي أَخافُ اللّهَ رَبَّ الْعالَمينَ﴾ هر دو راه ممكن است لكن ظاهر بعضي از اين تعبيرات با تمثل سازگارتر است تمثل هيچ دليل عقلي بر خلافش نيست اينكه انسان مي‌بيند و ديگري نبيند براي او متمثل بشود اين رواست بنابراين هر دو قسمش ممكن است و ظاهر برخي از نقلها هم تمثل را تقويت مي‌كند اينها را آورده وسط اينها را به دام انداخت دارد فرار مي‌كند كه اينها بترسند

دليل فرار مشركان و رعب آنها در جنگ بدر

از اين به بعد اگر مشركين در اثناي هماورد بدر آن قدرت اولي را اعمال مي‌كردند كه فرار نمي‌كردند اگر مي‌دانستند كه مسلمانها همين سيصد و اندي نفرند و جنگشان هم جنگ انتفاضه هست در حقيقت فرار نمي‌كردند اما وقتي كه يك عده فرشته‌ها را مثلاً ديدند يا او گفت من فرشته‌ها را مي‌بينم نگفت فرشته‌اند كساني هستند كه من مي‌بينم شما نمي‌بينيد اين باعث مرعوب شدن او بود همين ﴿سَأُلْقي في قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ﴾[20] همين است اينها مجبور شدند و فرار كردند در موارد ديگري هم دارد كه ما فرشتگان را آورديم و متمثل كرديم نظير همان اوائل همين سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» بود كه ﴿أَنّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ﴾[21] به ملائكه هم گفتيم كه آيه دوازده سوره «انفال» ﴿إِذْ يُوحي رَبُّكَ إِلَي الْمَلائِكَةِ أَنّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُوا الَّذينَ آمَنُوا سَأُلْقي في قُلُوبِ الَّذينَ كَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ اْلأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ كُلَّ بَنانٍ﴾ كه محتمل بود خود فرشتگان دست به شمشير بكنند نه تنها فرشتگان در مجاري ادراكي مجاهدين تصرف بكنند پس تمثل امكان دارد

سخن شيطان هنگام تنها گذاشتن مشركان در جنگ بدر

خب چون اين چنين است در آن حال شيطان فرار كرد و اينها هم مرعوب شدند ﴿وَ اللّهُ شَديدُ الْعِقابِ﴾ وقتي كه آورد به دام انداخت ديگر حالا فرار مي‌كند اگر بگويند چرا فرار مي‌كني؟ مي‌گفت ﴿إِنّي أَري ما لا تَرَوْنَ﴾ اين ﴿إِنّي أَري ما لا تَرَوْنَ﴾ را كه براي نصيحت نمي‌گويد كه براي ايجاد رعب مي‌گويد و گرنه آنها در همان حال هم اگر تسليم مي‌شدند و ايمان مي‌آوردند اهل بهشت بودند در همان حال اگر قبول مي‌كردند اسلام را و توبه مي‌كردند اهل بهشت بودند ﴿إِنّي أَري ما لا تَرَوْنَ إِنّي أَخافُ اللّهَ وَ اللّهُ شَديدُ الْعِقابِ ٭ إِذْ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ غَرَّ هؤُلاءِ دينُهُمْ وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَي اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ﴾ سخن شيطان اين بود

پاسخ خداوند به سخن منافقان و بيماردلان در فريب خوردن مسلمانان

اما منافقون و كساني كه ﴿في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ﴾ هستند اين ﴿الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ﴾ هم شامل كافر مي‌شود هم شامل منافق هم شامل فاسق حالا يا از سنخ عطف عام بر خاص است برخلاف عطف خاص بر عام يا چون تفصيل قاطع شركت است منظور از ﴿الَّذينَ في قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ﴾ غير از منافقين‌اند حرف منافقين و بيماردلان اين است كه اين مسلمانها فريب خورده‌اند ساده لوح‌اند خودشان را به كشتن مي‌دهند براي اينكه اينها سيصد و اندي‌اند در برابر هزار نفر مسلح آمدند خودشان را به كشتن مي‌دهند براي چه آمدند اصلاً اينها فريب خورده‌اند ساده لوح‌اند در همين دفاع مقدس هشت سال هم عده‌اي همين حرف را مي‌زدند مي‌گفتند اينها بسيجي‌اند اينها ساده لوح‌اند خودشان را فريب خوردند به كشتن مي‌دهند به بهانه بهشت فريب خوردند و به كشتن مي‌دهند در حالي كه هيچ فاصله‌اي بين شهادت و بهشت نيست طبق بيان نوراني سيد الشهدا(سلام الله عليه) فرمود: «صبراً بني الكرام» فرمود شما فرزندان كرامتيد صبر كنيد «ما الموت الا قنطرة»[22] مرگ پلي است مردن همان و بهشت همان ديگر حال فشار جان دادن و امثال ذلك نيست اين ديگر «روضة من رياض الجنة» «ما الموت الا قنطرة» و همه بركات به وسيله همين ايمان است منتها آنها مي‌گويند كه ﴿غَرَّ هؤُلاءِ دينُهُمْ﴾ ذات اقدس الهي كاملاً اين سخن را ابطال كرده است فرمود سخن از غرور نيست سخن از توكل است ﴿وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَي اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ﴾ چه چيزي مغرور شده دين حق است مما لاريب فيه و نيازي به مجاهد دارد اين هم كه بين الرشد است جهاد في سبيل الله براي «لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِي الْعَلْيَا»[23] هم حق است لاريب فيه پس ﴿وَ مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَي اللّهِ فَإِنَّ اللّهَ عَزيزٌ حَكيمٌ﴾ اينكه فرمود: ﴿مَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَي اللّهِ﴾ يعني توكل است فريب نيست و ذات اقدس الهي عزيز است و غالب است و قبلاً هم گذشت غلبه معناي حقيقي عزت نيست لازمه معناست و چون حكيم است مي‌داند برابر حكمت كار بكند كه چه كسي را پيروز بكند.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] انفال/سوره8، آیه45.
[2] الرعد/سوره13، آیه28.
[3] انفال/سوره8، آیه46.
[4] آل عمران/سوره3، آیه14.
[5] حجر/سوره15، آیه39.
[6] نساء/سوره4، آیه119.
[7] . بحار الانوار، ج74، ص155.
[8] توبه/سوره9، آیه6.
[9] توبه/سوره9، آیه6.
[10] توبه/سوره9، آیه6.
[11] یوسف/سوره12، آیه53.
[12] طه/سوره20، آیه96.
[13] یوسف/سوره12، آیه18.
[14] طه/سوره20، آیه96.
[15] طه/سوره20، آیه88.
[16] طه/سوره20، آیه96.
[17] ناس/سوره114، آیه5 ـ 6.
[18] انعام/سوره6، آیه112.
[19] اعراف/سوره7، آیه27.
[20] انفال/سوره8، آیه12.
[21] انفال/سوره8، آیه9.
[22] . بحار الانوار، ج6، ص154.
[23] . نهج‌البلاغه، حكمت 372.