درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

79/08/16

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/سوره انفال/آیه 45 الی 47

 

﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا لَقيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْكُرُوا اللّهَ كَثيرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾(45)﴿وَ أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُكُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرينَ﴾(46)﴿وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَرًا وَ رِئاءَ النّاسِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ وَ اللّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحيطٌ﴾(47)

 

عدم تكيه بر امدادهاي غيبي محض و وجوب عمل به وظيفه و تكليف در جهاد با كفار

اين آيات كه بسياري از احكام نظامي را بازگو مي‌فرمايد نشانه آن است كه گرچه امدادهاي غيبي الهي قطعي است ولي صبر و پايداري مجاهدين هم لازم است اين مطلب را هم در آيات نُه الي شانزده سورهٴ مباركهٴ «انفال» مطرح فرمود كه قبلاً بحث شد و هم در آيات كنوني در آن آيات نُه تا شانزده فرمود استغاثه شما در صحنه بدر را ذات اقدس الهي استماع كرد جوابي كه داد اين بود ﴿أَنّي مُمِدُّكُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِكَةِ مُرْدِفينَ﴾[1] فرشتگان براي شما نازل كرد به كمك شما براي تأمين نيازهاي مادي شما باران نازل كرد كه هم جايگاه شما سفت و محكم بشود از آن حالت رملي به درآيد و هم احتياجات شما را درباره شستشو فراهم بكند فرشتگاني كه نازل شدند چند كار مي‌كردند يكي اينكه دلهاي ديگران را مرعوب مي‌كردند يكي اينكه قلوب شما را تثبيت مي‌كردند همه اين كارها شده است اما شما موظف هستيد صحنه را ترك نكنيد ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ اْلأَدْبارَ﴾[2] اگر هم لشكر مقابل انبوه بود شما نهراسيد پس نبايد به اعتماد نزول فرشتگان از يك سو تثبيت دلها از سوي ديگر مرعوب كردن دلهاي مخالفين از سوي سوم اينها زمينه را براي سهل انگاري فراهم بكند در بخش كنوني هم بعد از اينكه فرمود ذات اقدس الهي قبل از جريان جنگ بدر اصل صحنه را در عالم رؤيا با رؤياي صادقه به پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اعلام فرمود بعد در طليعه برخورد هم خداوند در مجاري ادراكي شما و دشمنان شما اثر كرد هم شما را در چشمهاي آنها كم نشان داد هم آنها را در چشمهاي شما در اثناي همآورد و رزم باز در مجاري ادراكي شما تصرف كرد ﴿اذ يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ﴾[3] اين سه چهار كاري كه در مجاري ادراكي شما كرد با آن امدادهاي ديگر هرگز زمينه را براي سهل انگاري شما فراهم نكند بعد از اينكه همه آن امدادها را ذكر كرد فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا لَقيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا﴾ پس هرگز نبايد به امدادهاي غيبي محضاً تكيه كرد چون وظيفه انسان مادامي كه در دار تكليف به سر مي‌برد استقامت است چه اينكه هرگز هم نبايد به خود متكي بود و گفت كه تمام كارها را ما خودمان انجام داديم زيرا در همين سورهٴ مباركهٴ آيه هفده گذشت ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لكِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾ اگر پيروز شديد اين ظفرمندي به عنايت الهي بود نه به همت شما شما تلاش و كوششتان را كرديد لكن بخش مهم به عنايت الهي بود و شما موظف بوديد به همان اندازه تكليفتان مقاومت كنيد براي اينكه آنها وقتي وارد شدند هيچ ساز و برگي نداشتند ﴿إِذْ أَنْتُمْ بِالْعُدْوَةِ الدُّنْيا وَ هُمْ بِالْعُدْوَةِ الْقُصْوي وَ الرَّكْبُ أَسْفَلَ مِنْكُمْ﴾[4]

برخي امدادهاي الهي به مسلمانان در جنگ بدر

شما در جاي رملي بوديد بدون آب آنها در جاي سفت بودند با آب همه اينها را داشتند و اولين جنگي بود كه مسلمين با او روبه‌رو بودند و مشركين از همه امكانات برخوردار بودند بنابراين اين زمينه براي نگراني را فراهم مي‌كرد درخواست كمك كردند لذا خدا فرمود شما استغاثه كرديد ما براي شما باران فرستاديم براي اينكه شما قدرت ايستادن نداشتيد اين پاهايتان فرو مي‌رفت اما بالأخره كسي كه نتواند بايستد و تشنه باشد نيازمند به كمك است و از طرفي هم شنيده بودند آن ركب پشتيبان آنهاست و پشتوانه آنهاست از دست مسلمين نجات پيدا كرده ممكن است كمك آنها از مكه دوباره برسد و مسلمين بودند كه بي‌پناه بودند و پشتيباني و پشتوانه‌اي نداشتند لذا در آيه ده سوره «انفال» فرمود كه ما براي اينكه بشارت به شما بدهيم اين كار را كرديم و در آيه يازده هم فرمود: ﴿وَ يُنَزِّلُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ ماءً لِيُطَهِّرَكُمْ بِهِ وَ يُذْهِبَ عَنْكُمْ رِجْزَ الشَّيْطانِ وَ لِيَرْبِطَ عَلي قُلُوبِكُمْ وَ يُثَبِّتَ بِهِ اْلأَقْدامَ﴾ خب كسي كه نتواند يك جاي رملي بايستد نيازمند به آب است آب نداشته باشد خب نگران است ولو دشمن زياد نباشد مشابه اين نقل شده است كه مخالف اين هم بود از جهتي ابن مسعود گفت ما در جنگ بدر از كسي كه كنار ما ايستاده بود سؤال كرديم اينها چند نفرند هفتاد نفر مي‌شوند گفت نه شايد صد نفر باشند ما خيال مي‌كرديم آنها صد نفرند و ما سيصد نفر هستيم وقتي جنگ شروع شد و برخي از آنها را اسير گرفتيم از آنها سؤال كرديم شما چند نفر هستيد گفتند ما هزار نفر هستيم اين حرفي بود كه از ابن مسعود در نوبت قبل نقل شده است اين‌طور نيست كه اينها بدانند آنها هزار نفر بودند بعدها اين چنين شد كه سؤال كردند چند نفريد گفتند ما هزار نفريم يا مثلاً روزي چقدر مواد غذايي براي شما تأمين مي‌شود گفتند مثلاً ده تا شتر نه اين‌طور كه از ابن مسعود نقل شد اينكه بعد از اينكه ما اسير گرفتيم معلوم شد چون آخر اينها كم بودند ولي بالأخره مسلح بودند و سواره بودند اينها جنگشان شبيه جنگ انتفاضه بود خب بالأخره شهامت مي‌طلبد ديگر گذشت مي‌خواهد ايثار مي‌طلبد آنها بالأخره جمعيتشان كم به نظر مي‌رسيد ولي بالأخره سواره بودند مسلح بودند جنگ ديده بودند پشتيباني داشتند پشتوانه مالي داشتند اينها بايد خرما مي‌مكيدند و با سنگ مي‌جنگيدند ديگر اين‌ چنين نبود كه همه‌شان مسلح باشند

آزمايش مؤمنان در جنگ بدر بعد از امدادهاي غيبي الهي

كه بنابراين فرمود امدادهاي غيبي لازم هست لكن هرگز نبايد شما تمام كارها را به امدادهاي غيبي واگذار كنيد آن آيه سوره 47 اصل حاكم است بر همه قوانين نظامي كه ﴿لَوْ يَشاءُ اللّهُ لاَنْتَصَرَ مِنْهُمْ وَ لكِنْ لِيَبْلُوَا بَعْضَكُمْ بِبَعْضٍ﴾[5] يعني اگر ذات اقدس الهي مي‌خواست دينش را از راه غيب ياري كند خب ديگر نيازي به شما نبود خودش انتصار مي‌كرد يعني انتقام مي‌گرفت لكن مي‌خواهد شما را در صحنه جهاد بيازمايد لذا هم در آيات نُه تا شانزده سوره «انفال» كه بحثش قبلاً گذشت بعد از ذكر امدادهاي غيبي دستور به ثبات و عدم فرار مي‌دهد هم در اين بخش يعني از آيه 41 به بعد كه بسياري از امدادهاي غيبي را ذكر مي‌كند در پايان دستور به ثبات قدم مي‌دهد كه ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا لَقيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا﴾

دستور به ثبات و عدم فرار از جبهه و ياد فراوان خداوند در جنگ

مطلب بعدي آن است كه اين ثبات باعث مي‌شود كه انسان به ياد خدا باشد و به ياد تعهداتي كه بين خود و خداي خود بسته است باشد يك انسان مضطرب آن سنگر خودش را هم رها مي‌كند اگر ﴿لَنْ تَجِدَ مِنْ دُونِهِ مُلْتَحَدَاً﴾[6] ملتحد يعني سنگر اگر قرارگاهي و جاي سنگر و امني غير از نام و ياد خدا نيست يك انسان مضطرب سنگرش را هم فراموش مي‌كند فرمود: ﴿فَاثْبُتُوا﴾ ثباتتان را حفظ بكنيد نهراسيد در تصميم‌گيري و عزم راسخ باشيد وقتي كه اين ثبات تأمين شد اولين كاري كه مي‌كنيد به ياد خدا باشيد ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا لَقيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا﴾ وقتي سراسيمه نشديد دست‌پاچه نشديد ثابت بوديد اولين برنامه‌تان ياد خداست ياد خدا تنها به اين نيست كه دعا كنيد خدايا ما را كمك بكن

معناي بيعت مؤمن با خداوند

بلكه ياد خدا شئون فراواني دارد كه بخشي از آنها به اين برمي‌گردد كه استنصار كنيد بخش اساسي‌اش آن است كه وقتي به ياد خدا بوديد به ياد تعهد متقابلتان هستيد مگر شما مومن نيستيد مگر مؤمن با خدا بيعت نكرده مگر معناي بيعت بيع نيست مگر معناي بيع اين نيست كه شما جان و مالتان را فروختيد مگر معناي بيع اين نيست كه اگر بايع چيزي را فروخت حق تصرف در مثمن را ندارد هرگونه تصرفي در مثمن بكند غصب است مگر به اذن مالك اگر ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَري مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ﴾[7] انسان بيعت مي‌كند ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذي بايَعْتُمْ﴾[8] خب انسان اگر بيعت كرد يعني بيع كرد يعني جان و مال خود را به خدا فروخت از آن به بعد هر گونه تصرفي در جان و مال خود بدون اذن خدا غصب است همه ما بيعت كرده‌ايم اين طور نيست كه با خدايمان ما بيعت نكرده باشيم كه و معناي بيعت هم غير از بيع چيز ديگري نيست پس اگر كسي دارد معصيت مي‌كند در حقيقت دارد غصب مي‌كند يعني دارد در مال خدا تصرف مي‌كند يك وقت است كه انسان مي‌گويد اين اعضا و جوارح از آن من است من دستور قاضي را گوش نمي‌دهم دستور حاكم را گوش نمي‌دهم اين يك طور است يك وقت است در كنار سفره حاكم نشسته است غذاي حاكم را بدون دستور حاكم دارد صرف مي‌كند حاكم و قاضي او را دعوت كرده است در كنار سفره خود مي‌گويد اين غذا را اين‌طور مصرف بكن اين شخص در كنار سفره حاكم غذاي حاكم را بر خلاف دستور او صرف مي‌كند اين ديگر دوتا عصيان است ما در كنار سفره ذات اقدس الهي نشسته‌ايم براي اينكه اگر جان و مال را به او بيع كرديم و با او بيعت كرديم در حقيقت او مالك جان و مال ماست هرگونه تصرفي در مجاري ادراكي و تحريكي ما اگر بدون اذن ذات اقدس الهي نباشد واقعاً غصب است

دستيابي به شهادت يا پيروزي ثمره بيعت مؤمنان با خداوند

خب بنابراين معناي ذكر خدا بعد از ثبات يك مجاهد در ميدان جنگ اين نيست كه خدايا ما را ياري كن اين يك گوشه از ياد خداست آن محور اصلي آن است كه وقتي انسان به ياد خدا بود به ياد آن است كه من با او تعهد بستم جان و مالم را به او فروختم بيعت كردم از آن او است او هم از من تعهد گرفته به من امر كرده كه ﴿يَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ﴾[9] دوتا راه هم بيشتر ندارد يا شهيد مي‌شود آدم يا پيروز ديگر راه سومي به عنوان تسليم يا فرار كه نيست اينكه فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَري مِنَ الْمُؤْمِنينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقاتِلُونَ في سَبيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ﴾[10] همين اين ﴿فَيَقْتُلُونَ وَ يُقْتَلُونَ﴾ همان ﴿إِحْدَي الحُسْنَيَيْنِ﴾ است ديگر راه سومي كه نيست كه بالأخره يا شهادت يا پيروزي ديگر تسليم شدن و فرار كردن و امثال ذلك كه راه نيست اين به نام خدا بودن است در ميدان جهاد و اين همان است كه مسئله فلاح را كه در ذيل اين آيه محل بحث آمده است تأمين مي‌كند فرمود: ﴿وَ اذْكُرُوا اللّهَ كَثيرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾ اگر مي‌خواهيد به فلاح برسيد فلاح يك رزمنده «احدي الحسنيين» است يا پيروزي يا شهادت راه سوم كه نيست اگر مي‌خواهيد به فلاح برسيد كه فلاح مجاهد «احدي الحسنيين» است به ياد الله باشيد اين يك مطلب.

مسئلت از اسماي حسناي خاصه الهي براي مشكلات مختلف

مطلب ديگر اين است كه آدم كه به ياد خداست يك وقت دارد ذكر مي‌گويد ثواب ببرد آن به هر اسمي از اسماي الهي كه خدا را بخواند و به ياد خدا به سر ببرد ثواب خاص خودش را دارد لكن يك وقت است انسان محتاج است و دردمند كه همه حالات ما از اين قبيل است يك انسان محتاج دردمند وقتي بخواهد خدا را بخواند يا با اسمي از اسماي حسناي خاصه الهي كه مشكل او را حل مي‌كند ارتباط برقرار مي‌كند يا اگر ذات اقدس الهي را به اسم اعظمش خواند از آن شعبه‌اي كه مشكل او را حل مي‌شود توقع دارد يعني كسي كه مثلاً مريض است خدا را به عنوان يا شافي مي‌طلبد حالا ده بار يا كمتر يا بيشتر يا شافي يا شافي و مانند آن كسي كه مشكل مالي دارد رازق را مي‌طلبد كسي كه مشكلات ديگر دارد ذات اقدس الهي را با اسماي خاص ديگر دعا مي‌كند و مي‌طلبد يا اگر به اسم خاص شافي و خالق و رازق و باسط و امثال ذلك خدا را نخواند به اسم الله خواند گفت يا الله كه اسم اعظم است مطلوبش آن است كه از اين اسم اعظم شفا ظهور كند يا بسط ظهور كند يا رزق ظهور كند يك مجاهد در صحنه جهاد وقتي با ذات اقدس الهي رابطه برقرار بكند به عنوان ناصر به عنوان معين به عنوان مستغيث و مغيث و مانند آن مي‌خواند يا اگر ذات اقدس الهي را به اسم اعظمش بخواند از آن مجرايي كه مشكل نظامي او را حل كند مسئلت مي‌كند مطلب ديگر آن است كه

بله خب منتها ذات اقدس الهي از راه اينكه آن مشكل را حل مي‌كند در آنجا ظهور كرده است نه به عنوان مميت نه به عنوان قابض نه به عنوان متوفي خدا در هر جايي با اسم خاص خود ظهور مي‌كند ولي وقتي بخواهد مشكل كسي را حل كند با عنوان اينكه او باسط است با عنوان رازق به عنوان شافي به عنوان محيي و مانند آن ظهور مي‌كند نه به عنوان مميت يا به عنوان متوفي يا به عنوان قهار يا به عنوان منتقم و مانند آن

بيان لطيف زمخشري درباره به ياد خدا بودن اميرالمؤمنين در جنگها

مطلب لطيفي كه جناب زمخشري در الكشاف دارد اين است كه مي‌گويد به ياد خدا بودن در صحنه جنگ كار هر انسان عادي نيست اين مال ابطال و مجاهدان نستوه است بعد مي‌گويد كه «و ناهيك بما في خطب اميرالمومنين (عليه السلام) في ايام الصفين و في مشاهده من البغات و الخوارج من البلاغة و البيان و لطائف المعاني و بليغات المواعظ و النصائح دليلاً علي انهم كانوا لا يشغلهم عن ذكر الله شاغل و ان تفاوت الامر»[11] از وجود مبارك حضرت امير به عنوان اميرالمؤمنين ياد مي‌كند آن هم به عنوان اميرالمؤمنين (عليه السلام) مي‌گويد شما بخشهاي عظيمي از خطبه‌هاي نهج‌البلاغه اميرالمؤمنين (عليه السلام) را كه مي‌بينيد مي‌بيند در ميدان جنگ است اين همان است كه ذات اقدس الهي به مجاهدين فرمود: ﴿إِذا لَقيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْكُرُوا اللّهَ﴾ اين بخش عظيمي از خطبه‌هاي رزمي نهج‌البلاغه از اميرالمؤمنين (عليه السلام) صادر شده است در ميدان جنگ اين نشانه آن است كه اين‌گونه از مردان الهي به هيچ چيز مشغول نيستند كه آن شيء آنها را از ياد خدا اعراض بدهد و شاغل فكري باشد براي آنها اينها در حقيقت «لا يشغلهم عن ذكر الله شيء» اين همان است كه در آيه نور سوره «نور» آمده است كه ﴿رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ﴾[12] اين ﴿تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ﴾ تمثيل است و نه تعيين «﴿رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ﴾ ولا مجاهدة و لا قتال و لا سفر و لا حضر و لا مرضٌ و لا صحة و لا قبضٌ و لا بسط عن ذكر الله» هيچ شأني مردان الهي را از نام و ياد خدا باز نمي‌دارد منتها آن شأنهاي رايج چون محل ابتلا بود در آنجا ذكر فرمود كه ﴿رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ﴾[13] در اينجا هم مي‌فرمايد كه مجاهده‌ها و مقاتله‌ها و دشواريهاي ميدان جنگ هم مردان الهي را از ياد و نام خدا باز نمي‌دارد مي‌گويد اين خطبه‌هايي كه ايشان در ايام صفين خواندند در جنگ با خوارج خواندند هم با ثبات دل خواندند هم با ثبات لسان خواندند لطايف و بلاغتها و لطايف معاني را بازگو كردند نصايح را ذكر كردند معلوم مي‌شود كه اينها مرداني‌اند كه «لا يشغلهم عن ذكر الله شاغل» گرچه مطلب خيلي بلند باشد

جايگاه خوف و رجا به هنگام امدادهاي غيبي

خب پس اينكه فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا لَقيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْكُرُوا اللّهَ﴾ ناظر به اين است البته امدادهاي غيبي در حد اميد هست اما اين چنين نيست كه از حد شايد بالا برود چون ما تا زنده‌ايم بين خوف و رجا داريم زندگي مي‌كنيم چه كسي از آينده خبر دارد خب مگر همين طلحه و زبير نبودند كه پاي ركاب حضرت امير يا رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) در جبهه‌هاي ديگر مي‌جنگيدند در طليعه اسلام همين زبير از افراد خاص نبود مگر همين زبير به جايي نرسيده بود كه وجود مبارك صديقه كبرا (صلوات الله و سلامه عليها) به حضرت امير فرمود اگر شما وصيت مرا نمي‌پذيريد من زبير را وصي خود قرار مي‌دهم خب بعد به آن بد‌ عاقبتي درآمد ديگر ما تا نفس مي‌كشيم «بين الخوف والرجاء» هستيم چه كسي از آينده با خبر است

يكي نغز بازي كند روزگار     كه بنشاندت نزد آموزگار[14]

با يك فواق ناقه اوضاع برمي‌گردد اين حديث قبلاً هم مكرر خوانده شد فرمود مبادا خداي ناكرده كسي با زهد و شب زنده‌داري خودش مغرور بشود اوضاع با فواق ناقه برمي‌گردد فواق كه در قرآن آمده ﴿ما لَها مِنْ فَواقٍ﴾[15] فواق يعني رجوع آن روزها كه پستان اين شتر را مي‌گرفتند براي دوشيدن با دستگاه كه نمي‌دوشيدند كه اين دست را به پستان شتر مي‌زدند اين شير مي‌آمد دوباره دست را باز مي‌كردند كه پستان را بگيرد اين فاصله قبض و بسط اين دست را مي‌گفتند فواق اين شايد دو سه ثانيه طول بكشد فرمود كار آدم اين است كه به اندازه فواق ناقه اوضاع عوض مي‌شود بنابراين ما تا نفس مي‌كشيم بين خوف و رجا هستيم البته گفتند در حال عادي يك مقدار خوف بيشتر باشد بد نيست و در اواخر عمر كه ديگر انسان به دالان ورودي مرگ نزديك است رجا بيشتر باشد بد نيست ولي آنچه كه محور اصلي دستور است «بين الخوف و الرجاء» است لذا هميشه ﴿لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾ ﴿لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾ اگر مسئله روزه است ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَي الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾[16] اگر جريان مجاهدين است ﴿لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾ خب همينها بودند كه در جريان جنگ بدر مجاهده كردند و تلاش و كوشش كردند بعد هم وقتي موقع صحبت غنيمت شد با هم اختلاف كردند روشن نيست كه اوضاع به چه صورتي درمي‌آيد لذا انسان تا زنده است بايد بين خوف و رجا باشد يك، بايد خود را به ذات اقدس الهي بسپارد دو، و گرنه اين مجاهده‌هايي كه مي‌كردند بعد اختلافي كه در توزيع غنائم بدر پيش آمد براي چه بود

دست نيافتن امتها به مقاصد با اختلاف و تفرقه

اما اينكه فرمود: ﴿وَ أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ خب آن تتمه بحث ذكر است يك ذكر عام است يكي هم امتثال دستور خدا و پيغمبر كه به نوبه خود ذكر خداست پرهيز از نزاع است هيچ ملتي را ذات اقدس الهي با تفرق و اختلاف به مقصد نرساند اين هم در بيانات نوراني حضرت امير در نهج البلاغه است كه فرمود كه «إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يُعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَيْراً مِمَّنْ مَضَي، وَ لاَ مِمَّنْ بَقِيَ»[17] فرمود: «الْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ فَإِنَّ يَدَ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ»[18] با مردم باشيد از جامعه جدا نشويد زيرا ذات اقدس الهي هيچ ملت و امتي را چه در گذشته و چه در آينده با تفرقه و اختلاف خير نداد حالا درباره گذشته ممكن است كسي از راه تجربه چنين سخني را بگويد ولي درباره آينده كه نمي‌شود گفت شايد اوضاع آينده با گذشته فرق بكند ولي حضرت فرمود ان الله سبحانه و تعالي قريب به اين مضمون «لَمْ يُعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَيْراً مِمَّنْ مَضَي، وَ لاَ مِمَّنْ بَقِيَ»[19] در آينده هم همين‌طور است يعني سنت خدا اين است كه ملتي كه جناح باز است به مقصد نمي‌رسد آن روز همه كه در جهنم سقوط افتادند ﴿كُلَّما دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَها﴾[20] آن وقت اين جناحهاي ديگر را لعن مي‌كند كه تو باعث شدي اين نظام شكست خورد تو باعث شدي كه اين نظام آسيب ديد وقتي به جهنم سقوط افتادند هر كدام ديگري را لعن مي‌كنند فرمود خداوند هيچ ملتي را در اثر اختلاف به مقصد نرساند حالا چه در يك روستا باشد چه در يك شهر باشد چه در استان باشد چه در كشور ﴿وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُكُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرينَ﴾

پيروزي طالوت عليه جالوت نمونه‌اي از پايداري مجاهدان در صحنه نبرد

نمونه‌هايي از ثبات و پايداري مجاهدين را در صحنه نبرد ذات اقدس الهي در قرآن كريم بازگو كرد آيه 250 سورهٴ مباركهٴ «بقره» اين است ﴿وَ لَمّا بَرَزُوا لِجالُوتَ وَ جُنُودِهِ قالُوا رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْرًا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَي الْقَوْمِ الْكافِرينَ ٭ فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللّهِ﴾ اين مردان الهي كه به رهبري طالوت عليه جالوت مبارزه كردند كه داوود (سلام الله عليه) اينجا رهبري بخشي از انقلاب را به عهده گرفت در اثناي جنگ به همين آيه محل بحث عمل كردند اين يك اصل كلي است اختصاصي به شريعت و منهاج پيغمبر خاتم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه ندارد اين مربوط به اسلام است كه ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾[21] از آدم تا خاتم حكم همين است اينها جزء خطوط كلي دين است اينها جزء خطوط فرعي منهاج و شريعت نيست يك وقت است مي‌گويند شما مسلمانها هفده ركعت نماز بخوانيد اوقات نمازتان هم اين است اين جزء منهاج و شريعت است كه ﴿لِكُلِّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجَاً﴾[22] اما اصل عبادت اصل نماز جزء دين است جزء منهاج و شريعت نيست حالا ممكن است در شرايع و مناهج گوناگون ركعات نماز فرق ‌بكند اوقات نماز فرق بكند اينها جزء مناهج و شرايع است نه جزء دين خطوط كلي عقايد خطوط كلي فقه خطوط كلي حقوق خطوط كلي اخلاق اين دين است و ﴿إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللّهِ اْلإِسْلامُ﴾[23] آدم تا خاتم همين راه را دارند اما خصوصيات كه مثلاً چند روز روزه بگيريد چند ركعت نماز بخوانيد نماز صبحتان جهر باشد يا اخفات اين جزء شرايع است كه براي هر ملتي يك دستورات خاصي دارد جريان ثبات قدم و ياد خدا در صحنه جنگ و پرهيز از فرار اينها جزء خطوط كلي فقه اسلامي است لذا در زمان طالوت كه داوود (سلام الله عليه) فرماندهي بخشي از آنها را به عهده داشت پيروز شد كساني كه در آن صحنه بودند حرفشان اين بود﴿رَبَّنا أَفْرِغْ عَلَيْنا صَبْرًا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَي الْقَوْمِ الْكافِرينَ﴾[24] آن‌گاه ﴿فَهَزَمُوهُمْ بِإِذْنِ اللّهِ وَ قَتَلَ داوُودُ جالُوتَ﴾[25] خب اين همين ثبات در ميدان جنگ است ذكر خداست منتها ذكر كثير به اين فلاح هم رسيدند كه مسئله پيروزي بود و اينكه فرمود: ﴿وَ أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُكُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرينَ﴾ اين همان است كه در بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «آل‌عمران» يعني آيه دويست به اين صورت فرمود آيه دويست سوره «آل‌عمران» اين است ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا وَ اتَّقُوا اللّهَ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾ يعني با حفظ صبر و مصابره و رابطه با رهبران الهي و تقوا با حفظ اين امور خمسه در حدي هستيد كه زمينه فلاحتان فراهم بشود

دستور به پرهيز از فخرفروشي مسلمانان در جنگ و بيان مشكلات رياكار

خب ﴿وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَرًا وَ رِئاءَ النّاسِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ﴾ مانند صناديد قريش نباشيد مشركين مكه نباشيد كه آنها با بطر و فخرفروشي آمدند بطر در قبال شكر است شكر نعمت آن است كه انسان نعمت را بجا مصرف كند بطر آن است كه او را به عنوان فخرفروشي صرف بكند اين ﴿رِئاءَ النّاسِ﴾ ظاهراً غير از آن رياي مصطلح است رياي مصطلح آن است كه كسي به ديگري يا به ديگران نشان بدهد كه من دارم براي خدا عبادت مي‌كنم مشكل مرائي دو چيز است يكي ارائه مي‌كند كه مي‌گويد يا با زبان يا با فكر كه من دارم براي رضاي خدا عبادت مي‌كنم حالا يا نشان مي‌دهد مي‌شود ريا يا سعي مي‌كند به گوش ديگران برسد مي‌شود سمعه حالا يا ارائه است يا اسماع آن كار يا ريا است يا سمعه مشكل اولش اين است كه دارد نشان مي‌دهد مشكل دوم اين است كه دروغ مي‌گويد او براي خدا كار نمي‌كند چون اگر براي خدا باشد كه نيازي به نشان دادن ندارد مشكل مرائي اين است كه نشان مي‌دهد كه ببين من دارم براي خدا كار مي‌كنم خب يقيناً براي خدا كار نمي‌كند چون براي خدا باشد كه نشان دادن لازم نيست مرائي از آن جهت كه مشرك است براي خدا كار نمي‌كند اين ريا است اما اين ﴿رِئاءَ النّاسِ﴾ كه اينجاست چون مشركين كه اين چنين نبودند كه به ديگران نشان بدهند بگويند ما براي خدا آن كار مقدس فريب خورده است يك مقدس متحجر اين به چنين دامي مي‌افتد اما صناديد مكه كه اين چنين نبودند كه ريائاً كار بكنند كه اينها فخر‌فروشي به ديگري است مي‌خواهند به مردم نشان بدهند كه ما شجاع هستيم در چشم مردم بياوردند كه ما برنده‌ايم اين است اين ﴿رِئاءَ النّاسِ﴾ است نه رياي مصطلح خب

مطلب ديگر آن است كه فرق ريا و نفاق چيست پس اين ﴿رِئاءَ النّاسِ﴾ كه اينجا آمده با رياي مصطلح فرق مي‌كند

تفاوت ريا با نفاق

مطلب ديگر آن است كه فرق بين رياي مصطلح با نفاق چيست نفاق آن است كه شخص باطناً كافر است ﴿هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِْلإيمانِ﴾[26] و ظاهراً مسلمان ﴿إِذا لَقُوا الَّذينَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلَوْا إِلي شَياطينِهِمْ قالُوا إِنّا مَعَكُمْ﴾[27] باطناً كافر و ظاهراً مسلم اما در ريا باطناً عاصي ظاهراً مطيع آن عصيان باطنش هم احياناً ممكن است سر از شرك در بياورد چه اينكه مي‌آورد ولي ظاهراً اطاعت مي‌كند خب غرض آن است كه اين ﴿رِئاءَ النّاسِ﴾ غير از آن رياي مصطلح است

نظر قرطبي درباره اهميت ذكر و ياد خداوند

جريان ذكر و اهميت ذكر به قدري است كه قرطبي در تفسير جامع‌اش از محمد ا.. نقل مي‌كند كه هيچ كس به ترك ذكر مرخص نيست و اگر ذات اقدس الهي به كسي اجازه مي‌داد كه ذكر را ترك كند به زكريا (سلام الله عليه) اجازه مي‌داد براي اينكه زكريايي كه آن آيت را از ذات اقدس الهي خواست خدا فرمود آيت تو ﴿أَلاّ تُكَلِّمَ النّاسَ ثَلاثَةَ أَيّامٍ إِلاّ رَمْزًا﴾[28] نشانه اينكه تو پدر مي‌شوي و فرزند صالح به تو داده مي‌شود اين است كه سه روز زبانت بند مي‌آيد نمي‌تواني حرف بزني اما درباره ذكر زبانت بند نمي‌آيد بايد هم اين ذكرها را بگويي نه اينكه بند نمي‌آيد بلكه موظفي بگويي ﴿أَلاّ تُكَلِّمَ النّاسَ ثَلاثَةَ أَيّامٍ إِلاّ رَمْزًا وَ اذْكُرْ رَبَّكَ كَثيرًا﴾ خب اين مي‌خواهد حرف بزند بگويد در را ببند نمي‌تواند بگويد آب بياور نمي‌توانست بنشين برو نمي‌توانست فقط با اشاره مي‌گفت كه بيا و برو كسي كه زبانش بند مي‌آيد از اينكه در را ببند يا برو يا نرو يا بنشين يا بلند شو يا آب بياور يا آب بنوش مريض نيست فرمود او سالم است ولي زبانش بند آمده همان خدايي كه جلوي ديد را مي‌گيرد جلوي گفتار را هم مي‌گيرد همان خدايي كه ﴿يُقَلِّلُكُمْ في أَعْيُنِهِمْ﴾[29] ﴿أَلاّ تُكَلِّمَ النّاسَ ثَلاثَةَ أَيّامٍ إِلاّ رَمْزًا﴾ را هم مي‌گيرد خب در بخش ديگر فرمود اينكه من مي‌گويم نمي‌تواني حرف بزني سكته نكردي فلج نشدي سوياً هستي مستوي الخلقه‌اي سالمي اما بند مي‌آيد زبانت سه شبانه روز انسان سالم كه هيچ نقص طبي ندارد زبانش بند مي‌آيد و هر كاري هم مي‌خواهد بكند با اشاره انجام مي‌دهد اما وقتي مي‌خواهد بگويد يا الله كاملاً زبانش گوياست نه تنها مي‌تواند بلكه بايد ﴿وَ اذْكُرْ رَبَّكَ كَثيرًا﴾[30] معلوم مي‌شود ذكر به قدري مهم است كه اگر بنا شد به كسي رخصت ترك بدهند باز به زكريا رخصت بدهند آن‌كه زبانش بند آمده بايد به او رخصت بدهند فرمود نه اين چنين نيست ﴿أَلاّ تُكَلِّمَ النّاسَ ثَلاثَةَ أَيّامٍ إِلاّ رَمْزًا وَ اذْكُرْ رَبَّكَ كَثيرًا﴾ بعد هم در جريان مجاهدين فرمود اگر ذكر خدا بنا بود به كسي اجازه ترك بدهند به اين مجاهدي كه در ميدان جنگ قرار گرفته حالا همه جبهه‌هاي جنگ كه ﴿يُقَلِّلُكُمْ في أَعْيُنِهِمْ﴾[31] نيست در بسياري از موارد جنگها نابرابر بود و همان جريان عادي هم پيش بود طرفين يكديگر را مي‌ديدند كه مسلمين كم‌اند آنها زيادند در چنين فضايي هم فرمود: ﴿فَاثْبُتُوا﴾ اينكه اختصاصي به بدر ندارد فرمود: ﴿إِذا لَقيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْكُرُوا اللّهَ كَثيرًا﴾ پس اگر كسي به ترك ذكر مرخص بود اول زكريا (سلام الله عليه) مرخص بود دوم مجاهدان.

«و الحمد لله رب العالمين»

 


[1] انفال/سوره8، آیه9.
[2] انفال/سوره8، آیه15.
[3] آل عمران/سوره3، آیه13.
[4] انفال/سوره8، آیه42.
[5] محمد/سوره47، آیه4.
[6] کهف/سوره18، آیه27.
[7] توبه/سوره9، آیه111.
[8] توبه/سوره9، آیه111.
[9] توبه/سوره9، آیه111.
[10] توبه/سوره9، آیه111.
[11] . كشاف، ج2، ص162.
[12] نور/سوره24، آیه37.
[13] نور/سوره24، آیه37.
[14] . شاهنامه فردوسي.
[15] ص/سوره38، آیه15.
[16] بقره/سوره2، آیه183.
[17] . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 176.
[18] . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 127.
[19] . نهج‌البلاغه، خطبهٴ 176.
[20] اعراف/سوره7، آیه38.
[21] آل عمران/سوره3، آیه19.
[22] مائده/سوره5، آیه48.
[23] آل عمران/سوره3، آیه19.
[24] بقره/سوره2، آیه250.
[25] بقره/سوره2، آیه251.
[26] آل عمران/سوره3، آیه167.
[27] بقره/سوره2، آیه14.
[28] آل عمران/سوره3، آیه41.
[29] انفال/سوره8، آیه44.
[30] آل عمران/سوره3، آیه41.
[31] انفال/سوره8، آیه44.