79/08/15
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره انفال/آیه 44 الی 47
﴿وَ إِذْ يُريكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ في أَعْيُنِكُمْ قَليلاً وَ يُقَلِّلُكُمْ في أَعْيُنِهِمْ لِيَقْضِيَ اللّهُ أَمْرًا كانَ مَفْعُولاً وَ إِلَي اللّهِ تُرْجَعُ اْلأُمُورُ﴾(44)﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا لَقيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْكُرُوا اللّهَ كَثيرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾(45)﴿وَ أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُكُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرينَ﴾(46)﴿وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَرًا وَ رِئاءَ النّاسِ وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ وَ اللّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحيطٌ﴾(47)
علل پيروزي مسلمانان در جنگ بدر
علل و عوامل پيروزي جنگ بدر را به طور متفرقه در قرآن كريم بيان فرمود آنچه در اين بخش از سورهٴ مباركهٴ «انفال» به عنوان علل پيروزي مسلمين ياد فرمود تصرف در رؤيا و رؤيت مسلمين و رهبر اسلامي است در رؤياي صادقه وجود مبارك پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) گروه مشركين را در حد عدد قليل ديد در رؤيت خود مسلمين مشركين را در طليعه امر كم ديدند و مشركين هم مسلمين را كم ديدند ولي در اثناي مبارزه وقتي مبارزه شروع شد مشركين مسلمين را بيش از آن مقداري كه بودند ديدند دو برابر ديدند ﴿يَرَوْنَهُمْ مِثْلَيْهِمْ رَأْيَ الْعَيْنِ﴾[1] چنين كاري نشانه قدرت قاهره الهي است در مجاري ادراكي همانطوري كه انسان قيام و قعودش به حول و قوه الهي است كه «بحول الله تعالي و بقوته اقوم و اقعد» و اين اختصاصي به حال نماز ندارد بلكه در حال نماز انسان موحدانه ذكر ميگويد يعني جميع قيام و قعود و حركت و سكون و قبض و بسط و اخذ و اعطا و عفو و منع ما به عنايت الهي است نه اينكه نمازگزار فقط بگويد كه من در نماز قيام و قعودم به حول خداست چه اينكه در نماز وقتي ميگويد ﴿إِيّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيّاكَ نَسْتَعينُ﴾[2] معنايش اين نيست كه من فقط در نماز تو را عبادت ميكنم و از تو كمك ميخواهم بلكه در حال نماز اعتراف ميكند كه من عبد محض تو هستم و در جميع امور از تو مدد ميخواهم همچنين در حال نماز ميگويد جميع حالات من از قيام و قعود و قبض و بسط و حركت و سكون به حول و قوه توست كه «بحول الله تعالي و بقوته اقوم و اقعد» قهراً خواب و بيداري، ديدن و شنيدن، همه امور به حول و قوه الهي است ذات اقدس الهي ميتواند در مجاري ادراك براي هدف صحيح اثر بگذارد چون او در حقيقت مالك سمع و مالك بصر است ﴿أَمَّنْ يَمْلِكُ السَّمْعَ وَ اْلأَبْصارَ﴾ و اين كارها براي آن است كه ﴿لِيَقْضِيَ اللّهُ أَمْرَاً كَانَ مَفْعُولاً ٭ وَ إِلَي اللّهِ﴾ هم ﴿تُرْجَعُ اْلأُمُورُ﴾
دستورات نظامي به مسلمانان هنگام نبرد با كفار
آنگاه وارد دستورات نظامي ميشود ميفرمايند شما وقتي وارد صحنه جنگ شديد امور فراواني را بايد رعايت كنيد كه شش امر از آن امور فراوان در اين بخش از آيات مطرح است كه بعضي جزء اوصاف ثبوتي مردان مجاهد است و برخي هم جزء صفات سلبي مجاهدان نستوه است فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا لَقيتُمْ فِئَةً﴾ وقتي كه با گروهي برخورد كرديد اين شش امر را رعايت كنيد نفرمود وقتي به جنگ رفتيد يا جهاد ميكنيد و مانند آن سرّش آن است كه لقا مسلمين معلوم است كه با كفار است و لقا هم رواج در مسئله جنگ دارد برخورد كرديد يعني در ميدان نبرد مسلمين برخورد نظامي ندارند مگر با كفار لذا آن فئه را هم مشخص نفرمود كه فئه كافر است بر خلاف آنچه كه در سورهٴ مباركهٴ «آلعمران» آمده است كه فرمود: ﴿قَدْ كانَ لَكُمْ آيَةٌ في فِئَتَيْنِ الْتَقَتا فِئَةٌ تُقاتِلُ في سَبيلِ اللّهِ وَ أُخْري كافِرَةٌ﴾[3] اما اينجا ديگر نيازي نبود كه بگويد شما با كفار برخورد كرديد براي اينكه عنوان لقا منصرف به لقاي در حال حرب است اولاً و مسلمين هم با غير كفار حربي نداشتند ثانياً ﴿إِذا لَقيتُمْ فِئَةً﴾ يعني وقتي كه ميدان نبرد رفتيد اين امور ششگانه را رعايت كنيد كه برخي از اينها جزء اوصاف ثبوتي مؤمن است و برخي جزء اوصاف سلبي اول ثبات است، دوم ياد و نام خدا به نحو كثرت، سوم اطاعت احكام الهي است، چهارم اطاعت رهبريهاي پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است، پنجم پرهيز حالا اطاعت خدا و رهبري پيغمبر اگر هم جدا بشود اين به هفت امر درميآيد پنجم پرهيز از نزاع و اختلاف و درگيري و جناح بازي، ششم صبر و استقامت و پايداري، هفتم پرهيز از فخرفروشي و رياكاري و مانند آن است كه حالا اگر اطاعت از خدا و پيامبر يك اصل حساب بشود اين امور هفتگانه به ششگانه برميگردد
دستور به ثبات و عدم فرار و ياد فراوان خداوند در ميدان جهاد
فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا لَقيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا﴾ ثبات غير از صبر است ثبات در مقابل فرار است در همين سورهٴ مباركهٴ «انفال» آيه شانزده قبلاً گذشت آيه پانزده و شانزده قبلاً به اين صورت گذشت كه ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا لَقيتُمُ الَّذينَ كَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ اْلأَدْبارَ﴾ كه نهي از فرار است اما در اين آيه امر به ثبات و پايداري است كه صحنه را ترك نكنيد در ميدان نبرد حضور داشته باشيد و تا آخرين لحظه باشيد نه با فكر جمع غنائم صحنه را ترك كنيد نه براي ترس لذا ثبات غير از مسئله صبر است بعد فرمود اين ثبات و پايداريتان بايد با اخلاص همراه باشد ﴿وَ اذْكُرُوا اللّهَ كَثيرًا﴾ يك وقت هست انسان ثابت است براي اينكه از آب و خاكش دفاع كند از جان خودش دفاع كند يا غنيمتي نصيب او بشود يا عار و ننگ تاريخ دامنگيرش نشود همه اينها اهداف خوبي است لكن همه اينها بايد زيرمجموعه اخلاص باشد و همه اينها را بايد انسان براي رضاي خدا انجام بدهد لذا فرمود: ﴿وَ اذْكُرُوا اللّهَ كَثيرًا﴾ اينكه فرمود: ﴿وَ اذْكُرُوا اللّهَ كَثيرًا﴾ براي اينكه يك وقت هست انسان در طليعه امر به نام خدا شروع ميكند ولي در گرماگرم جنگ اين خطر امور نظامي او را از ياد خدا غافل ميكند ولي كساني كه جزء مجاهدان نستوهاند نظير آيه سورهٴ مباركهٴ «نور» عمل ميكنند همانطوري كه در آنجا فرمود: ﴿رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ﴾[4] اينجا هم ميشود گفت «رجال لا تلهيهم حربٌ و لا جهادٌ لا يلهيهم حربٌ و لا جهاد عن ذكر الله» شهادت يا مثلاً جانبازي يا اسارت هيچ كدام از اين امور او را از ياد و نام خدا غافل نميكند پس در حقيقت مردان الهي كسانياند كه نه غنيمتهاي ظاهري آنها را از ياد خدا باز ميدارد ﴿لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ﴾[5] و نه غرامتهاي ظاهري آنها را ياد خدا باز ميدارد ﴿إِذا لَقيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْكُرُوا اللّهَ كَثيرًا﴾ در ميدان جنگ بالأخره خطر هست شهادت هست اسارت هست جانبازي هست و مانند آن هيچ كدام از اين علل و عوامل تلخ شما را از نام و ياد خدا غافل نكند اين همان است كه كسانياند كه مردان الهي هستند اينها صابرند و به نام خدا هستند كه فِي السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ اگر در بخشي از آيات قرآن كريم دستور دارد در «سراء» و «ضراء» به ياد خدا باشيد يعني حالتهاي مسرّت بخش و حالتهايي كه تلخ كامي ميآورد آن وقت اين سه طايفه از آيات به صورت جمع به صورت جدا ذكر شده است سورهٴ غنائم تجاري و اقتصادي مردان الهي را از خدا باز دارد ﴿رِجالٌ لا تُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللّهِ﴾ اين آيه محل بحث سوره «انفال» دارد كه در حال جهاد و احساس خطر شهادت يا اسارت يا مانند آن داريد از ياد خدا غافل نباشيد آن طايفه سوم جمع كرده است بين غنيمت و غرامت فرمود مردان الهي صابرند و به ياد خدا هستند فِي السَّرّاءِ وَ الضَّرّاءِ
مراتب فلاح و رستگاري
خب فرمود: ﴿يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا لَقيتُمْ فِئَةً فَاثْبُتُوا وَ اذْكُرُوا اللّهَ كَثيرًا لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ﴾ فلاح و رستگاري مراتبي دارد انواع و اقسامي دارد كه هر آيه مصداق خاص خود را به همراه دارد در اينجا فلاح نظامي منظور است ترديد نيست مشابه اين قبلاً داشتيم كه زمينه، زمينه فلاح و رستگاري است هيچ كس نبايد بگويد الآن كه ما ثابت و پايداريم و به ياد خدا هستيم پس مغرورانه بگويد پيروزي از آن ماست تمام كارها در حد شايد است هيچ كس نميتواند فتوا به بايد بدهد چون از عواقب الامر خبر ندارد كاري را كه ذات اقدس الهي ارائه ميكند ميگويد اين كار زمينه را فراهم ميكند شايد خداي ناكرده خطري هم شما را تهديد بكند اين است كه در تمام موارد انسان بين خوف و رجا بايد به سر ببرد نبايد بگويد اكنون كه ما موفقيم و كارها را به حسب ظاهر برابر دستور الهي انجام داديم بهشت حتماً براي ماست اينطور نيست لذا مسئله صوم، مسئله صلات همه موارد را ميفرمايد ﴿كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ كَما كُتِبَ عَلَي الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ﴾[6] اين «لعلكم» در همه مسائل هست
دستور به اطاعت از خدا و رسول(صلّي الله عليه و آله و سلّم) در جبهه جنگ عليه كفار
خب بعد از دستور ثبات و دستور ياد و نام الهي فرمود: ﴿وَ أَطيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ﴾ هم در دستوراتي كه مربوط به احكام اوليه است اطاعت كنيد به عنوان ﴿أَطيعُوا اللّهَ﴾ هم در دستوراتي كه مربوط به رهبري پيغمبر اسلام است مطيع او باشيد به عنوان ﴿وَ رَسُولَهُ﴾ و گرنه دستورات تبليغي كه پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) دارد بازگشتش به اطاعت خداست آن دستوري كه پيغمبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) ميدهد درباره نماز و روزه و تكاليف اولي اينها همان اطاعت خداست اما آن رهبريهايي كه ميكند كجا بجنگيم، چه وقت بجنگيم، چه وقت صلح بكنيم، چطور بجنگيم؟ اينها دستورات رهبري است اينها اوصاف ثبوتيهاي بود كه بيان فرمود ثبات بود، ذكر خدا بود، اطاعت خدا بود، اطاعت پيغمبر بود اينها بود
دستور به پرهيز از نزاع و اختلاف مجاهدين در جهاد با كفار
آنگاه به اوصاف سلبي ميپردازد ميفرمايد ﴿وَ لا تَنازَعُوا﴾ هرگز با هم درگير نشويد چون انسانها كه يكسان خلق نشدند آنها نظير مصنوعات كارخانه نيستند نظير ظروف و استكانها و اينها نيستند كه همهشان شبيه هم باشند بلكه ﴿قَدْ خَلَقَكُمْ أَطْوارَاً﴾[7] هستند هر كسي بالأخره «الناس معادن كمعادن الذهب والفضة»[8] و اين اختلاف هم رحمت است
بيان لطيف علامه طباطبايي درباره مدح نزاع قبل العلم و ذي نزاع بعد العلم
يك بيان لطيفي سيدنا الاستاد داشتند كه قبلاً بازگو شد كه ايشان فرمودند نزاع قبل از علم يك نزاع مقدس و محمود و ممدوحي است آن نزاع بعد العلم است كه مذموم است و قبيح نزاع و اختلاف قبل العلم نظير تنازع كفتي الميزان است ميبينيد ميزان شاهيني دارد وزني دارد موزوني اين ميزانهاي قديم اينطور بود شاهيني دارد يك كفه دارد كه در او وزن ميگذارند يك كفه دارد كه در آن موزون ميگذارند در يك كفه ترازو مثلاً سنگ ميگذارند در كفه ديگر نان ميگذارند اگر وزن كمتر از موزون باشد يا موزون كمتر از وزن باشد اين دو كفه ترازو با هم اختلاف دارند و اين اختلاف هم اختلاف منزه و مقدس است يك اختلاف بسيار خوبي است يعني اگر سنگ بيشتر از نان بود اين كفه سنگ پايين هست و كفه نان بالا ميرود ميگويد من با تو هماهنگ نيستم براي اينكه تو بيشتري و اگر موزون كه نان است بيشتر از سنگ بود و وزن كمتر بود و موزون بيشتر بود اين وزن آن موزون را همراهي نميكند اين موزون پايين ميماند آن وزن ميرود بالا ميگويد ما با هم اختلاف داريم و هر دو در اين دو مرحله اختلاف اين است كه ما در برابر شاهين عدل بايد برابر باشيم اينكه كفه وزن با كفه موزون ناهماهنگ است اختلاف دارند اين اختلاف چيز بسيار خوبي است براي اينكه آن حرفش اين است كه بيا برابر عدل عمل بكنيم اگر من كم هستم تو هم كم باش اگر تو زيادي من هم زياد باشم آن نانوا اگر بر سنگ افزود در جايي كه وزن كم باشد يا اگر بر نان افزود در جايي كه موزون كم باشد آنگاه اختلافشان برطرف ميشود وقتي اختلافشان برطرف شد هر دو در برابر شاهين دوشادوش هم ميايستند اختلافي با هم ندارند پس آن اختلاف قبلي براي برقراري قسط و عدل بود يك چيز خوبي هم هست آن اختلاف را ميگويند اختلاف قبل العلم اما از آن به بعد اگر كسي بيايد روي اين ترازو دستكاري كند يعني طرزي اين وزن را كمتر از موزون بكند كه كسي نفهمد اين همان است ﴿وَيْلٌ لِلْمُطَفِّفينَ﴾[9] از آن به بعد يك اتحاد كاذب است آن مطفف و كمفروش روي اين ترازو دستكاري كرده وزن كمتر از موزون است يا موزون كمتر از وزن است ولي اينها را به هم متصالح نشان داده اين يك تصالح كاذب است اين همان است كه در سورهٴ مباركهٴ «حشر» فرمود: ﴿تَحْسَبُهُمْ جَميعًا وَ قُلُوبُهُمْ شَتّي ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ﴾[10] مشابه اين در بيانات نوراني حضرت امير (سلام الله عليه) آمده است كه فرمود: «أَيُّهَا النَّاس الُْمجْتَمِعَةُ أَبْدَانُهُمْ والُْمخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ»[11] فرمود شما وقتي در مسجدها، در ميادين و اينها هستيد بدنهايتان كنار هم هست اما افكارتان خيلي از هم فاصله دارد خب اين مثل همان ترازوي دستكاري شده مطففين است تطفيف يعني تقليل طف يعني كم طفيف يعني چيز اندك اين كم ميفروشد كم ميدهد روي ترازو دستكاري ميكند و اين دو كفه ترازو را متصالح نشان ميدهد اما تصالح تصالح كاذب است در آن بخش سورهٴ مباركهٴ «بقره» كه فرمود: ﴿كانَ النّاسُ أُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمُ الْكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النّاسِ فيمَا اخْتَلَفُوا﴾[12] اين اختلاف قبل العلم است بعد فرمود: ﴿وَ مَا اخْتَلَفَ فيهِ إِلاَّ الَّذينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ﴾ آن اختلاف بعد العلم است
بيان اختلاف مذموم بين مسلمانان و خطر آن
خب بله اگر مطلب روشن شد اين اختلاف اختلاف روي هوس است كه ﴿تَحْسَبُهُمْ جَميعًا وَ قُلُوبُهُمْ شَتّي ذلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَعْقِلُونَ﴾[13] در چنين فضايي فرمود نزاع نكنيد اين اختلاف بعد العلم است بعد از اينكه احكام خدا مشخص شد گفتيم ﴿أَطيعُوا اللّهَ﴾ احكام رهبري مشخص شد گفتيم ﴿وَ رَسُولَهُ﴾ ديگر دليلي ندارد كه شما اختلاف بكنيد ﴿وَ لا تَنازَعُوا﴾ حالا وقتي كه مشخص شد حرف خداي سبحان كه كليات را بيان ميكند حرف رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) كه رهبري را به عهده دارد ديگر اختلاف مذموم است و اگر اختلاف كرديد گذشته از خطر دنيوي اين خطر هم شما را تعقيب ميكند كه ضعيف ميشويد در نوبت ديروز اشاره شد كه در هر تنازعي چهارتا كار هست كه مجموع اين كارهاي چهارگانه به يك امر است و آن سلب قدرت و سلب حيثيت است چون طرفين درگير كسي كه بخواهد ديگري را از قدرت بيندازد نيرو صرف ميكند يا مال يا آبرو يا وقت بالأخره اينها صرف بكند تا ديگري را از پا در بياورد پس هم از خود قدرت را نزع ميكند هم از ديگري. ديگري هم همين دوتا كار منفي را دارد هم از خود نيرو صرف ميكند هم آن قدرت مقابل را ميكند عصاره اين چهارتا كار اين است كه قدرت شما كم بشود وقتي قدرت شما نزع شد فشل و ضعف دامنگيرتان ميشود وقتي ضعف دامنگيرتان شد آن شوكت و شكوهتان از بين ميرود اين همان است كه ما در تعبيرات فارسي ميگوييم بادش در رفته گرچه برخي از مفسرين گفتند كه بادها يا باد صبا و مانند آن هست كه به نصرت انسان ميآيد يا باد دبور است كه به هلاكت ميآيد و خواستند اين ريح را به همان معناي ظاهري تفسير كنند ولي بالأخره تعبير ادبيات ما هم فارسي هم همين است ميگوييم فلان قوم بادشان در رفت اينجا هم فرمود شوكتتان و شكوهتان درميرود اگر اختلاف كرديد اين چنين ميشود ﴿فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ريحُكُمْ﴾
دستور به صبر و استقامت به مجاهدان در جنگ با كفار
خب در جنگ يك سلسله تلخيها دارد كه انسان بايد آنها را تحمل كند ساختن با ديگران هم يك سلسله دشواريها را دارد كه بايد تحمل بكند چون هركسي بالأخره يك سبك خاصي فكر ميكند كار جمعي يك شرح صدر ميطلبد همه اينها ميگويند خدا همه اينها براي رضاي خدا كار ميكنند منتها تشخيصها مختلف، راهها مختلف منظرها مختلف هر يك بايد ديگري را تحمل كنند لذا هم در اصل جهاد صبر لازم است هم در حفظ وحدت صبر لازم است فرمود: ﴿وَ اصْبِرُوا﴾ كه ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرينَ﴾ ذات اقدس الهي با صابرين است بعضي از مفسرين گفتند كه ما آزموديم هيچ شربتي شيرينتر از صبر نيست يك چند روزي به كام آدم نيست بعد هم روشن ميشود كه حق چه بود آنگاه انسان لذت ميبرد خب اين يكي از اوصاف سلبيه مؤمن عموماً و مجاهد خصوصاً خواهد بود
دستور به پرهيز از فخرفروشي
بخش ديگر كه باز جزء اوصاف سلبي است و جمعاً جزء امور شش يا هفتگانه شرايط يك مجاهد مخلص است اين است فرمود: ﴿وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَرًا وَ رِئاءَ النّاسِ﴾ شما مانند آن مشركين نباشيد آنها با عنوان فخرفروشي از مكه حركت كردند و براي اينكه نامآور تاريخ بشوند حركت كردند به مردم نشان ميدهند كه ما داريم به عنوان افتخار تاريخي جنگ ميكنيم خب هم به عنوان بطر و فخرفروشي حركت كردند شما اين چنين نباشيد هم به مردم نشان بدهند كه ما جزء مفاخر تاريخي اين سرزمين هستيم شما اين چنين نباشيد در بيانات نوراني حضرت سيد الشهدا(سلام الله عليه) هنگام خروج به طرف مكه كه زمينه برگشت به عراق بود آنجا هم فرمود در وصيت نامهاش هم فرمود در سخنرانياش فرمود، فرمود كه «لم اخرج أشراً و لا بطراً و لا رئائاً»[14] و مانند آن همه اين اوصافي را كه ذات اقدس الهي براي مجاهدين نستوه ذكر فرمود در غالب سخنان سيد الشهدا(سلام الله عليه) آمده كه من با اين شرايط متثابت و رعايت آن صفات سلبي حركت كردم مشركين وقتي كه از مكه حركت كردند براي حمايت كالاي تجاري خودشان كه زير نظر اباسفيان از شام برميگشت به جحفه كه رسيدند اباسفيان باخبر شد به اينها خبر داد كه برگرديد قافله مال التجاره ما به سلامت رسيد ما ديگر نزديك مكهايم از تيررس و دسترس آنها نجات پيدا كرديم اين هم قبلاً به عرضتان رسيد كه مسلمانها مال فراواني از مشركين طلب داشتند چون بسياري از مسلمانها اموالشان مصادره ميشد و هر كس ميخواست از مكه به مدينه مهاجرت كند ناچار بود با دست خالي حركت كند نه اجازه ميدادند كه خانهاش را زندگياش را بفروشد تبديل به نقد بكند و برگردد و هجرت كند نه اجازه ميدادند كه اساس بيت و امثال ذلك و آنكه منقول بود به همراه بياورند لذا بسياري از اموال مسلمانها غارت شده مشركين بود و اينها مال فراواني دولت اسلامي از آنها طلب داشت و ميتوانست حق مسلّم خود را از آن عير بگيرد اباسفيان وقتي اين پيام را در محدوده جحفه به ابوجهل و اينها رساند آنها گفتند نه ما بايد برويم بدر آنجا پيروز بشويم و ميگساري كنيم و اين غيان ما بنوازند و نوازندگي كنند به عنوان بطر و رئائاً الناس خارج شدند در اين كريمه ذات اقدس الهي به مجاهدين به طور عموم ميفرمايد ﴿وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ خَرَجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بَطَرًا وَ رِئاءَ النّاسِ﴾ ديگران هم همينطور بود هم به عنوان فخرفروشي و شرارتطلبي هم به عنوان نشان دادن ديگران و كسانياند كه ﴿وَ يَصُدُّونَ عَنْ سَبيلِ اللّهِ﴾
جنگ بدر از نظر برخي مفسران صاحب ادبيات معرفتي
اما ذات اقدس الهي ﴿بِما يَعْمَلُونَ مُحيطٌ﴾ خداي سبحان به همه كارهاي اينها احاطه دارد هرگز اجازه نميدهد كه اينها به مقصد برسند در جريان جنگ بدر ابن مسعود به كسي كه در كنار او بود گفت كه اينها چند نفرند هفتاد نفر ميشوند آن يكي گفت شايد در حدود صد نفر باشند بعد وقتي كه يكي از مشركين به اسارت درآمد از او سؤال كردند كه شما چند نفريد گفتند ما هزار نفر هستيم تقريباً و گرنه مسلمين آنها را خيلي كم ميديدند حسن بصري از اصحاب بدر وقتي كه ياد ميكرد طبق آنچه كه در برخي از تفاسير صاحبان ادبيات معرفتي هست اين است كه ميگفت طوبا سپاهي كه اميرشان رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود آن عين اطلاع دهنده به اصطلاح جاسوسشان جبرئيل امين خدا مبارز ايشان حمزه و علي (عليه السلام) شير خدا، مدد ايشان فرشتگان خدا، مقصود ايشان اظهار دين خدا، حاصل ايشان رضاي خدا حسن بصري از اصحاب بدر كه نام ميكرد ميگفت طوبا به سپاهي كه اين فضايل را داشت در اين كريمه فرمود كه ﴿وَ اللّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحيطٌ﴾ اين تهديدي است نسبت به كساني كه «بطراً و رئاءً الناس» خارج شدند
تفاوت معيت مطلقه با خاصه الهي
و در آيه قبل يعني آيه 46 همين سوره «انفال» فرمود: ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرينَ﴾ اين وعيدي بود نسبت به مجاهدان قبلاً هم ملاحظه فرموديد كه ذات اقدس الهي دو نحوه معيت دارد يك معيت قيوميه و مطلق است ﴿وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾[15] خدا با همه هست در همه شرايط ﴿إِنَّني مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَري﴾[16] با آنها هم هست با دشمنان هم هست ﴿وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضي مِنَ الْقَوْلِ﴾[17] فرمود اينها كه تبييت ميكنند بيتوته ميكنند شب نشيني نامشروع دارند نقشه مشئوم ميكشند و برنامهريزي ميكنند در شب نشينيهاي مشئوم آنها خدا با آنهاست ﴿وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضي مِنَ الْقَوْلِ﴾[18] خب پس ذات اقدس الهي يك معيت مطلقه دارد كه با همه هست يك معيت خاصه دارد اين معيت خاصه يا براي كمك كردن است مثل اينكه به موسي و هارون (سلام الله عليهما) فرمود: ﴿إِنَّني مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَري﴾[19] يا به عنوان كمين است كه ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ﴾[20] قهراً معيت ميشود سه قسم يك معيت مطلقه است كه همه جا ذات اقدس الهي حضور دارد ميتواند بگيرد ميتواند ببخشد و مانند آن يك معيت خاصهاي است به عنوان انتقام كه ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ﴾ است كه خدا در كمين آنهاست ﴿وَ هُوَ مَعَهُمْ إِذْ يُبَيِّتُونَ ما لا يَرْضي مِنَ الْقَوْلِ﴾ يك معيت خاصه است كه با رحمت رحميميه همراه است اين است كه ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَ الَّذينَ اتَّقَوْا﴾[21] ﴿إِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ﴾[22] ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرينَ﴾ كه در اينجا محل بحث است فرمود: ﴿وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرينَ﴾ اين معيت غير از آن معيتي است كه در سورهٴ مباركهٴ «حديد» آمده فرمود: ﴿وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ﴾ آن معيت معيت قيوميه و مطلقه است خدا با همه در هر شرايطي هست هم با مؤمنان هست هم با كافران اما اين يك معيت خاصه است كه با كمك همراه است خدا فرمود با شماست ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَ الصّابِرينَ﴾ پس آن وعد كه در آيه 46 فرمود اين ﴿اللّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحيطٌ﴾ يك نحوه از معيت است كه وعيد را ذكر ميكند و تهديد را به همراه دارد اينكه فرمود: ﴿وَ اللّهُ بِما يَعْمَلُونَ مُحيطٌ﴾ يعني توان آن را دارد كه همه كار اينها قبضه كند پس آن وعده و اين وعيد مجموعش به صورت فتح اصحاب بدر درآمده است.
«و الحمد لله رب العالمين»