درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

78/12/16

بسم الله الرحمن الرحیم


موضوع: تفسیر/سوره انفال/آیه 1

 

﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَ أَطِيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ إِن كُنتُم مُؤْمِنِينَ﴾(1)

 

مطالب محوري اين آيه كريمه چند مورد بود: يكي بيان اينكه سائلان چه كساني بودند و چه انگيزه‌اي داشتند؟ دوم اينكه «مسئول» كيست؟ سوم اينكه «مسئول‌عنه» چيست؟ چهارم اينكه حقيقت «نَفَل» و «نَفْل» چيست؟ پنجم اينكه نصوص خاصه‌اي كه در اين زمينه وارد شده است، انفال را چگونه تحليل و تبيين مي‌كند؟

انگيزه فقهي و شخصي پرسشگران در آيهٴ «يسألونك عن الانفال»

اما در پاسخ به آن مطلب اول كه انگيزهٴ سائلان چيست بيان می‌شود که گاهي سؤال، يك سؤال علمي است و همان‌طوري كه قبلاً گذشت انگيزهٴ معرفتي دارد؛ نظير ﴿يَسْألونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ﴾[1] ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ﴾[2] و مانند آن که مي‌خواهند حكم فقهي يا حكم تكويني يك شيئي را بفهمند يا از حقيقت شيئي باخبر شوند؛ نظير ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ﴾ يا مي‌خواهند حكم فقهي حالت‌هاي ماهانهٴ زنان را بفهمند ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ المَحِيضِ﴾[3] يا حكم حقوقي تصرّف در اموال ايتام را بفهمند ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَي﴾[4] و مانند آن.

گاهي گذشته از اينكه انگيزهٴ فقهي دارند، انگيزه‌هاي شخصي هم اين سؤال را همراهي مي‌كند؛ نظير آيه محل بحث ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ﴾، اينها فقط نمي‌خواستند بفهمند حكم انفال چيست، چون داعيه‌اي داشتند و نزاعي هم بين اينها رخ داد؛ برخي مدّعي بودند كه اين جوان‌ها كه رفتند به جبهه آنها سهم بيشتري دارند و سالمندان مي‌گفتند ما گرچه در متن معركه حاضر نبوديم، ولي پرچم را ما حفظ مي‌كرديم، پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) را ما حفظ مي‌كرديم، اثاث و اموال و سلاح را ما حفظ مي‌كرديم و مانند آن؛ لذا سؤال آميخته با يك انگيزه است، اين ﴿يَسْأَلُونَكَ﴾ چنين موردی است.

مسئول و مُجيب بودن حقيقي خداوند در پرسش از حكم انفال

مطلب مهم گذشته از اين عناصر پنج‌گانه‌اي كه ياد شد، اين است كه رسول يك «واسطة العِقد» است، يك حلقهٴ ارتباطي بين خلق و خالق است؛ خلق سؤال مي‌كنند از رسول، ولي خدا جواب مي‌دهد؛ اينها در حقيقت جواب را از خدا مي‌خواهند و پاسخ را خدا عطا مي‌كند، او مثل يك آينه‌اي است كه اين حرف را منعكس مي‌كند، اين‌چنين نيست كه ديگر پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) به خدا عرض كند خدايا آنها از من چنين چيزي خواستند، گاهي با دعا و نيايش پيغمبر همراه است؛ اما اين‌چنين نيست كه پيغمبر به خدا عرض كند خدايا آنها از من چنين چيزي مسئلت كردند، چون ذات اقدس الهي خودش در صحنه سؤال حاضر است و مي‌شنود. اگر عده‌اي از پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) سؤال كردند كه جريان انفال چيست؟ براي چه كسي است؟ چطوري بايد توزيع شود؟ در آن مجلس سؤال خدا حاضر است که فوراً آيه نازل مي‌كند و به پيغمبر مي‌فرمايد: ﴿قُلِ الْأَنْفَالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ﴾،[5] پس «سائل» مردم هستند و «مُجيب» خداست، در حقيقت مسئول واقعي خود خداست.

از پيغمبر از آن جهت كه شخص حقيقي دارد و «ابن عبدالله» هست سؤال نكردند، از آن جهت كه واسطه و رابط بين خلق و خالق است سؤال كردند و تحليل چنين سؤالي اين است كه در حقيقت مسئول خداست از خدا سؤال كردند كه انفال براي چه كسي است و خدا هم كه در آن صحنه حاضر بود فوراً جواب داد.

پرسش: «قل»هايي که در قرآن آمده جواب سوال نيستند؟

پاسخ: گاهي ابتدايي است، گاهي جواب سؤال است. ﴿قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ﴾[6] می‌تواند برای آن حديثی که گفتند نسب خدا چيست، اينچنين باشد و مانند آن؛ اما گاهی هم اينچتين نيست که مسبوق به سوال باشد.

جريان سؤال در حقيقت اين است كه اينها حكم را از خدا سؤال مي‌كنند، چون اينها باور كردند؛ اين معجزه را ديدند و ايمان آوردند و باورشان شد كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) كسي است كه ﴿مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي﴾،[7] كسي است كه ﴿لاَ تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ﴾.[8] پس وقتي كه آنها از پيغمبر سؤال مي‌كنند كه حكم انفال چيست، در حقيقت دارند از خدا سؤال مي‌كنند و خود ذات اقدس الهي هم كه در صحنه سؤال حاضر است، همان جا جواب مي‌دهد که گاهي فاصله مي‌شود و گاهي فاصله نمي‌شود.

﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الاَنْفَالِ﴾،[9] ولي خدا دارد جواب مي‌دهد؛ يعني در حقيقت اين است كه «يسئلونني عن الأنفال» از من دارند سؤال مي‌كنند و من بايد جواب بدهم؛ منتها لازم نيست تو اين سؤال آنها را به من منتقل بكني، من خودم مي‌شنوم. آنها چون توان آن را ندارند كه مستقيماً از من سؤال كنند و حُكمي را دريافت كنند از تو سؤال مي‌كنند ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الاَنْفَالِ﴾.

پرسش:...

پاسخ: آن‌جا ديگر جواب نفرمود «قُل»؛ يعني تو در جواب بگو، در حقيقت جواب را من مي‌دهم؛ ولي تو جواب مرا به مردم برسان. اينها كه در حقيقت از پيغمبر سؤال مي‌كردند كه حكم انفال چيست؟ پيغمبر از آن جهت كه رسول خداست و ﴿مَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَي﴾[10] است در حقيقت دارند سؤال مي‌كنند که حكم خدا در اين زمينه چيست؟ آن وقت خدا فرمود حُكمش اين است كه ﴿الاَنْفَالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ﴾.

پرسش:...

فرمود: ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَي إِلَيَّ﴾،[11] اين سورهٴ مباركهٴ «انفال» در مدينه نازل شد؛ بسياري از سوري كه قبلاً در مكه نازل شده بود اين بيان را داشت كه ﴿إِنْ أَتَّبِعُ إِلَّا مَا يُوحَي إِلَيَّ﴾، من فقط مطيع و تابع وحي الهي هستم.

نحوهٴ پاسخ، بيانگر انگيزه نزاع پرسشگران در مورد انفال

﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ﴾، از كجا معلوم مي‌شود كه اين سؤال با انگيزه بود؟ از نحوهٴ جواب مشخص مي‌شود، براي اينكه آن سؤال‌هاي بي‌انگيزهٴ نزاع و مخاصمه با چنين قرينه‌اي همراه نيست. آن‌جا كه فقط حكم فقهي يا حقوقي شيئي را بفهمند، خدا آن حكم را ذكر مي‌كند؛ اما دعوت به اصلاح و ترك مخاصمه و مانند آن او را همراهي نمي‌كند، لكن در خصوص اين آيه مي‌فرمايد كه انفال براي خدا و پيامبر است شما باتقوا باشيد، روابط خودتان را با ديگري اصلاح كنيد و مانند آن، از اين بيان معلوم مي‌شود كه سؤال با انگيزه بود.

پس سائلان همان گروه مسلمين صدر اسلام بودند؛ منتها سؤالشان با انگيزه بود. مطلب دوم اينكه مسئول به حسب ظاهر شخص پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است؛ ولي در حقيقت مسئول خدا است. مطلب سوم اينكه «مسئول‌عنه» از جهت مالكيت و مصرف حكم انفال است كه مِلك كيست و چگونه بايد توزيع شود.

مطلب چهارم در جريان انفال است كه جمع نَفَل بود و انفال هم معنا شد و مطلب پنجم رواياتي است كه بايد اين انفال را تحليل و تبيين كند كه اگر امروز رسيديم بخشي از آن روايات را خواهيم خواند.

پرسش:...

پاسخ: نه، آنكه دعاست و به همه ما مي‌فرمايد؛

اقسام سؤال و استفهامي بودن سؤال از انفال همراه با انگيزه نزاع

منظور اين است كه يك مطلب علمي را كه از پيغمبر سؤال مي‌كنند كه حُكم اين شيء چيست يا حقيقت روح چيست، لازم نيست كه پيغمبر به ذات اقدس الهي عرض كند كه بارالها اينها از من حكم محيض را خواستند يا حكم ايتام را خواستند يا معناي روح را خواستند، اين را به عرض خدا برساند و بعد ذات اقدس الهي پاسخ دهد كه ﴿قُلْ إِصْلاَحٌ لَهُمْ خَيْرٌ﴾[12] يا ﴿فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ فِي الْمَحِيضِ﴾[13] يا ﴿قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي﴾[14] که اين سه تا آيه را نازل كند.

مي‌فرمايد: ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ المَحِيضِ﴾ پاسخ ﴿فَاعْتَزِلُوا النِّسَاءَ﴾، ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَي قُلْ إِصْلاَحٌ لَهُمْ خَيْرٌ﴾ که در هيچ‌كدام از موارد «اسئله» را به ذات اقدس الهي عرضه نكرد. آن مسئله دعا كه يك نحو عبادت است همه ما موظفيم نيازهايمان را با خدا در ميان بگذاريم، اين سؤال به معني درخواست و به معني «استعطا» است. اين ﴿يَسْأَلُونَكَ﴾ با آن سؤال فرق مي‌كند، چون لا اقل ما سه نوع سؤال داريم.

يك نوع سؤال استفهامي داريم كه اين يعني چه؟ مثل ﴿يَسْألونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ﴾، ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ﴾،[15] ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ المَحِيضِ﴾، ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَي﴾ و مانند آن اين سؤال استفهامي است.

يك سؤال زير سؤال بردن است؛ مانند اينکه فرمود: ﴿وَ قِفُوهُمْ إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾؛[16] اينها را در اين ايست و بازرسي بازداشت كنيد که حكم همين است؛ اينها را بازداشت كنيد و ايست دهيد تا ما از آنها سؤال كنيم، اين همان است كه مي‌گويند اينها زير سؤال رفتند، ﴿وَ قِفُوهُمْ﴾ که «قفوهم» يعني اينها را متوقف كنيد، زيرا اين‌جا، جاي بازرسي است، چرا؟ ﴿إِنَّهُم مَّسْؤُولُونَ﴾ ما موظفيم سؤال كنيم که اين سؤال، سؤال «استعتابي» است، سرزنش است كه چرا اين كار را كرديد؛ اين سؤال، سؤال توبيخي است كه چرا اين كار را كرديد.

يك قسم سؤال، سؤال «استعطا» است؛ سؤال كنيم كه چيزي به ما دهند. آنها كه مي‌گويند اين كلمه «عن» قرائت نشده ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الاَنْفَالِ﴾ يا مي‌گويند «عن» به معناي «مِن» است «يسئلونك من الأنفال» اين سؤال را سؤال «استعطاء» دانستند؛ يعني از تو طلب عطا مي‌كنند و چيزي درخواست مي‌كنند. «يسئلونك الأنفال»، يعني سؤال مي‌كنند كه مقداري از انفال را به آنها دهيد يا «يسئلونك من الأنفال» كه گفتند «عن» به معناي «مِن» باشد؛ اين هم تام نيست، چرا تام نيست؟ براي اينكه جواب با او هماهنگ نيست. غرض اينكه سؤال سه نحو است و بيش از اين هم هست كه يك سؤال زير سؤال بردن است كه با «استنكار» و توبيخ همراه است، يك سؤال «استفهام» است و يك سؤال هم «استعطاء» است. آن سؤالي كه ﴿إِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي﴾[17] يا از من سؤال كنيد سؤال «استعطاء» است كه عبادت است، آدم خواسته‌هاي خود را با ذات اقدس الهي در ميان بگذارد، چه اينكه سؤال استفهامي هم عبادت است؛ فرمودند كه علم در مخازن الهي است و كليد او سؤال است ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ﴾،[18] اين ﴿فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ﴾ خود سؤال، عبادت است. فرمود علوم الهي در مخزن غيب است و كليد اين مخزن سؤال است كه «الْعِلْمُ خَزَائِنُ وَ مِفْتَاحُهُ‌ السُّؤَالُ».[19] فَسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِن كُنتُم لاَ تَعْلَمُونَ﴾؛ لذا در نصوص باب تعلّم آمده است كه سؤال كنيد[20] و جواب بشنويد، براي اينكه يك مطلب علمي كه جايي مطرح مي‌شود ذات اقدس الهي چند نفر را اجر مي‌دهد: «سائل» و «مجيب» و «مستمع» و «مُحِب»؛ آن كه سؤال مي‌كند، آن كه جواب مي‌دهد، آن كه مي‌شنود، آن كه هيچ‌كدام از اين سه نفر نيست، ولي دوستدار چنين محفل علمي است. فرمود سؤال كنيد، براي اينكه خدا چهار نفر را لااقل اجر مي‌دهد.

غرض آن است كه اين سؤال به معناي سؤال علمي، استفهامي و آميخته با انگيزه است، گاهي سؤال علمي و استفهامي محض است؛ مثل ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ﴾،[21] ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ المَحِيضِ﴾،[22] ﴿يَسْألونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ﴾،[23] ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَي﴾[24] كه مي‌خواهند حُكم را بفهمند. يك وقت است که چنين نيست، بلکه سؤالي با انگيزهٴ نزاع و مخاصمه است؛ قبلاً درگير شدند كه اين مال براي چه كسي است و چگونه بايد توزيع شود، بعد گفتند پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) مرجع علمي همه ماست از او سؤال مي‌كنيم كه اين انفال براي چه كسي است و چطور بايد توزيع شود؟ جواب آمد كه ﴿الاَنْفَالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ اينها ديگر ساكت شدند.

پرسش:...

پاسخ: گاهي هم اين‌طور است، گاهي هم «قُل» نمي‌گويد؛ ولي مردم نمي‌توانند بشنوند، نقص از اين طرف است و اشاره شده است که مردم نمي‌توانند «بلاواسطه» سخن خدا را درك كنند؛ لذا ذات اقدس الهي به پيغمبر مي‌فرمايد که تو در جواب به مردم چنين ابلاغ كن!

شموليت حكم انفال در هر عصري

پرسش:...

پاسخ: بله، آن براي اين است كه ماها را بفهماند، ما كه در صحنه حاضر نبوديم مي‌خواهد به ما بفرمايد که چنين چيزي اتفاق افتاده است؛ مثل ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ﴾ که همه اين «اسئله» از اين قبيل است، وگرنه خود ذات اقدس الهي كه نمي‌خواهد «قضية في واقعة» مشكل همان سائلان را حل كند، مي‌خواهد يك كتاب جهان‌شمولي براي همه عصر و مصر نازل كند. الآ‌ن رواياتي كه درباره انفال هست آن روايت هم كه خوانده شود معلوم مي‌شود اين ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ﴾

يك سؤالي است به روز. الآن سؤال مي‌كنند معدن نفت براي چه كسي است؟ «بطون أودية» و قلل جبال براي چه كسي است؟ درياها براي چه كسي است؟ اين رژيم حقوقي دريا را چه كسي بايد تدوين كند؟ آيا شركت خصوصي است؟ الآن هم همين مشكل هست، بعد مي‌فرمايد نه اين مشكل قبلاً هم بود؛ يك عده با انگيزه‌هاي مالي و حقوقي سؤال مي‌كردند كه اين دريا براي چه كسي است و معدن براي چه كسي است و فكر مي‌كردند كه زمام اختيارشان به دست آنهاست، بعد خداي سبحان حُكم فقهي آن را معين كرده يك، حُكم كلامي‌ آن را معين كرده دو، حكم اخلاقي و حقوقي‌اش هم معين كرده سه؛ الآ‌ن هم همين‌طور است. الآن هم اگر كسي بگويد نفت براي چه كسي است؟ دريا براي چه كسي است؟ رژيم حقوقي دريا را ما بر چه اساسي تدوين كنيم براي اشخاص است؟ براي ملت است يا براي قرآن و عترت است، براي امام زمان(عليه السلام) است؟ اگر براي امام زمان است يك فقيه جامع‌الشرايطي كه نايب اوست بايد حرف او را بزند. غرض اين است كه انفال حكمش اين است، هميشه اين حرف زنده است، ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ﴾.

تعيين مصاديق انفال با مراجعه به روايات

پس در بين اين امور پنج‌گانه غالب اينها مشخص شد، مانده امر پنجم كه «الأنفال ما هي» كه البته بايد روايت آن را مشخص كند، بعضي از مصاديق انفال مشخص است كه غنايم جنگي است و جريان جنگ بدر بود؛ اما آيا همه انفال اين است يا نه آن را بايد نصوص مشخص كند.

پرسش:...

پاسخ: نه اين سؤال، سؤال انگيزه‌اي است و سؤال زير سؤال بردن كه نيست؛ مي‌خواهند بفهمند حكم فقهي اين چيست، بعد خداي سبحان در جواب پاسخ داد كه مالك آن خدا و پيغمبر است و نحوهٴ مصرف كردن آن هم به دستور خود پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله و سلّم) است.

پرسش:...

پاسخ: اگر استعطايي باشد با «مِن» بايد بيايد، اما اگر نه استفهامي باشد با «عن» است؛ ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ﴾، ﴿يَسْألونَكَ عَنِ الْأَهِلَّةِ﴾، ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَي﴾ و﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ المَحِيضِ﴾، در صورتي كه استفهامي باشد با «عن» استعمال مي‌شود، اگر «استعطاء»ي باشد و«استعطاء» كنند، يعني طلب عطا كنند و سؤال به اين معنا باشد كه چيزي به ما دهيد، آن يا بدون حرف جرّ هست يا حرف جر آن «مِن» است؛ مثل «يسئلونك منه» که از او يك مقدار مي‌خواهند.

توقيفي بودن بهترين دليل بر تقديم سورهٴ انفال از اعراف

فرمود انفال براي خدا است و براي رسول خدا است. اين سوره از آن جهت كه بسياري از بخش‌هاي آن مربوط به جريان بدر است، گذشته از اينكه سورهٴ «انفال» نام دارد، سورهٴ «بدر» هم ناميده شد. در تفسير[25] آلوسي و مانند آن تلاش‌هاي فراواني شده است كه چطور سورهٴ «انفال» بعد از سورهٴ «اعراف» قرار گرفته و با اينكه آن مكّي است اين مدني و يكي جزء «طوال» است يكي جزء «طوال» نيست و سورهٴ «انفال» مناسب است بعد از سورهٴ «يونس» و «هود» و آنها ذكر شود. يك شواهد فراواني ذكر مي‌كنند، لكن با لوجه به همه آن شواهد اگر سورهٴ مباركهٴ «انفال» در بعد از سورهٴ «يونس» و «هود» ذكر مي‌شد باز هم همين راه بود؛ لذا همان توقيفي بودن هم كه ايشان تفطن پيدا كرده و متوجه شده، آن بهترين راه است براي اينكه چطور سورهٴ «انفال» بعد از سورهٴ «اعراف» قرار گرفت، البته آن تناسب سر جايش محفوظ است.

تقسيم انفال در جنگ بدر و تفاوت آن با تنفيل

اما اين توهّم كه آيه مباركهٴ انفال با آيه خمس[26] و با آيه سورهٴ مباركهٴ «حشر»[27] كه «فيء» است تنافي دارد، هيچ منافاتي ندارد، آن جريان خمس است و اين هم در بعضي از نصوص آمده كه كلّ آنچه كه در جريان بدر اتفاق افتاده است، براي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بود؛ منتها خود پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) بين مسلمين توزيع كرده است. يك سلسله جايزه‌هايي را كه خود اين جايزه‌ها را مي‌گويند «تنفيل»، «تنفيل» كرد؛ يعني جايزه قرار داد، اين جعاله را مي‌گويند «تنفيل»، پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: «مَنْ‌ قَتَلَ‌ قَتِيلًا فَلَهُ كَذَا وَ كَذَا وَ مَنْ أَسَرَ أَسِيراً فَلَهُ مِنْ غَنَائِمِ الْقَوْمِ كَذَا وَ كَذَا» [28] اگر كسي از كفار را بكشد پاداشش اين است، اگر كسي را اسير بگيرد بهره‌اش اين است که اينها را «تنفيل» مي‌گويند؛ يعني «جعل الشيء نافلة»، گذشته از اينكه آن پاداش الهي سر جايش محفوظ است. اگر «لِتَكُونَ‌ كَلِمَةُ اللَّهِ‌ هِيَ‌ الْعُلْيا»[29] شد، گذشته از اينكه ذات اقدس الهي در همان سورهٴ مباركهٴ «توبه» فرمود كسي كه مجاهد «في سبيل‌الله» است ﴿لاَيُنفِقُونَ نَفَقَةً صَغِيرَةً وَ لاَ كَبِيرَةً﴾[30] ﴿وَ لاَيَنَالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَيْلاً إِلاّ كُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ﴾[31] هيچ تيري نمي‌زند، هيچ تيري نمي‌خورند، هيچ تپه‌اي بالا نمي‌روند، هيچ جاي حضيضي[32] را پايين نمي‌آيند ﴿إِلاّ كُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ﴾،[33] ﴿لاَيُصِيبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لاَنَصَبٌ وَ لاَ مَخْمَصَةٌ فِي سَبِيلِ اللّهِ﴾،[34] براي تشنگي‌شان يك اجر است، براي خستگي‌شان يك اجر است، براي گرسنگي‌شان اجر است همه اينها را فرموده اينها اجر هر مجاهد «في سبيل‌الله» است چه كم و چه زياد.

اينكه فرمود: ﴿وَ لاَيَطَأُونَ مَوْطِئاً يَغِيظُ الْكُفَّارَ﴾؛[35] فرمود يك‌جا بروند ديدباني كنند كه دشمن را به خشم دربياورند ما برايشان اجر مي‌نويسيم، قدم به قدم آن لحظه‌هايي را كه مجاهدين «في سبيل‌الله» برمي‌دارند در سورهٴ مباركهٴ «توبه» مشخص كرد؛ اينها اجري است به اصطلاح «متساويةالأقدام» کف به همه رزمنده‌ها خواهند داد، «كلّ علي قدره»؛ اما چيز زايد بر آن مقدار ـ در توزيع غنايم هم براي سواره‌نظام چقدر، براي پياده‌نظام چقدر آن يك قاعده كلي است ـ حالا شمشير و زره اين مقتول براي قاتل است را مي‌گويند «نَفَل» و «تنفيل» كردن؛ يعني چيزي را زايد بر آن مقدار قرار دادن. هر رزمنده‌اي كه رفت، اجر معنوي ‌او محفوظ و سهم او هم محفوظ است؛ اگر با پياده‌نظام است چقدر سهم مي‌برد، سواره‌نظام است چقدر سهم مي‌برد که يك سهم براي خودش و يك سهم براي اسب او می‌شود؛ اما اگر زره و خود و سپر و شمشيري از مقتول مانده است «مَنْ‌ قَتَلَ‌ قَتِيلًا فَلَهُ‌ سَلَبُهُ»[36] اين ديگر «تنفيل» مي‌شود؛ يعني «جعل الشيء نافلة للمجاهد»، اين جعاله‌گونه است. پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) اين كارها را هم انجام داده است، البته به همه آن عهود خود هم وفا كرده و اين‌طور نبود كه اگر چيزي كم بيايد پيغمبر وفا نكند.

عدم اختصاص انفال به غنائم جنگي با استفاده از نكته ادبي در آيه و روايات

اما بر حصر انفال در غنايم جنگي دليل نداريم، براي اينكه آيه اگر دلالت كرد كه ﴿الْأَنْفَالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ معنايش اين است كه «كل ما صدق عليه أنه انفال و نَفْل و نَفَل هو لله»؛ اما «الأنفال ما هي» اين را نصوص، يعني عترت كه عِدل قرآن‌ هستند بايد مشخص كنند؛ اينها مثبتين‌ می‌باشند، معارض و مزاحم هم كه نيستند، اين كه حصر نكرده؛ لذا در نوبت قبل اشاره شد كه آنها كه سؤال كردند ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ﴾، نظرشان آن قلل جبال و «بطون أوديه» و نمي‌دانم رژيم حقوق دريا و معدن نفت و اينها نبود، نظر آنها همان غنايم بدر بود يا غنيمت‌هاي جنگي بود؛ ذات اقدس الهي براي اينكه به همه اين مسايل اشاره كند، با اينكه مناسب بود بفرمايد «قل هي لله» اما مع‌ذلك اسم ظاهر با جمع محلي به «الف» و «لام» آورد. آنها سؤالشان اين است ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ﴾ «قل هي لله» اين نظم طبيعي‌ آن است؛ اما نفرمود «قل هي لله»، چطور در جريان «يتامي» که ديگر اسم ظاهر نياورد ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْيَتَامَي قُلْ إِصْلاَحٌ لَهُمْ خَيْرٌ﴾[37] و نفرمود «اصلاح لليتامي خير»؛ اما اين‌جا براي اينكه ثابت كند انفال اختصاصي به مسئله غنايم جنگي ندارد و هرچه كه «صدق عليه انفال لله و رسول» است؛ لذا اسم ظاهر آورد يك، با جمع محلي به «الف» و «لام» دو. اين «الف» و «لامي» كه روي انفال دوم است غير از «الف» و «لامي» كه در انفال اول است. «الف» و «لامي» كه در انفال اول است، مي‌تواند عهد ذهني سائلان باشد؛ يعني اين غنايم جنگ بدر يا مطلق غنايم جنگي براي چه كسي است؛ اما «الف» و «لامي» كه روي انفال دوم است مطلق است، نه آن انفال «قُل» اول، ﴿قُلِ الْأَنْفَالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ﴾. بنابراين رواياتي كه آمده فرمود «بطون أوديه»، قلل جبال، نيزارها، درياها، معادن اينها جزء انفال است، مال كسي كه مُرد و وارث ندارد، «قطايع ملوك» «صفو المال» اينها انفال است، اين مزاحم با آيه نيست، براي اينكه اينها مثبتان‌ هستند و آيه هم زمينه چنين توسعه‌اي را باز كرده است ﴿قُلِ الْأَنْفَالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ فَاتَّقُوا اللّهَ وَ أَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَ أَطِيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ إِن كُنتُم مُؤْمِنِينَ﴾. حالا مقداري ما اين روايات را اجمالاً اشاره كنيم تفصيل آن را شما خودتان ملاحظه مي‌فرماييد.

تعيين حكم فقهي و حل اختلاف در پر سش از انفال با انگيزه مالي در آيه

پرسش:...

پاسخ: نه، ديگر دعوا نکنند. اگر كسي الهي مي‌انديشيد فقط حكم فقهي را سؤال مي‌كرد و از اين «اسئله» هم در قرآن كريم كم نيست، اين‌جا گذشته از اينكه سؤ‌ال فقهي منظورشان بود، انگيزه اقتصادي و مالي هم آن را همراهي مي‌كرد؛ لذا با هم اختلاف داشتند. قرآن دو كار كرد: يكي حكم فقهي و حقوقي را مشخص كرد و يكي هم اينکه آن اختلاف داخلي را حل كرد فرمود: ﴿وَ أَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ﴾، در بين آنها مرداني بودند كه فقط سؤال فقهي مي‌خواستند كنند و حكم فقهي را بفهمند؛ اما آن جوّ حاكم اين بود كه كسي مي‌خواست هم بفهمد براي چه كسي است و هم خودش بهره‌اي ببرد. همين سعدبن‌ابي‌وقّاص كه قصه‌ او در نوبت قبل اشاره شد، او شمشير را گرفته آن‌طوري كه برخي از مفسّران اهل سنت نقل كردند سه بار پيغمبر به او در فرصت‌هاي گوناگون فرمود: «رُدَّهُ مِن حَيثُ أخَذتَهُ»[38] برگردان! آخر براي تو نيست و دستور بايد برسد. بين جوان‌ها و سالمندان يك نزاع لفظي درگرفت که آنها گفتند ما رفتيم جبهه و شما اين‌جا در سنگرها نشسته بوديد، اينها گفتند ما پيغمبر را حفظ كرديم، ما پرچم را حفظ كرديم، بنابراين ما هم سهم داريم. در چنين فضايي هم مي‌خواستند حكم فقهي معلوم شود، هم اختلاف داخلي پايان بپذيرد؛ اين بخش از آيه هم حُكم فقهي را مشخص كرد، هم ﴿وَ أَصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ وَ أَطِيعُوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ إِن كُنتُم مُؤْمِنِينَ﴾ آن اختلاف داخلي‌شان را برطرف كرد.

پرسش:...

پاسخ: آن حكم فقهي نيست حكم كلامي است. در حكم فقهي ذات اقدس الهي براي همه سهم مشخص كرد و گاهي هم براي عامّه مسلمين مشخص نمود؛ اين ﴿فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَي الْقَاعِدِينَ أَجْرَاً عَظِيماً﴾[39] است، بعد فرمود: ﴿كُلّاً وَعَدَ اللّهُ الْحُسْنَي﴾؛[40] فرمود همه‌شان آدم‌هاي خوبي هستند و همه‌شان مسلمان‌ می‌باشند؛ منتها يك عده توفيق داشتند بروند يك عده نرفتند، البته براي آنها واجب عيني نبود، اگر واجب عيني بود ديگر خداي سبحان وعدهٴ «حُسنيٰ» به آنها نمي‌داد؛ اما درجات معنوي آنها سر جايش محفوظ است ﴿فَضَّلَ اللّهُ الْمُجَاهِدِينَ عَلَي الْقَاعِدِينَ أَجْرَاً عَظِيماً﴾، بعد در ضمن فرمود قائدين هم باز مورد عنايت حق‌ هستند. غنايم حكم ديگري است آنچه كه براي مجاهد است يك حساب است، آنچه كه براي مسلمين است مثل اراضي «مفتوحٌ عنوه» حكم ديگري دارد.

در كتاب شريف وسائل كتاب زكات كه تمام شد كتاب خمس است و بعد كتاب انفال است.

انفال از شئون امامت با استفاده از نحوهٴ تبويب روايات مرحوم كليني

ابتكاري كه مرحوم كليني(رضوان الله تعالي عليه) كرده است ـ اين ابتكار هم جالب توجه است ـ اين خود باب‌بندي نشان مي‌دهد كه طرز تفكر آن محدّث چيست؛ مثلاً مي‌خواهند بگويند كه مطلق غنا نزد مرحوم كليني محرّم است يا نه؟ كليني كتاب فقهي بازي ارائه نكرده، فقط احاديث را بدون شرح جمع كرده است؛ اين احاديث نظير استبصار مرحوم شيخ طوسي نيست كه جمع كرده روايات را و بيانات فقهي هم كنارش هست ولو که مي‌گويند به جمع تبرّعي شبيه است. چنين بيان فقهي هم مرحوم كليني در روايات ندارد، فقط روايات را جمع كرده است که از نحوه جمع‌آوري و تبويب، يعني باب‌بندي مرحوم كليني به آراي فقهي و كلامي او مي‌خواهند پي ببرند.

مي‌بينيد در مكاسب محرّمه آن‌جا كه كار و كسبي است حرام، آن‌جا سخن از غنا مطرح نيست، غنا را مرحوم كليني در باب اطعمه و اشربه محرّم آن‌جا كه با مِي و مانند آن سر و كار دارند ذكر مي‌كند؛ مي‌گويند به نظر كليني خود غنا ذاتاً حرام نيست، آن غناي ميكده و آن غنايي كه با مي‌گساري همراه است آن سنخ غنا حرام است؛ به دليل اينكه ايشان روايات حرمت غنا را در باب اشربه كنار مِي ذكر كرده است؛ اين يك نحو استنباط فقهي از نحوهٴ باب‌بندي اوست، وگرنه فتواي روشني از ايشان نقل نشده است.

در جريان خمس و انفال هم همين‌طور است، مرحوم كليني(رضوان الله عليه) باب صوم و زكات و صلات و اينها را در فروع كافي ياد كرده؛ اما مسئله خمس و انفال را در اصول كافي ذكر كرده است. اصول كافي بعد از كتاب عقل و جهل، بعد كتاب علم ـ اينها بحث‌هاي معرفتي است كه راه شناخت را نشان مي‌دهد ـ بعد وارد مسئله توحيد مي‌شود و نبوت مي‌شود و امامت مي‌شود و بعد از مسئله توحيد و «اسماي حُسنی» و مانند آن وقتي كتاب حجت را اعم از نبوت و امامت ذكر مي‌كند، در پايان كتاب حجت هنوز نرسيده به فروع كافي كه مربوط به فقه است آن‌جا مسئله خمس و انفال را ذكر مي‌كند، براي اينكه اينها در اختيار امام است و اينها جزء شئون امامت امام است. اگر روايات انفال خوب بررسي شود معلوم مي‌شود قلمرو نفوذ امامت امام را دارد بيان مي‌كند، وگرنه ايشان مي‌توانست اينها را جزء فروع كافي ذكر كند. از اين باب‌بندي مرحوم كليني به خوبي پيداست كه اينها جزء شئون امامت است، البته در وسائل و امثال وسائل اينها ملحوظ نشده است؛ ولي در كافي اين‌چنين است، مسئله خمس و انفال در اصول كافي، يعنی در جلد دوم است و جلد سوم كافي از فروع فقهي شروع مي‌شود.

مصاديق انفال در نقل روايات مرحوم صاحب وسائل

مرحوم صاحب وسائل(رضوان الله عليه) در كتاب خمس جريان انفال را ذكر مي‌كند كه مي‌فرمايد: «أَبْوَابُ الْأَنْفَالِ وَ مَا يَخْتَصُّ بِالْإِمَامِ‌»، «بَابُ أَنَّ الْأَنْفَالَ كُلُّ مَا يَصْطَفِيهِ مِنَ الْغَنِيمَةِ وَ كُلُّ أَرْضٍ مُلِكَتْ بِغَيْرِ قِتَالٍ وَ كُلُّ أَرْضٍ مَوَاتٍ وَ رُءُوسُ الْجِبَالِ وَ بُطُونُ الْأَوْدِيَةِ وَ الْآجَامُ وَ صَفَايَا الْمُلُوكِ وَ قَطَائِعُهُمْ غَيْرُ الْمَغْصُوبَةِ وَ مِيرَاثُ مَنْ لَا وَارِثَ لَهُ وَ مَا غَنِمَهُ الْمُقَاتِلُونَ بِغَيْرِ إِذْنِهِ‌»[41] که روايات فراواني چه در باب اول و چه در باب سوم موجود است. اين عناويني كه مرحوم صاحب وسائل (رضوان الله عليه) ذكر كرده است، تقريباً مستفاد از روايات فراواني است كه ايشان در باب اول ذكر كرده كه حالا شايد مطالعه‌ آنها را به عهده شما آقايان واگذار كنيم اولي است، براي اينكه يك يا دو روايت نيست که ما بخوانيم. در بعضي از اين نصوص آيه محلّ بحث، يعني آيه انفال را ذكر فرمود و در بعضي از نصوص آيه سورهٴ «حشر» را ذكر فرمود؛ در همين روايت نُه باب يك از باب انفال «حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (عليه السلام)» سؤال مي‌كند كه «مَا يَقُولُ» آنچه را كه خداي سبحان درباره انفال فرمود: ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلّهِ وَ الرَّسُولِ﴾ اين چيست؟ فرمود: «وَ هِيَ كُلُّ أَرْضٍ جَلَا أَهْلُهَا مِنْ غَيْرِ أَنْ يُحْمَلَ عَلَيْهَا بِخَيْلٍ وَ لَا رِجَالٍ وَ لَا رِكَابٍ فَهِيَ نَفَلٌ لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ»[42] يا در روايت ده اين باب «مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِم» از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) نقل مي‌كند كه «أَنَّهُ سَمِعَهُ يَقُولُ: إِنَّ الْأَنْفَالَ مَا كَانَ مِنْ أَرْضٍ لَمْ يَكُنْ فِيهَا هِرَاقَةُ دَمٍ» آن‌جا كه بدون خونريزي در اختيار مسلمين قرار گرفت «أَوْ قَوْمٌ صُولِحُوا وَ أَعْطَوْا بِأَيْدِيهِمْ وَ مَا كَانَ مِنْ أَرْضٍ خَرِبَةٍ أَوْ بُطُونِ أَوْدِيَةٍ فَهَذَا كُلُّهُ مِنَ الْفَيْ‌ءِ وَ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ فَمَا كَانَ لِلَّهِ فَهُوَ لِلرَّسُولِ يَضَعُهُ حَيْثُ يُحِبُّ».[43]

«و الحمد لله رب العالمين»

 


[1] بقره/سوره2، آیه189.
[2] اسراء/سوره17، آیه85.
[3] بقره/سوره2، آیه222.
[4] بقره/سوره2، آیه220.
[5] انفال/سوره8، آیه1.
[6] سوره توحيد، آيه 1.
[7] نجم/سوره53، آیه3.
[8] قیامه/سوره75، آیه16.
[9] انفال/سوره8، آیه1.
[10] نجم/سوره53، آیه3.
[11] انعام/سوره6، آیه50.
[12] بقره/سوره2، آیه220.
[13] بقره/سوره2، آیه222.
[14] اسراء/سوره17، آیه85.
[15] بقره/سوره2، آیه189.
[16] صافات/سوره37، آیه24.
[17] بقره/سوره2، آیه186.
[18] نحل/سوره16، آیه43؛ سوره انبياء، آيه 7.
[19] بحارالانوار، ج1، ص197.
[20] اعلام الدين، ص81.
[21] اسراء/سوره17، آیه85.
[22] بقره/سوره2، آیه222.
[23] بقره/سوره2، آیه189.
[24] بقره/سوره2، آیه220.
[25] روح المعاني في تفسير القرآن العظيم، ج‌5، ص148.
[26] انفال/سوره8، آیه41.
[27] حشر/سوره59، آیه8.
[28] تحف العقول، ص339.
[29] نهج‌البلاغه، حكمت373.
[30] توبه/سوره9، آیه121.
[31] توبه/سوره9، آیه120.
[32] مجمع البحرين، ج4، ص200؛ «قرار الأرض و أسفل الجبل أيضا».
[33] توبه/سوره9، آیه120.
[34] توبه/سوره9، آیه120.
[35] توبه/سوره9، آیه120.
[36] بحارالانوار، ج41، ص73.
[37] بقره/سوره2، آیه220.
[38] الجامع لأحكام القرآن، ج‌7، ص361.
[39] نساء/سوره4، آیه95.
[40] نساء/سوره4، آیه95.
[41] وسائل الشيعه، ج9، ص523.
[42] وسائل الشيعه، ج9، ص526.
[43] وسائل الشيعه، ج9، ص527.