78/12/09
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره اعراف/آیه204تا206
﴿وَإِذَا قُرِئَ القُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون﴾ ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً وَدُونَ الجَهْرِ مِنَ القَوْلِ بِالغُدُوِّ والآصَالِ وَلاَ تَكُن مِنَ الغَافِلِين﴾ ﴿إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ لاَيَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ يَسْجُدُونَ﴾
در جمعبندي سورهٴ مباركهٴ «اعراف» به اين نتيجه رسيديم كه تا عصاره و عناصر محوري اين سوره مشخص نشود اين «بسم الله الرحمن الرحيمي» كه در اول اين سوره ذكر شد معين نخواهد شد زيرا بسم الله هر سوره ناظر به مضمون خاص همان سوره است اگر سورهاي جمعبندي شد عناصر محوري آن سوره مشخص شد الوهيت خدا در همان عناصر ظهور ميكند رحمانيت خدا هم در همان عناصر تجلي دارد و رحيميت خدا هم در همان عناصر آيات مخصوص خود را ارائه ميكند چون اين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» در مكه نازل شد و معمولاً سور مكي راجع به اصول كلي دين و خطوط كلي اخلاق و فقه و حقوقاند و در امور جزئي فقهي نظير احكام صوم احكام زكات احكام حج احكام خمس و مانند آن نظري ندارند اين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» هم همين طور است در جريان حج و عمره و زكات و خمس و صوم و امثال ذلك بياني ندارند بحثهاي فقهي و مانند آن در اين سوره مطرح نشد قسمت مهم درباره اصول دين است و سنن الهي است در نظام تكوين و در نظام تشريع بخش وسيعي از سوره مربوط به توحيد ذات اقدس الهي است هم با براهين عقلي و هم با شهود دروني و فطري مسئله توحيد را تبيين ميكند كه يكي از غرر آيات اين سوره همان ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ﴾[1] كه آيه ميثاق است بعد از جريان توحيد جريان معاد را به صورت مبسوط ذكر ميكنند كه برخي از مفسرين اصول دوازدهگانهاي را از اين سوره استنباط كردند و صاحب المنار از اصل معاد و كيفيت سؤال و كيفيت بهشت و كيفيت جهنم و كيفيت اعراف يا آن بخش پايانياش اصول دوازدهگانه را ذكر كرده است در جريان وحي و نبوت هم آيات فراواني در اين زمينه ترسيم شده است كه هيچ راهي براي هدايت بشر جز حكم خدا نيست بعد فرمود «فبايّ حديث بعده يؤمنون» جامعه انساني غير از وحي راه ديگري ندارد اگر به وحي ايمان نياورد ميخواهد به چه چيزي ايمان بياورد به پيغمبر(صلّي الله عليه و آله وسلّم) هم دستور داد كه اين وحي را بر مردم تلاوت بكن به مردم هم دستور داد در برابر وحي ساكت باشيد ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ اين معنايش اين نيست كه در مجالس ترحيم وقتي قرآن ميخوانند شما گوش بدهيد اين يكي از مصاديق ضعيفش است مصاديق رسمياش اين است كه در جامعه وقتي قرآن گفته ميشود ديگري در برابر قرآن اعتراضي نكند اگر قانوني از قرآن و عترت استنباط شده است ديگران ساكت باشند اعتراضي نكنند و چون اين انصات به معني سكوت نيست لذا بعد از استماع ذكر شده است انصات آن سكوت آميخته با تدبّر است آميخته با گوش دادن است و اگر انصات به معني سكوت بود خب اول ميفرمود كه ساكت باشيد بعد استماع كنيد چون انصات آن استماع كامل است نه انصات يعني سكوت كه بحثش قبلاً گذشت لذا بعد از استماع ذكر شده است خب بعد از جريان نبوت عام و نبوت خاص كه خصوصياتي از پيغمبر اسلام(صلّي الله عليه و آله وسلّم) ذكر كرد و خصوصياتي از نبوت عام و رسالت عام را تشريح كرد قصص بعضي از انبيا را بازگو كرد آنگاه در چنين نظامي كه چهارچوبش توحيد است و نبوت است و معاد سنن الهي را تشريح ميكند بعد حكومت را و مسائل سياسي را و قيام انبيا را و وراثت زمين را بازگو ميكند يعني بعد از اينكه مشخص كرد فضا فضاي توحيد است در نظام عالم و آدم غير از حكم خدا چيزي جاري نيست و هر انساني در برابر كارش مسئول است و مرگ يك هجرتي بيش نيست هرگز زوال و نابودي در بين نخواهد بود و تنها راه سعادت هم استماع وحي الهي است آنگاه حكومتها را سياستها را تمدنها را وراثت زمين را مانند آن را بازگو ميكنند كه در چنين فضايي حالا اگر كسي ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ را براي مجلس ختم و امثال ختم يا مجلس قرائت قرآن و تجويد قرآن و حفظ قرآن و امثال ذلك معنا كرده است قهراً مبتلا ميشود به اينكه بگويد مسائل سياسي مسائل جامعهشناسي مسائل كشورداري را ما بايد از ديگران ياد بگيريم چون قرآن در اين زمينه چيزي ندارد در حالي كه شما همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» را كه ملاحظه ميفرماييد بخش مهمي از اين سوره درباره همين است كه زمين براي كيست حكومت زمين براي كيست انبيا وظيفهشان چيست امتها وظيفهشان چيست حالا گوشهاي از اين بخش از همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» استخراج ميشود تا معلوم بشود پيام اين سوره درباره مسايل سياسي مسائل اجتماعي مسائلي كه زمين براي كيست وظيفه انبيا براي حكومت در زمين وظيفه امم در پيروي از انبيا در حكومت زمين چيست؟ به انسانها فرمود به اينكه آنچه به صورت قانون است و احكام است فقط بايد از ذات اقدس الهي به شما برسد آيه سوم همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اين است كه ﴿اتَّبِعُوا مَاأُنْزِلَ إِلَيْكُم مِن رَبِّكُمْ وَلَا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ قَلِيلاً مَاتَذَكَّرُونَ﴾ اما در جريان موضوعات فرمود اين را با فكر خودتان با مشورت خودتان جريان را حل كنيد اينكه فرمود: ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَي بَيْنَهُمْ﴾[2] همين است ديگر اگر امر امرالله بود بر اساس ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾[3] فقط وحي بايد مشخص بكند يعني احكام را خدا بايد مشخص بكند اما اگر احكام نبود موضوعات بود خب آن ميفرمايد در هر عصر و مصري برابر مشورت مردم همان سرزمين انجام ميشود ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَي بَيْنَهُمْ﴾ نهَ أَمْرُالله شُوري بَيْنَهُمْ حكم خدا را نميشود با رأي مردم حل كرد حكم خدا را بر اساس ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾ بايد پيروي كرد حالا اين حكم ميخواهد پياده بشود چطور پياده ميشود با چه سبكي پياده ميشود در چه مدتي زمان ما برايش قرار بدهيم در چه مكاني پياده بشود ميفرمايد اينها موضوعات است و زير مجموعه اين حكم قرار ميگيرد اينها ديگر امر شماست نه امرالله ذات اقدس الهي به شما اختيار داده است امر خودتان را با مشورت حل كنيد ولي مشخص ميشود كه به امر خدا سرايت نكنيد احكام و قوانين احكام و قوانين الهي است ﴿إِنِ الْحُكْمُ إِلاّ لِلّهِ﴾[4] هر جا امرالله است ببينيد وحي چه ميگويد حالا كه حدود وحي و احكام مشخص شد ميخواهيد پياده كنيد نحوه پياده كردنش خوب موضوعات به عنوان مصاديق واجب تخييري در اختيار شماست مينشينيد فكر ميكنيد.
پرسش ...
پاسخ: بله ولي الله را تعين كرده است براي اينكه به ما ابلاغ كند
پرسش ...
پاسخ: بله اجراء ميكند حكم خدا را اما حالا
پرسش ...
پاسخ: نه اولي خدا براي اجرا آماده است اما حالا اين حكم خدا را ذات اقدس الهي مثل اينكه در رسالههاي عمليه گفتند بر شما واجب است كه اين كار را انجام بدهيد فلان كار حرام است فلان كار حلال و آن كاري كه حلال است چگونه انجام بدهيد چه وقت انجام بدهيد چطور انجام بدهيد اين مترو را چطور بسازيد اين ديگر امر شماست با مشورت خودتان حل كنيد از شرق به غرب برويد از شمال به جنوب برويد اصلاً مترو ميخواهيد يا نميخواهيد اين ديگر امر شماست شما بايد ملك مردم را رعايت بكنيد حد مردم را رعايت كنيد غصب نباشد رفاه مردم را تأمين كنيد فضاي سالم داشته باشيد محيط را آلوده نكنيد اينها همه را واجب كرده طبق روايات و طبق آيات تك تك اينها را بيان كرده وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) فرمود ميخواهيد در ده زندگي كنيد مختاريد در شهر زندگي بكني مختاريد ولي هوا را نبايد آلوده بكني آب را نبايد آلوده بكني آب نوبهاي را نبايد بگيري اين كار را كردي ملعوني اين را تك تك اينها به ما ائمه فرمودند فرمودند كه يك جايي ميخواهي زندگي كني حالا چه شهر چه ده بالأخره بايد بفهمي يك زمين آماده كشت باشد يك هواي خوب بايد داشته باشي يك آب خوب حالا شهري يا دهاتي «لا تطيب السكني الا بثلاث الهواء الطيب والماء الغزير العذب و الارض الخوارة»[5] اين سه را براي ما واجب كرده فرمود يك جا ميخواهيد زندگي كنيد مبادا هوا را آلوده كنيد حالا يا شهر يا روستا فرمود در اين فضا كه اين امور واجب است چطور بايد زندگي كنيم و نحوه امور شما چطور بايد بگردد اين را فكر بكنيد با مشورت خودتان حل كنيد ﴿وَأَمْرُهُمْ شُورَي بَيْنَهُمْ﴾ نه «أَمْرُالله شُورى بَيْنَهُمْ»
پرسش ...
پاسخ: خب ائمه كه تابع وحياند ديگر ائمه وحي را ميگيرند امر عادي از آن جهت كه ﴿مَا هذَا إِلاّ بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ﴾[6] بله اما در احكام خب اينها بعضشان مؤيّد به وضع الهياند از آن وحي هم كمك ميگيرند.
پرسش ...
پاسخ: نه خود عقل پيغمبر خداست در درون اگر آلوده نشود به شهوت و غضب در بخش عمل مبتلا نشود به وهم و خيال در بخش نظر چنين عقلي رسول خداست از درون شريعت الهي است اين عقلي كه در كتابهاي اصول فقه به عنوان مباني دين تثبيت ميشود همين است ديگر عقل از حجتهاي شرعي است قسمت مهم بحثهاي اصول را عقل فتوا ميدهد وگرنه اول تا آخر اصول يكي دو تا آيه است آن هم براي رد كردن وگرنه اصول يك علمي نيست كه به آيه متكي باشد كه همه محققين آمدند گفتند كه آِيه نبأ دلالت بر حجّيت خبر واحد ندارد آيه نفر هم دلالت بر حجّيت خبر واحد ندارد اين صدر و ساقه علم اصول است علم اصول ميداندارش عقل است انديشه بشر است و اين انديشه مادامي كه وهم و خيال آن را آلوده نكند حجت خداست وقتي ابن سكيت از امام رضا(سلام الله عليه) سؤال ميكند كه «ما الحجة علي الخلق اليوم؟ فقال(عليه السلام) العقل» بعد گفت «هذا والله هو الجواب»[7] خب اگر عقل عقل برهاني بود و آلوده به وهم و خيال نشد او ميداندار اصول علوم اسلامي است مهمترين بحثهاي اجتماع امر و نهي كه بحث اصولي است عقل ميداندار است آن بحثهاي امر به شيء مقتضي نهي از ضد است يا نه عقل ميداندار است مسئله ترتب را عقل ميداندار است تركب و بساطت مشتق را عقل ميداندار است اين عقل رسول خداست رسولالله است «ان لله [سبحانه و تعالي] علي الناس حجتين»[8] يك حجت ظاهره است انبياست يك حجت باطنه است هيالعقل خب اين عقل كه حجت خداست با اين امور هم براي استنباط احكام خداست در صورتي مطابق با وحي باشد سند است هم راهنماي خوبي است در موضوعات غرض آن است كه آنجايي را كه دين ما را به مشورت فرا ميخواند في امرالناس است لا في امرالله امرالله را بايد از وحي گرفت.
پرسش ...
پاسخ: آنها كه موضوعات مستنبطه هست در حقيقت بازگشت آن موضوعات به خود شريعت است كه صوم چيست صلات چيست اين موضوعات مستنبطه اينها منالشرع است اما مترو چيست؟ مترو ميخواهيم يا نه؟ با چه كسي اقتصاد داشته باشيم؟ اين سدهايي كه در كشور لازم است سدش بايد بتوني باشد يا خاكي؟ فرمود آخر من به شما عقل دادم كه اين ديگر هر روز از ما سؤال نكنيد اين ديگر امر شماست نه امر ماء ما گفتيم آب را هدر ندهيد بر شما تأمين اقتصاد سالم واجب است ببين سد خاكي لازم است يا سد بتوني
پرسش ...
پاسخ: شارع مقدس راهي را برايش مشخص كرد مراجعه ميكنيم نه اگر مشخص نكرد خودش ما را با برائت و اصل حل ارجاع داده است فرمود در اينجا برائت جاري كنيد اگر شك كرديم و فحص كرديم و دليلي نيافتيم به شبهه حكميه برگشت راهش همان برائت است
خب در چنين فضايي حالا ببينيم مسئله حكومتها را چگونه ترسيم ميكند مسئله مبارزات با طغيان را چگونه ترسيم ميكند بعد هم وقتي به حكومت رسيديم وظيفه ما چيست ميفرمايد مواظب باشيد ما آنها را كه خاك كرديم از بين برديم نه براي اينكه آنها مصري بودند شما عربيد براي اينكه ظالم بودند ظلم ديگر عبري و عربي ندارد كه فرمود ما شما را روي كار آورديم ﴿فَيَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ﴾[9] گاهي به صورت فعل متكلم معالغير ميآورد گاهي به صورت فعل مغايب ميآورد فرمود به اينكه ما طاغيان را با دست شما از بين برديم شما را كمك كرديم كه طاغيان را فراعنه را از بين ببريد حكومت بگيريد اگر خداي ناكرده بيراهه رفتيد يك عده را هم بر شما مسلط ميكنيم شما را خاك ميكنم آنها ميآيند روي كار بعد آنها را هم ﴿لِنَنْظُرَ كَيْفَ تَعْمَلُونَ﴾[10] اين سنت ماست ما با كسي رابطهاي نداريم اين بيان نوراني حضرت امير(سلام الله عليه) كه فرمود خدا با هيچ كسي شناسنامه ندارد همين است «ما بين الله وبين أحد من خلقه هوادة»[11] همين است فرمود ما هم همين طوريم خب اگر ذات اقدس الهي ﴿لَمْ يَلِدْ وَلَمْ يُولَدْ﴾[12] است و اگر با هيچ كسي رابطه قوم و خويشي ندارد بر اساس اين سنتها عالم را ميگرداند شما هر جا ميرويد مسائل سياسي است اول جهانبيني است همه علوم انساني مسبوق به جهانبيني است سرّ اينكه دانشگاهها به سمت اسلامي شدن بايد حركت كند اين است كه همين علوم ما علومي است كه معلوم نيست كه مبداء و منتهايش چيست يك وقتي هم به عرضتان رسيد اينها هم ميآيند گزارشگر اسرار خلقتاند و اسرار آفرينش را بازگو ميكنند عجايت خلقت را شرح ميدهند اصلاً معلوم نيست كه دستگاه، دستگاه نظام اسلامي است يا نه يك كشور غير مسلمان هم همين حرفها را نشان ميدهد يعني اگر دريا را نشان ميدهد حيوانات دريايي را نشان بدهد صحرا نشان بدهد حيوانات صحرايي را نشان بدهد همهاش همين است اما چه كسي كرد؟ براي چه كرد؟ آن گزارشگر و مفسر تلويزيوني بايد بگويد كه كرد و براي چه كرد خب همين برنامههاي اسرار خلقت را تنها از كشورهاي ديگر غالبش را از بيرون ميآورد ديگر خب حالا اين حيوانات را چه كسي آفريد؟ براي چه آفريد؟ اين صدفها را چه كسي آفريد؟ براي چه آفريد؟ اين گوهرهاي دل دريا را چه كسي آفريد؟ براي چه آفريد؟ قرآن همه اينها را نقل ميكند ماهيت جريان حيوانات را موجودات بري را بحري را نقل ميكند اما ميگويد كه چه كسي كرد و براي چه كرد خطبههاي مفصلي وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) درباره آفرينش طاووس و امثال طاووس دارد خب فرمود اين پرهاي رنگارنگ اين طاووس شما مخيريد شما با هر رنگي كه بكنيد بالأخره همان رنگ جايش در ميآيد بعد بازگو ميكند كه اين را چه كسي كرد و براي چه كرد اين ﴿هُوَ الأوَّلُ وَالْآخِرُ﴾[13] دوتا بالي است كه در همه علوم اسلامي هست يعني هر مطلبي را كه قرآن و روايات به عنوان يك مطلب علمي نقل ميكنند ميگويند چه كسي كرد و براي چه كرد علوم رائج فعلي اين ﴿هُوَ الأوَّلُ وَالْآخِرُ﴾ اين بالهاي عمودي اول و آخر را اين علوم ميگيرند لاشه علوم را تحويل دانشجو ميدهند ميگويند يك تكه خاك چند سال قبل چند قرن قبل در فلان سه رشتههاي كوه فلان صورت بوده است هماكنون اينچنين است در ده قرن بعد چنين ميشود اينكه درباره معدنشناسي گياهشناسيتان هم همينطور است اما حالا چه كسي كرد براي چه كرد كه در آن نيست اصلاً در معرفتشناسي هم همين است فرق معرفتشناسي كه قرآن ارائه ميكند با معرفتشناسي كه غرب و غير غرب دارند همين است آنها اصلاً بحث نميكنند منشأ اشتباه چيست ميگويند گاهي بشر اشتباه ميكند اما حالا چرا اشتباه ميكند منشاء اشتباه چيست شيطان يعني چه چگونه شيطان در معرفت يك اهل معرفت راه پيدا ميكند تمام مغالطههاي سيزدهگانه را و امثال آن با دخالت شيطان از بين ميرود هيچ جا ممكن نيست انديشمندي به غلط بيافتد به اصطلاح مغالطه دامنگيرش بشود مگر به دخالت شيطان اين شيطان كيست ﴿إِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَي أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُم﴾[14] اصلاً در معرفت شناسيهاي غرب اينها نيست هيچ ممكن نيست كسي به جايي برسد و از راه صحيح به واقع برسد مگر به تعليم الهي اصلاً معلم در معرفتشناسي غرب راه ندارد براي اينها افسانه است شما كدام كتاب معرفتشناسي را شنيديد كه سبب درك صحيح سبب غلط را تشريح كنند ميگويد گاهي بشر درست ميفهمد گاهي درست نميفهمد از كجا ما اطمينان پيدا كنيم نسبيّت پيش ميآيد و مانند آن اما حالا چه كسي درست ميفهمد چرا درست ميفهمد منشأ فاعلي درست فهميدن چيست منشأ فاعلي غلط فهميدن چيست غلط يعني مغالطه كردن گاهي انسان موضوع را عوض ميكند يا محمول را عوض ميكند يا موضوع و محمول همان هستند ربط و عوض ميكند ميشود مغالطه در همه اقسام مغالطههاي بالذات و بالعرض صوري و مادي شيطان دخيل است شيطان كيست شيطان چيست چطوري دخالت ميكند كه آدم بد ميفهمد اينها كه در معرفتشناسي نيست غرض آن است كه علم وقتي علم اسلامي است كه صدر و ساقهاش مشخص باشد نظام فاعلياش كيست نظام غايي او كيه سياست هم بشرح ايضاً تمدن هم بشرح ايضاً الآن بعضي از آياتي كه مربوط به تمدن يك ملت است سياست يك ملت است كشورداري يك ملت است در همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كه بحثش گذشت جمعبندي بكنيم تا معلوم بشود ذات اقدس الهي در كدام فاز و فضاي سياست و كشورداري را مطرح ميكند چه وقت ميفرمايد من مواظبم ببينم چه ميكني كه شما را هم خواب بكنم ما هميشه در نوبتيم ﴿إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ﴾[15] ما در كمينيم كه اگر شما به قدرت رسيديد بيراهه رفتيد شما را هم مثل گذشتگان خواب بكنيم يك عده ديگر بياوريم حالا كه خطوط كلي توحيد و معاد و نبوت عام و خاص مشخص شد حالا بخشي از مسائلي كه مربوط به كارهاي سياسي كارهاي اجتماعي يا جامعهشناسي يا كشورداري است ملاحظه بفرماييد در آيهٴ سوم و چهارم همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» فرمود: ﴿اتَّبِعُوا مَاأُنْزِلَ إِلَيْكُم مِن رَبِّكُمْ وَلَا تَتَّبِعُوا مِن دُونِهِ أَوْلِيَاءَ قَلِيلاً مَاتَذَكَّرُونَ﴾ اگر پيروي نكرديد وحي خدا را خودتان كشوردار بوديد خودتان خواستيد بر اساس انديشه خود زندگي كنيد مواظب باشيد كه ﴿وَكَم مِن قَرْيَةٍ أَهْلَكْنَاهَا فَجَاءَهَا بَأْسُنَا بَيَاتاً أَوْ هُمْ قَائِلُونَ﴾ فرمود تاريخ را ببينيد ما خيليها را ويران كرديم يا در خواب قيلوله بودند يا شب بيتوته ما اينها را از بين برديم اين يك مطلب آيه چهار و پنج سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كه بحثش گذشت بعد در آيهٴ 34 همين سوره فرمود بالأخره هر ملتي صعود و سقوطي دارند اينطور نيست كه ابدي باشد كه آيهٴ 34 همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اين است كه ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَيَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ﴾ هر ملتي هر امتي بالأخره يك سقوطي دارد همان طوري كه ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾[16] امم هم آجالي دارند به اصطلاح بعضيها كه بهداشت را رعايت ميكنند عمر طبيعي دارند هم سالماند هم سالمند بعد هم البته منقرض ميشوند با يك مرگ افتخارآميزي بعضيها كه پرهيز ندارند بدخورند و پرخورند بيمارند و زود ميميرند هم به سالمندي نميرسند هم از سلامت بهرهاي ندارند دولتها ملتها مملكتها كشورها اينها هم همينطورند اگر دولتي اگر كشوري پرهيزكار بود هم سالمند است و هم سالم، خوب زندگي ميكنند باهماند عمر طولاني هم دارند وگرنه مثل افراد هم بيمارند هم كوتاهعمر ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَيَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ﴾.
پرسش ...
پاسخ: سالمتر از اميرالمؤمنين پيدا نميكنيد وگرنه بدتر از حكومت حضرت امير حكومتي نبود اين دو تا مطلب را خلط نكنيد مثل علي احدي نخواهد آمد چه رسد به بالاتر از او بدتر از حكومت علي كدام حكومت را شما نشان داريد كه حرف او را نشنيدند دستگاه او هم دستگاه ستم بود، غصه ميخورد حضرت امير خب شما اين نهجالبلاغه بخوانيد اين عوالياللئالي كه نيست كه اين ديگر ناسخالتواريخ نيست كه اين نهجالبلاغه است نامههاي حضرت امير را ببيند ميبينيد كه دلش را خون كردند خب آن روز از فرانسه تا اين بخش مياني آسيا زير نظر حضرت امير بود الآن كه ارباً اربا كردند دولتهاي اسلامي به صورت پنجاه كشور در آمدند آن روز يك كشور بود چون بعد از فتوحات امپراتوري روم و ايران بود هم ايران و اين منطقه وسيع تحت اختيار حكومت حضرت امير(سلام الله عليه) بود هم تا قسمتهايي از اروپا يعني قلب فرانسه يكي از استانداريهاي حكومت علوي(سلام الله عليه) استانداري بصره بود بصره و تمام فلات اطراف بصره يك، اهواز و همه منطقه اهواز دو، كرمان با همه منطقه وسيع زير مجموعهاش سه، اينها جمعاً يك استانداري بود استاندار بصره ابن عباس بود معاون سياسي امنيتي و اجرايي او هم زيادبنابيه بود يعني همه كاره نه بدتر از زيادبنابيه آن روز روي زمين كسي بود نه در دسترس حضرت امير بود خب زيادبنابيه فعال ما يشاء بود در استانداري بصره از ابن عباس چه كاري ساخته بود خب حضرت امير فقط خون ميخورد اين نامههايش هست در نهجالبلاغه براي زيادبنمرقوم فرمود گزارش دادند اينچنين كردي اينچنين كردي من آنچنان ميكنم آنچنان ميكنم چه كرد نسبت به او؟ خب آن وقت دستش بسته باشد اينها چرا خون بخورد ديگر وقتي ما ميگوييم حكومت اسلامي كه قبل از هر چيزي خودمان را بسازيم خب يك آدمهاي كاسب كه نميتوانند حكومت اسلامي داشته باشند كه تجربه هم نشان داد همين كه دست ما به جايي رسيد ديگر خودمان را باختيم آن بيان نوراني حضرت امير درباره ما هم صادق است فرمود اينها وقتي دستشان به بيتالمال رسيد مثل طلح منضود است مثل مال حرير مثل نعمتهاي بهشت خيال كردند در حالي كه بيش از سم چيز ديگري نبود هر قوت اين گزارش دادگاه ويژه به ما ميرسد جز شرمندگي چيز ديگري نيست خب پس حكومت حضرت امير يعني خونخوري خود حضرت حضرت امير كسي بود كه غير از پيغمبر(عليه وعلي آله آلاف التحية والثناء) نه احدي مثل او خواهد آمد نه گذشته نه آينده اين براي خود حضرت امير حكومت او هم منشأ زيادبنابيها بود يك قصه سوده همدانيه و مانند آن بود كه حضرت امير فرمود وگرنه بقيه همين مشكلات را داشتند ديگر خب هيچ راهي براي اصلاح مملكت نيست الا نزاهت روحانيت روحاني كه كاسب باشد حكومت حكومت اسلامي نيست براي اينكه كار دست اين است ديگر آن وقت اين عمداً مسلوبالحيثيه خواهد شد و خدا هم ديگر مهلت نميدهد كه حالا آخرت آبرو را ببرد كه كسي با دين او بد رفتار كند و درافتد اين همه شهداي طيب و طاهر را ناديده ببيند به او مهلت نميدهد كه درباره بعضيها خدا سريعالحساب است فرمود: ﴿لَهُمْ خِزْيٌ فِي الدُّنْيَا وَلَهُمْ فِي الْآخِرَةِ﴾[17] فرمود من بعضي را در هر دو عالم مسلوبالحيثيه ميكنم هيچ راهي براي اينكه حكومت را به دست صاحب اصلياش بدهيم نيست مگر طهارت خود ما خب فرمود: ﴿وَلِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ فَإِذَا جَاءَ أَجَلُهُمْ لاَيَستَأْخِرُونَ سَاعَةً وَلاَ يَسْتَقْدِمُونَ﴾[18] بعد كم كم اين خصوصيات كلي آنگاه در آيه مباركه 94 به بعد يك مقدار بحث را ريزتر كرده و بازتر كرده فرمود به اينكه ﴿وَمَا أَرْسَلْنَا فِي قَرْيَةٍ مِنْ نَبِيٍّ إِلاّ أَخَذْنَا أَهْلَهَا بِالْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ يَضَّرَّعُونَ﴾ ما گاهي فشار اقتصادي و مانند آن ميآوريم كه اينها برگردند تضرع كنند ناله كنند از ما بخواهند به ديگري پناهنده نشوند اين درباره دردها ﴿ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ﴾ بعد اين مشكلاتشان را برطرف ميكنيم گاهي قيمت نفت كم است گاهي قيمت نفت بالاست خب الآن اگر كسي بخواهد گزارشگر رسانههاي گروهي باشد يا نويسنده باشد يا گوينده باشد فقط همين را ميگويد اما چه كسي كرد چه كرد بالله اين عالم ويران شده شاهي دارد يا ندارد آخر كسي هست اين عالم حرف اول و آخر را ميزند يا نميزند يا نيست فرمود ما ميآزماييم ما گاهي بالا ميبريم گاهي پايين ميآوريم گاهي خيليها همينطور فكر ميكنند نفت بيخود رفته بالا يا بيخود آمده پايين فرمود ما گاهي ميآزماييم زندگي اينها را مرفه ميكنيم ببينيم در حال چه ميكنند گاهي سخت ميگيريم ببينيم در سختي و تنگدستي چه ميكنند ﴿ثُمَّ بَدَّلْنَا مَكَانَ السَّيِّئَةِ الْحَسَنَةَ حَتَّي عَفَوْا وَقَالُوا قَدْ مَسَّ آبَاءَنَا الضَّرَّاءُ وَالسَّرَّاءُ فَأَخَذْنَاهُمْ بَغْتَةً وَهُمْ لاَيَشْعُرُونَ﴾ دفعتاً ميبيند اوضاع بر ميگردد اين صعود و سقوط دفعي كه انسان فكر نميكرد چيست بايد ببيند منشأش چيست خب در آيهٴ 96 فرمود به اينكه بين اعمال شما و رفاه مملكت رابطه مستقيم است ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالأرْضِ وَلكِن كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ﴾[19] ميخواهيد همه چيز داشته باشيد آدم خوب باشيد آدم خوب كسي است كه عنصر محورياش دو چيز است يكي تا زنده است كار ميكند يك، طمع دارد در توليد دو قناعت دارد در مصرف چون قناعت در توليد چيز بسيار بدي است طمع در مصرف هم چيز بسيار بدي است آدم تا زنده است بايد كار بكند حالا اگر اهل قلم و فكر است تا زنده است فكر نشد كار عادي طمع در توليد كه نور است طمع در مصرف بد است آدم توليد ميكند تا زنده است آن حديث را كه بارها شنيديد وجود مبارك پيغمبر(عليه السلام) فرمود: «ان قامت الساعة وفي يد أحدكم الفسيلة فان استطاع ان لا تقوم الساعة حتي نغرسها فليغرسها»[20] فرمود حالا يك نهالي در دست شماست و بعد يك ساعت ميميري خب بكار بمير نگو من يك ساعت بعد ميميرم يك كسي اهل قلم است يك صفحه را مينويسد و ميگويد من اين مطلب را مينويسم و ميميرم اين درس را ميگويم و ميميرم اين بحث را ميكنم و ميميرم فرمود: «فليغرسها» طمع در توليد همت در توليد از بهترين نورهاي الهي است و طمع در مصرف است كه زشت است خب فرمود: ﴿وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَي آمَنُوا وَاتَّقَوا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَكَاتٍ مِنَ السَّماءِ وَالأرْضِ﴾[21] اگر اين مسائل در حسينيهها و مسجدها گفته نشود چه اينكه گفته نميشود آن بيگانه نظير ماركس و انگلس كه ميگفتند دين افيون است آنها كه قرآن نخواندند كه آنها نهجالبلاغه نخواندند كه آنها مسجد را ديدند مسجدها را ميديدند ميگفتند دين افيون است خب راست ميگفتند ديگر ديني كه محصولش مسجد پير زن و پير مرد است غير از افيون بودن چيز ديگري نيست كه و اينچنين نيست كه حالا آنها قرآن را باز كرده باشند خود قرآن در تمام اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي دهن پر كن يك صفحه قرآن مثل مواد مخدر قاچاق بود اين مسلماناني كه در شوروي سابق و روسيه كنوني ميمردند به عنوان تبرك كنار جنازهاش يك صفحه قرآن را به قاچاق تهيه ميكردند قرآن پيدا نميشد در شوروي كه حالا آنها قرآن بررسي كرده باشند كه فهميدند دين افيون است اين دين را از همين ذاكران و روضهخوانها و مسجدها مييافتند ديگر خب اگر معلوم بشود خدا هم ميفرمود كه غير از قرآن چه ميخواهي گوش بدهي فقط قرآن گوش بدهيد بعد به خوانندهها هم ميگويد به خوانندهها چه ميخواهي بخواني ﴿فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرآنِ﴾[22] آنجا ميگويد: ﴿فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ﴾[23] به اينها ميگويد: ﴿فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرآنِ﴾ به مخاطبين ميگويد وقتي قرآن ميخوانند هم گوش بدهيد اينكه براي مجلس قرائت قرآن نيست كه حالا گوش دادند اين همه در مجلس قرائت قرآن خواندن و گوش دادن چه شد يا سكولار درآمدند خداي ناكرده يا مشكلات ديگر به بار آوردند وقتي يك تفسيري در جامعه گفته ميشود به ما ميگويند گوش بدهيد ببينيد قرآن چه ميگويد نه اين عربي را گوش بدهيد ﴿فَبِأَيِّ حَدِيثٍ بَعْدَهُ يُؤْمِنُونَ﴾ اين در همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» بود آن وقت ديگر نه سخن ماركس است نه سخن انگلس است ديگر كسي نميگويد دين افيون است آنگاه نه سخن از سكولار بودن است اين توهم پيش ميآيد كه دين از زندگي مردم جداست.
پرسش ...
پاسخ: خب تازه دارند ميفهمند ﴿فَاعْتَرَفُوا بِذَنبِهِمْ﴾[24] ﴿أَفَأَمِنَ أَهْلُ الْقُرَي أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا بَيَاتاً وَهُمْ نَائِمُونَ ٭ أَوْ أَمِنَ أَهْلُ الْقُرَي أَنْ يَأْتِيَهُمْ بَأْسُنَا ضُحي وَهُمْ يَلْعَبُونَ ٭ أَفَأَمِنُوا مَكْرَ اللّهِ فَلاَ يَأْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلاّ الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ﴾[25] بعد حالا زمينه حكومت زمين را تشكيل ميدهد ﴿أَوَ لَمْ يَهْدِ لِلَّذِينَ يَرِثُونَ الأرْضَ مِنْ بَعْدِ أَهْلِهَا أَنْ لَوْ نَشَاءُ أَصَبْنَاهُمْ بِذُنُوبِهِمْ وَنَطْبَعُ عَلَي قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لاَيَسْمَعُونَ﴾ حالا اينها كه وارث زمين شدند به حكومت رسيدند خيال كردند كه ما آنها را از بين برديم اينها را برديم بين ما و اينها شناسنامه هست چنين نيست ما اگر بخواهيم اينها را هم به عذاب گرفتار ميكنيم اينها را هم ميگيريم حالا تتمه بحث بماند فردا انشاءالله.
«و الحمد لله رب العالمين»