درس تفسیر آیت‌الله عبدالله جوادی‌آملی

78/12/08

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر/سوره اعراف/آیه204تا206

 

﴿وَإِذَا قُرِئَ القُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون﴾ ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً وَدُونَ الجَهْرِ مِنَ القَوْلِ بِالغُدُوِّ والآصَالِ وَلاَ تَكُن مِنَ الغَافِلِين﴾ ﴿إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ لاَيَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ يَسْجُدُونَ﴾

 

در شأن نزول اين كريمه ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ و همچنين درباره ﴿إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ لاَيَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ يَسْجُدُونَ﴾ مخصوصاً در اين بخش اخير گفتند به اينكه قريش در برابر سجده پيشگاه ذات اقدس الهي است استكبار داشتند و مي‌گفتند: ﴿وَمَا الرَّحْمنُ انَسْجُدُ لِمَا تَأْمُرُنَا وَزَادَهُمْ نُفُوراً﴾[1] در چنين فضايي آيه نازل شد كه فرشتگان كه مقرب‌اند و همچنين اولياي الهي كه كامل‌اند آنها از سجده استكبار ندارند شما چه در برابر آنها آن كمال علمي و عملي را فاقديد به طريق اولي بايد سجده كنيد اين ﴿إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ لاَيَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ﴾ از اين سنخ است و اين اولين آيه‌اي است به حسب ترتيب قرآن كريم كه ما را به سجده وادار كرده است از ابو حنيفه و برخي از اهل سنت فتوا به وجوب سجده تلاوت در ذيل اين آيه آمده است ولي از شافعي همان‌طوري كه اماميه بر آن اند سجده تلاوت براي اين آيه مستحب است واجب نيست چون سجده واجب همان آن چهار سوره‌اي است كه به عنوان عزائم معروف است «سجده» است و «فصلت» و«نجم» است و سوره «علق» غالباً براي سجده تلاوت ذكري را مشخص نكردند بلكه واجب نكردند صرف سجده كافي است لكن اين ذكر مستحبي است براي سجده تلاوت است برخي از اهل تفسير برابر هر آيه از آياتي كه امر به سجده شده است ذكر مناسبي را نقل كرده‌اند آن ذكري كه مناسب با آيه پاياني سورهٴ مباركهٴ «اعراف» است در آن نفي استكبار و مانند آن مأخوذ است و ذكري كه در ساير موارد سجده تلاوت اعم از وجوب و استحباب مطرح است مناسب با همان آيه است اين يك تناسب خوبي است يعني وقتي آيه‌اي تلاوت شده است و در آن آيه ما را خداي سبحان به سجده كردن امر كرده است شايسته است كه انسان در آن سجده مضمون همان آيه را به صورت ذكر بازگو كند و از ذات اقدس الهي مسئلت كند از ابن عباس قرطبي در جامع‌الاحكام خود از ابن عباس ..

‌پرسش ...

پاسخ: اين تناسب است البته حالا آنچه كه قرطبي در جامع‌الاحكام نقل مي‌كند ابن عباس نقل مي‌كند چون اينها سنن است در ادله سنن يك تسامحي خواهد بود وگرنه به اين صورت ميسور نيست.

قرطبي در جامع‌الاحكام از ابن عباس نقل مي‌كند كه «اللهم اكتب لي بها اجرا و حط عني بها وزرا وارزقني بها شكرا»[2] اين ذكر را قرطبي در جامع‌الاحكام خود از ابن عباس نقل مي‌كند در روايات ما هم براي سجده تلاوت يك ذكري هست آن ذكر ظاهراً براي همه اين سجده‌هاي تلاوت است اعم از واجب و مستحب اين‌چنين نيست كه براي هر آيه‌اي كه سجده واجب دارد يك ذكر خاصي باشد چون ذكر خاص در سجده مطرح نيست و تناسب حكم و موضوع ايجاب مي‌كند كه برابر با محتوا و مضمون همان آيه در سجده تلاوت چيزي گفته بشود آن تناسب تناسب خوبي است و در نوبتهاي قبل داشتيم كه گاهي حسنه را انسان قرار مي‌دهد بدون اينكه به شريعت نسبت بدهد بدون اينكه قصد ورود داشته باشد يك تناسبي برابر آن خطوط كلي به ذهنش مي‌آيد و انجام مي‌دهد گاهي هم يك شعاري را انتخاب مي‌كند و به صورت سنت حسنه در مي‌آيد همين جريان شهادت و ولايت اميرالمؤمنين(صلوات الله و سلام الله عليه) در اذان و اقامه است از همين قبيل است ديگر خب همه شيعه‌ها مي‌دانند به اينكه اذان و اقامه داراي اجزاي مشخص است و شهادت به ولايت حضرت علي(سلام الله عليه) نه جزء اذان است و نه جزء اقامه نيست اما خوب بالأخره شعار رسمي شيعه است و اگر خواستيم بفهميم اين رسانه گروهي شيعه است يا نه اين كشور كشور شيعه است يا نه به اذانش مي‌نگريم خب يك سنت خوبي است اين «من سن سنة حسنة»[3] است اين يك شعاري است با اينكه اين يك دستوري هم نرسيده و هم مي‌دانند به اينكه اذان نيست جزء اقامه هم نيست اينها را مي‌گويند سنت‌گذاري حالا اگر كسي به قصد ورود نباشد نه خودش به قصد ورود بگويد و نه ديگران را به قصد ورود آشنا كند بگويد از روي تناسب روي رجاء روي اينكه مضمون آيه را ما در سجده تلاوت بازگو كنيم آن‌گاه در كنار هر آيه‌اي كه از اين سوره‌هايي كه سجده واجب دارد بخواهد ذكري بگويد ذكري كه مضمون آن آيه در او ملحوظ باشد يك چيز خوبي است البته اگر يك خاصي رسيده باشد كه او مقدم است و چون آن ذكر خاص را گفتن مانع اذكار ديگر نيست ممكن است در كنار آن ذكر خاص اين اذكاري كه مناسب است آنها هم بازگو بشود خب در جريان ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ اين مسئله مطرح است كه مأمومي كه بر او استماع قرائت امام واجب است تكبيراتي كه دارد حالا اين شش تكبيري كه هست و آن هفتمي واجب است و بعضيها گفته‌اند در ترتيب ممكن است انسان در تكبيرة الاحرام را در اثنا بگويد آن تكبيرات شش‌گانه را با ادعيه‌اي كه دارد بعضيها را قبل بگويد بعضيها را بعد بالأخره حالا اگر چنان چه مأموم نماز را بست و برخي از تكبيرات افتتاحيه را بعد از تكبيرة الاحرام خواست بگويد با آن ادعيه‌اش اين با وجوب استماع سازگار هست يا نه؟ اولاً اگر چنانچه اين تكبيرة الاحرام را آن آخر قرار بدهد آن تكبيرات افتتاحيه كه باعث ورود در نماز نيست تا تكبيرة الاحرام نيامده اين شخص مأموم نيست وقتي مأموم نبود استماع قرائت امام بر او واجب نيست چه اينكه براي ديگران هم واجب نيست استماع قرائت امام فقط بر مأموم واجب است پس قبل از اينكه تكبيرة الاحرام به نصاب تامش برسد به عنوان ايتمام و اقتداء بر فعل مأموم صادق باشد و وصف مأموم بودن بر اين شخص منطبق بشود وجوب قرائت نيست وقتي تكبيرات افتتاحيه را با آن ادعيه گفت حالا امام مشغول قرائت قرآن است قرائت حمد است ولي ايشان مرتب دارد آن دعا‌ها را مي‌خواند تا با گذشت تكبيرات شش‌گانه به تكبير هفتم برسد همين كه تكبير هفتم گفت تازه مي‌شود مأموم خب در صورتي كه تكبيرات شش‌گانه را اول بگويد و آن ادعيه را هم مي‌خواهد اول بخواند و تكبيرة الاحرام را مي‌خواهد بعد بگويد اينكه محذوري ندارد چون آن وقت هنوز مأموم نبود تا قرائت را استماع بر او واجب باشد آن وقتي هم كه مأموم هست ديگر ذكري ندارد اما اگر چنانچه تكبيرة الاحرام را در وسط گفت بنا بر فتواي كساني كه تكبيرات افتتاحيه را بعد از تكبيرة الاحرام مي‌توان گفت اين هم مجموعاً جزء زير مجموعه همان تكبيرة الاحرام هست و افتتاحيه نماز است اين را خود صاحب شريعت فرمود مجازي بگويي اگر هر عامي قابل تخصيص است يا هر مطلقي قابل تقييد است اينجا هم عموم و اطلاقي كه در وجوب استماع بر مأموم هست قابل تخصيص است پس محذور فقهي از اين جهت نيست.

‌پرسش ...

پاسخ: خب البته چون انصات در كنار استماع آمده و انصات به معناي سكوت هست اين با انصات سازگار نيست با استماع سازگار هست.

مطلب بعدي آن است كه اين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» به حسب ظاهر به پايان رسيد در اين آيه ذكر كه فرمود ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً﴾ برخيها خواستند بگويند چون تضرع باب تفعل است تكلف را به همراه دارد اين ناظر است به اينكه در طليعه امر اگر كسي خواست اهل ذكر باشد و چون ضراعت و ابتهال همراه ذكر لازم است و اين حال شايد براي همه پديد نيايد در اوائل امر ولو با تكلف هم كه شد انسان اين ابتهال و ناله و لابه را فراهم بكنند تا كم كم براي او ملكه بشود لذا جريان تضرع كه باب تفعل است هم در بخش ذكر آمده هم در بخش دعا در آيهٴ 55 همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كه فرمود: ﴿ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَخُفْيَةً﴾ ضراعت و امثال ذلك به كار نرفت تضرع به كار رفت ولو با تكلف هم كه شد همين است اين نظير تباكي كه درباره مراثي اهل‌بيت(عليهم السلام) است و مصائب ‌آنها از همين قبيل است كه اول آن را با تكلف هم كه شد انسان خود را وادار كند تا كم كم به آن معناي صحيح وسم برسد در همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» در بخش دعا آيهٴ 55 همين سورهٴ «اعراف» آنجا تعبير به خفيه كرد فرمود: ﴿ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَخُفْيَةً﴾ اينجا تعبير به خفيه نكرد دون الجهر كرد يعني بالأخره يا در خفا باشد يا كمتر از جهر حالا اگر علن است خيلي آشكار نباشد برخيها گفتند به اينكه اين براي كساني است كه در اواسط راه‌اند حالا گاهي ممكن است اذكار را مبتديان با صداي بلند بگويند بعد كم كم كه عادت كردند آن‌گاه انس بگيرند دون الجهر من القول مي‌گويند بعد همس مي‌گويند بعد في النفس مي‌گويند الآن يك كودكي كه در دبستان مي‌خواهد ذكر الهي را داشته باشد اين غالباً با صداي بلند با جهر ياد خدا را بر لب جاري مي‌كند اين ضرري ندارد اول همان جهر است بعد دون الجهر است بعد خفيه است بعد في النفس است اين مراحل چهارگانه براي تربيت صبيان سودمند است اما در جمع‌بندي نهايي سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اشاره شد در همان طليعه ورود بحث اين سوره اشاره شد كه اين سورهٴ مباركهٴ در مكه نازل شده يكي از بهترين راه براي تشخيص اينكه اين سوره مكي است يا مدني بررسي آن عناصر محوري اين سوره است چون سوري كه در مكه نازل مي‌شد معمولاً درباره اصول دين بود خطوط كلي شريعت، اخلاق، حقوق و مانند آن بود بيان سنن الهي در خلقت و تكوين بود و وظايف اجتماعي مردم بود و مانند آن در مدينه گذشته از اينكه اين مسائل مطرح است آن بخشهاي فقهي به صورت ريز آمده جريان حج در مدينه آمده جريان صوم در مدينه آمده جريان جهاد در مدينه آمده جريان خمس در مدينه آمده اينها بحثهاي مبسوط فقهي است كه گسترده در مدينه نازل شد در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» از بحثهاي مبسوط فقهي چيزي نيست جريان صومش حجش زكاتش زكات فقهي و خمسش جهادش اينها هيچ نيست نشانه‌ آن است اين سوره در مكه نازل شده است مطلب ديگر اينكه حالا سور مكي هم در طي اين سيزده سال بعضي قبل صادر شده‌اند بعضي بعد صادر شده‌اند سورهٴ «انعام» كه قبل از سورهٴ «اعراف» واقع است به حسب ترتيب و بحثش قبلاً گذشت آن هم در مكه نازل شد ما براي اينكه معلوم بشود كه سورهٴ «اعراف» قبل از سورهٴ «انعام» است يا به عكس اين دو تا سورهٴ مكي را كه مي‌سنجيم مي‌بينيم شاهد داخلي و دروني نشان مي‌دهد كه سورهٴ «اعراف» قبل از سورهٴ «انعام» هست براي اينكه برخي از مسائل شريعت را هم در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» بيان فرمود هم در سورهٴ مباركهٴ «انعام» آن خطوط كلي را لكن همان مقداري كه خطوط كلي شريعت و فقه هست در سورهٴ «اعراف» خيلي مجمل و متني و در سورهٴ مباركهٴ «انعام» يك مقداري بازتر كه به منزله شرح اين است اين نشان مي‌دهد كه سورهٴ «انعام» بعد از سورهٴ «اعراف» نازل شده است چون اين نسبت به او به منزله متن است سيدنا الاستاد(رضوان الله عليه) روي آن مبناي خاصي كه دارند مي‌فرمايند به اينكه ما براي اينكه عناصر محوري سورهٴ مباركهٴ «اعراف» را بررسي كنيم بايد تمام سوره‌هايي كه حروف مقطعه‌اش الف لام ميم از يك سو صاد از سويي ديگر هست آنها را بررسي كنيم البته آن سوره‌هايي كه مصدّر به حروف مقطع نيست آنها نه آن سوره‌هايي كه داراي حروف مقطعه هستند و حروف مقطعه آنها يا الف لام ميم است يا صاد آنها را بايد بسنجيم سوره‌اي كه مصدّر به الف لام ميم باشد كم نيست اما سوره‌اي كه مصدّر باشد به حرف مقطع صاد يك چيز بيشتر نيست ايشان روي همان اساسي كه در قرآن يفسر بعضه بعضا اين فرمايش را در حروف مقطع هم دارد مي‌فرمايد به اينكه اين حروف مقطعها هم يفسر بعضه بعضا ما اين سوره‌هايي كه مصدّر به الف لام ميم است اينها را كه جمع‌بندي مي‌كنيم مي‌بينيم يك جهت مشتركي دارند صاد منتها تنها سوره‌اي است كه مصدّر به صاد است خب اگر ما عصاره سوره صاد را بررسي بكنيم و عصاره سوره‌هايي كه مصدّر به الف لام ميم است ارزيابي بكنيم بعد اينها را جمع‌بندي بكنيم حاصل جمع معادل با محتواي سوره الف لام ميم صاد در مي‌آيد براي اينكه الف لام ميم صاد مركب است از الف لام ميم و صاد آن سوره‌هايي كه مصدّر به الف لام ميم است مضمون خاص دارد و سوره‌اي كه مصدّر به صاد است مضمون مخصوص دارد سوره‌اي كه مصدّر به الف لام ميم صاد است يعني سوره اعراف حاصل جمع آن دو بخش از سور است اين نظر خاصي است كه ايشان دارد البته اگر كسي فحص بالغ و بليغ را بكند شايد به اين نتيجه برسد با صرف نظر كردن از آن راه كلمه «بسم الله الرحمن الرحيم» را در بخشهاي قبل ملاحظه فرموديد كه گرچه 114 بار اين كلمه آمده است 113 بارش در آغاز سوره است و يك بار در اثناي سورهٴ مباركهٴ «نمل» ولي اين «بسم الله الرحمن الرحيم» نزد محققين اهل تفسير مشترك لفظي است نه مشترك معنوي يعني «بسم الله الرحمن الرحيمي» كه در سورهٴ مباركهٴ «انعام» است با «بسم الله الر حمن الرحيمي» كه در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» است كاملاً فرق دارد براي اينكه بسم الله به منزله عنوان و سر فصل آن سوره است ذات اقدس الله كه جامع همه كمالات است رحمت رحمانيه آن حضرت رحمت رحيميه آن حضرت كه زير مجموعه الوهيت اوست آن در سورهٴ مباركهٴ انعام با سبك خاصي ظهور ‌كرده و در اين سورهٴ «اعراف» با سبك مخصوصي اينكه در نهج‌البلاغه حضرت امير هست در بيانات نوراني سيدالشهدا است در بيانات امام صادق(سلام الله عليه) هست كه ذات اقدس الهي «فتجلي لهم في خلق في كتابه من غير ان يكون يراه» يعني ذات اقدس الهي در كتابش براي بندگانش تجلي كرده است از در بحثهاي مفهومي هم اگر كسي بخواهد تجلي الله را تجلي الرحمن را تجلي الرحيم را در هر سوره‌اي بيابد بايد مضامين آن سور را بررسي كند تا بر او مشخص بشود كه الوهيت خدا در ضمن اين اوصاف تجلي ‌كرد رحمانيت خدا در ضمن اين اوصاف تجلي كرد رحيميت خدا در ضمن اين اوصاف تجلي كرد لذا در هنگام ورود در سوره يك اطلاع اجمالي از مضمون سوره لازم است در پايان سوره به جمع‌بندي تا حدودي جامع لازم است تا معناي «بسم الله الرحمن الرحيمي» كه در اول سورهٴ مباركهٴ «اعراف» است مشخص بشود بعضيها مثل جناب صاحب المنار اين تا فصول شش‌گانه‌اي را براي عناصر محوري سورهٴ مباركهٴ «اعراف» انتخاب كردند كه سه فصلش مربوط به اصول دين است يعني بحث توحيد نبوت و معاد سه فصل ديگر هم مربوط به تبيين خطوط كلي شريعت از يك سو تبيين خطوط كلي آيات الهي و سنت الهي و خلق و تكوين از سوي دوم به بحثهاي علم الاجتماع به تعبير اينها علم الاجتماع يا جامعه‌شناسي از سوي سوم مطرح مي‌كند اين حرف بدي نيست منتها مشكل ايشان اين است كه مسئله توحيد را اينها درست بررسي نكردند در فصل اول از اين فصول شش‌گانه كه دارند جمع‌بندي مي‌كنند مي‌گويند جريان توحيد در سورهٴ مباركهٴ «اعراف» كاملاً متبلور است و دارد به اينكه فقط خدا را بخوانيد از غير خدا جدا بشويد و براي غير خدا سجده نكنيد اول و آخر سوره هم همين است كه و ﴿وَلَهُ يَسْجُدُونَ﴾ شرك نورزيد من دون خدا اولياي اتخاذ نكنيد و نظاير آن پس از غير خدا كه كمك گرفتن شرك است چه بگوييم شرك چه بگوييم توسل چه بگوييم تبرك به قبور مراجعه كردن در كنار قبور دعا و زيارت خواندن و از اينها كمك گرفتن چه نامش تبرك و توسل باشد چه نام شرك يكسان است غفلت ايشان و امثال ايشان اين است كه نه معناي توحيد براي اينها روشن شد نه معناي توسل و تبرك كه بار‌ها به عرضتان رسيد خود ذات اقدس الهي به ما فرمود: ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ﴾[4] اصلاً وسيله معنايش آن است كه هيچ كاري و هيچ سمتي جز آينه بودن ندارد اين يك وسيله است الآن يك راننده كه پهلو را به پشت سر خود را با آينه تنظيم مي‌كند اين آينه فقط وسيله ديد است وگرنه آنچه كه مي‌آيد پشت سر همان اتومبيل است آن كس كه مي‌آيد پهلو همان اتومبيل است يا عابر است از آيينه هيچ كاري ساخته نيست اين معني وسيله است خود ذات اقدس الهي هم فرمود: ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ﴾ مگر از نماز كاري ساخته است از نماز چه كاري ساخته است نماز بالأخره كار ماست فعل ماست و نماز وسيله است روزه وسيله است و ساير عبادات و اخلاقيات وسيله است تمام كار براي ذات اقدس الهي است منتها ذات اقدس الهي فرمود راه تكامل شما اين است كه از اين راهها به مقصد برسيد خب الآن زندگي ما در وسيله دارد غرق مي‌شود ما كه تشنه‌ايم جز آن است كه از آب كمك بگيريم يعني مگر ـ معاذالله ـ معتقديم كه آب رفع عطش مي‌كند يا حرف موحّدانه خليل خدا(سلام الله عليه) را معتقديم كه ﴿يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ﴾[5] خب كسي كه گرسنه است به سراغ غذا مي‌رود يا نه؟ بله سراغ نان مي‌رود يعني معتقديم كه ـ معاذالله ـ نان مطعم است يا نان ما را سير مي‌كند يا نان يك موجودي است جابه‌جا مي‌شود يك فقط سير مكاني ما با دست و با دندان و با دهن فقط حركت عيني مي‌دهيم مكان اينها جابه‌جا مي‌شود آنهم باز بحول الله و قوته است آن كسي كه همه اينها را تبديل مي‌كند به گوشت و خون كيست؟ غذاي ما كه نان نيست غذاي ما كه گوشت نيست انسان خون مي‌خواهد و گوشت و پوست مي‌خواهد كه غذاي اوست غذا بايد شبيه مغتذي باشد يعني غذاخور اين يك غذاي عرفي است غذاي حقيقي هر مغتذي در انسان خون اوست گوشت اوست حالا اگر گاهي گوشت و نان به او نرسيد خون تزريق كردند آن تأمين است و خب چه كسي حالا اين گوشت و نان خارجي را به صورت خون و پوست و رگ پيوند در مي‌آورد؟ چون همه اينها دارند تحليل مي‌روند ديگر آن حرارتهايي كه در دستگاه است آن را مي‌گويند طعام نه اين نان سنگك را نه اين آب را خب آن‌كه بتواند نياز مغتذي و متغذي را تأمين كند ذات اقدس الهي است او هست كه اين نان را و اين آب را به آن صورت در مي‌آورد ﴿يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِ﴾[6] ساقي اوست او سيراب مي‌كند خب حالا ما اگر گرممان شد از آب استفاده مي‌كنيم از يخ استفاده مي‌كنيم سردمان شد از آتش استفاده مي‌كنيم از آفتاب استفاده مي‌كنيم همه اينها ابزارند هيچ كدام از اينها كه در كارشان مستقل نيستند كه مگر از آفتاب كاري ساخته است مگر از ماه كاري ساخته است مگر از زمين و زمان كاري ساخته است همه اينها ابزارند حالا انسانهاي كامل كه به مراتب از شمس و قمر بالاترند خب اين انسان به بركت اينها نماز خواندن كنار قبر اينها و شفيع قرار دادن اينها از ذات اقدس الهي علم مي‌خواهد كمالات مي‌خواهد طلب مغفرت مي‌كند و مانند آن همه اين كارها البته به دست خداست در تعليمات ما هم همين طور است شما اصلأ ببينيد اين زيارت جامعه كه اوج ولايت اين خاندان است در حرم مطهر امام رضا(سلام الله عليه) كه مي‌خوانيد بعد زيارت مخصوص امام هشتم(سلام الله عليه) را مي‌خوانيد يك دعاي بعد از زيارت هم هست آن دعا شرح اين زيارت است در آن دعا مي‌گوييم: «يا من لا يغفر الذّنب الا هو يا من لا يخلق الخلق الا هو» همين است يعني اگر ما گفتيم: «بكم فتح الله و بكم يختم»[7] شما ابزاريد يعني قابلي هستيد وگرنه خالق اوست اين حصر شرح همان ابزار بودن اولياي الهي است در آنجا مي‌گوييم «بكم فتح الله» يعني شما وسيله‌ايد نه اينكه شما فاتحيد شما خالقيد بنابراين خود اين ادعيه هم راه به ما نشان مي‌دهد بر اساس ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ﴾[8] انسان دراد حركت مي‌كند منتها چه وسيله است چه وسيله نيست را نمي‌شود به عموم آيه يا اطلاق آيه تمسك كرد اين تمسك به عام يا مطلق در شبهه مصداقيه خود عام است كه احدي تجويز نكرده ﴿وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ﴾ كه نمي‌گويد چه چيزي وسيله است چه چيزي وسيله نيست كه اصل ابتغاي وسيله را ترخيص مي‌كند ما بايد با دليل خارج بفهميم كه نماز وسيله است روزه وسيله است چه اينكه وارد شده ولايت بهترين وسيله است چه اينكه وارد شده خب وسيله ضرري به هيچ جا ندارد بنابراين اين‌چنين كه ايشان گفتند به اينكه «سواء سمي شركا او توصلاً او تبركا» اين سخن ناصواب است ناتمام همان تفكر وهابيت متأسفانه در بسياري از بحثهاي المنار خودش را تنيده و راه انداخته مسئله توحيد از اول تا آخر اين سورهٴ مباركهٴ خودش را نشان مي‌دهد چون پايانش هم همين است و غرر آيات توحيدي هم جريان ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ﴾[9] اين واسطه‌العقد در اين سوره است و همچنين مسئله اسماءالله كه ﴿وَلِلّهِ الأسْماءُ الْحُسْنَي فَادْعُوهُ بِهَا﴾[10] آن هم از غرر آيات اين سورهٴ مباركهٴ است پس جريان توحيد كاملاً طرح شده است و توحيد در نهان ما تعبيه شده است اصلاً انسان را با توحيد بافتند او موحّد است اين اصلاً نمي‌تواند از توحيد صرف‌نظر كند منتها خطا در تطبيق دارد اينكه مرحوم كليني(رضوان الله عليه) از امام(سلام الله عليه) نقل كرده است «معروف عند كل جاهل»[11] همين است اصلاً جهل به خدا محال است انكار خدا محال است اينها نمي‌دانند كه چه چيزي را جاهل‌اند چه كسي را دارند انكار مي‌كنند حقيقت محض قابل انكار نيست منتها نمي‌دانند كه چه كسي را در تطبيق اشتباه مي‌كنند فرمود: «معروف عند كل جاهل» نزد هر خدانشناسي خدا شناخته شده است براي اينكه ما را با معرفةالله ساختند و بافتند تا ما ماييم يعني موجود ممكن موجود ممكن است اين پيوند خاص با خداي خود دارد خب بنابراين منتها به اندازه محبت اين خاندان خود اين خاندان كه وسيله‌اند از همين راه است ديگر از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) رسيده است كه شيعيان ما از راه محبت به ما مي‌رسند به اندازه محبتي كه دارند معرفت الهي نصيبشان مي‌شود بعد آن‌گاه مي‌فرمايد كه خدا غايب نيست كه برهان اقامه كند از راه مفهوم حصولي او را بشناسند يا از راه آثار يا افعال يا اوصاف او را بشناسند اول خدا را مشاهده مي‌كنند بعد به اوصاف ثم افعال ثم آثار او پي مي‌برند اين در همان حديث نوراني است كه صاحب تحف العقول اين را نقل فرموده است در ضمن كلمات منقول از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) خب پس اين دو بخش از غرر آيات اين سورهٴ مباركهٴ است خطوط كلي اين شريعت همان‌طور كه ايشان گفتند در سورهٴ «اعراف» هست خطوط كلي اخلاق همان‌طوري كه ايشان گفتند هست خطوط كلي آيات و سنن تكويني الهي هست منتها بحثهاي جامعه‌شناسي و علم‌الاجتماع يك مقداري توضيح بيشتري مي‌خواهد كه اگر ان‌شاءالله فرصت شد در آن زمينه بحث ‌بكنيم.

«و الحمد لله رب العالمين»


[1] فرقان/سوره25، آیه60.
[2] . تفسير قرطبي، ج15، ص184.
[3] . كافي، ج5، ص10.
[4] مائده/سوره5، آیه35.
[5] شعراء/سوره26، آیه79.
[6] شعراء/سوره26، آیه79.
[7] . مفاتيح الجنان، زيارت جامعه كبيره.
[8] مائده/سوره5، آیه35.
[9] اعراف/سوره7، آیه172.
[10] اعراف/سوره7، آیه180.
[11] . كافي، ج1، ص91.