78/12/07
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره اعراف/آیه204تا206
﴿وَإِذَا قُرِئَ القُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون﴾ ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً وَدُونَ الجَهْرِ مِنَ القَوْلِ بِالغُدُوِّ والآصَالِ وَلاَ تَكُن مِنَ الغَافِلِين﴾﴿إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ لاَيَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ يَسْجُدُونَ﴾
اطلاق اين آيه ﴿وَ إِذا قُرِىَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَ أَنْصِتُوا﴾ شامل حال نماز به غير نماز ميشود و عموماً و شامل حال نماز جماعت و فرادا ميشود از يك سو و شامل حال امام و منفرد ميشود از سوي ديگر اگر اين الف لام ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ براي عهد باشد كه با توجه به شأن نزول هست كه اينها شأن نزول اين است كه وقتي پيغمبر(صلّي الله عليه و آله وسلّم) وقتي به عنوان امام جماعت مشغول نماز بود و مأمومين به او اقتدا كرده بودند برخيها در حال استماع كلام امام قرآن را قرائت ميكردند يا احياناً سخن ميگفتند به يكديگر ميگفتند ركعت چندم است؟ و مانند اين در چنين فضايي اگر آيه نازل شده باشد كه اين الف و لام، الف و لام عهد باشد اين امر ﴿فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ ميتواند محمول بر وجوب بشود براي اينكه خطاب به مأمومين هم است نه مطلقا در خصوص نماز جماعت هم هست و به خصوص مأمومين نه اعم از امام و مأموم و در نماز جهريه است اگر نماز جماعت باشد و جهري باشد و خطاب به مأموم باشد خب وظيفه او وجوب سكوت است چه اينكه فتوا هم بر آن است و صحيحه زراره اين را تأييد ميكند كه مأموم حتي برخي گفتند ولو همهمه امام را هم بشنود لازم نيست قرائت امام را بشنود مأموم در نماز جهريه وقتي صداي امام را ميشنود قرائت امام را ميشنود سكوت و استماع بر او واجب است و اگر مطلق باشد عهد نباشد مطلق باشد كما هو الحق اين امر بر مطلق رجحان حمل ميشود كه مصداقهاي واجب را و مصداقهاي مستحب را همه را زير مجموعه رجحان مطلق بگيرد يعني استماع و انصات راجح است خواه به نحو وجوب باشد چه اينكه در نماز جهريه در صورت استماع قرائت امام چه به صورت مستحب باشد مثل اينكه در غير حال نماز اين مطلب اول.
مطلب دوم آن است كه حديثي نه به عنوان شأن نزول بلكه به عنوان تطبيق و جري آيه از معاويةبنوهب نقل شده است كه وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) فرمود وجود مبارك اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) مشغول نماز صبح بودند كه خب نماز جهري است در اثناي قرائت آن ابن كواء اين آيه را قرائت كرده ﴿وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ﴾[1] اين چون تفكر خوارجي داشت و ـ معاذالله ـ قصد سوء داشت به وجود حضرت امير اين مطلب را خطاب كرد و چون در نماز نميتوانست حرف بزند اين آيه را قرآئت كرد ﴿وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ﴾ يعني خدا به پيغمبر ميفرمايد ﴿وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَي الَّذِينَ مِن قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ﴾ طبق روايتي كه معاويةبنوهب از وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) از وجود مبارك اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) نقل ميكند كه وجود مبارك اميرالمؤمنين مشغول خواندن نماز صبح بودند كه نماز جهري است وقتي شنيدند كه ابن كواء در اثناي قرائت ايشان اين آيه را شروع كرده به خواندن ساكت شدند وقتي اين كواء آيهاش تمام شد وجود مبارك حضرت امير شروع كردند به قرائت را ادامه دادن دوباره ابن كواء برگشت و همان آيه را تكرار كرد وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) دوباره ساكت شدند بار ديگر ابنكواب وقتي كه ساكت شد حضرت شروع كرد به ادامه قرائت بار سوم ابن كواء شروع كرد به تكرار اين آيه وجود مبارك حضرت امير ساكت شدند آنگاه اين كلمه را قرائت كردند ﴿فَاصْبِرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلاَ يَسْتَخِفَّنَّكَ الَّذِينَ لاَيُوقِنُونَ﴾[2] صابر باش آنان كه يقيني به معارف الهي ندارند تو را خفيف و تهيمغز تلقي نكنند خب اين حديث نشانه آن است كه سكوت و استماع و انصات اختصاصي به مأموم ندارد بلكه امام هم محكوم به اين حكم است اگر مأمومي شروع كرد به قرائت قرآن بر امام لازم است كه ساكت بشود اين استدلال از چند جهت مخدوش است اولاً فعل وجود مبارك حضرت امير(سلام الله عليه) بيش از جواز يا رجحان مفادي ندارد چون فعل كه دليل بر وجوب نيست در بعضي از موارد فقط دلالت بر اصل جواز دارد در مواردي ديگر حد اكثر دلالت بر رجحان فعل دليل بر وجوب نيست چون لسان ندارد اين پاسخ اول و نقل فعل هم به شرح ايضاً يك فعلي از حضرت امير(سلام الله عليه) اتفاق افتاد وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) هم اين فعل را نقل كرده است از نقل اين فعل هم وجوب بر نميآيد، ثانياً در همين حديثي كه وجود مبارك امام صادق(سلام الله عليه) نقل ميكند طبق حديث معاويةبنوهب وجود مبارك امام صادق فرمود كه اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) ساكت شد تعظيماً للقرآن همين اين تعبير و تعليل ارشاد به رجحان و استحباب است يعني براي بزرگداشت قرآن ساكت شده است نه اينكه حكم تعبدي و وجوب محض باشد، ثالثاً بين روايت معاويةبنوهب و صحيحه زراره بايد جمع كرد در صحيحه زراره چنين آمده است كه اگر مربوط به نماز جماعت باشد و نماز جهري باشد و امام مشغول قرائت قرآن باشد سكوت و استماع بر مأموم واجب است و اگر چنانچه مربوط به نماز جماعت نباشد در غير نماز جماعت باشد سكوت واجب نيست خب آن روايت شاهد جمع است مفصل است و ميتواند كاملاً اينگونه از روايات را توجيه و تبيين كند و سر انجام پاسخ چهارم كه شايد مستند به همين ادله و جمعهاي الهي باشد همان اجماع يا لا خلافي است كه مرحوم شيخ طوسي و ديگران ادعاي اجماع كردند كه استماع و انصات مطلقا واجب نيست يعني وجوبش مطلق نيست به نحو ايجاد كلي نيست فيالجمله است نه بالجمله پس در غير حال صلات اينچنين نيست كه بر هر كسي كه قرائت قرآن را شنيده است واجب باشد.
مطلب ديگر آن است كه اين جواز يا استحباب براي كسي كه مشغول نماز هست خواه امام جماعت باشد خواه منفرد بالأخره جواز سكوت هست يا استحباب سكوت هست اگر امام مشغول نماز است صداي قرآن را شنيد ميتواند مستحب است كه ساكت باشد يا جايز است ميتواند سكوت كند و همچنين منفرد كسي كه نماز فرادا ميخواند مشغول قرائت نماز است اگر صداي قرائت قرآن را از ديگري شنيد ميتواند ساكت باشد و يا رجحان دارد ساكت باشد اما چون سكوت در نماز فرادا يا جماعت يك حد مشخصي دارد و اگر سكوت طولاني بشود مبطل موالات است و از مزيل موالات است و زوال موالات باعث بطلان نماز است پس اين حق ندارد كه سكوتش طولاني باشد سكوت طولاني باعث خروج از هيئت نمازگزار است ولي برخلاف كسي كه در مجلس نشسته است او اگر بخواهد به اين عمل مستحب عمل كند هيچ محظوري ندارد اين نيم ساعت يا يك ساعت دارد قرآن گوش ميدهد پس اگر رجحاني است استحبابي هست و مانند آن در حال نماز محدود است به جايي كه موالات را از بين نبرد در غير نماز مطلق است اينها فروعي است كه مربوط به مسئله آيه ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ است بحثهاي فقهياش.
پرسش ...
پاسخ: بله اما گاهي البته خب حالا اين ضرورت به شرح محمول شد ديگر امر لو خلي و طبعه ظاهر در وجوب است اينكه حمل بر استحباب ميشود به دليل خارج است دليل خارج هم يا روايت است يا اجماع حالا اگر كسي بگويد كار به اجماع نداشته باشيد كار به روايت نداشته باشيد يعني ضرورت به شرط المحمول يعني مطلق به شرط عدم مقيد به اطلاقش عمل ميشود يا امر هر ظاهري اينطور است امر ظهور اوليش در ظهور است به شرط اينكه شما از دليل خارجي استفاده نكنيد اين امر لو خلي وطبعا بر وجوب حمل ميشود كه البته اما اينكه نميشود انسان با قطع نظر از آيه و روايت آيه را معنا كرد خب.
مطلب بعدي آن است كه اين ديگر بحث فقهياش تمام شد مطلب ديگر مربوط به فقه اكبر است اين است كه آنچه كه از قرآن برميآيد انسان يك چشم ظاهري دارد يك گوش ظاهري دارد و اعضاء و جوارح ظاهري دارد و همچنين در فضاي درون او هم يك چشم و گوشي هست برابر آنچه در سورهٴ مباركهٴ «حج» آمده است كه ﴿فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَي الأبْصَارُ وَلَكِن تَعْمَي الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُور﴾[3] در درون آدم يك چشمي است و گوشي هست و مانند آن كه كفار و منافقين را ندارد ﴿صُمٌّ بُكْمٌ عُمْيٌ فَهُمْ لاَيَرْجِعُونَ﴾[4] ﴿لاَ يَعْقِلُونَ﴾[5] و مانند آن مؤمنين داراي اين ابصار و اين آذان و اين اعيناند اگر در درون مؤمن گوشي است و چشمي است و مانند آن چه اينكه در درون او هم يك زباني هست قهراً براي حفظ موازات اگر كسي در نشئه ظاهر ساكت شد گوش ظاهري او ميشنود و اگر در نشئه درون ساكت شد ديگر حرف نزد اين خاطرات اين حديث نفس اينها كارهاي زبان درون است زبان دل است دل اگر مطهر باشد حرفهاي خوب ميزند اگر نباشد خاطرات بد القا ميكند فرمود شما اين زبان دل را ساكت بكنيد و بگذاريد گوش دل بشنود خب پس اگر نشئه ظاهر است انسان گوش ظاهر را حفظ بكند زبان ظاهر را حفظ بكند گوش ظاهر ميشنود كم كم راه براي مجاري ادراك دروني باز ميشود البته در حد علم حصولي اگر جلوي خاطرات نفساني را بگيرد اين حديث نفس را كنترل بكند و هيچ حرفي نزند هيچ حرفي نزند يعني مواظب باشد چيزي را بيجا تصرف نكند البته كار بسيار سخت است كه آدم مواظب باشد كه چيزي از ذهن او نيايد اين كار بسيار سخت است اگر كسي موفق شد در درون خود ساكت بود حرف نزد آنگاه گوش درون حرفهاي خوب را ميشنود و چشم درون حرفهاي خوب را ميبيند عمده اين است كه اگر كسي به واقع ساكت باشد از درون خيلي چيزها را ميشنود ﴿فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ از اينجا به بعد ديگر فضاي درون زمينه پاكي خواهد بود چون هيچ خاطرهاي در دل رسوخ نميكند فقط وحي الهي آنجا جلوهگري است آنجا فقط كلام الله را ميشنود وقتي كلام الله را شنيد سرزمين دل ملك قرآن كريم ميشود مالك مطلق او خواهد بود و زمين هم ملك مطلق او ميشود چون هيچ گويندهاي در آنجا نيست مگر وحي الهي و كلام خدا يعني قرآن آنجا طنينانداز است از اين به بعد ديگر مصداق ﴿وَأَشْرَقَتِ الأرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا﴾[6] خواهد بود گاهي زمين به نور رب الارض روشن ميشود گاهي زمينه به نور رب الارض روشن ميشود آنگاه دل انسانهاي مؤمن ظرف نورانيت الهي خواند بود براي اينكه دارد فقط كلام خدا را ميشنود و چون كلام خدا از عترت طاهرين(عليهم السلام) جدا نيست اين در حقيقت دارد ثقلين را يعني قرآن عترت را ميشنود آن وقت چنين قلبي ميشود روشن و مصداقي ميشود براي ﴿وَأَشْرَقَتِ الأرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا﴾ خب وقتي چنين شد آنگاه ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ﴾ كه آيه بعد است معناي بازتر و روشنتري پيدا ميكند براي اينكه زمينه را آيه قبل فراهم كرده است چون زمينه را آيه قبل فراهم كرده است آن وقت ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ﴾ خوب معنا پيدا ميكند در همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» بحثهاي قبلي اخص ميثاق در عالم ذريه بود كه ﴿وَإِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِن بَنِي آدَمَ مِن ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَأَشْهَدَهُمْ عَلَي أَنْفُسِهِمْ أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَي﴾ در آنجا عنصر محوري ميثاق دو چيز بود يكي ربوبيت ذات اقدس الهي بود يكي عبوديت بنده همين دو مطلب در اين بخش پاياني سورهٴ مباركهٴ «اعراف» هم آمده ﴿وَاذْكُر رَّبَّكَ﴾ يعني به ياد ربوبيت او باش خب خودت در چه حال باش؟ در حال تضرع و خيفه تضرع و خيفه لازمه عبوديت است ديگر يعني خودت در حال عبوديت باش او در حال ربوبيت باشد در چنين حالي به ياد حق باش يعني عبد بما انه عبد به ياد رب بما انه رب است تا اين آن ميثاق را در خاطرهها احيا كند و اگر آن ميثاق را در خاطرهها احيا كرد آنگاه اگر خوب گوش بدهيد بلا را هم اكنون هم ميشنويد اينكه بعضي اهل معرفت ميگويند هنوز آن زمزمه بلي در گوش من هست مثل اينكه دارم ميشنوم همين است براي اينكه آن آيه به ما فرمود به ياد اين صحنه باش معلوم ميشود يادآوري است ديگر يعني قابل ياد آوردن هست يعني اگر آدم فكر بكند به يادش ميآيد خب چه طور به يادش ميآيد ببينيد در اينجا هم غير از دو مطلب چيز ديگر نفرمود فرمود ربوبيت خدا را با تضرع و خيفه به ياد بياور يعني المتضرع الخائف يذكر الرب يعني العبد يذكر الرب يعني چيزي جز ربوبيت خدا و عبوديت بنده نيست اگر اين حال بود كم كم انسان به يادش ميآيد كه گفته است بلي و الآن هم ميگويد بلي و دائماً در حال بلي گفتن است براي اينكه اول ﴿بِالْغُدُوِّ والآصَالِ﴾ است بعد دائماً خواهد بود صبح كه انسان فراغت بيشتري دارد يا شب كه طليعه شب از كار فراغتي پيدا كرد و تنها شد متضرعاً و خائفاً به ياد ذات اقدس الهي است اگر متضرعاً و خائفاً به ياد ذات اقدس الهي بود يعني در حقيقت دارد بليٰ ميگويد ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً﴾ خب يك متضرع خائف اگر به ياد رب باشد قهراً ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ﴾[7] را ميشنود معناي خود را هم ميشنود آن وقت ميشود راحت از اين جا وارد بخش بعدي ميشوند ميفرمايد اينها كسانياند كه حالا ترقي كردهاند اما بندگي را ديگر فراموش نميكنند بعضيها هستند كه يك مختصري كه پر و بال گرفتند وظيفه يادشان ميرود حالا فرق نميكند لازم نيست كه كسي يك قدري بالا برود خدا نكرده نماز و روزه نخواند و نگيرد كه نه آن وظيفه تضرع و خيفه يادش ميرود حالا يا مقام علمي پيدا كرد يا مقام مال پيدا كرد يا مقام جاه پيدا كرده آن خضوع و تضرع يادش ميرود آن سرمايه اصلي يادش ميرود اين يك كمي اهل تضرع و خيفه هست گاهي به ياد است اما ديگر آن مواقع حساس ديگر يادش نيست اين جمع كرده بين ذكر ربوبيت و ذكر عبوديت اما جمع مكسّر بعضيها كه ـ معاذ الله ـ اصلاً يادشان ميرود خب هيچ چيز ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَي ٭ أَن رَآهُ اسْتَغْنَي﴾[8] آن ديگر از بحث بيرون است اما آنهايي كه نه گاهي به ياد خدا هستند ولي آن طوري كه ﴿بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ﴾ متذكر باشند نيستند اينها جمع كردند بين اعتقاد به ربوبيت حق و عبوديت خودشان اما عبوديت جمع مكسّر نه جمع سالم آنها كه جمع سالم كردند هم به مقام عنداللهي رسيدند هم تضرع وخيفه خود را خفض كردند آنها را در بخش پاياني ذكر ميكند فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ﴾ اگر مقام عنديت اينها كامل باشد اينها هرگز ﴿لاَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ﴾ اما اگر كسي يك قدري جلوتر برود خودش را هم فراموش بكند اين ديگر همانجا سكوت ميكند پس كساني كه به مقام عليت رسيدند وقتي عنديتشان كامل خواهد بود كه اين سه فضيلت را داشته باشند ﴿لاَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ﴾ باشند، ﴿وَيُسَبِّحُونَهُ﴾ باشند، ﴿وَلَهُ يَسْجُدُونَ﴾[9] باشند در بحثهاي قبل داشتيم به اينكه اين ﴿وَلَهُ يَسْجُدُونَ﴾ تقديم اين له مفيد حصر است ديگر يعني فقط براي خدا سجده ميكند آن وقت اين با آن جريان ﴿فَسَجَدَ الْمَلاَئِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴾[10] و مانند آن آيا هماهنگ است يا نه؟ در پايان بحث يكي از روزها اشاره شد به اينكه اين با آن هماهنگ است حالا نحوه هماهنگي را برخيها اين چنين گفتهاند، گفتند به اينكه آنهايي كه براي آدم(سلام الله عليه) سجده كردند آنها ملائكة الارض بودند نه حاملان عرش و ملائكهاي كه عند الرباند لذا منافات ندارد بين اين آيه با آن آيه كه ﴿اسْجُدُوا لِآدَمَ﴾[11] يا، ﴿فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴾ و مانند آن زيرا آنهايي كه بر حضرت آدم سجده كردند ملائكة الارض بودند ديگر عند رب نبودند آنهايي كه ملائكة الرحمن هستند و عند الرباند آنها مأمور به سجده نبودند اين جمع خيلي تام نيست براي اينكه با آن جمع الف و لام و با تعدد و تأكيد هماهنگ نيست ﴿فَسَجَدَ الْمَلاَئِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ﴾[12] جمع ديگر اين است كه در ملائكه تصرف نكنيم در سجده تصرف بكنيم كه ظاهرش عين است كه اينها براي آدم سجده نكردند كه به سوي آدم سجده كردند و در حقيقت آدم قبله بود نه آدم معبود اينها باشد اينها به دستور خدا به طرف آدم سجده كردند يا بر فرض هم سجده به معناي تكريم باشد اينها به دستور خدا آدم را گرامي داشتند اگر ﴿وَإِذْ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ﴾[13] اگر اين لام به معناي الي نباشد الي آدم نباشد لام معني خودش را داشته باشد يعني براي او سجده كنيد او را تعظيم كنيد تعظيماً لآدم تكريماً لآدم اما تعبداً لآدم نيست سجده كه عبادت ذاتي او نيست سجده يك نحوه تكريم است يك نحو خضوع هست ميشود به دستور خدا براي غير خدا انجام بگيرد آنچه كه منحصراً براي ذات اقدس الهي هست تعبد است نه سجود سجود خضوع كاملي است تكريم كاملي است اگر خود ذات اقدس الهي دستور داد كه اين كرامت را براي آدم انجام بدهيد و حفظ بكنيد محظور عقلي كه ندارد كه خب اگر محظور عقلي ندارد دليلي بر خلاف نيست آيه بر ظاهرش حمل ميشود مانعي ندارد اما اينجا كه ميگويد ﴿وَلَهُ يَسْجُدُونَ﴾ يعني در محور تعبد به دليل اينكه در جمله قبل فرمود ﴿لاَ يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ﴾[14] پس معلوم ميشود سجده براي ذات اقدس الهي سجده متعبدانه است نه تنها براي تكريم و تعظيم و مانند آن.
پرسش ...
پاسخ: آن خضوع بود آن اصلاً سنخ عبادت و اينها نبود آن را چون دارد ﴿خَرُّوا لَهُ سُجَّداً﴾[15] به اين سبك بود يعني به خاك افتادند يعني از باب تكريم عادي بود نه اينكه به دستور ذات اقدس الهي بود يا مثلاً امر عبادي و فقهي متوجه آنها شده باشد از اين سنخ نبود حالا اگر مطلب تازهاي درباره اين آيات نمانده يك جمعبندي نهايي درباره سورهٴ مباركهٴ «اعراف» ميشود انشاءالله.
«و الحمد لله رب العالمين»