78/12/04
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: تفسیر/سوره اعراف/آیه204تا206
﴿وَإِذَا قُرِئَ القُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُون﴾ ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً وَدُونَ الجَهْرِ مِنَ القَوْلِ بِالغُدُوِّ والآصَالِ وَلاَ تَكُن مِنَ الغَافِلِين﴾ ﴿إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ لاَيَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ يَسْجُدُونَ﴾
گرچه ظاهر امر ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا﴾ وجوب استماع و انصات است لكن همانطوري كه قبلاً نقل شد و برخي از روايات هم دلالت دارد مرحوم شيخ طوسي(رضوان الله عليه) در تبيان ميفرمايد به اينكه اين لا خلاف ادعاي لا خلاف ميكند كه در غير حال صلات واجب نيست اگر استماع و انصات واجب است اين مربوط به نماز جماعت است در نمازهاي جهري وقتي امام مشغول قرائت قرآن است در آنجا فتوا دادند كه مأموم بايد استماع كند در غير صلات واجب نيست در خصوص صلات است اين مطلبي است كه ايشان به عنوان لا خلاف در تبيان ذكر ميكند مطلب دوم آن است كه كه اينكه ميگويند مخصوص حال صلات است يعني در صورتي كه قاري و مستمع هر دو مصلي باشند و اگر يكي خارج از صلات باشد باز استماع واجب نيست يعني اگر كسي در خارج صلات مشغول قرائت قرآن است در مصلي استماع قرائت آن قاري واجب نيست يا اينكه اگر كسي مشغول قرائت حمد و سوره در نماز هست بر غير مصلي استماع و انصات واجب نيست فقط در بين اين سه قسم يك قسم است كه فتوا به وجوب دادند و آن اين است كه اگر قاري و مستمع هر دو نمازگزار بودند گفتند كه استماع واجب است در نمازهاي جهري.
مطلب بعدي آن است كه اين استماع گرچه اين معنا قبلاً اشاره شده اما شاهدش بايد ذكر بشود برخيها گفتند منظور از اين استماع يعني گوش به حرف قرآن بدهيد نظير همان سميعالدعايي كه قبلاً بازگو ميشد كه ميگوييم خداي سبحان سميعالدعا است نه يعني دعا را ميشنود بلكه گوش به خواسته داعي ميدهد در نماز هم ما وقتي كه در ركوع ميرويم «سبحان ربي العظيم و بحمده» خدا را حمد ميكنيم دلمان ميخواهد اين حمد و تحميد ما را خداي سبحان بشنود تأثير بر آن بار كند اثري به او بدهد لذا وقتي سر از ركوع برداشتيم ميگوييم «سمع الله لمن حمده» اين سمع جمله خبريه كه نيست دعاست و انشاست يعني اميدواريم خداوند اين حمد ما را بشنود «سمع الله لمن حمده» اين هم يك دعاست در حقيقت گرچه براي بعضيها به منزله اخبار است يعني آنها مستحضرند كه ذات اقدس الهي اين حمد آنها را گذشته از اينكه شنيد ترتيب اثر هم داد اما براي غالب ماها به عنوان جمله دعاييه انشاست نه خبر از ذات اقدس الهي مسئلت ميكنيم ميگوييم خدايا اين حمدي كه ما كرديم اين را شنيده بگير عنايت بكن كه ما تو را حمد كرديم و چون فعل ماضي اصرح در وقوع است براي جملههاي دعا و افعال دعا بيشتر به كار ميرود خب مطلب ديگر آن است كه اگر سمع بود ميگفتيم سمعه و اما چون استماع است استماع گاهي با لام استعمال ميشود گاهي با الي مثل ﴿وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَيْكَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ يَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ﴾[1] و يا گاهي ﴿يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ﴾[2] گاهي ميگويند ﴿يَسْتَمِعُونَ إِلَيْكَ﴾ «يَسْتَمِعُونَ لك» اين گوش فرا دادن و هر كسي را هدف قرار دادن مقصد دانستن و براي او و به سوي او خضوع كردن در اين معناي ﴿فَاسْتَمِعُوا لَهُ﴾ اجتناب شده است لذا وقتي گفته ميشود ﴿فَاسْتَمِعُوا لَهُ﴾ يعني براي او و به سوي او مثل اينكه گفته شده است «فَاسْتَمِعُوا اليكُ» براي نيل به آن مقصد شما گوش فرا دهيد منتها حالا بعضي مستمع كلاماند بعضي مستمع متكلم غالب ماها وقتي قرآن را تلاوت ميكنند سعي ميكنيم مستمع كلام باشد كه قرآن را استماع كنيد ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ﴾ ضمير به قرآن بر ميگردد و اما براي اوحدي از مخاطبان و مستمعان اينها مستمع متكلماند نه مستمع خصوص كلام اگر كسي مستمع كلام بود مستمع متكلم نيست ولي اگر كسي مستمع متكلم شد يقيناً مستمع كلام هم هست اين همان بيان حضرت امير(سلام الله عليه) در نهجالبلاغه كه فرمود: «فتجلي لهم سبحانه في كتابه من غير أن يكونوا رأوه بما أراهم» همين است در نهجالبلاغه آمده است كه ذات اقدس الهي براي بندگان خود در قرآن تجلي كرده است خب پس خدا متجلي است و متكلم به اين كلمات است اوحدي از مخاطبان مستمع خود متكلماند نه تنها مستمع كلام هستند بنابراين ضمير به الله بر ميگردد نه به قرآن براي انسانهاي متوسط ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ﴾ ضمير به قرآن بر ميگردد فرمود براي اوحدي از مخاطبان در ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ﴾ ضمير به الله بر ميگردد ﴿وَإِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا لَعَلَّكُمْ تُرْحَمُونَ﴾ قهراً رحمتي كه شامل حال اوساط مؤمنين ميشود با رحمتي كه شامل حال اوحدي از آنها خواهد شد خيلي فرق ميكند.
مطلب بعدي آن است كه اين ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ﴾ اگر شبيه ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾[3] باشد يعني شما پيغمبر را اسوه و غدوه قرار بدهيد به او تعصي اعتصا و اقتدا كنيد اينجا هم همينطور است ذات اقدس الهي را در جانتان ترسيم بكنيد بعد به دستور او عمل بكنيد يعني او را حاضر ببينيد آن وقت به او اقتدا كنيد و حرفهاي او را گوش بدهيد او را حاضر ببينيد آن وقت به او اقتدا كنيد حرفهاي او را گوش بدهيد او را حاضر بدهيد نه اينكه فقط درباره او بيانديشيد ذكر خدا مفاهيم حصولي معرفتهاي حصولي براهين حصولي و امثال ذلك باشد بلكه بكوشيد خدا را حاضر ببينيد كه با شهود سر كار دارد نه با حصول قرآن كريم گاهي در قوس و صعود سخن ميگويد گاهي در قوس نزول گاهي از بالا به پايين ميآيد گاهي از پايين به بالا اين دو آيهاي كه الآن در خدمت اين دو آيه هستيم تقريباً از همين قبيل است اين ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ﴾ قوس نزول را دارد طي ميكند كه از بالا به پايين ميآيد و آيه بعد از پايين به بالا طي ميكند قوس صعود دارد در آيهاي كه به عنوان ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ﴾ است اول آن مرحله اعلا را ذكر ميكند كه ياد خدا در جان باشد ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ﴾ از آن مرحله عادي كه تنزل بكند مرحله متوسط ميرسند و آن ذكر زباني است فرمود: ﴿وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ از آن مرحله كه تنزل بكنند اين همان پرهيز از غفلت است ﴿وَلاَ تَكُن مِنَ الْغَافِلِينَ﴾ و از نظر تعليم و تربيت ما اول ما بايد بكوشيم غفلتزدايي كنيم از غافلان به در آييم بيدار بشويم يقضه و بيداري اولين مرحله خواهد بود پرهيز از غفلت است بعد به نام حق زبانمان را مزين كنيم اينكه ميگويند دهان را بشور و نام آن را ببر همين است ديگر چون ما در وضو دهان را ميشوييم و نام ذات اقدس الهي را ميبريم تنها صورت و غسلتان و مسحتان يعني صورت و دو تا دست كه نيست مزمزه هم ميكنيم اين مزمزه كردن براي آن است كه دهان شسته بشود تا نام مبارك الله را جاري بكنيم بگوييم بسم الله الرحمن الرحيم اينكه ميگويند دهان شستي نام او را بردي يا نه همين است ديگر خب از مرحله پايين غفلتزدايي اين مرحله اول است انسان بيدار ميشود وقتي بيدار شد به ياد ذات اقدس الهي و نام الهي زبان خودش را مزيّن ميكند اين مسئله زبان تقريباً چون مهمترين كارهايي كه انسان انجام ميدهد به وسيله قول است از اين جهت به عنوان ذكر زباني مطرح است در بحثهاي فقهي هم مستحضريد وقتي ميگويند مال مردم را خورد يعني بر مال مردم تصرف كرد ولو فرش مردم را غصب بكند چون مهمإترين تصرفها همان اكل است چه در تعبيرات ادب فارسي چه در عربي ميگويند اين مال مردم را خورد و قرآن هم ميفرمايد: ﴿وَلاَ تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ﴾[4] كه اين اكل كنايه از مطلق تصرف است قول هم همينطور است مثلاً وقتي ميگوييم اين حرفش چيست نه تنها ميبينيم سخن او چيست رفتار او گفتار او كردار او انديشه او چيست و چون بارزترين اين امور قول است سخن از قول به ميان ميآيد اينكه در سورهٴ مباركهٴ «ق» فرمود به اينكه ﴿مَا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلاّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ﴾[5] معنايش اين نيست كه نگاه و استماع و رفتن قيام و قعود را نمينويسند فقط حرفها را مينويسند همه شئون را مينويسند ﴿إِنَّ رُسُلَنَا يَكْتُبُونَ﴾[6] ﴿وَإِنَّ عَلَيْكُمْ لَحَافِظِينَ ٭ كِرَاماً كَاتِبِينَ﴾[7] لكن قول چون مهمترين اثر يك انساني است از او ياد كردهاند ﴿مَا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلاّ لَدَيْهِ رَقِيبٌ عَتِيدٌ﴾ ﴿مَا يَلْفِظُ مِن قَوْلٍ﴾ كنايه از آن است «ما يري و لا ينظر و يسمع و لا يأكل و لا يمشي و لا يقوم و لا يقعد الا لانّه رقيب عتيد عظيم» خب اگر قول كنايه از آن شئون ديگر هست وقتي ميفرمايد: ﴿وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ نگاه هم همينطور است سمعتان هم همينطور است براي اينكه ما در آيات ديگر داريم كه ذات اقدس الهي فرمود بعضي از مردم ياد خدا را نميبينند معلوم ميشود ياد خدا ديدني هم هست ﴿أَعْيُنُهُمْ فِي غِطَاءٍ عَن ذِكْرِي﴾[8] پس معلوم ميشود اين ذكر همان ذكر مصطلح زباني نيست گاهي انسان با گوش به ياد خداست با اينكه حرف نميزند آن كس كه دارد آيات را گوش ميدهد پند و نصيحت را گوش ميدهد به ياد خداست ديگر آن كه نگاه عبرتآميز و آموز دارد اين چشمش به ياد خداست اينكه دارد آيات الهي را بررسي ميكند چشم او ذاكر است و ياد خداست اگر فرمود: ﴿وَمَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمنِ﴾[9] معلوم ميشود بعضيها اعشا هستند از ياد خدا يعني شب كورند كور خب نميبيند اعشا و اعما و اعور واهول بالأخره يك نقصاني در ديد آنها هست پس معلوم ميشود ياد خدا هم گفتني است هم ديدني هم شنيدني و اگر گفته ميشود ﴿وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ اين كنايه جميع شئون است يعني نگاهتان هم متذكرانه باشد سمعتان هم بايد متذكرانه باشد اين مرحله وسط مرحله اعلايش آن است كه ياد خدا در دل مستقر ميشود ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ﴾ پس اين از قوس نزول شروع كرده يعني از اعلي به متوسط و از متوسط به نازل آمده اما آيه بعد كه ﴿إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ لاَيَسْتَكْبِرُونَ﴾ قوس صعود را طي ميكند از نازل به متوسط بعد به عالي ميرود انساني كه بخواهد به نام و ياد خدا موفق بشود اول استكبارروبي ميكند آن غرور و خودخواهي را در هم ميشكند بعد او را تسبيح ميكند بعد با تمام وجود در پاي او به خاك ميافتد خب
پرسش ...
پاسخ: چون فرمود به اينكه «فتجلي الله لهم سبحانه في كتابه من غير ان يكونوا رأوه»[10] آن وقت هر كسي كه بنده خاص خداست برابر آن بندگي خود تجلي ذات اقدس الهي را درك ميكند
فرمود: ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ بِالْغُدُوِّ والآصَالِ وَلاَ تَكُن مِنَ الْغَافِلِينَ﴾
بله كسي كه
پرسش ...
پاسخ: چون آيات پايينتر به منزله پلههاي نردبان است ديگر اصلاً ممكن نيست كه بالا باشد و پايين را رعايت نكند وگرنه از آنجا سقوط ميكند اينطور نيست كه اينها حدوثاً دخيل باشند بقائاً بيدخالت باشند حالا اگر كسي نردباني فرض كنيد ده تا پله دارد اين هفت تا پله را طي كرده كه نميتواند بگويد من از پله دوم سوم مستغنيام براي اينكه پله دوم و سوم الآن هستند كه او روي پله هفتم ديگر اگر پله دوم و سوم را بردارند قطع بكنند او از آنجا سقوط ميكند او هم موظف است هم مراحل وسطي را حفظ بكند هم موظف است مراحل نازله را حفظ بكند
اما اينكه فرمود: ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ تَضَرُّعاً وَخِيفَةً وَدُونَ الْجَهْرِ﴾ اين شايد ﴿دُونَ الْجَهْرِ﴾ يك خط سبزي باشد يك چراغ سبزي باشد به اين آقا بفهماند كه اگر در حد متوسطي ميخواهي نام خدا را بر زبان ببري خيلي فرياد نكش كه حالا همه بشنوند اگر به مرحله بالاتر رسيدي ياد خدا را در دل داري خوب نشانه آن ياد هم تضرع و خيفه است اينقدر خودت را چيز نكن كه همه بفهمند تو متضرعي و خائفي اين تضرع و خيفه هم دون الجهر باشد همچنين خيلي علني و آشكار نكن كه حالا مردم بفهمند تو خائفي مردم ببينند تو گرچه تو ريا نميكني ولي تا آنجا كه ممكن است تضرع و خيفهات را هم دون الجهر بكن خيلي آشكار نكن براي اينكه بالأخره مزاحمانت كمترند وقتي كسي از حالت بيخبر است و با خبر نيست خب راحتتري پس هم ذكرت دون الجهر باشد هم حالت دون العلن باشد يعني آن تضرع و خيفهات هم دون العلن باشد اگر وضعي زندگي كردي كه همه ميبينند تو خائف من اللهي خب اين تازه اول دشواري توست يا براي ديگران روشن شده است اهل تضرعي اين يك راهزني است براي تو پس دون الجهر باش هم اين ﴿دُونَ الْجَهْر﴾ هم براي متوسطين است هم براي اوحدي ﴿وَلاَ تَكُن مِنَ الْغَافِلِينَ﴾ آن ديگر حداقل است حداقل اين است كه جزء غافلين نباشد بعد برهان مسئله هم اين است كه فرشتگان انسانهاي كامل اينطورند همه فرشتهها همه انسانهاي كامل كه عنداللهاند چون ذات اقدس الهي داراي مكانت است نه مكان اينها هم داراي مكانت هستند همه ائمه(عليهم السلام) اينطورند ولي آنكه ولي عصر است يك خصوصيات بيشتري دارد اگر مرحوم شهيد(رضوان الله عليه) در دروس فتوا داده است كه زيارت امام زمان(ارواحنا فدا) في كل مكان و في كل زمان مستحب است براي اينكه او مسئول روز ماست رابط زنده ماست ساير ائمه(عليهم الصلاة عليهم السلام) مسئوليت را به وجود مبارك حضرت ايكال ميكنند اوست كه الآن رابط باشد بين ما «اين سبب المتصل بين الارض و السماء»[11] لذا درباره آن حضرت چنين چيزي وارد شده است و براي سائر ائمه هم همينطور است براي اينكه اين عرض ادبي كه در طي اين شبانهروز خب آنجا كه شب است بعد نقطه مقابلش روز است آنجا كه عصر است نقطه مقابلش صبح است ببينيد همه مردم در مدار كره زمين بالأخره به ياد سيدالشهدا(سلام الله عليه) هستند ياد ائمه ديگر هستند چه زيارت عاشورا چه زيارتهاي ديگر معلوم ميشود مكان خصوصيت ديگري ندارد هر مكاني باشد ميشود اينها را زيارت كرد چه اينكه زمان هم خصوصيتي ندارد براي اينكه اگر گفتند مثلاً بعد از نماز به زيارت اينها موفق بشويد يا اول صبح به زيارت اينها موفق بشويد خب اول صبح در كره زمين كاملاً فرق ميكند يا هنگام نماز كاملاً فرق ميكند ولي براي خصوص حضرت ولي عصر(ارواحنا فداه) يك خصيصهاي است كه مرحوم شهيد طبق آن خصيصه در دروس فتوا داد به زيارت وليعصر(اوراحنا فداه) در هر مكان و در هر زمان مستحب است براي كسي كه خليفه كسي است معكم اين ما كنتم اين خصوصيات را خواهد داشت در سورهٴ مباركهٴ «روم» هم به اين مطلب اشاره شده است درباره مستخلف عنه يعني درباره ذات اقدس الهي آيه هفده وهجده سورهٴ مباركهٴ «روم» اين است كه ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ حِينَ تُمْسُونَ﴾ يك، ﴿وَحِينَ تُصْبِحُونَ﴾ دو، ﴿وَلَهُ الْحَمْدُ فِي السَّماوَاتِ وَالأرْضِ﴾ اين جمله معترضه ﴿وَعَشِيّاً﴾ سه، ﴿وَحِينَ تُظْهِرُونَ﴾ چهار، خب اين اوقات چهارگانه را فرمود تسبيح حق كنيد ﴿فَسُبْحَانَ اللَّهِ﴾ زماني را كه وارد شب ميشويد مسا ميكنيد امسيت يعني دخلت في المساء ﴿وَحِينَ تُصْبِحُونَ﴾ اصبحت يعني دخلت في الصباح اين دو، يعني اول بامداد ﴿وَعَشِيّاً﴾ كه بين عصر و غروب است اين سه، ﴿وَحِينَ تُظْهِرُونَ﴾ يعني تدخلون في الظهر و ظهر ميكنيد اين چهار، پس صبح به نام خدا ظهر به نام خدا عصر به نام خدا شب به نام خدا ديگر بيش از چهار وقت كه نيست خب الآن كسي خليفه يك چنين چيزي بود چون خليفه يك چنين موجودي است آن هم عرض ادبش مطلق خواهد بود پس بنابراين به شهادت آيه هفده و هجده سورهٴ مباركهٴ «روم» ميشود آيه محل بحث را كه فرمود: ﴿بِالْغُدُوِّ والآصَالِ﴾ به اين معنا تفسير كرد يعني دائماً وقتي بگوييم صبح و شام به ياد خدا باشيد يعني دائماً نه يعني در اين دو وقت بالخصوص ما هم در تعبيرات عرفي هم ميگوييم ميگوييم اين صبح و غروب چنين كاري ميكند صبح و شب كارش اين است وقتي بگوييم صبح و غروب كارش اين است يعني صبح تا غروب غروب تا صبح بعدي
پرسش ...
پاسخ: بله حالا ما در اين صراط باشيم وقتي در اين صراط بوديم هر اندازه موفق شديم بهتر نشد مورد عنايت هستيم لذا ميگويند اگر كسي بيمار بود و نتوانست عباداتش را انجام دهد فرشتگاني را خدا مأمور ميكند كه به همان اندازه براي او عبادت بكنند كه اگر كسي اهل نماز شب بود و حادثهاي پيش آمد آن شب را در خواب ماند فرشتگان براي او آن نماز شب را ميخوانند ما اگر به سمتي حركت كنيم كه ياد خدا در قلب باشد آنگاه دائماً در نمازيم براي اينكه كسي كه به نام خدا ميخوابد وضو ميگيرد رو به قبله ميخوابد حقالله حقالناس چيزي بر عهده او نيست اين تا صبح مشغول عبادت است چطور در ماه مبارك رمضان ميگوييم «نومكم فيه عبادة»[12] خب اگر كسي دائماً در حال صيام باشد باشد آن هم همينطور است ديگر پس انسان به جايي ميرسد كه ميشود ضيفالرحمن وقتي ضيفالرحمن شد دم او عبادت است «انفاسكم فيه تسبيح نومكم فيه عباده»
پرسش ...
پاسخ: خب همان مكانت است ديگر نه مكاني اگر كسي از خودش رهايي يافت و در نشئه طبيعت نبود آن هوا و هوس را رها كرد ترقي ميكند چون تمام اعمال عبادي قربي است اين نماز را ميگويند قربة الي الله همين است ديگر خب البته ميرسد
پرسش ...
پاسخ: خب منتهي البته ميرسد منتها عند درجاتي دارد يك وقت هست كه ﴿ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّي ٭ فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَي﴾[13] است خب آن مخصوص انسان كامل مثل پيغمبر و اهلبيت عصمت و طهارت(عليهم الصلاه و عليهم السلام) دارند به آن مرحله افراد عادي راه ندارند فرمود براي مراحل وسطي كه برايشان مقدور است هر كسي به اندازه استعدادي كه دارد ميتواند بار يابد اين كلمه ﴿بِالْغُدُوِّ﴾ اگر جمع نباشد كار جمع را ميكند تا با اصال كه جمع است هماهنگ باشد.
اما درباره اينكه آيا موجودات ديگر اهل تسبيحاند چون يك شعور عمومي را قرآن كريم اثبات ميكند كه هر موجودي اهل ادراك است بنابراين از آن طرف هر موجودي هم ميتواند اهل تسبيح و تحميد باشد كه شواهدش در بحثهاي ديگر گذشت و براي اينكه انسان اين قوس صعود را به خوبي طي كند بايد بين ذكر زبان و ذكر قلب جمع بكند وگرنه به آن مقام نميرسد گاهي ممكن است غفلت را از خود بزدايد ولي به مقام ذكر زباني نرسد يا به مقام ذكر زباني برسد اذكار عادي داشته باشد ولي به مقام ذُكر نفس راه پيدا نكند براي اينكه جمع بشود تمرين بكند هم با حضور قلب هم با زبان تا كم كم اينها باهم هماهنگ بشوند وگرنه رشدش و قوس صعودش آسان نيست در طليعه اين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» جريان استكبار و شيطان و ترك سجده و اينها مطرح شد در پايان اين سوره هم براي رد العجز الي الصدر سخن از ترك استكبار و دعوت به سجده و اينها بازگشت كرد كه اين پايان سوره به اوائل سورهٴ «اعراف» هماهنگ بشود چون در همين سورهٴ مباركهٴ «اعراف» اولش اين بود آيه يازده اين بود كه ﴿ثُمَّ قُلْنَا لِلْمَلاَئِكِةِ اسْجُدُوا لآِدَمَ فَسَجَدُوا إِلاّ إِبْلِيسَ لَمْ يَكُن مِنَ السَّاجِدِينَ ٭ قَالَ مَا مَنَعَكَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قَالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِي مِن نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِن طِينٍ﴾ اين خطر استكبار در آغاز اين سوره مطرح شد و فضيلت استكبارزدايي در پايان همين سوره طرح شده است سهروردي اينها چند نفرند اهل سهرورد زنجاناند آنجا يك معهدي و يك مركزي است براي پرورش انسانهاي وارسته و منزه شيخ اشراق سهروردي كه صاحب كتاب حكمة الاشراق و مطارحات اينهاست غير از اين سهروردي است كه صاحب عوارف المعارف است ايشان حرفي دارند كه آلوسي چون در تفسير از ايشان نقل ميكند و آن اين است كه انسان براي اينكه جمع بكند بين ذكر قلبي و ذكر غالبي يعني بيش ذكر زباني و ذكر نفسي اين ذكري كه در زبان ميگويد مثل آن است كه روي مأذنه رفته دارد اذان ميگويد فرمود به اينكه ذكري كه انسان دارد ميگويد حالا چه در نماز چه در غير نماز ذكري كه ميگويد مثل آن است كه موذن رفته بالاي مأذنه دارد اذان ميگويد خاصيت اين اذان ميگويد خاصيت اين اذان اعلاني اين است كه همه خوابيدهها را بيدار ميكند اين ذكري كه انسان بر زبان جاري ميكند همه اعضا و جوارح را كه خواب رفته بودند بيدار ميكند قواي ادراكي درون را بيدار ميكنند قواي تحريكي درون را بيدار ميكند مثل اينكه آماده ميشوند براي نماز خاصيت ذكر زباني اين است كه همه اعضا و جوارح را بيدار ميكند ميگويد كه بنيه آدم يعني دستگاه بدني آدم مثل مدينه است مثل يك شهر است اگر اين شهر اين مدينه بخواهد مدينه فاضله بشود ساكنان آن بايد اهل ديانت باشند ساكنان او عبارت است از قواي فاهمه و واهمه در درون و تحريكهاي اعضا و جوارح هم از بيرون اين مجموعه سكنه اين شهر هستند اين مؤذن كه بالاي مأذنه رفته نام خدا و ياد خدا دارد ميبرد همه اينها بيدار ميشوند خاصيت زبان اين است كه كار اذان را ميكنند خب تا همه اينها بيدار بشوند وگرنه همان نظير «رب تالي القرآن و القرآن يلعنه»[14] خواهد بود گاهي ممكن است انسان ذكري داشته باشد بر زبان بر ساير اعضا و جوارح همچنان خواب باشند «الناس نيام فاذا ماتوا انتبهوا»[15] و اين براي آن غفلتزدايي نقش مؤثري دارد.
مطلب ديگر آن است كه اين جريان اشتغال دائمي به نام خدا و ياد خدا براي انبيا(عليه السلام) بوده است اينكه وجود مبارك عيسي(سلام الله عليه) دارد كه ﴿أَوْصَانِي بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ مَادُمْتُ حَيّاً﴾[16] اين دو معنا ميتواند داشته باشد يك اينكه من مادامي كه تا زنده هستم آن برنامههاي مقطعي را دارم يكي هم معنايش اين است كه تا زندهام مشغول نماز و ذكاتم هم تزكيه نفس هم اختصاصي به زمان مقطعي ندارد يك وقتي ميگويند من تا زندهام نماز ميخوانم يعني اين نماز هفده ركعت را كه صبح است و ظهر و عصر و شب تا زندهام ميخوانم اين يك معنا، يك معناي ديگر من تا زندهام با نماز مأنوسم يعني اختصاص ندارد به همان نماز هفده ركعت اين جرياني است مثلاً در دعاي ابو حمزه ثمالي كه دارد آنقدر يا رب يا رب بگو تا انقطع النفس اول هم اشاره شد گاهي ممكن است انسان بگويد يك نفسه بگو يا رب حالا يا ده بار بگو يا بيست بار بگويي پانزده بار بگويي اين را بگو يك وقت اين است معنايش تا جان داري بگو يارب انسان تا زنده است بگويد يارب هم اين معنايش درست است هم آن معنا آن معنا در طول اين است اينكه با آن منافات ندارد كه اين بود وجود مبارك عيسي(سلام الله عليه) راجع اين آيه فرمود كه ﴿وَأَوْصَانِي بِالصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ مَادُمْتُ حَيّاً﴾[17] يعني من تا زندهام دست از اين بر نميدارم دائماً در اين فضا نفس ميكشم اينچنين خواهم بود آن وقت ﴿الَّذِينَ هُمْ فِي صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ﴾[18] همين است آن وقت آن روايتي كه مرحوم صاحب وسائل ميگويد(رضوان الله عليه) در كتاب ذكر وسائل نقل كرده كه دائماً متذكر جانب ربوبي باشد دائماً به ياد حق باشد و هو به منزله دائم الصلاة است معني خاص خودش را پيدا ميكند يعني اگر كسي نماز صبحش را خواند تا ظهر به ياد خداست به ياد خدا هم بالأخره يا ذكرش بر لب هست يا اگر نه مشغول تجارت و كشاورزي و دامداري است ﴿لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ﴾[19] يعني آن كار را براي رضاي خدا ميكند اين صبح تا غروب به ياد خداست چون دارد توليد ميكند براي اينكه آبروي خودش را تأمين بكند در حد قناعت نياز و تورم يك جامعه را برطرف كند در حد اقتصاد سالم خب اين در ذكرالله است اين ﴿رِجَالٌ﴾ كه ﴿لاَّ تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَلاَ بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّهِ﴾
پرسش ...
پاسخ: بله؟ ابتداء؟ در اوايل امر خب روشن است تمرين است ولي وقتي براي آدم ملكه شد ديگر دائمي خواهد بود ميگويند وجود مبارك پيغمبر(صلّي الله عليه و آله وسلّم) اينطور بود كه فرمود: «افلا اكون عبدا شكورا»[20] انسان وقتي به يك مقام برتر رسيد آن فضائل و آن اعمال به نحو ملكه از او صادر ميشود ديگر او دائماً در مشهد و محضر ذات اقدس الهي است.
پرسش ...
پاسخ: معناي اول كه مفروق عنه است يعني مادامي كه من زندهام به دستورات ديني عمل ميكنم اما اين چنين نيست كه بين نمازها غافل باشم بين ذكاتها مثلاً ممسك باشم من تا زندهام اين كار را ميكنم
پرسش ...
پاسخ: بله صفات اتصافش انساني است ولي صلبش كه انساني نيست اختصاص به انسان ندارد كه اين رذيلت است اين رذيلت را انسانهاي خوب هم ندارند فرشتهها هم ندارند ولي اتصاف به اين رذيلت البته در محدوده انسانها و امثال انسانهاست خب
اين تعليل عام براي آن است كه انسان را به فرشتهها نزديك بكند چون خود اين اعمال قربي اين كار را همراه دارد در جريان وجوب سجده حالا آن مسئله وجوب استماع بحث فقهياش گذشت كه مرحوم شيخ طوسي داشت لا خلاف اما در جريان وجوب سجده كه ﴿إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ لاَيَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَيُسَبِّحُونَهُ وَلَهُ يَسْجُدُونَ﴾ اين اولين آيهاي است كه در بيان سجده مطرح شده است كه تلاوت اولين آيه است كه در پايان سورهٴ مباركهٴ «اعراف» است آخرين آيه سجده تلاوت در پايان سورهٴ مباركهٴ «علق» است چهار سوره است كه از آنها به عنوان عزائم ياد ميكنند كه سجده واجب دارد «سجده» است و «فصلت» است و سورهٴ «نجم» است و سورهٴ «علق» بقيه نزد ما اماميه سجدهشان مستحب است در يكي از آنها همين پايان سورهٴ مباركهٴ «اعراف» است ولي براي اهل سنت آنها هم همين حرف را دارند با يك تفاوتي آنها هم قائلاند به اينكه بسياري از اينها سجدهاش مستحب است البته درباره بعضي از اينها فتوا به وجوب دادند در خصوص اين آيه برخي از حنفيها فتوا به وجوب دادند اما اماميه و شافعي فتوايي به استحباب مؤكّد دادند قرطبي نقل ميكند كه ديگران هم البته نقل ميكنند كه پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) ايشان از ابن عباس نقل ميكند كه سجده تلاوت به خداي سبحان اين دعا را عرض ميكرد «اللهم احطط عني بها وزرا، واكتب لي بها اجرا واجعلها لي عندك ذخرا»[21] اين دعا را دعاهاي ديگر «سجد لك» كذا و كذا هم در سجده تلاوت پيغمبر(صلّي الله عليه و آله و سلّم) آمده است در اينكه چند تا آيه سجده واجب دارد و چه وقت بايد سجده واجب كرد و آيا اگر كسي در نماز شنيده است سجده تلاوت بر او واجب است يا نه؟ اين البته حكم مبسوطه خاص خودش را دارد كه حكم فقهي است مطلب ديگر آن است كه امام رازي از اين ﴿وَاذْكُر رَبَّكَ فِي نَفْسِكَ﴾ شايد خواست كلام نفسي استفاده كند كه اشاعره بر آن هستند اين كلام نفسي امر باطلي است غير معقول و غير مقهول هست اين آيه را نميشود در او حمل كرد اما جرياني كه ﴿وَدُونَ الْجَهْرِ مِنَ الْقَوْلِ﴾ انسان سعي بكند آرام به ياد و نام خدا باشد آن البته با جريان حضرت ذكريا قابل تأييد است ﴿إِذْ نَادَي رَبَّهُ نِدَاءً خَفِيّاً﴾[22] آنها سعي ميكردند بالأخره آرام سخن بگويند و آرام با ذات اقدس الهي در گفتگو باشند در سورهٴ مباركهٴ «واقعه» دارد كه مردان الهي اگر بخواهند از حقيقت قرآن بهرهاي ببرند بايد بدانند ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ ٭ فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ ٭ لَا يَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾[23] مس قرآن بدون طهارت نخواهد بود اين يك حكم فقهي روشني دارد كه اگر كسي خواست ظاهر قرآن را دست بزند يا حتي ببوسد اين اگر وضو نداشته باشد نميتواند ولو آياتي كه مثلاً اسامي كفار درو او است اسامي حيوانات كتاب در او است اين قرآن را بدون وضو نه ميشود دست نه ميشود بوسيد و نه مانند آن اين حكم فقهياش اما در صورتي كه ضمير به قرآن برگردد ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ﴾ ﴿لَا يَمَسُّهُ﴾ اين قرآن را ﴿إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ ولي اگر ضمير به ﴿كِتَابٍ مَكْنُونٍ﴾ برگشت ﴿إِنَّهُ لَقُرْآنٌ كَرِيمٌ﴾ ﴿فِي كِتَابٍ مَكْنُونٍ﴾ كه ﴿لَا يَمَسُّهُ﴾ اين ﴿كِتَابٍ مَكْنُونٍ﴾ را به ﴿إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ كه نزديكتر به ضمير هم هست خب اين بازگو كردنش برابر سورهٴ مباركهٴ «احزاب» همان اهلبيت(عليه السلام) خواهند بود يعني اگر در اينجا فرمود كِتابٍ مَكْنُونٍ را جز مطهر كسي دست رسي ندارد و آيه تطهير سورهٴ «احزاب» اهلبيت(عليهم السلام) را معرفي كرده است اينها هستند كه توانستهاند به ﴿كِتَابٍ مَكْنُونٍ﴾ راه پيدا بكنند و حقيقت قرآن نزد آنهاست كما هو الحق حالا اگر كسي خواست يك مقداري به اين كتاب كنون نزديك بشود به بركت اهلبيت اين هم بايد طاهر باشد به طهارتين همان طهارت ولوي را داشته باشد كه بالأخره به كتاب مكنون راهش بدهند همين طهارت ظاهري را داشته باشد كه بالأخره از ظاهر ميخواهد عبور كند لذا آنها كه در خدمت قرآن كريماند بحثهاي تفسيريشان را وقتي مطالعه ميكنند تأمل ميكنند بحث ميكنند ميخوانند و ميشنوند همه اينها را مساس قرآن ميدانند ميگويند قرائت قرآن يك نحوه مس است گوش دادن به قرآن يك نحوه مس است بدون وضو ديگر در مشهد قرآن نيستند بدون وضو در محضر قرآن نيستند ﴿لَا يَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾[24] قرآن هم كه ميخواهند بخوانند با طهارت ميخوانند براي اينكه تنها دست زدن نيست تنها كه فقهي كه نيست مراحل فقه اكبر هم هست بلكه انشاءالله از اين ﴿لَا يَمَسُّهُ إِلاّ الْمُطَهَّرُونَ﴾ ظاهري انسان به ﴿كِتَابٍ مَكْنُونٍ﴾ راه پيدا كنند.
«و الحمد لله رب العالمين»